( 0. امتیاز از )


حجت‌الاسلام علي اکبرزاده افزود: نبايد گمان کرد که با شهادت حضرت فاطمه (س) همه فتنه‌ها خاموش شد و اميرمؤمنان را راحت گذاشتند، بلکه از اينجا بود که دشمني و فتنه‌جويي در شمايل دلسوزي‌ آغاز شد.
وي اضافه کرد: طبري در اين باره مي‌نويسد: آن شبي که فاطمه را دفن کردند، در بقيع 40 قبر تازه ساختند. وقتي مسلمانان فهميدند بانو وفات کرده به بقيع آمدند. ناگاه 40 قبر در برابر خود ديدند و نتوانستند مزار بانو را از ميان ساير قبرها تشخيص دهند. ضجه‌هاي مردم بلند شد و همديگر را سرزنش مي‌کردند. مي‌گفتند: پيامبرتان جز يک دختر در ميان شما باقي نگذارد. او نيز فوت کرد و دفن شد، اما شما در وفاتش حضور نمي‌يابيد، بر او نماز نمي‌گزاريد و حتي قبرش را هم نمي‌دانيد کجاست؟! واليان آنها گفتند: از زنان مؤمن کسي بيايد اين قبرها را بشکافد تا او را بيابيم، بر او نماز بگذاريم و قبرش را زيارت کنيم.
اکبرزاده ادامه داد: اين خبر به اميرالمؤمنين (ع) رسيد. خشمگين بيرون آمد؛ آنچنان که چشمانش سرخ شده بود و رگ‌هايش برآمده بود. عباي زردي هم که هنگامه نبرد مي‌پوشيد، بر دوش انداخته بود. ذوالفقار را نيز بر کمر داشت. تا به بقيع رسيد، ترس در ميان مردم افتاد. گفتند: اين علي بن‌ابيطالب است. با همين هيبتي که مي‌بينيد، آمده است. به خدا سوگند خورده که اگر حتي يک سنگ از اين قبرها جابجا شود، شمشيرش را تا آخرين نفر در ميانتان بيفکند.
اين پژوهشگر در بيان ادامه ماجرا گفت: همان کساني که در شهادت حضرت زهرا نقش اساسي داشتند با حضرت رو‌به‌رو شدند و گفتند: چه شده يا ابالحسن؟! به خدا، قبرش را مي‌شکافيم تا بر او نماز بگذاريم. علي (ع) دست بر گريبان يکي از آنان افکند و او را بلند کرد، بر زمينش کوبيد و فرمود: من حقم را از ترس اينکه مردم از دينشان بازگردند، رها کردم؛ اما نسبت به قبر فاطمه، اگر حتي سنگي از آن را دستکاري کنيد، به خدايي که جان علي در دست اوست، زمين را از خونتان سيراب خواهم کرد. اگر جانتان را مي‌خواهيد، برگرديد. يکي از ميان آن جمع گفت: يا اباالحسن! به حق رسول خدا و به حق همان که بر عرش است، رهايش کن. ما کاري را که تو نخواهي، انجام نمي‌دهيم. حضرت دست از او بر داشت. مردم هم پراکنده شدند و ديگر به تصميم خود بازنگشتند.
منبع : فارس

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر