جدايي بحرين از ايران
۲۳ مرداد سالروز جدایی بخشی دیرینه از میهنمان در سال ۱۳۵۰ است؛ همان روزگاری که برخی میکوشند برای جوانان امروز، نمادی از قدرت ملی و رفاه اجتماعی و خوشبختی جا بزنند. در این تاریخ، یعنی تنها هفت سال پیش از پیروزی انقلاب، حکومت وقت تن به تجزیة استان چهاردهم کشور داد و بدون شلیک یک گلوله، بخشی به آن مهمی را به مشتی مهاجر برخاسته از صحراهای اطراف بخشید و حقوق ملت ایران را نادیده گرفت.
بحرین مجموعه جزایری است در جنوب خلیج فارس با ۶۶۵ کیلومتر مربع وسعت که از ۳۳ جزیره شکل یافته و نفت و گاز و ماهی و مروارید از منابع طبیعی ارزشمند آن به شمار میرود. مهاجرت پیاپی بادیهنشینان به این جزایر و ضعف مستمر دولت مرکزی ایران در قرن نوزدهم، مجموعا به آنجا کشید که این منطقه تحت سلطه کامل بریتانیا درآمد. در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، مخالفتهای مردمی با بیگانگان به جنبش عمومی ضداستعماری تبدیل شد و بریتانیا برای سرکوب قیام مردم بحرین، به اختلافات شیعه و سنی دامن زد و زمینههای برخورد این دو گروه را پدید آورد و بارها آنها را تا آستانه جنگ داخلی در دهه ۵۰ میلادی پیش برد. ایران نخست کوشید سرنوشت بحرین در یک همهپرسی تعیین شود؛ اما دولت بحرین و بریتانیا با آن مخالفت کردند. درنتیجه قرار شد سازمان ملل سرنوشت سیاسی این سرزمین را از طریق یک «نظرسنجی» تعیین کند! حکومت بحرین نیز مصمم شد ساختار جمعیتی این سرزمین را با اکثریت دادن به عربها دگرگون کند. در این راستا هزاران نیروی کار عرب از کشورهای دیگر به بحرین هجوم آوردند و علاقهشان به استقلال را تسلیم دبیرکل نمودند!
گناه نابخشودنی شاه
«شاهنشاه فرمودند: مسئله بحرین دارد حل مىشود. و بعد با کمال آقائى و بزرگوارى فرمودند: حالا که من و تو هستیم، آیا فکر مىکنى در آینده ما را خائن خواهند گفت یا خواهند گفت کار بزرگى انجام دادیم و این منطقه را از شر کشمکش بیهوده نجات دادیم؟» (يادداشتهاي عَلم)
در تشکیلات ادارى دوره ساسانى، این ناحیه را به چند ولایت تقسیم کرده بودند که به نامهاى «هَگر» (هَجر) و بنیاد اردشیر یا خِت (خِط)، میشماهیگ یا اوال یا جزیره بحرین خوانده مىشدند و هر یک از آنها به طور مستقیم با تشکیلات مرکزى جنوب غربى ایران یعنى تیسفون ارتباط داشتهاند. حوزه دریایى بحرین ایالت میشماهیگ ساسانى بود که از دهانه رود فرات و نواحى بصره (سومر قدیم) آغاز مىشد و تمامى کرانههاى شمالى شبهجزیره عربستان را در بر مىگرفت و نواحى قطیف و خور و خُبر و هفوف (در عربستان امروزه) و جزایر پراکنده شبهجزیره قطر و تمامى عمانات و ابوظبى و دوبى و شارجه و فُجیره و امالقوین و عجمان و رأسالخیمه و آبها و سواحل و بیابانهاى آن نواحى تا عمان و مسقط و یمن در این ایالت قرار داشتند. و به همین مناسبت در برخى از متون دوره اسلامى از این ناحیه وسیع گاه با نام «یمنستان» یاد شده است و بهخصوص در دوره ساسانى (انوشیروان به بعد) تمامى نواحى آن در زیر تسلط سیاسى و مدنى و حکومتى دولت ساسانى بود.
بحرین که در طول تاریخ چندهزار ساله «ایالت میشهیگ» ساسانى و سرزمینى ایرانى بوده و مردم آن ایرانىتبار و از مردمان دشتستان و خوزستان و لارستان و بوشهر و هرمزگاناند و هشتاد درصد آنها شیعه اثنىعشرى و با زبان فارسى صحبت مىکنند و دل به ایران بستهاند و چشم به سرزمین مادربوم کهن خود ایران دارند و تا سالهاى پیش از انقلاب اسلامى، استان چهاردهم کشور نامیده مىشد و آمد و رفت بدان دیار و از آن دیار به ایران، به روادید و گذرنامه احتیاج نداشت و تمبر پست بدان ناحیه و از آن ناحیه به داخله کشور ایران همان بهاي تمبر داخله ایران داشت، اکنون بر اثر این گناه نابخشودنى، کشور مستقل عضو سازمان ملل متحد و گشاینده پاى امریکاییان و انگلیسیان در کمینگاه استراتژیکى علیه ایران مظلوم شده است! زمان خروج انگلیس از شرق کانال سوئز و خلیج فارس، سر ویلیام لوس ـ مأمور عالیرتبه وزارت امور خارجه انگلیس ـ چندین بار به ایران سفر کرد. بالاخره ایران با برگزارى رفراندمى از طرف سازمان ملل در بحرین موافقت کرد. سازمان ملل سه سؤال طرح کرده بود: رأى به باقى ماندن جزء سرزمین ایران؛ رأى به باقى ماندن در تحتالحمایگى انگلیس؛ رأى به استقلال بحرین. گیچیاردى از طرف سازمان ملل به بحرین رفت و علىالظاهر همهپرسى به عمل آمد و نتیجه اعلام شد که مردم جزائر بحرین خواستار جدائى بحرین از ایران و انگلستان مىباشند. کیست که نداند که انگلستان از آنجا نخواهد رفت و نرفته است و بحرین و حکومت بحرین همواره دستنشانده انگلستان بوده و خواهد بود. عربستان و شیخنشینها هم با این طرح موافق بودند.
در یکى از شبها نخستوزیر [هویدا] مرا به نخستوزیرى خواند. کمیسیونى مرکب از عدهاى وزیر و رئیس سازمان امنیت و اطلاعات که معاون نخستوزیر بود، تشکیل شد. موضوع قبول ایران آن رفراندم ساختگى مطرح بود که فردا به مجلس فرستاده مىشد. همه حرفشان را زدند و نوشتند. نخستوزیر گفت: «حالا باید دید فلانى چه مىگوید که متخصص این مسائل و بررسى اوضاع خلیج فارس است.» مخالفت خود را اظهار داشتم و نوشتم: «استدعا دارم جناب نخستوزیر به عرض اعلیحضرت برسانند: آنچه را که احمدشاه با همه ضعفش و پدرتان رضاشاه با همه قدرتش اجازه ندادند، شما هم اجازه ندهید که بحرین از ایران جدا شود. بحرین جزئى از آب و خاک لاینفک ایران است و هر کس از ایران جدا کند، مورد قبول ایرانى نیست و آن را خیانت به مواریث ملى ایرانیان مىداند» و امضا کردم.
فردا به وزارت خارجه رفتم. چون وزیر خارجه در جلسه حضور نداشت و من باخبر شده بودم که آقاى اردشیر زاهدى قضیه بحرین و رفراندم آن را در مجلس مطرح خواهد ساخت، یادداشتى نوشتم و آقاى وزیر را از این کار برحذر داشتم و به اتاق ایشان فرستادم. مرا به حضور نپذیرفت؛ اما کتاب «آثار شهرهاى باستانى سواحل و جزائر خلیج فارس و دریاى عمان» (تألیف احمد اقتدارى، نشریه انجمن آثار ملى) را با تشکر پذیرفت. همان روز یا فردا وزیر خارجه به مجلس شوراى ملى رفت و گزارش کار را به اطلاع مجلس رسانید و مجلسى که بحرین را استان چهاردهم ایران مىدانست، پذیرفت که بحرین از ایران جدا شود. نخستوزیر مىگفت وقتى گزارش کمیسیون آن شب را به اطلاع اعلیحضرت رسانیدم و نوشته تو را در ذیل صورتمجلس خواندم، شاه سرى تکان داد و گفت: «حق با فلانى است و اى کاش من این گزارش و استدلالهاى فلانى را زودتر دیده بودم»؛ ولى دیگر آب از سبو ریخته شده بود و آب رفته به جوى بازنیامد!
من در کتاب «تاریخ مسقط و عمان و بحرین و قطر و روابط آنها با ایران» مخالفت خود را و غیرقانونى بودن این رفراندم را و اشتباه نابخشودنى شاه ایران و دولت ایران و مجلس ایران را بازگفتهام. دولت عراق از بازپس گرفتن جزائر تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسى به سازمان ملل شکایت کرد و جنجالى به راه انداخت؛ اما سازمان ملل با توجه به نقشههاى بینالمللى و سوابق امر، قضیه را مسکوت اعلام کرد. اعراب دیگر نقاط سواحل خلیجفارس هم ریش جنبانیدند، گاه دوست و گاه دشمن ایران شدند و دیدیم که در جنگ عراق علیه ایران در مدت هشت سال چه فتنهها که برنینگیختند و چه کمکها که به عراق ستمکار نکردند! آیا شاه، وزیر خارجه، رئیس سازمان امنیت و اطلاعات و رجال آن روز ایران نمىدانستند که بحرین جزء لاینفک ایران است و مردم بحرین شیعه اثنى عشرى و هشتاد درصد ساکنین بحرین ایرانى و ایرانىتبار و از مردمان دشتستان، تنگستان، خوزستان و لارستان و بلوچستان ایرانند؟ حتماً مىدانستند، اما در کف شیرنر خونخوارهاى/ غیر تسلیم و رضا کو چارهاى؟
سیاستهاى مخرب و مرموز داخلى و فتنهانگیزىهاى احزاب آشکار و پنهان داخل و رجال سیاسى ایران و دولت امالحیل نابکارى حامى اعراب سواحل جنوبى خلیج فارس یعنى انگلستان، از قدیم و ندیم براى رقابت با روسیه تزارى و شوروى و حفظ مرزهاى حریم هند، نقشهها مىکشیدند و رجال سیاسى ایران را هم مىفریفتند و آنها را مجذوب و محدود مىساختند و بدون اراده ملى و شخصیت محکم ملى و سیاسى مىکردند. البته نمىتوان گفت همه رجال سیاسى ایران نمىدانستند یا دانسته خیانت مىکردند. اما نمىدانستند که در چه مغاک وحشتناکى فرو غلتیدهاند.