( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: اشاره:
جناب آقاى دکتر محمّد لگنهاوسن، يکى از محققان مسلمان آمريکايى تبار است که بيش از يک دهه است که در حوزه علميه قم به تدريس و تحقيق اشتغال دارد. متن ذيل حاصل سخنرانى ايشان مى باشد که در آن به تبيين وضعيت شيعيان آمريکا، بخصوص پس از واقعه 11 سپتامبر، پرداخته است.

گروه هاى شيعيان در آمريکا
-------------------------------
اگر بخواهيم درباره شيعيان آمريکا صحبت کنيم، مناسب تر است ابتدا گروه هاى شيعه آنجا را معرفى نماييم. به طور خلاصه، گروه هاى شيعيان آمريکا را مى توانيم دو قسم بدانيم: گروهى که اکثريت شيعيان آنجا را تشکيل مى دهند و از کشورهاى ديگر مثل ايران و عراق به آنجا رفته اند; گروهى هم که اصلا آمريکايى هستند; مثل سياه پوست ها. قوى ترين گروه در ميان شيعيان آمريکا، لبنانى ها هستند که در «ميشيگان» در «ديترويت» ساکن مى باشند. براى شناخت بهتر اين ها، بايد سابقه دست کم پنجاه، شصت سال پيش اين گروه ها را مورد مطالعه قرار دهيم، به ويژه ارتباطى را که اين گروه ها با هم و با ديگر آمريکايى ها دارند. اما اين موضوع را هم بايد توجه داشته باشيم که شيعيان با مسلمانان چه ارتباطى دارند.
معمولا هر گروه مطابق ملّيت خود در آنجا مرکز اسلامى درست مى کند; مثلا، لبنانى ها براى خود مسجد درست مى کنند، عراقى ها همين طور; و گاهى هم فقط مرکز اسلامى درست مى کنند; به خاطر اينکه براى ناميدن محلى به نام مسجد، شرايط خاصى قايلند. بنابراين، گاهى فقط چند پزشک و مهندس در آنجا جمع مى شوند که فقط يک انجمن شيعه در شهرى داشته باشند. اولين کارى که شيعيان انجام مى دهند اين است که يک مرکز اسلامى درست مى کنند تا بتواند چند مدرسه زير نظر داشته باشد. کار بعدى تأسيس يک مدرسه براى تعليمات دينى و آموزش زبان ملّى شان به بچه هاست; مثلا، لبنانى ها نسبت به آموختن زبان عربى به فرزندانشان اهتمام خاص دارند. معمولا گروه هاى شيعيان خيلى با هم ارتباط ندارند; مثلا، ايرانى ها نمى دانند لبنانى ها چه مى کنند، يا لبنانى ها نمى دانند پاکستانى ها چه مى کنند و تقريباً از هم جدا هستند، ولى نه کاملا; يعنى در بعضى از اين مراکز اسلامى، مى توان دو سه گروه را ديد که با هم جمع شده اند، ولى اگر امام جماعت پاکستانى است، بيشتر مردم پاکستانى در نماز شرکت مى کنند. ولى اين چندان براى ايرانى ها خوشايند نيست که به مسجد آن ها بروند; چون آن ها زبانشان فارسى نيست و امکاناتى براى تعليم زبان فارسى به بچه ها ندارند. به همين خاطر، ايرانى ها ترجيح مى دهند که به جمع ديگر شيعيان نروند; اگر تعدادشان کافى باشد خودشان مرکزى داير مى کنند، ولى اگر تعداد آن ها کافى نباشد، هرچه را ممکن باشد از امکانات سازمان هايى که ديگر شيعيان درست کرده اند استفاده مى کنند. البته فقط ايرانى ها اين طور نيستند، همه گروه ها اين جور هستند; مثلا، چيزى که براى بنده عجيب بود اينکه در کانادا ديدم ساختمان بزرگى را گرفته اند، آن را نصف کرده اند; نصف آن را شيعيان ايرانى گرفته اند و نصف آن را عراقى ها; دو نمازخانه بزرگ در آن درست کرده اند که هر دو برنامه هاى خود را دارند و هيچ ارتباطى با همديگر غير از ديوار مشترک، ندارند.
بنده اهل «نيويورک» هستم و در آنجا بزرگ شده ام. قبل از آمدنم به ايران در چهارده سال پيش، با مرکز اسلامى آية الله خوئى آنجا ارتباط داشتم. آنجا مسجد و مدرسه اى درست کرده اند که پيش نماز و مدير آنجا عراقى است، ولى ايرانى ها هم در آنجا شرکت مى کنند، همين طور لبنانى ها، عراقى ها و تعدادى از هندى ها و پاکستانى ها و برخى آمريکايى ها که بيشتر سياه پوست هستند. اين به نظر من، مثال خوبى است براى ديدن ارتباط شيعيان گوناگون در آنجا. مدتى در آن مسجد دو نماز جماعت برپا مى شد، اما به سوى دو قبله; يعنى وقتى اذان مى گفتند گروهى در يک طرف صف درست مى کردند و گروه ديگر در طرف ديگر با 40 درجه تفاوت! خيلى ناراحت کننده بود! تا اينکه يک روز آن ها براى من توضيح دادند که چرا دو قبله داريم; گفتند: بعضى از ما مقلّد امام خمينى(رحمه الله) هستيم و بعضى ديگر مقلّد آية اللّه خوئى(رحمه الله). توضيح دفتر امام اين است که ما بايد يک تونل از نيويورک به سمت مکّه در نظر بگيريم و به سمت کعبه و به آن جهت نماز بخوانيم. ولى آية اللّه خوئى گفته است که بايد يک ستون خيلى بلند با يک سيم به طرف مکّه در نظر بگيريم! خوب، اين ها با هم هيچ فرقى ندارند! در روى زمين يا بالاى زمين بايد يک قبله باشد. ولى آن ها متوجه منظور نشده بودند. اما بعداً فهميدم که اختلاف فقهى ظاهرى بين آن ها فقط يک بهانه است; يعنى آن ها که از امام و آقاى خوئى تقليد مى کردند، خيلى با هم خوب نبودند و نمى خواستند با هم باشند، و اين راهى بود که مى توانستند به وسيله آن مخالفت خود را ابراز کنند. پس از وفات آية اللّه خوئى اين مسئله حل شد و آن هايى که مقلّد آية الله خوئى بودند، قبول کردند که در اشتباه بودند. اکنون همه يک قبله دارند ولى باز هم نوعى تنش فرهنگى و سياسى بين آن ها وجود دارد.
اکثريت شيعيانى که از جاهاى گوناگون به آمريکا رفته اند، براى تبليغ اسلام به آنجا نرفته اند بلکه براى پول و تجارت به آنجا رفته اند. آن ها براى پيدا کردن موقعيت بهترى از لحاظ مادى و کسب درآمد به آنجا رفته اند. بنابراين، بيشتر پاکستانى ها و آفريقايى در آنجا کار تجارى مى کنند; ايرانى ها بيشتر مهندس و پزشک اند; لبنانى ها از قديم در کار ماشين بوده اند، البته کارهاى ديگرى هم دارند; عراقى ها هم شغل هاى گوناگون دارند.
غير از مسجدها يا سازمان هاى اسلامى و مدرسه که شيعيان درست مى کنند، آن ها براى خودشان حسينيه هم دارند. بعضى از اين حسينيه ها به اين دليل ساخته شده اند که از مديريت سازمان هاى اسلامى ديگر خوششان نمى آمده است. به همين دليل، دنبال اين هستند که براى خودشان جايى درست کنند. پس حسينيه درست مى کنند تا بگويند ما مى توانيم مردم را بيشتر جذب کنيم. گاهى هم مسائل سياسى در کارند; مثلا، يک مسجد بيشتر مرکز طرفداران حکومت ايران است و ديگرى مرکز مخالفان حکومت.
معمولا آمريکايى هايى که اصالتاً آفريقايى يا سياه پوستند از اين موضوع احساس ناخوشايندى دارند; چون آن ها يک اقلّيت هستند و براى تجارت و پول به آمريکا نيامده اند; برخى از آن ها در آنجا به دنيا آمده اند و به اسلام و بخصوص تشيّع علاقه پيدا کرده اند و به همين دليل، اين موضوع تمام زندگى شان را عوض کرده است. آن ها نمى خواهند فرهنگ خود را نگه دارند، آن ها مى خواهند تشيّع و اسلام را تبليغ کنند، ولى گروه هاى خارجى که به آنجا آمده اند جور ديگرى به موضوع نگاه مى کنند; چون آن ها غالباً براى تجارت به آنجا آمده اند و مى خواهند خوب زندگى کنند. بنابراين، به اين گونه تشکيلات دينى هم نياز دارند. اين دو گروه با هم سازگارى فکرى ندارند. آفريقايى ها مى گويند: چرا شما براى رسيدگى به مردم بيچاره برنامه نداريد؟ امام جماعت مى گويد: ما دستمان پر است، ولى براى مشکلات خودمان. اما «خودمان» چه کسانى هستند؟ فقط کسانى که عراقى هستند؟ پس براى سياه پوست ها چه مى کنيد؟ اين نوع دعواها در مساجد آنجا زياد است; نه تنها در بين سنّى ها، بلکه در بين شيعيان هم چنين مسائلى وجود دارد.
گروه هاى ديگرى هم در آنجا وجود دارند; مانند صوفى ها ـ صوفى هاى شيعه و صوفى هاى غير شيعه. شيخ فضل اللّه حائرى شخصيت برجسته اين گروه است که قبلا در آمريکا بود، ولى اکنون در جنوب آفريقا فعاليت مى کند. او اصلا عراقى است و در بين مردم آمريکا خيلى جا باز کرده. در «کاليفرنيا» عده اى مريد پيدا کرد و در «تگزاس» زمينى خريد. همه کسانى که مى توانستند به دنبال او به تگزاس رفتند. اسم مرکز خود را هم در تگزاس «بيت الدين» گذاشت. تا وقتى که در کاليفرنيا بود، در مورد تشيّع هيچ چيزى نگفت; همه فکر مى کردند که او يک صوفى سنّى است، ولى بعد وقتى که مريدهايش را جمع کرد، به مؤذّن گفت: بعد از «اَشهدُ اَنّ محمّداً رسول اللّهِ»، بگويد: «اَشهدُ اَنَّ عليّاً ولىُّ اللّهِ.» اولين بار وقتى مردم شنيدند، تعجب کردند. اما وقتى مردم براى نماز جمع شدند، به آن ها گفت: من تا حالا تقيّه مى کردم، ولى الآن که ما يک جاى امن داريم، من اعلام مى کنم که ما شيعه هستيم. به همين دليل، نصف مريدانش رفتند. البته اين يک گروه کوچکى بود که شايد بيش از چهل نفر مريد نداشت، اما آنجا گروه هاى متعددى به اين صورت هستند که برخى از آن ها شرع اسلام را بيشتر رعايت مى کنند; ولى برخى هم گاهى افراط مى کنند.

وقتى تگزاس بودم، عضو يکى از اين گروه ها مرا براى افطار دعوت کرد. به مرکز آن ها رفتم، ديدم گروه شيعه صوفى «اويسى» هستند. وقتى مغرب شد، نصف اذان را که گفتند، هيچ کس از جايش بلند نشد، همه نشسته يک حمد و سه «قل هو اللّه» خواندند. پرسيدم اين کار چيست؟ گفتند اين نماز ماست! تعجب کردم. من فکر کردم که اين ها فراموش کرده اند چطور نماز بخوانند، اما ديدم آنچه در ميان آن ها باقى مانده همين نحوه نماز است. بيشتر اعضاى گروه اويسى ايرانى هستند. به هر حال، گروه هاى گوناگونى در آنجا هستند، معمولا هم هيچ ارتباطى با هم ندارند; مثلا، گروه «شيخ فضل اللّه» هيچ ارتباطى با گروه «اويسى» ندارد. آن ها که عضو گروه هاى صوفى هستند معمولا در مراکز اسلامى و مساجد شرکت نمى کنند. البته استثنا هم در کار هست; چون فقط اين مراکز و مساجد هستند که مى توانند براى کارهاى مورد نظرشان پول جمع کنند.



ارتباط شيعيان آمريکا با يکديگر
----------------------------------
شيعيان در آمريکا چه ارتباطى با هم دارند؟ وضعيت آن ها خوب نيست، خيلى تفرقه دارند، معمولا از همديگر خبرى ندارند و جدا جدا کار مى کنند; کار آن ها هم غالباً رقابتى است; مثلا، يک حسينيه يا مسجد با حسينه و مسجد مجاور خود در جذب بيشتر افراد رقابت مى کند. حتى در بين حسينه ها و مساجد يک ملت هم اين کار شايع است; مثلا، حسينيه لبنانى ها با مسجد عراقى ها هيچ کارى با هم ندارند، ولى اگر ايرانى ها مسجديا حسينه اى داشته باشند با هم رقابت مى کنند و همين موجب کينه مى شود.

سنّى ها در آمريکا بيشتر به صورت سازمانى زندگى مى کنند; يعنى تعدادى سازمان هاى ملّى براى کل آمريکا درست کرده اند و به شکل هاى گوناگون کارهاى خود را انجام مى دهند; برخى از آن ها تنظيم امور مساجد را به عهده دارند، برخى ديگر فعاليت هاى سياسى مى کنند ـ مثلا سعى مى کنند از حقوق مسلمانان دفاع کنند ـ بعضى از آن ها در ميان دانشجويان فعّال هستند، ... ولى شيعيان اين طور جا نيفتاده اند. چندين بار سعى کرده اند که مرکزى براى شيعيان آمريکا درست کنند، ولى خيلى از اين طرح استقبال نکرده اند. علت اين موضوع آن است که گروه هاى شيعى انسجام کمترى با هم دارند مثلا در شهرهاى بزرگ، مى بينيد در مساجد سنّى ها گروه هاى گوناگون در کنار هم مشغول فعاليت هستند، ولى در ميان شيعيان اين وضعيت کمتر ديده مى شود. به همين دليل، شيعيان هنوز نتوانسته اند سازمان برجسته اى تأسيس کنند که موجب جذب شيعيان و تشکّل آن ها باشد.


ارتباط شيعيان با ديگر مسلمانان
-------------------------------------
نکته ديگرى که بايد به آن توجه داشته باشيم ارتباط شيعيان با مسلمانان ديگر است. پس از حادثه 11 سپتامبر، مسلمانان ـ به طور کلى ـ در آمريکا بسيار تحت فشار هستند. مأموران «اف. بى. آى.» دايم آن ها را تحت نظر دارند و از آن ها پرسوجو مى کنند، بخصوص از آن ها که شيعه هستند; مثلا، از آن ها مى پرسند: آيا شما عضو يک گروه تروريستى هستيد؟ آيا شخص ديگرى را از گروهى که در آن هستيد، مى شناسيد؟ نظر شما در مورد تروريسم چيست؟ در چنين وضعى، شيعيان مانده اند که چه بگويند. مى توانند بگويند ما مسلمان هستيم; مانند مسلمانان ديگر و با عمل دولت که درصدد رخنه در وحدت مسلمانان است، مخالفيم. مسلمانان بايد بين خودشان وحدت داشته باشند، چه شيعه و چه سنّى. بعضى از دوستان فکر ديگرى داشتند; مى گفتند: وقتى «اف. بى. آى.» پرسوجو مى کند، مى گوييم: تروريست ها وهّابى هستند و ما با آن ها هيچ ارتباطى نداريم; تروريست ها سنّى هستند، ما شيعه هستيم. براى مأموران «اف. بى. آى.» روضه کربلا مى خوانيم و مى گوييم: کربلا کجا بود، يزيد که بود و اين اسامه بن لادن هم فرزند همان يزيد است. اين تروريست ها هم همه طرفدار او هستند و ما کارى با آن ها نداريم!

به هر حال، شيعيان بر سر چند راهى قرار دارند که چه بکنند. چند راه در پيش رو دارند: يکى اينکه با ديگر مسلمانان اتحاد پيدا کنند و با وحدت، قوى تر شوند، يا نه، کنار بروند; چون شيعه هستند و بگويند: ما مثل آن ها نيستيم. اکثريت شيعيان در آمريکا طرفدار شکل دوم بودند; مى گفتند: ما با آن ها کارى نداريم، ما با آن ها خوب نيستيم; ما شيعه هستيم، سنّى ها بد هستند; ما تروريست نيستيم، آن ها تروريست هستند. البته هميشه اين طور نيست، اختلاف نظر در اين باره زياد است. اما بايد توجه داشته باشيم که اکثريت شيعيان براى چه به آمريکا مى روند; براى اسلام به آنجا رفته اند؟ خير، آن ها به خاطر پول به آمريکا رفته اند; براى اينکه يک زندگى راحت داشته باشند. اما الآن دولت آن ها را اذيت مى کند.

تابستان گذشته در نيويورک با يکى از مسلمانانى که آنجا مغازه دارد صحبت مى کردم; او مى گفت: پس از واقعه 11 سپتامبر چهل درصد مردم از مشترى هاى من کم شده اند; چهل درصد کار من کم شده است. چه بايد بکنيم؟ آن ها مى گويند: ما فقط مى خواهيم به مردم بگوييم: ما کارى با تروريسم و اين چيزها نداريم. آن ها گروهى ديگر هستند، ما با آن ها نيستيم، ما هيچ کارى با تروريسم نداريم، فقط مى خواهيم تجارت کنيم. اين طرز تلقّى بيشتر شيعيان آمريکاست.

اين طرز تفکر، چه نتيجه اى مى دهد؟ طبيعى است که سنّى هاى آنجا از اين کار بدشان مى آيد. اينکه شما مى گوييد ما تروريست نيستيم و ما را اذيت نکنيد، يعنى سنّى ها تروريست هستند، آن ها را اذيت کنيد؟ همه ما سنّى ها تروريست هستيم؟ نمونه اين برخوردها را در روزنامه ها مى توان ديد. حتى صوفى ها، که اصلا سياسى نيستند و درباره اين مسائل اظهار نظر نمى کنند، ولى با وجود اين، يکى از اين صوفى ها، که اسمش ح. م. کلر (Keller) است و در واشنگتن افرادى جمع کرده است، در سخنرانى خود گفت: «ما صوفى هستيم و کارى با شيعه نداريم، شيعه يک فرقه منحرف از اسلام است و ما آن ها را قبول نداريم، آن ها مسلمان واقعى نيستند.» چرا اين را گفت؟ البته هميشه اين نوع دعوا بين مسلمانان شيعه و سنّى در آمريکا و در بين گروه ها مختلف بوده است، ولى نديديم که يکى از رهبران آن ها در يک عرصه عمومى اين گونه صحبت کند. به نظر من، مسلمانان آنجا بايد خيلى مواظب باشند; چون گروه هايى هستند که مى خواهند آتش اختلاف را شعلهورتر کنند.


وضعيت وحدت بين مسلمانان در آمريکا
------------------------------------------
در حال حاضر، وضعيت اتحاد مسلمانان در آمريکا خيلى بد است. وحدت بين خود شيعيان هم اصلا خوب نيست و از اين هم بدتر مى شود. مهم ترين بحران ـ به نظر بنده ـ براى جامعه مسلمانان آمريکا حادثه 11 سپتامبر بود که باعث فشار بر مسلمانان شد و در نتيجه آن مى بينيم که دشمنان مى خواهند اختلاف بين شيعه و سنّى رشد کند.

الآن بحثى در مورد خود ايران وجود دارد. در بسيارى از روزنامه ها، بحث اين است که آيا آمريکا مى خواهد با ايران بجنگد يا نه. تقريباً هر روز در آمريکا، در روزنامه ها مطالبى عليه ايران مطرح مى شوند. واکنش شيعيان در برابر اين نوع فشار چيست؟ دولت آمريکا مى گويد: «ايران محور شرارت است.» روزنامه ها هم اين طور القا مى کنند. فشار دولت آمريکا اين جور است که ميان شيعيان مى آيند، مى پرسند: آيا شما طرفدار ايران هستيد يا نه؟ شيعيان بايد چه پاسخى بدهند؟ معمولا ايرانى هايى که به آنجا رفته اند طرفدار دولت ايران نيستند; به خاطر اينکه نمى خواسته اند اينجا زندگى کنند و ضد دولت بوده اند، به آمريکا رفته اند و «تهران جِلِس» درست کرده اند. اگر دولت آمريکا به آن ها فشار بياورد و بگويد: آيا از دولت ايران حمايت مى کنيد، چه مى گويند؟ مى گويند: ما هيچ کارى با آن ها نداريم. پس اگر امتحان اول براى مسلمانان پس از 11 سپتامبر اين بود که ما سعى کنيم وحدتمان را با ديگر مسلمانان نگه داريم يا از همديگر جدا شويم، اين امتحان را خوب پس نداده ايم.

امتحان دوم اين است: شما که شيعه هستيد، ديدگاهتان نسبت به ايران چيست؟ مطمئناً اکثريت شيعيان آمريکا مى گويد: ما هيچ کارى با آن ها نداريم. بله، ايران نفوذ زيادى در ميان مسلمانان، بخصوص شيعيان، دارد. مساجد و مراکز اسلامى آمريکا، روحانيانى دارند که معمولا از ايران آمده اند، يا دست کم چند سالى در حوزه علميه قم بوده اند.اما در اين وضعيت با آن ها چه کار مى کنند؟ تا اين زمان اقدامات خاصى عليه آن ها انجام نشده است; آن ها کارهاى خودشان را انجام مى دهند، ولى به طور کلى، مى بينيم که پس از 11 سپتامبر در آمريکا، بسيارى از گروه هايى که براى دولت سياست پيشنهاد مى کنند، مى گويند: دين دارى در اسلام بايد عوض شود.


اسلام آمريکايى
--------------------
يک شرکت بزرگ به نام Rand Corporation سال گذشته گزارشى به دولت ارائه داد و گفت: به نظر ما، چهار گروه مسلمان وجود دارند که مهم هستند: اول بنيادگرايان که ارزش هاى دموکراسى و فرهنگ غرب را قبول نمى کنند. دوم سنّتگراها که محافظه کارند و در مورد مدرنيته شک دارند. سوم مدرنيست ها که دوست دارند جهان اسلامى عضو جهان مدرن شود و مى خواهند که اسلام را عوض کنند تا با ارزش هاى مدرنيته سازگار شود. چهارم سکولاريست ها که مى گويند: دولت و دين نبايد هيچ ارتباطى با هم داشته باشند.

فکر مى کنيد Rand Corporation کدام يک از اين گروه ها را ترجيح مى دهد؟ همه فکر مى کنند سکولاريست ها، اما نه، آن ها مى گويند: ما سکولاريست ها را قبول نداريم و نمى توانيم با آن ها کار بکنيم; چون آن ها چپى هستند. بنيادگراها را هم قبول نداريم، بلکه مدرنيست ها را قبول داريم و بايد آن ها را تأييد کنيم تا دينشان را بيشتر با مدرنيته ـ يعنى فرهنگ غالب امروز در غرب ـ سازگار کنند. بعد از اين گزارش، ديديم که چندين سازمان جديد به عنوان سازمان هاى اسلامى در آمريکا ايجاد کردند; مثلا، اساس اعتقاد يکى از اين سازمان ها به نام «اتحاديه مسلمانان پيشرو»، بر اين است که هر کس گفت من مسلمان هستم، مسلمان است; از او قبول مى کنيم و فرقى نمى کند که شرع را قبول مى کند يا نه; نماز و حجاب را قبول مى کند يا نه، ... بعد هم مى گويند: ما تبعيض ضد همجنس بازان را قبول نداريم; آن ها هم بايد آزاد باشند; ما تفاوت بين حقوق زن و مرد را قبول نداريم. و مى بينيم که همه ارزش هايى را که در ليبراليسم غرب مطرحند، تأييد مى کنند و مى گويند: ما مسلمانان متجدّد هستيم! البته باز هم فشار بيشتر مى شود.


تشديد فشار عليه مسلمانان
--------------------------------
سال گذشته بوش پيشنهاد کرد که عضو يک مرکز خاص در آمريکا (Denio Pipes) بشود که حامى صهيونيزم است و خيلى تند ضد مسلمانان حرف مى زند. اين مرکز مى گويد: ما بايد مشخص کنيم کدام يک از گروه هاى مسلمان با ما هستند و کدام يک حامى تروريسم. ما بايد همه را شناسايى کنيم و کافى نيست که کسى به ما بگويد با شما هستيم، بايد رسماً اين موضوع را در حضور ديگران بگويد تا ما بتوانيم از اين حمايت استفاده کنيم.

پايکس پيکى از رجال سياسى آمريکا، وقتى به اين موقعيت رسيد، همه مسلمانان چه شيعه و چه سنّى مخالف بودند; مى گفتند: او نبايد در دولت پستى داشته باشد. اين موضوع سر و صداى زيادى به پا کرد. روزى هم که قرار بود کنگره عضوت او را تصويب کند، تصويب نکرد. ولى به خاط اينکه در قانون آمده است که اگر تعداد موافقان براى تأييد شخصى کم باشد خود رئيس جمهور مى تواند بدون تأييد آن ها او را تأييد و نصب کند، به اين صورت او در دولت به اين پست رسيد، يعنى بدون تأييد کنگره فقط با تصميم بوش، به اين مقام رسيد. او از بوش هم افراطى تر عمل کرد; تا حدى که خود بوش هم نمى خواست او را ابقا کند. گويا نظر بر اين است که در دور ديگر، او به اين پست نرسد.

يکى از پيشنهادات او اين بود که گفت در آمريکا، در زمان جنگ جهانى دوم، عده اى از جوانان ژاپنى را جمع کردند و در اردوگاه نگه داشتند; چون مردم آمريکا مى ترسيدند که مبادا بسيارى از اين ژاپنى ها جاسوس باشند. معمولا آن ها که ليبرال هستند، مى گويند: اين يک صفحه سياه در تاريخ آمريکاست. ولى پايکس مى گويد: اين يک کار معقولى بود; چون در ميان آن ها برخى طرفدار يا احتمالا دشمن بودند و ما بايد بر آن ها نظارت مى کرديم و آن ها را محدود مى کرديم. امروز هم ما يک جنگ در پيش داريم; جنگ با تروريسم. تروريست ها کجا هستند; در ميان مسلمانان هستند. پس بايد آن ها را جمع کنيم. اما او به طور صريح و روشن اين مسئله را مطرح نکرد، به صورت کنايه اين موضوع را مطرح نمود.

مسلمانان از اين سخن او بسيار ناراحت شدند و با او و پيشنهادش مخالفت کردند و گفتند: اين کار درستى نيست. دولت بوش در مقابل، گفت: ما چنين برنامه اى نداريم، ولى در اين باره بحث بود. اين مسئله موجب شد که اگرچه چنين اقدامى عليه مسلمانان صورت نگيرد، اما آن ها تحت فشار قرار گيرند. به همين دليل، اگر ـ مثلا ـ شما شيعه هستيد و در آمريکا مغازه اى داريد، مشترى کم داريد; چون در آنجا بحث است که مسلمانان را در يک اردوگاه جمع کنند. بنابراين، شما چه کار مى توانيد بکنيد؟

بعضى از دوستان بنده که در آنجا شيعه هستند و کارى دارند، مى گفتند: ما مى خواهيم به ايران يا کشورهاى ديگر برگرديم. ولى اين کار خيلى سخت است; به خاطر پول; چون ـ براى مثال ـ در آنجا ده برابر استاد اينجا حقوق مى گيرد. البته اينجا مى توانند زندگى کند، ولى نمى خواهند; مشکل است. اما اگر بخواهند آنجا بمانند، مجبورند اين گونه فشارهاى دولت را تحمّل کنند. پس همين موضوع براى آن ها چنين گرايشى ايجاد مى کند که به دولت به نوعى تضمين بدهند که هيچ کارى نکنند; بگويند: شما ما را اذيت نکنيد، ما دست از پا خطا نمى کنيم. اکنون اکثريت شيعيان در آمريکا چنان تحت فشار هستند که حاضرند چنين تضمينى به دولت بدهند.

به خاطر دارم چند سال پيش يکى از مسئولان دولت ايران وقتى ديد گروه هاى يهودى چطور از اسرائيل حمايت مى کنند، گفت: کاش شيعيان اين چنين از جمهورى اسلامى ايران حمايت مى کردند، ولى متأسفانه در کشورهاى خارج، ميان مسلمانان وحدت برقرار نيست. البته در شرايط کنونى، با اين همه فشار بر عليه ايران، وضع بدتر هم مى شود; در آنجا حتى اگر کسى ايران را دوست دارد و جمهورى اسلامى را دوست دارد، حاضر نيست آن ها بفهمند، تا مورد آزار و اذيت آن ها قرار نگيرد. پس ترجيح مى دهد چيزى نگويد. اگر هم احتمال بدهد که مأمورى در مسجد هست، ترجيح مى دهد به مسجد نرود. اکنون اين وضعيت در آنجا حاکم است.

يکى از دوستان از من پرسيد: شما که به تهران مى رويد، مى خواهيد در مورد وضعيت شيعيان آمريکا صحبت کنيد، چه مى گوييد؟ گفتم: بد است، اکنون وضعيت شيعيان در آمريکا بسيار بسيار وحشتناک است. مسلمانان ـ به طور کلى ـ تحت فشار هستند. به خاطر مشکلات سياسى که آمريکا با ايران دارد، وضعيت شيعيان در آمريکا خيلى بد است. شيعيان فکر مى کردند که مى توانند خود را نجات دهند; چون مى گويند: ما با اسامه بن لادن و صدّام کارى نداريم، آن ها سنّى هستند; ولى اکنون وقتى در اين باره صحبت مى کنند، موضوع را به کل مسلمانان نسبت مى دهند; مى خواهند پنهان بمانند. متأسفانه شيعيان در آمريکا، يک سازمان قوى ندارند تا بتواند از آن ها حمايت کند; حتى سنّى ها هم که سازمان دهى بهترى دارند، از چنين قدرتى برخوردار نيستند. از سوى ديگر، اکنون سنّى ها از شيعيان بدشان مى آيد; چون مى گويند: شيعيان گفته اند اسامه از شما سنّى هاست، نه از شيعيان. پس آن ها هم نمى خواهند به شيعيان کمک کنند. بنابراين، شيعيان تنها مانده اند و اين کار را براى دشمن راحت کرده است; خيلى راحت بين شيعيان و اهل سنّت تفرقه انداخته است.

پرسش و پاسخ
---------------------
سؤال: لطفاً درباره سابقه و قدمت شيعيان سياه پوست آمريکا توضيح دهيد که اسلام آن ها از کجا نشأت گرفته است و پيشينه چند ساله دارد.

جواب: ماجراى شيعه شدن سياه پوست هاى آمريکا داستان جالبى است. آن ها هم در آمريکا مظلومند. بيش از بيست درصد مردان سياه پوست تا سن سى سالگى، همه مدتى را در زندان مى گذرانند، و اين تعداد زيادى را شامل مى شود. واکنش سياه پوست ها در برابر اين وضعيت، طرد فرهنگ غالب آنجاست. بسيارى از سياه پوست ها به خاطر امام خمينى(رحمه الله) شيعه شده اند. ايشان محکم در مقابل آمريکا موضع گرفت. سياه پوست ها گفتند: نگاه کنيد، اين مرد چه شجاعتى دارد! اين مى تواند رهبر ما هم بشود، ما او را قبول داريم. خيلى ها تحت تأثير اين اقدام ايشان قرار گرفتند و ايشان را دوست داشتند. البته اشکالاتى هم وجود دارند; يعنى خيلى از شيعيان سياه پوست انتظار داشتند که وقتى شيعه مى شوند، شيعيان ديگر آن ها را تحويل بگيرند و به آن ها بگويند: شما مى توانيد با دختران ما ازدواج کنيد، به شما کار هم مى دهيم. ولى بعد ديدند اين طور نشد. آن ها شيعه شدند، هيچ ايرانى هم حاضر نيست ـ به جز چند نفر استثنا ـ که دخترش را به آن ها بدهد; چون مدتى را در زندان بوده اند، شغلى هم ندارند. چون آن ها را قبول نکردند، ناراحت شده اند و مى گويند: شما نژادپرستيد. به طور کلى، اين مشکل در مورد آن ها وجود دارد.

يکى از ائمّه جماعت در مسجد آية الله خوئى به من مى گفت: چند روز پيش يک سياه پوست قوى هيکلى به مسجد آمده بود و مى گفت: من شيعه هستم و تازه از زندان بيرون آمده ام; هم يک زن مى خواهم و هم يک شغل. مى گفت: من وحشت کردم; گفتم: بگرد براى خودت کارى پيدا کن و با دختر مناسبى ازدواج کن. او گفت: ما شيعه شده ايم، نبايد زن پيدا کنيم؟ خودتان دخترى نداريد؟!



سؤال: اگر بين شيعيان کشورهاى گوناگون در آمريکا مشکل سياسى خاصى وجود ندارد، چرا يک سازمان متشکّلى درصدد رفع مشکلات آن ها برنمى آيد؟

جواب: در مورد اين سؤال، فقط مى توانم اين موضوع را بگويم که درست است که شيعيان آنجا يا سازمان هاى شيعى به ظاهر در چارچوب دستورات شيعى عمل مى کنند، ولى کار آن ها عميق نيست، خيلى از آن ها که شيعه هستند، بخصوص آن ها که از ايران و ديگر کشورها به آمريکا آمده اند، به خاطر دينشان به آمريکا نيامده اند; بى دين نيستند، اعتقاد دارند، ولى نمى خواهند در موضوعات اعتقادى زياد فعّال باشند. اگر ببينند وضعيت براى آن ها مشکل است، حتى دين خود را هم ترک مى کنند.



سؤال: علت اينکه دولت مردان آمريکا با شيعيان ايرانى تا اين حد مخالفند چيست؟ همه مکتب ها آزادند، پس چرا مکتب تشيّع در آمريکا آزاد نيست؟

جواب: آمريکايى ها خيلى کارى ندارند که اکثريت ايرانى هاى آنجا شيعه هستند، ولى مى خواهند همه آن ها را تحت کنترل داشته باشند. همه شيعيان تحت فشارند، اما نه به خاطر اينکه دولت ضد اکثريت آن هاست; مثلا، با ايرانى هايى که به خاطر سلطنت پرستى به آنجا رفتند، مخالف نيست. ولى آمريکايى ها مى خواهند آن ها را خوب بشناسند و زير نظر داشته باشند. بنابراين، مى گويند: بد نيست که چند مأمور ميان آن ها بفرستيم تا ببينيم آيا آن ها کسى را مى شناسند که بخواهد کار تروريستى بکند يا نه. آيا کسى را مى شناسند که از طرف ايران مأموريت داشته باشد؟ البته همه مى دانند که «آزادى» يک شعار بيش نيست که آن ها مطرح مى کنند. کسى نبايد مثل بچه ها فکر کند که آن ها راست مى گويند. بنده هميشه مى گفتم که «در آمريکا هر چه مى خواهيد بگوييد، ولى هيچ کس گوش نمى کند.» و معمولا اين جور کنترل مى کنند، ولى بخصوص پس از حادثه 11 سپتامبر کنترل خيلى بيشتر است. کنترل آن ها به اين صورت نيست که شما را سانسور کنند; مثلا، اگر شما مسجد بسازيد جلوگيرى نمى کنند، ولى مى خواهند بر کار شما نظارت داشته باشند. در سازمان هاى اهل تسنّن، بخصوص بر سازمان هايى که مسلمانان براى کمک به مردم فلسطين داير کرده بودند، خيلى نظارت کردند; حتى برخى از حساب هاى آن ها را بستند. خود مسلمانان در آمريکا به دولت مى گفتند: اگر شما مى گوييد: بعضى از سازمان هاى ما با تروريست ها ارتباط دارند شما اعلام کنيد کدام يک از سازمان ها قابل اعتماد هستند که ما زکاتمان را به آن ها بدهيم. ولى دولت گفت: اين در مسئوليت ما نيست. شما به هر که مى خواهيد پولتان را بدهيد، ما بعداً بررسى مى کنيم، هر کدام را که مشکوک بود، تعطيل مى کنيم.

سؤال: آيا مسئولان دولت آمريکا به اين مسئله توجه ندارند که اين کار منطقى نيست که اگر کارى را شخصى مثل اسامه بن لادن انجام داد، آن را به حساب ساير مسلمانان نگذارند؟

جواب: آن ها مى خواهند مسلمانان و گرايش هاى آن ها را کنترل کنند; مثلا، مى خواهند ببينند در ميان شيعيان آمريکا چه نوع گرايش هايى وجود دارند. مى بينيم که بعضى از آن ها طرفدار جمهورى اسلامى هستند، بعضى سلطنت طلب، بعضى دموکرات، بعضى چپى و ... آن ها فقط مى خواهند به گرايش هاى اسلامى جهت بدهند تا به اصطلاح خودشان، «مدرنيست» بشوند.



سؤال: به نظر مى رسد بخش قابل توجهى از رفتار حکومت آمريکا با شيعيان آنجا، تحت تأثير برخوردهاى سياسى با دولت ايران است. به نظر شما، جمهورى اسلامى براى بهبود وضعيت شيعيان آمريکا و رفع تنش هاى موجود، چه اقدامات سياسى مى تواند انجام دهد؟

جواب: فشارى که در آمريکا بر شيعيان وارد مى آيد نتيجه سياست خارجى آمريکاست. سياست خارجى آمريکا به راحتى عوض نمى شود. بنابراين، براى تغيير وضعيت مسلمانان آنجا من خيلى اميد ندارم. تنها چيزى که ـ به نظر من ـ مى تواند به مسلمانان آنجا کمک کند، ارتباط با ديگران است. مسلمانان بايد با مردم آمريکا ارتباط برقرار کنند. بررسى هاى آمارى نشان مى دهد بيش از چهل درصد آمريکايى ها فکر مى کنند که مسلمانان آنجا خطرناکند. از اين چهل درصد، اکثريتشان مردان سفيدپوست کم سواد هستند. بيشتر طرفداران بوش اين چنين هستند. آن ها اصلا نمى دانند تفاوت تشيّع و تسنّن چيست. آن ها فقط هر چه را دولت بگويد قبول مى کنند. دولت مى گويد: مسلمانان خطرناک هستند، مردم هم از آن ها مى ترسند. وقتى مردم مى ترسند، اين فشار را بر آن ها مضاعف مى کند. برطرف کردن اين فشار هم کار آسانى نيست. ما مى بينيم مسلمانان با کليساها ارتباط برقرار مى کنند; رفت و آمد مى کنند، به کليسا مى روند، آن ها را به مسجد دعوت مى کنند، درباره اعتقادات و مشترکاتشان صحبت مى کنند، ولى اين کم است. تابستان گذشته که در آنجا بودم، در چند کليسا صحبت کردم و کتابى را که مجموعه روايات اهل بيت(عليهم السلام)درباره حضرت عيسى(عليه السلام) بود و با کمک دوستان جمع آورى کرده ايم به آنجا بردم. وقتى چند روايت از اين کتاب را براى آن ها خواندم براى آن ها خيلى جالب بود و خيلى استقبال کردند.

يکى از آن ها سؤال کرد: پس چرا مسلمان ها مى خواهند ما را بکشند؟ گفتم: مسلمان ها نمى خواهند شما را بکشند. گف: چرا در قرآن گفته شده است: هر جا کافرى پيدا کرديد، او را بکشيد؟ اين مگر در قرآن نيست؟ من هم براى آن ها توضيح دادم و راضى شدند; خيلى زود هم راضى شدند. وقتى ارتباط صميمانه و صادقانه با ديگران برقرار کنيد، وقتى کينه اى در کار نباشد، زود قبول مى کنند. يک جا صحبت مى کردم، گفتند: شما بايد به همه کليساهاى ما برويد و صحبت کنيد تا همه بدانند که ايران چگونه کشورى است، و مسلمانان چه طور مردمى هستند. اما به طور کلى، آنچه در ذهن مردم است اين است که مسلمانان شمشيرى در دست دارند و مى آيند; خطرناک هم هستند! سلاح اتمى دارند. واى! پس چه بايد بکنيم؟ در مجلاّت و روزنامه ها طورى وانمود مى کنند که مردم واقعاً مى ترسند.

تابستان در منطقه اى بودم که مادرم هم آنجا ساکن است، يکى از افراد پرسيد: واى! شما در ايران هستيد! نمى ترسيد؟ گفتم: چرا بترسم؟ آنجا خيلى خوب است. گفت: نه، آنجا هميشه انفجار است و سنگ و تظاهرات. گفتم: آنجا فلسطين است، نه ايران! گفت: فرقى نمى کند، آنجا هم خاورميانه است! مردم سطح پايين اصلا نمى دانند که تشيّع، ايران و اسلام چه ربطى با هم دارند. فقط مى گويند: اين ها در آن منطقه اند و همه خطرناک هستند. در اين صورت، تنها کارى که شيعيان مى توانند بکنند اين است که سعى کنند با ديگران ارتباط پيدا کنند. بنده پيشنهاد کردم که کتاب مزبور حضرت عيسى در روايات شيعه را امام جماعت هر مسجدى در آنجا، به يک کشيش از کليساهاى اطراف هديه بدهد تا ببينند فکر شيعه در اين باره چيست. همه گفتند: فکر خوبى است، ولى ما الآن بودجه نداريم!



سؤال: تعريفى که جناب عالى از شيعيان آمريکا به دست داديد مبتنى بر مدرنيسم است که طبيعتاً آمريکا نبايد با آن ها مشکلى داشته باشد. اما سوى ديگر، گفتيد: روز به روز فشار بر شيعيان بيشتر مى شود. در اينجا، نوعى تناقض به چشم مى خورد. لطفاً توضيح دهيد.

جواب: ظاهراً نوعى تناقض در آنجا ديده مى شود. ما در ظاهر مى بينيم که اکثريت شيعيان آنجا طرفدار مدرنيسم هستند; يعنى آنچه آمريکا مى خواهد. پس چرا بر آن ها فشار مى آورد؟ ما بايد ببينيم اين فشار چگونه بر آن ها اعمال مى شود.

مثلا، شما آنجا يک زندگى صددرصد آمريکايى هم که داشته باشيد، باز هم مأمور «اف. بى. آى.» به خانه شما مى آيد و از شما پرس و جو مى کند. اين فشار است. «چرا دولت اين کار را مى کند؟» سؤال بى جايى است. فکر مى کنند شايد شما بتوانيد به آن ها کمک کنيد. سؤال مى کنند: شما از تروريست ها کسانى را نمى شناسيد؟ وضع اين طور است. دوستان من که آنجا هستند و يک زندگى کاملا آمريکايى دارند، مى گفتند: «اف. بى. آى.» از ما هم پرسوجو کرده است. هيچ کس دوست ندارد «اف. بى. آى.» خانه اش را تفتيش کند و از او بازپرسى کند، ولى اين موضوع هست. از اين نظر، شيعيان احساس مى کنند تحت فشار هستند. آن ها به «اف. بى. آى.» مى گويند: ما با شما هستيم. چرا ما را اذيت مى کنيد، ولى آن ها مى گويند: ما فقط مى خواهيم چند سؤال بپرسيم: چه کسانى را مى شناسيد؟ آيا به مسجد مى رويد؟ اعتقادات مردم اهل مسجد چگونه است؟ از سوى ديگر، مردم نادان، که فقط مى بينند شما ايرانى هستيد، چون مى بينند الآن آمريکا در مورد حمله به ايران صحبت مى کند، به شما مى گويند: شما هم با آن ها هستيد. شما مى گوييد: نه، من مدرنيست هستم، من با شما هستم، چرا مرا اذيت مى کنيد; ولى اگر شخصاً شما را نشناسند به شما مشکوک مى شوند.

دوستى دارم که بيش از ده سال است در آنجاست و در دانشگاه تدريس مى کند، تابستان گذشته که با او تلفنى صحبت مى کردم، مى گفت: من فکر مى کردم که مى توانم اينجا زندگى کنم. مثل هر کس ديگرى که از کشورهاى ديگر به آمريکا مى رود; من هم از ايران آمدم، ولى الآن متوجه شده ام که نمى شود. من هميشه مورد شک و سوء ظن هستم، در حالى که قاعدتاً نبايد اين طور باشد; چون ايشان خيلى متعادل و طرفدار مدرنيسم است; همان که آمريکا مى پسندد، دموکراسى و حقوق بشر آمريکايى و مانند آن ها را صددرصد قبول دارد، ولى باز هم مى گويد: من براى مردم اينجا مورد شک و ترديد هستم. وقتى براى خريد به مغازه مى روم، نگهبان مغازه دايم دنبال من است، مراقب من است. چه کسى مى تواند اين وضع را تحمّل کند؟



سؤال: آيا دولت آمريکا به شيعيان فرصت مطرح کردن خود و عقايدشان را مى دهد؟

جواب: به هيچ وجه. حتى آنجا که بودم با دوستان اين اشکال برايمان مطرح بود که ـ مثلا ـ در روز عاشورا همه گروه هاى شيعه در خيابان پنجم نيويورک راه پيمايى مى کنند و زنجيرزنى و عزادارى مى کنند. هميشه تلويزيون آمريکا از اين مراسم در حد چند ثانيه تصاويرى نشان مى دهد که ببينيد اين ديوانه ها چه مى کنند! مردم اصلا هيچ نمى فهمند که اين ها چرا اين کار را مى کنند.



سؤال: حتى در حد يک اعلاميه هم نظرات شيعيان را پخش نمى کنند يا اينکه بخواهند به صورت مکتوب خود را معرفى کنند؟

جواب: اصلا آن ها نمى خواهند شيعيان مطرح شوند. حتى به کتابى که شيعيان خود آمريکا براى معرفى اعتقادات خود مى نويسند اجازه چاپ نمى دهند. مهم ترين کتابى که در مورد تشيّع به زبان انگليسى نوشته شده کتاب Movement است که يک شخصيت بهائى نوشته; بدترين کتابى است که درباره تشيّع نوشته شده است. مسلمانان و شيعيان آنجا براى معرفى مکتب خودشان به ديگران چه مى توانند بکنند؟ مثلا، در آمريکا، براى خودشان يک شبکه تلويزيونى به نام «شبکه آفتاب» درست کرده اند. اين کانال هر هفته فقط چند ساعت برنامه دارد و برنامه هايش مطالبى مثل اين است که بچه هاى ايرانى به دماوند و جاهاى تفريحى مى روند و ـ مثلا ـ کباب مى خورند و از اين قبيل کارها. براى چه؟ براى اينکه ايرانى هايى که در آمريکا هستند دلشان براى وطنشان تنگ شود. ولى براى اين منظور که خود را معرفى کنند که ما که هستيم و يا اينکه ارتباطى با ديگران داشته باشند، در اين باره کارى نکرده اند.



سؤال: آيا اصلا شيعه در سياست خارجى آمريکا جايگاهى دارد يا نه؟

دکتر تقى زاده داورى: ضمن تشکر و سپاس از جناب آقاى دکتر که مباحثى را مطرح کردند و ابراز خوش حالى از اينکه بحث به صورت مشارکتى پيش رفت، بنده لازم مى دانم اين مطلب را عرض کنم که شيعيان در سياست خارجى آمريکا مورد توجه هستند. با اين توضيح که ما کتابى را ترجمه و نقد کرديم و در مراحل مقدّماتى چاپ است. به نام شيعيان عرب; مسلمانان فراموش شده که آقاى گراهام فولر آن را نوشته است. در پشت جلد اين کتاب نوشته که آقاى فولر دوازده سال مأمور سازمان CIA در لبنان بوده و درباره شيعيان عراق، بحرين، لبنان و کويت و عربستان مطالعه کرده است. کتاب بسيار ماهرانه نوشته شده است. ما بخش هايى از اين کتاب را در فصلنامه شيعه شناسى چاپ کرده ايم. آقاى دکتر تقوى، فارغ التحصيل انگليس، اين کتاب را نقد کرده اند که در فصلنامه شيعه شناسى چاپ شده است. در اين کتاب، به خوبى نشان داده شده است که آنچه آمريکا امروز در خاورميانه تعقيب مى کند بر اساس حرف هاى فولر در اين کتاب است. تمام حرف فولر اين است که ما در دراز مدت، به انرژى نياز داريم; انرژى احتياج به ثبات دارد (ثبات منطقه اى); انرژى در منطقه خاورميانه و کشورهاى عربى و حوزه خليج فارس و در منطقه شيعه نشين است; دولت آمريکا بايد با شيعيان آن منطقه از در مذاکره وارد شود. آن ها هم دنبال شيعيان ايرانى نيستند، جداى از شيعه ايرانى هستند. البته آقاى عبدالمجيد خوئى زمينه تدوين اين کتاب را فراهم کرد. به هر تقدير، نويسنده مى گويد که شيعيان حوزه خليج فارس مناطق استراتژيک نفت خيز دنيا را در دست دارند; آن ها هم با ايران نيستند; دير يا زود تغييراتى در خاورميانه صورت مى گيرد و ضرورت دارد که آمريکا با آن ها از در مذاکره دربيايد و به آن ها رسيدگى کند تا بتواند منافع درازمدت خود را حفظ کند. بر اساس همين کتاب و ديگر مقالات منتشر شده درباره شيعيان منطقه مى توان گفت: شيعيان در استراتژى خاورميانه آمريکا جايگاه ويژه اى دارند و دولت آمريکا بخشى از سياستش در خاورميانه، درباره شيعيان منطقه است و بنابراين، نمى توان نقش شيعيان را ناديده گرفت.

منبع:shistu.org

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر