(
امتیاز از
)
نقش شاه در جدايي بحرين از ايران
شاه حاضر نبود هيچ اعتراضي را در مورد بحرين بشنود و در جواب اعتراضاتي که به او ميشد به صراحت گفته بود: « اين بحث و جدالها در شأن من نيست» شوروي به دليل رقابت با انگليس نسبت به جدا شدن بحرين از خاک ايران اعتراض نمود! اما ايران خود اعتراضي به اين مساله نداشت و يکساعت پس از اعلام استقلال بحرين، ايران اين کشور را به رسميت شناخت . اعلام خبر استقلال بحرين از راديو ايران به قدري مضحک پخش شد که علم ميگويد:« گوينده خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند که گويي هم اکنون بحرين را فتح کردهايم.»
خاطرات علم در سال 1969 بيشتر مربوط به آينده خليج فارس و روابط ايران و عراق است. در ژانويه 1968 دولت بريتانيا قصد خود را به خروج از خليج فارس در پايان 1971 اعلام نمود. شاه ضروري دانست ترتيبي بدهد تا اين خلاء را که از فروپاشي امپراتوري انگليس ناشي ميشد پر کند. بحرين و قطر و شيخ نشينهاي سواحل متصالح در جنوب خليج فارس طبق معاهدات قرن نوزدهم تحت الحمايه انگليس بودند. انگلستان لازم ميديد قبل از اعطاي استقلال به اين شيخنشينها روابط آنان را با ايران و عرابستان سعودي عادي سازد. ايران از يک قرن پيش بر سر حاکميت بحرين با انگلستان اختلاف داشت. همانطور که خاطرات علم نشان ميدهد شاه نگران بود مبادا چشمپوشي از ادعاهاي ايران بر بحرين خيانت به منافع ملي تعبير شود. (خاطرات ، 22 مرداد 1347) شاه و دولت انگليس براي اينکه ايران را قادر سازند از مخالفت با استقلال بحرين دست بردارد، سرانجام موافقت کردند اختلافات خود را به اوتانت دبيرکل سازمان ملل متحد ارجاع کنند. اوتانت نيز نماينده شخصي خود را به بحرين فرستاد تا درباره نظر مردم آن جزيره حقيقت يابي کند . در همان حال ايران ادعاي مالکيت سه جزيره واقع در دهانه خليج فارس را عنوان کرد. انگلستان معتقد بود که جزاير تنب بزرگ و کوچک متعلق به شيخ رأس الخيمه ميباشند. ايران اظهار نظر کرد که تنها راه تثبيت وضع اين جزاير، در نظر گرفتن موقعيت آنها با خط منصف خليج فارس است که در اين صورت جزاير به ساحل ايران نزديکترند تا به ساحل عربستان. از نظر حقوقي اين جزاير براي ايران بود و بحرين نيز جزء خاک ايران محسوب ميشد. اما شاه که خود را بي نياز از مشاوره با صاحب نظران ميدانست و فکر ميکرد نابغه سياست خارجي و ديپلماسي است، سعي کرد بحرين و جزاير سه گانه را به هم مربوط کند. يعني در يک معامله با انگليسيها در قبال اعطاي استقلال به بحرين ، حق ايران بر جزاير سه گانه را تثبيت نمايد. اما در عمل انگليس کلاه بزرگي بر سر شاه گذاشتند. در آن زمان هنوز کشورهاي عربي قدرت نداشتندو شاه به راحتي ميتوانست حق ايران را از آنها مطالبه نمايد. امير دبي در ديدار با شاه ميگويد: «من مطمئنم که اعليحضرت هرگز تصور تحت فشار قرار دادن کشور ضعيفي مثل ما را هم نميکنند. اما شما هر چه صلاح ميدانيد انجام بدهيد، کاملا در اختيار شما هستيم.» (خاطرات ، پنجشنبه، 10 مهر) و يا : «ما همه چاکران وفادار اعليحضرت فارس هستيم. ما را راهنمايي کنيد» (شنبه، 10 خرداد 1349) اما شاه از اين فرصت استفاده نکرد و ترجيح داد منافع ملي را فداي طرح انگلستان نمايد. شاه از بيم اينکه مردم ايران او را وطنفروش بخوانند، استقلال بحرين را منوط به نظر مردم بحرين نمود و اين عمل در تاريخ ايران سابقه نداشت. حتي علم نيز به سفير انگليس در مورد اين راه حل اعتراض ميکند و ميگويد " ما هيچ گاه نميتوانيم چنين پيشنهادي را تصويب و در برابر ملت ايران توجيه کنيم. "(سه شنبه 21مرداد1348) جالب اينکه شاه نيز توجه خطر نظرخواهي در مورد استقلال بحرين ميباشد و به علم ميگويد: «به سفير تکرار کن که اگر من پيشنهادش را بپذيرم مرتکب خودکشي شدهام. اگر اين خودکشي در راه حفظ منافع ملت ايران بود،چندان اهميتي به آن نميدادم ولي به عقيده من اين طرح خيانت به منافع ملي است ، بدين جهت نميتوانم آن را بپذيرم».(دوشنبه 21 مرداد1348) اما در نهايت شاه تسليم فشار انگليس ميگردد. اين خاطرات نشان ميدهد شاه ايران در برابر انگليس تا چه حد ناتوان است. در لابلاي خاطرات علم ، خبري از شاه مقتدر و با ابهت نيست و چهره واقعي شاه نمايان ميگردد. نماينده سازمان ملل در بحرين پس از مشاوره با سران منطقه، گزارش داد که مردم بحرين استقلال را به اتحاد با ايران ترجيح ميدهند. گزارش او مورد پذيرش مجلس ايران قرار گرفت. شاه بر اين باور بود که با نشان دادن حسن نيتش در جريان بحرين دولت بريتانيا در عوض مجبور است ادعاي او را بر ابوموسي و جزاير تنب به رسميت بشناسد. اما جريان به گونه ديگر رقم خورد. شاه با ساده لوحي تمام فکر ميکرد که انگليس در مقابل حاضر است حق حاکميت ايران بر جزاير سه گانه را تاييد نمايد(خاطرات 28 بهمن 1347) پس از اينکه شاه بحرين را از دست داد از اعتراضهاي به حق مردم ايران در اين موضوع هراس داشت . علم ميگويد: پس از مسابقه فوتبال ايران و اسرائيل، «در استاديوم امجديه، 30000 تماشاچي بلند شدند و با هم سرود ملي را خواندند، و جشن و سرور تا سحر ادامه پيدا کرد. شاه شانس آود که کسي از فرصت استفاده نکرد تا در مورد بحرين تظاهرات کند. موضوع اخير به کلي از يادها رفته است.» (جمعه 21 فروردين 1349) شاه حاضر نبود هيچ اعتراضي را در مورد بحرين بشنود و در جواب اعتراضاتي که به او ميشد به صراحت گفته بود: « اين بحث و جدالها در شأن من نيست»(خاطرات شنبه، 15 فروردين 1349) شوروي به دليل رقابت با انگليس نسبت به جدا شدن بحرين از خاک ايران اعتراض نمود! ( 17 فروردين 1349)اما ايران خود اعتراضي به اين مساله نداشت و يکساعت پس از اعلام استقلال بحرين، ايران اين کشور را به رسميت شناخت . اعلام خبر استقلال بحرين از راديو ايران به قدري مضحک پخش شد که علم ميگويد:« گوينده خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند که گويي هم اکنون بحرين را فتح کردهايم.»( سه شنبه،17 ارديبهشت 1349) شاه بحرين را از دست داد بدون اينکه موقعيت ايران در مورد جزاير سه گانه ثبيت نمايد و پس از تلاش فوق العاده سرانجام شاه موفق شد يک موافقتنامه از سران انگليس و قبايل عربي بگيرد و آنرا به عنوان سند احراز مالکيت ايران بر جزاير سه گانه تلقي نمايد. غافل از اينکه پير مکار سياست ، بازيهاي بسيار در آستين دارد. انگليس ايران را تشويق کرد که به صورت مستقيم وارد عمل شده و بدون اينکه موافقتنامه حقوقي با اعراب امضاکند به اشغال نظامي جزاير سه گانه دست بزند. علم ميگويد سفير انگليس از من پرسيد: «به چه دليل ما تا اين حد در مورد حاکميت قانوني بر اين جزاير اصرار ميورزيم؟ چرا به سادگي آنها را اشغال نميکنيم.»(جمعه، 9 خرداد 1349) به هر حال ايران در همين چارچوب موافقتنامه اي را امضا ميکند. در اين موافقتنامه از عبارت "occupation " استفاده شد که به معناي "اشغال "ميباشد.درواقع اعراب خليج فارس موافقتنامه اي را امضا ميکنند و ميپذيرند که ايران جزاير سه گانه را "اشغال " نموده است (نه اينکه بر اساس حق قانوني آنها را تصرف کرده است) . همين کلمه بعدها دستاويزي شدکه امارات متحده عربي ادعا نمايد ايران اين جزاير را اشغال نموده است و خواستار بازپسگيري آن گردد. بعيد است که تنظيم کنندگان توافقنامه در آن زمان متوجه بار معنايي "اشغال "نبوده اند ، اما احتمالا شاه براي به رخ کشيدن قدرت نظامي خود از اين واژه استفاده کرده است. بنابراين مشکلات امروز ما با امارات متحده عربي ، ميراث يک شاه مغرور با تفکر ميليتاريستي است. علم ، خود اذعان ميکند که در اين معامله ، ايران به شدت دچار خسارت شد و زماني که با سفير انگليس درباره بحرين و سه جزيره سخن ميگويد به شدت دچار نااميدي ميگردد و سپس ميگويد "حال من به قدري بد شد که با تب در رختخواب افتادم . و سه روز است که گرفتار هستم. "(خاطرات،دوشنبه 27 خرداد1349) دوشنبه، 28 بهمن 1347 ... امروز بعد ازظهر سر دنيس رايت سفير انگليس به ديدنم آمد . وي از رويدادهاي زوريخ ناراحت است، زيرا که نماينگان کنسرسيوم نفت ضمن ملاقاتي پرتنش و غير دوستانه با شاه حاضر نشدهاند تضمين کنند که در در آمد نفت ما يک ميليارد دلار در سال باشد. در خصوص بحرين مذاکرات از هم اکنون شروع شده با اين هدف که نظرات شاه تأمين شود. او بطور کاملا محرمانه به من اظهار داشت که جزاير تنب قطعا به ايران داده خواهد شد. انگليسيها به شيخ رأس الخيمه هشدار دادهاند که اين جزاير در طرف ايراني خط منصف خليج فارس قرار دارد و اگر او به نوعي تفاهم با ما (ايران) نايل نشود، ما آنها را قانونا و در صورت لزوم با زور از وي خواهيم گرفت. شيخ حاضر است معامله کند. آنگاه در مورد جزيره ابوموسي سؤال کردم. سفير پاسخ داد که اين جزيره زير خط منصف قرار دارد. گفتم ما به اندازه کافي قوي هستيم که اين خط را ناديده بگيريم. مدتي در اين خصوص شوخي کرديم. سپس وي نگراني شديد خود را از اينکه سياست ما در خليج فارس ممکن است به درگيري با عربها منتهي شود به شدت اظهار نگراني کرد. گفتم: «به جهنم! مگر عربها براي ما چه کردهاند؟ بهتر است دست از حرکات بيموردشان بردارند و با شرکت در هزينههاي دفاعي خليج فارس موافقت کنند و بگذارند ما کارمان را بکنيم» . سفير در خصوص اينکه آيا اساسا اعراب حاضرند دست ما را در خليج فارس باز بگذارند، اظهار ترديد کرد و گفت فراموش نکنيد که آنان اصرار دارند خليج فارس را «خليج عربي» بنامند. جواب دادم ما حاضريم يک موافقتنامه دفاعي پنجاه ساله با آنها منعقد کنيم. چنين موافقتنامهاي در مجموعه نظير موافقتنامههايي خواهد بود که زماني با انگليسيها داشتهاند. چهارشنبه،28 اسفند 1347: بعد از ظهر سفير انگليس به ديدنم آمد. درباره بحرين و جزاير خليج فارس که او مايل است به عنوان دو موضوع جداگانه مطرح شود مذاکره کرديم. ميگفت اشغال مجدد جزاير تنب براي ما (ايران) آسان است ولي در مورد ابوموسي اشکال دارد چون اين جزيره نزديک به ساحل عربستان قرار گرفته و تصرف آن به اين آساني نيست. پاسخ دادم موقعيت جغرافيايي جزاير نه تصميم ايران را تغيير ميدهد و نه عربها را قادر ميسازد که تکهاي از خاک ايران را در تصرف داشته باشند. سفير اظهار داشت که يافتن راه حلي براي مسأله بحرين مسلما تأسيس فدراسيون امارات متحده عربي را تشويق خواهد کرد و در اين مرحله ايران خواهد توانست ابوموسي را به منظور منافع امنيتي مشترک در خليج فارس تصرف کند .اگر چنين کاري صورت بگيرد ما خواهيم توانست به پشتيباني بريتانيا متکي باشيم. در شام شاهانه شرکت کردم و پيشنهادات گوناگون سفير را به عرض رساندم. شاه از من خواست به سفير بگويم با دوستاني نظير او، ايران نياز به دشمن ندارد. من زير بار نرفتم و گفتم به عقيده من بهتر از اين حرفها تضمين منافع اقليت ايراني در بحرين و خليج فارس است. شاه به فکر فرو رفت و چيزي نگفت .... يکشنبه، 3 فروردين 1348 ... سفير انگليس به ديدنم آمد. به او گفتم مادامي که سرنوشت جزاير تنب و ابوموسي روشن نشود، نخواهيم توانست به توافق درباره بحرين نايل شويم. پاسخ داد در اين صورت داريم وقتمان را تلف ميکنيم. گفتم : عيبي ندارد، سپس پيشنهاد کرد همانطور که با شيخ رأس الخيمه تماس گرفتيم، با شيخ شارجه نيز تماس بگيريم. در صورتي که معاملهاي صورت بگيرد انگليسيها از ما پشتيباني خواهند کرد. گفتم اين پيشنهاد را به عرض شاه خواهم رساند ولي خودم در وضعي نيستم که درباره آن اظهار نظر کنم. سفير انگليس امروز راغبتر از ملاقات قبلي بود که حل مسأله بحرين را به پيشنهادهاي مربوط به جزاير مرتبط سازد. خاطر نشان کرد که اگر ايران به تأسيس فدراسيون امارات عربي کمک کند، در اين صورت ما (ايران) خواهيم توانست به دعوت و از جانب فدراسيون جزاير را تصرف کنيم، بي آنکه ترس از واکنش شديد عربها داشته باشيم. گفتم: «بيپرده بگويم من اعتماد خود را به پيشبينيهاي شما از دست دادهام ... شش سال پيش ..... خود جنابعالي ... به من گفتيد که دست کم تا بيست سال ديگر ما محکمترين تعهدات را نسبت به شيوخ خواهيم داشت و هر گونه دخالت خارجي به خاک آنها را حمله مستقيم به منافع بريتانيا تلقي خواهيم کرد. هنوز پنج سال نگذشته بود که انگلستان خروج کامل خود را از خليج فارس اعلام کرد. شما و کشورهاي غربي عموما فقط در فکر منافع نفتيتان هستيد، منافعي که ايران به خوبي قادر است از جانب شما حفظ کند. سفير چيزي نگفت ولي من بر اين باورم که دولتهاي غربي در ته دلشان از ايران واهمه دارند و مايل نيستند ما بر خليج فارس تسلط داشته باشيم. اکنون بايد انتظار را پيشه کنيم که چه خواهد شد . سه شنبه،21مرداد 1348: اقدامات اخير انگلستان در مورد جزاير تنب و ابوموسي به اطلاع سفير رساندم و افزودم نميتوانيم پيشنهاد غير منصفانه آنها را در خصوص مراجعه به آراء عمومي در بحرين بپذيريم. انگليس پيشنهاد ميکند که نمايندگان اوتانت عقايد و نظرات اهالي بحرين را فقط بر اساس بحث و گفتگو با تعدادي از گروههاي صنفي به سازمان ملل متحد گزارش دهند. ما هيچ گاه نميتوانيم چنين پيشنهادي را تصويب و در برابر ملت ايران توجيه کنيم. سفير گفت: اينطور نيست. در صورتي که نماينده اوتانت نتواند پس از تماس با اين گروههاي خاص نظر روشني درباره عقيده بحرينيها بيابد، آن وقت اوتانت آرزوي کامل خواهد داشت که با ساير اقشار جامعه بحرين تماس بگيرد. در نظر داشته باشيد که ما زحمت زيادي کشيديم تا شيخ بحرين را به پذيرفتن همين قدر راضي کرديم. او اصولا مخالف هر چيزي بود که شباهت به مراجعه به آراء عمومي داشته باشد. پاسخ دادم : :گور پدر شيخ بحرين ! اعليحضرت به نحوي عاقلانه تصميم گرفتهاند وضعيت ما را در خليج فارس روشن سازند و براي نيل به اين منظور اين شهامت را داشتهاند که پيشنهاد مراجعه به آراء عمومي را که منصفانهترني راه حل مسئله بحرين است بنمايند. به همين مناسبت از اطراف و اکناف دنيا در داخل ايران که مسئله بحرين حساسيت فوقالعاده دارد مورد ستايش قرار گرفتهاند. ولي اکنون انگليس با نقشهاي مداخله ميکند که ممکن است کل قضيه را بر هم بزند. من به عنوان مشاور شاه، وزير دربار و حافظ منافع سلسله پهلوي با شما صحبت ميکنم و ميگويم پيشنهادتان به کلي غير قابل قبول است. چهارشنبه ،22 مرداد 1348 شرفيابي ،مذاکرات با سفير انگليس را به شاه گزارش داردم. شاه بدوم چون و چرا ايستادگي مرا تصويب کرد و گفت : «به سفير تکرار کن که اگر من پيشنهادش را بپذيرم مرتکب خودکشي شدهام. اگر اين خودکشي در راه حفظ منافع ملت ايران بود،چندان اهميتي به آن نميدادم ولي به عقيده من اين طرح خيانت به منافع ملي است ، بدين جهت نميتوانم آن را بپذيرم». پنجشنبه، 10 مهر 1348 شرفيابي ... در ضيافت ناهاري که به افتخار شيخ راشد امير دوبي ترتيب داده شده بود شرکت کردم. او را دو سه بار ديدهام و هميشه به نظرم مردي آرام و آينده نگر آمده است، درست خلاف ساير شيوخ خليج که گويي همگي دچار عقدههاي حقارت هستند. مسائل مهم منطقه مورد بحث قرار گرفت، به سفر حردان التکريتي معاون نخست وزير عراق به دوبي اشاره کردم. با لبخندي تلخ گفت : «بايد ميشنيديد که چه قولهايي به ما داد که از ما دفاع خواهند کرد». در مورد نفت، تعيين حدود فلات قاره و تداخل در ادعاي مالکيت آبهاي ساحلي، شاه پيشنهاد کرد مناطق مورد اختلاف توسط يک شرکت مشترک مورد بهرهبرداري قرار گيرد. شيخ لبخندي زد و گفت: «من مطمئنم که اعليحضرت هرگز تصور تحت فشار قرار دادن کشور ضعيفي مثل ما را هم نميکنند. اما شما هر چه صلاح ميدانيد انجام بدهيد، کاملا در اختيار شما هستيم». حتي در مورد مسايل دفاعي هم گفت ترجيح ميدهد به اعليحضرت متکي باشد، و سپس افزود: «من به ارتشي که سرانجام فرمان مرگ مرا امضا ميکند چه احتياجي دارم! تنها چيزي که مورد نياز من است يک نيروي پليس منظم است.» او از شيخ زايد امير ابوظبي انتقاد کرد که در مورد تأسيس اتحاديه امارت عربي هيچ اقدام مثبتي نمي کند. فکر يک ارتش متحد را نميپسندد. و ميل دارد به عوض انتخاب افسراني از بحرين، انگلستان، عراق و يا هر جاي ديگر، خود دست تنها اينکار را انجام دهد. شاه اصرار داشت حسن نيت ما را تأکيد کند و از هر جهت به او اطمينان خاطر داد . سپس مسئله بحرين را مطرح کرد که ما با بزرگواري بيش از حد با آن برخورد کردهايم. آنگاه در مورد فجيره و شارجه سؤال کرد . شيخ پاسخ داد : «مردم آنجا در نهايت فلاکت زندگي ميکنند و شيوخ تا قران آخر پولها را به جيب ميزنند.» شاه سپس کوشيد مسئله جزاير تنب و ابوموسي را مطرح کرند ، ليکن شيخ با زيرکي از پاسخگويي شانه خالي کرد. يکشنبه، 18 آبان 1348 ..... سفير انگليس امروز بعد از ظهر به ديدنم آمد. تمام تلاشمان را کرديم تا مشکلات موجود در راه معامله 50 ميليون ليرهاي خريد موشک را حل کنيم. دستور داشتم به او خاطرنشان کنم که شاه پيشنهاد کرده بود که انگليسها از توليد نفت ليبي بکاهند تا در آمد دولت ليبي که اعلام کرده يک معامله 150 ميليون ليرهاي خريد اسلحه را با انگلستان لغو کرده است، کاهش پيدا کند . سفير انگليس لبخندي زد و گفت که پيشبينيهاي شاه بدون استثناء صحيح از آب در ميآيند. سپس به مسئله جزاير تنب و ابوموسي پرداختيم . سفير گفت، «ما بنا بر قول و قرارهايمان در قبال شيخ شارجه و رأس الخيمه متعهديم، معهذا تشويقشان ميکنيم تا با ايران به نوعي توافق برسند، مشروط بر اين که شما هم اشغال جزاير را موکول کنيد به توافق طرفين و يا اجازه آنها و ادعاي پس گرفتن جزاير را بر مبناي حق قانوني نداشته باشيد : خوب اين منطقي است ، اگر هر راه ديگري را برگزينيم با عربها درگير خواهيم شد ... دوشنبه ، 19 آبان 1348 شرفياب شدم . گزارش ملاقات ديروزم را با سفير انگليس به عرض رساندم. وقتي به اظهار نظرش در مورد جزاير رسيدم شاه منفجر شد و گفت: «غلط زيادي کرده است . اين جزاير متعلق به ما هستند . گفتم : ما بايد عملي فکر کنيم. هدف اصلي اعليحضرت در اشغال جزاير تقويت قدرت دفاعي ما در خليج فارس است. اعليحضرت قبلا اعلام کرده بودند که اگر نفتي در اين جزاير پيدا بشود بين ما و عربها تقسيم خواهند کرد. بنابراين هدف ما اشغال است نه مالکيت. شاه اظهار نظري نکرد ولي متوجه شدم که حرفهايم چندان خوش آيند نبوده است. شنبه، 29 آذر 1348 شيخ رأس الخيمه به دعوت وزير امور خارجه ما، که اميدوار است با او بر سر استرداد جزاير تنب به توافقي برسد، در تهران است. من در حال حاضر امکان توافقي را نميبينم، ضمنا شيخ خيلي محتاط است مبادا از طرف ساير کشورهاي عربي براي دادن خاک عربها به ايران، به خيانت متهم شود. عجب اهانتي! عربها فقط به دليل اين که امپراتوري انگليس اين جزاير را از ما غصب کرد، صاحب آن شده اند، و حالا چنان از آنها صحبت ميکنند که گويي ارث پدرشان است. شنبه، 15 فروردين 1349 ...... شام در کاخ ملکه مادر صرف شد. در مورد مسايل گوناگون بحث شد از جمله بحرين. شاه گفت ، چند نفري پرسيدهاند چرا مسئله بحرين به نحوي به مجلس عرضه شده که تمام مسؤوليت را بر عهده بگيرد؟ اما به قول خودشان، « اين بحث و جدالها در شأن من نيست، اگر مردم ايران درک نميکنند که من حاضرم زندگيام را براي آنها فدا کنم، چرا خودم را درگير اين کنم که کي چقدر مسؤوليت قبول ميکند؟ از طرفي ديگر، اگر فداکاري من درک بشود، در آن صورت، ديگر دليلي براي نگراني ندارم.» اين حرفها در کمال صميميت بيان شد، چون فقط در حضور دوستان بسيار خصوصي گفته شد. دوشنبه ، 17 فروردين 1349 ساعت پنج بعد از ظهر نخست وزير را در کاخ نياوران ملاقات کردم. درباره مسايل جاري صحبت کرديم. چهره نخست وزير گرفته بود. همانطور که پيش بيني ميکرديم، روسها نسبت به اقدام اوتانت در مورد بحرين اعتراض کرده و گفتهاند که از حدود مسئوليتش فراتر رفته، و قبلا از شوراي امنيت تأييديه نگرفته است؛علي رغم اين که پادگوني در سفر اخيرش به تهران از اين سياست بسيار تعريف کرد و آن را مورد حمايت قرار داد. البته مسئله اصول مطرح است. شورويها خوش ندارند دبيرکل سازمان ملل بدون تأييد روسها بر يک رأيگيري عمومي رياست داشته باشد. طبيعي است که حساب کردهاند اگر در اين مورد دبير کل را تأييد بکنند، در آينده اگر بخواهيد همين عمل را در مورد چکسلواکي بکند، تکليف آنها چه ميشود. ممکن است اعتراضهاي ديگري هم داشته باشند؛ چه بسا ميخواهند لطفي بکنند در حق عوامل ناراضي اينجا و عراق، که مخالف روابط دوستانه ميان ايران و بحرين هستند، يا هواي عربهايي را داشته باشند که بعضيهايشان در کمال سادهلوحي تصور ميکنند رأي مجمع عمومي سازمان ممل نتيجهاش اتحاد ايران و بحرين خواهد بود. جمعه 21 فروردين 1349: يک خبر داخلي مايه دلخوشي است. در مسابقه نهايي فوتبال جام آسيا که در تهران برگزار شد ايران دو بر يک اسراييل را شکست داد. جشن وشادي شهر را فرا گرفت. در استاديوم امجديه، 30000 تماشاچي بلند شدند و با هم سرود ملي را خواندند، و جشن و سرور تا سحر ادامه پيدا کرد. شاه شانس آود که کسي از فرصت استفاده نکرد تا در مورد بحرين تظاهرات کند. موضوع اخير به کلي از يادها رفته است. گروهي از فرصت استفاده کردند و شعارهاي شديد ضد اسراييلي دادند، که در ايران بيسابقه است . شاه اين را از چشم کمونيستها ميبيند. سه شنبه،17 ارديبهشت 1349 .... شوراي امنيت سازمان ملل متحد در خواست اکثريت را مبني بر استقلال کامل بحرين تصويب کرد. نماينده ما در سازمان ملل بلافاصله قول حمايت ايران را ارائه کرد. شنيدن خبر اين قضيه از راديو تهران بسيار جالب بود ـ گوينده خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند که گويي هم اکنون بحرين را فتح کردهايم. جمعه ، 27 ارديبهشت 1349 صبح امروز رفتم سواري .... به دستور شاه سفير انگليس را فرا خواندم تا اين پيغام را به او بدهم : «اگر شيوخ شارجه و امالقوين اقدام به حفر چاههاي نفت در آبهاي ابوموسي بکنند، ايران از دخالت نظامي خودداري نخواهد کرد. و انگليسيها بهتر است بدانند اگر از شيوخ پشتيباني بکنند، با ما طرف خواهند بود. و چنين رودررويي بين ايران و انگليس نتايج مثبتي نخواهد داشت. و راه را براي بسياري مسايل صاف خواهد کرد. اولا غرور ايرانيان ارضاء خواهد شد، و پس از شکست دادن انگليسيها ما را در موقعيتي قرار ميگيريم که شيوخ را وادار کنيم شرايط ما را در مورد جزاير بپذيرند». سفير از من تقاضا کرد که از هر گونه درگيري در مورد ابوموسي خودداري کنيم؛ اگر موقعيت ايجاب کند ايران ميتواند کتبا اعتراض کند. او هم به سهم خود قول ميدهد. تمام تلاش خود را به خرج دهد تا از حفاري در اطراف جزيره ممانعت به عمل آيد، هر چند شيخ شارجه امتياز آن را از قبل به شرکت نفت اکسيدنتال داده است. خدا را شکر که او سر قولش ايستاد . هم اکنون بي بي سي اعلام کرد که همه نوع حفاري در اطراف ابوموسي ، به دليل بروز اختلاف ميان شارجه و امالقوين در مورد ادعاهاي هر کدام نسبت به فلات قاره ، متوقف شده است. شنبه ، 28 ارديبهشت ـ جمعه، 8 خرداد 1349 شيخ راشد حاکم دوبي در تهران بود و مذاکرات من با او وقتي براي نوشتن اين خاطرات باقي نگذاشت . شنبه پيش ملکه عازم اصفهان شد تا از بناها و يادبودهاي اين شهر قديمي که سخت مورد بيتوجهي قرار گرفته، بازديد به عمل آورد. بايد خدا را شکر کنيم که او به اين مسايل علاقهمند است. پس از همراهي او به فرودگاه برگشتم و شرفياب شدم. جمعه، 9 خرداد 1349 .... سفير انگليس را احضار کردم. به او گفتم شاه احساس ميکند که انگليسيها در مورد جزاير کوچکترين اقدامي به عمل نياوردهاند. در مورد جزاير به او هشدار دادم که اگر در اسرع وقت اقدامي به عمل نياورند تمام اعتبارشان را از دست خواهند داد. پرسيد، به چه دليل ما تا اين حد در مورد حاکميت قانوني بر اين جزاير اصرار ميورزيم؟ چرا به سادگي آنها را اشغال نميکنيم. و مشکل را با يک حرکت قاطع حل نميکنيم . پيشنهادش واقعا متعارف انگليسيها بود، که از قضا من هم با آن موافقم. مأموريت مهم ديگري هم از طرف شاه داشتم که از سفير بخواهم از جانب ما براي دريافت وامي با بهره کم از کويت دخالت کند؛ مبلغي در حدود 100 ميليون ليره، بابت خريد لوازم نظامي و غيره از انگلستان. شاه آدم زيرکي است، و خوب ميداند چه موقع برگ برندهاش را رو کند. به سفير هشدار دادم که جز شاه و من کسي از اين قضه وام از کويت خبر ندارد. و اين ارقام در هيچ يک از آمار رسمي وامهاي کشور مندرج نخواهد شد. سرانجام ، بار ديگر تکرار کردم که اگر کشور ثالثي اقدام به حفاري در اطراف آبهاي ابوموسي بکند، ما به زور متوسل خواهيم شد. شنبه، 10 خرداد 1349 شرفيابي ... به شاه در مورد گفته تحريک آميز وليعهد دوبي پيش از ترک تهران گزارش دادم، گفته بود، «ما همه چاکران وفادار اعليحضرت فارس هستيم. ما را رهنمايي کنيد». افزودم که نياز داريم براي سياستمان در خليج فارس استراتژيهاي گوناگون در نظر بگيريم. تا اگر يکي موفق نشد، استراتژيهاي ديگر را به کار ببنديم. به عنوان مثال، در مورد فدراسيون امارات، آيا ما بايد نقش نگهبان آنها را به عهده بگيريم يا بايد با تک تک اعضا به توافق جداگانه برسيم؟ تمام اين راه حلها بايد بررسي شود و گزارش کاملي به شاه داده شود. شاه در پاسخ گفت، در حال حاضر، راه ما مشخص است. بايد تمهيدي به کار ببنديم که هر يک از آنها موافقتنامه مالي جداگانهاي در مورد دفاع با ما امضاء کند. گفتم: بيترديد نقشه فوقالعادهاي است، اما همچنان بايد راههاي ديگر را نيز بررسي کنيم. از هر چه بگذريم،آيا حقيقتا انتظار داريم که نيروي نظامي ايران چنين مسؤوليت وسيعي را بر عهده بگيرد؟ آيا اين به نفع ماست؟ شاه از اين حرف من که اشارهاي به بيکفايتي ارتش داشت خشمگين شد. ولي وظيفه من روشن است، صابون خطر سرپيچي را به تنم ماليدم و گفتم، «عجيب است که اعليحضرت اين چنين خشمگين شدند. ولي وقتي ار بيخ پيدا کند، جنگ و رژه ارتش دو چيز کاملا مجزاست. اعليحضرت ميخواهند که ايران قدرت حاکم خليج فارس باشد. اما پيش از آن بايد قابليت واقعي ارتشمان را ارزيابي کنيم، و اين ارزيابي بايد در کمال واقع بيني صورت بگيرد. دوشنبه ،12 خرداد 1349 .... روز پرمشغلهاي بود. ساعت هفت صبح امروز را با مذاکره براي خريد هليکوپترهاي شينوک آغاز کردم. شاه علاقه خاصي نسبت به اين معامله دارد. خود هليکوپترها قادرند 40 نفر را در جا نقل و انتقال بدهند . بعد سفير انگليس آمد تا متن نامهاي را که دولت متبوعش به شيوخام القوين و عجمان فرستاده است، به من نشان دهد. شيوخ اکيدا از اقدام به حفاري در اطراف ابوموسي بر حذر شدهاند، در وهله اول به دليل ادعايي که شارجه نسبت به جزيره کرده است. سفير در شرايطي نبود تا نسخهاي از نامه را به من بدهد ولي لب مطلب از اين قرار بود: 1-کشور ثالثي بايد به دعوت شود تا اختلافات ميان عجمان و ام القوين را سرو سامان بدهد 2-شارجه نسبت به حفاري در اين مناطق نبايد ادعايي داشته باشد 3-تمام طرفين بايد نسبت به علائق ايران در منطقه ، هوشيار باشند موضع ايران در ارتباط با ابوموسي بايد در اسرع وقت روشن شود. بنابر اظهار سفير، «با بر هم زدن روابط ميان شيوخ، ما جلو حفاري را ميگيريم بي آنکه لزومي به دخالت نظامي ايران پيش بيايد. در اين ميان به آنها يادآور شدهايم که انگلستان تا دوازده ماه ديگر نيروهاي خود را از خليج فارس خارج خواهد کرد، و از آن پس امارات عربي رأسا با ايران رودررو خواهند بود که کشوري است به مراتب قويتر از هر کدام از آنها. آنها حق حفاري دوباره را ندارند تا اين که مسئله ادعاي ايران حل و فصل شود. اما بايد اضافه کنم، که شرکت نفت اکسيدنتال، به اميد راه اندازي حفاريهاي اکتشافي، اعمال فشارهايي ميکند». در پاسخ گفتم که ، «ايران کمترين علاقهاي به منافع نفتي ابوموسي ندارد و فقط ميخواهد از آنجا به عنوان پايگاه نظامي استفاده کند. نکتهاي که لزوما با منافع نمايندگان کمپانيهاي نفتي منافاتي ندارد. اما چند تا از شيوخ در سفرهايشان به تهران و ملاقات با شاه اظهار داشتهاند که انگلستان آنها را از هر نوع قرار و مداري با ايران منع ميکند، که کاملا با قول شما در مورد اعمال سازش مغايرت دارد». سفير اين اتهام را رد کرد و گفت، شاه که ميدانيد عربها چه دروغگوهايي هستند. گفتم: بله عربها دروغگويي را از شما انگليسيها ياد گرفته اند! دوشنبه 27 خرداد1349 امروز بعدازظهر را به مدت سه ساعت، با سفير انگليس گذراندم. در مورد امارات رک و پوست کنده حرفم را زدم، "شما طرف کي هستيد؟ ما هيچ وقت گستاخي شما را فراموش نميکنيم . چرا اجازه ميدهيد اين شيوخ به آزادي در تمام جهان عرب سفر کنند و سوء تفاهمهاي بيشتري در مورد جزاير به وجود آورند؟ قصدتان چيست؟ وقتي اينها به تهران ميآيند، هرگز اتفاقي نميافتد جز رد و بدل کردن تعارفهاي ديپلماتيک. چرا هيچ کمکي نميکنيد. همين قدر بدانيد که اين جزاير تحت هر شرايطي متعلق به ماست، هر چه پيش آيد. " او هم گفت، براي دفاع از جزاير ما هم زور را با زور پاسخ خواهيم گفت. گفتم هر کاري دلتان ميخواهد بکنيد. اين جزاير حتي اگر اين اهميت استراتژيک را هم نداشتند باز هم براي مردم ايران از اهميت زيادي برخوردار بودند و شما نميتوانيد با افکار عمومي بازي بکنيد. ما دست از بحرين برداشتيم. حالا انتظار داريد همين کار را در مورد اين جزاير بکنيم. لابد بعدا هم بايد در مورد خوزستان تسليم مليگراهاي عرب بشويم. شماها داريد با دم شير بازي ميکنيد و در مقام دولت شما، وظيفه من است که به شما هشدار بدهم. قولهاي شما هميشه توخالي از آب در آمدهاند. در پايان اين محاکمه ، سفير اعتراف کرد که در طول دو هفته گذشته به حدي ناراحت بوده که شبها خوابش نميبرده است. «من حقيقتا نميدانم به شما چه بگويم، يا به لندن چه گزارش کنم. تازه لندن دست و پايش را گم کرده که جواب شيوخ را چه بدهد. همه دچار دردسر شدهايم.» پيش از رفتن يک نکته را هم خصوصي به من گفت، «پس از عرض حال عراق، سفير شوروي نزد من آمد و پيشنهاد کرد که توصيه نميکند از اشغال جزير توسط ايران پشتيباني کنيم. اين هم از به اصطلاح رفقاي شمالي ايران.» بعد از اين ملاقات حال من به قدري بد شد که با تب در رختخواب افتادم . و سه روز است که گرفتار هستم. سه شنبه ، 28 خرداد 1349 شرفيابي براي حضور شيخ خليفه، نخست وزير بحرين، که بعدا به ناهار دعوت داشت. با حاکم بحرين شيخ عيسي نسبت نزديک دارد. در مجموع آدم مطلع و باهوشي به نظر ميآمد، انگليسياش درجه يک است . جمعه ،31 خرداد1349 با معشوقم دو ساعتي اسب سواري کرديم. علي رغم گرما بسيار دلپذير بود. با سفير انگليس ملاقات کردم . اعتراف کرد موفق نشده شيخ رأس الخيمه را از رفتن به بغداد منع کند. ولي هم او و هم شيخ شارجه را تحت فشار قرار دادهايم تا راه حلي براي مشکل جزاير بيابند که در جهت پيشنهاد ايران براي اشغال مشترک جزاير باشد. به آنها تأکيد کردهايم که اين فرصت نادري است، و به لطف بزرگواري ايران اين بهترين راه حل و فصل اين مشکل است. سفير هم مثل شاه معتقد است که خروج انگلستان از خليج فارس به مرحلهاي رسيده که جاي برگشت ندارد. سر ناهار گزارش اين ملاقات را دادم . شاه اظهار داشت، ما همچنان بايد مراقب باشيم. شيوخ ممکن است در مورد جزاير با يکي از شرکتهاي نفتي خارجي به توافق برسند . اگر چنين معاملهاي را ناديده بگيريم، به وضوح پذيرفتهايم که ادعاي آنها اعتبار دارد...» جمعه 30 مرداد1349 در مورد مسئله جزاير،سفير گفت نماينده مخصوصي از لندن مأمور شده تا راه حلي براي قضيه بيابد، شخصي است به نام سر ويليام لوس،که قبلا مأمور مقيم ديپلماتيک انگليس در خليج فارس بوده است. او کار را به يک شرط پذيرفته؛ اين که اختيارات تام داشته باشد تا تمام امکانات موجود را براي حل و فصل قضيه بررسي کند و هرگونه تصميم از قبل تعيين شدهاي را نديده بگيرد. حکومت محافظهکار با اين شرط موافقت کرده است و اکنون اعتراف ميکنند که تعهدشان مبني بر جلوگيري از خروج انگليسيها از خليج فارس چيزي جز تبليغات انتخاباتي نبوده و فقط به قصد رأي آوردن گفته شده است. سفير همچنين افزود که شيوخ شارجه و رأس الخيمه منتظر عربستان سعودي هستند تا به تفاهمي با ايران برسد، ولي سعوديها هم به کلي از زير بار اين قضيه شانه خالي کردهاند. سه شنبه، 31 شهريور 1349 شرفيابي ... گزارش ملاقاتم را با سر ويليام لوس دادم که خواسته بود در مورد حرفي که شاه زده است توضيحي بپرسم. منظور شاه از گفتن اين جمله که ايران نسبت به حضور انگليسيها در خليج فارس اعتراضي نخواهد داشت مشروط بر اين که بر مبناي توافق دو جانبهاي با شيوخ باشد، چه بوده است. شاه گفت: «اولا که امارات بايد مستقل بشوند؛ فقط در آن صورت است که ميتوانند به نوعي توافق برسند. يکي از شرايط به دست آوردن استقلال آنها هم خروج تمام نيروهاي خارجي از خليج فارس است. اگر فدراسيون جديد امارات در نهايت از انگليسيها دعوت کند که باز گردند، آن وقت مسئله شکل ديگري پيدا ميکند» سه شنبه ،28 مهر 1349 همزمان موفقيتي در مذاکرات نفت تهران به دست آوردهايم و فرمول تسهيم سود 50-50 به 45-55 به نفع ما تغيير کرد. همچنين قرار شد در مورد بهاي نفت تجديد نظر بشود ... اتفاقي که ذکرش بي مناسبت نيست، اين است که سفير انگليس به ملاقات من آمد و اعلام کرد شديدا توصيه ميکنم مذاکرات را با شرکتهاي نفتي قطع نکنيد. اين پيام را به شاه رساندم، که عليرغم خودداري معمولش ، به سختي ميتوانست آتش خشمش را فرو بنشاند. گفت ، «حالا ديگر انگليسيها به من توصيه ميکنند، اگر يک بار ديگر به خودشان جرأت بدهند به من توصيه کنند، چنان پدري ازشان بسوزانم، که جد و آبادشان را ياد کنند. پدر سوخته ها » در مورد مشابه ديگري چند هفته پيش که به جزيره کيش رفته بوديم، صحبت تنب و ابوموسي پيش آمد و شاه گفت، «اگر لازم بشود، آنها را با زور خواهيم گرفت، عربها و انگليسيها هم هر گهي دلشان ميخواهد بخورند.» چنين اعتماد به نفسي حقيقتا باعث غرور است. جمعه 4 دي 1349 براي اولين بار در دويست سال اخير يک شيخ بحرين سفري رسمي به ايران کرده است . در فرودگاه، شاهپور غلامرضا، نخست وزير و من از او استقبال کرديم. خيلي جالب است که تا همين اواخر ما از او با عنوان :«شيخ فلان فلان شده و غاصب بحرين » نام ميبرديم. اما امروز او ميهمان عزيز و محترم ماست. ناهار را با شاه صرف کرد که بعدا به او افتخار داد و در اقامتگاه او چاي صرف کرد. اين هم يکي از اولينهاي ديگر؛ تاکنون سابقه نداشته که شاه ديدار يک شيخ خليج فارس را پس بدهد. به اين موضوع اشاره کردم و گفتم شايد داريم ادب و نزاکت را از حد ميگذرانيم ولي شاه پاسخ داد که مايل است شيخ يکي از اقمار ايران بشود. شيخ از بازديد شاه بسيار خوشوقت شد. روز نهم آذر سال 1350 ايران جزاير تنب را اشغال کرده ، و روز بعد پيمان دفاعي منعقده في مابين انگليس در شيخ نشيناي خليج فارس (درياي عمان) لغو گرديد و بنياد امارات متحده عربي نهاده شد. رأس الخيمه به عمل ايران اعتراض کرد و يک سال دست به دست کرد تا سرانجام به فدراسيون جديد پيوست. در مورد ابوموسي، ايران و شارجه توافق کردند که منطقه را به دو بخش مساوي تقسيم کنند، و بخش مسکوني جزيره متعلق به شارجه باقي ماند. ايران براي نشان دادن حسن نيتش موافقت کرد که فعاليت هاي شرکت نفت کرسنت همچنان به روال سابق، در منطقه متعلق به آن و آبهاي اطرافش،ادامه پيدا کند. و به منظور ايجاد تسهيلاتي براي اين امر، ايران انگيزههاي گوناگون مالي به نحوي محرمانه براي شيخ شارجه فراهم آورد .
...........................................................................................................................
منبع:گفتگوهاي من با شاه جلد (1) ، به کوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوي
انتهای پیام