(
امتیاز از
)
عبرت هاي نهضت اسلامي جنگل
هماهنگي، همکاري، همدستي و اتحاد شوروي ، انگليس و حکومت استبدادي سلطنتي ايران و وزير جنگ ديکتاتورش رضا خان، در شکست نهضت جنگل نقش مؤثري داشت. شوروي که از نفوذ در نهضت جنگل و به دست گرفتن رهبري آن و تبديل آن به يک حرکت کمونيستي نااميد شد و پايداري روحاني مبارز ميرزا کوچک خان جنگلي را در عقايد اسلامي خويش و فداکاري او در دفاع از مکتب اسلام و احقاق حقوق مردم مسلمان مشاهده کرد به همکاري با حکومت سلطنتي استبدادي و ياري رضاخان ميرپنج در تلاش براي نابودي نهضت جنگل و به شهادت رساندن ميرزا کوچک خان جنگلي روي آورد و همانگونه که روسيه تزاري با نهضت جنگل مبارزه کرده بود.، شوروي انقلابي کمونيستي نيز در کوشش براي شکست اين نهضت همراهي کرد و اتحاد مثلث شوم انگليس، شوروي و رضاخان موجب سقوط نهضت اسلامي جنگل گرديد.
مقدمه:
نهضت اسلامي جنگل به رهبري روحاني مبارز ميرزا کوچک خان جنگلي ، آثار ارزشمند و پيامدهاي سودمندي داشت. اين نهضت اسلامي ،استعداد و انرژي ملت مسلمان ايران را براي مبارزه و انقلاب و پويايي و زنده بودن آنان نشان داد و به متجاوزان و استعمارگران غرب و شرق و قدرتهاي بيگانه فهماند که نفوذ و سلطه آنان بر ايران اسلامي و مردم مسلمان ايران، با توجه به عقايد مذهبي و پايبندي آنان به ارزشهاي ديني، پايدار نخواهد بود و نقش اين اين نهضت در از بين اردن قرارداد استعماري 1919 به آنان ثابت کرد که هرگز به سادگي نميتوانند بر مردم ايران سلطه پيدا کنند. درگيري هفت ساله نهضت جنگل با روسها و انگليسيها و بلشويکها، اين واقعيت را آشکار نمود که مردم مسلمان ايران، همواره براي پاسداري از عزت و استقلال ميهن اسلامي و دفاع از دين و مکتب و عقايدشان از همه هستي خويش ميگذرند.
شناسايي عوامل شکست و فروپاشي نهضت جنگل و ارزيابي اشتباهات رهبر و همراهان او در نهضت، ميتواند عبرتهاي فراوان، درسها و پيامهاي روشنگري براي مردم مسلمان ايران در تداوم انقلاب اسلامي باشد.
شهيد مطهري اعتقاد دارد:
براي درک قانونمندي هر بخش از طبيعت و حوادث جهان بايد در همان قسمت مطالعه کرد. براي به دست آوردن شرايط ، عوامل و قوانين تداوم انقلاب بايد تاريخ انقلابها را ورق زد. تکيه قرآن و سنت بر تأثير تعيين کننده عوامل اخلاقي در تحولات سياسي ـ اجتماعي و ظهور و سقوط انقلابها، موجب شده که تاريخ انقلابها به صورت يک منبع آموزشي مفيد در آيد. قرآن تاريخ را داراي قاعده و ضابطه ، و اراده انسان را مؤثر در تحولات سياسي و اجتماعي و پيشرفت و مرگ انقلابها، و نقش اصلي و نهايي را در سعادت و کمال جامعه براي ارزشهاي اخلاقي و انساني، ميداند و بنابراين ، تاريخ هم آموزنده است و هم سودمند. (1)
بررسي و شناخت علل کاميابي يا ناکامي انقلابها و نهضتها، پيروزي يا شکست آنها، مطالعه تفصيلي تاريخ تحليلي انقلابها، استفاده از مدارک علمي و کتابهايي که تجربيات مستقيم انقلابها و نهضتها را در بر دارد، کشف راز پيشرفت يا سقوط انقلابها و نهضتها در راه تداوم انقلاب، ما را در پاسخ به اين پرسش که «عوامل شکست و نابودي نهضت جنگل چه بوده است؟» ياري ميرساند. از اين رو، بايد با دقت و تأمل به تحليل تاريخ نهضت جنگل و حوادث و رويدادهاي آن پرداخت.
در ذيل به بررسي عوامل سقوط و شکست نهضت جنگل ميپردازيم:
الف) نفوذ فرصتطلبان به درون نهضت
رخنه و نفوذ فرصتطلبان به درون نهضت جنگل راه سقوط و شکست و ناکامي نهضت را هموار کرد. نبود دقت لازم در عضوگيري نهضت و فقدان تحقيقات براي راهيابي افراد به درون نهضت ونيز قدرت يافتن دنياگرايان ، رياستطلبان ، منحرفان و منافقان و حتي کمونيستها و وابستگان به شوروي و مارکسيستي که به درون نهضت راه يافته بودند، يکي از عوامل مهم حرکت نزولي نهضت و گسستن پيوند آن از توده مردم بود.
سستي رهبر نهضت در برخورد قاطع با اين گروه، دست دشمنان نهضت را در رسيدن به مقاصد پليدشان باز گذاشت.
ميراحمد مدني، از ياران ميرزا کوچک خان، در آغاز نگارش خاطرات خود از نهضت جنگل ، چنين نوشته است:
قبل از شروع به نگارش مقصود ، ناگزيرم يادآور شوم و اين جمله لازم را بنويسم که همراهان ميرزا کوچک را ميتوان به صورت دو دسته متمايز از هم شناخت: يک عده از احرار برجسته که از اول طلوع آزادي ايران تا خاتمه انقلاب جنگل همه اوقات با ميرزا کوچک هم عقيده و هم قدم بوده و در تمام سوانح و حوادث با او همراه، و دقيقهاي از عقيده پاک خود منحرف نشدهاند.
دسته ديگر، از همراهان سست عقيده و منفعت پرست بودند که در جريان انقلاب از آزادي طلبي و وطنخواهي منصرف گشته و در اثناي فداکاري دنبال منافع خصوصي رفته و مسلک و مرام و تمام منافع ملي و مملکتي را به بيگانگان و خائنين داخلي فروختند. حقايقي ميبايستي از خادمين صادق وخائنين بيوجدان اسم برده، اعمال نيک و بد هر يک را براي تنبه و تذکر معاصرين و اعقاب بنويسم. (2)
يکي ديگر از همراهان ميرزا، ابراهيم فخرايي در زمينه نقش اهمال و سستي در رعايت شرايط عضويت در جنگل در ناکاميهاي نهضت، نوشته است: داوطلبان عضويت جنگل ميبايست علاوه بر نداشتن سوء شهرت، سوگند وفاداري ياد کنند و خدا و وجدان را به شهادت بطلبند؛ چه توهم اينکه پاي افراد بيشخصيت به داخل جنگل باز شود و پيشرويهايشان را با کارشکنيها متوقف سازد، زياد بود. نفاق و خودخواهي که از خصايص شرقيهاست ايجاب ميکرد که مطامع احتمالي کوتهنظران با زنجير آهنين «سوگند» مقيد گردد و منافع فرد در مقابل مصالح اجتماع مهار گردد. حصول اعتماد به وسيله اداي سوگند مادام که شرط بدوي قبول داوطلب شناخته ميشد،جنگل از شر بدانديشان مصونيت داشت. از آن زمان که رعايت اين سنت اهمال رفت و شعار صوفي منشانه «هر که خواهد گو بيا» مدار عمل واقع شد و عناصر پليد توانستند خود را به صف ياران موافق جا بزنند صفوف متحد جنگليها در هم شکست و جدايي در ميان سران افتاد و ـ به طوري که خواهيم ديد ـ در چند موقع باريک و حساس که جنگل ميرفت از نتايج و فداکاريهاي گذشتهاش برخوردار شوند ، نه تنها برنامههاي آينده رفعتا متوقف ماند، بلکه کارهاي انجام شده نيز خنثي گشت. (3) شاهپور آلياني نيز اعتقاد دارد: يکي از عوامل شکست نهضت جنگل، وجود مقامطلبان و حاسدان بود. افرادي کم ظرفيت و خودبين در نهضت رخنه کرده بودند واز ترحم و سادگي مرحوم ميرزا سوء استفاده کرده افکار خود را به او القاء ميکردند. (4)
نگاهي بر سيماي برخي فرصتطلبان
در اينجا با معرفي برخي چهرههاي فرصتطلب که در نهضت جنگل وارد شدند و در ارکان فرماندهي و رهبري نهضت نفوذ کردند، به مشکلات به وجود آمده توسط آنان که سرانجام، نهضت را به شکست کشانيد و زمينه شهادت رهبر نهضت ميرزا کوچک خان را نيز فراهم آورد، اشاره ميکنيم:
1ـ احسانالله خان: احسانالله خان از همراهان ميرزا شد و در آغاز ورود به نهضت جنگل ، در کنار وي بود و زماني که کميته انقلاب در رشت تشکيل شد از زمامداران انقلاب و عضو کميته انقلاب گرديد و در ستاد ارتش انقلاب به نام «آرميا» نيز عضويت يافت. (5) ابراهيم فخرايي در کتاب سردار جنگل ميرزا کوچک خان، زير عکسي که در آن چهار نفر ديده ميشوند ، نوشته است:
«چهار تن از زعماي جنگل؛ احسانالله خان و خالو قربان بازو و بازوي ميرزا کوچک و معينالرعايا دادهاند. (6)»
اما همين احسانالله خان که در تهران مرتکب قتل شد و به جنگل پناه آورد و جنگليان به خاطر پناهنده شدن او را تحويل ندادند (7) در مراحل بعد ماهيت خود را نشان داد و با ميرزا کوچک درگير شد و از دشمنان سرسخت او گرديد و رهبران نهضت را به صفآرايي در مقابل هم واداشت .(8) او در تهران عضو کميته مجازات ـ که مقارن انقلاب روسيه و سرنگون شدن رژيم تزاري تشکيل شده بود و افرادي را ترور کرد ـ گرديد. احسانالله خان در ترور ملاي متنفذ تهران صدرالعماء نقش داشت و از پيروان فرقه ضاله بهاييت محسوب ميشد (11) و به گزارش سفارت انگليس، با کنسول شوروي در طالش به صورت محرمانه ملاقات داشت (12) و در توطئههاي گوناگون عليه نهضت اسلامي جنگل و رهبران آن ميرزا کوچک خان نقش ايفا کرد (13) و سرانجام، با رضا خان نيز آتشي نمود. (14) وي پس از شکست نهضت جنگل، در مقالهاي که در مجله «نوي وستک» در مسکو چاپ کرد ميرزا کوچک خان را از آزاديخواهان دست راستي و خودر ا ناچار به همکاري با او دانسته و اعتراف کرده که هرگز نماز نخوانده است . (15) چنين فردي با نفوذ در نهضت جنگل و با نيرنگ و تظاهر، از رهبران آن شد؛ به گونهاي که ميرزا کوچک خان مناطقي را که در ا ختيار داشت به سه بخش اداري تقسيم نمودو لاهيچان و تنکابن را با دو هزار مرد مسلح زير نظر او قرار داد (16).
2ـ حيدرخان عمو اوغلي: حيدرخان عمو اوغلي ايراني نبود و در روسيه به دنيا آمد. نام اصلي او تاري ورديف است. به او «چراغ برقي» ميگفتند. او يک کمونيست دو آتشه بود که در راه اهداف کمونيستي تلاش ميکرد و در اين راه مرتکب چندين قتل هم شد و براي دفاع از کمونيسم در چند جنگ شرکت کرد.(17) او که با موافقت شوروي به ايران آمده بود (18) به آن سوي مرز و کمونيسم گرايش داشت و مي خواست ماهيت نهضت جنگل را تغيير داده، مارکسيستي کند.(19) متأسفانه همکاري او با نهضت جنگل و رهبران آن مورد موافقت قرار گرفت (20) و عضو کميته انقلاب و جمهوري گيلان و کميسر خارجه آن شد و همکار ميرزا کوچک خان جنگلي، که سرکميسر و کميسر ماليه بود، گرديد؛ (21) ولي به نهضت جنگل و رهبري آن خيانت کرد و در توطئه کودتا عليه اين نهضت و به شهادت رساندن ميرزا کوچک برآمد (22) . از اين رو، توسط احرار جنگل دستگير شد و در روستاي مسجد پيش، در بين ايل و قبيله الياني نگهداري گرديد تا محاکمه شود. افراد قبيله مزبور پس از شهادت ميرزا کوچک خان و پايان نهضت جنگل ، او را خفه و در همان روستا دفن کردند.(23)
3ـ خالو قربان: خالو قربان هرسيني که کرد بود، از همراهان نهضت جنگل و ميرزا شد. وي در نهضت جنگل نفوذ و قدرت پيدا کرد. به حدي که فرماندهي بخشي از نيروهاي جنگل ( حدود هشتصد نفر ) را در اختيار گرفت و علاوه بر رشت و سياهرود، حکومت شهر انزلي را نيز به دست آورد و يک روز در ميان از رشت به انزلي ميرفت. (24) او با عضويت در کميته انقلاب ايران، در حکومت جمهوري گيلان کميسر جنگ شد که سرکميسر و کميسر ماليه آن ميرزا کوچک خان بود. (25) دريک مرحله هم از طرف نهضت مأموريت يافت به طرف مشهد سر (بابلسر امروز) برود و از تسلط نيروهاي دولتي قزاق بر آن شهر جلوگيري نمايد. (26) به دنبال بروز برخي اختلافات و درگيريها بين نهضت جنگل و احسانالله خان و خالو قربان که خود را انقلابي و بلشويک ميناميدند، ميرزا کوچک خان در پاسخ به نامه آنها نامهاي نوشت و در آن چند بار از آنان به عنوان دوستان قديم ياد کرد.(27) در بخشي از اين نامه آمده است: شما را دوستاني ميدانيم سهو کرده که در نتيجه سهو شما، آزادي ايران خفه شده است، انقلاب شکست خورده و يران به آغوش اجنبي انداخته شده است. نفرت عامه به سوي شما متوجه و زحماتتان را بر باد داده است و شما هنوز در مقام چبران اين سهوها بر نيامدهايد.(28)
در پايان اين نامه عليرغم اينکه آنان را پيمانشکن و بلشويک و بيتوجه به عقايد مذهبي مردم ميداند و بيمهريها و اهانتها و فحشها و اقدامات آنان عليه نهضت اسلامي جنگل را يادآوري مينمايد، باز مينويسد:
بالجمله گفتنيها زياد است، اما صفحات نامه گنجايش ندارد؛ به اين جهت است که ميگويم:
شرح اين هجران و اين سوز جگر اين زمان بگذار تا وقت دگر
به همه دوستان قديم، خواه علاقه قلبيشان باقي باشد و خواه نباشد، تقديم ارادت مينمايم (29).
ميراز کوچک پس از تبادل اين نامهها، انحرافات و اقدامات نادرست و زشت آنان را ناديده گرفت و پيشنهاد ملاقات با آنان و تشکيل کميته واحد را در تير ماه 1299 پذيرفت. (30)
خالو قربان مرد ساده بيسوادي بود که تبليغات مخرب ديگران در وي مؤثر ميافتاد . قوه تعقل وي ضعيف بود؛ تا جايي که به صورت آلت فعل در آمد و مخالفان ميرزا او را همچون مهرهاي عليه ميرزا به کار ميبردند. (31) او روابط نزديکي با روسها داشت و زماني که يکر وز در ميان از رشت به انزلي ميرفت در خانه يکي از افسران روسي اقامت ميکرد. (32) وي همچنين در کودتا عليه ميرزا کوچک شرکت داشت. (33) سرانجام به طور کلي استحاله شد و به نيروهاي دولتي پيوست و به آنان در مبارزه با نهضت جنگل و شهادت ميرزا کوچک خان کمک کرد.
گرچه تفنگچي هاي رضا خان سر ميرزا کوچک را زا بدن جدا کردند، ولي همه تاريخنگاران جنگل نوشتهاند که خالو قربان به منظور ابراز صميميت به رضاخان ، سربريده ميرزا کوچک را به تهران برد و به رضا خان مير پنج تحويل داد. (34) در گزارشهاي سفارت انگليس در اين باره چنين آمده است:
خالو قربان يار و همرزم پيشين ميرزا کوچک خان در دهم دسامبر بريده او را به قزوين آورد و روز بعد، يعني در يازدهم دسامبر، با آن هديه گران بها وارد تهران شد. به اين ترتيب، دوران زندگي مردي که در طول شش ساله گذشته بزرگترين انقلابي ايران محسوب ميشد و تا همين پنج ماه پيش دو استان زرخيز مملکت را تحت سلطه خويش داشت به پايان رسيد (35).
کريم خان کرد که از تسليم به دولت ناراضي بود و اين کار را خلاف عقل ميدانست، ولي مجبور به همراهي با خالو قربان بود، مدتي پس از اين خيانت بزرگ، خالو قربان را به قتل رسانيد و بعد از اينکار دستگير و به تهران برده شد و به امر رضا خان تيرباران گرديد .(36)
4ـ مديواني: رفيق مديواني از پيروان تروتسکي و عضو حزب کمونيست روسيه بود. وي از طرف انقلاب شوروي به ايران آمد و با تظاهر به دوستي ميرزا و خدمت به نهضت، در تقويت منافقان جنگل ـ امثال احسانالله خان و خالو قربان ـ و رويارويي آنان با ميرزا همت گماشت و در نامهاي به ميرزا کوچک نوشت:
زمام امور تنها در دست شخص خود گرفته و با هيچ يک از رفقاي قديم خود، احسانالله خان و خالو قربان، که در کليه زحمات با سرکار شريک تضييقات بودهاند مشورت نکرده و آنان را بالاخره از روش و رفتارتان منتفر ساختهايد که اجبارا از شما دوري جستهاند و شما اطرافيان خود را از عناصر خودپرست و ضد انقلاب جمع نمودهايد. (37)
مديواني ـ همانگونه که در آخر همين نامه آورده ـ کوشش کرد نقش ميرزا کوچک خان را در نهضت جنگل محدود کند و او را کنار بگذارد و يا در سطح مساوي با افرادي نظير احسانالله خان و خالو قربان در آورد. مطالعه نامههاي ميرزا کوچک خان به مديواني روشنگر و عدههاي پوچ و به دور از صداقت او و اقدامات حيرتبرانگيز وي در ايجاد اختلاف و درگيري بين مردان جنگل و کمک به دشمنان آن و سست کردن پايگاه ميرزا در رهبري نهضت و پخش شايعات ضد ميرزا و تلاش براي لکهدار کردن شخصيت وي و آلوده کرده جنگليهاست. (38)
ب) مبارزه شديد رضاخان با نهضت جنگل
سردار سپه رضاخان ميرپنج وزير جنگ دولت قوامالسلطنه که فرماندهي نيروهاي قزاق را بر عهده داشت و بنا بر گزارشهاي سفارت انگليس «آدمي عامي» و «فاقد اطلاعات جديد نظامي» بود و «ديکتاتوري نظامي» را بر ايران حاکم نمود؛ (39) از سوي دولت قوامالسلطنه مأموريت يافت تا نهضت جنگل به رهبري ميرزا کوچک خان را خاموش کند (40) او تصميم گرفت عليه ميرزا کوچک وارد عمل شود (41) روتشتين، وزير مختار و سفير کبير شوروي در دربار شاه ايران، در نامه به ميرزا در اين باره مينويسد:
اين را هم بدانيد که وزير جنگ و رييس ديويزيون قزاق، رضا خان سردار سپه، چندين بار از من اجازه خواست که اين مسئله را به دستور قوامالسلطنه به زور اسلحه پايان دهد. هر بار من جلوگيري کردم و وعده دادم مسئله گيلان را بدون خونريزي حل کنم. (42)
اين نامه علاوه بر اينکه بيانگر اين واقعيت است که رضاخان و حکومت سلطنتي استبدادي به دنبال خاموش کردن نهضت جنگل با راه حل نظامي و توسل به اسلحه و روز بودند، آمادگي شوروي براي پايان دادن به نهضت جنگل دست کم بدون خونريزي را ميرساند؛ هر چند سرانجام همکاري نظامي شوروي و رضا خان فرجام خونيني را براي نهضت جنگل رقم زد . در هر حال ، اقدامات رضا خان ـ که به خاطر مبارزه با نهضت ضد انگليسي جنگل و ساير خدماتش به استعمارگران و نوکري بيگانگان سرانجام با حمايت انگليس به سلطنت رسيد ـ در سقوط و شکست نهضت اسلامي جنگل مؤثر بوده است (43).
نيروهاي قزاق پس از تسلط بر رشت و گيلان، در روستاها و کوهها و جنگل به دنبال ميرزا کوچک خان ميگشتند. آنان حتي با شکنجه کردن برخي افراد که احتمال مي دادند که از محل ميرزا اطلاع داشته باشد قصد داشتند هر چه زودتر به هدف خود نايل آيند. (44)
سفارت انگليس در گزارش وقايع هفته پيش از سوم دسامبر نوشته است: کوچک خان هنوز دستگير نشده است. حکومت مرکزي براي زنده دستگير کردن او ده هزار تومان و براي مرده تحيل دادنش پنج هزار تومان جايزه تعيين کرده است ... نيروي دولتي اينک براي اسير کردن ميرزا کوچک خان در يک خط زنجير پيش ميروند و ـ به اصطلاح ـ مشغول جاروب کردن جنگل هستند.(45)
ميرزا کوچک خان در سر راه خلخال در گردنه گيلوان در کوههاي طالش گرفتار برف و بوران شد و از شدت سرما از پا در آمد و به شهادت رسيد. (46) پس از انتقال جسد ميرزا به طالش، به دستور محمدخان سالار شجاع که از تفنگچيهاي رضا خان بود و کينهاي ديرينه نسبت به جنگليها داشت، رضا اسکستاني طالشي سر وي را از تن جدا کرد. (47)
رضا خان ميرپنچ ، نوکر استعمار انگليس ، در اعلاميه هايي که درباره نهضت جنگل صادر مي:رد تعبيرهاي نادرست و زشت نظير «يغما و چپاول ميرزا کوچک و اتباع او» ، «دوره هرج ومرج هفت ساله گيلان» و «غوغا طلبان ، غارتگران ، خيانتکاران ، متجاسرين و متمردين» (48) آورده است. رضا خان حتي بعد از شهادت ميرزا کوچک، خواهرش زينب را دستگير کرد تا محل اختفاي اموال ميرزا را اطلاع دهد.(49) رضا خان به محمود قليخان ميرپنجه فرماندار نظامي گيلان دستور داد آن دسته از کارکنان را که با ميرزا کوچک خان همکاري ميکردهاند بر کنار کند. (50)
ج) تهديد و تظميع حکومت و رفاهطلبي ، زمينهساز پيوستن به قواي دولتي
دولت مرکزي ميکوشيد با سختگيري و تهديد، و دادن اماننامه و وعدههاي دروغين و تطميع و خريدن همراهان ميرزا کوچک خان ، عرصه را بر و تنگ کرده و زمينه محدود شدن و غربت نهضت و تنهايي ميرزا را فراهم کند. زماني که بر نهضت سخت گرفته شد، مشقتها و سختيها برخي را از پاي در آورد و زمينهساز تسليم آنان گرديد. يکي از افرادي که خود را تسليم نمود دکتر حشمت بود. دکتر شاهپور آلياني در بحث از دلايل شکست جنگل مينويسد:
ضربه ديگر، تسليم شدن دکتر حشمت بود. او انساني وارسته و نيکو خصال بود، اما روحا و جسما ويژگي يک فرد انقلابي و مبارزه را نداشت. توان جنگيدن و روحيه کشتن دشمن در او نبود. از پشتوانه قوي نيز برخوردار نبود. تنها پشتوانه او تخصص او بود که جنگليان به آن نياز داشتند و از اين راه به مبارزين خدمت کرد، ولي خسته شد و ناتوان شد و خود را تسليم کرد. دکتر حشمت نيرنگ و فريب رضا خان را که وعده داده بود در صورت تسيلم، او را براي ادامه تحصيل به اروپا خواهد فرستاد باور کرد و تحت فشار ناتوانيهاي جسمي و روحي از روي سادگي تسليم شد. (51)
ميرزا محمدعلي خان جنگلي وضع دکتر حشمت را در زمان تسليم اين گونه بيان ميکند:
ما مصمم شديم از «قلعه گردن» بگذريم. اما از چند طرف در محاصره بوديم. سران جنگل براي يافتن راه حل و دفع خطر به مشورت نشستند و هر کس چيزي گفت و نقشهاي ارائه نمود .... تازه براي حرکت آماده شده بوديم که دکتر حشمت ناگهان تصميم به تسليم گرفت. دکتر که احساس ميکرد ديگر ياراي مقاومت ندارد روي به ميرزا نموده، چنين گفت: خسته شدم، زانوانم قدرت حرکت ندارند؛ مثل آنکه کرخ شدهاند. رمقي برايم نمانده، افرادم بيتابند، اجازه بدهيد بروم و به سرنوشتم نزديک شوم. ميرزا قدري نصيحتش کرد و گفت: تسليم شدن برابر با خودکشي است؛ من هم مانند شماخسته و کوفتهام، اما هرگز فکر تسليم به مغزم خطور نکرده است. بايد صبر کرد، بالاخره اين رنجها به پايان ميرسند. اما دکتر همچنان به خيالش مشغول و عزمش را جزم کرده بود و عاقبت ـ چنان که ديديم ـبا عدهاي قريب به سيصد نفر که سيد حسن خان قزاق و عبدالسلام عرب و علياکبر خان آب زرشکي و علي حبيبي و حسن مهري در ميانشان بود، از ميرزا خداحافظي کرد و رفت تسليم قواي دولت گرديد. بعد از رفتن دکتر به خرمآباد، در آنجا گلنگدن اتباعش و موزر خودش را گرفتند و همه را بعد از چند شبانهروز به لاهيجان بردند.(52)
ميرزا همين که خبر تسليم شدن دکتر را شنيد بياختيار گفت: «انا لله و انا اليه راجعون» و با اداي اين آيه، او را از دست رفته به حساب آورد. در حقيقت نيز همين طور بود؛ زيرا دکتر بعد از ورود به لاهيجان بر خلاف آنچه تصور ميکرد مورد اهانت قرار گرفت و متينالملک قريب سيلي به گوشش نواخت و انواع ناسزا نثار وي و يارانش شد و عاقبت اعدام گرديد.(53)
سيد جلال چمني يکي ديگر از همراهان ميرزا بود که از او جدا شد و به حکومت پيوست و حتي حکومت را در مبارزه با نهضت جنگل ياري ميکرد. در گزارشهاي سفارت انگليس آمده است:
چمني نخست از ياران ميرزا کوچک خان بود ولي اندکي بعد همراهبا هشتصد نفر از طرفداران خويش به نيروهاي دولتي پيوست. عدهاي از طرفداران او به خدمت قشون پذيرفته شدند و گروهي ديگر به سر خانه و زندگي خود بازگشتند. (54)
در همين گزارش، درباره خيانت به او جنگل و همکاري دولت در مبارز با جنگليها آمده است:
سيد جلال چمني در رأس نيروي دويست و پنجاه نفري خود در چهاردهم نوامبر از جنگل وارد رشت شد. وي شصت بار الاغ تفنگ و مهمات و بيست و پنج قبضه مسلسل را که از طرفداران ميرزا کوچک خان به غنيمت گرفته بود به رشت آورد. (55)
بحرالعلوم رفيع، از طرفداران جدي وثوقالدوله، احمد کسمايي را که يکي از زعماي جنگل بود براي پيوستن به قواي دولتي تشويق کرد و احمد کسمايي هم براي اين کار رادرش محمود کسمايي را به تهران براي ملاقات با نخستوزير فرستاد و او هم آمادگي برادرش را براي تسليم به دولت با همه اعوان و بستگانش اعلام کرد و رييس دولت هم فوري پاسخ مثبت داد و در 6 برج حوث 1337 با نامهاي، به احمد کسمايي و برادران و بستگان و همراهان او تأمين جاني و مالي داد. در پيوستن احمد کسمايي به قواي دولتي، « وعده حکومت فومنات» بيتأثير نبود. در هر حال ، او براي درگير يو تقابل با نهضت جنگل با پشتيباني حکومت مرکزي اقدام کرد.(56)
اين پيمانشکني احمد کسماي با تنفر شديد مردم همراه بود، به گونهاي که تا آخر عمرش او را سرزنش ميکردند. حسين کسمايي مدير روزنامه جنگل نيز با سرودن اشعاري ، با اشاره به دوران اقتدار احمد کسمايي در جنگل و تکبر و خودپسندي او و روياهاي شيرين او در ماجراي پيوستنش به دولت، در نهايت او را مورد سرزنش و نکوهش قرار ميدهد.(57) ابراهيم فخرايي در موضوع تسليم احمد کسمايي مينويسد: از تسليم شدن احمد کسمايي به دولت، انتظامات جنگل به هم ريخت. افرادي که نميدانستند با اوضاع جديد چگونه بايد مقابله کرد و راه شهر را در پيش گرفته، به انتظار حوادث نشستند. ميرزا و نيروي نظامي متمرکز در کوراب زرمخ، همچنين مجاهدين غيرکسمايي در موقعيت بدي دچرا و تقريب خود را به حال محاصره ديدند؛ چه قزاقان ايراني به فرماندهي ايوب خان ميرپنج از راه رشت و ماسوله و شفقت به حرکت در آمد و هواپيماهاي انگليسي حملاتشان را آغاز کرده بودند. (58)
معينالرعايا حسن خان کيش درهاي آلياني بعد از تسليم شدن به قواي دولتي و تحويل اسلحه و مهمات جنگليها و همکاري با آنان به حکومت فومنات منصوب شد، هر چند سپس توسط ابراهيم نداماني ، از مجاهدين سابق جنگل، به اشاره سپهبد فضلالله خان زاهدي کشته شد.(59) مؤلف کتاب نهضت روحانيون ايران در اين زمينه مينويسد:
معينالرعايا نيز تسليم شد و تمامي قورخانه جنگل را، که تنها او ميدانست کجاست، بيکم و کاست تحويل داد.(60)
در گزارشهاي سفارت انگليس از وقايع پس از شهادت ميرزا کوچک آمده است: شاه قلي ميرزا نوه بهمن ميرزا براي تصدي مقام مفتش عامه وارد رشت شد. معاون او يعني احمد باقراف پيش از اين يکي از رهبران بلشويکهاي رشت و از طرفداران ميرزا کوچک خان بوده است. (61)
ميراحمد مدني از ياران ميرزا کوچک، معتقد است: قوامالسلطنه، رضا خان وزير جنگ را مأمور خاموش کردن انقلاب جنگل نمود و قسمتي از دستجات منافق جنگل تسليم رضاخان گرديد. (62)
د) تفرقه، اختلاف و انشعاب در جنگل
خودخواهي، خودمحوري ، پيروزي از هواي نفس و وسوسههاي شيطاني و بالاخره ، کوشش دشمنان نهضت اسلامي جنگل و عوامل آنان، موجب تفرقه، اختلاف و انشعاب در جنگ گرديد و از قدرت نهضت کاست و زمينه فروپاشي نهضت را فراهم کرد . مؤلف کتاب نهضت جنگل و معينالرعايا مينويسد:
وقتي که روسيه کمونيستي از رهبران جنگل نااميد شدند و مردم را نيز نسبت به آن مرام بياعتنا ديدند کوشيدند تا در جنگل انشعاب ايجاد کنند.
احسانالله خان و خالو قربان و چند نفر ديگر که به کمونيستها گرايش پيدا کرده بودند به عنوان انقلابي و مبارز وارد نهضت جنگل شدند. ابتدا مقابل جنگليها که همرزمان قبلي آنان بودند قرار گرفتند و موجب تضعيف آنان شدند که باعث شادي دشمنان گرديد. حيدرخان، پنهاني با دويست نفر و تعدادي اسلحه به وسيله دو کشتي وارد ايران شد. ابتدا با انشعابيون يعني احسانالله خان و خالو قربان تماس برقرار کرد. احسانالله خان از ورود و حضور حيدرخان خشنود نبود؛ زيرا او را قويتر از خود ميدانست. چون فرد قدرتطلبي بود، ميترسيد که حيدرخان قدرت را به دست بگيرد و کلاهش پس معرکه بماند و عنان رهبري دست حيدرخان بيفتد.(63)
ابراهيم فخرايي اعتقاد دارد: اهم وقايع جنگل مقارن با زماني است که از طرف عمال بيگانه و مخالفين نهضت آزادي ايران، تخم نفاق و دوگانگي افشانده شده و يکپارچگي جنگليها را بر هم زده است.(64)
احمد کسمايي و ميرابوطالب و رحيم شيشهبر با گروهي مسلح از جانب دشمنان و مخالفان نهضت اسلامي جنگل، مأموريت پيدا کردند که با کمک سردار محي و جلال چمني با جنگل در آويزند و پيشوايش را از صحنه انقلاب گيلان بيرون کنند. (65)
ميراحمد مدني جنگلي بر اين اعتقاد است که احمد کسمايي ، از زعماي سابق جنگل ، با هفتاد نفر به تنکابن اعزام شد و از طرف وثوقالدوله دستور داشت تشکيلاتي مخالف تشکيلات قواي جنگل ايجاد کند و حسين کسمايي که از سردستههاي سابق جنگل بود و به قواي دولت تسليم شد مأموريت يافت مجددا به قواي جنگل بپيوندد و وسيله قتل ميرزا کوچک خان را فراهم کند. علاوه بر اينها، براي محو قواي جنگل عدهاي را به نام آزاديخواهان و داوطلب به طرف گيلان اعزام نمودند و احرار گيلان به گمان اينکه اين اشخاص از رنجديدگان ميباشند آنها را با آغوش باز پذيرفتند . اين اشخاص که به لباس جاسوسي و منافقت وارد شده بودند در تمام شئون زندگاني انقلابيون رخنه نموده و در نتيجه ، اختلافاتي بين قواي آذربايجان و احسانالله خان و خالو قربان و کردها و ميرزا کوچک خان ايجاد کردند. (66)
ه) نرمش در برابر قواي دولتي و قزاقان رضا خان
ميرزا کوچک خان همواره از درگيري با قواي دولتي پرهيز ميکرد و قصد جنگ با آنان را نداشت و هيچ گاه آغازگر نبردهاي خونين با قواي دولتي نبود و تا مجبور نميشد در برخورد با آنان خشونت به کار نمي برد و اسلحه نميکشيد.(67) سعدالله خان درويش از دوستان و ياران نزديک ميرزا کوچک ، ميگويد:
قرار بود که از قلعه گردن بگذريم، اما قواي دولت همه جا ما را در محاصره داشت و ميرزا هم نميخواست رو در روي قواي دولت بايستد و دست به اسلحه ببرد؛ زيرا ميگفت: اگر آنها نميفهمند ما چرا نفهميم. (68)
ميرزا کوچک اعتقاد داشت با اخلاق زيبا و اقدامات مسالمتآميز و کمترين خونريزي و ضايعات، به اهداف مقدس خود خواهد رسيد. البته در نبرد با قواي متجاوز بيگانه و استعمارگران درنگ نميکرد، ولي در تقابل با استبداد داخلي از درگيريهاي خشونتبار و خونين با نيروهاي دولتي امتناع داشت و نرمش زياد نشان ميداد و سستي ميکرد و همين نرمش فوقالعاده در برخي موارد زمينه جسارت قواي دولتي و فرستادگان حکومت را فراهم ميآورد.
ميرزا شعبان خان جنگلي برادرزاده ميرزا و همرزم او، درباره برخورد ميرزا با يک قزاق، که در جنگل دستگير شده بود، ميگويد:
او را مجبور کرديم که همراهان بيايد ... تا از وسط جنگلهاي انبوه، به مکان امني برسيم. قزاق از ترس موافقت نمود؛ زيرا نه تفنگي همراه داشت و نه ميتوانست در مقابل چند نفر مقاومت کند. در راه ميرزا با وي به نرمي سخن ميگفت و او را هدايت و دلالت مينمود و او نيز به گفتههايش تصديق ميکرد تا جايي که ميرزا دستور داد حال که او هم يکي از همراهان ماست تفنگي به او بدهند. يک تفنگ پنج تير اطريشي به او داديم که فقط يک فشنگ در خزانه داشت و اين عدم توجه ناشي از حواسپرتيمان بود که نميفهميديم به اين عمل بايد نام بياحتياطي گذاشت يا نه. خلاصه آنکه قزاق در پيادهروي عقبتر از همه بود؛ گاهي متوقف ميشديم تا به ما برسد ... غافل از اينکه او درصدد فرار است ... در آخرين بار که منتظر رسيدنش شديم و عقب مانده بود خبري نشد و او عوض اينکه به دنبالمان بيايد عقبگرد کرد و به سرعت از ما دور شد و همان يک عدد فشنگ را که در خزانه بود شليک کرد.(69) ميرزا محمدعلي خان نيز همين خطاره را بيان کرده است. (70)
يکي از اشتباهات نهضت جنگل، نرمش در برخورد با رضا خان بود. براي نمونه، وقتي رضاخان به نمايندگان ميرزا پيام داد: تقاضا دارم بياييد دست به دست هم داده ، ايران را نجات دهيم؛ در زبده جلسه سران جنگل براي مذاکره تشکيل گرديد و تصميم گرفته شد نامهاي از طرف ميرزا به وزير جنگ نوشته شود. در اين نامه آمده بود: «با ملاحظه نامه مشروح و نويدي که در آن به ملت ايران داده شده است، مقدرات ملي خود را از اين تاريخ به شما تفويض ميکنم. خوب است محلي را براي ملاقات و تبادل نظر و حسن تفاهم بيشتر تعيين نماييد». رضا خان پس از دريافت اين نامه، بينهايت خوشحال شد و در پاسخ نوشت: «من هم قلبا خود را به شما تسليم مينمايم. خوب است به شهر تشريف بياوريد که ملاقات حاصل شود و در محيط صفا و صميميت با يکديگر مذاکره نماييم».(71) روشن است که چنين گفت و گو و مکاتبهاي اگر بين جنگليها و رضا خان روي داده باشد قطعا اشتباه بوده و معلول غفلت و عدم شناخت شخصيت رضا خان ميرپنج است و تأمل و دقت در خشونت و اقدامات رضا خان ديکتاتور عليه نهضت جنگل و اهانتهاي او به ميرزا کوچک خان ـ که پيشتر ذکر شد ـ دليل بر نادرستي اين گفتار و نوشتار است.
دکتر شاهپور آلياني در دلايل شکست جنبش جنگل، درباره نحوه برخورد ميرزا کوچک با قواي دولتي مينويسد:
لطافت طبع مرحوم ميرزا موجب سودجويي برخي ميشد؛ دشمنان را شاد و دوستان را ميرنجاند. هر چه دوستان آزرده ميشدند دشمنان قدرت وقاحت مييافتند و گستاخ ميشدند. جنگليان نيز براي احترام سکوت ميکردند و خودداري مينمودند، مگر زماني که کارد به استخوان ميرسيد ... زبان به اعتراض ميگشودند که:
ترحم بر پلينگ تيز دندان ستم کاري بود بر گوسفندان
اصولا ديدگاه ميرزا اين بودکه نقطه مقابل ما نيز ايراني هستند. سخن ايشان کاملا درست و پسنديده بود، اما کدام ايراني؟ اراني وطنفروش، ايراني خادم انگليس و روس؟ انگليسيها که خود پيش نميافتادند ، بلکه گروهي ايراني را اجير ميکردند و به جان انقلابيون ميانداختند ... اگر جنگليان آنان را نميکشتند، آنان جنگليان را ميکشتندف بيترديد، وقتي که مبارزي ، شهادت دوست و فاميل خود را ميبيند، ديگر تحمل گذشت به دشمن را ندارد و گذشتهاي نابهنگام، آنان را بيشتر ميآزارد.(72)
و) گرايش به انفکاک روحانيت از امور سياسي
ترويج شعار جدايي دين از سياست، برنامه استعمار انگليس و روس و استبداد داخلي بوده است. استعمار خارجي و استبداد داخلي در کنار گذاشتن دين از صحنه سياست ، اقتصاد ، تعليم و تربيت و قضاوت هماهنگي کامل داشتهاند. سيد جمالالدين اسدآبادي در آغاز قرن چهاردهم قمري به خوبي متوجه اين سياست استعماري گرديد و از ارتباط و همبستگي دين و سياست سخن گفت. البته،منظور وي وابستگي سياست به دين بود نه وابستگي دين به سياست. او طرح همبستگي دين و سياست را براي دو جبهه لازم ميدانست: جبهه استبداد داخلي و جبهه استعمار خارجي. (73) در مرامنامه نهضت جنگل (ماده پنجم، بند 18) چنين آمده است: «انفکاک روحانيت از امور سياسي و معاشي»(74) روشن است که اين اعتقاد غيراسلامي و نادرست (طرح انفکاک روحانيت از سياست و به تعبير ديگر، جدايي دين از سياست) ازاشتباهات نهضت جنگل و از عوامل محدود کننده قدرت نهضت و کاستن از نفوذ معنوي آن بوده است. شايد علاوه بر سرعت در تنظيم مرامنامه و بيتجربگي نويسندگان، تصور جاذبه عمومي منشا اين اشتباه باشد؛ حال آنکه اين مطلب از جاذبه نهضت کاست و مانع گسترش و شمول مردمي و فراگير شدن آن گرديد.
دکتر سيد جلالالدين مدني در مقع نقل بند مذکور از مرامنامه، مينويسد:
معلوم نيست وقتي که هدف را اتحاد اسلام ميدانستند چگونه به اين انفکاک قابل ميشدند.(75)
ز) ضعف بنيه ديني و مذهبي
گرچه در مجموع، نهضت جنگل مولود انديشه ديني ميرزا کوچک خان جنگلي و يارانش بود و اهداف و کانونهاي الهامبخش نهضت و راهبرد و روشهاي مبارزاتي جنگل از مکتب اسلام سرچشمه ميگرفت و با ارزشهاي ديني ارتباط داشت، ولي در صدد استقرار يک حکومت صد در صد اسلامي که احکام اسلام در آن به اجرا در آيد نبود.(76) البته شايد در ذهن رهبر نهضت ميرزا کوچک خان جنگلي اين مقصد خطور کرده باشد، ولي در مرامنامه و حوادث و رويدادهاي برجسته و مهم نهضت نمودار نيست. بنابراين، ضعف ايمان و ديانت در برخي از اعضاي نهضت جنگل زمينه را براي نفوذ بلشويک ها و کمونيستهاي بيدين و لامذهب به درون نهضت و رشد آنان و دسترسي به شوراي رهبري نهضت فراهم ساخت و اين تحولات باعث تضعيف پايگاه ديني نهضت گرديد.
ح) سادهانديشي در اعتماد به انقلاب شوروي
هنگامي که انقلاب شوروي با شعارهاي فريبنده اي نظير «پيش به سوي حکومت کارگري»، «جامعه بيطبقه»، «برقراري عدالت اجتماعي» و «نجات رنجبران و زحمتکشان روي زمين»، به پيروزي رسيد و اين نخستين تجربه انقلاب کمونيستي که هنوز در عمل محک نخورده بود و گفتار رهبران انقلاب نيز در آغاز در جهت نفوذ در دل تودهها و مردم جهان براي اقتدار بينالمللي و جهاني قرار داشت، کمتر کسي ميتوانست آينده آن انقلاب را ببيند و به ماهيت سوسيال امپرياليستي ضد مردمي و بخصوص جهتگيري ضد ديني آن پيببرد. در آن شرايط ، درک حقيقت و مشاهده واقعيات از پشت ديوارهاي بلند احساسات و گرايش دروني بشريت به حمايت از کارگران و ستمديدگان و نابودي ستمگران ، کار بسيار سخت و مشکلي بود. علاوه بر اينها، نامههاي وابستگان به انقلاب شوروي به نهضت جنگل و ميرزا کوچک خان و تظاهرات آنان در حمايت و پشتيباني از اين نهضت، (77) موجب گرايش سران نهضت جنگل به انقلاب شوروي و دلگرمي به پشتيباني آنان و اعتماد به اين انقلاب کمونيستي شد. ميرزا کوچک نامهاي به لنين رهبر انقلاب شوروي نوشت و نمايندگان نهضت جنگل آن را در مسکو به حکومت شوروي رساندند. (78)
خوشبيني نهضت جنگل و ميرزا کوچک خان نسبت به انقلاب شوروي، در نامههاي ميرزا کوچک به لنين و روتشتين (وزير مختار شوروي) در ايران و مديواني (عضو حزب کمونيست روسيه) و نامه به احسانالله خان و خالو قربان (79) و بيانيه جمعيت انقلاب سرخ ايران (80) و ستايش از سوسياليسم و اعلان جمهوري گيلان به تأکيد بلشويکها (81) و پناهگاه احرار دانستن شوروي (82) آشکار و نمودار است. اشتباه بودن اين تصور مثبت و احترام نسبت به انقلاب شوروي، براي شخص ميرزا کوچک خان به تدريج روشن شد و سرانجام، خيانتهاي بلشويکها و کمونيستها و سفير شوروي به نهضت جنگل، ماهيت انقلاب شوروي را آشکار نمود.
ط) کوشش در راه تغيير ماهيت نهضت جنگل
کمونيستهاي وابسته به انقلاب شوروي کوشش کردند با نفوذ در نهضت اسلاميم جنگل، و ماهيت اسلامي آن را تغيير دهند و اين نهضت را به سوي کمونيسم بکشاندند. حتي در اين راه به کودتا عليه نهضت اسلامي جنگل نيز روي آوردند. هر چند اين اقدامات نميتوانست اين نهضت اسلامي را استحاله نمايد؛ چون رهبر روحاني اين نهضت به طور جدي و محکم در برابر آنان ايستادگي و مقاومت کرد، ولي موانع بسياري در سر راه پيشرفت و توسعه اين نهضت اسلامي به وجود آورد و به نهضت جنگل ضربه زد.
مؤلف نهضت جنگل و معينالرعايا در مورد هدف از ورود پنهاني حيدرخان عمو اوغلي با دو کشتي به همراه دويست نفر به ايران و ارتباط و پيوند با احسانالله خان و خالو قربان ، اعتقاد دارد:
حيدرخان براي دو منظور آمده بود: يکي بناي مرام کمونيستي در نهضت جنگل و متقاعد کردن رهبران جنگل به پذيرش و اتحاد احسانالله خان و ميرزا و ديگران و ايجاد حکومت داس و چکش. ديگر اينکه در صورت توفيق نيافتن به هدف اول، سران نهضت را از بين ببرد و خود رهبري آن را به دست بگيرد تا بدين وسيله، هدف نخست به حصول پيوندد. او براي اين منظور قرار گذاشت که با سران نهضت به گفت و گو بنشيند و اختلافات را بر طرف کند ... پس از چند نشست و مذاکره نتيجهاي حاصل نشد. براي جلسه بعدي وقت تعيين نکردند و سعي حيدر خان در جلسه اول آن بود که مرام کمونيستي را به سران جنگل بقبولاند که موفق نشد. او ميدانست که در اين جلسه و جلسههاي بعدي نيز توفيق به دست نخواهد آورد. از اين رو، تصميم گرفت در نشست بعدي کار سران جنگل را يکسره کند. کاش آقا خياط که دوست ميرزا و جاسوس جنگليان بود، خبر ميدهد که حيدرخان نيت شومي ديگر دارد و شرکت شما در اين جلسه برابر با نابودي همه شماست. (83)
در کتاب مزبور در بحث از دلايل شکست نهضت ، آمده است: عامل ديگر حيدرخان عمو اوغلي بود که ميکوشيد جنگليان را به سوي کمونيسم بکشاند. او به آن سوي مرز گرايش داشت؛ زيرا ميرزا و معينالرعايا پايبند دين و مذهب بودند و به آن تعصب داشتند. (84)
دکتر سيد جلالالدين مدني در ارتباط با تلاش در جهت استحاله نهضت اسلامي جنگل از سوي بيگانگان، مينويسد: اولين ضربه به نهضت اسلامي ملي جنگل وقتي صورت ميگيرد که انقلابيون روسيه از قفقاز و آذربايجان درصدد بر ميايند که از پايگاه مردمي نهضت استفاده کنند و آن را تصرف و تصاحب نمايند و وقتي کميته با شرکت اعضاي جديد وارد شده از خارج به جاي هيأت اتحاد اسلامي تشکيل ميشود و وقتي جمهوري اعلام ميشود، هر چند رهبر نهضت سعي دارد آنها را از تبليغات کمونيستي باز دارد و وقتي در قرارداد تصريح ميکند که بايد عقايد و افکار مردم ايران ملحوظ باشد و بايد نهضت همچنان که در اهدافش بوده پيشرفت نمايد و قول ميدهند که به همين ترتيب اقدام کنند، به محض اينکه اندک قدرتي پيدا کردند به هيچ يک از تعهدات خود پايبند و مقيد نماندند و هر چه توانستند به سوي اهداف خود، که خلاف اسلام و خلاف اصول استقلال و حاکميت کشور بود، عمل کردند تا به آنجا که طرح کودتايي عليه سران اصلي نهضت ريختند و آن را در حد زيادي به مورد اجرا گذاشتند.(85)
ميرزا کوچک خان جنگلي در نامهاي به احسانالله خان و خالو قربان، در پاسخ به اين پرسش که «سوء سياستم چه بود و چه ميگفتم؟» مينويسد: من هميشه عقيده داشتهام و هنوز هم دارم که افکار عامه، هر نهضت ملي را پيشرفت ميهد نه آهن و آتش. تبليغات صادقانه و نجيب مردم و احترام به عقايد و عادات ملي و مملکتي مؤثرتر از صدها هزار قشون و آلات نارحه است. اهالي مشرق زمين و خاصه ايرانيها که هميشه مذهبياند، زير بار هيچگونه مرام افراطي و خشن و تند نميروند.(86)
در همين نامه، با اشاره به دعوت بلشويکها از نهضت جنگل و ورود خودسرانه آنها و انعقاد قرار داد با آنان، از پيمانشکني و نقض عهد وابستگان به انقلاب شوروي ياد کرده و مينويسد: آقايان ورود کردند و مقرر شد ... در امور داخليمان بيمداخله، و زمان انلقاب دست ايراني باشد و از تبليغات افراطي خودداري شود ... بدون اطلاع کميته و شوراي انقلاب، قشون از روسيه وارد شد، تبليغات کمونيستي آغاز و متعاقبش دخالتها و اذيتها و پس از آن، کودتاي شب چهارم ذيقعده 39 و گرفتن زمام امور در دست و تصرف اموال مردم و تعرض به عرض و ناموس و کشتار مردمان بيطرف و حمل آذوقه اهالي به قفقاز و آواره ساختن مردم از خانه و زندگي.(87)
در همين نامه، به کمونيستها و بلشويکها مينويسد: افسوس که قدمي از گيلان بيرون نرفتهايد تا بدانيد که افراد ايراني در برابرتان مسلح شده و جنگ با انقلابيون (88) را «جهاد مقدس» نام گذاردهاند و عمليات خشنتان آنها را به دامان بيگانه انداخته است. نام سوسياليست و بلشويک به حدي منفور شده که کسي حتي در خواب ميل ندارد آن را بشنود. تصديق ميکنم که انقلاب متضمن همه گونه خسارات مادي و معنوي است ، ولي البته تصادفي نه از روي عمد .... چنانچه عمليات بعد مطابق گذشته باشد، متذکر ميشوم محال است بتوانيد براي پيشرفت آزادي قدمي برداريد. بر فرض آن قدر بکشيد و خود کشته شويد و ايران را توده خاکستر نماييد، باز عقيده ندارم نتيجهاي عايدتان شود. (89)
همانگونه که از اين نامه و ساير نوشتههاي ميرزا کوچک خان به دست ميآيد او هرگز حاضر نشد کمونيسم را بپذيرد و همواره با کمونيستها مبارزه کرده است. اما همين تبليغات آزاد و کمونيستي، و در برخي موارد سستي و تسامح و تساهل و عدم قاطعيت ميرزا در برخورد با کمونيستها و تصفيه و حذف آنان از نهضت جنگل، به سيماي زيبا و جذاب نهضت اسلامي جنگل در نزد مردم ضربه زد و زمينه فتواي جهاد از طرف عالمان ديني نظير حاج ميرزا علياکبر مجتهد اردبيلي عليه انقلابيون (90) را فراهم نمود و قدرت نهضت جنگل را ضعيف کرد.
ي ) خيانت شوروي و کمونيستها به نهضت اسلامي جنگل
در دليل پيشين براي سقوط نهضت جنگل ، برخي اقدامات بلشويکها و کمونيستها و فرستادگان و وابستگان انقلاب شوروي به نهضت اسلامي جنگل بيان شد. در اينجا به بررسي خيانت شوروي به نهضت اسلامي جنگل و همکاري با رضا خان براي نابودي نهضت جنگل و از بين بردن رهبر روحاني نهضت ميرزا کوچک خان جنگلي ميپردازيم.
روتشتين، وزير مختار و سفير کبير شوروي که به همراه هيأتي در بيست و ششم آوريل وارد تهران شده بود، در سيام آوريل، به حضور شاه ايران بار يافت.(91) وي در نامه به ميرزا کوچک خان، از قرارداد شوروي با دولت ايران ـ که سياست شوروي را نشان ميدهد ـ ياد کرده و مينويسد: شما ملتفت هستيد که از روي مواد قرارداد ما مجبوريم دولت را از انقلابيون و عمليات آنها راحت کنيم. اجبار ما منحصر است به خارج کردن قواي انقلابي روس و آذربايجان از گيلان. از طرف ديگر، طبق قرارداد ، ما مکلف نشدهايم که در مقابل دولت از قواي انقلابي ايران حمايت کنيم، پس از آنکه عدم مداخله در کارهاي داخلي ايران را قبول کرديم طبعا نبايد در مقابل دولت از هيچ يک از اهالي دفاع کرد.(92)
با ورود روتشتين به ايران، همکاري او با رضاخان ضد بلشويک آغاز ميگردد.(93) بر همين اساس، زماني که رضاخان وارد رشت شد کنسول شوروي مقيم رشت و نيز کنسول شوروي مقيم انزلي به ديدار او رفته و براي وي احترام قايل شدند.(94) همچنين اتاشه نظامي سفارت شوروي کلانتراف و کنسول شوروي در رشت با ميرپنج محمودخان مأمور ميشوند خالو قربان را وادار کنند با رضا خان همکاري کند و اجازه دهد اردوي نظامي او وارد شهر رشت شوند.(95) بنابراين، اين يکي از عوامل خيانت خالو قربان ، اتحاد شوروي و رضا خان براي فريب دادن او و پيوستن به قواي دولتي و اقدام بر ضد نهضت اسلامي جنگل و رهبران ميرزا کوچک خان جنگلي بوده است.
تميسار سپهبد محمد نخجوان (امير موثق) که از سوي رضا خان مأمور سرکوبي نهضت جنگل شده بود و با پنج هزار سرباز به سمت گيلان حرکت کرده در مصاحبه با مجله «تهران مصور» گفته است:
من ناگهان تصميم گرفتم که از خالو قربان و نيروي او استفاده کنم و کار ميرزا کوچک خان را بسازم. البته قبل از اقدام، چندين بار براي ميرزا کوچک خان پيغام فرستادم که تسليم شود، ولي سرپيچي کرد. من ناچار با فرمانده قواي روس در بندر پهلوي وارد مذاکره شدم و از طريق ديپلماسي او را راضي کردم که خالو قربان و افرادش را به اطاعت از ارتش ايران وادارد. چند روز بعد، از طرف قواي روس دعوت شدم .... بالاخره ، يک روز من با عده کثيري از افراد دولتي براي اولين بار وارد بندر پهلوي شدم و بلافاصله به تهران تلگراف کردم که قوا وارد بندر پهلوي شد، البته ديگر از آنجا خارج نخواهد شد. در همان شب خالو قربان نزد من آمد و اظهار اطاعات کرد. من مبلغي پول به او دادم و از روز بعد او را دنبال ميرزا کوچک خان فرستادم. او هم بعد از مدتي توانست ميرزا کوچک خان را چنان تعقيب و فراري کند که ميرزا کوچک خان در حين فرار مجبور شد مخفي شود.(96)
يکي از جنگلها که احترام کنسولهاي شوروي در رشت و انزلي به رضا خان را مشاهده کرده ، در پاسخ رضا خان که از او ميپرسد: اينها چه چور آدمهايي هستند، ميگويد: تا ديروز منافعشان اقتضا ميکرد که با انقابيون همراه باشند و آنان را براي کشانيدن به انقلاب و پيش راندن تا قلب هندوستان تشويق ميکردند. اکنون که به وسيله سفير خود روتشتين در طهران با دولت مرکزي سازش نمودهاند لوله توپهاي کشتيهاي جنگي را به روي انقلابيون کشيده و تکليف ميکنند هر چه زودتر بندر انزلي را تخليه و به سوي باکو حرکت کنند.(97)
ابراهيم فخرايي مينويسد: موقعي که سردار سپه رضا خان در رشت مشغول رسيدگي به امور و مطالعه در باب پايان دادن به کار جنگل بود به غير از ميرزا کوچک خان و ياران او که در جنگل به سر ميبردند بقيه در انزلي جمع شده و درباره آينده خود فکر ميکردند. کليه قواي سرخ خاک ايران را ترک کرده، به باکو رفتند و چندين کشتي خالي در ساحل انزلي لنگر انداخته بود تا آنهايي را که مايل به رفتنروسيهاند به باکو ببرد.
ضمنا به کليه رؤساي انقلاب از کرد و غير کرد تأکيد ميشد که هر چه زودتر به طرف باکو حرکت کنند و يا به قواي دولت تسليم شوند و بهانه ظاهرا آراستهاي که در اين اصرار و تأکيد دخالت داشت اين بودکه دولت شوروي با دولت ايران قرارداد بسته و راه تجارت شوروي با ايران که گيلان است بايد از هر گونه اغتشاش و ناامني مصون و پاک باشد. حتي براي عزيمت به باکو ضربالاجل نيز تعيني ميکردند و عملي شدن نظرياتشان را جدا از رؤساي دستجات انقلاب خواستار بودند.(98)
مؤلف تاريخ تحولات سياسي و روابط خارجي ايران در اين زمينه مينويسد: از شگفتيها اينکه شوروي هم که با آن حرارت در زماني از نهضت حمايت داشت و در زماني آن را آلوده ساخت و در موقعيتي ميخواست سالها زحمت و فداکاري و مبارزات جمعي از جان گذشته را در قالب انقلاب سرخ کمونيستي قرار بدهد و در اين فکر قدمهايي هم برداشت، چون با مقاومت مواجه شد در نهايت، با دولت مرکزي که به دنبال کودتا و برابر نقشه انگليس تشکيل شده بود هماهنگ شد و مردم را فراموش کرد.(99)
ک) همکاري استبداد داخلي و استعمار خارجي در مبارزه با نهضت اسلامي جنگل
هماهنگي، همکاري، همدستي و اتحاد شوروي ، انگليس و حکومت استبدادي سلطنتي ايران و وزير جنگ ديکتاتورش رضا خان، در شکست نهضت جنگل نقش مؤثري داشت. شوروي که از نفوذ در نهضت جنگل و به دست گرفتن رهبري آن و تبديل آن به يک حرکت کمونيستي نااميد شد و پايداري روحاني مبارز ميرزا کوچک خان جنگلي را در عقايد اسلامي خويش و فداکاري او در دفاع از مکتب اسلام و احقاق حقوق مردم مسلمان مشاهده کرد به همکاري با حکومت سلطنتي استبدادي و ياري رضاخان ميرپنج در تلاش براي نابودي نهضت جنگل و به شهادت رساندن ميرزا کوچک خان جنگلي روي آورد و همانگونه که روسيه تزاري با نهضت جنگل مبارزه کرده بود.، شوروي انقلابي کمونيستي نيز در کوشش براي شکست اين نهضت همراهي کرد و اتحاد مثلث شوم انگليس، شوروي و رضاخان موجب سقوط نهضت اسلامي جنگل گرديد.
موْلف کتاب نهضت روحانيون ايران در اين زمينه مينويسد: پايان کار ميرزا ، سردار جنگل، بر اثر خيانت روسها و دسيسه انگليسها توسط قواي رضا خان سردار سپه بسيار غمانگيز است. (100)
پي نوشت :
1ـ مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي (عج) از ديدگاه فسلفه تاريخ ، قم ، جامعه مدرسين ، ص 5 5و 56
2ـ ميراحمد مدني، جنبش جنگل و ميرزا کوچک خان (خاطرات ميراحمد مدني عضو شوراي اتحاد اسلام و مدير روزنامه پرورش)، به کوشش سيد محمد تقي ميرابوالقاسمي ، تهران ، سلسله انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، ش 192، با همکاري اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي گيلان، 1377 ، ص 30
3ـ ابراهيم فخرايي ، سردار جنگل ميرزا کوچک خان، ج پنجم، تهران ، جاويدان ، 1354، ص 53
4ـ شاهپور آلياني ، نهضت جنگل و معينالرعايا (حسن خان آلياني) ، تهران ،ميشا ، 1375 ، ص 59
5و6 ـ ابراهيم فخرايي، پيشين، ص 251 ، 253 و 246 و 339ـ340 / ص 186
7ـ شاهپور آلياني ، پيشين ، ص 57
8و9ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين ص 346 / ص 339-342
10و11ـ شاهپور آلياني ، پيشين ، ص 43 / ص 57
12ـ غلامحسين ميرزا صالح ، جنبش ميرزا کوچک خان بنابر گزارشهاي سفرات انگليس ، نشر تاريخ ايران ، 1369 ، ص126
13ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 366 و 420
14ـ غلامحسين ميرزا صالح ، پيشين ، ص 72
15ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 451ت452
16ـ غلامحسين ميرزا صالح ، پيشين ، ص 20
17ـ شاهپور آلياني ، پيشين، ص 148
18ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 366
19ـ شاهپور آلياني، پيشين ، ص 58
20 و 21ـابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 366 / ص 329
22ـ همان ، ص 420 و 366
23ـ همان ، ص 422
24ـ غلامحسين ميرزا صالح ، پيشين ، ص 25
25 الي 29 ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 422 / ص 263 / ص 319ـ326 / ص 323 / ص 325ت326
30ـ سيد جلالالدين مدني، تاريخ تحولات سياسي و روابط خارجي ايران ، ج دوم ، قم ، اسلامي ، 1369 ـ ج 2 ، ص 368
31ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين، ص 434
32ـ غلامحسين ميرزا صالح ، پيشين ، ص 25
33ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 321
34ـ غلامحسين ميرزا صالح ، پيشين ، ص 93
35 الي37ـ ابراهيم فخرايي، پيشين ، ص 397 و 398 / ص 290 / ص 290ت302
38 الي 39ـ غلامحسين ميرزا صالح ، پيشين ، ص 4 و 5 / ص و 97
40ـ ميراحمد مدني ، پيشين ، ص 77
41 و 42ـ غلامحسين ميرزا صالح ، پيشين ، ص 23ت24 / ص 42
43ـ علي دواني ، نهضت روحانيون ايران ، تهران ، بنياد فرهنگي امام رضا (ع) ، ج 2 ص 102
44ـ شاهپور آلياني ، پيشين ،ص 47-48
45ـ غلامحسين ميرزا صالح، پيشين ، ص 83
46ـ علي دواني ، پيشين، ج 2 ، ص 104
47ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 389-390
48الي50 ـ غلامحسين ميرزا صالح ، پيشين ، ص 69 و 71 / ص 98 / ص 119
51ـ شاهپور آلياني ، پيشين ، ص 57-58
52ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 177 و 188 و 189
53 الي 55 ـ غلامحسين ميرزا صالح ، پيشين ، ص 98
56ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 173 ، 174 و 195 و 197ـ198 و 366
57ـ همان ، ص 197ـ200
58ـ همان ، ص 174-176
59ـ همان ، ص 422 -423
60ـ علي دواني ، پيشين ، ج 2 ، ص 104
61ـ غلامحسين ميرزا صالح ، پيشين ، ص 100
62ـ ميراحمد مدني ، پيشين ، ص 77
63ـ شاهپور آلياني ، پيشين ، ص 148
64ـ ابراهيم فخرايي، پيشين ، ص 53
65ـ همان ، ص 366
66 ـ ميراحمد مدني ، پيشين ، ص 76
67ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 177
68ـ همان ، ص 210
69ـ همان ، ص 208
70ـ همان ، ص 212ـ213
71ـ همان ، ص 375-379
72ـ شاهپور آلياني ، پيشين ، ص 58-59
73ـ نگارنده ، حديث بيداري مسلمين (سيد جمال مصلح عالم اسلام پيشگام در مبارزه با غربزدگي) ، مشهد ، محقق ، 1377 ، ص 58
74ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 58
75ـ ر. ک. سيد جلالالدين مدني ، پيشين
76ـ سيد جلالالدين مدني ، پيشين ، ج 2، ص 346 ، پاورقي
77ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 225ـ227
78ـ همان ، ص 279ـ283
79ـ همان ، ص 279ـ283 و 290ـ302 و 320
80ـ همان ،ص 362
81ـ همان ، ص 320
82ـ همان ، ص 362
83 و 84 ـ شاهپور آلياني ، پيشين ، ص 148ـ139 / ص 58
85ـ سيد جلالالدين مدني ، پيشين ، ج 2 ، ص 378
86و87ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 319ـ320 / ص 321
88ـ از زمان انشعاب افراد با گرايشهاي کمونيستي از نهضت جنگل، به بلشويکها و کمونيستها و وابستگان به انقلاب شوروي «انقلابيون» و به ديگران که در نهضت جنگل با عقايد دني و پايبندي ارزشهاي اسلامي وفادار مانده بودند«جنگليها» ميگفتند. ميرزا در اين بخش از نامه به خيانت کمونيستا در ايجاد تفرقه و عوض کردن جهت مبارزه مردم و فراهم کردن زمينه رويارويي و درگيريهاي داخلي و در نتيجه، ضعيف شدن نهضت اسلما جنگل نظر دارد. گرچه در اين دوران هم گاهي تعبير «انقلابيون» براي همه جنگليها به کار ميرفت، ولي ميرزا با نظر به گرايش منحرفان به سوي آنقلاب شوروي و کمونيزم، آنان را با تعبير انقلابيون ياد کرده است.
89ـ ابراهيم فخرايي ، پيشين ، 322ـ323
90ـ در کتاب سردار جنگل ميرزا کوچک خان ، صفحه 322 عکسي از اين مجتهد چاپ شده که امام جماعت ساير علما و روحانيان را بر عهده دارد و در زير آن نوشته است: حاج ميرزا علياکبر مجتهد اردبيلي پيش از دادن فتواي جهاد عليه انقلابيون
91ـ93ـ غلامحسين ميرزا صالح ، پيشين ، ص 1 / ص 39 / ص 2.
94ـ98ـابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 401 / ص 372 / ص 479 / ص 401 / ص 399
99ـ سيد جلالالدين مدني ، پيشين ، ج 2 ، ص 367
100ـ علي دواني ، پيشين ، ج 2، ص 104
نويسنده: محمدرضا جواهري
انتهای پیام