آیا ایران غیرعادی است؟
تداوم سیاست های منطقه ای ایران پیش و پس از انقلاب ۱۹۷۹ با ادعای پوچ پمپئو و سایر مقامات دولت ترامپ که ایران پس از انقلاب اسلامی را "کشوری غیرعادی" می نامند کاملا در تضاد است و این اظهارات فقط در راستای توجیه کارزار "فشار حداکثری" علیه ایران بیان می شود.
در میان مقامات دولت ترامپ رایج است که ایران را "غیرعادی" (آنرمال) بنامند. از نظر دولت واشنگتن ایران زمانی یک کشور عادی (نرمال) خواهد شد که ایدئولوژی انقلابی خود را که پیشران گسترش نفوذ منطقه ای این کشور است، رها کند. به عبارت دیگر از قدرت افکنی و نفوذ در عراق، لبنان، سوریه و یمن دست بردارد.
اگرچه برخی از سیاست های منطقه ای ایران تا حدی متاثر از ایدئولوژی انقلابی است اما نفوذ این کشور در جهان عرب و همچنین حمایت آن از مهره های غیردولتی به شروع انقلاب باز نمی گردد. بلکه سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی از بسیاری جهات ادامه سیاست های دوران پهلوی است و کاملا منعکس کننده اندیشه های انقلابی نیست.
دولت ترامپ با تاکید بر "چهار دهه غیرعادی بودن ایران" در واقع از زمینه های تاریخی و ژئوپولیتیکی سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی چشم پوشی کرده است و آنها را تا سطح یک خط مشی ایدئولوژیک تنزل می دهد.
تمام انقلاب ها، هم شامل گسیختگی از سیاست های پیشین و هم شامل تداوم این سیاست ها هستند. انقلاب ایران نیز استثناء نیست. به رغم لحن و کلام انقلابی دیرپا، سیاست های منطقه ای ایران امروزه منعکس کننده سیاست های دهه 1960 و 1970 دوران پادشاهی پهلوی است، یعنی زمانی که محمدرضا پهلوی راهبرد کنترل و محدودکردن دشمنان منطقه ای در سراسر خاورمیانه را پی گرفت. محمدرضا شاه پس از به قدرت رسیدن در داخل متوجه خطراتی مانند گسترش مارکسیسم و پانعربیسم افراطی در سراسر جهان عرب شد که سلطنت او را تهدید می کرد. به همین دلیل او برای کنترل شورش های ناصریها و چپ گرایان به تشکیل ائتلاف با پادشاهان عرب روی آورد و به ساواک دستور داد بلوکی از نیروهای ضدناصرگرایان و ضدچپ گرایان در سراسر خاورمیانه تشکیل دهد.
برخلاف ادعای دولت ترامپ مبنی بر چهار دهه حمایت ایران از بازیگران غیردولتی، تحرکات ایران در لبنان، عراق یا یمن به شروع انقلاب بازنمی گردد. شاه برای کنترل نیروهای ضدپادشاهی، رژیم خود را در تمامی این کشورها درگیر کرده بود. او در دهه 60 میلادی برای احزاب سلطنت طلب یمنی که علیه مارکسیست ها و ناصریها در مصر می جنگیدند، پول و اسلحه فراوان ارسال می کرد. پس از کودتای عراق و به قتل رسیدن فیصل دوم، محمدرضا پهلوی برنامه گسترده ای را برای حمایت از کردها و حزب شیعه الدعوه شروع کرد. وی همچنین در دهه 70 با دخالت نظامی در عمان، شورش مخالفان سلطان قابوس را سرکوب کرد. ایران در زمان پهلوی برای مقابله با تهدید کمونیسم علیه منافع تجاری خود حضور نظامی اش را فراتر از خاورمیانه گسترش داد به طوری که در اوایل دهه 70 میلادی نیروی دریایی سلطنتی در اقیانوس هند حضور یافته و امنیت منافع دریانوردی ایران و صادرات نفت این کشور به جهان را تامین کرد. شاه حتی در ائتلاف جهانی ضدانقلاب که برای مقابله با کمونیسم در آفریقا تشکیل شده بود نیز مشارکت داشت.
برخلاف باور گسترده، حزب الله پیشرو حضور کنونی ایران در لبنان نیست. لبنان از زمان پهلوی تا کنون کشوری کلیدی برای گسترش نفوذ ایران در سراسر خاورمیانه بوده است. لبنان برای شاه خط مقدم مقابله با افراط گرایی بود و به همین دلیل یکی از مهره های کلیدی ساواک یعنی منصور قدر را برای پایش و کنترل نیروهای پان عرب، مارکسیست و طرفدار فلسطین در داخل و خارج لبنان برگزید. از اواسط دهه 50 تا 60 میلادی، سیاست برتر ایران در لبنان مقابله با نفوذ ناصریها در منطقه بود.
با افول ناصری ها پس از جنگ 1967، توجه شاه به فلسطینی ها و حمایت آنها از مخالفان ایرانی جلب شد که در کمپهای پناهندگان فلسطینی آموزش نظامی می دیدند. در پاسخ، رژیم پهلوی سیاستمداران ضدناصری و ضدفلسطینی را به ویژه در لبنان تحت حمایت قرار داده و پول و اسلحه در اختیار مسیحیان (مارونیها) و شیعه های لبنان گذاشت. محمدرضا پهلوی با ارائه حمایت مالی به روحانیون و سیاستمداران میانه رو، برخی پروژه های ساخت و ساز مانند ساخت مدارس و بیمارستان را در این کشور به عهده گرفت تا بتواند وفاداری جمعیت شیعه لبنان را از آن خود کند.
ایران همواره برای شیعه های سراسر جهان به ویژه شیعیان عراق و لبنان مدرن، همانند چراغ هدایتی بوده است. جوامع شیعه حتی برای محمدرضا شاه آنچنان اهمیتی داشت که مقامات رژیم او از تشکیل "یک اتحادیه پان شیعه" سخن می گفتند که شامل ایران، عراق و لبنان بود.
پس از انقلاب، لبنان همچنان در مرکز راهبرد منطقه ای ایران قرار گرفت و ترکیبی از آرمان گرایی انقلابی و چالش های ژئوپولیتیکی (مانند تهدیدات اعمال شده از سوی عراق و اسرائیل) عامل تمایل ایران برای نفوذ در منطقه شامات و تشکیل محور دمشق- تهران بوده است.
کنترل بغداد چالشی راهبردی است که انقلاب اسلامی آن را از شاه به ارث برده است. رقابت حزب بعث عراق با رژیم بعث سوریه و ادعاهای سرزمینی عراق در خلیج فارس و جنوب ایران، سوریه را به پهلوی نزدیک کرد.
عراق هنوز هم در میان چالش های نخست امنیتی ایران قرار دارد. هشت سال جنگ پرهزینه که از سوی بغداد به ایران تحمیل شد، تهران را بر آن داشت که در راستای به قدرت رسیدن یک رژیم دوست در بغداد تلاش کند. حمله آمریکا به عراق فرصتی طلایی برای ایران بود تا به گسترش و تحکیم نفوذ خود در این کشور بپردازد. این هدف با تشکیل شبکه ای از نیروهای کرد و شیعه که بسیاری از آنها چندین دهه از ایران حمایت های مالی دریافت کرده بودند، عملی شد تا اطمینان حاصل شود که عراق پس از صدام به پایگاه حامی آمریکا و ضد تهران تبدیل نخواهد شد.
برخلاف منطقه شامات و عراق، یمن فقط پس از حمله عربستان سعودی به مرکز توجه انقلاب اسلامی و حمایت از مهره های غیردولتی تبدیل شد. حمایت تهران از حوثی ها پایگاه محکمی خارج از مرزهای جنوبی عربستان سعودی را در اختیار ایران گذاشت و این فرصتی شد برای آنکه ایران رقیب منطقه ای خود را تضعیف کند و به پریشانی بکشاند.
تداوم سیاست های منطقه ای ایران پیش و پس از انقلاب 1979 با ادعای پوچ پمپئو و سایر مقامات دولت ترامپ که ایران پس از انقلاب اسلامی را "کشوری غیرعادی" می نامند کاملا در تضاد است و این اظهارات فقط در راستای توجیه کارزار "فشار حداکثری" علیه ایران بیان می شود.
شباهت بین دوران پادشاهی و حاکمیت روحانیون نشان می دهد که عوامل تاریخی و ژئوپولیتیکی تعیین کننده سیاست های منطقه ای ایران هستند. هم شاه و هم روحانیون راهبرد حمایت از بازیگران غیردولتی و بهره مندی از روابط تاریخی و مذهبی با جوامع شیعه در منطقه را برای رسیدن به بازدارندگی در مقابل تهدیدات شناخته شده پیگیری کرده اند. به جای ایدئولوژی انقلابی، نگرانی ها و ملاحظات مربوط به تهدیدات منطقه ای و بین المللی در شکل گیری سیاست های ایران نقش داشته است. راهبرد حمایت از مهره های غیردولتی و نیروهای شیعه در سراسر منطقه برخلاف ادعای دولت ترامپ نه 4 دهه بلکه حداقل به مدت 6 دهه در ایران پیشینه دارد.