(
امتیاز از
)
زمينه هاي بحران در جهان اسلام
1- توطئه هاى استکباري
مهمترين عاملى که از گذشته کوشيده است، دنياي اسلام را دچار نا امنى و تشنج کند استعمار مى باشد که در قالب حرکات جاسوسى، هيأت هاى تبشيرى، تلاش هاى تحقيقى و اکتشافى، فراماسونرى و شرق شناسى اين هدف را پى گرفته است.
استعمارگران در هنگام اعطاى استقلال ظاهري به کشورهاى مسلمان، ميراث شومى بر جاى نهاده اند، از موارد مهم در اين عرصه، دخالت در مرزهاى سياسى سرزمين هاى اسلامى است، بسيارى از مناقشات کشورهاى اسلامى آفريقا و آسيا از ترسيم حدود غير واقعى اين سرزمين ها توسط ابرقدرتها ريشه مى گيرد، در آفريقا، تعيين مرز سياسي براى کشورها با واقعيت هاى جغرافيايى، قومى، مذهبى و فرهنگي هيچگونه تطابقى ندارد و گاهى منافع مشترک قبايلى توسط خطوط مرزي دچار تهديد شده است وهراز چند گاهى اين قبيله ها با يکديگر به نزاع برمى خيزند و امنيت کشورها را بر هم مى زنند.
استعمار برنامه هاي ديگرى را هم براى تشتت در جهان اسلام به اجرا گذاشته است: فرقه سازى و فرقه گرايى، احياى ناسيوناليسم، باستان گرايى، ترويج زبان هاى غير اسلامى، تحريف حقايق تاريخ اسلام و ايجاد ترديد و شبهه در انديشه هاى جوانان، ترويج تصوف، گوشه گيرى و کناره گيرى از دنيا، تکيه بر جبرگرايى، هويت بخشى به مخالفان مسلمان و تحقير ارزش هاى فرهنگى مسلمانان از جمله ى آنهاست.
2- عدم عدالت
توزيع ثروت، امکانات و درآمدها در جهان اسلام با اصول عدالت اسلامي کاملا منافات دارد، برخي از شدت سيري و پرخورى به انواع بيماري هاى قلبى، عروقى، سرطان ها و مانند آنها مبتلا مى شوند و از بين مى روند عده اى ديگر از شدت گرسنگى و قحطى، خشکسالى هاى دوره اي منازعات قومى و مرزى از ميان مى روند، عده اى از کشورهاى مسلمان بر اثر صدور محصولات خود، سرمايه هاى مسلمين را در بانک هاى کشورهاى بيگانه خوابانيده اند تا به توسعه ى اجانب کمک کنند. از طرف ديگر برخى سرزمين هاى اسلامى براى ادامه حيات اقتصادي و اجتماعى خود به بانک هاى کشورهاي غربى و نيز بانک هاي جهانى مراجعه مى کنند و با قبول شرايط ذلت آورى وام هايى اخذ مى کنند که براى آنها يک دام سياسى و فرهنگي محسوب مى گردد. کشورهاي مسلمان پس از آنکه دولت عثمانى تجزيه گرديد کمتر براى اتحاد و انسجام گام برداشته اند و امروزه امت اسلامى بيشتر از گذشته با خطر تجزيه، فروپاشى و تبديل شدن به تکه هاى نژداى، طايفه اي و مذهبى مواجه است در حالى که قرآن بر توحيد تاکيد دارد که سرچشمه ي فرهنگ وحدت است و يکتاپرستى صرفا شهادت زبانى يا ايمان قلبى نمى باشد بلکه بايد در شخصيت انسان ها و حيات جوامع بازتاب يابد تا يگانگى ميان سخن، کردار و رفتار و وجدان تحقق بخشيده شود.
نبايد در جامعه اسلامى به هيچ بهانه اى تفرقه، تحزب و تجزيه حکمفرما باشد. و اگر در گوشه اى از جهان اسلام مشکلى پيدا شود بايد ديگر کشورها در از بين بردن آن تلاش کنند. شايسته نيست جهان اسلام انواع نيازهاى غذايى، دارويى، فنآورى، محصولات کارخانه اى و ارتباطى را از خارج تامين کند در حالى که توانايى فوق العاده اى دارد، وابستگى غذايى و اقتصادي خود، اسارت هاى ديگر را به دنبال مى آورد. چرا بايد درآمد سرانه بالا، رفاه اجتماعى، توسعه پايدار، بهترين امکانات و تجهيزات مختص غربى ها باشد و جهان اسلام در پريشانى و آشفتگى بسر ببرد با وجود آن که منابع و سرمايه هاى فکري، ارزشى، علمى و طبيعى فراوانى دارد.
چرا بايد آثار تمدن نو، دانش جديد و ارتباطات و بسيارى از مفاهيم رايج چون دولت، حقوق ملت، آزادى و نظاير آن متناسب با معياري هاى فکرى و ارزشى استکبار شکل گيرد و اين روند جوامع مسلمانان را تحت تأثير قرار دهد و حتى سرزمين هاى مسلمانان را دچار بحران و آشفتگى سازد.
در عرصه ي قدرت و سياست همه چيز بر اساس منافعى تعريف مى شود که غالبا با مصالح مسلمانان سازگارى ندارد، در چنين اوضاع آشفته اى که از انواع توطئه ها خالى نمى باشد جهان اسلام بايد براى استقرار نظامى عينى و متناسب با هويت تاريخى و فرهنگى و همگام با مقتضيات زمان تلاش دشوارى را انجام دهد و براى استقرار عدالت و رفع تبعيض ها بکوشد.
3- ديدگاههاى غرب نسبت به مسلمانان
در آثار، افکار و انديشه هاى غربى شاهد تهاجمى شگفت انگيز نسبت به ديدگاههاى اسلامى هستيم، پژوهش هاى غربى وقتى بخواهند علمى هم برخورد کنند، اسلام را زاييده ي روح عربى قلمداد مى کنند و نيز در کتابهايى که مى نويسد از تمدن عرب سخن مى گويند نه فرهنگ و تمدن مسلمانان، سلمان رشدى مرتد به خاتم پيامبران نسبت هاى ناروا مى دهد و در دشنام و ناسزا به چهره هاي مقدس مسلمين قلم فرسايى مى کند اما محافل و رسانه هاى غربى استقبال شايان توجهى از وي به ميان مى آورند و بدون دلايلى خردپذير از او حمايت مى کنند و افراد مسلمان را به جبرگرايى، جمود فکرى، برخوردهاي خشن و رفتارهاى جاهلانه متهم مى نمايند، روزنامه هاى اروپايى به بهانه ى آزادى بيان و قلم با نگارش مقاله، گزارش و ترسيم کاريکاتور به شخصيت هاى معصوم و خصوص نبى اکرم (ص) اهانت روا مى دارند و چون مسلمانان جهان با اتکاء بر غيرت دينى به مثابه آتشفشان مى خروشند و فرياد اعتراض سر مى دهند، غربى ها اين دفاع مقدس و محکوم نمودن حرکتى موهن و قبيح را مخالفت با دموکراسى مى دانند!
در تحقيقات اروپائيان تمدن اسلام اقتباسى تقليدي از يونان، مسيحيت، و يهودي قلمداد مى گردد و تا به آنجا پيش مى روند که دانش و فرهنگ اسلامى را برگرفته از ميراث علمى يونانى ها و ساسانيان تلقى کرده اند و آن همه نقش مؤثر و ارزنده ى مسلمانان در شکوفايي فرهنگ و معرفت اروپايى و نجات دادن غربى ها را از جاهليت قرون وسطى انکار مى کنند، ناگفته نماند که برخى از نويسندگان خوش فکر و بى غرض اروپايى همچون ويل دورانت، آلدوميلي، بر تولد اشپولر، زيگريد هونکه و ... در اين خصوصى به حقايقي اعتراف کرده اند و نکات مفيدى را يادآور گرديده اند.
اروپائى هاي غيرمنصف عقب ماندگى مسلمانان را به عنوان نقطه ضعفى مى دانند که ناشى از فرهنگ و اعتقادات اسلامى مى باشد، آنان مسلمين را متهم مى کنند که به دليل باور به جبرى بودن حيات بشرى، گوشه گيرى و تصوف، واگذاري کردن امور به موهومات و خرافات، نقض حقوق بانوان، نظام هاي ديکتاتوري و ناديده گرفتن حق انسان ها در عرصه هاي اجتماعى و سياسى، دچار اين عقبگرد شده اند در حالى که از سلطه هاى استکبار و نقش امپرياليسم در غارت جهان اسلام و نقشه هاى استعماري خودشان، سخنى به ميان نمى آورند و اشاره به اين حقيقت نمى کنند که در بسيارى از کشورهاى اسلامى به دليل ميراث شوم ابر قدرت هاى استثمارگر مسلمانان در رنج و عقب افتادگى بسر مى برند.
ريشه هاى اين ذهنيت منفى در ميان غربى ها نسبت به مسلمانان در ماجراى اندلس، فتح سيسل و ساردنى، نبرد پواتيه، جنگ هاى صليبى و استعمارگري نهفته است، به علاوه غرب خود را بسيار خود محور مى پندارد و جهانى را مى پذيرد که طبق معيارهاى اروپايى و آمريکايى شکل گرفته باشد و هرگونه کوشش، جهش، درخشش و نوآورى علمى و فناورى را که از مدل غرب مأخوذ نباشد، بر نمى تابد و آن را توطئه اى بر عليه امنيت جهانى تلقى مى کند، برخورد دوگانه اروپا با تلاش هاى علمى ايرانيان در دانش هسته اى و فناورى اتمى مصداقى از اين ديکتاتورى فکرى و فنى غرب است.
غالب قدرت هاى جهانى براى اين که به حرکت سلطه گرانه خود استمرار دهند اسلام ستيزي و اسلام هراسى را به عنوان ابزار راهبردى سياست توسعه طلبانه خود، پيش گرفته اند و اگر در گوشه اى از جهان اسلام؛ توسط عده اى که اهل جمود و رکود هستند همچون طالبان و القاعده رفتارى خشن و مغاير با ارزش هاى دينى مشاهده گردد آن ها را براى تمام مسلمانان تعميم مى دهند و در فرهنگ هاى خويش و نيز رسانه هاى خبرى، اسلام را مساوي با تروريسم معنا کرده اند در حالى که خود از تروريست ها حمايت مى کنند و از دولت غاصب اسرائيل که به طور رسمى دست به ترور و خشونت مى زند، دفاع مى نمايند.
محافل استکبارى خيزش اسلامى، صدور انقلاب اسلامى و بيدارى مسلمانان را که مقدمه اى براى تجديد حيات و قدم نهادن به سوى شکوفايى علمى و فرهنگى است زمينه اي براى تروريسم مى دانند و خيزش هاى ضد ستم، ضد تجاوز و عليه استکبار را توطئه مى نامند.
از آن سوي مسلمانان و خصوص آنانى که هويت اسلامى خود را کشف کرده اند و به ارزش هاي معنوى مقدس بازگشته اند و نسبت به موازين دينى متعهد و ملتزم مى باشند عقيده دارند:
الف: غربى ها از جهان غيب و ايمان فاصله گرفته اند و انسان و منافع او را جاي خداوند قرار داده اند.
ب: غرب به موازات توسعه صنعتى و ترقى علمى و دستاوردهاى تمدنى، فرهنگ، تربيت و خانواده را فراموش کرده و زمينه هاى فروپاشي روابط اجتماعى و عاطفى آدميان را فراهم نموده و اخلاق و فضيلت هاى دينى را نفى کرده است.
ج: اگر چه تمدن غرب رفاه و توسعه امکانات مادى و ايجاد زمينه براى آسايش انسان را تا حدودى تأمين کرده است اما اولا توزيع اين تسهيلات و تجهيزات به هيچ عنوان عادلانه نمى باشد، ثانيا بدست آوردن منابع اوليه اين امور، دنياي اسلام و جهان سوم را به بدبختى و عقب افتادگى واداشته و به منظور تأمين بازار مصرف، کوشيده مسلمانان را در حالتى از وابستگى علمى، فکرى و صنعتى نگه دارد.
د: غربى ها براي تهاجم عليه جهان اسلام از مفاهيمى چون حقوق بشر، دموکراسى، حقوق زنان، انتخابات، آزادى، مديريت سياسى و ادارى يا سوء استفاده مى کنند و اين عناوين را ابزارى براى يورش به مسلمين قرار مي دهند و يا آن که در اجراى آن ها برخوردى دوگانه دارند. به عنوان نمونه کشورهايى که مورد حمايت غرب هستند اگر هم حقوق بشر را نقض کنند و براي اعطاي آزادى با مردمان خود مشکل داشته باشند مورد اعتراض قرار نمى گيرند و گاهى حمايت هم مى شوند اما در جهان اسلام اگر مجرمى مجازات شود و يا براى رعايت، عفاف و ترويج فضيلت و از بين رفتن خلاف، قوانينى اعمال گردد، آنها را مخالف با حقوق انسان ها تلقى مى کنند، به جاي اينکه سازمان هاى بين المللى وسيله اى باشند براى توسعه عدالت در جهان، گسترش امنيت و تامين حقوق مردم، اين مراکز به ابزاري براى تهديد عليه کشورهاى اسلامى تبديل شده اند و قطعنامه هايى که صادر مى کنند با واقعيت ها هيچ گونه سازگارى ندارد و اجراي مفاد آن ها در حقيقت مطامع و مقاصد استکبار را تامين مى نمايد و ملل محروم را بيش از گذشته دچار مشکل مى سازد حتى اگر قطعنامه اى به نفع مسلمين و براي محکوم نمودن دشمنان آنان صادر گردد، توسط قدرت هاي غربى و تو مى گردد و يا در حد نوشته اى باقى مى ماند و جنبه ي کاربردى به خود نمى گيرد.
4- نظريه ى برخورد تمدنها
پس از پايان يافتن ايام جنگ سرد و بعد از فروپاشى شوروى، آمريکا درصدد بر آمد جهان را از احالت دو قطبى که سالها سياست جهانى بر اساس آن طراحى و برنامه ريزى شده بود. خارج و آن را به جهان تک قطبى با محوريت خود تبديل کند.
از آن سوى آمريکا براى ايجاد تعادل در سياست جهانى به دنبال قدرتى ديگر بود که بتواند در مقام رقيبى بالقوه در برابرش مطرح گردد يا حداقل قدرتى باشد که بتوان آن را به عنوان قدرت درگير با منافع آمريکا معرفى کرد بر اساس چنين واقعيت يا تصورى، طرح هاى اين ابر قدرت براى اين که تداوم يا گسترش حضورش در خارج از مرزهاي ايالات متحده ى آمريکا و به طور کلى استمرار سلطه اش بر جهان بتواند به اجرا درآيد، به عبارت ديگر جهان يک قطبى به قطب ديگر نياز داشت تا بتوان با مطرح کردنش بى آن که مانعى جدي در برابر نقشه ها ى آمريکا پديد آيد، تعادل جديدي در سياست جهان ايجاد کرد از اين جهت ديدگاه هانتيگتون در خصوص ضرورت برخورد تمدن ها مطرح گرديد، تبليغات گسترده اي که در دهه هاى اخير براي توجيه اين انديشه صورت گرفته است اين گمان را تقويت مى کند که آمريکايى ها در جهان يک قطبى مورد نظر خويش به دنبال زمينه سازى براى ايجاد قطب ديگري هستند که نيروى اصلى آن مادي و تسليحاتى نمى باشد بلکه ريشه در انديشه و فرهنگ دارد.
اسلام نه تنها به عنوان يک دين بلکه به شيوه ى زندگى سياست حکومتي، به مخالفت جدى با فرهنگ جديدي برمى خيزد که آمريکا آن را ترسيم کرده است، افزايش شمار مسلمانان در جهان و بويژه در کشورهاى غربى و روند مهاجرت مسلمانان به کشورهاي اروپايى و تجديد حيات معنوي در ميان افراد مسلمان، نگرانى هاى طراحان سياست جهانى را شدت بخشيده است و اسلام و مسلمانان را تنها خطري شناخته اند که با بهره برداري از آن مى توان طرح تعادل سياست جهانى را در دو قطبى نماياندن جهان يا در واقع ادامه سلطه گرى قطب واحد به رهبرى آمريکا در جهان توجيه کرد.
اما براى چنين وضعى مى بايست جريانى ايجاد شود که بر اساس آن بتوان ضمن مقابله با قدرت اسلام و مسلمين، قدرت هاى محدود ديگري را نيز با آن همراه کرد تا ضمن کمرنگ کردن قدرت هاى اسلامي با ابزارهاي فکرى و فرهنگى يک دشمن فرضى موهوم پديد آورد، حادثه يازدهم سپتامبر 2001 م، فرصت مناسبى براى اين وضع مهيا ساخت، رويدادى که بيشترين ضربه را متوجه جهان اسلام نمود، و پس از چنين اتفاقى که عمق فاجعه ى آن گريبانگير مسلمين شده تمامى کشورهايى که با مسلمانان مشکل دارند و در رأس آنها آمريکا و دول اروپايى به راحتى بدترين فشارها را بر مسلمين وارد مى نمايند بدون آن که صداى مخالفى شنيده شود و مسلمانان مخالف اصلى حقوق بشر قلمداد مى گردند و افراد مسلمان که در اروپا و آمريکا زندگى مى کنند زير فشارهاى گوناگون سياسى و اجتماعى قرار گرفته اند و به دليل ترس از برچسب تروريسم قادر به دفاع از حقوق طبيعى نمى باشند.
در پوشش مبارزه با تروريسم نه تنها مردمان جهان را از مسلمانان و اسلام دور ساخته و نسبت به آنها بدبين کرده اند بلکه خود مسلمانان را از ورود به صحنه هاى سياسى و اجتماعى به دليل ادعاى کاذبى مبنى بر شرکت آنان در حادثه 11 سپتامبر ترسانيده اند، روابط مسلمانان با پيروان اديان ديگر دچار اختلال گرديده و در سطح بين المللى کشورهاي مسلمان تحت فشارهاى گوناگون قرارگرفته اند و مطرح کردن محور شرارت نيز نتيجه ديدگاه جديدى است که آمريکا محور آن مى باشد، تقسيم جهان به موافق و مخالف تروريسم و در واقع موافق و مخالف آمريکا مفهوم مبارزه با حق را با مشکل مواجه کرده و دست جانيان جهانى را براي هر گونه کشتار و تشنجى باز گذاشته است، سکوت جهان در برابر اين ستم آشکار خطرناک تر از ايام جنگ سرد است. ظهور شخصيتى تبليغاتى به نام بن لادن و جمع شدن قواى افراطى مسلمان از نقاط مختلف جهان در افغانستان و طرح مسايل خشونت آميز به شيوه اي منفى و مغاير با روش اسلام و سپس همراه شدن اين مسايل با عمليات روز يازدهم سپتامبر پديده ي جديدي را به عنوان دشمن ناخواسته تمدن جديد، قدرت هاى غربى و سرانجام انسان هاى غير مسلمان به شدت وارد فرهنگ اجتماعى جهان ساخته است و قبل از اين که فرصتى براى هضم اين ساختار جديد براي جامعه ي جهانى به وجود آيد به عنوان دشمن بالفعل و گسترده در جهان شناخته شده است که نه تنها براي آمريکا بلکه براي فرهنگ و تمدن نوع مدرن و توسعه يافته اروپايى و آمريکايى که کوشيده است سلطه خود را بر دنيا تحميل کند، مى تواند خطرساز باشد.
بنابراين قطب جديد ساختگى، آمريکا را از رخوت سياسى بيرون مى آورد و به تحرک بين المللى وادار مى کند، با اين ساختار تقسيم بندي نوينى را بر جهان تحميل مى کندکه بر اساس آن مفهوم تروريسم مخالفت با آمريکاست و موافق آمريکا از تروريسم نفرت دارد و هر گونه مبارزه ى مسلمانان براي رهايى از استبداد، اشغال و زورگويى و نيز تحرک هاي مسلمانان در مسير دانش و فرهنگ، مخالفت با جريان سازي و تقسيم بندى جهان محسوب مى گردد و بايد سرکوب شود.(1)
اما در مورد حادثه ى يازدهم سپتامبر که جهان اسلام را متهم ساخته است، برخى نکات تامل برانگيز وجود دارد. «گرهارد ويسنوسکي» متفکر علوم سياسى در آلمان خاطر نشان مى نمايد: اين حملات از داخل آمريکا طراحى و به مورد اجرا در آمده بود که هدف اصلى، تغييرات اساسى در جهان بوده است، اين تحولات که در چارچوب هدف اصلى بودند عبارتند از: دستيابى به منابع نفت خاورميانه، ايفاي نقش جديد در جهان، جلوگيري از فروپاشى ناتو (Nato)(2)، سرو سامان دادن به اقتصاد جنگ در آمريکا از طريق افزايش بودجه نظامى و بنابراين نقش آن نوزده نفر مرد عرب کاملا منتفى است و هيچ مدرکى براى اثبات اين ادعا که آنان در هواپيمايى بوده اند که موجب انفجار شده وجود ندارد. بين کميسيون تحقيق حوادث 11 سپتامبر و سرويس هاي امنيتى آمريکا هم رابطه وجود دارد و معرفى اين تشکيلات به عنوان يک کميسيون بى طرف يک نقشه تبليغاتى است و وظيفه اصلى آن آرام کردن خانواده هاي قربانيان بوده است.(3)
«تي يرى ميسانه» نويسنده و روزنامه نگار فرانسوى در کتابش تضادها و تناقض گويى هاى دولت آمريکا درباره ي حوادث 11 سپتامبر را بيان کرده است، نقطه اوج اين افشاگري آن جايى است که وى مى گويد: هيچ هواپيمايى در آن روز به ساختمان وزارت دفاع آمريکا برخورد نکرده است بلکه يک موشک از نقطه نامعلومى اين ساختمان را هدف قرار داده است.(4)
«موريل ميراک» خبرنگار مجله ي EIR آمريکا در مطلبى که در دوازدهمين کنفرانس بين المللى خليج فارس، آسيا در پرتو تحولات جهانى، در تهران، به صورت سخنرانى ارائه کرده مى گويد: اين که کاخ سفيد حوادث مذکور را به گروههايى از مسلمانان نسبت داده است صحت ندارد و اصولا اين رويداد يک حادثه تروريستى نبود بلکه کودتايى نظامى است که توسط عناصر سازمان اطلاعاتى و نظامى آمريکا عليه آن کشور سازماندهى شده بود.
روزنامه فرامنطقه اى «الشرق الاوسط» به نقل از گزارش مفصل ارتش آمريکا نوشته است. نقش سازمان جاسوى رژيم اشغالگر قدس يعنى موساد در عمليات 11 سپتامبر فاش گرديده است.(5)
به علاوه اسامه بن لادن که يک شاهزاده ى سرمايه دار عربستانى است با حمايت رسمى سازمان سيا و براي قلع و قمع گروههاى جهادى طرفدار ايران و استقرار گروه متعصب و ضد شيعه طالبانى، در افغانستان بوجود آمد. بن لادن که افکارى مخالف شيعه دارد با کمک (i.si) مأموريت جذب قواى پراکنده ي افغانى و آموزش و سازماندهى آنان را عهده دار شد. بنابراين چنين افرادى در واقع پرورش يافته ى امپرياليسم هستند و تيرى که ابرقدرت ها به سوى مسلمانان شليک کرده اند به طرف خودشان کمانه کرده است.
5- جهاني شدن
جهانى شدن (6) به معناى وحدت جهان و همگون شدن آن در ابعاد اقتصادى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى و افزايش مبادله در اين ابعاد است. پديده ى مزبور از انقلاب در ارتباطات يعنى پيشرفت فن آوري اطلاعاتى، به وجود آمدن شبکه هاى جهانى اطلاع رسانى (اينترنت)، رايانه هاى شخصى و تجهيزات ارتباطى (ماهواره، نمابر، تلفن همراه، وسايل حمل و نقل سريع و مانند آن) سرچشمه مى گيرد. در اثر اين تحول، اقتصاد کشورهاى جهان به يکديگر پيوند خورده است بطورى که منافع مادى و سياسى هر سرزمينى در گرو منافع ساير کشورها قرار مى گيرد. تحرک روزافزون تر در توليد و مبادله خدمات و کالاها در سراسر دنيا منجر به وجود آمدن الگوى يکسانى در زمينه هـاى فرهنگى و اجتماعى مى گردد به همين دليل جهانى شدن به سود کشورهاى توسعه يافته و ابرقدرت هاست زيرا اين کشورها به دليل سلطه ى سياسى و اقتصادى بر جهان، الگوى فرهنگى خود را به تمام دنيا صادر مى کنند، اين امر فرهنگ هاى بومى و سنت هاي مذهبى کشورهاى مسلمان را از بين مى برد.
گسترش شرکت هاى بين المللى و جذب سرمايه هاى ملى کشورهاى اسلامى علاوه بر اين که باعث خروج سرمايه هاى سرزمين هاى مذکور مى گردد، اين وضع را به عنوان اهرم کنترل اوضاع آنان به کار مى گيرند. گسترش جهانى شدن به جز پيامدهاي اقتصادي و اجتماعى به گسترش بنگاههاى خبري وابسته به ابرقدرت ها منجر خواهد شد که اگر چه به هدف ارتقاى مناسبات به وجود مى آيند ولى راه را براي تبليغ محصولات غربى و بيگانه هموار مى سازند، به علاوه تبليغ مسايل فرهنگى نظام سرمايه دارى، در کشورهاى اسلامى ارزش هاى معنوى را کمرنگ مى کند و با افول معنويت، خشونت، جنايت، از هم پاشيدگى خانواده ها و رذالت هاي ديگر رو به فزونى مى رود.
با تحول در فناورى و مبادله اطلاعات، کشورهاى جهان کمتر بر مرزهاي خود کنترل دارند زيرا روزانه ميليون ها دلار پول يا سهام از طريق بازارهاي بورس بين المللى با استفاده از رايانه ها، جابجا مى شود و اقتصاد اين کشورها را تحت تأثير قرار مى دهد، بدون آن که دولت ها بتوانند بر اين مبادله کنترلى داشته باشند، در گذشته به منظور مقابله با دشمنان احتمالى، دولت ها، بر اقدامات نظامى و سياسى تکيه مى کردند اما در نظام جهانى، رقابت هاى نظامى جاى خود را به رقابت اقتصادي و تکنولوژيک مى دهد. شکوفايى حرکت اسلامى در نقاط گوناگون جهان نشان مى دهد که اگر چه ايدئولوژى کمونيست به پايان رسيده اما چنين برگ برنده اى براى دموکراسى ليبرال غرب نمى باشد.
فرهنگ، تمدن و ارزش هاى معنوي اسلامى با نيرويى حيات بخش نه تنها در جهان اسلام، بلکه در دنياي غرب و حتى در قلب کشورهايى که افکار مارکسيستى را ترويج مى کرده اند، به تأثير آن در امور بين الملل اعتراف نموده اند. اگر تصور شود دموکراسى ليبرالى غربى بر اثر شکست کمونيسم، الگويى براي جهانى شدن است و ملل مسلمان مى توانند آن را مورد توجه و الگو قرار دهند، بايد در جواب گفت: رويکرد به معنويت و مقاومت هاي اسلامى و تجديد حيات اسلامى اين فروپاشى را بوجود آورد، به علاوه نابودى اين اردوگاه نمى تواند تضمينى براى صلح جهانى باشد، همچنين بين عناصر سازنده ي دموکراسى غربى تضادها و تناقض هاى فراوانى وجود دارد و چنين پديده اى نمى تواند در کشورهاى اسلامى پياده شود.
البته دغدعه جهان اسلام و متفکرين مسلمان در روند کنونى جهانى شدن، براي حفظ هويت و فرهنگ اسلامى، امرى بديهى و بجاست، و اگر چنين موضوعى عملى گردد بطور قطع براى جهان اسلام تبعات سنگينى دارد و جهان اسلام بايد خود را براى خنثى کردن اثرات مخرب اين طوفان، مهيا سازد و به جاى آن جهانى شدنى را مطرح سازد که از ارزشهاي مشترک معنوي سخن مى گويد و در جهت اخوت جهانى و وحدت جوامع انسانى گام بر مى دارد. در اين جهانى شدن سلطه گرى و برتري جويى هاي سياسى وجود ندارد و براي تمدن هاي ديگر سودمند است و کمکى براي شکوفايى مجدد تمدن اسلامى خواهد بود.(7)
پي نوشت :
(1). جهان پس از يازدهم سپتامبر، دکتر حسن بشيريه، روزنامه ي اطلاعات، شماره هاي 28870 و 28771 (23 و 24 شهريور 1382)، جهان اسلام و غرب، محمد علي تسخيري، همان، شماره هاي 23190 و 23191 (چهارم و پنجم آبان 1383).
(2). (سازمان پيمان اتلانتيک شمالي=Nato) North Atlantic Organization
(3). مصاحبه راديو آلمان با گرهادويسنوسکي، واحد مرزي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، روزنامه ي جام جم، 22 شهريور 1383، شماره 1243.
(4). ناگفته هاى حادثه ى 20 شهريور از زبان يک روزنامه نگار فرانسوى، روزنامه جمهوري اسلامى، 22 مهر 1831، شماره 6753.
(5). روزنامه قدس، 16 مهر 1380 شماره ى 3968.
(6). GLOBALIZATION.
(7). جهان اسلام و سياست هاى جهانى، مقاله ى حسام الدين واعظ از دانشگاه ليدز انگلستان مندرج در گزيده ي مقالات فارسى دوازدهمين کنفرانس بين المللى وحدت اسلامي، موج سوم دموکراسى، ترجمه شهابى، فصل ششم، جهانى شدن و گفتگوى تمدن ها، روزنامه اطلاعات، خرداد 1378.
انتهای پیام