( 0. امتیاز از )


صدای شیعه : هدف همه آموزه هاى قدسى اديان و حوادث بزرگى که بر پيرامون آنها از طريق انبيا و اوصياى آنها و مؤمنان اتفاق افتاده اين بوده که زندگى دنيايى انسان، اعم از زندگى شخصى و اجتماعى او را تحت تأثير قرار دهند و آهنگ اين زندگى را به سمت پرستش خداى متعال و عبوديت و بندگى هدايت کنند. به گونه اى که تمام زندگى بشر يک آهنگ بيشتر نداشته و آن هم آهنگ توحيد و پرستش خداى متعال باشد. تمام مفاهيم قدسى که در باطن دين و يا ظاهر دين در صورت شريعت تجلى کرده اند و تمام درگيرى هاى انبياى الهى بر اين امر بوده که همه زندگى بشر بر محور حقايق قدسى و بر محور عبادت و بندگى خداى متعال شکل بگيرد طبيعتاً در اين دنيا دستگاه باطل هم با خط و جريان قدسى سازى زندگى بشر يک درگيرى تاريخى مستمر و همه جانبه دارد و يکى از جبهه هايى که در اين درگيرى گشوده است جبهه «تحريف کلمه حق و کلمه توحيد و راه انبيا» است که اشکال مختلفى دارد و از نظر اثر گذارى هم متفاوت هستند.
تحريفاتى که نسبت به کل مفاهيم و آموزه ها و حوادث قدسى اتفاق افتاده است متفاوت هستند. در عين اين که بايد به همه اين تحريفات توجه داشت، نبايد همه آنها را يکسان انگاشت و تحريفات اصلى و اثرگذارتر را همسان با تحريف هاى ساده و عادى در نظر گرفت.
به عنوان نمونه در دنياى معاصر خودمان چيزى که در مورد اين تحريف هاى متفاوت اتفاق افتاده است، همين اديان مشابه يا فرقه هاى جزئى هستند که در درون دنياى اسلام يا مسيحيت يا امثال آنها شکل گرفته اند يا ساخته شده اند. به بيان ديگر همان «دين پردازى و آيين سازى».
_______________________________________________________________________________________________________
* تحريفاتى که نسبت به دين و اين حقيقت قدسى به شکل مدرن اتفاق افتاده و در گذشته هم بوده- بخصوص در سر آغاز رنسانس- تا زندگى بشر را زمينى و خاکى کنند اين است که، دين را امرى شخصى و فردى و مربوط به حوزه خصوصى زندگى انسان تفسير کردند و اين خود نوعى تحريف دين بود.
_______________________________________________________________________________________________________
ولى آن جبهه اصلى که مقابل ما است، اينها نيست. جبهه اصلى، جبهه مدرنيسم است که از طريق محيط سازى، مجارى حسى انسان ها را تغيير مى دهد ، فرهنگ اجتماعى درست مى کند و بستر را براى تغيير باورها و ارزش هاى اجتماعى و فرهنگى مهيا مى کند.حقيقتاً کدام يک از اين دو اثر گذارترند که ما بايد در خط مقدم مورد توجه قرار دهيم ما اگر بخواهيم به يک تمدن فراگير دينى بر محور توحيد برسيم، بايد در مقابل اين جبهه فراگير که برنامه جهانى تاريخى دارد و دنبال ايجاد يک جامعه جهانى واحد بر محور ليبرال دموکراسى است، طرح و برنامه داشته باشيم.

تحريفاتى که نسبت به دين و اين حقيقت قدسى به شکل مدرن اتفاق افتاده و در گذشته هم بوده- بخصوص در سر آغاز رنسانس- تا زندگى بشر را زمينى و خاکى کنند اين است که، دين را امرى شخصى و فردى و مربوط به حوزه خصوصى زندگى انسان تفسير کردند و اين خود نوعى تحريف دين بود. اين تحريفات کم کم به تفسيرجديد از دين در قالب روانشناسى دين منتهى شد که دين را به عنوان امرى زائيده ماده تفسير کردند يا تفسيرهاى مختلفى که کم کم دين را زائيده واژگونگى اوضاع اقتصاد معرفى کردند، که ناشى از جهالت بشر و آشفتگى هاى روانى و اضطراب ها و ترس هاى درونى بشر در مقابل خطرات طبيعى و امثال اينها است. اين نوع تحريفات که دين را اول به يک امر قدسى شخصى و بعد به يک امر خاکى تبديل کند، در زمره تحريف هاى مدرن است. در تاريخ چنين تحريف هايى سابقه ندارد.

به عنوان نمونه يکى از مفاهيم اثر گذارى که در فرهنگ اسلام بوده و هميشه هم تلاش مى شده به نحوى تحريف شود و در فرهنگ همه اديان الهى نيز بوده است، فرهنگ انتظار است که يک روح اميدوارى در بشر ايجاد مى کند . لذا سعى کردند در طول تاريخ دائماً آن را تحريف کنند. مثلاً مفهوم انتظار را اين طور تفسير کردند که پديده عصر ظهور پديده اى است که در آن يک جهش تاريخى اتفاق مى افتد و اين جهش بوسيله فرد فوق العاده اى که از نظر مذهب تشيع وجود مقدس امام عصر (ارواحنا فداه) است و ساير اديان هم به نحوى او را معرفى کرده اند، اتفاق مى افتد که در اين جهش تاريخى کلمه توحيد فراگير و جهانگير مى شود. بعد آمده اند تحريف کرده اند وگفته اند هيچ رسالتى بر عهده ما نيست. اين يک جهشى است که در تاريخ بشر بر محور يک ابرمرد الهى و ملکوتى، اتفاق مى افتد، ما هيچ رسالتى نداريم و بايد منتظر باشيم و سکوت کنيم ببينيم چه اتفاق مى افتد! اين يک نوع تحريف است.
در کنار اين نوع تحريف که يک نوع تحريف سنتى و بديهى است، يک تحريف مدرن داريم که مى گويد : جامعه بشرى به سمت يک نقطه روشن حرکت مى کند. اين حرکت اوّلاً يک حرکت تدريجى است و هيچ جهشى در آن نيست و ثانياً حرکتى است که خود انسان ها آن را مى سازند، اين طور نيست که يک انسان الهى و يک ولى الهى محور شکل گيرى حادثه باشد، اين هم يک نوع تحريف است. يعنى دقيقاً مفهوم انتظار را به يک مفهوم کاملاً زمينى و خاکى تبديل مى کند. بعد هم آن چيزى را که بناست تحقق پيدا کند در نهايت به گونه اى تفسير مى کند که مثلاً با يک نظام ليبرالى تطبيق مى کند.

اين هم نوعى تحريف مفهوم انتظار است. اين تحريف در دنياى معاصر اثرگذارى اش بيشتر و خطرناک تر است، يعنى مفهوم انتظار را سکولار تفسير کردن و پيوند بين اين مفهوم مقدس دينى و حيات سکولار برقرارکردن. به گونه اى که اين انتظار ديگر يک جهش معنوى به سمت اصل ظهور ايجاد نمى کند. تلقى انسان در اين فرهنگِ جديد از انتظار اين است که جريان انتظار، همين شيب تحولاتى است که به سمت مدرنيسم و ليبرال دموکراسى در حال جريان است. در واقع جامعه موعود انبيا همان جامعه ليبرال دموکراسى است.

نسبت به واقعه عاشورا هم دقيقاً همين اتفاق افتاده است. يعنى تحريف ها از قديم هم وجود داشته است. از قديم هم بعضى تحريف ها خرد اند و بعضى تحريف ها بسيار اساسى اند.

از جمله تحريفاتى که اتفاق افتاده - که ما خيلى آن را درشت مى کنيم که در جاى خود هم خيلى مهم است - اين تحريف است عده اى که احياناً دوست هم بوده اند، جايى که مى خواسته اند اين حقيقت قدسى و ماورائى را مثلاً در قالب يک حماسه تحليل کنند گاهى دچار مبالغه شده اند، مبالغه هاى صورى، چون نمى توانسته اند باطن عظيم اين حادثه را تبيين کنند، ناچار به مبالغات صورى کشيده شده اند. فرض کنيد تعداد لشکر را افزايش داده اند، زمان حادثه عاشورا را افزايش داده اند و امثال اين گونه تحريف ها. اين قبيل مبالغات غلط است و نبايد اتفاق بيفتد.
ولى واقعاً اين تحريفها درمقابل تحريفهاى بزرگ، تحريفهاى مهمى نيستند، تحريفهاى مهم، تحريفاتى هستند که در طول تاريخ، براى فروکاستن از اثر بخشى اين حادثه صورت گرفته است.
_______________________________________________________________________________________________________
* تحريف مدرنى که اخيراً در مفهوم عاشورا در حال وقوع اين است که مى خواهند عاشورا را در دوره گذار از ديندارى به سکولار تفسير کنند! يعنى بر اين باورند که جامعه جهانى در حال حرکت به سمت سکولاريسم است و در اين حرکت عمومى عاشورا را بايد به گونه اى تفسير کرد که هماهنگ با جامعه جهانى شده و به مانعى بر سر راه سکولاريسم و مدرنيسم بدل نشود و با گذار به سکولاريسم سازگارى داشته باشد.
_______________________________________________________________________________________________________
به دليل اين که اثر گذارى حادثه عاشورا بر فرآيند جامعه جهانى کاملاً مشهود شده و دوست و دشمن فهميده اند که امواج اين حادثه دارد به يک موج فرهنگ جهانى در مقابل فرهنگ مدرن تبديل مى شود. اگر صحبت از جنگ بين تمدن ها، يعنى تمدن اسلام و تمدن غرب، يعنى تمدن اسلامى و تمدن مدرن مى شود، در کانون اين تمدن، اسلام انقلابى و اسلام شيعى است. اين را دوست و دشمن مى دانند و حرف هاى هانتينگتون که تئورى پرداز اين جنگ است، در اين باره کاملاً گويا است. آنها معتقدند اسلام انقلابى و راديکال و به تعبير خودشان بنيادگرا سرآغاز اين درگيرى است و نقطه کانونى جوشش اين فرهنگ اثر گذار بر حيات بشر عاشورا است. اين که در همايش 23 سال قبل صهيونيست ها گفته شد شيعه دو نقطه اصلى اتکا دارد عاشورا و انتظار و ما بايد اين دو را در فرهنگ تشيع و جامعه جهانى تغيير بدهيم علامت اين است که دشمن دقيقاً به اثر گذار اين حادثه و فرهنگ سازى اين حادثه توجه پيدا کرده است و فهميده است که اين حادثه از يک حادثه شخصى و قدسى به يک حادثه اثرگذار در فرآيندهاى سياسى جهانى تبديل شده است و امواجش جامعه جهانى را تحت تاثير قرار داده و به اصطلاح جهانى سازى را با خطر جدى مواجه کرده است. يعنى به رقيبى براى جهانى سازى مادى بدل شده است. اين بسيار مهم است.
تحريف مدرنى که اخيراً در مفهوم عاشورا در حال وقوع اين است که مى خواهند عاشورا را در دوره گذار از ديندارى به سکولار تفسير کنند! يعنى بر اين باورند که جامعه جهانى در حال حرکت به سمت سکولاريسم است و در اين حرکت عمومى عاشورا را بايد به گونه اى تفسير کرد که هماهنگ با جامعه جهانى شده و به مانعى بر سر راه سکولاريسم و مدرنيسم بدل نشود و با گذار به سکولاريسم سازگارى داشته باشد. بنابر اين، تحريفات مدرن ديگرى اتفاق مى افتد. تحريفى که مى خواهد عاشورا را بازسازى کرده و منطق سازى کند، يعنى مى خواهد جريان هيبرنتيک را هم در تفسير عاشورا بياورد و عاشورا را حسى تفسير کند؛ به گونه اى که با گذار به دنياى سکولار و جامعه جهانى سکولار سازگار باشد، به بيان ديگر مسأله اين است که چگونه حول عاشورا فرهنگ سازى کنيم که مزاحم جهانى سازى مدرنيسم و ليبرال دموکراسى نشود اين بزرگترين تحريف درباره عاشورا است که در اينجا به بررسى چند مورد از آن مى پردازيم.

يک نمونه از اين تحريفات اين است که تلاش مى شود اين حقيقت قدسى که يک اقدام ملکوتى و در عين حال زمينى، يعنى اثر گذار بر فرآيند جامعه جهانى که دنبال اصلاح جامعه است - «خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدى»- را بر محور مفاهيم مدرن تفسير کنند. يعنى اصلاحاتى را که اباعبدالله عليه السلام دنبال مى کردند همان اصلاحاتى تلقى کنيم که ليبرال ـ دموکراسى پيشنهاد مى کند.
نخستين پيشنهاد ليبرال دموکراسى اصلاح ساختار سياسى بر محور اومانيسم و انسان مدارى است که عاشورا هرگز بر اين محور شکل نگرفت. اصلاحاتى که ليبرال دموکراسى دنبال مى کند داراى چند ويژگى است:

1) فراگير بودن؛ اصلاحاتى که در قالب ليبرال دموکراسى دنبال مى شود، به دنبال توسعه جهانى است. اصلاحاتى که از اين طريق در مقياس جهانى توليد مى شود، فراگير است و مى خواهد همه جامعه جهانى را دستخوش تغيير و تحول کند؛
2) همه جانبه بودن؛ اين اصلاحات ناظر به نظام سياسى و فرهنگى يا اقتصادى نيست و مى خواهد همه ابعاد جامعه را دستخوش تحول هماهنگ کند، همان چيزى که از آن با عنوان «توسعه جامع» ياد مى شود.
3) اين اصلاحات را قرار است از اعماق جامعه ايجاد کنند. مى گويند مى خواهند عميق ترين لايه هاى فرهنگى جامعه را دستخوش تحول کنند که شالوده هاى اين بنا آن جا گذاشته مى شود. اين اصلاحات عميق است، فراگير است، همه جانبه است، تاريخى است، توسعه جامعه پايدار است و بر يک محور واحد يعنى ليبرال دموکراسى قرار دارد.
اما اصلاحاتى که سيد الشهدا (ارواح العالمين له الفداء) دنبال مى کردند دقيقاً در مقابل ليبرال دموکراسى مقاصد بوده است. اقدام اصلاحى حضرت داراى چند ويژگى است:
4) اصلاحى است تاريخى. حضرت هرگز دنبال دولت مستعجل سال 61 در کوفه نبودند، بلکه ايشان دنبال يک حکومت تاريخى در مقياس جامعه جهانى بودند.
5 ) بسيار عميق مى انديشيدند؛ ايشان نمى خواستند پايه هاى حکومتشان را روى دوش انسانهايى بگذارند که دنيا پرستند، زيرا انسانهاى دنياپرست تحمل بار حکومت حق را ندارند. اين حکومت پايه هايش بر قلوب انسانهايى هست که خانه قلبشان مسجد است. حضرت خوب مى فهميدند که نقطه قرار حکومت دينى ارواح انسانهاست و بايد اعماق روح انسانها را دستخوش تحول کرد. بنابراين حضرت نگاهشان به اعماق تاريخ است.
6)توجه به اعماق وجود انسانها و جامعه انسانيت. ايشان مى خواهند از عميق ترين لايه ها، نفسانيات انسان را تغيير دهند و خدا خواهى را در باطن انسان به جاى خود خواهى بنشانند. يعنى به جاى انسان مدارى، انسان را خدا مدار کنند؛ نه اين که به انسان خودمدار بگويند خدا را بپرست. حضرت مى خواهند مدار وجود انسان را تغيير دهند و تا اين تغيير نکند توحيد اقامه نمى شود. مشکل اصلى انبيا اين بود که مى خواستند اين تحول از عميق ترين لايه هاى فطرت انسان و وجود انسان اتفاق بيفتد و بعدها شکوفا شود. بنابراين اصلاحات حضرت يک اصلاحات همه جانبه، فراگير، تاريخى، عميق و اثرگذار بود. اين طور نيست که حضرت بگويند من مى خواهم انسانها را در درون شخصى خودشان متحول کنم اما در روابط اجتماعى شان بت بپرستند يا نفس پرست باشند. حضرت مى خواهند ساختارهاى طاغوت را بشکنند. هم مى خواهند اعماق وجود انسانها را تغيير دهند و همه ابعاد جامعه را با هم بر محور توحيد دگرگون کنند وهم نگاهشان نگاه تاريخى است. عجله اى هم ندارند، يعنى شالوده ها عصر ظهور را پايه گذارى مى کنند.

حال چنين اقدام اصلاحى اثر گذار را که بر محور فرهنگ توحيد هست، چگونه مى توان بر محور آموزه هاى ليبراليسم و ليبرال دموکراسى تفسير کرد و مدعى شد حضرت دنبال اصلاح بود اما اصلاح اين است که حکومت مشروع برقرار شود.

تحريفى که وارد شده است اين است که مى گويند عاشورا را در گذار سکولاريسم تفسير کنيم، همانطور که انتظار را مصادره کردند. مى گويند انتظار يعنى افق آينده روشن؛ در يک اصلاحات تدريجى خود بشر عقلانيتش رشد مى کند و به جامعه ليبرالى مى رسد، ليبراليسم جهانى شده و دموکراسى فراگير مى شود، اين تفسير از انتظار تحريف انتظار به نفع ليبراليسم و ليبرال دموکراسى است و به جاى اين که انسان را در فرآيند کلمه توحيد فعال کند، در فرآيند تمدن مادى فعال مى کند. عاشورا را هم مى خواهند دستخوش همين تحريف کنند. مى گويند امام حسين(ع) قيام کرد چون حکومت يزيد مشروع نبود، چرا چون حکومتى مشروع است که ناشى از رأى مردم باشد، چه امام حسين(ع) باشد چه يزيد! اگر امام حسين (ع)مردمى نبود مشروع نيست، اگر يزيد مردمى بود، مشروع است! مى گويند چون حکومت دموکراسى نبود، سلطنتِ موروثى بود، نه انتخابى که مردم به پادشاه رأى دهند؛ امام با اين مبارزه مى کرد. آيا واقعاً مبارزه امام حسين(ع) با سلطنت بود آيا مى خواست سلطنت را به دموکراسى تبديل کند اين بدترين نوع تحريف است.

اين تحريف، تحريف مدرن است. يعنى مفهوم عاشورا را به مفهوم ليبرال دموکراسى مصادره کردن. مى گويند قيام عاشورا اين است که براى اقامه دموکراسى بجنگيم و امام حسين(ع) براى اقامه دموکراسى مى جنگيد! آيا امام حسين(ع) براى اقامه کلمه توحيد مى جنگيد يا دموکراسى

اين خون را ما بريزيم تا دموکراسى برپا شود، چه تحريفى بدتر از اين. سخيف تر از اين در باب امام حسين(ع) نمى توان صحبت کرد. اين خلاف همه مفاهيمى است که از عاشورا باقى مانده است. امام حسين(ع) درباره قيام خود بسيار سخن گفته اند. آيا يک جا عدم مشروعيت يزيد را به اين بر مى گردانند که چون سلطنت موروثى است يا چون دموکراسى نيست يا مى گويند يزيد فاسق است، فاجر است، شارب الخمر است، چنين است، چنان است. مى گويند از محيط بندگى خدا خارج شده است. حکومتش حکومت الهى نيست، نه اين که دموکراسى نيست. البته من نمى خواهم بگويم مردم نبايد حضور داشته باشند، اين غلط است.لذا آنها که مى خواهند مفهوم عاشورا را به نفع دموکراسى تحريف کنند، واقعاً معنى کلمه توحيد را نمى فهمند.
_______________________________________________________________________________________________________
* دومين تحريف اين است که وقتى مى خواهيم بين فرهنگ عاشورا و فرهنگ سکولار تعامل برقرار کنيم روشهاى تغيير حسى، نظير قبض و بسط و ياگرايشهاى موجود در هرمنوتيک را در تفسير فرهنگ عاشورا بياوريم و بر اساس روشهاى هرمنوتيکى عاشورا را تفسير کنيم. يعنى بياييم عاشورا را در تعامل با فرهنگ دنيا پرستى و مادى تفسير کنيم.
_______________________________________________________________________________________________________
دو نمونه تحريف ديگر هم وجود دارد. يک تحريف اين است که گفته شود ما اکنون در تعامل با دنيا هستيم. دنياى کنونى دنيايى است که همه فرهنگها با هم تعامل دارند. ما چگونه بين فرهنگها و عاشورا تعامل ايجاد کنيم. در دنياى گسترش ارتباطات که دائماً هم در حال توسعه است ما هرگز نمى توانيم ارتباط فرهنگها و تعامل را قطع کنيم. اما چگونه بين فرهنگ عاشورا و فرهنگ سکولار تعامل ايجاد کنيم درست است که فرهنگ سکولار در دنياى معاصر يک واقعيت است، ولى عاشورا هم يک واقعيت است. چگونه بين اين دو واقعيت تعامل ايجاد کنيم. به سه طريق مى توان بين اين دو واقعيت تعامل برقرار کرد:

يک نوع تعامل اين است که بخواهند فرهنگ عاشورا را با فرهنگ سکولار آشتى دهند. يعنى جريان سکولار جهانگير شود و جريان عاشورا در آن منحل بشود. اين همان چيزى است که بوش دنبال مى کند. بوش مى گويد: فرهنگ حاکم بر جهان بايد فرهنگ ليبرال دموکراسى و ارزشهاى آمريکايى باشد. بدترين نوع تحريف اين است که به اسم تعامل ، بين فرهنگ عاشورا به عنوان يک واقعيت و فرهنگ سکولار به عنوان يک واقعيت آشتى برقرار کنيم. مگر بين دنيا پرستى و خدا پرستى آشتى برقرار مى شود !

دوم اين که دو جهان را موازى تفسير کنيم و کارى به کار همديگر نداشته باشيم و بگوييم يک فرهنگ عاشورا که طرفداران خودش را دارد، يکى هم فرهنگ ليبرال دموکراسى. اين چيزى نيست که در دنياى ارتباطات تحمل بشود، چون دشمن مى داند در دنياى ارتباطات جهانى شدن جز بر محور يک فرهنگ ممکن نيست. بقيه فرهنگ ها بايد خرده فرهنگ باشند، فرهنگ تابع باشند. دو فرهنگ، دو متغير از هم جدا با جهانى سازى نمى سازد. اين تخيل است.
سومين تلقى اين است که ما به دنبال جهانى سازى فرهنگ عاشورا، يعنى فرهنگ عبادت، فرهنگ فداکارى براى گسترش کلمه توحيد، فرهنگ فداکارى براى ارتقاى وجدان اخلاقى بشر و همه ساختارهاى زندگى بشر باشيم؛ به طورى که همه زندگى بشر، آهنگ و بوى خدا داشته باشد. «حتى تکون اعمالى و اورادى وردا واحدا و حالى فى خدمتک سرمدا »اين هم تحليل سوم است. اما چگونه در گذار به يک جامعه جهانى، بر محور فرهنگ عاشورا با فرهنگ سکولار تعامل کنيم که فرهنگ سکولار را در فرهنگ عاشورا منحل کنيم. ديگر نمى شود بگوييد تحليل عاشورا در گذار به دنياى سکولار؛ بلکه بايد بگوييم تحليل جريان سکولار در گذار به دنياى عاشورايى. جهانى سازى بر محور فرهنگ عاشورا. البته در تعامل با فرهنگ هاى معاصر، تعامل بايد به گونه اى باشد که شيب به سمت منحل شدن آن فرهنگ ها در فرهنگ اسلام باشد.

لذا دومين تحريف اين است که وقتى مى خواهيم بين فرهنگ عاشورا و فرهنگ سکولار تعامل برقرار کنيم روشهاى تغيير حسى، نظير قبض و بسط و ياگرايشهاى موجود در هرمنوتيک را در تفسير فرهنگ عاشورا بياوريم و بر اساس روشهاى هرمنوتيکى عاشورا را تفسير کنيم. يعنى بياييم عاشورا را در تعامل با فرهنگ دنيا پرستى و مادى تفسير کنيم.

اما تفسير سوم، تفسير عرفانى از حادثه عاشورا است. بله، عميق ترين لايه عاشورا، لايه عرفانى و لايه عبوديت و فداکارى حضرت سيد الشهدا به حضرت حق است؛ همه اينها صحيح هست. اما اين حادثه عرفانى از يک زاويه ديگر يک اقدام اصلاحى و اثرگذار بر تاريخ است. مى خواهد کل امت را در تاريخ اصلاح کند « لطلب اصلاح فى امت جدى».

لذا مى آيند و مى گويند اين درگيرى بين بنى هاشم و بنى اميه است ودوره اش گذشته، عاشورا را کنار بگذاريد، لعن را کنار بگذاريد و... ! اين چه نوع تفسيرى است. اثر گذارى يک حادثه اى که محور کلمه توحيد در عالم است و شعار پرچمداران امام زمان « يا لثارات الحسين » است، اين را تبديل کنيم به يک حادثه محدود که متعلق به دوره بنى اميه است و تمام شده است. اين تحريف عاشوراست، محدود کردن دامنه اثر گذارى عاشورا از نظر تاريخى است، در حاليکه اين حادثه، حادثه اى تاريخ ساز است.

باش تا صبح دولتش بدمد. ليبرالها که ساده اند، رضاخان ها، ديگران، متوکل ها تلاش مى کردند اين موج را خاموش کنند و هر چه آب روى اين آتش ريختند شعله ورتر مى شد. «يريدون ليطفئوا نور ا... بافواههم و ا... متم نوره». خيال مى کنند که نور خدا را با فوت و با دهان مى شود خاموش کرد. اين بيان خداست، خدا مى خواهد اين چراغ را روشن کند و هر روز هم روشن تر مى کند. شما مى خواهيد اين کانون عبادت، يکى از اصلى ترين بندگى هاى خدا و عميق ترين عبادتهاى تاريخى را تفسير مادى کنيد و بگوييد سيدالشهدا براى نفسانيات مى جنگيد، مى جنگيد که دموکراسى اقامه بشود، مى خواست نفس پرستى را مدرن کند!

«باش تا صبح دولتش بدمد کاين هنوز از نتايج سحر است»
نويسنده: سيد محمد مهدي ميرباقري
منبع: باشگاه انديشه  

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر