نواب صفوی؛ انقلابیِ آرمانگرا یا مسلمانِ رادیکال؟
بعد از اعدام حلقه مرکزی فداییان اسلام در سحرگاه 27 دی 1334، راه و روش این گروه در مبارزه با حکومت پهلوی ادامه پیدا کرد و این اندیشه با گذشت کمتر از یک دهه با پیوستن برخی از اعضای فدائیان به موتلفه اسلامی به حیات خود ادامه داد.
«با این انقلابىِ پیچیده كه مطالبى به غایت ضد و نقیض در موردش شنیده بودم، گفتگو كردم. برخى او را عاشقى بااخلاص و در خدمت اسلام به شمار مىآوردند و گروهى او را بلایى ترسناك و یك تروریست خطرناك و یك مرتجع آتشخوار! مىشمردند.»[1]
این جملات، بخشی از خاطرات یک خبرنگار پاکستانی است که آخرین مصاحبه را با سید مجتبی میرلوحی، معروف به نواب صفوی انجام داده؛ شخصیتی که نقش بسزایی در معادلات سیاسی معاصر ایران داشته است.
بعد از انقلاب مشروطه و روی کار آمدن رضاخان، علما و طلاب حوزههای علمیه از عرصه سیاست فاصله گرفتند. در این شرایط شاید بتوان نواب صفوی را اولین کسی دانست که موفق شد، با شعار اسلامگرایی یک جریان سیاسی و انقلابی به وجود آورد و جوانان زیادی را با خود همراه کند.
قتل کسروی و شهرت فدائیان اسلام
نام نواب صفوی و فدائیان اسلام در جریان مخالفت با احمد کسروی بر سر زبانها افتاد. کسروی بعد از تالیف کتاب "شیعهگری" از طرف بسیاری از علما مرتد اعلام شد. نواب صفوی تنها کسی بود که وظیفه مقابله با تفکر انحرافی کسروی را برعهده گرفت.
نواب پس از چند جلسه بحث و گفتوگو با کسروی، او را غیر قابل اصلاح شناخت و تصمیم گرفت حکم ارتداد را درباره او اجرا کند. او در تاریخ 10 اسفند 1324 با اعلامیهای تحت عنوان "خون و انتقام"، تشکیل گروه "فدائیان اسلام" را اعلام کرد و اعدام انقلابی کسروی را در دستور کار قرار داد. سر انجام در 20 اسفند 1324 کسروی باگلوله سید حسین امامی به قتل رسید.
برخی قتل کسروی را اقدامی تروریستی میدانند و برخی معتقدند کسروی مرتد بوده و نواب و یارانش با اجازه علما دست به این کار زدند. داوود فیرحی، پژوهشگر اندیشه سیاسی اسلام، در مصاحبهای با تبیان، ترور را با اجرای حکم ارتداد متفاوت دانسته و میگوید: «فدائیان علیه کسروی اعلان جنگ کرده بودند و در ادبیات مسلمانها این ترور محسوب نمیشود؛ فرض کنید یک نفر در دادگاهی محکوم به قتل شده باشد و بعد هم متواری شود، خب این آدم میداند که هرکجا پیدا شود، او را میکشند.»[2]
مانیفست فدائیان اسلام
نواب صفوی با مطالعه آثار علمای انقلابی از جمله علامه نائینی از نظریهپردازهای انقلاب مشروطه و مشاهده جریانهای اسلامی در کشورهای مصر، عراق و سوریه که همگی داعیه حکومت اسلامى داشتند، به این نتیجه رسید که برای نجات از وضعیت موجود، باید حکومت اسلامی تشکیل داد.
محمدمهدی عبدخدایی یکی از یاران نزدیک نواب صفوی، این هدف فدائیان اسلام را اینگونه شرح میدهد که نواب به این نتیجه رسیده بود باید براى حکومت اسلامى برنامهریزى کرد و بدون برنامه نمىشود حکومت تشکیل داد. حداقل باید برای اینکار یک مانیفست حکومت اسلامى ارائه داد، تا از آن طریق مردم آگاه بشوند.[3]
به همین جهت نواب صفوی "اعلامیه فدائیان اسلام" یا کتاب "راهنمای حقایق" را در اوایل آذرماه 1329 منتشر کرد. آیتالله سیدهادی خسروشاهی مؤلف کتاب "فدائیان اسلام تاریخ، عملکرد، اندیشه" میگوید اعلامیه فدائیان سه بخش دارد؛ بخش اول درباره گرفتاریهای جامعه بشری و به ویژه مردم مسلمان ایران است و در بخش دوم، وظایف نهادهای مذهبی- مدنی، اجتماعی و سپس سازمانهای اداری دولتی- وزارتخانهها را شرح میدهد و در بخش سوم به اخطارها و تهدیدها نسبت به غاصبان حکومت و شخص شاه و همچنین مساله ضرورت ملی شدن صنعت نفت و اصلاح جریانهای هنری و رسانهای پرداخته شده است.[4]
با توجه به این بیانیه میتوان گفت، برخلاف تفکری که فدائیان را فقط به ترور کردن میشناسد، این گروه نگاه گستردهتری به دنیای سیاست داشته و خواستار اصلاح وضعیت موجود و تشکیل حکومت جدید بودند.
برای پی بردن به اندیشه حکومت اسلامی نواب صفوی، مناسب است چند جمله از کتاب راهنمای حقایق را بازخوانی کنیم. او در بخشی از این اعلامیه، بانکهاى رباخوار را از عوامل بزرگ فقر عمومى و راکد ماندن سرمایهها و پولهاى مسلمان به دست پولاندوزان معرفی میکند و معتقد است که این بانکها باید یکسره تبدیل به بانکهاى قرضالحسنه شده و با اعتبار و مهلت مناسب به بیکاران، فقرا، صنعتگران و کشاورزان سرمایه هاى کافى به عنوان قرضالحسنه داده شود و با اقساط عادلانه مناسب هم پس بگیرند.
همچنین نواب درباره واردات معتقد بود که باید از ورود و خرید جنسهاى خارجى بىمصرفِ فقرانگیز، به کلى جلوگیرى شود و ضروریاتى که براى زندگانى جامعه مسلمان لازم است در داخل ساخته و تهیه شود.
استراتژی فدائیان اسلام برای ملی کردن صنعت نفت
یکی دیگر از بخشهای مهم این مانفیست، اعتقاد فدائیان اسلام به ملی شدن صنعت نفت است که برخی معتقدند نواب از اولین مطرحکنندگان طرح ملی شدن صنعت نفت بوده. او دراینباره مینوسید:
«نفت ایران سرمایه مسلّم ملت مسلمان ایران و فرزندان اسلام و ایران است، هیچکس حق هیچگونه نظر، رأى و تصرفى در سرمایه دیگرى مطابق هیچ قانون و منطقى ندارد. ملت مسلمان ایران بایستى نفت و هر سرمایه دیگر خود را...به بازوى تواناى خود به یارى خداى توانا استخراج و تصفیه نموده به هر اندازه که براى مصرف داخلى خود و چراغ خانهاش احتیاج داشت برداشته مصرف کند و زیادى آن را براى خویش به هر مملکتى که بهتر خرید بفروشد.»
علاوه بر اندیشه نظری فدائیان اسلام درباره ملی شدن صنعت نفت، نقش آنها در تصویب این قانون ملی را نمیتوان نادیده گرفت. آنها با به قتل رساندن رزمآرا مهمترین مانع ملی شدن صنعت نفت را از سر راه برداشتند. این اقدام که با هماهنگی جبهه ملی و اجازه آیت الله کاشانی انجام گرفت، زمینه نخست وزیر شدن مصدق و تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس را فراهم کرد؛ چراکه رزمآرا رسما اعلام کرده بود، اجازه نمیدهد لایحه ملی شدن صنعت نفت تصویب شود و با وجود او بیشک این لایحه به سرانجام نمیرسید.
آیت الله طالقانی پانزدهم اسفند 1357 در کنار مزار مصدق در احمدآباد درباره نقش نواب و یارانش در ملی شدن صنعت نفت میگوید: «فدائیان اسلام، جوانان پرشور و مؤمنی که راه را باز و موانع را برطرف میکردند مانع اول(هژبر) را برداشتند، انتخابات آزاد شروع شد. مانع بعدی(رزمآرا) را برداشتند، صنعت نفت در مجلس ملی شد.»
البته عمر همکاری فدائیان با جبهه ملی، طولانی نبود و پس از استقرار دولت مصدق، تنش بین رهبران دو گروه افزایش پیدا کرد. دلیل این نزاع و درگیری در خلف وعدهای است که فدائیان معتقد بودند از طرف جبهه ملی انجام گرفته؛ نواب و یارانش در ازای هموار کردن راه نخست وزیر شدن مصدق، از او خواسته بودند احکام اسلام را پیاده کند، اما مصدق مطالبات آنها را برآورده نکرد و به مدت بیست ماه نواب را به زندان انداخت. این امور موجب شد، روابط مابین آنها پرتنش شود، تاجایی که فدائیان، دکتر فاطمی را که مسبب اصلی این اوضاع میدیدند، ترور کردند.
امیرعبدالله کرباسچیان از فعالان دوران نهضت ملی و پایهگذاران جمعیت فدائیان اسلام میگوید: «یک روز شهید نواب به من گفت که فلانی! حتماً جبهه ملی از نتایج اقدامات ما بهره خواهد برد، لذا بهتر است قبل از اینکه به قدرت برسند، با آنها درباره اجرای احکام اسلام اتمام حجت کنیم و از آنها بپرسیم که: اگر ما رزمآرا را بزنیم، آیا احکام اسلام اجرا خواهد شد یا نه؟ این نهایت اخلاص شهید نواب بود که ذرهای درباره سهم خود یا دوستان و همرزمانش در حکومت آینده حرفی نزد.»
اختلاف آیت الله بروجردی با نواب صفوی
از دیگر مخالفین نواب صفوی و فدائیان اسلام، برخی روحانیون و مراجع بزرگ قم از جمله آیتالله بروجردی بودند. اوج درگیری نواب صفوی با آیتالله بروجردی زمانی شکل میگیرد که زعیم وقت شیعه، ملی شدن صنعت نفت را تایید نمیکند.
آیت الله بروجردی درباره جنبش ملی شدن صنعت نفت میگوید: «من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیشبینی کنم، وارد نمیشوم... البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند... لذا به آقای بهبهانی و علمای تهران نوشتم که مخالفت نکنند.»[5]
برخی معتقدند آیت الله بروجردی برای حفظ کیان حوزههای علمیه با قیامها و جنبشهای ملی مخالفت میکرد. آیتالله هاشمی رفسنجانی دراینباره میگوید: «آیت الله بروجردی نمیخواستند حوزه علمیه قم سیاسی شود. نظر ایشان این بود که حوزه هنوز خیلی جوان است و اگر الان وارد سیاست شود، تضعیف میشود...بر این مبنا ایشان با کارهایی که فدائیان اسلام میکردند، موافق نبود.»[6]
شوقی که نواب در جوانان ایجاد کرد
علیرغم مخالفتهای برخی از بزرگان حوزه با فدائیان اسلام و تلاش حکومت و دربار برای سرکوب این گروه انقلابی، اندیشه و آرمان عدالتخواهی و تشکیل حکومت اسلامی نواب صفوی در بسیاری از طلاب و جوانان شوق و هیجانی برای مبارزه و انقلاب ایجاد کرد.
آیت الله خامنهای درباره اولین دیدارش با نواب در مشهد میگوید: «عنصری که اولین بار در روح من و در ذهن من یک هیجان سیاسی انقلابی و حالت علاقه به مبارزه برای خدا و اسلام به وجود آورد؛ شهید نواب صفوی بود.»
بعد از اعدام حلقه مرکزی فدائیان اسلام در سحرگاه 27 دی 1334، راه و روش این گروه در مبارزه با حکومت پهلوی ادامه پیدا کرد و این اندیشه با گذشت کمتر از یک دهه با پیوستن برخی از اعضای فدائیان به موتلفه اسلامی به حیات خود ادامه داد.
محمد توسلی دبیرکل نهضت آزادی ایران در گفتوگو با نشریه مهرنامه میگوید: «اگر بخواهیم پیوندی بین مؤتلفه و فدائیان اسلام قائل شویم؛ علاوه بر پیوند تاریخی اسلام سنتی، نقطه پیوند حاج مهدی عراقی بود که قبلا در فدائیان اسلام عضویت داشت و بعدا از آنها جدا شد و نهایتا از سال ۴۱ با مجموعه هیأتهای مؤتلفه همکاری کرد.»
رویکرد متفاوت امام خمینی(ره) و نواب صفوی نسبت به قیام مسلحانه
با وجود اینکه امام خمینی پس از نواب صفوی رهبری مبارزه با سلطنت و انقلاب برای رسیدن به حکومت اسلامی را به عهده گرفت، سخنرانی و جمله صریحی از او در تمجید فدائیان اسلام یا مؤتلفه اسلامی به چشم نمیخورد. یکی از دلایل این امر را باید در مخالفت امام خمینی با قیام مسلحانه جستوجو کرد .
حجتالاسلام سید جعفر شبیری زنجانی از جمله مبارزان مسلمان قبل از انقلاب درباره مخالفت امام با قیام مسلحانه در خاطرات خود مینویسد: «یادم هست خود من زمانی كه امام در نجف بودند، نزد ایشان رفتیم تا برای قیام مسلحانه یك مجوّز رسمی كسب كنیم...ایشان با قیام مسلحانه مخالفت كردند. میفرمودند باید به مردم آگاهی داد. درباره حركتهایی مانند فدائیان اسلام نیز ایشان اعتقاد داشتند این نوع حركتها به جایی نمیرسد؛ هرچند اقدامات شهید نواب را تخطئه نمیكرد و تا آنجا كه توان داشت برای آزادی ایشان كوشید».[7]
بنابراین مخالفت امام با قیام مسلحانه، به معنای اختلاف نظر شدید با فدائیان اسلام یا مؤتلفه اسلامی نیست؛ چنانکه سید احمد خمینی میگوید: «در قضیه اعدام نواب صفوی و سایر اعضای فدائیان اسلام، امام از مرحوم آقای بروجردی و مراجع دلخور شدند که چرا موضع تندی علیه دستگاه نگرفتند و اینها را نجات ندادند. امام در این قضیه خیلی صدمه روحی خوردند».[8]
یک واقعیت تلخ درباره نواب صفوی این است که کمتر کسی درباره او، داوری و ارزیابی بیغرض و عادلانهای داشته و همین امر موجب شده برخی او را قهرمان انقلابی بدانند و برخی دیگر او را رادیکال یا تروریست معرفی کنند. اما واقعیت این است که باید همه اقدامات نواب و یارانش را با هم دید و فقط روی یک بعد فعالیت آنها متمرکز نشد.
فدائیان اسلام گرچه از اعمال خشونت دربرابر مخالفین خود ابایی نداشتند، ولی سبک مبارزه آنها نمیتواند صداقتِ آرمانشان برای داشتن ایرانی اسلامی، آزاد و مستقل را زیر سوال ببرد. اقدامات آنها برای پیشرفت کشور، از جمله تلاش برای ملی شدن صنعت نفت و تربیت نیرو برای مقابله با استعمار و استکبار، در عین سهم خواهی نکردن از دولتها، بخشی از ابعاد مثبت این جریان است.
پینوشتها:
[1] مجله «المسلمون»، سال پنجم، شماره اول، چاپ دمشق سوریه
[2] تفاوت "عملیات شهادتطلبانه" با "ترور"/ سایت تبیان
[3] مانیفست و برنامه فدائیان اسلام / موسسه مطالعات تاریخ معاصر
[4] نگاهی دوباره به فداییان اسلام و شهید نواب صفوی/سایت جماران
[5] قمری، محمدرضا؛ شکوه شیعه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 139
[6] غلامعلی رجائی؛ کتاب "در آینه"(چهل گفتوگو با آیتالله هاشمی)
[7] رویكردهای مسلحانه به مبارزۀ علیه شاه/موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
[8] مجموعه آثار یادگار امام، ج ۱، ص ۶۶۰