وقتي حصار عاطفه نسبت به اطرافيان، مانع ديدن واقعيت شد
صدای شیعه: بدون ترديد يکي از مهمترين برهههاي تاريخ معاصر جمهوري اسلامي را بايد در فرآيند 4 ساله دوران قائم مقامي رهبري و عزل آيت الله منتظري از اين منصب توسط امام راحل، جستوجو نمود. دورهاي حساس که جداي از حواشي آن، بايد به تدقيق مدل رفتار و عملکرد حضرت امام(ره) در اين باره پرداخت، بويژه در زمان اوج اين واقعه تاريخي که به طور خاص بايد از تاريخ اعدام مهديهاشمي (مهرماه 66) تا عزل رسمي منتظري در فروردين ماه 68 را مدنظر داشت.
آنچه که معمولاً در وهله نخست کمي تأمل برانگيز به نظر ميآيد، سؤال پيرامون چرايي و چگونگي انتخاب آقاي منتظري به عنوان قائم مقام رهبري توسط مجلس خبرگان در سال 64 ميباشد. اين تصميم چرا و با چه تحليلي توسط مجلس خبرگان اخذ ميشود؟ و از همه مهمتر نظر حضرت امام(ره) پيرامون اين انتخاب چه بوده است؟! اگرچه در نامه 6 فروردين ماه 68 که امام خميني(ره) رسماً خطاب به آقاي منتظري تأکيد ميکنند: "ولله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ولي در آن وقت شما را ساده لوح ميدانستم که مدير و مدبر نبوديد " شايد بهترين استناد جهت اعلام نظر حضرت امام(ره) از همان ابتدا در مخالفت با قائم مقامي آقاي منتظري باشد، اما بنابر روايت مهمي که آيتالله محمدي گيلاني از اعضاي وقت شوراي نگهبان در تاريخ 6 آذرماه 79 نقل نموده و حجتالاسلام و المسلمين محمدي ريشهري (وزير اطلاعات وقت) نيز در کتاب خاطرات سياسي خويش با عنوان "سنجه انصاف " آن را عيناً آورده است، ميتوان به ابعاد پنهانتري از اين اتفاق تاريخي پي برد.
آيتالله محمدي گيلاني پيرامون انتخاب آقاي منتظري توسط مجلس خبرگان و مخالفت امام راحل در اين باره ميگويد:
"روزي آقاي هاشمي رفسنجاني در حضور جمعي گفت: من بعد از ظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: موضوع قائم مقامي آقاي منتظري را فردا مطرح نکن. گفتم چرا؟ ما در اجلاسيه قبل به آقايان گفتهايم که ايشان را به عنوان قائم مقام مطرح کنيم. امام فرمودند: نه! يکي از دوستان آمده و چنين گفته... گفتم: ما اعلام کردهايم. نميشود! "
اين اتفاق تلخ، عليرغم نظر حضرت امام و پافشاري آقايهاشمي که برخلاف بسياري ديگر از مسئولين وقت از نظر صريح امام در اين باره اطلاع داشت، به وقوع ميپيوندد، اما مسئله بدين جا ختم نميشود و اگرچه بنيانگذار کبير انقلاب در نامه عزل آقاي منتظري صراحتاً از مخالفت 4 سال قبل خود در انتخاب ايشان به عنوان قائم مقامي رهبري پرده بر ميدارد لکن دقيقاً 2 روز پس از آن نامه تاريخي و در 8 فروردين ماه 68، طي آخرين نامه مکتوب خويش به آقاي منتظري از علت سکوت خويش پس از تصميم مجلس خبرگان نيز چنين ميفرمايد: "هم شما و هم من، از ابتدا با انتخاب شما مخالف بوديم... ولي خبرگان به اين نتيجه رسيده بودند و من نميخواستم در محدوده قانوني آنها دخالت کنم ".
الله الله در انتخاب اصحاب
اما فارغ از سکوت 4 ساله امام خميني(ره) از آغاز دوره قائم مقامي آقاي منتظري (تيرماه 64) تا عزل وي (فروردين 68)، آنچه که جالب توجه به نظر ميرسد، توجه به مقاطعي است که طي هر کدام از آنها حضرت امام همواره سعي داشتهاند تا با تذکرات غير مستقيم، حساب آقاي منتظري را با اقدامات مهديهاشمي (برادر داماد آقاي منتظري) جدا نموده و همواره با تذکرات خويش، راه را جهت بازگشت و اصلاح مواضع ايشان باز بگذارند. در مشهورترين اين موارد ميتوان به پيام امام به نمايندگان نخستين دوره مجلس خبرگان رهبري در سال 62 اشاره داشت، که اگرچه در آن زمان هنوز تصميم مجلس خبرگان نسبت به انتخاب آقاي منتظري به عنوان جانشين عاليترين مقام جمهوري اسلامي ايران جنبه رسمي به خود نگرفته بود، اما با توجه به شرايط آن دوره و همچنين افکار عمومي که بيش از همه شانس آقاي منتظري را در اين زمينه تقويت ميکرد، رهبر انقلاب اسلامي در پيامي معنا دار خطاب به مجلس خبرگان چنين مينويسند:
"بايد بدانيد که تبهکاران و جنايت پيشگان، بيش از هرکس چشم طمع به شما دوختهاند و اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما، با چهرههاي صددرصد اسلامي و انقلابي ممکن است خداي نخواسته فاجعه به بار آورند و با يک عمل انحرافي نظام را به انحراف کشانند و با دست شما، به اسلام و جمهوري اسلامي سيلي زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود... "
و امروز پس از گذشت27 سال از پيام تاريخي امام عظيم الشأن، ناظران سياسي بيش از هر زمان ديگر بر اين واقعيت صحه ميگذارند که مخاطب اصلي امام(ره) در آن زمان کسي جز آيتالله منتظري نبوده و ايشان از همان زمان خطر مهديهاشمي و آنچه که بعدها بهواسطه اقدامات وي و اطرافيانش به "باند مهديهاشمي " مشهور شد، را گوشزد نموده بودند.
اما فارغ از جنايات مهديهاشمي وعوامل وي که پرداختن بدان، خود فرصتي جداگانه ميطلبد، دقت در نوع رفتار آقاي منتظري پس از اعدام مهديهاشمي و از آن مهمتر زير ذرهبين قرار دادن مدل رفتار حضرت امام با آقاي منتظري از تاريخ اعدام مهديهاشمي (مهرماه 66) الي فروردين ماه 68 که رسماً آقاي منتظري از منصب خويش عزل ميشود، بسيار جالب توجه و خواندني است. آقاي منتظري در يکي از آخرين تلاشهاي خويش جهت تغيير نظر امام راحل پيرامون اجراي حکم اعدام مهديهاشمي، در پيامي مکتوب که خطاب به امام بزرگوار در تاريخ 5 مهرماه 66 نگاشته بود، با لحني دور از انتظار مينويسد:
1- سيد مهدي هرچه بود و شد، بالاخره بيست سال سنگ اسلام و انقلاب و امام را به سينه زد.
2- او از خيلي از کساني که مورد عفو امام قرار گرفتهاند بدتر نيست و مادر پير او و زن و فرزندان خردسال او مورد ترحماند و خانواده و بيت آنان مورد احترام است.
3- او نه مرتد است و نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام، اعتقاد کامل دارد، هرچند در سليقه خطاکار باشد و هست.
4- او هنوز طرفداران زيادي از حزب اللهيها و جبهه بروها و افراد انقلابي دارد و اعدام او در روح آنان اثر بد باقي ميگذارد.
5- اعدام او سبب ميشود در شهرهاي مختلف، افراد خوب را به اتهام ارتباط با او خراب و منزوي سازند و قطعاً حضرتعالي به اين امر راضي نيستيد.
6- اعدام او پيروزي بزرگي براي دشمنان و سوژه طلبان ميباشد.
7- و بالاخره آنچه گفته شد، نه به خاطر علاقه شخصي است
- که من فعلاً هيچ علاقه شخصي ندارم - بلکه فقط از نظر مصالح اسلام و آينده انقلاب است و اينکه اعدام و خونريزي بالاخره بسي کدورت و خون در پي دارد. اعدام هميشه ميسر است؛ ولي کشته را نميشود زنده کرد.
حصار عاطفي مانع از ديدن واقعيت
مطالعه اين پيام اگرچه ممکن است ابتدا کمي تعجبآور باشد، آن هم از اين جهت که چطور مسائل سادهاي را که آقاي منتظري در اينجا مطرح نموده از چشم امام خميني(ره) غافل مانده بوده است! اما پاسخ مرحوم سيد احمد خميني فرزند بزرگوار امام راحل در رنجنامه معروف خويش به آقاي منتظري به خوبي روشنکننده ابهاماتي است که آقاي منتظري سعي در روشن کردن آن براي امام راحل داشت. مرحوم سيد احمد در قسمتي از رنجنامه معروف خويش و در پاسخ به ادعاهاي آقاي منتظري در اين رابطه مينويسد:
شما در نامهاي به حضرت امام که در تاريخ 4 مهرماه 66 نوشته شده است يعني چند روز قبل از اعدام مهديهاشمي، مسائلي را آوردهايد که باور نميکردم و باعث تعجب شد.
در اين نامه آورده ايد:
"او از خيلي از کساني که مورد عفو امام قرار گرفتهاند بدتر نيست. مادر پير و زن و فرزندان خردسال او موردترحمند و خانواده و بيت آنان مورد احترام است. "
اکنون نامه مهديهاشمي را هم ملاحظه فرماييد، او ميگويد:
"اکنون و با گذشت قريب به يک سال من به وضوح انحراف و لغزش را در عملکرد خود و دوستان متهم در پرونده ميبينم و به درايت و هوشياري مقام معظم رهبري انقلاب، حضرت امام خميني (مدظله العالي) آفرين گفته که پيش از رشد و توسعه خطر با قاطعيت از آن جلوگيري فرمودند و اطمينان دارم حضرتعالي نيز چنانچه در شرايط حضرت امام و ساير مسئولين محترم کشور قرار ميداشتيد و بيرون از حصار روابط و عواطف ما و دوستانمان به قضيه مينگريستيد به همان نتيجه ميرسيديد که مقام معظم رهبري رسيدند. "
راستي آيا شما از حصار روابط و عواطف سيد مهدي و دوستان ايشان خارج شده ايد؟ آيا شما به آن نتيجهاي رسيديد که حضرت امام رسيدند؟ آيا اطرافيان شما حاضر شدند مطالب را خارج از حصار خويش به شما منتقل کنند؟ آيا چه کسي مورد عفو حضرت امام قرار گرفت که مهديهاشمي از او بدتر نبود؟ آيا اگر از حصار درآمده بوديد حاضر ميشديد چنين نامهاي به امام بنويسيد که دل امام را خون کنيد که چرا به معيارهاي شرعي توجهي نمينماييد؟
در نامه 66/7/4 با اطلاع از اکثر مفاسد او که توسط مصاحبههاي خودش و مسئولين اطلاعاتي به مردم عرضه شده بود آوردهايد:
"او نه مُرتد است، نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام اعتقاد کامل دارد. "
آيا مهديهاشمي با ساواکي بودن و چندين فقره قتل، دعا به خانواده سلطنت، اختفاي اسناد و مهمات مربوط به نظام و دهها مسئله ديگر که گذشت، مفسد نبود؟ تازه با تمام اين احوال شما ميگوييد اعتقاد کامل به نظام و اسلام داشت. اگر ايشان مفسد نباشد آيا مصداق مفسد را پيدا ميکنيم؟
در همين نامه 66/7/4 آوردهايد:
"او هنوز طرفداران زيادي از حزب اللهيها و جبهه بروها و افراد انقلابي دارد. اعدام او در روح آنان اثر بد ميگذارد. "
آيا شما در چنين تقاضايي اصول اسلام را مورد توجه قرار دادهايد. بر فرض که در روح عدهاي اثر بد بگذارد آيا از نظر اسلامي نبايد شخصي با اين همه جنايت را مجازات ميدادند؟
در همين نامه 67/7/4 آوردهايد:
"اعدام او پيروزي بزرگي براي دشمنان و سوژهطلبان ميباشد. "
مهديهاشمي در صفحه 18 پرونده خود ميگويد:
"يکي از گناهان من اين بود که نقاط ضعف فکري و عملي خود را که از قبل و بعد از انقلاب داشتم با حضرت آيتالله منتظري مطرح نساختم تا يا زمينه اصلاح آن فراهم شود و يا حداقل آقا اين همه به من اعتماد نکنند بلکه بالعکس در هر مسئلهاي من سعي ميکردم در حضور ايشان خود را مظلوم جلوه داده ترحم و حمايت ايشان را به خود جلب کنم. "
حضرت آيتالله! اگر شما ساده بوديد و نتوانستيد او را بشناسيد لااقل چرا حالا از او دفاع ميکنيد؟ حالا که دو سه روز به مرگ او مانده است و خودش به همه چيز اعتراف کرده است؟ آيا نبايد دل امام خون باشد که چرا شما به معيارهاي اسلامي توجهي نمينماييد؟ البته حضرت امام همه اينها را حمل بر سادگي شما مي دانند.
در همين نامه 66/7/4 آوردهايد:
" بالاخره آنچه گفته شد نه به خاطر علاقه شخصي است که من فعلاً هيچ علاقه شخصي ندارم بلکه فقط از نظر مصالح اسلام و آينده انقلاب است و اين که اعدام و خونريزي بالاخره بسا کدورت و خون در پي دارد. اعدام هميشه ميسر است ولي کشته را نميشود زنده کرد. "
1. چگونه شما ميگوييد ديگر علاقه شخصي نداريد آيا آن همه مصيبت که شما براي اسلام و انقلاب در سطح جهان براي حفظ آقاي مهديهاشمي به بار آورديدـ که همگي با صبر و بردباري آن را تحمل کرديم ـ از روي علاقه به مهديهاشمي نبود؟
2. اگر شما نسبت به ايشان علاقه نداريد پس چرا براي امام نوشتهايد که او را نکشيد چرا که پيروزي بزرگي براي دشمنان اسلام به وجود ميآيد، چرا براي ديگران چنين نامهاي را نمينويسيد؟
3. اين که نوشتهايد چه بسا خون و اعدام خون در پي دارد، حضرت آيتالله با کمال معذرت اين ديگر خيلي عوامي است. چرا که بايد قصاص اسلام را تعطيل کرد چون اولاً خون خون ميآورد، ثانياً کشته را نميتوان زنده کرد. اين که من به اين مسائل ميپردازم براي اين است که ميخواهم ثابت کنم که شما در اطرافيان خود چنان حل شدهايد که بديهيات را هم منکريد.
چه کوته نظرند آنان که...
اما روند مواضع تند آقاي منتظري پس از اعدام مهديهاشمي نه تنها کاهش نيافت که روز به روز فزوني گرفت. بهگونهاي که در تمامي اين موارد نيز امام بزرگوار تمامي تلخيها و مواضع متعصبانه آقاي منتظري را تحمل نمود و با صبر خويش سعي در پايان دادن به رفتارهاي آقاي منتظري را داشت. اين وضعيت حتي تا آنجا ادامه پيدا ميکند که خود آقاي منتظري نيز در قسمتي از خاطرات خويش (خاطرات آقاي منتظري،. ص 619) ناخواسته بر صبر امام(ره) و سعي ايشان در پايان دادن به اين موضوع ناخواسته چنين اشاره ميکند:
"به دعوت آقاي حاج سيداحمد خميني در تاريخ 27 مهرماه 67 آقاي سيدهاديهاشمي (داماد آقاي منتظري) با مرحوم امام ملاقات ميکند و معظم له ميفرمايند: "... آقاي منتظري براي مرجعيت بايد حفظ شوند و صدمهاي به ايشان وارد نشود. من احساس ميکنم دستهايي در غيرمعممين نظير نهضت آزادي و بيشتر در معممين هست که ميخواهند مرجعيت آقاي منتظري صدمه بخورد و ايشان ملکوک شوند و بايد نگذاشت اينها چنين کاري بکنند... افرادي هستند که حسادت ميورزند و روي آقاي منتظري و مرجعيت ايشان حساسيت دارند. شما (هاديهاشمي) در بيت آقاي منتظري هستيد. بايد نگذاريد اينگونه افراد به مرجعيت ايشان صدمهاي بزنند و موجب ناراحتي بشوند، چراکه شکي نيست اينگونه افراد به آينده ايشان صدمه ميزنند ". مرور اين قسمت از خاطرات آقاي منتظري و جملات امام در ديدار با هاديهاشمي که از نزديکترين افراد در بيت آقاي منتظري بود، بيش از هر چيز گواهي ميدهد که امام راحل حتي پس از رفتارهاي نابجاي آقاي منتظري در حمايت از مهديهاشمي، همچنان سعي بر عدم دفع ايشان داشته و بار ديگر با تذکرات خويش اما اينبار خطاب بههاديهاشمي، خطر نفوذيهاي به بيت آقاي منتظري را گوشزد مينمايند. اما متأسفانه تنها کمتر از 4 ماه از اين ديدار ميگذرد که آقاي منتظري يکي ديگر از بزرگترين اشتباهات حيات سياسي خويش را مرتکب ميشود. وي که در دهمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن ماه 67 سخن ميگفت، با مواضع عجيب خود، بيش از هر چيز مؤيد ديگري بر هشدارهاي امام نسبت به خطر نفوذيهاي بيت آقاي منتظري و تأثيرپذيري وي از آنها گشت. قائم مقام رهبري در قسمتي از سخنان خويش که هم اکنون نيز با مراجعه به روزنامه کيهان 23 بهمن ماه 67 قابل رؤيت است و مشخص نيست چرا در خاطرات خود آقاي منتظري ثبت نشده است! ميگويد:
"دشمنان ما که اين جنگ را تحميل کردند، آنها پيروز از کار در آمدند! چقدر نيرو از ايران و از دست ما رفت و چقدر جوانها را از دست داديم... ببينيم اگر اشتباهي کردهايم، اينها توبه دارد و اقلاً متنبه شويم که بعداً تکرار نکنيم... بايد بفهميم اشتباه کردهايم و بعد بگوييم: خدايا و اي ملت ايران! ما اينجا اشتباه کردهايم... چقدر در اين مدت شعارهايي داديم که غلط بود و خيلي از آنها ما را در دنيا منزوي کرد و مردم دنيا را به ما بدبين کرد! "
اما نکته جالب توجه در اين ميان، پاسخ قاطعي است که امام خميني(ره) دقيقاً 11 روز پس از صحبتهاي آقاي منتظري که موجب سردرگمي و ناراحتي خانوادههاي شهداي جنگ تحميلي و همچنين ملت ايران شده بود، در يکي از سخنرانيهاي خويش اعلام نمودند:
"چه کوتهنظرند آنهايي که خيال ميکنند چون ما در جبهه به آرمان نهايي نرسيدهايم، پس شهادت و رشادت و ايثار و از خودگذشتگي و صلابت بيفايده است!... من در اينجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحليلهاي غلط اين روزها رسماً معذرت ميخواهم و از خداوند ميخواهم مرا در کنار شهداي جنگ تحميلي بپذيرد. ما در جنگ براي يک لحظه هم نادم و پشيمان از عملکرد خود نيستيم. راستي مگر فراموش کردهايم که ما براي اداي تکليف جنگيدهايم و نتيجه فرع آن بوده است... خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم ترديد ننمودند... نبايد براي رضايت چند ليبرال خود فروخته در اظهارنظرها و ابراز عقيدهها به گونهاي غلط عمل کنيم که حزبالله عزيز احساس کند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصوليش عدول ميکند.
تحليل اين مطلب که جمهوري اسلامي ايران چيزي به دست نياورده و يا ناموفق بوده است، آيا جز به سستي نظام و سلب اعتماد مردم منجر نميشود؟! تأخير در رسيدن به همه اهداف دليل نميشود که ما از اصول خود عدول کنيم. همه ما مأمور به اداي تکليف و وظيفهايم نه مأمور به نتيجه. اگر همه انبياء و معصومين ـ عليهمالسلام ـ در زمان و مکان خود مکلف به نتيجه بودند، هرگز نميبايست از فضاي بيشتر از توانايي عمل خود فراتر بروند و سخن بگويند و از اهداف کلي و بلندمدتي که هرگز در حيات ظاهري آنان جامه عمل نپوشيده است ذکري به ميان آورند در حالي که به لطف خداوند بزرگ، ملت ما توانسته است در اکثر زمينههايي که شعار داده است به موفقيت نايل شود. ما شعار سرنگوني رژيم شاه را در عمل نظاره کردهايم، ما شعار آزادي و استقلال را به عمل خود زينت بخشيدهايم، ما شعار "مرگ بر امريکا " را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمانان در تسخير لانه فساد و جاسوسي امريکا تماشا کردهايم، ما همه شعارهايمان را با عمل محک زدهايم... من به طلاب عزيز هشدار ميدهم که علاوه بر اينکه بايد مواظب القائات روحاني نماها و مقدسمآبها باشند، از تجربه تلخ روي کار آمدن انقلابي نماها و به ظاهر عقلاي قوم که هرگز با اصول و اهداف روحانيت آشتي نکردهاند عبرت بگيرند که مبادا گذشته تفکر و خيانت آنان فراموش و دلسوزيهاي بيمورد و سادهانديشيها سبب مراجعت آنان به پستهاي کليدي و سرنوشتساز نظام شود.
من امروز بعد از 10 سال از پيروزي انقلاب اسلامي همچون گذشته اعتراف ميکنم که بعضي تصميمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمه کشور به گروهي که عقيده خالص و واقعي به اسلام ناب محمدي نداشتهاند، اشتباهي بوده است که تلخي آثار آن به راحتي از ميان نميرود، گر چه در آن موقع هم من شخصاً مايل به روي کار آمدن آنان نبودم ولي با صلاحديد و تأييد دوستان قبول نمودم و الآن هم سخت معتقدم که آنان به چيزي کمتر از انحراف انقلاب از تمامي اصولش و حرکت به سوي امريکاي جهانخوار قناعت نميکنند، در حالي که در کارهاي ديگر نيز جز حرف و ادعا هنري ندارند.امروز هيچ تأسفي نميخوريم که آنان در کنار ما نيستند چرا که از اول هم نبودهاند.
انقلاب به هيچ گروهي بدهکاري ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهاي فراوان خود را به گروهها و ليبرالها ميخوريم، آغوش کشور و انقلاب هميشه براي پذيرفتن همه کساني که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولي نه به قيمت طلبکاري آنان از همه اصول، که چرا مرگ بر امريکا گفتيد! چرا جنگ کرديد! چرا نسبت به منافقين و
ضد انقلابيون حکم خدا را جاري ميکنيد؟ چرا شعار نه شرقي و نه غربي دادهايد؟ چرا لانه جاسوسي را اشغال کردهايد و صدها چراي ديگر. "
نفوذيها چگونه حرف ميزنند؟
و دقيقاً پس از اين اتفاق تلخ است که حضرت امام دستور عدم انتشار و بازتاب سخنان آقاي منتظري را در صدا و سيما مي دهند زيرا با توجه به اوضاع وقت کشور، مواضع آقاي منتظري حاصلي جز ايجاد يأس و نااميدي در ملتي که 8 سال ظاهراً با عراق اما في الواقع با تمام جهان جنگيده بود، نداشت و همين امر موجب ناخرسندي و دل شکستگي بسياري از خانوادههاي شهداي جنگ تحميلي و هم چنين جانبازان سرافراز جنگ گشته بود. و البته در اين ميان بايد به سوءاستفادههاي رسانههاي بيگانه از صحبتهاي نابجاي آقاي منتظري نيز اشاره داشت. اما تنها 4 روز قبل از انتشار نامه رسمي امام خميني(ره) خطاب به آقاي منتظري پيرامون عزل وي، معظم له در تاريخ
2 فروردين ماه 68 در پيام خويش خطاب به مهاجرين جنگ تحميلي نکات مهمي را مورد اشاره قرار دادند که با توجه به اوضاع آن روز کشور، تفسير آن کاملاً عيان و آشکار بود. امام عظيمالشأن در قسمتي از پيام خويش صراحتاً ابراز ميدارند: "نفوذيها بارها اعلام کردهاند که حرف خود را از دهان سادهانديشان موجه ميزنند. من بارها اعلام کردهام که با هيچ کس در هر مرتبهاي که باشد عقد اخوت نبستهام. چارچوب دوستي من در درستي راه هر فرد نهفته است. دفاع از اسلام و حزب الله اصل خدشهناپذير سياست جمهوري اسلامي است ". و در ادامه نيز با توجه به موضعگيريهاي عجيب آقاي منتظري در محکوميت اعدام منافقيني که دستانشان به خون هزاران مسلمان بيگناه آلوده بود ميفرمايند:
" ما بايد مدافع افرادي باشيم که منافقين سرهاشان را در مقابل زنان و فرزندانشان در سر سفره افطار گوش تا گوش بريدند. ما بايد دشمن سرسخت کساني باشيم که پروندههاي همکاري آنان با امريکا از لانه جاسوسي بيرون آمد. ما بايد تمام عشقمان به خدا باشد نه تاريخ. کساني که از منافقين و ليبرالها دفاع ميکنند، پيش ملت عزيز و شهيد داده ما راهي ندارند. اگر ايادي بيگانه و ناآگاهان گول خورده که بدون توجه بلندگوي ديگران شدهاند، از اين حرکات دست برندارند، مردم ما آنها را بدون هيچ گونه گذشتي طرد خواهند کرد ". اما موضوع اعدام منافقين در تابستان سال 67 از جمله مواردي است که امروز و پس از 21 سال از آن واقعه، بسياري از نزديکان به آقاي منتظري آن را تنها علت اختلاف بين وي و امام خميني(ره) قلمداد مي نمايند و سعي دارند تا با تمسک بدين موضوع، ديگر مسائلي را نيز که در طرد آقاي منتظري از سوي حضرت امام(ره) نقش داشت، از جمله حمايتهاي متعصبانه منتظري از مهديهاشمي، مواضع خاص وي پيرامون مسائلي چون جنگ تحميلي، انقلاب اسلامي و... را کم اهميت جلوه داده و حتي در مواقعي انکار نمايند.
منافقين محاربند
اما نکته شايان توجه در اين ميان اين است که پس از عمليات نا موفق "فروغ جاويدان " از سوي سازمان مجاهدين خلق در تابستان سال 67 که با هدف آزاد سازي تهران! و سرنگوني جمهوري اسلامي انجام شد، با اعترافات برخي از دستگيرشدگان مجاهدين خلق و همچنين اسناد بدست آمده مشخص شد که در جلسات مربوط به چگونگي فتح تهران از سوي مجاهدين خلق و با حضور مسعود رجوي، رئيس اين گروهکتروريستي، زندانيهاي سياسي درون زندان بخصوص زندانهاي تهران را از نيروهاي بالقوه منافقين براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي به حساب ميآورده است و پس از اين ماجراست که رهبر کبير انقلاب در حکمي ضمن تأکيد بر عدم اعدام افرادي که از موضع گذشته خود و محاربه با نظام اسلامي بازگشتهاند، اعلام مي دارند: "از آنجا که منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه ميگويند از روي حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا کردهاند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسيک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاريهاي حزب بعث عراق و نيز جاسوسي آنها براي صدام عليه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهاني و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتداي تشکيل نظام جمهوري اسلامي تاکنون، کساني که در زندانهاي سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاري کرده و ميکنند، محارب و محکوم به اعدام ميباشند. "
اما دقيقاً مشخص نيست آقاي منتظري به چه علت ضمن پافشاري بر موضع خود و محکوم کردن اعدام منافقيني که بر موضع خويش و محاربه با جمهوري اسلامي تأکيد داشتهاند، آشفته ميشود و حتي در اقدامي تأسفبرانگيز دقيقاً يک روز قبل از نامه امام خميني خطاب به آقاي منتظري مبني بر عزل ايشان، در تاريخ 5 فروردين ماه 67، متن نامه محرمانه آقاي منتظري خطاب به امام(ره) که تقريباً 8 ماه قبل و در اعتراض به اعدام منافقين محارب با نظام اسلامي نگاشته شده بود، از طريق راديو بي بي سي قرائت ميشود که قطعاً اين اتفاق نيز در تسريع فرايند عزل وي بيتأثير نبود و اينها همه در حالي بود که برخي آگاهان سياسي معتقدند آقاي منتظري زماني نسبت به وقوع اعدامها حساس شد و اعتراض نمود که برخي از نزديکان وي از جمله مهديهاشمي و اميد نجف آبادي (از اعضاي باند مهديهاشمي) نيز به تازگي اعدام شده بودند، وگرنه چطور ميتوان در برابر اعدام منافقين فرياد برآورد اما در برابر جنايات مخوف و
آدمکشيهاي مهديهاشمي سکوت پيشه کرد؟ قتل مهندس بحرينيان، کشتن وحشيانه حشمت و زنده به گور کردن 2 فرزند نوجوانش، قتل مهدي زاده و صفرزاده، قتل بي رحمانه آيت الله شمس آبادي و بسياري ديگر که تنها علت کشته شدنشان توسط باند مهديهاشمي، تفاوت ديدگاه با وي بود، چطور از ديدگاه آقاي منتظري توجيهپذير بود؟!
روز ششم فروردين تاريخي
جميع عوامل ياد شده، همگي دست در دست هم داد تا سرانجام در ششم فروردين ماه سال 68 يکي از مهمترين وقايع تاريخ جمهوري اسلامي ايران رقم بخورد و حضرت امام خميني با انتشار نامه تاريخي خويش خطاب به آقاي منتظري وي را رسماً از قائم مقامي رهبري برکنار کرده و ضمن توصيه به وي مبني بر دور نمودن خويش از منافقين، برگ جديدي از تاريخ جمهوري اسلامي را ورق بزند. البته شايان ذکر است که اين نامه ابتدا بنا بر صلاحديد حضرت امام قرار بود تا از رسانههاي عمومي از جمله صدا و سيما منتشر شود اما بواسطه درخواست برخي از مسئولين وقت از جمله آيتالله خامنهاي، آيتالله مشکيني و... از امام مبني بر عدم انتشار اين نامه به صورت عمومي، امام خميني در پاسخ، بنا بر آنچه که حجتالاسلام و المسلمين روح الله حسينيان نقل نموده است، مي فرمايند: "البته اينکه من نامه 6/1/68 را پس گرفتم، نه اينکه پشيمان شدم و نه اينکه اصرار شما مرا وادار کرد که اين نامه را پس بگيرم، فقط ترسيدم که با پخش (انتشار عمومي) اين نامه، خون مردم به جوش بيايد و بريزند و آقاي منتظري را بکشند... آقاي منتظري هم خودش فاسد است و هم شاگردي که تربيت ميکند فاسد تربيت ميکند. " (از جدايي تا رويارويي، ص 80)
امام(ره) در ابتداي اين نامه تصريح ميکنند که با دلي پر خون و قلبي شکسته هدفي از نوشتن اين نامه جز آگاهي مردم ندارد و در ادامه نيز تأکيد ميکنند: "از آنجا که روشن شده است که شما اين کشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرالها و از کانال آنها به منافقين ميسپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبري آينده نظام را از دست دادهايد " و در قسمتي ديگر از نامه نيز به گوشهاي از اشتباهات تاريخي آقاي منتظري اشاره ميکنند: "مثلاً در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودي که در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و ميبينيد که چه خدمت ارزندهاي به استکبار کردهايد.
در مسئله مهديهاشمي قاتل، شما او را از همه متدينين، متدينتر ميدانستيد و با اينکه برايتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پيغام ميداديد که او را نکشيد. از قضاياي مثل قضيه مهديهاشمي که بسيار است و من حال بازگو کردن تمامي آنها را ندارم ". امام در ادامه اين نامه منتظري را فردي "ساده لوح " مي نامد که نبايد در کار سياسي دخالت کند چرا که اين خصوصيت وي منجر به تحريک شدن وي و عدم اخذ تصميمات درست ميشود و از وي ميخواهند تا براي اينکه در قعر جهنم نسوزد، به اشتباه خود اعتراف کرده و توبه نمايد تا شايد خداوند از سر تقصيرات وي بگذرد و در ادامه نيز ضمن تأکيد بر مخالفت خويش از ابتدا با قائم مقامي آقاي منتظري، ضمن اشاره به اين که "تاريخ اسلام پر است از خيانت بزرگانش به اسلام " در پايان از خداوند متعال ميخواهند تا با نزديک قرار دادن زمان مرگ خويش، باعث شود تا بيش از اين طعم تلخ خيانتهاي دوستان را در دنيا نچشد و اين دقيقاً همان نکته اي است که مرحوم سيداحمد خميني نيز در رنجنامه معروف خويش به آقاي منتظري بر آن تأکيد دارد: يادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نيم ساعت حرف زديد و امام سکوت کردند وقتي بلند شديد برويد امام فرمودند: "بيشتر حرفهاي شما درست نبود، خدا انشاالله مرا ببخشايد و مرگم را برساند. "امام تنها همين دو جمله را فرمودند آيا از خود پرسيده ايد که چه کرديد که امام مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟ و در نهايت تنها 63 روز پس از آنکه خميني کبير، از خداوند متعال مرگ خود را براي آنکه بيش از اين طعم تلخ خيانت دوستان را نچشد مطالبه نمود، به سوي آرامگه ابدي خويش پرواز کرد، ملتي عزادار شد و روح خدا به خدا پيوست...
انتهای پیام