( 0. امتیاز از )


به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، امام خمینی(ره) در یکی از بیاناتشان در حضور مقام معظم رهبری و دیگر ائمه جمعه سراسر کشور یکی از نقشه های عجیب و غریب شیاطین بزرگ و کوچک را پز "من سیاسی نیستم"! معرفی و یک خاطره شنیدنی از آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی در این خصوص نقل می کند.
در سالهای دهه 20 و 30طوری تبلیغ شده بود که دخالت در سیاست به منزله یک فحش تلقی می شد و نه تنها مردم بلکه خود روحانیون هم به باور رسیده که نباید در سیاست دخالت کرد.
امام خمینی(ره) در این خصوص می فرماید:
"...دخالت در سياست يک فحشى بود براى اهل علم. اگر مى‏گفتند فلان آخوند سياسى است، اين به منزله يک فحش تلقّى مى‏شد. و خود مردم و بلکه خود روحانيون هم بسياريشان اين مسأله را باورشان آمده بود. اگر راجع به يک امر اجتماعى، يک امرى که راجع به ملت است گفته مى‏شد، بعضيها مى‏گفتند که ما در امور سياسى دخالت نمى‏کنيم. و اگر يک ملّايى در امر سياست ملت و مصالح کشور صحبت مى‏کرد، مى‏گفتند که اين سياسى است و بر خلاف موازين است. اين مسئله‏اى بود که اين قدر رويش تبليغات کرده بودند در داخل و خارج که به اين زودى نمى‏شد از ذهن مردم بيرون کرد"
امام در ادامه خاطره ای از آیت الله کاشانی نقل می کند:
"مرحوم آقاى کاشانى رحمه اللَّه را که تبعيد کرده بودند به خرم‏آباد و محبوس کرده بودند و در قلعه فلک الافلاک ، آقاى حاج آقا روح اللَّه خرم آبادی [حاج آقا روح اللَّه کمالوند خرم‏آبادى، از مدرسين تواناى فقه و اصول و فلسفه در حوزه علميه قم که در منطقه لرستان، نفوذ فراوانى داشت. او در دى ماه سال 1341 و در آغاز مبارزه امام خمينى و ديگر روحانيون عليه لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى به نمايندگى از سوى روحانيت به منظور مذاکره مستقيم با محمد رضا پهلوى به دربار رفت و با سخنان تند خود، شاه را در موضع انفعالى قرارداد] مى‏فرمودند که من از آن کسى که رئيس ارتش آنجا، و آقاى کاشانى هم تحت نظر او بود و محبوس بود ...مرحوم حاج آقا روح اللَّه گفتند که من از اين رئيس ارتش که در آنجا بود خواهش کردم که من را ببرد خدمت مرحوم آقاى کاشانى، قبول کرد و ما را بردند پيش ايشان. آن رئيس، آنجا بود و من هم بودم و آقاى کاشانى.
آن شخص شروع کرد صحبت کردن، و رو کرد به آقاى کاشانى که آقا شما چرا خودتان را- قريب به اين معانى- به زحمت انداختيد؟ آخر شما چرا در سياست دخالت مى‏کنيد؟ سياست، شأن شما نيست، چرا شما دخالت مى‏کنيد؟ از اين حرفها شروع کرد گفتن. آقاى کاشانى فرمودند:
«خيلى خرى»!
...اين کلمه در آن وقت مساوی با قتل بود.
ايشان گفتند:
«تو خيلى خرى، اگر من دخالت در سياست نکنم کى دخالت بکند؟»"
امام خمینی(ره) سپس از دوران حبس خود در قیطریه خاطره ای می گوید که بی تشابه با خاطره فوق نیست:
"يک قصه هم من خودم دارم. وقتى که ما در حبس بوديم و بنا بود که حالا ديگر از حبس بيرون بياييم و برويم قيطريّه و در حصر باشيم، آن رئيس امنيت آن وقت [پاکروان] در آنجا حاضر بود و ما بنا بود از آن مجلس برويم، ما را بردند پيش او. او ضمن صحبتهايش گفت که: آقا! سياست عبارت از دروغگويى است، عبارت از خُدعه است، عبارت از فريب است، عبارت از پدرسوختگى است، اين را بگذاريد براى ما.
من به او گفتم: اين سياست مال شماست!"
اما آن سیاستی که رهبران دینی به دنبال آن بودند، چگونه سیاستی است؟
امام خمینی(ره) خود این سیاست را تبیین می نماید:
"...البته سياست به آن معنايى که اينها مى‏گويند که دروغگويى، با دروغگويى، چپاول مردم و با حيله و تزوير و ساير چيزها، تسلط بر اموال و نفوس مردم، اين سياست هيچ ربطى به سياست اسلامى ندارد، اين سياست شيطانى است.
و اما سياست به معناى اينکه جامعه را راه ببرد و هدايت کند به آنجايى که صلاح جامعه و صلاح افراد هست، اين در رواياتِ ما براى نبىّ اکرم با لفظ «سياست» ثابت شده است؛ و در دعاى، در زيارت جامعه ظاهراً هست که «ساسَةُ العباد» هم هست. در آن روايت هم هست که پيغمبر اکرم مبعوث شد که سياست امت را متکفّل باشد.
بايد عرض کنم که سياست براى روحانيون و براى انبيا و براى اولياى خدا حقّى است، لکن سياستى که آنها دارند، دامنه‏اش با سياستى که اينها دارند فرق دارد. ما اگر فرض کنيم که يک فردى هم پيدا بشود که سياست صحيح را اجرا کند، نه به آن معناى شيطانى فاسدش، يک حکومتى، يک رئيس جمهورى، يک دولتى سياست صحيح را هم اجرا کند. و به خير و صلاح ملت باشد، اين سياست يک بُعد از سياستى است که براى انبيا بوده است و براى اوليا و حالا براى علماى اسلام.
انسان يک بُعد ندارد، جامعه هم يک بُعد ندارد، انسان فقط يک حيوانى نيست که خوردن و خوراک همه شئون او باشد.
سياستهاى شيطانى و سياستهاى صحيح اگر هم باشد امّت را در يک بُعد هدايت مى‏کند و راه مى‏برد و آن بُعد حيوانى است. بعد اجتماع مادى است و اين سياست يک جزء ناقصى از سياستى است که در اسلام براى انبيا و براى اوليا ثابت است. آنها مى‏خواهند ملت را، ملتها را، اجتماع را، افراد را هدايت کنند، راه ببرند در همه مصالحى که از براى انسان متصور است، از براى جامعه متصور است. همانى که در قرآن صراط مستقيم گفته مى‏شود، اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمْ ما در نماز مى‏گوييم؛ ملت را، اجتماع را، اشخاص را راه ببرد به يک صراط مستقيمى که از اينجا شروع مى‏شود و به آخرت ختم مى‏شود. الى اللَّه است.
سياست اين است که جامعه را هدايت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد، و اينها را هدايت کند به طرف آن چيزى که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و اين مختص به انبياست. ديگران اين سياست را نمى‏توانند اداره کنند. اين مختص به انبيا و اولياست و به تبع آنها به علماى بيدار اسلام. و هر ملتى علماى بيدارش در زمانى که آن ملت نبيشان بوده است. اينکه مى‏گويند شما دخالت در سياست نکنيد و بگذاريد براى ما، شماها سياستتان، سياست صحيحتان هم يک سياست حيوانى است. آنهايى که فاسدند، سياستشان سياست شيطانى است. آنهايى که صحيح راه مى‏برند باز سياستى است که راجع به مرتبه حيوانيت انسان، راجع به رفاه اين عالم، راجع به حيثياتى که در اين عالم هست راه مى‏برند. لکن انبيا، هم اين عالم را و هم آن عالم را- و اينجا راه است براى آنجا- اينها هدايت مى‏کنند. مردم را به اين راه و آنچه که صلاح ملت است، صلاح جامعه‏ است؛ اينها آنها را به آن صلاح دعوت مى‏کنند. و صلاح مادى و معنوى از مرتبه اوّل تا آخرى که انسان مراتب کمال دارد.
سياستمداران اسلامى، سياستمداران روحانى، انبيا(عليهم السلام) شغلشان سياست است. ديانت؛ همان سياستى است که مردم را از اينجا حرکت مى‏دهد و تمام چيزهايى که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است. آنها را از آن راه مى‏برد که صلاح مردم است که همان صراط مستقيم است."

انتهای پیام
 

 

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر