(
امتیاز از
)
هيچکس راجع به قرآن حرف آخر را نزده است
حجت الاسلام محسن قرائتي
ما چه چيزي مي خواهيم؟! (مردم-سالاري؟) مردم سالاري را در نامه (امام علي(ع) به مأمور اخذ زکات) ببينيم: «تقوم فيهم» مردم را احضار مکن، تو داخل مردم برو، احترام مردم را بگير. «تسلم عليهم» تو بر آنها سلام کن. «سل هم»، سؤال کن زکات دارند يا نه «فان قالو الا فلا تراجعهم» اگر گفتند زکات نداريم بار ديگر بازرس نفرست. اگر گفتند زکات داريم. «خير هم» اختيار بده اين شتر يا آن شتر را بده، اگر اين شتر را داد پشيمان شد، «ان استقالوک اقاله، گفت آقا اين شتر را برگردان يک شتر ديگر بردار. «فان استقالوک فاقلهم» معامله را برگردان، احدي را نترسان: «لا تروهن احد منهم» «لا تنفرن انعامهم» شترشان را رم مده. خودشان را نترسان.«لاتدخلن بيوتهم بغير اذنهم» در همه اينها «هم» يعني مردم سالاري. اصلا چه کسي حرف حسابي دارد که بزند. ما از نهج البلاغه و قرآن غافل شده ايم اينها برايمان مزه مي کند. اگر موسي شير مادرش را نمي خورد سينه دايه را مي چسبيد، چون شير مادر را خورد: و اوحي الي ام موسي ان ارضعي(1) به مادر موسي گفتيم به او شير بده. کسي که شير مادر را خورد، ديگر سينه دايه را دهن نمي گيرد، ما هنوز شير قرآن و نهج البلاغه را نخورده ايم، و لذا به هر مقاله اي مي رسيم فکر مي کنيم خبري است، هيچ خبري نيست، اگر شيرمادر خورده بوديم، اين قدر خودمان را در سينه دايه ها نمي چسبانديم. ضمير «هم» يعني به مردم احترام بگذار.
چيز جديدي نزد کسي نيست. اصلا گفتگوي تمدن ها، همه اش يعني قال و قال هرچه قالوا است و هر قل يعني گفتگوي... و اما شعارهاي سوپردولوکس غربي «ما خواهان عدالت اجتماعي هستيم». اميرالمؤمنين درهمان نامه 25 نهج البلاغه مي گويد: اگر خواستيد سوار شتر شويد، يک جور سوار شتر شويد، نکند يک شتر را سه ساعت، يک شتر را يک ربع، سوار شويد. «وليعدل» مراعات عدالت کن. «بين سواحباتها» سواحب يعني جمع ساحبه، حيواناتي که سوارش مي شويد، تو آن عدالتي که براي بشر مي گويي و هنوز کسي نتوانسته است پياده کند، عدالتي که شما براي بشر مي گويي، اميرالمؤمنين (ع ) براي گاوها و شترها گفته است.
ما خواهان رأفت هستيم، اميرالمؤمنين مي گويد زکات شتر را که مي گيريد بين شتر و بچه شتر فاصله نيندازيد. «لايحول بين ناقه و بين فصيلتها...» شير مي دوشيد يک مقدار شير در پستان براي گوساله بگذاريد، همه را ندوشيد. اگر دو تا جاده کوير و علفزار است، از جاده علفزار برو و اگر خواست علف بخورد منع اش مکن. حتي به گوساله رأفت. عدالت حتي بين سوار شدن. ما خواهان رأفت، عدالت و...!
بعد مي گويد «وليرفه علي اللاغب» به حيوان خسته رفاه بده.»، ما خواهان رفاه کارگرانيم، بابا، حضرت امير(ع ) خواهان رفاه شترها است، کارگر که انسان شريف است. کسي حرف تازه اي ندارد. امام رضا(ع ) فرمود: «شرقا أو غربا» به شرق و غرب برويد، کسي حرف تازه اي ندارد. خدمت برادر عزيزمان آقاي خسروپناه بوديم، از اين شبهات سکولار و تجربه ديني و... هر چه گفت من يک آيه قرآن خواندم، آقاي خسروپناه گفت: خوشا به حالت. مگر ما شک داريم! ما هر چه مي خواهيم در قرآن است. برادرها يک نهضتي، همه تان کنار درس تان تفسير بخوانيد. در هر کوچه اي دو سه روحاني است، به همسايه هايتان بگوييد، مابين الطلوعين مي خواهيم از قرآن شروع کنيم، يک تفسير تو ببين، يک تفسير من. ضمنا اين را هم به شما بگويم يکي از چيزهايي که در مخ فرو رفته اين است که مي گويند بعد از علامه طباطبايي مگر مي شود تفسير نوشت؟ بسم الله الرحمن الرحيم، هيچ کس راجع به قرآن حرف آخر را نزده است. اين که قرآن به همه مي گويد بخوانيد «فاقرؤا» به همه هم مي گويد تدبر کنيد: «أفلا يتدبرون»، پيداست، اين شاخه آن قدر ميوه دارد که هرکس تکانش بدهد چيزي گيرش مي آيد. اگر همه ميوه ها را «مفيد»، «حلي»، «طوسي» در صندوق کرده اند، پس چرا خدا به من هم مي گويد تو هم شاخه بتکان؟
آغاز سال تحصيلي است. چه حوزه برايتان درس بگذارد، چه نگذارد بنده و آقاي دري کنار همين حوض يک خاطره تلخي از قديم در ذهنم بود. الحمدالله حوزه علميه خيلي عوض شده است. يادم است که ما لمعه مي خوانديم و در کنار همين حوض مباحثه تفسير داشتيم. مرتب مي آمدند و به ما نگاه مي کردند. عجب! چرا به ما نگاه مي کني؟ زماني الميزان مباحثه مي کرديم يکي آمد با پايش الميزان را پرت کرد، فرمود: بلند شويد و ملا شويد و دست از اين بازي ها برداريد.
گفتيم: يعني خدا سواد ندارد؟ چه اشکالي دارد.
زشت است، همه مي دانيم علي اصغر، شش ماهش است، يکي نمي داند نهج البلاغه چند خطبه دارد. آيت الله العظمي مکارم مي فرمود: براي کل نهج البلاغه در هزار و چهارصد سال پانزده شرح نوشته شده است! اميرالمؤمنين غريب نيست؟ نهج البلاغه بايد تعداد پانزده شرح داشته باشد؟!
من در توبيخ هاي قرآن بررسي کردم. ديدم يک توبيخ از همه توبيخ ها سخت تر است، توبيخ هاي قرآن به آدم هاي نااهل اين است: «کمثل الحمار»، «کمثل الکلب»، «کالحجاره »، «کالأنعام». يک فکري در اينها کردم، ديدم با اين که اين ها مورد توبيخ اند، اما يک جايي هم به درد مي خورند. کمثل الحمار، الاغ براي بارکشي که خوب است، «تحمل اثقالکم»، «کالأنعام»، خوب انعام، شير گاو که خوب است؛ «و لکم في الأنعام لعبره ».(2) «کالحجاره »، حجاره براي بنايي که خوب است. «و تنحتون من الجبال بيوتا».(3) «کمثل الکلب»، سگ که وفادار است. «وکلبهم باسط». يک توبيخ در قرآن ديدم که قابل تحمل نيست، از گاو و خر هم بدتر است. ديگر پکيدم، پهلوي يکي از علما رفتم، گفتم آقا، يک چيزي در قرآن پيدا کردم منفجر شدم.
مي خواهم تصميم را عوض کنم. گفت: چيست؟ گفتم: قرآن گفته است؛ کشکي، پوک پوک. يعني حجاره هم نيستي. يعني من سنگ هم نيستم؟! نخير! آيه اش اين است: «يا اهل الکتاب لستم علي شيء».(4)
«لستم علي شيء» يعني سنگ هم نيستيد. «يا اهل الکتاب لستم علي شيء حتي تقيموا التوراه و الانحيل و ما أنزل اليکم»(5) که قرآن است.
«اقرأ» در حوزه غير از «اقرأ» در عوام است. تا کتاب آسماني برپا نشود. به هر طلبه مي گويند چه مي خواني، مي گويد تفسير، مکاسب، تفسير، خارج. چه مي گويي؟ يک تفسير، يک نهج البلاغه، يک کفايه. چه مي گويي؟ خارج، تفسير. تفسير بايد در بورس بيايد. چهارصد رساله مکاسب و کفايه و خارج، آن وقت تفسير سه چهارتا؟ پس سهم قرآن ادا نشده است.
در قيامت مي گويند ا قرأ ورقأ.(6) در جنگ احد حضرت رسول(ص) فرمود: هرکس قرآن بيشتر بلد است، اول بر آن جنازه شهيد نماز مي خوانم. در جبهه حضرت پرچم را گرفت به يک کس ديگر داد. گفتند چرا چنين کردي؟ فرمود: اين بيشتر قرآن مي داند. اصلاً وظيفه مدرسه فيضيه ها چيست؟ تربيت عالم رباني. به نظر شما عالم رباني چيست؟ ربب و رببا و...! از لغت بيرون بياييد. قرآن گفته است عالم رباني کيست؟ آيه اش اين است؛ ؟کونوا ربانيين بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون».(7) دو تا کنتم، دو تا فعل مضارع کنت تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون. معاد مي خواهيد بگوييد؟
تقريباً هزار آيه راجع به معاد است. تربيت مي خواهيد بگوييد؟ بنده بيست و چهار سال است در تلويزيونم و برنامه سخنراني دارم و پربيننده ترين بحث هاي مذهبي هم به لطف خدا بحث بنده است، البته اين دليل بر (وضعيت خوب) قيامتم نيست. خدا آيت الله بهاءالديني را رحمت کند. گفت قرائتي: يک دفعه نگويي من خيلي مشتري دارم، يک ميمون هم برقصد نگاهش مي کنند. قرائتي و رقص ميمون يک جور است جز اين که روز قيامت روسفيد باشي. به سلمان گفتند: ريش تو بهتر است يا دم سگ؟ فرمود هرکدام از پل صراط بگذرد. «ان الفقر و الغناء بعدالعرض علي الله».(8) حساب قيامت را نمي دانم، اما فعلاً بعد از بيست و چهار سال نه حرف هايم تمام شده است، نه مردم خسته شده اند. به هر منبعي متصل شده بودم، سال دوم پنجم، تمام شده بود، ولي مگر قرآن تمام مي شود. هرچه به قرآن نگاه مي کني حرف درمي آيد. بنابراين تقاضاي من در آغاز سال تحصيلي اين است که «اقرأ». اقرأ حوزه با اقرأهاي ديگر فرق مي کند. با قرآن حرف بزنيم، سؤال مي کنند آقا، در انتخابات به چه کسي رأي بدهيم. درباره انتخابات هشت آيه داريم: «علم» است؛ «هل يستوي الذين يعلمون...».(9) «تقوا» است؛ «ان أکرمکم عندالله أتقاکم».(01) «مسابقه است»: «و السابقون».(11) هجده تا «و الذين امنوا و لم يهاجروا». «امين» است؛ قوي الأمين».
«لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا»(21) «غافل» نه، «و اتبع هواه» نه، «و کان أمره فرطاً» نه، «لا تتبع سبيل المفسدين»،(31) «لا تطيعوا أمر المسرفين»، تمام لا تطع لتطيعوا، لا تتبع، لا تتبعوا، زيرهم بگذار يک قطار مي شود.
کساني که اين صفت را دارند به درد رهبري نمي خورند. پس چه کسي به درد رهبري مي خورد؟ «و اما من کان من الفقهاء، حافظاً لنفسه و...، أطيعواالله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر...»(41) از اين ها اطيعوا، از اينها لاتطيعوا. اين ها را پهلوي هم بگذاريد. هرچه مي خواهيد در قرآن است. امام رضا( ع)فرمود: من لب که تکان مي دهم از من بپرسيد از کجا درآورده اي تا من بگويم که ريشه اين حديث من از کدام آيه است. در کنار درس هاي ديگر سراغ قرآن برويم. از درس هاي ديگر نکاهيم، اما به قرآن بيفزاييم؛ «اقرا باسم ربک الذي خلق».(51)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1). قصص، 7؛ به مادر موسي وحي نموديم که به او شير بدهد.
(2). هر آينه براي شما در چهارپايان محل عبرت است.
(3). شعرا، 941؛ در کوهها خانه هايي مي تراشيد.
(4). مائده، 86.
(5). اي اهل کتاب شما هيچ آيين صحيحي نداريد مگر اينکه تورات و انجيل و آنچه از طرف پروردگار بر شما نازل شده است برپا داريد.
(6). بخوان و ترقي کن.
(7). آل عمران، 97؛ مردمي الهي باشيد آنگونه که کتاب خدا را مي آموختيد و درس مي خوانديد.
(8). فقر و دارايي بعد از عرضه کردن بر خداوند مشخص مي شود.
(9). زمر، 9؛ آيا کساني که مي دانند با آنهايي که نمي دانند يکسانند؟
(01). حجرات، 31؛ بزرگوارترين شما باتقواترين تان است.
(11). واقعه، .10
(21). کهف، 82؛ از کسي که قلبش را از يادمان غافل کرديم پيروي نکن.
(31). اعراف، .142
(41). نساء، 95؛ از خدا و رسول و اولي الامر اطاعت کنيد.
(51). علق، 1؛ بخوان به نام پروردگارت که خالق است.
ما چه چيزي مي خواهيم؟! (مردم-سالاري؟) مردم سالاري را در نامه (امام علي(ع) به مأمور اخذ زکات) ببينيم: «تقوم فيهم» مردم را احضار مکن، تو داخل مردم برو، احترام مردم را بگير. «تسلم عليهم» تو بر آنها سلام کن. «سل هم»، سؤال کن زکات دارند يا نه «فان قالو الا فلا تراجعهم» اگر گفتند زکات نداريم بار ديگر بازرس نفرست. اگر گفتند زکات داريم. «خير هم» اختيار بده اين شتر يا آن شتر را بده، اگر اين شتر را داد پشيمان شد، «ان استقالوک اقاله، گفت آقا اين شتر را برگردان يک شتر ديگر بردار. «فان استقالوک فاقلهم» معامله را برگردان، احدي را نترسان: «لا تروهن احد منهم» «لا تنفرن انعامهم» شترشان را رم مده. خودشان را نترسان.«لاتدخلن بيوتهم بغير اذنهم» در همه اينها «هم» يعني مردم سالاري. اصلا چه کسي حرف حسابي دارد که بزند. ما از نهج البلاغه و قرآن غافل شده ايم اينها برايمان مزه مي کند. اگر موسي شير مادرش را نمي خورد سينه دايه را مي چسبيد، چون شير مادر را خورد: و اوحي الي ام موسي ان ارضعي(1) به مادر موسي گفتيم به او شير بده. کسي که شير مادر را خورد، ديگر سينه دايه را دهن نمي گيرد، ما هنوز شير قرآن و نهج البلاغه را نخورده ايم، و لذا به هر مقاله اي مي رسيم فکر مي کنيم خبري است، هيچ خبري نيست، اگر شيرمادر خورده بوديم، اين قدر خودمان را در سينه دايه ها نمي چسبانديم. ضمير «هم» يعني به مردم احترام بگذار.
چيز جديدي نزد کسي نيست. اصلا گفتگوي تمدن ها، همه اش يعني قال و قال هرچه قالوا است و هر قل يعني گفتگوي... و اما شعارهاي سوپردولوکس غربي «ما خواهان عدالت اجتماعي هستيم». اميرالمؤمنين درهمان نامه 25 نهج البلاغه مي گويد: اگر خواستيد سوار شتر شويد، يک جور سوار شتر شويد، نکند يک شتر را سه ساعت، يک شتر را يک ربع، سوار شويد. «وليعدل» مراعات عدالت کن. «بين سواحباتها» سواحب يعني جمع ساحبه، حيواناتي که سوارش مي شويد، تو آن عدالتي که براي بشر مي گويي و هنوز کسي نتوانسته است پياده کند، عدالتي که شما براي بشر مي گويي، اميرالمؤمنين (ع ) براي گاوها و شترها گفته است.
ما خواهان رأفت هستيم، اميرالمؤمنين مي گويد زکات شتر را که مي گيريد بين شتر و بچه شتر فاصله نيندازيد. «لايحول بين ناقه و بين فصيلتها...» شير مي دوشيد يک مقدار شير در پستان براي گوساله بگذاريد، همه را ندوشيد. اگر دو تا جاده کوير و علفزار است، از جاده علفزار برو و اگر خواست علف بخورد منع اش مکن. حتي به گوساله رأفت. عدالت حتي بين سوار شدن. ما خواهان رأفت، عدالت و...!
بعد مي گويد «وليرفه علي اللاغب» به حيوان خسته رفاه بده.»، ما خواهان رفاه کارگرانيم، بابا، حضرت امير(ع ) خواهان رفاه شترها است، کارگر که انسان شريف است. کسي حرف تازه اي ندارد. امام رضا(ع ) فرمود: «شرقا أو غربا» به شرق و غرب برويد، کسي حرف تازه اي ندارد. خدمت برادر عزيزمان آقاي خسروپناه بوديم، از اين شبهات سکولار و تجربه ديني و... هر چه گفت من يک آيه قرآن خواندم، آقاي خسروپناه گفت: خوشا به حالت. مگر ما شک داريم! ما هر چه مي خواهيم در قرآن است. برادرها يک نهضتي، همه تان کنار درس تان تفسير بخوانيد. در هر کوچه اي دو سه روحاني است، به همسايه هايتان بگوييد، مابين الطلوعين مي خواهيم از قرآن شروع کنيم، يک تفسير تو ببين، يک تفسير من. ضمنا اين را هم به شما بگويم يکي از چيزهايي که در مخ فرو رفته اين است که مي گويند بعد از علامه طباطبايي مگر مي شود تفسير نوشت؟ بسم الله الرحمن الرحيم، هيچ کس راجع به قرآن حرف آخر را نزده است. اين که قرآن به همه مي گويد بخوانيد «فاقرؤا» به همه هم مي گويد تدبر کنيد: «أفلا يتدبرون»، پيداست، اين شاخه آن قدر ميوه دارد که هرکس تکانش بدهد چيزي گيرش مي آيد. اگر همه ميوه ها را «مفيد»، «حلي»، «طوسي» در صندوق کرده اند، پس چرا خدا به من هم مي گويد تو هم شاخه بتکان؟
آغاز سال تحصيلي است. چه حوزه برايتان درس بگذارد، چه نگذارد بنده و آقاي دري کنار همين حوض يک خاطره تلخي از قديم در ذهنم بود. الحمدالله حوزه علميه خيلي عوض شده است. يادم است که ما لمعه مي خوانديم و در کنار همين حوض مباحثه تفسير داشتيم. مرتب مي آمدند و به ما نگاه مي کردند. عجب! چرا به ما نگاه مي کني؟ زماني الميزان مباحثه مي کرديم يکي آمد با پايش الميزان را پرت کرد، فرمود: بلند شويد و ملا شويد و دست از اين بازي ها برداريد.
گفتيم: يعني خدا سواد ندارد؟ چه اشکالي دارد.
زشت است، همه مي دانيم علي اصغر، شش ماهش است، يکي نمي داند نهج البلاغه چند خطبه دارد. آيت الله العظمي مکارم مي فرمود: براي کل نهج البلاغه در هزار و چهارصد سال پانزده شرح نوشته شده است! اميرالمؤمنين غريب نيست؟ نهج البلاغه بايد تعداد پانزده شرح داشته باشد؟!
من در توبيخ هاي قرآن بررسي کردم. ديدم يک توبيخ از همه توبيخ ها سخت تر است، توبيخ هاي قرآن به آدم هاي نااهل اين است: «کمثل الحمار»، «کمثل الکلب»، «کالحجاره »، «کالأنعام». يک فکري در اينها کردم، ديدم با اين که اين ها مورد توبيخ اند، اما يک جايي هم به درد مي خورند. کمثل الحمار، الاغ براي بارکشي که خوب است، «تحمل اثقالکم»، «کالأنعام»، خوب انعام، شير گاو که خوب است؛ «و لکم في الأنعام لعبره ».(2) «کالحجاره »، حجاره براي بنايي که خوب است. «و تنحتون من الجبال بيوتا».(3) «کمثل الکلب»، سگ که وفادار است. «وکلبهم باسط». يک توبيخ در قرآن ديدم که قابل تحمل نيست، از گاو و خر هم بدتر است. ديگر پکيدم، پهلوي يکي از علما رفتم، گفتم آقا، يک چيزي در قرآن پيدا کردم منفجر شدم.
مي خواهم تصميم را عوض کنم. گفت: چيست؟ گفتم: قرآن گفته است؛ کشکي، پوک پوک. يعني حجاره هم نيستي. يعني من سنگ هم نيستم؟! نخير! آيه اش اين است: «يا اهل الکتاب لستم علي شيء».(4)
«لستم علي شيء» يعني سنگ هم نيستيد. «يا اهل الکتاب لستم علي شيء حتي تقيموا التوراه و الانحيل و ما أنزل اليکم»(5) که قرآن است.
«اقرأ» در حوزه غير از «اقرأ» در عوام است. تا کتاب آسماني برپا نشود. به هر طلبه مي گويند چه مي خواني، مي گويد تفسير، مکاسب، تفسير، خارج. چه مي گويي؟ يک تفسير، يک نهج البلاغه، يک کفايه. چه مي گويي؟ خارج، تفسير. تفسير بايد در بورس بيايد. چهارصد رساله مکاسب و کفايه و خارج، آن وقت تفسير سه چهارتا؟ پس سهم قرآن ادا نشده است.
در قيامت مي گويند ا قرأ ورقأ.(6) در جنگ احد حضرت رسول(ص) فرمود: هرکس قرآن بيشتر بلد است، اول بر آن جنازه شهيد نماز مي خوانم. در جبهه حضرت پرچم را گرفت به يک کس ديگر داد. گفتند چرا چنين کردي؟ فرمود: اين بيشتر قرآن مي داند. اصلاً وظيفه مدرسه فيضيه ها چيست؟ تربيت عالم رباني. به نظر شما عالم رباني چيست؟ ربب و رببا و...! از لغت بيرون بياييد. قرآن گفته است عالم رباني کيست؟ آيه اش اين است؛ ؟کونوا ربانيين بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون».(7) دو تا کنتم، دو تا فعل مضارع کنت تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون. معاد مي خواهيد بگوييد؟
تقريباً هزار آيه راجع به معاد است. تربيت مي خواهيد بگوييد؟ بنده بيست و چهار سال است در تلويزيونم و برنامه سخنراني دارم و پربيننده ترين بحث هاي مذهبي هم به لطف خدا بحث بنده است، البته اين دليل بر (وضعيت خوب) قيامتم نيست. خدا آيت الله بهاءالديني را رحمت کند. گفت قرائتي: يک دفعه نگويي من خيلي مشتري دارم، يک ميمون هم برقصد نگاهش مي کنند. قرائتي و رقص ميمون يک جور است جز اين که روز قيامت روسفيد باشي. به سلمان گفتند: ريش تو بهتر است يا دم سگ؟ فرمود هرکدام از پل صراط بگذرد. «ان الفقر و الغناء بعدالعرض علي الله».(8) حساب قيامت را نمي دانم، اما فعلاً بعد از بيست و چهار سال نه حرف هايم تمام شده است، نه مردم خسته شده اند. به هر منبعي متصل شده بودم، سال دوم پنجم، تمام شده بود، ولي مگر قرآن تمام مي شود. هرچه به قرآن نگاه مي کني حرف درمي آيد. بنابراين تقاضاي من در آغاز سال تحصيلي اين است که «اقرأ». اقرأ حوزه با اقرأهاي ديگر فرق مي کند. با قرآن حرف بزنيم، سؤال مي کنند آقا، در انتخابات به چه کسي رأي بدهيم. درباره انتخابات هشت آيه داريم: «علم» است؛ «هل يستوي الذين يعلمون...».(9) «تقوا» است؛ «ان أکرمکم عندالله أتقاکم».(01) «مسابقه است»: «و السابقون».(11) هجده تا «و الذين امنوا و لم يهاجروا». «امين» است؛ قوي الأمين».
«لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا»(21) «غافل» نه، «و اتبع هواه» نه، «و کان أمره فرطاً» نه، «لا تتبع سبيل المفسدين»،(31) «لا تطيعوا أمر المسرفين»، تمام لا تطع لتطيعوا، لا تتبع، لا تتبعوا، زيرهم بگذار يک قطار مي شود.
کساني که اين صفت را دارند به درد رهبري نمي خورند. پس چه کسي به درد رهبري مي خورد؟ «و اما من کان من الفقهاء، حافظاً لنفسه و...، أطيعواالله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر...»(41) از اين ها اطيعوا، از اينها لاتطيعوا. اين ها را پهلوي هم بگذاريد. هرچه مي خواهيد در قرآن است. امام رضا( ع)فرمود: من لب که تکان مي دهم از من بپرسيد از کجا درآورده اي تا من بگويم که ريشه اين حديث من از کدام آيه است. در کنار درس هاي ديگر سراغ قرآن برويم. از درس هاي ديگر نکاهيم، اما به قرآن بيفزاييم؛ «اقرا باسم ربک الذي خلق».(51)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1). قصص، 7؛ به مادر موسي وحي نموديم که به او شير بدهد.
(2). هر آينه براي شما در چهارپايان محل عبرت است.
(3). شعرا، 941؛ در کوهها خانه هايي مي تراشيد.
(4). مائده، 86.
(5). اي اهل کتاب شما هيچ آيين صحيحي نداريد مگر اينکه تورات و انجيل و آنچه از طرف پروردگار بر شما نازل شده است برپا داريد.
(6). بخوان و ترقي کن.
(7). آل عمران، 97؛ مردمي الهي باشيد آنگونه که کتاب خدا را مي آموختيد و درس مي خوانديد.
(8). فقر و دارايي بعد از عرضه کردن بر خداوند مشخص مي شود.
(9). زمر، 9؛ آيا کساني که مي دانند با آنهايي که نمي دانند يکسانند؟
(01). حجرات، 31؛ بزرگوارترين شما باتقواترين تان است.
(11). واقعه، .10
(21). کهف، 82؛ از کسي که قلبش را از يادمان غافل کرديم پيروي نکن.
(31). اعراف، .142
(41). نساء، 95؛ از خدا و رسول و اولي الامر اطاعت کنيد.
(51). علق، 1؛ بخوان به نام پروردگارت که خالق است.
انتهای پیام