(
امتیاز از
)
لاهوتي؛از«نورچشم»امام تا عاملمنافقين
صدای شیعه: نام شيخ حسن لاهوتي براي مطلعين از تاريخ انقلاب، ناآشنا نيست. در اين نوشتار قصد نوشتن گزارشي از زندگي و مواضع او را نداريم، بلکه تنها مي خواهيم با بررسي اجمالي نوع برخورد منافقين با وي، نمونهاي عيني از «شکار شخصيتها» توسط منافقين (که البته توسط ديگر گروه هاي منحرف هم اجرا مي شده و مي شود) ارائه کنيم؛ شايد راز آنکه امام خميني روزي او را «نور چشم» خود ميخواندند (صحيفه امام، جلد 10، صفحه 113) ولي در حدود دو سال پس از آن، زماني که او از دنيا رفت نه تنها هيچ پيامي صادر نفرمودند بلکه حتي در سخنراني هاي متعدد خود در آن ايام هم هيچ اشارهاي (ولو بسيار کوچک) به او نکردند، در همين نهفته باشد.
مراحل شکار موجهين بي بصيرت توسط منافقين
-----------------------------------------------------
منافقين جهت تقابل با انقلاب و نظام، راه هاي متعددي داشتند که يکي از آنها سوء استفاده از موجهين بي بصيرت بود که مراحل مختلفي داشت. مرحله اول رصد افراد مستعد براي سوءاستفاده بود. مرحله بعدي، دوره کردن آن فرد بود، به نحوي که بتوانند به مرور تصوير مطلوب خود را در ذهن آن شخص القا کنند و در مرحله سوم، بزرگ کردن هرچه بيشتر آن فرد در تبليغات بود تا وقتي که سخنان منافقين از دهان او بيرون مي آمد، مردم آن حرف را نه از دهان يک منافق بلکه از دهان مثلاً يک «مبارز زجر کشيده» بشنوند. از اينجا بود که آن فرد تبديل مي شد به تريبون منافقين و احياناً اگر مسئوليتي داشت، در عمل هم منافقين از او کمک مي گرفتند.
وصل شدن شيخ حسن لاهوتي به منافقين ونشان شدن او
------------------------------------------------------------------
يکي از اين شخصيت ها شيخ حسن لاهوتي بود. نشان شدن او توسط منافقين به پيش از انقلاب بازمي گشت، زماني که تب مبارزه مسلحانه، بسياري را فراگرفته بود و بي توجه به اصول و بدون بصيرت، منافقين را بازوان ستبر اسلام فرض مي کردند و در حمايت از آنها از هيچ کوششي فروگذار نمي نمودند. در همين فضا بود که شيخ حسن لاهوتي هم به اصرار و الحاح از اسدالله تجريشي خواست که او را به سازمان مجاهدين خلق وصل کند و نهايتاً هم چنين شد (هفته نامه شهروند امروز، شماره 70، صفحه 65)از اين زمان بود که به گواهي بسياري از مبارزين، شيخ حسن لاهوتي مقدار بسياري از پول هايي را که از مردم به عنوان وجوهات شرعي دريافت مي کرد، به سازمان منافقين مي داد (هفته نامه شهروند امروز، صفحه 67 و خاطرات محمد حسن خاکساران، انتشارات مرکزاسناد انقلاب اسلامي، صفحه 279)او حتي در اين راه، نامه (و شايد نامه هايي) هم به امام خميني در نجف نوشت و از ايشان خواست که منافقين را تأييد نمايند (خاطرات سيد حسين موسوي تبريزي، نشر عروج، صفحه 180 و صفحه 283)
حتي در خاطرات مبارزاني نقل شده است که شيخ حسن لاهوتي همکاري با سازمان منافقين را حتي پس از سال 54 واعلام رسمي تغيير مواضع ايدئولوژيک و ارتداد سازمان هم (به عنوان اينکه قصد دارد آنها را برگرداند) ادامه داده بود (خاطرات آيت الله مهدوي کني، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، صفحه 146)
از همينجا بود که منافقين به درستي شيخ حسن لاهوتي را شخصي مناسب براي پيشبرد اهداف خود تشخيص دادند. لذا تلاش بيشتر خود را براي جذب و هدايت ذهني او آغاز نمودند و در اين راه، پسر او (وحيد) نقشي اساسي يافت.
نقش پسر لاهوتي در جدا شدن او از امام
----------------------------------------------
تقريباً تمام مطلعين و آشنايان بي غرض شيخ حسن لاهوتي متفق القولند که وحيد لاهوتي (که عضو سازمان منافقين بود) عامل اصلي القائات سازمان بر ذهن شيخ حسن لاهوتي بوده است، حتي ديگر اعضا يا هواداران منافقين هم که شيخ حسن لاهوتي را دوره کرده و ذهن او را جهت مي دادند، از کانال همان پسرش وارد مي شدند. آقاي تجريشي در اين باب گفته است: «وحيد، پسر آقا [شيخ حسن لاهوتي] ارتباط با مجاهدين داشت و آنها از طريق وحيد، القائات خود به آقا را مي کردند.» (هفته نامه شهروند امروز، شماره 70، صفحه 67)
آقاي دعاگو هم به درستي اذعان نموده است: «وحيد لاهوتي، پسر آقاي لاهوتي، از اعضاي سازمان مجاهدين خلق بود. او زماني که ما در زندان اوين بوديم، در طبقه پايين آن به سر مي برد. در زندان، وحيد گاهي با پدرش رفت و آمد و معاشرت داشت. در حقيقت عامل اصلي گرايش آقاي لاهوتي به سمت بني صدر و موضعگيري ايشان در مقابل شهيد دکتر بهشتي و آيتالله خامنهاي و حزب جمهوري اسلامي، پسرش وحيد بود. وحيد مرتب اعضاي مختلف سازمان مجاهدين خلق را نزد آقاي لاهوتي ميآورد و آنها القائاتي به ايشان مي کردند. مرحوم آقاي لاهوتي سادگيهايي هم داشت. اين القائات، ذهن آقاي لاهوتي را پُر و او را تبديل به مهره اي از مهره هاي بنيصدر و مجاهدين خلق کرد.» (خاطرات حجت الاسلام محسن دعاگو، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، صفحه189)
البته در خاطرات آيت الله مهدوي کني، صفحات 229 و 230 هم در همين موضوع سوءاستفاده منافقين از آقاي لاهوتي و دوره کردن او، مطالب جالبي ذکر شده است.
تلاش براي مسئول شدن لاهوتي بر کميتهها و مقاومت شهيد مطهري
-----------------------------------------------------------------------------
پس از انقلاب هم منافقين که قصد نداشتند چنين گوهر گرانبهايي براي خود را از دست بدهند، با واسطه هايي (که پي گرفتن ردّ آنها مجالي ديگر مي طلبد) پيشنهاد مسئوليت يافتن آقاي لاهوتي بر کميته هاي انقلاب (که در آن زمان تنها نيروي مسلح انقلاب محسوب مي شدند) را دادند و اگر بصيرت و صلابت شهيد مطهري نبود، شايد فاجعه اي براي انقلاب رخ مي داد. آيت الله مهدوي کني آن ماجرا را چنين به خاطر ميآورد: «مرحوم آقاي لاهوتي... بيشتر ميتوانست با آقايان نهضتي ها و با مجاهدين و بنيصدر بسازد؛ چون سوابقي داشت و يکي از فرزندانش هم جزو مجاهدين خلق بود. آنها با واسطه هايي پيشنهاد داده بودند که آقاي لاهوتي مسئول کميته ها بشود. ... امام در آن وقت در مدرسه علوي تشريف داشتند. ما با دوستان در روز دهم يا يازدهم اسفند نشسته بوديم. ... ساعت حدود يازده و نيم شب بود که ناگهان مرحوم شهيد مطهري سراسيمه از اتاق ديگر وارد شدند و گفتند: چرا نشستهايد که امکان دارد فاجعهاي رخ دهد. گفتيم چه شده؟ گفتند: الآن اين نهضتيها [نهضت آزادي] ... اينها با آقاي لاهوتي در محضر امام هستند و امام، حکم فرماندهي نيروهاي انقلابي را براي آقاي لاهوتي نوشته اند و بناست ساعت 12 از راديو پخش شود و اين فاجعه است. نه از جهت خود آقاي لاهوتي که خود آقاي لاهوتي آدم بدي نيست، ولي ايشان فردي عاطفي و به يک معنا احساسي و ساده است. اينها دورش را گرفتهاند و ممکن است رگ حياتي انقلاب؛ يعني نيروهاي مسلح انقلاب را در اختيار اينها قرار دهد و اين خيلي خطرناک است. ... آقاي مطهري از همان جا به خدمت امام رفتند و عرض کردند شما دو سه دقيقه اي به اين اتاق [اتاق پهلويي] تشريف بياوريد. ... آقاي مطهري گوشزد کردند که اين جريان، جريان خطرناکي است. ... ناگفته نماند که حضرت امام نسبت به آقاي مطهري بيش از همه علاقه و ايمان داشتند. ضمناً ايشان مسئله تفکيک کميته و سپاه را هم طرح کردند؛ به خصوص براي اينکه کار، شدني باشد، گفتند که آقاي لاهوتي را براي سپاه بگذاريم-آن وقت هنوز سپاه شکل نگرفته بود- امام گفتند: پس چه کسي کميته را قبول مي کند؟ گفتند: آقاي مهدوي اعلام آمادگي کرده؛ امام گفتند که اشکالي ندارد و حکم سرپرستي کميته ها به طور موقت به نام حقير صادر گرديد.» (خاطرات آيت الله مهدوي کني، صفحات 226 تا 228)گرچه اين ماجرا با بصيرت و درايت شهيد مطهري به خير گذشت ولي وقتي چند ماه بعد سپاه پاسداران تأسيس شد و امام در 25 شهريور 58 حکم نمايندگي خود در سپاه را براي شيخ حسن لاهوتي نوشتند، شهيد مطهري در جوار رحمت حق آرميده بود و برخي انقلابيون مطرح هم چندان نظر بدي نسبت به وي نداشتند.
مسئوليت لاهوتي در سپاه؛ کانال تغذيه منافقين
------------------------------------------------------
با رسيدن لاهوتي به نمايندگي امام در سپاه (و به نوعي سرپرستي سپاه) منافقين و برخي همفکران آنها با تمام توان به دوره کردن او پرداختند و علاوه بر تريبون کردن او در مجامع عمومي براي فحاشي به بزرگان انقلاب و عملکرد نظام، سطح سوء استفاده خود را به مسائل حاد تري هم کشاندند. يکي از موارد بسيار حياتي در اين قضيه (که اثرات فاجعه آميز آن در زمان ورود منافقين به فاز جنگ مسلحانه آشکار شد) رسيدن انبوهي از اسلحه به دست منافقين از همين کانال بود.
آقاي علي محمد بشارتي(مسئول اطلاعات وقت سپاه) به يک نمونه از اين موارد چنين اشاره کرده است: «سفر ديگر ما به کرمانشاه بود که در معيت مرحوم آقاي لاهوتي، نماينده وقت امام خميني(ره) در سپاه، صورت گرفت. ... در اين سفر که سه روز به طول انجاميد سلاح هاي زيادي جمع آوري کرديم که بيشتر آنها ژ-3 و کلت، از نوع روولور، بودند. تصميم داشتيم که همه اينها را به تهران منتقل کنيم که به علت نفوذ منافقين ورق به گونه ديگري برگشت. در سفر کرمانشاه، پسر آقاي لاهوتي -وحيد- هم همراه ما بود، اما هيچ مسئوليتي نداشت. او با منافقين در ارتباط بود و با تحت تأثير قرار دادن پدرش، تعداد زيادي از سلاح هاي جمع آوري شده، خصوصاً کلت ها را از او گرفته و برده بود. من خيلي دير از اين قضيه مطلع شدم. آقاي فرزين به من گفت که آقا وحيد سلاح ها را جعبه کرده و برده است. با شنيدن اين خبر خيلي عصباني شدم، اما رعايت حال آقاي لاهوتي را کردم و به ايشان چيزي نگفتم. با اين حال تصميم گرفتم که قضيه را با امام خميني (ره) در ميان بگذارم، چون اين مسئله چيزي نبود که بتوان آن را جدي نگرفت و از کنار آن به سادگي گذشت. ... فرداي آن روز به قم رفتيم تا گزارشها را خدمت امام خميني عرض کنيم. امام خميني احوال آقاي لاهوتي را پرسيد. من فرصت ندادم و گفتم آقاي لاهوتي همين است. آدم بسيار عاطفي است و خيلي از صحبتهايي که ميکنند دلپذير و دلنشين است اما به لحاظ سياسي آسيب پذير است و همه و از جمله منافقين او را مي خواهند جذب کنند. امام خميني که معمولاً خيلي کم سؤال مي کردند، يک سؤال ديگر هم راجع به روابط آقاي لاهوتي و مجاهدين پرسيدند و من پاسخ دادم که ايشان مانند ما در زندان بوده و در آنجا با اکثر آنها آشنا شده است؛ اما آشنايي و رفاقت يک چيز است و هواداري از آنها چيز ديگر و موضوعي ثانوي است؛ ايشان هواداري هم ميکنند.» (عبور از شط شب، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، صفحات 235 تا 237)البته همين رفتارهاي آقاي لاهوتي که گزارش هاي مکررش توسط فرماندهان انقلابي سپاه (مثل آقايان جواد منصوري و علي محمد بشارتي) به امام مي رسيد به علاوه عملکرد مخرب شيخ حسن لاهوتي در سخنراني هايش به نفع منافقين و عليه نظام، نهايتاً باعث شد که حضرت امام پس از مدتي او را از سمتش کنار گذاشته و حضرت آيتالله خامنهاي را جايگزين او کنند. (همان، صفحه 237)
«آيت الله» شدن شيخ حسن لاهوتي توسط منافقين!
------------------------------------------------------------
منافقين به موازات اين اقدامات و براي هرچه بيشتر اثر کردن نقشه هايشان، طرح برجسته کردن شيخ حسن لاهوتي در جامعه را هم پيش گرفته و با جديت دنبال ميکردند. آقاي دعاگو در همين باره نکته جالبي را متذکر شده است: «آقاي لاهوتي روحاني خوش بيان، شجاع و مبارزي بود، ولي خيلي آدم باسواد، با ثبات و از نظر فکري ريشه داري نبود. ... به نظر من عنوان حجتالاسلام هم براي آقاي لاهوتي زياد بود و هيچ شرطي از شرايط آيتاللهي در وجود ايشان نبود. آيتالله يعني کسي که قدرت استنباط احکام فرعي دين را از کتاب و سنت و عقل و اجماع داشته باشد و بتواند احکام اسلام را از منابع چهارگانه استخراج کند. آقاي لاهوتي چنين تخصصي را نداشت، ولي مجاهدين خلق و جريان بني صدر به او آيتالله ميگفتند.» (خاطرات حجتالاسلام محسن دعاگو، صفحه189)
در هر حال اين روند نزديکي جدي منافقين و ضدانقلابيون با شيخ حسن لاهوتي ادامه يافت و جلوههاي متعددي به خود گرفت تا آنکه نهايتاً او به صورت کامل از خط امام کناره گرفت و به دليل عاطفي بودن، ساده بودن و متأثر از ديگران (خصوصاً فرزند) بودن در مسيري کاملاً معارض با انقلاب افتاد و دست آخر در جريان بازداشت همان فرزند منافقش، به دادستاني احضار شد و در آنجا به دليل عارضه قلبي (که عدهاي آن را خودکشي به دليل فشارهاي عصبي و عاطفي ميدانند) درگذشت.آقاي هاشمي رفسنجاني به هنگام اعلام خبر فوت او از تريبون رياست مجلس، نتوانست خود را کنترل کند و گريست درحاليکه آقاي دعاگو (درصفحات 189 و 190 خاطراتش) درباره او گفته است: «عملکرد آقاي لاهوتي بسيار بد بود، اگر ميخواستند او را محاکمه کنند، قطعاً به اعدام محکوم ميشد.»
www.iran-newspaper.com
انتهای پیام