(
امتیاز از
)
سخنرانی آیت الله مصباح یزدی درباره زیارت امام حسین(ع)
صدای شیعه : آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته) در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 8/12/86 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
ولایت اهل بیت(ع)
شب اربعین را بهانهاى قرار میدهیم تا شاید به پیشگاه سیدالشهداء(ع) راهى پیدا کنیم. بد نیست دربارهى سؤالاتى که در این زمینه مطرح مىشود مقدارى همفکرى کنیم. مىدانیم خداى متعال بر ما منت گذاشته و معرفت اهلبیت(ع) را به اندازهى ظرفیت و لیاقتمان به ما مرحمت کرده است. در پیشگاه الهى، معرفت، محبت و توسل به اهلبیت(ع) جایگاه رفیعى دارد. معتقدیم که باید در فرح و سرورشان و هم چنین در عزا و حزنشان مشارکت داشته باشیم که این هم عبادت است و شاید از خیلى از عبادتها هم مؤثرتر باشد؛ هم از لحاظ وسعت برکت و هم از لحاظ عمق. اکنون سؤالاتى مطرح مىشود، این که اصلاً چرا خداى متعال اینقدر به مسئلهى اهلبیت(ع) به صورتهاى مختلف اهتمام دارد؟ چه سری است که ولایتشان رکن ایمان است؟ چرا عبادت بدون ولایت آنها پذیرفته نمىشود؟ انسان براى تکاملش باید عبادت کند؛ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ1، چرا در کنار نماز، قرائت قرآن یا سایر عبادات، یک کار هم همین عرض ارادت به پیشگاه اهلبیت(ع) است؟ سرّ این که روى مسئلهى ولایت و شفاعت اهلبیت(ع) تکیه شده است چیست؟
از اثر ، پی به مؤثر
یکى از بهترین راهها برای شناخت اشخاصى که داراى کمالات بالایى هستند شناخت آثارشان است. اگر آثار علمای بزرگ را ندیده بودیم، به عظمت مقام آنها پى نمىبردیم. شناختن آثار راهى است براى شناختن مؤثر. شناختن مخلوق راهى است براى شناختن خالق. هر قدر این مخلوق کاملتر، ممتازتر و برجستهتر باشد، انسان بهتر مىتواند خالقش را بشناسد. اگر بدانیم خدا چه مخلوقات داراى کمالاتى آفریده است و چه شاهکارهایى در خلقت به کار برده که کاملترین این شاهکارها در وجود مقدس ائمهى معصومین و اهلبیت(ع) ظهور کرده، آن وقت خدا را بهتر مىشناسیم. این یک راه و یک دلیل برای این است که ما باید آنها را بشناسیم؛ که اگر نشناسیم باب بزرگى از معرفت خدا را به روى خودمان مسدود کردهایم. مگر ما خدا را از کجا مىشناسیم؟! قرآن مىگوید از راه دیدن شتر خدا را بشناسید؛ أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ2 این راه سادهاى است براى اشخاص متعارف؛ ولى مسئله خیلى از اینها بالاتر است. در اینکه ما براى آمرزش گناهانمان به درِ خانهى پیغمبر اکرم و اهلبیت(ع) برویم در خود قرآن تصریح شده است: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جأوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ3. بهرههایى که ما در عالم تکوین داریم به طفیل وجود آنهاست. بعضى از این مطالب در زیارت جامعهى کبیره آمده است و این هم منتى است که اهلبیت(ع) بر ما گذاشتهاند و اینها را به ما یاد دادهاند تا خودشان را بشناسیم. این نشانهى لطف و محبتشان است که اگر خودشان اینها را نفرموده بودند، چگونه عقلمان مىرسید؟ بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضُّرّ.َ خدا به شفاعت پیامبر اکرم و اهلبیت(ع) گناهان مردم را مىآمرزد و اگر کسى از رفتن به درِ خانهى اهلبیت امتناع کند، مشمول شفاعتشان نخواهد شد. خدا این راه را براى ما باز کرده است؛ دلیلش چیست؟ وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوْا رُؤسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ4؛ وقتی به منافقین گفته مىشود که بیایید تا پیامبر(ص) برایتان استغفار کند، سرهایشان را تکان میدهند و مىگویند: خودمان استغفار مىکنیم؛ چرا به در خانهى پیامبر برویم؟ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ؛ زورشان مىآید و کسرِ شأنشان مىشود! این استکبار، على الله است. خداوند میفرماید: این راه را براى شما باز کردهام، چون شما به طور مستقیم لیاقت ندارید تا حرفتان را بشنوم، زیرا آن قدر پست و سیاه و آلودهاید. این راه برای این است که بیایید کمی پاکیزه و تطهیر و ذوب شوید. لیاقت پیدا کنید تا رحمت من شاملتان شود. اما مىگویند: نمىخواهیم؛ لَوَّوْا رُؤسَهُمْ. نتیجهى این استکبار این است که، سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ.5 حالا اگر تو هم برایشان استغفار کنى فایده ندارد. تا این روح استکبار در آنها هست خدا هرگز اینها را نخواهد بخشید.
مراتب زیارت
دربارهى زیارت سیدالشهدا(ع) روایات عجیبى آمده که واقعاً بهتآور است. چه سرّى در این کار هست که این همه به آن توصیه شده است؟ در تمامِ اوقات متبرکهى سال، زیارت سیدالشهدا وارد شده است. بزرگانى بودند که قدر این زیارتها را آنقدر مىدانستند که سعى مىکردند یک روز عمرشان هم بدون زیارت عاشورا نگذرد. کسانى که اگر انسان کارهاى علمىشان را ببیند خیال مىکند در شبانهروز غیر از فعالیت علمى هیچکارى نداشتند. اما زیارت عاشورا و نماز جعفرشان هم ترک نمىشد و شاید آن توفیقات هم، به برکت همینها باشد. نتیجهی زیارت هر کسى که زیارت سیدالشهدا(ع) میخواند یکسان نیست. حالا بگذریم از کسانى که زیارت را اصلاً بدعت و حرام مىدانند یا کسانى که تحت تأثیر شبههها واقع شدهاند و شک دارند. ما دربارهى خودمان صحبت مىکنیم که زیارت را از بهترین عبادتها مىدانیم. خود ما زیارتهایمان خیلى فرق دارد. بعضىها صریحاً میگویند: ما وقتى زیارت مىرویم براى تجدید پیمان با راهِ آنها است. خب، این مطلب زیبایى است؛ اما این یک جهت سلبى و منفی هم دارد. هستند در عالم، کسانى که معتقد به خدا و پیامبر و قیامت نیستند، اما مثلاً یک روز در سال مىروند بر سر قبر شخص بزرگى که سمبل مملکت و آزادى یا قهرمان ملىشان است. مىروند تا با او تجدید عهد کنند. سنگ و خاکى مىبینند، چیزى هم مىگویند، تصمیمى هم مىگیرند و خاطرهاى هم برایشان تجدید مىشود. اگر در این حد باشد این زیارتها براى ملحدین هم ممکن است. این که زیارت نشد! ولى خب، این یک امر عرفى است؛ مثل شعارهایى که مىدهیم. زیارت بعضیها شعار دادن است؛ سلام بر شما، درود بر شما! حالا مؤمن و معتقد هم هست، اما شاید توجه ندارد و خیال مىکند زیارت کردن، یعنى اینکه آدم برود آنجا یک شعار بدهد.
بعضىها واقعاً معتقدند که جاى مقدسى است، رفتن به آنجا شرف دارد و عبادت است. اما این هم دارای اقسامی است. خیلىها مکه که مىروند و حجرالاسود را مىبوسند، چون معتقدند حجرالاسود سنگ بسیار مقدسى است؛ اما آیا واقعاً معتقدند که این حجر، چیزى مىفهمد؟ بعضى از زیارتهایى که انجام مىدهیم اینگونه است. معتقدیم آنجا جاى مقدسى است و خدا رحمت و برکتش را نازل مىکند. حتى دعا هم در آنجا مستجاب مىشود؛ اما این که یک کسى اینجا هست، مىبیند، مىشنود و کارى انجام مىدهد، خیلى باورمان نیست و یا توجه نداریم. و لذا مثلاً همانجا در حضور آن مرقد، مثل جاهاى دیگر، مىگوییم، مىخندیم و حرف مىزنیم! از مضامین زیارتها و اذن دخولها برمىآید که مسئله از اینها بالاتر است.
معرفت زیارت
در اذن دخولى که در همهى مشاهد مشرفه مستحب است، میخوانیم: و أعلم أن رسولک و خلفائک علیهم السلام أحیاء عندک یرزقون یرون مقامی و یسمعون کلامی و یردّون سلامی و أنّک حجبت عن سمعی کلامهم و فتحت باب فهمی بلذیذ مناجاتهم؛ خدایا من مىدانم که پیغمبر و اولیاء تو زندهاند، سخن من را مىشنوند، من را مىبینند، به سلامم جواب مىدهند؛ اما من نمىشنوم. بودند بزرگانى که وقتى سلام مىکردند جوابش را مىشنیدند. بیچاره ما که کر و کوریم. اگر بخواهیم از این زیارتها درست استفاده کنیم، باید این اعتقادهامان را جدى بگیریم. باید باور کنم که واقعاً اینجا کسى هست که مرا مىبیند و صداى مرا مىشنود. باید اجازه بدهند تا من وارد شوم! بودند و هستند بزرگانى که گفتهاند: اگر اذن دخول خواندید و دلتان نشکست وارد نشوید و برگردید. این از مقولهى معرفت است؛ یعنى شناخت امام. عارفا بحقهم، یکى از شئونش همین است. البته از این وسیعتر هم هست. همه در ذهن ما مرتکز است، اما توجه نداریم. در حالات اضطرار، کسی که امیدش از همه جا قطع مىشود، یا مثلاً در بیابانى راه گم مىکند، یا مشرف به هلاکت است از عمق جان میگوید: یا اباصالح المهدى ادرکنى؛ آقا کجاست که این صدا را بشنود؟ او از راه دور چهگونه به تو کمک مىکند؟ این، بیش از آن است که انسان روبروى مرقد امام بایستد و بگوید تو مىشنوى. همهى ما این حالتها را داریم که وقتی گرفتار شدیم خوب یادمان مىآید از این چیزها هست. سعى کنیم به این اعتقادات ارتکازی که به زحمت پیدا شده است توجه کامل داشته باشیم. خیلى آسان است بگویند: روایتش ضعیف است یا سندش معتبر نیست! این ارتکاز همهى شیعه است. ما نمىفهمیم؛ مثل خیلى چیزهاى دیگر که نمىفهمیم! سعى کنیم آن اندازهاش را که میسّر است، دست کم آن وقتى که به حرم حضرت معصومه(ع) مشرف مىشویم یا اگر سعادت داشته باشیم کربلا مشرف شویم، باورمان باشد که امام مىبیند، مىشنود، و جواب ما را مىدهد و آنچه در دل داریم مىفهمد. براى او فرقى نمىکند که بگوییم یا نه؛ این براى ما مهم است که توجه داشته باشیم و ارتباط برقرار کنیم. این ماییم که باید بفهمیم در مقابل چه کسى ایستادهایم. چه موقعیتى داریم و چه شرافتى نصیبمان شده است و چهقدر مىتوانیم از این موقعیتى که گیرمان آمده است بهرهبردارى کنیم. این از مقولهى معرفت است؛ یک توأمانى هم دارد که با محبت همراه است. در مورد معرفت خدا هم که در مناجات عارفین بحث مىکردیم، اشاره شد که معرفت و محبت نوعی تلازم با هم دارند. در مرتبهاى از آن، معرفت مقدم است و یک نوع علیت ناقصه نسبت به محبت دارد، در مراتبى هم، محبت باعث افزایش معرفت مىشود. این زیارتها علاوه بر این که ما را به آن معتقَدات و این معرفتهایى که نسبت به اهلبیت(ع) داریم توجه مىدهد، بُعد دیگر روانى ما را هم تقویت مىکند.
ابعاد اصلی روح و مراتب انسانیت
شناخت و معرفت، و احساس و عواطف دو بعد اصلی روح انسان هستند. این دو تا وقتى تقویت شود، انسانیت انسان تقویت مىشود. هر قدر ما به خودمان و به هستى آگاهتر باشیم، انسانتریم. انسانیت هم مراتب دارد. هر قدر معرفت و محبت ما،یا بُعد شناخت و بعد عاطفهى ما ضعیفتر شود، از انسانیت دورتر مىشویم. بى توجه و سر در آخور؛ آن دیگر انسان نیست. خودخواه و خودپرست؛ به دیگران هیچ اعتنایى نمىکند. او دیگر تنها صورت انسان را دارد؛ إِنْ هُمْ إِلاّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ6. حالا ببینید اهلبیت(ع) چه تدبیرى به کار بردهاند! این حکمت الهى است که در آنها ظهور پیدا کرده است. با یک السلام علیک یا اباعبدالله گفتن، هم بعد معرفتى انسان تقویت مىشود و هم بعد عاطفىاش. انسانیت رشد مىکند.
سرّّ زیارت
چه طور با یک سلام کردن انسانیت رشد مىکند؟! این یک مسئلهى قطعى علمىِ ثابت شده، و هم درونی است. شما با کسى دوست هستید و به او علاقه دارید. اگر این علاقهتان را در عمل ظاهر کنید، کم یا زیاد، این علاقه رشد مىکند و تقویت مىشود. اگر اظهار نکنید، کَم کَم یادتان مىرود؛ «از دل برود هر آن چه از دیده برفت.» پس هر چه ناشى از محبت باشد، محبت را زیاد مىکند. اگر به کسى هدیهاى بدهید و برایش پول خرج کنید، محبتتان زیاد مىشود. اگر به کسى ارادت دارید، با زبانهاى مختلف عرض ارادت میکنید؛ تا مىرسد به آنجایى که کسانى غزلسرایى و مدیحهسرایى مىکنند. عاشقانه سخن مىگویند و عاشقانه رفتار مىکنند. خب بازار عالم با همین چیزها گرم است. اگر این کارها انجام شود روز به روز محبت بیشتر مىشود و اگر نشد، کم مىشود. شما اگر دوستت را ببینى و به او سلام نکنى، آیا دیگر محبت مىماند؟ پس حتى یک سلام کردن مىتواند محبت را زیاد کند. چه طور در اطراف انسان چیزهایى هست که توجهش را جلب مىکند، اما روزى چند مرتبه یادش مىرود بگوید: السلام علیک یا اباعبداللّه! اگر ریشهاى در دل نداشته باشد این اثر ظاهر نمىشود. اگر شب اربعین و روزهای دیگر آمد و یادى از زیارت امام حسین نکردى، محبت این گوهرِ عظیم، این اکسیرِ کیمیا، کمکم ضعیف و کمرنگ و بىاثر مىشود. بنابراین این همه اهتمامى که در زیارتها هست بىجهت نیست. باعث محبت بیشتر میشود؛ یعنى پیوند روح شما با سیدالشهدا(ع) تقویت مىشود و رشد مىکند.
پس اگر ما در زیارت دو چیز را رعایت کنیم: اول مسائلى که مربوط به شناختمان است؛ این که با چه کسى روبرو هستیم، و بعد سعى کنیم که کارمان را به قصد عبادت و با ادب انجام دهیم، این مىتواند در ساختنِ ما و در کمالاتِ روحى ما فوقالعاده اثر داشته باشد.
انگیزههای زیارت
نکتهى دیگر این که وقتى انسان کسى را دوست دارد به ملاقات و زیارتش مىرود. انگیزهى انسان براى زیارت متفاوت است، همچنان که علت دوستىاش هم متفاوت است. گاهى زیارت از کسی، برای این است که یک کارى با او دارد. مثلاً مىخواهد پولى قرض بگیرد. گفت: سلام روستایى بى طمع نیست! این سلام و محبت ارزش دارد، اما خالص نیست. ولی یک وقت انسان دلش برای کسی تنگ مىشود، مىگوید: برویم یک سرى به دوستمان بزنیم تا رفع دلتنگىمان شود. خب، این از آن کمی مرتبهاش بالاتر است؛ اما بالاخره مىخواهد رفع دلتنگى خودش کند. این هم باز براى او نیست. اما محبت ممکن است به یک جایى برسد که انسان اصلاً خودش را فراموش کند. دلتنگم یا نیستم، کارى دارم یا ندارم، نفعى براى من دارد یا ندارد، مهم نیست. گویا غیر از او چیزى نمىبیند. وقتى هم به ملاقاتش میرود چیزى از او نمىخواهد. آمده است تا خضوع کند. ممکن است طوری شود که محبّ، در مقابل محبوب، جز خضوع و جز فانى شدن چیزى نمىخواهد. مىخواهد در مقابلش به خاک بیفتد. آخر چرا این طورى مىکنى؟! نمىدانم چرا؛ عشق است! خیلى از ماها مىخواهیم برویم زیارت سیدالشهدا. آرزو و دعایمان هم زیارت کربلاست اما وقتى عمق دلمان را بکاویم، مىخواهیم برویم تا دعاى ما تحت قبّهى سیدالشهدا مستجاب بشود. میخواهیم ما را شفاعت کند و گناهانمان آمرزیده شود. مىخواهیم برویم حاجتمان را بگیریم. خب، این هم خوب است که باز هم امام حسین(ع) را شناختهایم و مىدانیم استجابت دعا تحت قبّهى او از ویژگیهاى سیدالشهدا(ع) است. اما این خیلى فرق دارد با آن کسى که دلش براى امام حسین(ع) تنگ شده است. سفر خطرناک است، دست مىبُرند، مىکشند؛ مهم نیست. جانم فداى حسین(ع).
پروردگارا، تو را به مقام سیدالشهدا(ع) قسم مىدهیم معرفتها و محبتهاى ناب اهلبیت(ع) را به همهى ما مرحمت بفرما.
انتهای پیام