(
امتیاز از
)
ابعاد شخصیتی نهان مصدق در زوایای تاریخ
صدای شیعه: مجموعه عملکرد دکتر مصدق نشان می دهد او نه اعتقادی به مردم داشت، نه ملی گرا و ناسیونالیست بود، و نه حتی یک مبارز بود، بلکه در فرصت هایی که فراهم می شد به عنوان یک شخصیت سیاسی شعارهایی را علیه دولت های وقت می داد، چرا که دفاع از مردم و قانون در وجودش نهادینه نشده بود و به همین جهت وقتی به قدرت رسید، درست کارهایی را انجام داد که برخلاف شعارهای قبلی اش بود.
مصدق که از نظر مادری، نوه عباس میرزا بود به گونه ای که مظفرالدین شاه، شوهر خاله مصدق بود، هیچ گاه مردم را درک نکرد و نقشی برای مردم قائل نمود تا جایی که به قول نویسندگان جبهه ملی، کودتاچیان عددی نبودند، چندنفر فاحشه راه افتادند و حکومت مصدق را سرنگون کردند.
علت این که حکومتی را چهار تا فاحشه سرنگون کنند می توان در همراه نبودن مردم با حکومت جست.
مصدق در خاطراتش می نویسد:
«من تصمیم داشتم که در سوئیس، درخواست اقامت و تابیعت بگیرم، ولی قانون سوئیس این بود که شخص متقاضی باید ده سال در سوئیس ساکن می بود»
مصدق شرط "ده سال سکونت در سوئیس" را نداشت، بنابراین به او تابیعت سوئیس ندادند. و این جای سوال است که چه طور ممکن است یک ناسیونالیست ملت خودش را در بدبختی و فقر رها کند و تقاضای تابعیت خارجی کند؟!
نهادینه شدن فرهنگ اشرافی گری حتی به مصدق اجازه نداد که او یک مبارز واقعی باشد! چراکه روحیه اشرافی گری وی با تحمل سختی منافات داشت.
در نوزدهم تیر 1319 دکتر مصدق برای اولین و آخرین بار دستگیر، و به بیرجند تبعید شد، البته با کمال احترام، به گونه ای که آشپز و راننده شخصی مصدق هم همراه او به تبعید فرستاده شدند!
جالب اینکه در این مدت کوتاه 5 ماهه، دو بار خودکشی کرد و این در حالی است که خود اعتراف می کند در بیرجند با او خوب برخورد می شده است!
دکتر مصدق از اعضای لژ آدمیت میرزا ملکم خان، با سوگند نامهی اعلام وفاداری مادامالعمر، که متن آن با «یا اباالفضل» ختم میشود، به شبکه فراماسونری، نشان داد نه اعتقادی به مردم دارد، نه ملی گرا و ناسیونالیست است، و نه حتی یک مبارز! ولی در فرصت های سیاسی فراهم آمده، به عنوان یک شخصیت سیاسی، شعارهایی را علیه دولت های وقت می داد.
دکتر مصدق در خصوص ملکم خان گفته است:
"آنچه او گفت به خیر مملکت و به خیر ناصرالدین شاه بود..."
دکتر مصدق در طول دوران نمایندگی خود همیشه به شدت با افزایش اختیارات دولت ها مخالفت می کرد و آن را مخالف قانون اساسی عنوان می کرد اما به محض روی کار آمدن دولتش، درست در سال دوم دولت، اختیارات فوق العاده شش ماهه درخواست کرد و در پایان شش ماه مصدق مجددا درخواست اختیارات یک ساله کرد.
بالا بردن تعداد حدنصاب مجلس و عدم تحمل آن و در نهایت انحلال مجلس هفدهم نشان می دهد این دفاع از مردم و قانون ظاهرسازی ای بیش نبوده است به همین جهت هنگامی که مصدق به قدرت رسید، درست کارهایی را انجام داد که برخلاف شعارهای قبلی اش بود.
مقایسه دو گفتار زیر در خصوص رضاشاه ابعاد جدیدی از شخصیت دکتر مصدق فاش می کند؛ گفتار اول از شهید مدرس است که درباره رضاخان قلدر می گوید:
"اگر سگِ خانه، پاچه ی بچه صاحب خانه را بگیرد، بهتر است همان سر شب سگ را بیرون کنیم، و دزد بیاید بهتر از این است که این سگ در خانه باشد"
اما دکتر مصدق نه تنها نگاه تهاجمی به سلطنت ندارد بلکه در مقام دفاع از رضاخان می گوید:
"...رضاخان یک شخصیت قابل و یک مجری مقتدر است و حیف است که شاه بشود، چون طبق قانون اساسی، شاه صرفا یک شخصیت تشریفاتی و غیر مسئول است... و نخست وزیر است که مسئول اجرایی کشور است و خوب است رضاخان در همان پست نخست وزیری بماند. شخصی مانند رضاخان که توانسته است برای ایران امنیت ایجاد کند، حیف است که شاه شود"
یا در جایی دیگر می گوید:
"...اعلیحضرت (رضاخان) مرا خواستند و من به ایشان مشورت دادم و ایشان هم می دانند که من یک فرد دلسوزی نسبت به ایشان هستم"
و یا در جایی دیگر می گوید:
"... بنده نسبت به شخص آقای رضاخان پهلوی علاقهمند هستم و ارادت دارم ... بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رییس الوزراء رضا خان پهلوی نام، در این مملکت باشد. برای اینکه من یک نفر آدمی هستم که در این مملکت امنیت و آسایش میخواهم و حقیقت از پرتو وجود ایشان، ما در ظرف این دو سه سال این طور چیزها را داشتهایم و اوقاتمان صرف خیر عمومی و منافع عامه شده است"
دکتر مصدق نه تنها از نفس سلطنت بلکه از سیاستهای رضاخان نیز حمایت کرد تا جایی که در مجلس دوره چهاردهم، سید ضیاءالدین طباطبایی خطاب به وی میگوید:
"...همان مدرس را کشتند و شما حرف نزدید ...دیگران را کشتند، شما استیضاح نکردید ..."
و یا در ملاقات خود با محمدرضاشاه در تاریخ 25 تیر ماه 1331، برای گرفتن پست وزارت جنگ در کابینه، علاوه بر مسئولیت نخست وزیری، مینویسد:
"... نظر خود را به عرض ملوکانه رسانیدم؛ فرمود خوب است اول من چمدان خود را ببندم و بروم بعد شما این کار را تقبل کنید.
به عرض رسید: وقتی اعلیحضرت اعتماد دارندکه من در رأس دولت باشم چگونه اعتماد ندارند که وزارت جنگ را که جزئی از دولت است تصدی نمایم؟ بنابراین خوب است مرا از تصدی ریاست دولت معذور بدارند و به هر نحو که مقتضی میدانند عمل فرمایند.
...موقع مرخصی از من خواستند اگر وقایعی رخ داد آنچه را که در خیر شاه لازم است خودداری نکنم؛ عرض شد که من به پدر شما در دوره ششم قسم نخوردم ولی به شما ...در دوره چهاردهم قسم خوردهام و بدون قسم نیز همیشه به اعلیحضرت وفادار بودهام..."
برخلاف آنچه که از دکتر مصدق درخصوص نفت ساخته و القا شده که ایده و برنامه و زمینه ملی شدن نفت را وی درست کرده است اما دکتر مصدق نه تنها اعتقادی به ملی شدن صنعت نفت نداشته است بلکه تا آذر ماه 1329 _سه ماه قبل از ملی شدن صنعت نفت_ جزو مخالفین ملی شدن صنعت نفت بود!
دکتر مصدق طی نطقی در مجلس چهاردهم در مهرماه سال 1323، می گوید:
"ملی شدن صنعت نقت درست نیست، چون ایران و انگلیس دارای قرارداد طرفینی هستند، که یک چنین قراردادی را نمی توان یک طرفه فسخ کرد..."
در اواخر دوره مجلس پانزدهم، حسین مکی فعال سیاسی آن دوران، به خانه دکتر مصدق در احمد آباد می رود و تلاش می کند که وی را راضی به دخالت در موضوع قرارداد گس –گلشائیان کند؛ تنها نتیجه این دیدار این است که دکتر مصدق از مجلس شورای ملی درخواست می کند، در این قرارداد الحاقی شیلینگ کاغذی، که قرار بوده است که شرکت نفت النگلیس به ایران بدهد، تبدیل به شیلینگ طلا شود، و تنها تلاش او در این خصوص همین اصلاحیه و ایراد به قرارداد استعماری گس-گلشاییان است.
و این در حالی است که در همان موقع ، آیت الله کاشانی با صدور بیانیه ای خواستار ملی شدن صنعت نفت شده بود.
با تلاش نیروهای مذهبی و ترور هژیر و در نتیجه ابطال انتخابات مجلس شانزدهم و تجدید آن باعث شد دکتر مصدق به مجلس راه پیدا کند؛ با اینکه دکتر مصدق رئیس کمیسیون نفت بود، اما در تمام مذاکرات کمیسیون نفت مجلس شانردهم که ثبت شده است، هیچ جایی کلامی از ملی شدن صنعت نفت از زبان دکتر مصدق مطرح نشده است.
در مهرماه 1329 مرحوم حائری زاده در کمیسیون نفت پیبشنهاد می کند که خوب است که ما به جای این قرارداد گس-گلیشاییان اصل ملی شدن صنعت نفت را تصویب کنیم که با عدم استقبال نمایندگان این پیشنهاد و در همین محدود ابتر ماند.
در آذر ماه همان سال در منزل یکی از اعضای جبهه ملی، با حضور آیت الله کاشانی و نمایندگان جبهه ملی، آیت الله کاشانی پیشنهاد می کند:
"نفت در سراسر کشور ملی شود و ملی شدن به این معنا که استخراج، تصفیه و فروش نفت باید ملی شود"
در این خصوص دو سند موجود است که یکی از آنها را تنها آیت الله کاشانی امضا کرده است و سند دوم را چند نفر از اعضای جبهه ملی امضا کرده اند و جالب اینکه به روایت و شهادت حسین مکی، در آن روز دکتر مصدق حاضر نشد این سند را امضا کند!
در خانه آقای نریمان عضو جبهه ملی، دکتر مصدق با یک استدلال غلط حقوقی می گوید:
"اگر ما قانون 1312 را "کان لم یکن" بکنیم و لغو کنیم، معنایش بقا و بازگشت به قانون "دارسی" است، یعنی اگر قانون 1312 را لغو کنیم چون این قانون بر مبنای لغو قرارداد استعماری دارسی بوده است، مجبوریم دوباره زیر بار قرارداد دارسی برویم"
حائری زاده در خرداد 1332 در نفی نقش دکتر مصدق در ملی شدن صنعت نفت، به این جلسه اشاره می کند و می گوید:
"آقای مصدق! شما که اصلا جزو مخالفان بودید، آن شب در منزل آقای نریمان، مطرح شد، شما امضا نکردید و بعدا شما را وادار به قبول این مساله کردند"!
بنابراین مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت تا بسیج عمومی هیچ نقشی نداشته است، و بعد از این که مصدق به عنوان رئیس دولت منصوب شد، مسئول اجرایی شدن قانون ملی شدن صنعت نفت گشت.
اولین سندی که از مصدق در مورد ملی شدن صنعت نفت وجود دارد، نطق وی در 28 خرداد 1329 است و جالب اینکه نطق هم عینا اعلامیه آیت الله کاشانی بود و چون ایشان نماینده مجلس بودند ولی در مجلس حاضر نمی شدند، این حق را داشتند که در مجلس، بیانیه های خودشان را مطرح کنند، و دکتر مصدق از طرف آیت الله کاشانی آن را قرائت کرد.
این ها درحالی است که آیت الله کاشانی، در بهمن 1327 و طی بیانیه ای رسمی خواستار ملی شدن صنعت نفت شد که همین بیانیه باعث دستگیری آیت الله و در نهایت تبعید ایشان به لبنان شد.
آیتالله کاشانی در لبنان نیز دست از مبارزه بر نداشت و در اعلامیهای علت تبعید خود را این گونه تبیین نمود:
"تبعید این خادم اسلام و ملت، با آن وضع فجیع که برای تغییر قانون اساسی و انتخابات فرمایشی و سوار کردن خیانتکاران و نورچشمان به گروه این ملت فلک زده و مساله نفت و تجدید امتیاز بانک شاهی است"
آیت الله کاشانی در نماز عید فطر 1327 که بنا به نقل برخی شاهدان یکی از عظیم ترین اجتماعات مذهبی پس از قاجار بود، اعلام کرد:
"ملت مسلمان ایران تا قطع کامل ایادی استعمار انگلیس و استیفای حقیقی و جدی حقوق ملت ایران از شرکت غاصب نفت جنوب به مبارزه سرسختانه خود ادامه داده است"
وی بلافاصله پس از بازگشت از لبنان مبارزات خود را وسیع تر نموده و با همکاری فدائیان اسلام مردم را در قالب میتینگ های مختلف در حمایت از نهضت ملی شدن نفت به صحنه آورد.
البته آیتالله کاشانی تنها یکی از روحانیان مبارز و البته برجستهترین آنان به شمار میرود؛ روحانیان و مراجع در شهرهای مختلف به حمایت از نهضت پرداختند.
منزل آیت الله کاشانی به مرکز مبارزه با رزمآرا تبدیل شد و حتی تهدید سفارت انگلیس نیز نتوانست او را وادار به عقب نشینی کند.
ترور رزمآرا و هژیر توسط فداییان اسلام امیدهای انگلیس و شاه را به یاس تبدیل نمود و نهضت تنها یک گام با پیروزی نهایی فاصله داشت.
بنابراین عمدهترین نقش آیتالله کاشانی ایفای نقش در قالب بازوی افکار عمومی بود و مصدق پس از بسیج شدن افکار عمومی و خواست ملت هر چند دیر اما بالاخره به قافله ملی کردن نفت پیوست.
منبع: خبرنامه دانشجویان ایران
انتهای پیام