ضعف و اهمال برخي از مسئولين سياسي و نظامي باعث پذيرش جام زهر بود
اشاره:
سال 1367 در حالي آغاز شد که رژيم بعث عراق با استفاده از بازسازي توان نظامي توانست بخشهايي از سرزمينهاي آزاد شده در هشت سال دفاع مقدس را دوباره اشغال کند.
فاو، جزاير مجنون، مهران و شلمچه در مدت کوتاهي به اشغال درآمد و کار تا جايي پيش رفت که منافقين با پشتيباني رژيم بعث، قصد فتح تهران را کردند.در تهران مقامات سياسي و نظامي بر پذيرش قطعنامه 598 و آتش بس توافق داشتند.
محسن رضايي فرمانده سپاهپاسداران اگر چه در نامه معروفش از ادامه جنگ سخن ميگويد که همه ميدانستند که او تعارف ميکند. دولت موسوي نيز که در شش ماه پايان دفاع مقدس مسئوليت پشتيباني و تبليغات جنگ را بر عهده داشت.
موسوي نخستوزير و بهزاد نبوي وزير صنايع سنگين در حالي که در سه سال آخر حتي به استانهاي درگير جنگ هم سفر نکرده بودند، از عدم توان دولت براي پشتيباني رزمندگان سخن ميگفتند. سيد محمد خاتمي وزير ارشاد وقت و رئيس ستاد تبليغات جنگ نيز که در هشت سال دفاع مقدس، يکبار هم به صد کيلومتري جبههها نرفته بود، در نامههاي مفصل از عدم حضور رزمندگان در جبههها سخن ميگفت و هاشمي رفسنجاني نيز که عنوان جانشين فرماندهي کل قوا را يدک ميکشيد، هم با جمعبندي گزارشها فشار بر امام را بيشتر ميکرد و اين گونه ضعف نظامي، سياسي و تبليغاتي دولتمردان سبب شد تا امام مجبور به پذيرش قطعنامه و نوشيدن جام زهر شود.
براي اثبات نادرستي فرضيه هاشمي، موسوي، خاتمي و رضايي فقط چند روز کافي بود و سيل هجوم رزمندگان به جبههها و عقب راندن دشمن بعثي پاياني بر هشت سال دفاع بود.
پذيرش پايان جنگ از سوي رهبري انقلاب اسلامي همانگونه که از سوي ايشان به نوشيدن جام زهر تعبير شد، نقطه عطف تاريخ انقلاب اسلامي نيز هست.
امام خميني (ره) شخصاً مسئوليت پذيرش قطعنامه 598 را بر عهده گرفت . پذيرشي که به واسطه گزارش هاي اکبر هاشمي رفسنجاني، ميرحسين موسوي، محسن رضايي و نهادهاي مختلف درگير اداره جنگ و کشور از جانب امام پذيرفته شد. امام در پيامي که به مناسبت سالگرد کشتار مکه صادر فرمودند، به پذيرش قطعنامه اشاره کردند و نکاتي را مورد توجه قرار دادند. ايشان فرمودند:«اما در مورد قبول قطعنامه که حقيقتاً مسئله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصاً براي من بود، اين است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شيوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجراي آن مي ديدم، ولي به واسطه حوادث و عواملي که از ذکر آن فعلاً خودداري ميکنم و به اميد خداوند در آينده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامي کارشناسان سياسي و نظامي سطح بالاي کشور، که من به تعهد و دلسوزي و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام مي دانم و خدا مي داند که اگر نبود انگيزه اي که همه ما و عزت و اعتبار ما بايد در مسير مصلحت اسلام و مسلمين قرباني شود، هرگز راضي به اين عمل نمي بودم و مرگ و شهادت برايم گواراتر بود اما چاره چيست که همه بايد به رضايت حق تعالي گردن نهيم و مسلّم، ملت قهرمان و دلاور ايران نيز چنين بوده و خواهد بود.
من در اينجا از همه فرزندان عزيزم در جبهه هاي آتش و خون که از اول جنگ تا امروز به نحوي در ارتباط با جنگ تلاش و کوشش نموده اند، تشکر و قدرداني مي کنم و همه ملت ايران را به هوشياري و صبر و مقاومت دعوت مي کنم.» عباراتي که امام در مورد پذيرش قطعنامه به کار مي برند، حاکي از اين است که ايشان علي رغم ميل باطني و تصميم شخصي خود، مجبور به پذيرش قطعنامه شده اند. ايشان مي فرمايند: «خداوندا، اين دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روى مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نيازمند به مشعل شهادت؛ تو خود اين چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودين و خانوادههاى معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشيدهام و در برابر عظمت و فداکارى اين ملت بزرگ احساس شرمسارى مىکنم.» ايشان همچنين مي افزايند:
«... قبول اين مسئله براي من، از زهر کشنده تر است؛ ولي راضي به رضاي خدايم و براي رضايت او، اين جرعه را نوشيدم. در شرايط کنوني، آن چه موجب اين امر شد، تکليف الهيام بود.
شما ميدانيد که من با شما پيمان بسته بودم که تا آخرين قطره خون و آخرين نفس بجنگم؛ اما تصميم امروز، فقط براي تشخيص مصلحت بود و تنها به اميد رحمت و رضاي او، از هر آن چه گفتم، گذشته و اگر آبرويي داشتم، با خدا معامله کرده ام» امام همه را به صبر دعوت مي کردند و از اينکه خود نيز تشنه و شيفته شهادت هستند، سخن به ميان مي آوردند: «فرزندان انقلابىام، اى کسانى که لحظهاى حاضر نيستيد که از غرور مقدستان دست برداريد، شما بدانيد که لحظه لحظه عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما مىگذرد. مىدانم که به شما سخت مىگذرد؛ ولى مگر به پدر پير شما سخت نمىگذرد؟ مىدانم که شهادت شيرينتر از عسل در پيش شماست؛ مگر براى اين خادمتان اينگونه نيست؟ ولى تحمل کنيد که خدا با صابران است. بغض و کينه انقلابىتان را در سينهها نگه داريد؛ با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگريد؛ و بدانيد که پيروزى از آن شماست.»
20 سال جنجال براي يک نامه
مهرماه سال 1385 بود که هاشمي رفسنجاني به مناسبت هفته دفاع مقدس در مصاحبه مطبوعاتي مسائل مربوط به ماههاي منتهي به پذيرش قطعنامه را بازگو کرد و تصريح نمود: «وضع اقتصادي ما بد شده بود و دنيا تصميم گرفته بود بدون رعايت مقررات جنگ اجازه بدهد صدام هر کاري ميخواهد، انجام دهد... ما نگذاشتيم اين شرايط حاد به وجود بيايد و با پذيرش قطعنامه و تحميل شرايط، ما جنگ را به پايان رسانديم». هاشمي رفسنجاني همچنين با اشارهاي گذرا به اختلافات سپاه و ارتش در آن مقطع و با ذکر اين نکته که «دولت مهندس ميرحسين موسوي در آن موقع اعلام کرد ديگر قادر به تدارک مالي نيست، از لحاظ ابزار جنگ هم آقاي محسن رضايي نامهاي به امام نوشت و تجهيزات متعددي از جمله چند صد هواپيما و تعداد زيادي توپ و تانک خواست» تأکيد کرد: مجموعه اين عوامل ما را به اين نتيجه رساند که ادامه جنگ بيش از آن درست نيست.
در واقع هاشمي رفسنجاني تلويحاً اعتراف کرد که پس از جمع بندي، گزارش هاي رضايي و موسوي، امام خميني را به نتيجه رسانده است که بايد جنگ به پايان رسد. اما مصاحبه هاشمي رفسنجاني و نحوه بيان او يک اتهام را نيز متوجه محسن رضايي کرده بود: توقعات بيجاي فرمانده سپاه براي تأمين تدارکات جنگ!
اتهامي که از سوي محسن رضايي بي پاسخ نماند. فرمانده وقت سپاه پاسداران که جانشين هاشمي در ستاد کل فرماندهي قوا هم بود، در مصاحبه اي که خود تنظيم کرده بود ، اول بخشي از نقل قول هاشمي مبني بر اين که «آقاي هاشمي رفسنجاني پذيرش قطعنامه را به دلايلي همچون خستگي نيروهاي نظامي، نامه وزراي اقتصاد و رئيس بانک مرکزي مبني بر ناتواني تأمين هزينههاي جنگ و نامه شما به عنوان فرمانده سپاه مبني بر ضرورت تأمين تدارکات براي ادامه جنگ و سه سال وقت براي بازسازي نيروها مربوط کرده، البته آقاي هاشمي گفتهاند مردم حاضر بودند اگر امام ميخواست رياضت بکشند ولي نامه آقاي رضايي پذيرش قطعنامه را قطعي کرد در حالي که شما در مطالبي که گفتيد، نگارش اين نامه را با تغيير استراتژيها مربوط دانستيد نه پذيرش قطعنامه 598» آورد و سپس با بيان مقدمه طولاني براي دو استراتژي پايان جنگ، يعني استراتژي سياسي هاشمي رفسنجاني و نظامي محسن رضايي از پايان عمليات خيبر، گفت: به هر حال نميدانم برداشت آقاي هاشمي چه بوده است اما اين بحث معروفي بين فرماندهان و آقاي هاشمي بود. فرماندهان بويژه پس از عمليات خيبر، ميگفتند استراتژي سياسي نتيجهاي ندارد و اجازه بدهيد برنامهاي براي استراتژي نظامي تهيه و جنگ را تمام کنيم. هيچگاه مسئولان سياسي و آقاي هاشمي اين را نپذيرفتند.
محسن رضايي با اشاره به اين که يک روز آقاي هاشمي مي گفت که ما حتي نميتوانيم بند پوتين سربازان و بسيجيها را فراهم کنيم، افزود: اين تعبير بيانگر اين بود که هيچگاه به استراتژي نظامي فرماندهان نظامي توجهي نشد و هميشه ميگفتند توان اقتصادي حمايت از اين استراتژي را نداريم و اقتصاد کشور تحمل اين استراتژي را ندارد.
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در دوران دفاع مقدس اضافه کرد: بعد از عمليات رمضان هميشه پيشنهادات فرماندهان را اگرچه براي انجام يک عمليات ميپذيرفتند، ولي براي پايان دادن به جنگ رد ميکردند. تنها موقعي که راضي شدند، در اواخر جنگ بود؛ زماني که ديدند استراتژي سياسي با شکست مواجه شده است ولو قطعنامه 598 هم دستاورد عمليات فاو و کربلاي 5 بود. ولي آنها احساس ميکردند همين 598 هم عملي نباشد.
رضايي با بيان اين که در اين موقع از ما پرسيدند براي پايان دادن جنگ چه ميخواهيد، خاطرنشان کرد: آن زمان سپاه نامهاي را براي آقاي هاشميرفسنجاني ـ نه امام ـ تنظيم کرد. زيرا امکانات کشور در اختيار مسئولان سياسي کشور بود. در اين نامه براي پيروزي در جنگ امکاناتي خواسته شده بود. آقاي هاشمي هم اين نامه و هم چند نامه ديگر از جمله نامه آقاي خاتمي وزير ارشاد وقت، نامه ميرحسين موسوي به عنوان مسئول دولت و نامه فرماندهان ارتش را با هم خدمت امام برد و گفته بود که نظاميان اين گونه ميگويند و مسئولان سياسي و اقتصادي هم ميگويند پول نداريم. شما تکليف را روشن کنيد و امام هم با پذيرش قطعنامه موافقت کردند.
محسن رضايي در اين مصاحبه با پاسخ منفي به اين سؤال که آيا پيشنهاد پايان جنگ را به حضرت امام داده بوديد؟ و با تأکيد بر اينکه در حقيقت، آن نامهاي که من نوشته بودم، ارائه يک برنامه بلندمدت براي جنگ بود، خاطرنشان کرد: من در نامهام نوشته بودم که ما جنگ را نبايد براي يک عمليات برنامهريزي کنيم، چرا که با اين کار، جنگ به پايان نميرسد. ما بايد استراتژي داشته باشيم و يک مجموعه عملياتها را برنامهريزي کنيم و براي پنج سال آينده برنامه داشته باشيم.
بعد آمدم برنامهاي را که براي اين پنج سال ميخواهيم، نوشتم و در حدود چهار و نيم ميليارد دلار نيز پيشبيني ارزي کرده بوديم که ميبايست طي پنج سال به ما بدهند. رضايي با بيان اينکه اين مبلغ با توجه به درآمد 10 ميليارد دلاري کشور در سال 1366، کمتر از 20 درصد درآمد ما در پنج سال محسوب ميشد، تصريح کرد: صدام چند برابر اين درصد را به ارتشش تزريق ميکرد. با اين کار يک برنامهريزي درازمدت کرده بوديم که جنگ را با پيروزي قطعي به پايان ببريم.
قبلاً گفته بوديم که حتي اگر همه امکانات را هم به ما ندهيد، ما بالاخره ميتوانيم در جنگ پيروز شويم، ولي خسارت اين پيروزي بالاست. وي در پاسخ به اين سؤال که بقيه نامهها هم چنين ماهيتي داشت که حضرت امام به جمعبندي خاصي برسند يا درواقع، پيشنهاد صلح يا پايان جنگ و پذيرش قطعنامه هم در بين اين پيشنهادها وجود داشت؟ گفت: نه، بيشتر نامهها از جنبه ديگري بود. مثلاً نامه آقاي خاتمي، حکايت از آن داشت که بسيجيها و مردم به جبهه نميروند و ما در جبهه نيرو کم داريم.
صحبت آقاي ميرحسين درباره اين بود که اقتصاد کشور نميتواند جنگ را تحمل کند. فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در دوران دفاع مقدس با بيان اينکه پيشنهاد صلح را خود شوراي عالي دفاع به امام داد، افزود: مسئولان سياسي به خدمت امام رفتند و حتي قبل از اينکه امام صلح را بپذيرد، به امام گفته بودند که شما اگر معذوريت در پذيرش صلح داريد، مثلاً ما صلح را ميپذيريم، بعد که پذيرفتيم، شما ما را کنار بگذاريد و بگوييد اينها بدون اجازه من اين کار را کردند، ولي حالا چون اين کار را کردند، من هم قبول دارم. در اين جا محسن رضايي به نقل از موسوي اردبيلي مي گويد: آنجا برخي دوستان پيش امام گريه کرده بودند که ارتش عراق آمده و ممکن است بيايد خرمآباد و آنجا را بگيرد و بيايد داخل عمق ايران و امام مقاومت ميکرد. وي افزود: امام پس از جلسهبا سياسيون فرموده بودند چرا شما بپذيريد. اگر قرار شد، خودم ميپذيرم. يعني بعد از اينکه امام اين را به سياسيون گفتند، امام نامهاي نوشت به سران کشور و پذيرش صلح را خودشان تقبل کردند.
انتشار نامه محرمانه امام خميني (ره)
در پاسخ به اين اظهارات محسن رضايي ، اکبر هاشمي رفسنجاني چند روز بعد نامه محرمانهاي از امام خميني درباره پايان جنگ منتشر کرد.
در اين نامه که از برخي واقعيات جنگ حکايت داشت و از سوي امام خطاب به مسئولين کشور نوشته شده بود، دلايل پذيرفتن قطعنامه مورد توجه قرار ميگرفت و به گزارش هاي سه نفر اشاره ميشد: اول فرمانده وقت سپاه محسن رضايي، دوم نخستوزير ميرحسين موسوي و سوم مسئول وقت تبليغات جنگ سيد محمد خاتمي. امام(ره) در خصوص نقش نامه محسن رضايي ميفرمايند: «با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که يکي از دهها گزارش نظامي سياسي است که بعد از شکستهاي اخير به اينجانب رسيده و به اعتراف جانشيني فرمانده کل نيروهاي مسلح، فرمانده سپاه يکي از معدود فرماندهاني است که در صورت تهيه مايحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ ميباشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاحهاي شيميايي و نبود وسايل خنثي کننده آن، اينجانب با آتش بس موافقت مينمايم و براي روشن شدن در مورد اتخاذ اين تصميم تلخ به نکاتي از نامه فرمانده سپاه که در تاريخ 2/4/67 نگاشته است، اشاره ميشود.»
محسن رضايي در نامه خود آورده بود: «تا پنج سال ديگر ما هيچ پيروزي نداريم، ممکن است در صورت داشتن وسايلي که در طول پنج سال به دست ميآوريم قدرت عمليات انهدامي و يا مقابله به مثل را داشته باشيم و بعد از پايان سال 71 اگر ما داراي 350 تيپ پياده و 2500 تانک و 3000 توپ و 300هواپيماي جنگي و 300 هليکوپتر و قدرت ساختن مقدار قابل توجهي از سلاح داشته باشيم، ميتوان گفت به اميد خدا بتوانيم عمليات آفندي داشته باشيم.»
امام(ره) در خصوص نامه ميرحسين موسوي نيز ميفرمايند: « آقاي نخستوزير از قول وزراي اقتصاد و بودجه وضع مالي نظام را زير صفر اعلام کردهاند، مسئولان جنگ ميگويند تنها سلاحهايي را که در شکستهاي اخير از دست دادهايم، به اندازه تمام بودجهاي است که براي سپاه و ارتش در سال جاري در نظر گرفته شده بود.» و نوبت به سياسيون و مسئولين تبليغات جنگ ميرسد. امام با اشاره به ساير گزارشها و نامه ها ميفرمايند:«مسئولان سياسي ميگويند از آنجا که مردم فهميدهاند پيروزي سريعي به دست نميآيد، شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است.»
متن کامل اين نامه بدين شرح بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
با ياري خداوند متعال و با سلام و صلوات به انبياي بزرگوار الهي و ائمه معصومين صلوات ا... عليهم اجمعين حال که مسئولان نظامي ما اعم از ارتش و سپاه که خبرگان جنگ ميباشند، صريحاً اعتراف ميکنند که ارتش اسلام به اين زوديها هيچ پيروزي به دست نخواهند آورد و نظر به اين که مسئولان دلسوز نظامي و سياسي نظام جمهوري اسلامي از اين پس جنگ را به هيچ وجه به صلاح کشور نميدانند و با قاطعيت ميگويند که يک دهم سلاحهايي را که استکبار شرق و غرب در اختيار صدام گذاردهاند به هيچ وجه و با هيچ قيمتي نميشود در جهان تهيه کرد و با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که يکي از دهها گزارش نظامي سياسي است که بعد از شکستهاي اخير به اينجانب رسيده و به اعتراف جانشيني فرمانده کل نيروهاي مسلح، فرمانده سپاه يکي از معدود فرماندهاني است که در صورت تهيه مايحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ ميباشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاحهاي شيميايي و نبود وسايل خنثي کننده آن، اينجانب با آتش بس موافقت مينمايم و براي روشن شدن در مورد اتخاذ اين تصميم تلخ به نکاتي از نامه فرمانده سپاه که در تاريخ 2/4/67 نگاشته است اشاره ميشود.
فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال ديگر ما هيچ پيروزي نداريم، ممکن است در صورت داشتن وسايلي که در طول پنج سال به دست ميآوريم قدرت عمليات انهدامي و يا مقابله به مثل را داشته باشيم و بعد از پايان سال 71 اگر ما داراي 350 تيپ پياده و 2500 تانک و 3000 توپ و 300هواپيماي جنگي و 300 هليکوپتر ...که از ضرورتهاي جنگ در آن موقع است، داشته باشيم ميتوان گفت به اميد خدا بتوانيم عمليات آفندي داشته باشيم. وي ميگويد قابل ذکر است که بايد توسعه نيروي سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نيم افزايش پيدا کند، او آورده است البته امريکا را هم بايد از خليج فارس بيرون کنيم والا موفق نخواهيم بود.
اين فرمانده مهمترين قسمت موفقيت طرح خود را تهيه به موقع بودجه و امکانات دانسته است و آورده است که بعيد به نظر ميرسد دولت و ستاد فرماندهي کل قوا بتوانند به تعهد عمل کنند. البته با ذکر اين مطالب ميگويد بايد باز هم جنگيد که اين ديگر شعاري بيش نيست.
آقاي نخست وزير از قول وزراي اقتصاد و بودجه وضع مالي نظام را زير صفر اعلام کردهاند، مسئولان جنگ ميگويند تنها سلاحهايي را که در شکستهاي اخير از دست دادهايم به اندازه تمام بودجهاي است که براي سپاه و ارتش در سال جاري در نظر گرفته شده بود. مسئولان سياسي ميگويند از آنجا که مردم فهميدهاند پيروزي سريعي به دست نميآيد شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است. شما عزيزان از هر کس بهتر ميدانيد که اين تصميم براي من چون زهر کشنده است ولي راضي به رضاي خداوند متعال هستم و براي صيانت از دين او و حفاظت از جمهوري اسلامي اگر آبرويي داشته باشم خرج ميکنم، خداوندا ما براي دين تو قيام کرديم و براي دين تو جنگيديم و براي حفظ دين تو آتش بس را قبول ميکنيم.
خداوندا تو خود شاهدي که ما لحظهاي با امريکا و شوروي و تمام قدرتهاي جهان سرسازش نداريم و سازش با ابرقدرتها و قدرتها را پشت کردن به اصول اسلامي خود ميدانيم. خداوندا در جهان شرک و کفر و نفاق در جهان پول و قدرت و حيله و دورويي ما غريبيم، تو خود ياريمان کن. خداوندا در هميشه تاريخ وقتي انبيا و اوليا و علما تصميم گرفته اند مصلح جامعه گردند و علم و عمل را درهم آميزند و جامعهاي دور از فساد و تباهي تشکيل دهند با مخالفتهاي ابوجهلها و ابوسفيانهاي زمان خود مواجه شدهاند.
خداوندا، ما فرزندان اسلام و انقلابمان را براي رضاي تو قرباني کرديم غير از تو هيچ کس را نداريم ما را براي اجراي فرامين و قوانين خود ياري فرما، خداوندا از تو ميخواهم تا هر چه زودتر شهادت را نصيبم فرمايي. گفتم جلسهاي تشکيل گردد آتش بس را به مردم تفهيم نمايند. مواظب باشيد ممکن است افراد داغ و تند با شعارهاي انقلابي شما را از آنچه صلاح اسلام است دور کنند، صريحاً ميگويم بايد تمام همتتان در توجيه اين کار باشد. قدمي انحرافي حرام است و موجب عکس العمل ميشود. شما ميدانيد که مسئولان رده بالاي نظام با چشمي خونبار و قلبي مالامال از عشق به اسلام و ميهن اسلاميمان چنين تصميمي گرفتهاند خدا را در نظر بگيريد و هر چه اتفاق ميافتد از دوست بدانيد و السلام علينا و علي عباد الله الصالحين.
روحالله الموسوي الخميني
شنبه 25 تير67
* دلايل نظامي پذيرش قطعنامه
از اوايل فروردين 1367 و در يک برهه سه ماهه ارتش عراق با پشتوانه اطلاعاتي نيروهاي امريکايي توانست در چند رشته عمليات فاو، شلمچه، جزاير مجنون و مهران را از دست نيروهاي ايراني باز پس گيرد. محسن رضايي درباره اين شکست هاي نظامي ميگويد: علت اصلي در حقيقت به هم خوردن موازنه قوا بود. موازنه قوا ترکيبي از نيرو و جغرافياست يعني اگر شما در هر واحد سطح، حجم معيني از نيرو داشته باشيد و دشمن در همان واحد سطح حجم کمتري نيرو، موازنه قوا به نفع شما رقم ميخورد چون در واحد سطح معين، نيرو و امکانات بيشتري داريد.
اما اگر در همان واحد سطح نيروهاي شما نصف نيروهاي دشمن بشوند موازنه قوا بالعکس خواهد شد و اتفاقي که در سالهاي پاياني جنگ افتاد همين بود. از عمليات فاو به بعد سرزمينهاي جديد و وسيعي به دست ما ميآمد که بايد در آنجا پدافند ميکرديم و نيرو قرار مي داديم لذا نيروي عملياتي آماده ما روز به روز تقليل پيدا ميکرد در حالي که عامل برتري ما در جنگ نيروي آزاد و هجومي بود که از سال 1365 به بعد اين نيرو روز به روز کوچکتر ميشد چرا که مجبور بوديم خطوط پدافندي تشکيل دهيم.
تا قبل از عمليات فاو و حتي در عمليات خيبر و بدر هرجا که حمله ميکرديم، ارتش را در خط پدافندي قرار ميداديم و نيروهاي سپاه آزاد ميشدند تا همراه با بقيه ارتش هجوم بعدي را سازماندهي کنند اما از عمليات خيبر به بعد هر جا عمليات شکل مي گرفت، سپاه هم ناچاراً بايد يک خط پدافندي شکل ميداد لذا برخي از لشکرهاي ما يک تيپ در فاو داشتند، يک تيپ در شلمچه و يک خط هم در غرب و در سالهاي پاياني جنگ که عراق هجوم ميآورد اين ها چند تکه بودند. نکته دوم اين است که حتي آن زماني که ما چنين وضعي داشتيم اگر عراق تدبير عملياتي درستي به کار مي گرفت، مي توانست فاو را از ما پس بگيرد وليکن ارتش عراق تدبير عملياتي درستي نداشت. نکتهاي که ارتش عراق دير متوجه آن شد اين بود که بايد حمله تثبيت کننده و حمله باز پسگيري را با هم انجام مي داد. اگر ارتش عراق بعد از يک هفته اول که ما در منطقه فاو تثبيت شده بوديم ديگر نمي جنگيد يعني اگر 68 روز ديگر با ما نميجنگيد، اين همه تلفات نميداد در حالي که اگر اين حمله را به سه ماه بعد موکول ميکرد که بسيجي ها به شهرهاي خود باز ميگشتند و منطقه خلوت مي شد، حتماً آنجا را تصرف مي کرد، منتهي ارتش عراق دير متوجه اين مسئله شد. بعد از عمليات والفجر10 ژنرالهاي مصري و امريکايي تيمهايي به جبهه عراق فرستادند و متوجه شدند که اگرچه امکانات و تجهيزات ارتش عراق بسيار بيشتر است اما نميتواند صحنه جنگ را خوب اداره کند و چندين اشکال اساسي ديگر در استراتژي و مديريت عراق به دست آوردند. لذا در والفجر10 ارتش عراق فقط در هفتة اول با ما جنگيد و هنگامي که در منطقه تثبيت شديم ديگر عمليات باز پسگيري را انجام نداد بلکه به سمت عمليات آفندي رفت بنابراين موازنه قوا به هم خورده بود.
سؤالي که ممکن است ايجاد شود اين است که آيا ميشود موازنه قوا بر هم نخورد؟ بله، به واسطه همان کاري که ارتش عراق کرد و تمام کشور خود را وارد جنگ کرد ما هم مي توانستيم از به هم خوردن موازنه قوا جلوگيري کنيم. ما چون فقط با توان سپاه و ارتش
مي جنگيديم لذا توانايي نظامي ايران از رشد فزاينده سالهاي اول جنگ باز ماند و در ايران مردم زندگي خود را داشتند. اما در عراق اينگونه نبود بلکه همه اول ميجنگيدند، بعد زندگي ميکردند اما در ايران ابتدا زندگي مي کردند و بعد ميجنگيدند.
لذا اينکه ميگوييم کل هزينههاي ارزي جنگ 22 ميليارد دلار بيشتر نبوده است، کسي غير از اين نميتواند جواب ما را بدهد. ايران در سال 62 فقط 25 ميليارد دلار درآمد نفتي داشته است در حالي که هر يک سال از جنگ تنها کمتر از 3 ميليارد دلار از کل هزينههاي ارزي کشور را مصرف ميکرده است يعني از حدود 100 ميليارد دلار درآمد ارزي 8 ساله کشور، تنها 22 ميليارد دلار خرج جنگ شده است و اين يعني کمتر از 20 درصد و با80 درصد ديگر کشور اداره ميشد. درست است که جنگ بعد از آزادي خرمشهر ادامه پيدا کرد اما نه جنگي که مثل قبل از خرمشهر باشد.
جنگ بعد از آزادي خرمشهر ادامه يافت اما نه با هدف و برنامهريزي براي سقوط صدام و گرفتن عراق و آن اهدافي که در شعارها مي داديم و هيچگاه کشور براي تحقق آن برنامه ريزي نکرد و لذا مسئولان براي آن امکانات لازم را به صحنه جنگ نياوردند و اين مطلب با اعداد و ارقام مشخص است.
محسن رضايي در بياني صريح ضعف برنامهريزي دولت وقت را در مسئله جنگ دليل اصلي شکستهاي ابتداي سال 1367 ميداند و جالب اينجاست که در 6 ماهه آخر جنگ بنا به تصويب شوراي عالي دفاع، دولت موسوي مسئوليت اداره جنگ را به صورت مستقيم عهده دار شد و اشخاصي مانند محمد خاتمي به عنوان مسئول تبليغات جنگ و بهزاد نبوي به عنوان مسئول پشتيباني منصوب شدند اما ضعف مفرط آنها که برخي گمانهزنيها را به سمت عامدانه بودن اشتباهات سوق ميداد سبب شد تا جمهوري اسلامي در چند ماه آخر جنگ دچار سختيهاي فراواني گردد.
منبع: ويژه نامه رمز عبور 1
انتهای پیام