( 0. امتیاز از 0 )

محمد‌‌بن‌علی‌بن‌موسی مشهور به امام جواد و امام محمدتقی (۱۹۵-۲۲۰ق) امام نهم شیعیان اثناعشری است، کنیه او ابوجعفر ثانی است؛ او ۱۷ سال امامت کرد و در ۲۵ سالگی به شهادت رسید. در میان امامان شیعه، وی جوان‌ترین امام در هنگام شهادت بوده است. سنّ کمِ او در هنگام شهادت پدر، سبب شد تا شماری از اصحاب امام رضا(ع)، در امامت او تردید کنند؛ برخی، عبدالله بن موسی را امام خواندند و برخی دیگر به واقفیه پیوستند، اما بیشتر آنان امامت محمد بن علی(ع) را پذیرفتند. ارتباط امام جواد(ع) با شیعیان، بیشتر از طریق وکلا و نامه‌نگاری انجام می‌گرفت. در دوره امامت امام دهم شیعیان، فرقه‌های اهل حدیث، زیدیه، واقفیه و غلات فعالیت داشتند، وی شیعیان را از عقاید آنان آگاه می‌کرد و از نماز خواندن پشت سر آنها نهی و غالیان را لعن می‌نمود. مناظرات علمی امام جواد با عالمان فرقه‌های اسلامی در مسائل کلامی، همچون جایگاه شیخین و مسئله‌های فقهی مانند حکم قطع کردن دست دزد و احکام حج، از مناظرات معروف امامان معصوم دانسته شده است.

سخاوت؛ پسندیده ار نظر شرع و عقل
سخاوتمند دارای محبوبیت است و بخیل مورد تنفّر. تمام وجود بخیل را فقر فراگرفته است چراکه در غیر این‌صورت بخل ‌نخواهد ورزید و همچنین سراسر وجود سخاوتمند بی‌نیازی است زیرا در غیر این صورت ‌بخشش نمی‌كند، ممكن است این دو صفت در هر شخصی وجود داشته باشد، بنابراین لازم ‌نیست همراه سخاوت ثروت نیز باشد یا همراه بخل فقر باشد، چه بسیار افراد بخیل كه ثروتمند هستند و چه بسیار افراد سخاوتمند كه فقیر می‌باشند.
میان اسراف و بخل حدّ وسطی وجود دارد به نام سخاوت كه هم از نظر شرع پسندیده است و هم ا زنظر عقل‌. خداوند متعال در قرآن‌، جمله‌ای از وصیت لقمان به فرزندش را نقل می‌كند كه این جمله میزان صحیحی برای بخشش و عدم بخشش است‌: «وَلَا تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا» اسراء/۲۹ (نه دست خویش را به گردنت ببند و نه آن را به‌طورکلی باز بگذار كه درنتیجه ‌مورد سرزنش قرارگرفته، حسرت‌بار می‌آوری‌).
هرچند واژه سخی و سخاوت و هم‌خانواده و مشتقات آن در قرآن نیامده، اما از مفاهیمی است که خداوند در قرآن با آوردن عباراتی چون «من أعطى»، «یؤتى ماله» و «اتَى المالَ عَلى حُبِّهِ» بدان توجه داده است.

از آیه ۱۷۷ سوره بقره و آیات ۵ تا ۹ سوره انسان برمی‌آید که خصلت سخاوت در افرادی وجود دارد که «اهل بِر» و از «ابرار» هستند. «بِر» هرچند به نیکی و احسان ترجمه‌شده ولی ازنظر مفهومی فرق ظریف با آن‌ها دارد. به نظر می‌رسد که احسان نسبت به «بر» عام است و از عمومیت بیش‌تری برخوردار است، درحالی‌که «بر» به‌ نوعی خاص از احسان اطلاق می‌شود. این‌گونه است که وقتی از مصادیق احسان و محسنان یاد می‌شود به «بر» و ابرار نیز اشاره می‌شود؛ اما ابرار گروهی خاص از اهل احسان و محسنین هستند.
خداوند در سوره انسان اهل‌بیت عصمت و طهارت رسول‌الله(ص) را به ‌عنوان ابرار معرفی کرده که با آنکه خود نیازمند به طعام بودند؛ آن را به فقیر و اسیر و مسکین می‌دهند و به خاطر برخورداری از سجایای اخلاقی چنین است که به الگویی برای دیگران تبدیل ‌شده‌اند. در واقع قرآن با توجه به این خصیصه مهم در انسان که گرایش ذاتی به الگوپذیری دارد، به نمونه‌های مهمی اشاره می‌کند. بیان بسیاری از داستان‌های پیامبران به‌منظور الگودهی به شخص مؤمن است. گاه به ‌صراحت از الگو بودن برخی برای مؤمنان یاد می‌کند و گاه دیگر به نمونه‌های خاص در حوزه مردان و زنان اشاره می‌نماید. گاه مریم دختر عمران و گاه آسیه همسر فرعون را به‌عنوان الگوی زنان، معرفی می‌کنند.

الگوهای مثبت قرآنی 
قرآن سه گونه الگو را برای مردم معرفی می‌کند؛ کسانی که الگوهای عام هستند که شامل همه پیامبران و اولیای الهی می‌شوند. قرآن با بیان رفتار و اندیشه و کردار و گفتار ایشان می‌کوشد تا الگوهای حقیقی را در اختیار مردم قرار دهد. الگوهایی که واقعی هستند و امکان پیروی از آن‌ها فراهم است. مجموعه کسانی که قرآن به آن‌ها اشاره می‌کند و از ایشان به ستایش یاد می‌کند الگوهای مثبت قرآنی هستند.
دسته دوم الگوهای خاص هستند. الگوهای خاص کسانی هستند که در یک یا چند مورد می‌توان از آنان پیروی کرد. این گروه را نمی‌توان در همه حوزه‌ها و اندیشه‌ها و کارکردها مورد تائید قرارداد.
دسته سوم الگوهای جامع هستند. آنان کسانی هستند که در همه حوزه‌ها می‌توان از ایشان پیروی کرد. ازجمله این افراد می‌توان به پیامبر اکرم(ص) اشاره کرد که خداوند از او به‌عنوان اسوه حسنه یاد کرده است. درباره حضرت ابراهیم(ع) نیز چنین حکمی داده شده با یک مورد استثنا و آن‌هم نسبت به رفتار او نسبت به عموی کافرش است که به وی می‌گوید از خدا برای او استغفار خواهد کرد؛ زیرا عموی حضرت، او را از خردسالی بزرگ کرده و در کنف حمایت خویش قرار داده بود و آن حضرت از ایشان به‌عنوان پدر(نه والد) یاد می‌کند.

از کسانی که می‌توان از آن‌ها به‌عنوان اسوه کامل یاد کرد و در همه حوزه‌ها از ایشان پیروی کرد، عترت رسول‌الله(ص) و امامان معصوم(ع) هستند.
آنان را می‌توان تجسم قرآن دانست. یکی از این امامان، حضرت جواد(ع) است. در اینجا تنها به یک بعد از ابعاد اخلاقی قرآنی آن حضرت در حوزه جود و انفاق اشاره می‌شود که می‌توان او را از این نظر اسوه کامل و مصداق عینی قلمداد کرد. آن حضرت(ع) از این نظر در لسان روایات و ادبیات و فرهنگ شیعی به‌عنوان جوادالائمه شناخته‌شده است.
امام جواد(ع) به‌عنوان مصداق بارز خلق‌وخوی قرآنی، این خصلت و خصیصه را به کمال، دارا بوده است. آن امام همام هر چند همانند دیگر اجداد طاهرینش در همه زمینه‌ها در کمال بود و به جهت خلافت الهی از ویژگی انسان کامل برخوردار بوده است، ولی در خصیصه بخشندگی، برجستگی ویژه‌ای داشت. به سخن دیگر هر شخصی در امری به اوج کمالی خود می‌رسد و سرآمد دیگران می‌شود. این مسئله‌ای که در عرفان ابن‌عربی به‌عنوان علی قلب فلان مطرح است. به این معنا که هر یک از پیامبران و اسوه‌های قرآنی از یک ویژگی برجسته‌ای برخوردار می‌باشند و بر پایه آن شناخته و معروف می‌شوند. امام سجاد(ع) به‌عنوان زینت عبادت‌کنندگان و امام باقر به‌عنوان باقرالعلوم(ع) این نکته را به‌خوبی تائید و تأکید می‌کنند.

جود با انفاق تفاوت‌ دارد
امام جواد(ع) به جهت جود و بخشش خویش معروف و شناخته‌شده است. هر چند که جود با انفاق تفاوت‌هایی دارد، ولی جود در حوزه انفاق قرار می‌گیرد و تنها تفاوت آن، بخشش خاص است.
امام جواد(ع) جود و کرمش شامل دوست و دشمن می‌شد. به‌گونه‌ای که مأمون نیز از آن حضرت حرزی خواست تا از آن برای محافظت از خویش بهره برد. آن حضرت با جود و کرمش این حرز را نوشت که داستان آن خواندنی و آموزنده است که چگونه جود جوادش چنان فراگیر و گسترده است که دشمنان را نیز شامل می‌شود. این هم از خلق‌وخوی قرآنی آن حضرت حکایت دارد که مظهر اسم رحمت عامه است. در واقع رمز ماندگاری امام جواد(ع) را می‌توان بخشش، احسان و کمک مادی به افراد نیازمندی دانست که در گردونه زندگی از کاروان پیشرفت بازمانده‌اند و چرخ زندگی آنان به‌کندی حرکت می‌کند. امری که در زندگی کنونی ما از هر زمان دیگری بیشتر جای خالی آن احساس می‌شود.

در میان خانواده امام رضـا(ع) و در مـحافل شیعه از حضرت امام‌جواد(ع) به عنوان مولودی پرخیر‌ و برکت‌یاد می‌شود؛ چنان که‌ صنعانی می‌گوید: روزی در محضر امام رضـا(ع) بودم، فرزندش ابوجعفررا‌ که خردسال بود؛ آوردند‌. امام‌ فرمود: این مولودی است کـه برای شیعیان ما با بـرکت‌تر از او زاده نـشده است.

شاید چنین تصور شود که امام جواد(ع) از امامان قبلی برای ‌شیعیان با برکت‌تر بوده است، این مطلب قابل قبول‌ نیست؛ بررسی موضوع و ملاحظه شواهد و قراین نشان می‌دهد تولد حضرت‌جواد(ع) در شرایطی صورت گـرفت که خیر و برکت‌ خاصی برای شیعیان به ‌ارمغان آورد. عصر امام رضا(ع) مشکلات خاص خود را داشت و حضرت‌ رضا(ع) در‌ معرفی‌ امام بعدی با مسایلی رو به رو گردید که در عصر امامان قبل سابقه نداشت. از یک سو، پس از شهادت امام‌ کاظم(ع) گـروهی کـه به «واقفیه‌» معروف شدند بر اساس‌ انگیزه‌های مادی‌، امامت‌ امام رضا(ع) را منکر شدند و از سوی دیگر، امام رضا(ع) تا حدود چهل و هفت ‌سالگی دارای فرزند پسر نشد چون ‌احادیث رسیده از پیامبر(ص) حاکی بود که امـامان دوازده نـفرند و نه‌ نفر‌ آنان از نسل امام حسین(ع) خواهند بود، فقدان فرزند برای ‌امام رضا(ع) هم امامت‌خود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسش‌ رو به رو می‌ساخت. واقفیان نیز این موضوع را‌ دستاویز‌ قرار‌ داده، امـامت امـام رضا(ع) را‌ انکار‌ می‌کردند‌. اعتراض حسین بن قیامای ‌واسطی به امام هشتم(ع) در این باره و پاسخ آن حضرت، بر درستی ‌این سخن گواهی می‌دهد. ابن قیاما که‌ از‌ سران‌ واقفیه بود درنامه‌ای امام رضا(ع) را عـقیم خـواند‌ و نـوشت‌: چگونه ممکن است امام‌ باشی در صـورتی کـه فـرزند نداری؟ امام در پاسخ فرمود: از کجا می‌دانی من دارای فرزند نخواهم شد‌، سوگند‌ به‌ خدا، بیش از چند روز نمی‌گذرد که خداوند پسری به من‌ عطا مـی‌فرماید و ایـن پسـر، حق‌ را از باطل جدا می‌کند.

نیل به مقام‌ امامت‌ امت‌ در سنین خردسالی
خطر دیگری که در ایـن مـقطع حساس شیعیان را‌ تهدید‌ می‌کرد‌، قدرت ‌گرفتن مذهب «معتزله‌» بود، مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق‌ گام نهاده‌ بود‌ و حکومت وقت نیز از آنـان پشـتیبانی مـی‌کرد. معتزلیان دستورها و مطالب دینی را به عقل خود عرضه‌ می‌کردند‌ و آنـچه‌ عقلشان صریحاً تایید می‌کرد، می‌پذیرفتند و بقیه را انکارمی‌کردند. چون نیل به مقام‌ امامت‌ امت‌ در سنین خردسالی با عقل ‌ظاهر‌بـین آنـان قـابل توجیه نبود، پرسش‌های دشوار و پیچیده‌ای مطرح‌ می‌کردند‌ تا‌ به‌ پندار خود آن حـضرت را در مـیدان رقابت علمی شکست ‌دهند. البته امام جواد(ع) با‌ پاسخ‌های‌ قاطع از این مناظره‌ها سربلند برون آمده، هرگونه تردید در مـورد امـامت‌ خود را از‌ بـین برد‌ و اصل‌ امامت را تثبیت کرد. به همین خاطر، در زمان امام‌هادی(ع) این موضوع مـشکلی ایـجاد‌ نـکرد‌؛ زیرا برای همه روشن شده ‌بود که در برخورداری از این منصب الهی، خردسالی‌ تاثیری‌ ندارد‌.

امام جواد(ع) با دو خلیفه نیرنگ‌باز عباسی یعنی مامون و معتصم‌ معاصر بود، به‌ گواهی‌ متون تـاریخی مـامون مکارترین و منافق‌ترین‌ خلفای عباسی است. او کسی است که برای‌ کسب‌ پیروزی‌ نهایی و قطعی بـر انـدیشه شـیعه، بسیار کوشید. هدف نهائی مامون از تشکیل مجالس مناظره با‌ امامان‌ شیعه‌، شکست آنان و در نـهایت ‌سقوط مـذهب تشیع بود، او می‌خواست ‌برای‌همیشه ستاره تشیع خاموش‌ گردد‌ و بزرگ‌ترین منبع و مصدر مشکلات و خطراتی کـه مـامون و دیـگر حاکمان غاصب و ستمگر را تهدید می‌کرد، از میان‌ برداشته‌ شود. مامون به حمیدبن‌مهران - که در خواست ‌مناظره بـا امـام رضا(ع)کرده‌بود - گفت‌: نزد من هیچ‌چیز از کاهش‌منزلت وی‌ محبوب‌‌تر‌ نـیست.

او هـمچنین بـه سلیمان مروزی گفت‌: به‌ خاطر شناختی که از قدرت‌ علمی‌ات دارم، تو را به مباحثه با او امام‌ رضا‌(ع) مـی‌فرستم و هـدفی ندارم جز‌ این‌ که او‌ را‌ فقط‌ در یک مورد محکوم کنی.

در‌ چنین‌ عصری امـام جـواد(ع) قاطعانه و با صلابت در برابرانحراف‌ها، کجروی‌ها، مسامحه‌ها، توهین‌ها و دیگر حیله‌ها‌ و مکرهای‌ خلفای‌ باطل ایستاد و از حقانیت دین دفاع‌ کـرد. ایـن مقاله‌ نمونه‌هایی از‌ قاطعیت‌ و صلابت امام جواد(ع) در برابر‌ دستگاه‌ ستم و تزویر بنی‌عباس را گرد آورده اسـت.

همه امامان شـیعه در بـرابر‌ ستمی‌ که‌ درباره حضرت‌ زهرا‌(س) انجام‌شد، حـساس بـودند و به‌ مناسبت‌های‌ مختلف خشم خود را از این قضیه ‌ابراز می‌کردند. زکریابن‌آدم می‌گوید: خدمت‌ حضرت رضا(ع) نـشسته‌ بودم‌ کـه‌ امام جواد(ع) را پیش او آوردند‌. پس‌ آن حـضرت‌ از‌ چهار‌ سـال کـمتر بـود، حضرت‌ جواد(ع) دست‌هایش را بر زمین نهاد، سـرش را به طرف آسمان ‌بلند کرد و در فکری عمیق‌ فرو‌ رفت. امام رضا(ع) فرمود: جـانم‌ فدایت چـرا‌ در‌ فکری؟ امام‌ جواد‌(ع) فرمود‌: به آنچه در‌بـاره‌ مادرم ‌زهرا(س) انجام شد، مـی‌اندیشم. بـه خدا سوگند، حق قاتلانش آن اسـت کـه‌ اگر دستم به آنها برسد‌، آنان‌ را‌ سوزانده، تکه تکه کنم وریشه‌شان را برکنم‌. در‌ این‌ هـنگام‌، امام‌ رضا‌(ع) او را در آغوش‌ کشید، میان دو چشمش را بـوسید و فـرمود: پدر و مـادرم فدایت، به ‌راستی کـه تـو لایق امامت ‌شیعه هستی.

شایعه انقطاع نسل امامت 
شایعه انقطاع نسل امامت از امام‌ رضا(ع) که ساخته واقفیه بود تا آنجا پیش رفت کـه بـه حد افترا رسید و گفتند: چون رنـگ چـهره ‌امام جواد(ع) گـندمگون اسـت، فـرزند امام رضا(ع) نیست و بـرای این که ‌ثابت‌شود او فرزند امام‌ رضا‌(ع)است ‌باید او را نزد قیافه‌‌شناس‌ها ببریم. بدین ترتیب، با گستاخی امام جواد(ع) را که در آن وقـت ‌حدود دو سـال داشت نزد قیافه‌شناس‌ها بردند، آنان بـه مـحض دیـدن ‌امام بـه سـجده افتادند و خطاب‌ بـه‌ کـسانی که امام را آورده بودند، گفتند: وای برشما! چگونه این کوکب درخشان و نور منیر را بر امثال ما عرضه می‌کنید؟! به خـدا قـسم، او‌ از‌ نـسلی پاک و پاکیزه و از اصلاب‌ طاهر‌ و مطهر است. او از ذریه عـلی‌بن ابـی‌طالب(ع) و رسـول‌الله(ص) اسـت او را بـبرید و بـر این کار خود استغفار کنید. دراین هنگام، امام جواد(ع) با فصاحتی‌ بی‌نظیر‌ فرمود: ستایش مخصوص‌ کسی است‌ که‌ ما را از نور خودش و با دست‌ خودش خلق کرد و از میان‌ خلقش ما را بـرگزید و امین خود قرار داد. ای مردم! من محمد فرزند رضا و او فرزند کاظم و او فرزند صادق و او‌ فرزند‌ باقر و او فرزند زین‌العابدین و او فرزند حسین شهید و او فرزند علی‌ابن‌ابی‌طالب است. من پسر فاطمه(س) و محمد(ص) هستم آیا در نسب چـون ‌منی شـک کرده، بر من و پدرم افترا می‌بندید و مرا‌ به‌ قیافه‌شناسان عرضه‌ می‌کنید؟! به خدا قسم، من هم نسب شما و هم نسب‌ قیافه‌شناس‌ها را از خود شما و آنها بهتر می‌دانم‌. من ظاهر و باطن همه را مـی‌دانم و نـیز می‌دانم چه آینده‌ای درانتظار‌ شما‌ و آنها‌ است. این علمی است که از خداوند قبل از خلقت آسمان و زمین‌ به مارسیده است، وقتی این خبر ‌‌به‌ امـام رضـا(ع) رسید، فرمود: مانند این قـضیه در زمـان رسول خدا(ص) نیز تکرار‌ شد‌ وقتی‌ ماریه ‌قبطیه حضرت ابراهیم را به دنیا آورد، عده‌ای به او تهمت زدند وگفتند: این پسر‌ به رسول الله شبیه نیست. در نهایت پیـامبر اکرم(ص)حـضرت علی(ع) را مامور پی‌گیری‌ قـضیه کـرده، فتنه‌سازان را رسوا‌ ساخت‌ و خطاب به آنان فرمود: خدا شما دو نفر را نیامرزد، وقتی آن دو از پیامبر(ص) تقاضای استغفار کردند، آیه ۸۰ سوره‌توبه نازل شد: (و ان تستغفرلهم سبعین مره فلن یغفرالله لهم) آنگاه‌ امام رضا(ع) ادامـه داد: سـپاس خدای را که در من و پسرم‌ اسوه‌ای مانند پیامبر و پسرش قرار داد.

پس از آن که مأمون دخترش را به امام جواد(ع) تزویج کرد‌، در مجلسی‌ که مامون و بسیاری دیگر از جمله فقهای درباری مانند یحیی‌ابن‌اکثم حضور داشـتند، یـحیی به امـام عرض کرد: روایت‌ شده ‌جبرئیل حضور پیامبر(ص) رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام ‌می‌رساند و می‌گوید: من از‌ ابوبکر‌ راضـی‌ام؛ از او بپرس آیا او هم ‌از من راضی است؟ البته علامه امینی در جلد پنجم کـتاب الغـدیر این حـدیث را دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاد دانسته‌ است. امام فرمود‌: کسی‌ که این خبر را نقل می‌کند باید خبر دیـگری ‌که ‌ ‌پیـامبر اسلام(ص) در حجة‌الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: «کسانی که بر من دروغ مـی‌بندند، بـسیار شـده‌اند‌ و بعد‌ از‌ من نیز بسیار خواهند بود‌. هرکس‌ به‌ عمد بر من دروغ بندد، جایگاهش در آتش خـواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را‌ به‌ کتاب‌ خدا وسنت مـن عرضه کنید آنچه بـا کـتاب‌ خدا‌ و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه مخالف ‌کتاب خدا و سنت ‌بود، رها کنید». این روایت‌ با کتاب خداسازگاری ندارد؛ زیرا خدا فرموده‌ است‌: «ما‌ انسان را آفریدیم و می‌دانیم در دلش چه می‌گذرد و ما از رگ‌ گردن بـه او نزدیکتریم‌» آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بود تا آن را از پیامبر(ص) بپرسد؟

یحیی گفت‌: روایت شده‌ که‌ ابوبکر وعمر در زمین مانند جبرئیل و میکائیل در آسمانند، حضرت فرمود‌: در این‌ حدیث نیز باید دقت‌شود، چرا که جـبرئیل و مـیکائیل دو فرشته مقرب خدایند، هرگز گناهی از آنان سرنزده‌ است‌ و لحظه‌ای‌ از دایره اطاعت ‌خدا خارج نشده‌اند؛ ولی ابوبکر و عمر مشرک بوده‌اند. البته آنها‌ پس‌ از‌ ظهور اسلام‌ مسلمان شده‌اند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت‌پرستی ‌سپری کـردند بـنابراین‌، محال‌ است‌ خدا‌ آن دو را به جبرئیل ومیکائیل تشبیه کند.

یحیی روایت دیگری مطرح کرد که‌ ابوبکر‌ و عمر دو سرور پیران ‌اهل ‌بهشتند. امام فرمود: این روایت نیز از جعلیات بنی‌امیه است‌ و درست‌ نیست‌ زیرا بـهشتیان هـمگی جوانند و پیری در میان آنان وجود ندارد. این حدیث را بنی‌امیه در‌ مقابل‌ حدیثی از پیامبر(ص) درمورد امام حسن و امام حسین(ع) که فرمود: «حسن‌ وحسین‌ دو‌ سرور جوانان بهشت‌ شمرده می‌شوند.» جعل کرده‌اند.

یحیی گـفت: روایـت‌ شده که پیامبر(ص) فرمود: اگر مـن بـه‌ پیـامبری‌ مبعوث‌ نمی‌شدم، حتما عمر مبعوث می‌شد، امام فرمود: کتاب خدا از این حدیث راست‌تر‌ است‌ زیرا‌ فرموده است: «ای پیامبر! به خاطر بیاور هنگامی را کـه از پیـامبران پیـمان گرفتیم.» از این‌ آیه‌ صریحا‌ بر می‌آید‌ که خداوند از پیامبران پیـمان گـرفته است. در این‌ صورت، چگونه ممکن است‌ پیمان‌ خود را تبدیل کند، علاوه بر این، هیچ یک از پیامبران به قدر یک چـشم بـرهم‌ زدن‌ به خدا شرک ‌نورزیده‌اند چگونه خدا کسی را به پیامبری مبعوث مـی‌کند که‌ بیشترعمر‌ خود را با شرک سپری کرده است و نیز‌ پیامبر‌ فرمود: « من درحالی پیامبر شدم که آدم‌ بـین‌ روح و جـسد قـرار داشت.»

مامون هنگام تزویج دخترش، مجلسی‌ تـرتیب‌ داد و از مـطرب و آوازخوانی به‌ نام‌ (مخارق) دعوت‌ کرد‌ تا‌ امام را بیازارد، مخارق ‌به مأمون گفت‌: اگر‌ ابوجعفر کمترین عـلاقه‌ای بـه امـور دنیوی داشته‌ باشد، مقصود تو را تأمین می‌کنم‌. پس‌ در برابر امام جواد(ع) نشست ‌و با‌ صـدای بـلند شروع به‌ نواختن‌ عود و آوازخوانی کرد. امام به ‌او‌ و اطرافیانش‌ هیچ توجه نکرد، بعد از مـدتی سـکوت سـربرداشت و به‌ مخارق فرمود: از خدا بترس‌ ای‌ ریش دراز! در این لحظه‌، ناگهان‌ عود‌ و بربط‌ از دست وی‌ افتاد‌ و دسـتش فـلج‌ شد. وقتی مامون‌ سبب ‌فلج‌شدن‌ دست را از او پرسید، گفت: زمانی که ابوجعفر(ع) فریاد برکشید، چنان هراسان شـدم کـه‌ هـرگز‌ به حالت عادی باز نمی‌گردم.

زرقان‌ محدث می‌گوید: روزی ابـن‌ابی‌ داوود را دیـدم درحالی که به ‌شدت افسرده و غمگین بود، از مجلس معتصم باز می‌گشت. علت‌ را‌ جویا شدم، گـفت: امـروز آرزو کـردم کاش‌ بیست ‌سال‌ پیش‌ مرده‌ بودم‌. پرسیدم: چرا؟ گفت: به‌ خاطر‌ آنچه از ابو جعفر جواد در مجلس‌ معتصم بـرسرم آمـد. شخصی به سرقت اعتراف کرد و از معتصم‌ خواست‌ تا با‌ اجرای کیفر الهی او را پاک سـازد‌. خـلیفه‌ هـمه‌ فقها‌ را گرد آورد‌. امام‌ جواد را نیز دعوت کرد و از ما در مورد قطع دست‌ دزد و حدود آن پرسید. من گفتم: بـاید از مچ دست قطع شود، به ‌دلیل آیه تیمم که می‌گوید‌: (فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم) گـروهی از فـقها در این نظر با من موافق و عده‌ای دیگر مخالفت ‌کردند و گفتند: باید از آرنج قطع شود، به دلیل آیـه وضـو که‌ می‌گوید: (فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی‌ المرافق‌) آنگاه معتصم رو به محمد بن عـلی(ع) کـرد و پرسید: نظر شما دراین مساله چیست؟

امام فـرمود: ایـنها در اشـتباهند فقط باید انگشتان دزد قطع‌ شود، به دلیل ایـن کـه پیامبر(ص) فرمود: «سجده‌ بر‌ هفت عضو بدن‌ تحقق می‌پذیرد: صورت، دو کف دست، دوسرزانو، دوانـگشت‌ بزرگ پا. بـنابراین، اگر دست دزد از مچ یا آرنـج قـطع شود، دسـتی بـرای اونـمی‌ماند‌ تا‌ سجده کند. خداوند می‌فرماید: (وان‌ المـساجد‌ لله) یعنی ‌اعضای هفتگانه سجده از آن خداست و آنچه برای خداست، قطع‌ نمی‌شود، معتصم نیز جـواب امـام را پذیرفت و دستور داد انگشتان‌ دزد را قطع کردند‌. در‌ ایـن لحظه من(ابن‌ ابـی‌داوود‌) از شـدت ناراحتی ‌آرزوی مرگ کردم.

در زمـان معتصم برخی از راه‌های مواصلاتی، بویژه راه خانه خدا، نا امن شده بود و عده‌ای راهـزن نـزدیک شهر خانقین برای کاروان‌ها مزاحمت ایـجاد‌ مـی‌کردند‌. خـلیفه به حاکم مـحل دسـتور داد تا راهزنان ‌را دستگیر و مـجازات کـند، حاکم آنان را دستگیر کرد و منتظر ابلاغ حکم از سوی خلیفه شد. معتصم با فقها مشورت و درخـواست ‌حکم کـرد، آنان در‌ جواب‌ به قرآن‌ (انما جـزاء الذیـن یحاربون الله و رسـوله و یـسعون فـی‌الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تـقطع ایدیهم وارجلهم‌ من خلاف اوینفوا من‌الارض) استناد کردند و گفتند: هر کدام از این مجازات‌ها اجرا‌ شود‌، حـاکم‌ اخـتیار دارد، امام جواد(ع) فرمود: این فتوا غـلط اسـت و در ایـن زمـینه بـاید بیشتر دقت کـرد زیـرا ‌‌این افراد‌ یا فقط راه را نا امن کرده، کسی را نکشته‌اند و مال کسی را نبرده‌اند، در‌ این‌ صورت‌ فقط زندانی می‌شوند و ایـن هـمان تـبعید است ولی اگر هم راه‌ها را نا‌امن کرده‌اند و هـم‌ کـسی را کـشته‌اند بـاید بـه قـتل برسند، و اگر علاوه بر این دو مورد‌، اموال را نیزغارت کرده‌اند‌، باید‌ دست و پای آنان به صورت عکس قطع گردد و سپس‌ به دار آویخته شوند.

ابوالسمهری و ابن ابی‌الزرقا دارای انـدیشه‌های باطل بودند، ولی ‌آن را آشکار نمی‌ساختند، آنها خود را به امام‌ و یاران امام‌ نزدیک کرده، از این موقعیت‌سوء استفاده می‌کردند. اسحاق انباری ‌می‌گوید: روزی امام جواد(ع) به من فرمود: ابوالسمهری و ابن ابی‌الزرقا گمان می‌کنند مبلغ مـا هـستند، شاهد باشید من از آنان بیزارم زیرا آنان‌ فتنه‌گر و‌ ملعونند. ای‌اسحاق! مرا از شر آنان راحت کن. گفتم: فدایت‌شوم. آیا کشتن آنان‌جایز است؟ فرمود: آنان فتنه می‌کنند و گناه آن را به من و دوستانم نسبت می‌دهند لذا قـتل آنـان واجب است. اگر می‌خواهی‌ ازشر آنان‌ خلاص شوی، آشکارا آنان را نکش; زیرا در این صورت باید پیش داوران ستم‌پیشه شاهد بیاوری و در نهایت تو را خواهند کشت. مـن نـمی‌خواهم به خاطر دو فاسد، مومنی‌ از‌ بـین بـرود؛ این کار را پنهانی انجام بده محمدبن عیسی می‌گوید: بعد از این قضیه، دیدم‌اسحاق همیشه منتظر فرصتی است تا این دو را به سزای اعمالشان‌ برساند.

اطرافیان ناصالح
یکی از خطراتی کـه‌ هـمیشه‌ بزرگان‌ و رهبران یک مذهب یا کشور را تهدید می‌کند، وجود اطرافیان ناصالح است که به خاطر اغراض ‌انحرافی، مادی یا اعتقادی پیرامون بزرگان را‌ گرفته‌، بین‌ آنان و مردم فاصله ایجاد می‌کنند و معمولا راه‌ـهای ارتـباطی‌ آنان‌ را با مردم قطع می‌کنند. اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چه ‌بسا زیان‌های جبران ناپذیری به بار خواهد آمد که‌ جبران‌ آن‌ مشکل ‌است. در زمان امام جواد(ع) نیز این گونه افراد بـا‌ سـوء استفاده ازکـمی سن امام، به خیال خود فکر می‌کردند می‌توانند بر امور امام ‌مسلط شوند و هر طور که‌ خواستند‌، عـمل‌ کنند. امام این خطر را احساس کرد و بی‌هیچ اغماضی آنان را طرد‌ کـرد‌، ابـوالعمر، جـعفر‌بن‌واقد و هاشم بن ابی‌هاشم در شمار این افراد جای داشتند امام درباره آنان فرمود‌: خداوند‌ آنان‌ را لعنت کـند‌ ‌زیـرا به اسم ما از مردم اخاذی می‌کنند و ما را‌ وسیله‌ دنیای‌ خود قرار داده‌اند.

کسانی می‌توانند در امور‌ دینی‌ اظهار‌ نظر کنند که در این کارخبره باشند، اگر سـیره معصومان‌ را ملاحظه کنیم، احادیث ‌بسیاری در‌ نهی‌ از فتوای بدون علم و اظهار نظرهای کم‌مایه در امور دیـنی ‌می‌یابیم. بعد از شهادت‌ امام‌ رضـا‌(ع)، وضـعیت ‌شیعیان مقداری ‌متزلزل گردید به حدی که برخی از بزرگان مانند یونس بن‌عبدالرحمان نیز دچار‌ لغزش‌ شدند. در تاریخ آمده است: عده‌ای از بزرگان شیعه مانند ریان بن صلت، صفوان‌ بن‌ یحیی‌، یونس بن‌عبدالرحمان و دیگران در خـانه عبدالرحمان بن حجاج در بغداد گرد آمدند و در سوگ امام رضا(ع) به‌ گریه‌ و زاری پرداختند. یونس‌ به آنان گفت: از گریه دست‌ بردارید. برای امر امامت چاره‌ای ‌بیندیشید‌ و ببینید‌ تا‌ این کودک (امام جواد(ع‌) بزرگ شود، چه کسی‌عهده‌دار امـامت ‌شیعه گـردد و ما مسایل خود را‌ از‌ چه‌ کسی بپرسیم. در این هنگام، ریان بن صلت‌ برخاست و گلوی یونس را فشرد‌ و گفت‌: معلوم شد تو در عقیده‌ات در مورد امامت استوار نیستی زیرا اگر امر امامت از جانب خدا‌ باشد‌، فـرقی بـین طفل یک روزه و پیرمرد صدساله نیست. سپس حدود هشتاد نفر از‌ بزرگان‌ شیعه برای انجام‌ مراسم حج و دیدار با امام‌ جواد‌(ع) عازم‌ مدینه شدند. آنها هنگام‌ ورود به مدینه به‌ خانه‌ امام صادق(ع) کـه در آن هـنگام خالی از سکنه بود رفتند. بعد از مدتی‌ عموی‌ امام جواد(ع) عبدالله بن‌موسی وارد‌ شد‌ و در صدر‌ مجلس‌ نشست شخصی بلند شد و گفت: عبدالله‌ پسر رسول‌ خدا است‌ و هرکس پرسشی دارد، از او بپرسد. او می‌خواست ‌زمینه جانشینی عبدالله بـن مـوسی‌ را‌ بـه جای امام رضا(ع) فراهم‌سازد. چـند‌ نـفر از حـاضران مسایلی‌ را‌ پرسیدند، ولی عبدالله ‌پاسخ‌های نادرست داد‌، شیعیان‌ غمگین و ناراحت ‌شدند و تصمیم‌ گرفتند مدینه را ترک کنند. در این هنگام، امام جواد(ع) وارد شد به‌ پرسش‌های شیعیان پاسخ‌های درسـت و قـانع‌ کـننده‌ داد‌ و خطاب ‌به عمویش فرمود‌: عمو‌! از خدا بترس چرا‌ بـا‌ ایـن که در میان امت داناتر از تو وجود دارد، اظهار نظر می‌کنی؟ در قیامت چه‌ جوابی‌ خواهی داشت؟

به گروه واقفیه اقتدا نکنید
نماز جماعت ‌یکی‌ از‌ مـیدان‌های‌ بـزرگ نـمایش قدرت و اتحاد مسلمانان‌ است که بر اقامه آن تأکید فراوان گردیده اسـت در نماز جماعت یکی از مسایل بسیار مهم‌، شرایط‌ امام جماعت است. امام جماعت‌ باید از‌ نظر‌ فکری‌ و عقیدتی‌ سالم‌ باشد. امام‌جواد(ع) در‌ ایـن‌ زمـینه خـطاب به شیعیان فرمود: به کسی که در مورد خداوند قایل به تجسیم اسـت و اعـتقاداتش درست‌ نیست‌، زکات‌ ندهید و پشت‌ سرش نماز نخوانید و نیز فرمود: پشت ‌سر‌ کسی‌ که‌ به‌ دینش‌ اطمینان‌ ندارید‌ و نـیز دربـاره ولایـت و دوستی او با ما مشکوک‌ هستید، نماز نخوانید و نیز فرمود: به گروه واقفیه اقتدا نکنید.

علی بن مهزیار وکیل امام می‌گوید: در سال ۲۲۰ از نظر اقتصادی فشار زیادی به شـیعیان وارد گـردید و حـکومت اموال بسیاری ‌از آنان را به عنوان مالیات مصادره کرد. در آن سال، من نامه‌ای ‌به امام نوشتم و ایـن‌ مـشکلات‌ را بیان کردم. امام در جواب فرمود: چون سلطان به شما ستم کرده است و شیعیان تـحت فـشار قـرار دارند، امسال من خمس را فقط در طلا و نقره‌ای که سال بر آن‌ گذشته ‌است‌ واجب کـردم دیـگر وسایل زندگی مانند حیوانات، ظروف، سود سالیانه، باغ‌ها و کالاها خمس ندارد این تخفیف از نـاحیه مـن ‌به شـیعیان است تا فشار دستگاه‌ حاکم‌ آنان را مستاصل نکند.

خطر انحراف فکری هـمیشه جـوامع را تهدید می‌کند گروهی در‌باره‌ مسایل اعتقادی راه افراط پیش می‌گیرند و عده‌ای راه تفریط.
پیامبر بـزرگوار اسـلام‌(ص) هـنگام‌ رحلت، میزان و ملاک عقیده‌ صحیح ‌را‌ معرفی فرمود و کتاب و عترت را ملاک مصونیت از انحراف شمرد، متاسفانه در بـین مـسلمانان و شـیعیان همیشه عده‌ای گرفتار افراط و دسته‌ای درگیر تفریط بودند. محمدبن سنان از کسانی اسـت کـه در محبت‌ اهل‌بیت‌ زیاده‌روی می‌کرد. به همین جهت ‌برخی از علمای‌رجال، او را به غلو متهم می‌کنند. او می‌گوید: روزی خدمت امام ‌جواد(ع) نـشسته بـودم و مسایلی از جمله اختلافات شیعیان را مطرح‌ می‌کردم، امام فرمود: ای‌ محمد‌! خداوند قبل‌ از هـر چیز نـورمحمد(ص) و علی(ع) و فاطمه(س) را خلق کرد سپس اشیا و مـوجودات دیـگر را آفـریده، طاعت اهل‌بیت را بر آنان‌ واجب کرد و امور آن‌ها را در اخـتیار اهل‌بیت قرار داد. بنابراین، فقط‌ اهل‌بیت حق‌ دارند چیزی‌ را حلال و چیزی را حرام کنند و حـلال و حـرام آنان نیز به اراده‌ خداوند و بـا اجـازه او است‌. ‌‌ای‌ مـحمد! دیـن همین است، کسانی که ‌جلوتر بروند، انـحراف و کـج رفته‌اند و کسانی که عقب‌ بمانند‌، پایمال‌ و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات، هـمراهی اهـل‌بیت(ع) است و تو نیز باید همین راه ‌را طی‌ کنی.

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر