عینصاد با لسان قوم از معارف قم برای مردم می گفت
صدای شیعه: صفائی بیش از پنجاه عنوان کتاب در زمینههای گوناگونی چون تربیتی، نقد و روش نقد، ادبیات هنر، روش تدریس و آموزش، قرآن کریم و روش برداشت از آن، تفسیر و دیدارهای تازه با قرآن، دعا و حدیث، ولایت و امامت، معارف اسلامی و آموزههای اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی اسلام نگاشته است که که در غالب آنها با محوریت مسائل روز جامعه اسلامی کارکرده و کتبش به نوعی بر مبنای روش آموزش قرار گرفته است.
هفته نامه پنجره گفت و گویی با نقویان درباره ویژگی نوشته های عین.صاد صورت داده است که در زیر می خوانید:
میگوید: «کتاب آیههای سبز ـ تمثیلات و حکایات و داستانهایی که استاد صفایی در نوشتهها و گفتههای خودش بهکار میبرد ـ را آنقدر ورق زدهام که الان دیگر پاره پاره شده و خیلیهایش را با چسب چسباندهام.» حجتالاسلام نقویان در سالهای اول طلبگی در آمل با دو کتاب از نویسندهای به نام «عین. صاد» آشنا شد. از همان زمان مشتاق دیدار نویسندهاش بود اما این فرصت نصیبش نشد و پس از رحلت شیخ بیشتر با آثار و شاگردان ایشان در ارتباط بوده. میگوید: «معتقدم امثال بنده هیچ جایی و جایگاهی در معرفی ایشان نداریم، منتها دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است.»
در ادامه، صحبتهای حجتالاسلام نقویان درباره حجتالاسلام علی حایری، از نظر شما میگذرد.
به تعبیر بنده ما یک لسان قوم داریم، یک لسان قم داریم، اکثر طلبهها به لسان قم حرف میزنند. در حالیکه قرآن میفرماید؛ «ما ارسلنا من رسولا الا بلسان قومه». لسان قم کاملا برای ما آشناست و تکراری و خستهکننده و ملالآور. کمتر آدمی پیدا میشود که به لسان قوم و روزگارش آشنا باشد، مرحوم صفایی از این جنس بود.
ایشان بهنظرم یکی از مصادیق کمنظیر عالم ربانی بود. یعنی عالمی که آنچه که عمل میکند از نظر فکر و اندیشه به آن رسیده و باور داشته باشد و آنچه که فکر کرده و به آن اندیشیده یا مطالعه کرده، همان را بیاورد عمل کند. میگفت من مثل یک طبیب هستم، درِ خانهام باید به روی هر نوع بیماری باز باشد. یکی از انتقادهایی که به ایشان میشد، همین بود که این اراذل و اوباش کیاند در خانه شما، هر دفعه کسی میآید! میگفت اینجا مطب است، مطب که نمیتواند تابلو بزند که از پذیرش مثلا سرطانی و هپاتیتی و ایدزی معذوریم فقط هر کس مختصری سردرد دارد بیاید.
جایی طلبهای را دیدم میگفت نمیتوانم پیش کسی پیراهنم را دربیاورم یا حتی آستینکوتاه بپوشم، چون بدن من پر از خالکوبیست، خالکوبیهای ناجور. میگفت من قبل از انقلاب چون صدای خوبی داشتم، آماده میشدم بروم خارج از کشور. یک روز دست قضا من را به خانه آقای صفایی کشاند و ایشان وقتی فهمید من صدای خوبی دارم، در همان زیرزمین خانهاش گفت یک دهان برای ما بخوان، من خجالت کشیدم که آقا من چی بخوانم؟ گفت بخوان هر چی دوست داری بخوان. حتی اسم بعضی از خوانندههای زمان شاه را برد که اینجوری بخوان، مثل فلانی بخوان، خیلی جدی میگفت، گاهی آدم میگوید بخوان، وی با مسخره میگوید و میخواهد طرف را دست بیندازد، ولی ایشان خیلی جدی میگفت، من هم شجاعت پیدا کردم و زدم زیر آواز و خواندم، تمام که شد، دست کرد توی جیب و هزار تومان که آن روزها برای خودش پول زیادی بود به من داد. واقعا هم فقر داشت من را به این سمتها میکشاند. گفت هر وقت فشار مالی پیدا کردی بیا همینجا برای خودمان بخوان، ما حقالزحمه هم میدهیم. این جرقهای بود که این مرد در خرمن وجود من زد و بعدها دیگر من از همه آن راههای انحرافی دست کشیدم و آمدم و طلبه شدم و با همه آن فضاهای ذهنی که برای من بود دیگر کاملا مسیر زندگیام عوض شد و الان هرچه دارم از مرحوم آقای صفایی دارم.
در حال حاضر خیلیها برخورد میکنند، خیلیها به فقراء کمک ميکنند، فلان آقا کسی میرفته پولی در جیبش میگذاشته است. یک وقت برخوردهای این تیپی داریم. یک کسی مثلا وقتی میرفته در محضرش سکوت میکرده، فلانی روضه میخواندند خیلی اشک میریخته، خب اینها برای ماها اگرچه مهم است و جالب، ولی میفهمیم که آدم همهاش این نیست؛ یعنی اینکه سکوتی بکند، اشکی بریزد. اینها کوچهپسکوچههای آغازین یک مسیر است، اینکه یک کسی بتواند بنبستهای سنگین و قفلهای چند لایه را باز بکند، آدم خیلی پیچیدهای است، او بهنظر من لایههای پیچیده آدمها را باز میکرد.
در اتفاقات روز جامعه حضور داشت، در نقد و اندیشه، در رمان از صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز گرفته تا نمیدانم کلیدر محمود دولتآبادی. این میتواند اندیشهای باشد برای ما که امروز اگر رمان مثلا «بامداد خمار» در یک فرآیند کوتاه زمانی 40 بار زیر چاپ میرود تا نمیدانم رمان «عادت میکنیم» هنوز نیامده به بازار دست به دست میشود، تا فلان رمان داخلی یا رمان جادو جمبلیِ «هری پاتر...» که در روزگار آقای صفایی اگر اینها بود، قطعا او درباره اینها هم یک نظری داشت و حرفی و نقد و تحلیلی. یک طلبه باید حس بکند که اینها هم زبان روز اوست و نقص هست برای یک روحانی که آگاهی از این اتفاقات روز جامعه، از رسانهها، از ماهوارهها، از فیلمها، از چه و چه نداشته باشد. آقای صفایی واقعا بهعنوان یک مجتهدِ جامع و مانع آن اندیشههایی که میخواست دین را تخریب بکند، چیزهایی که خیلیها به فکرشان نمیرسید را میشناخت.
او زحمت کشید و با فکر و اندیشهاش، با سوزش و با تهجد شبانهاش، گنج سعادتی به جا گذاشت؛ گنجی که در همه شئون میتواند یک نهضتی را در جامعه ما ایجاد بکند. چقدر خوشحال شدم از اینکه رادیو معارف به این صرافت افتاد تا روزهای جمعه از نوارهای ایشان چیزی پخش کند، الان دیگر نوبت رادیوهای دیگر و تلویزیون است که بیایند و آقای صفایی را گستردهتر به جامعه معرفی بکنند، که اگر این کار را نکنند خودشان ضرر کردهاند و صفایی از آن صفا و معنویتش نخواهد افتاد. او میتواند سوژه بسیار خوبی برای هنرمندان باشد. خیلی جا دارد که یک هنرمند قَدَری به پا خیزد و شخصیت ایشان را به مردم معرفی کند که قطعا نشده، باید بیمحابا به میدان آمد و با تمام ظرایف زندگیاش را طرح کرد. در همین خیابانهای تهران موتورسواری به عمامه ایشان توهین میکند و ایشان میایستد و خیلی با لبخند از اینها استقبال میکند و جواب میدهد و آن برخورد باعث یک تحولی در زندگی آن آدمها میشود. باید اینها ثبت بشود و به تصویر درآید. نترسیم که بگویند به عمامه آخوندی توهین شد، خب به شخص پیغمبر هم توهین میشد، خدا هم نقل میکند که به تو ساحر میگویند، به تو شاعر میگویند، به تو مجنون میگویند، چرا خدا اینها را به این صراحت و به این شفافیت و به این وضوح نقل میکند، یعنی اینها را میگویند و واقعیتهای جامعه است، اما مهم این است که حالا تو چگونه برخورد کنی. یک نگاههای متحجرانهای و متأسفانه واهمهداری در جامعه ما هست که اگر کسی بخواهد وارد این واقعیتها بشود وااسلامایشان به آسمان میرود که ای وای چنین شد و چنان شد.
در حوزه هم باید اندیشه ایشان سوژه کار بشود. ایشان راجع به درسهای حوزه حرف داشت. راجع به فقاهت میگفت قرآن غایت و نهایت فقه را انظار قوم معرفی میکند. معتقد بود از این فقهی که الان در حوزه خوانده میشود، انظار بیرون نمیآید. پس معلوم است آن فقهی که قرآن میگوید این نیست. این درسها چه اثری دارد در مخاطبی که با دین و با خدا و با قیامت و با این مفاهیم آشنا نیست، یا اگر آشنا هست تکانش نداده، تقدیرها و محدودیتهای زندگیاش را، اندازههایش را مشخص نکرده است. او در این زمینه حرف دارد.
حرفهای خیلیها را به مناظره میگذارند و درباره آن بحث میکنند که یکدهم بار صحبتهای ایشان را هم ندارد؛ حتی کسانی مثل دکتر سروش که حوزهای هم نیست. چرا یک شخصیتی که از حوزه برخاسته است یا حتی خود حوزه نمیآید اندیشههای ایشان را مدون و منظم به واکاوی بگذارد؟ اصلا بگویند آقا اشتباه میکند. بیایند بشکافند. حرفهای ایشان را بریزند در دایره، یک شاگرد کارکشتهای از ایشان بیاید تبیین بکند، کسی هم نقد کند و اگر درست است آن وقت حوزه خودش را اصلاح بکند. اینکه 100 سال کتاب رسائل و مکاسب تدریس میشود و نمیتوان به آن دست زد، حرف درستی نیست. شیخ انصاری در دوره خودش انیشتین حوزه بود، ولی آیا همچنان باز باید رسائل و مکاسب بخوانیم یا نمیشود جایگزین کرد؟ نباید در صرف و نحو تا اصول، فقه، تفسیر، کلام، تاریخ، حتی در فلسفه و عرفان، متنهای جدید جایگزین کرد. بعضیها میخواهند کمکم حوزه را به یک مرداب راکد تبدیل بکنند و یک قیافه تشریفاتی و دکوری از آن بسازند. بدشان نمیآید یک حجتالاسلام فقط یک زینتالمجالسی باشد، دیگر محرک و متحرک نباشد. دستهای پنهانی هم در این زمینه دارند کار میکنند و ما طلبهها هم بدمان نمیآید که چند تا مرید دور خودمان داشته باشیم و یک حلقههای ذکری، منبری، پولی و یا امکاناتی. حوزه از این فضا باید بیاید بیرون و طبیب دوار بشود و مثل خون در رگ حرکت بکند. باید اندیشههای آقای صفایی در بخشهای تخصصی حوزه که بحمدلله در همه زمینهها حرف دارد، مطرح شود.
ایشان درباره مسئله حجاب یک جمله کلیدی دارد، میگوید سنگ راه کسی نشوید؛ زن خودش باید حرکت کند و چیزی مانع او نشود، خودش هم سعی کند سنگ و سد راه کسی نشود. نباید در مسیر راه دیگران گرد و خاک بهپا کرد. من در سخنرانیای در دانشگاهی که چند هزار نفر بودند با همین اندیشه که از او الهام گرفتم، آن جلسه بحث کردم خیلی خوش نشست. به تعبیری ایشان برای ما ماست چکیده درست کرد که گاهی باید رقیق بشود که البته این، کار کسی است که اندیشه را خوب میشناسد.
بهنظرم آثار ایشان دو دستهاند؛ دستهای که برای عموم مردم و تازهواردها مناسبتر است، اما برخی باید واقعا رقیق شود که بهترین شخص خود شاگردان مستقیم ایشان هستند. باید نهضت کنند و با یک کار جمعی و تیمی همراه ذوق و علم (بعضیها علمش را دارند ذوقش را ندارند، بعضیها ذوق و سلیقهاش را دارند، علم و آگاهیاش را ندارند، بعضیها هر دو را دارند، اما توی جامعه نیستند و مخاطب را نمیشناسند) آثار را برای مخاطبان بهویژه تازهواردها آماده کنند. حتی بعضی بازنویسی شود، مثل «روش رئالیسم» شهید مطهری نسبت به متن علامه طباطبایی، یک متنی باشد و یک توضیحی، یک پرانتزهایی باز بشود و کسی که با فکر ایشان آشناست بگوید که این واژه را که ایشان اینجا آورده، فرآیند چه حرکتهاییست و چه تلاشها و تپشهای ذهنی شده تا این واژه اینجا آمده. اینکه اینگونه آمده یک ریتم شاعرانه نیست، ایشان از سر وزن و قافیه کلمات را اینجا نیاوردهاند، کلمه بار معنایی سنگینی دارد که منظورش این است. آنوقت برای خواننده خیلی شیرین و جذاب میشود، مثل بعضی از شعرهای حافظ که وقتی شکافته میشود و توضیح داده میشود و تفسیر میشود، آن وقت اصلا افق دیگری جلوی چشم خواننده باز میشود. اگر راجع به نوشتههای او این کار بشود چون نوشتههای او برداشتهایی از متن آیات و روایات هست.
انتهای پیام