( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: روز مبعث نوري از افق حرا طلوع کرد که براي هميشه جهان تاريک را روشن و نقشة زندگي را آشکار کرده، کاروان گمراه و وحشت زده بشر را به راه‌هاي صلح و امنيت هدايت نمود. مردمي را که در تاريکي عقايد باطل و بي‌خبري و شهوات تاريک به سر مي‌بردند، به سوي عالم نور به راه انداخت. با توجهي به سلسله ارتباط حوادث، جنبش‌هاي فکري و روحي و اجتماعي را مرتبط به اين روز مي‌يابيم. آنچه از عقايد صحيح و فضائل ثابت و افکار و صنايع تا صورت تمدن علمي امروز جهان از اين روز سرچشمه مي‌گيرد، اين است که پاية ايمان صحيح به مبدأ و معاد و معرفي پيمبران و بالا بردن مقام آنان از آن روز شروع شد، تنظيم نقشة سعادت بشر و برنامة زندگي از آن روز طرح گرديد، خلاصه موجي از هدايت و علم و فکر در آن روز از دامنة کوه‌هاي مکه و از درون غار حرا سرازير شد که نخست حرکت عرب شرق و غرب را به جنبش آورد و امواج اين درياي نور از طريق روم و اسپانيا اروپاي تاريک را فرا گرفت و در چشم‌هاي خواب‌آلود و به تاريکي آموخته مردمان مغرب زمين دويد تا آنها را بيدار کرده و به حرکت آورد و همي پيش مي‌رود تا دنياي علم را به عالم امن و ايمان برساند. «ولو کره المشرکون».پس عيد مبعث نخست عيد مسلمانان است که واسطه رساندن نداي بعثت مي‌باشند و در ثاني عيد جهانيان است.

*محيط اعتقادي و اجتماعي عرب

پس از بناي خانة کعبه به دست ابراهيم خليل و فرزندش اسماعيل، اعراب ساکن مکه و پيرامون آن بر دين ابراهيم و خداپرست بودند، ولي رفته‌رفته به واسطه دور شدن از عقيدة توحيد و تأثير ملل ديگر و عوامل تقليد و توارث، شرک و بت‌پرستي در سراسر جزيره‌العرب شايع شد و خانة ابراهيم مرکز چند صد بت گرديد که هر يک منتسب به قبيله و تيره‌اي بود و در ميان قبايل هم بت‌هايي به نام‌هاي مخصوص برپا بود که در برابر آنها سجده مي‌کردند و عرض حاجت نزد آنها مي‌بردند و سعادت و رفع بلا را از آنها مي‌خواستند.

در قسمت‌هاي غربي و جنوبي، مسيحيت به واسطه تقويت دولت روم راه يافته بود و در يمن و اطراف آن و بعضي از قسمت‌هاي مرکزي و عراق يهوديت به دست امپراطوري ايران تقويت مي‌شد. عرب به واسطه زندگي آزاد و خودسر صحرايي از تعليم و تربيت و فشارها و محدوديت قوانين دور مي‌زيست، اخلاقش بي‌جد زير و ناهموار بود و در خونخواري و کينه‌جويي و غارتگري و بي‌باکي در دنياي آن روز کمتر نظير داشت، ولي اين خوي زشت وحشتناک که خواب از چشم عرب برده و پيوسته بايد رفيق، هوشيار رفيق و همسايه بيدار همسايه باشد، با فضيلت بخشش و غيرت و پناه دادن مظلوم و دفاع از همپايان آميخته بود.عرب از علوم و معارف آن روز دنياي شرق و غرب به واسطه فاصلة بيابان‌هاي شن‌زار و زندگي قبيله‌اي يکسره بي‌خبر بود، سواد و خط جز اندکي در اطراف جزيره که مجاور مرزهاي ايران و روم بود، وجود نداشت. مرجع علمي، کاهنها و ساحران بودند که از اوضاع جهان و اخبار گذشتگان اوهامي را منتشر مي‌کردند.عرب از تشکيلات اجتماعي و قوانين مدني و حکومت مرکزي بهره نداشت. زندگي وي بر اصول قبيله‌اي و نژادي استوار بود و سران قبيله و شيوخ مرجع امور بودند و به همين خاطر روز به روز اختلافات قبيله‌اي توسعه مي‌يافت و افتخارات ميراثي در قبايل راسخ‌تر مي‌گرديد و خوي خودپرستي و خودخواهي که اثر آن جنگ‌ها و خونريزي‌هاي متوالي بود، ريشه مي‌دواند و از سخنان و اشعارشان آتش جنگ و خونريزي مي‌باريد. پيش از بعثت پيغمبر اکرم ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم ـ هرچه در اين بيابان وسيع وحشتناک نظر مي‌کرديد، جز برق شمشير و گودال‌هاي خون و جز حماسه‌سرايي و جنگجويي نمي‌ديديد، با اين حال به واسطة هوش سرشار و فطرت ناآلوده و ارادة قوي و فضايل خلقي، براي درک امور معنوي و تربيت اخلاقي و اصول اجتماعي مستعد بود. يکي از نويسندگان دانشمند مي‌گويد: عرب مانند چوب خشک آمادة شعله‌اي بود تا محترق شود و آن شعله از پرتو روح مقدس پيغمبر اکرم ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم ـ برخاست.

* محيط اجتماعي و اعتقادي جهان

پيش از بعثت، سراسر اروپاي غربي در شرک و اوهام باطل به سر مي‌برد و از توحيـد و تــعاليم پيغمبران در آن نواحي خبري نبود. قسمت‌هاي شرقي اروپا دربارة حقيقت و شخصيت مسيح و موضوع مبهم عقيده تثليث و اسرار اقانيم دچار کشمکش‌هاي سخت بود و تعصب‌هاي سران کنيسه براي حفظ مقام و شخصيت و منافع خود، به خصوص رقابت ميان کنيسه رم و قسطنطنيه مردم را گيج کرده و رشتة امور را گسيخته بود.سرزمين مغرب از جهت وضع اجتماعي در وحشتناک‌ترين دوره‌هاي تاريخي خود به سر مي‌برد. همين سرزميني که امروز سرزمين تمدن و علم و صنعت و برق است، در آن زمان تاريک جز برق شمشير و نيزه ديده نمي‌شد. قبايل آريائي که مانند سيل به اروپا سرازير شده بودند، در اسپانيا و فرانسه سرگرم تاخت و تاز بودند. در ميان خانواده‌هاي سلطنت‌طلب فرانسه شديدترين خونريزي‌ها به راه افتاده بود، قبايل نيم برهنه انگلوساکسونها در همين سرزمين انگلستان با شمشير و نيزه و تبر، جنگل درندگان را نمايش مي‌دادند، بلکه با اعمال خود سباع و وحوش را آبرومند کرده بودند.

ايتاليا نام با عظمت رم را از دست داده و به واسطه اختلافات و کشمکش‌هايي که بين سران سياست و دين برپا شده بود، از اطراف رو به تلاشي مي‌رفت و فقط به صورت مرکز مسيحيت و گناه‌بخشي و تقليد عقايد تثليث درآمده بود. يونان که ساليان دراز مرکز علم و تمدن جهان بود، فروغ علم و تمدنش رو به خاموش بود و خاکستر جهل و خمودي روي آن را مي‌پوشاند. در اروپاي شرقي مانند درياي طوفاني امواج فتنه و خونريزي پي در پي بالا مي‌آمد و روي هم با جوش و خروش مي‌غلطيد. در آن سرزمين براي کشتي زندگي و سعادت بشر ساحل نجاتي به نظر نمي‌رسيد، امواجي از طوائف مختلف و سوئد و نروژيها و دانمارکيها و قبايل مکدونيا و لومبارديا و ايطاليا پيوسته به هم مي‌خورد و جزر و مدهاي بيمناکي ايجاد مي‌نمود. قبايل اتراک از آسياي صغير برخاستند و مانند سيل باروهاي قسطنطنيه و يونان را محاصره نمودند و طوفاني بر اين درياي خروشان افزودند. علاوه بر همة جنگهاي مستمري که ميان شرق و غرب، يعني روم و ايران بود، قواي مادي و روحي همه را فرسوده نموده و آثار باقي مانده تمدن آن روز را رو به ضعف و تلاشي مي‌برد و بر تجزيه قواي دو مرکز حساس علم و تمدن آن روز مي‌افزود و در اثر تجزيه قوا، آتش جنگ در هر گوشه و کنار زندگي بشر سرايت کرده و پي در پي اعلام فنا مي‌نمود.

شرق دور سرزمين هند و چين و تبت که روزي مرکز فلسفه و عرفان و صنايع بود، در اوان بعثت، عقايد تيرة شرک و اوهام و اختلال امور اجتماعي و سياسي، يکسره جو آن را تاريک کرده بود؛ به طوري که آثار عقيدة پرستش بت و گاو و اختران و آتش و ... و اختلاف امور سياسي و اجتماعي، يکسره جو آن را تاريک کرده بود؛ به طوري که آثار عقيدة پرستش بت‌ و گاو اختران و آتش و ... و اختلال امور سياسي و اجتماعي آن هنوز باقي است و سيل تمدن هنوز در آن تأثير به سزايي ننموده است. ايران که از جهت اعتقادات و اخلاق و سياست و قدرت، دورانهاي باشکوه و عظمتي را پيموده بود، در اوان بعثت پيغمبر اکرم ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم ـ در بدترين وضعي به سر مي‌برد. عقيدة يکتاپرستي آن تبديل به آتش‌پرستي شده بود و از توجه به پروردگار يکتا و يزدان بي‌همتا که نور آسمانها و زمين است، منصرف شده، به پرستش مظاهر و آثاري از حق مانند نور و آتش سرگرم بودند. پروردگاري، از نور و آتش و ستارگان هم تنزل نموده، صاحبان قدرت و مغها و مؤبدها هم از خدايي سهم مي‌بردند و پرستش خود را بر مردم تحميل مي‌کردند.

تحميلات عقيده‌اي و قدرت‌هاي خودپرستانه‌اي که از متوليان آتش‌هاي مقدس بر مردم مي‌شد، يکسره آئين يگانه‌پرستي و دادگري را از ميان برده، و عموم را آزرده و خسته نموده بود. اين وضع با عوامل ديگر عقيدة الحاد و اباحي را از طرف مزدک و ماني پديد آورده و مانند برق در افکار مردم سرايت نموده بود. خودسري و تاخت و تاز شاهزادگان و مؤبدان و مرزبانان و دهقانان و اختلاف عقيده‌اي و رقابت سپهبدان براي تقرب و جلب خاطر پادشاهان و ملکه‌ها و فرسودگي‌ و لگدکوب شدن مردم زير لگد خودخواهان و تحميلات جنگي، ايران را روز به روز به پرتگاه فنا نزديک مي‌نمود.

ايراني که از يک سو تا حدود ديوار چين و از سوي ديگر تا آن طرف جبال قفقاز و از سمت ديگر تا يمن و مصر و آسياي صغير فرمانفرمايي مي‌نمود، پيوسته از اطراف متلاشي شده و از دربار تيسفون جز نامي باقي نبود، و در دربار تيسفون جز خودپرستي و کينه و رقابت و فرزند و پدر و خويشاوندکشي و ... چيزي نبود توجه به عواطف و صلاح خلق و تقوا بود. به واسطه بدررفتاري و زشت‌کرداري مؤبدها و تحميلات مالي جنگهاي طولاني و قدرت طبقاتي براي توده مردم ايران زمين، نه روحي باقي بود و نه مالي، نه اميد سرانجام و نه مرکز اتکايي، فقط در آفاق زندگي تيره خود به انتظار روزنه نجات و لطف يزدان به سر مي‌بردند.

اميرالمؤمنين علي ـ عليه‌السلام ـ در خطبه دوم نهج‌البلاغه، بعثت رسول‌ اکرم و اوضاع پيش از آن را با بيان جامع و رساي خود اين طور بيان مي‌کند:«خداوند سبحان رسول گرامي خود را دين عالم‌گير، و براهين رسا و کتابي ثابت و نوري فروزان و فروغي درخشان و فرماني نافذ به سوي خلق فرستاد تا اشتباهات را ريشه‌کن نمايد و با براهين روشن حجت آورد و به وسيله آيات بيم دهد و با داستانهاي عبرت‌انگيز بترساند، آنگاه اين رسول گرامي برانگيخته شد که عموم مردم در تاريکي‌هاي ديجور فتنه به سر مي‌برند، چنان آشوب و فتنه‌اي که رشتة روابط معنوي و ديني خلق در آن گسيخته شده و استوانهاي کشتي يقين متزلزل بود. اساس زندگي و اصول نژادي اختلاف‌انگيز و امور حياتي پراکنده شده بود. راه بيرون رفتن از محيط اين زندگي وحشتناک فتنه‌زا و دشوار و تنگ و روزنة نجات براي رجوع تاريک و کور شده بود. فروغ هدايت خاموش و تاريکي و کوري همه را فرا گرفته بود، خداي رحمان نافرماني و شيطان ياري مي‌شد، اهميت کاخ ايمان از ميان رفته و ستونهايش فرو ريخته و نشانه‌هايش ناشناس گرديده و راههاي آن ويران شده و غبار و طوفانهاي غفلت و جهل آن را پوشانيده بود. شيطان را با فروتني پيروي مي‌نمودند و کوره راههاي پرپيچ و خمش را با شتاب مي‌‌پيمودند و به سرچشمه‌هاي عفوني وي وارد مي‌شدند. به دست همين مردم عَلَمْهاي شيطان به راه افتاده و پرچم فيروزي‌اش برپا شده بود، چه فتنه‌اي که عموم مردم را به لگدهاي سنگين خود خرد نموده و زير قدمهاي خود پايمالشان کرده و با تمام قامت بر سر سم ايستاده بود. مردم در اين زندگي شوم همه سرگردان، همه نادان، همه بي‌سامان، همه فريفته و خودباخته به سر مي‌بردند، در بهترين خانه (روي زمين يا خانه خدا) و با بدترين و شرورترين همسايگان مي‌زيستند، خواب راحتشان بي‌خوابي، سرمه‌شان سرشک ديده بود، در سرزميني که دانشمندش لجام زده و دهان بسته و بي‌خرد و نادان بر کرسي کرامت برنشسته بود.»

*نشو و نماي رسول اکرم صلي‌‌الله عليه و آله و سلم

در چين وضع وحشتناک و محيط هراس‌انگيز و جو تاريکي که راه نجات به روي همه بسته شده بود و در تمام آفاق جهان، اختر هدايتي نمي‌درخشيد، دست عنايت و لطف پروردگار وجود اقدس رسول‌اکرم را از ميان شريف‌ترين خاندان عرب در کنار خانه توحيد و مدرسه تربيت ابراهيمي به جهان فرستاد و فرشتگان را به مراقبت و حراست وي گماشت تا خاطر مقدسش از آثار محيط عرب و جهان متأثر نشود و عادات و اخلاق عمومي در روح پاکش سايه نيفکند و از اوضاع و مواريث زندگي و عقايد همگاني ريشه‌اي در نفس قدسي‌اش جايگزين نگردد. در مدت چهل سال پيش از بعثت وضع رفتار و حرکات و گفتارش رنگ محيط و آداب عمومي نداشت و پيوسته برتر از محيط بود. اينجاست که بايد معتقد شد که حساب تربيت روحي و اخلاقي ذات مقدسش از گزيدگان بشر و نوابغ جداست و استعمال لغت نابغه بر شخصيت الهي آن حضرت نارواست.

نوابغ کساني‌اند که هدف اصلاحي و نقشه صحيحي دارند که مي‌خواهند آن را با قدرت فکري و اراده توانايي در جهان اجرا نمايند، ولي کساني که براي هدف مجهول و مقصود نامعلوم و عناوين فريبنده دنيا را به هم مي‌ريزند و خون خلق را رايگان بر صفحه پاک زمين جاري مي‌نمايند و مردم نادان و کم‌خرد را نابغه مي‌نامند،‌ نزد خردمندان جز ديوانگان شمشير به دست نيستند. نوابغ حقيقي و اصلاحي با همه توانايي فکري و روحي خود مولود محيط مي‌باشند،‌يعني از محيط افکار و آثاري مي‌گيرند و آن را در ذهن خود جمع مي‌کنند و تجزيه و تحليل مي‌نمايند و از ميان آنها نقشه نويني پديد مي‌آورند، ولي در سخنان و افکار و نقشه‌هاي پيمبران بزرگ اثري از افکار و اوضاع زمان و رنگ محيط مشاهده نمي‌شود.

اين خود برهان روشن براي اهل بينش و فکر است که فکر آنها از سرچشمه ديگري است و تربيت آنان از عالمي فوق ماده و اجتماع است و دست ديگري در ساختمان معنوي آنان و پرتو وحي راهنماي فکريشان بوده است. در اين مورد مردمي که مي‌خواهند با علل طبيعي هر حقيقتي را بفهمند، متحيرند و آنچه ببافند جز الفاظ تهي و مقدمات ناقص نيست.روح مقدس خاتم‌الانبيا پرتوي بود که از عالم ربوبي منفصل شده و در بهترين صورتي از صورت‌هاي مادي و برترين شکل از اشکال بشري درآمد و تمام مراحل حيات را پيموده؛ گاه در قبيله بود، گاه در شهر به سر مي‌برد. طفل بي‌پدر، شبان گوسفند، تاجر امين، قاضي به عدل، سپاهي رزم‌آور،‌سرپرست عائله، مصلح ميان خلق شد، صورت‌هاي مختلف زندگي را مشاهده کرد و دردهاي بي‌درمان مردم را دريافت.

دو بار سوريا و شام و دمشق را که مرکز تمدن و اجتماع ملل مختلف بود، از نزديک مشاهده کرد، ولي پيوسته فوق افکار و عادات عمومي بود و عنايت و هدايت پروردگار را همراه داشت. تا روزي برسد که پرچم هدايت را در دنياي تاريک برپا دارد و راه سعادت و نجات را به روي خلق باز کند و نقشه نهايي زندگي را به صورت احکام و وظايف طرح نمايد و ترازوي عدل را بر حلقه محکم ايمان بياويزد و مکارم اخلاق را به حد کمال برساند و ملل را از ذلت عبوديت خلق نجات داده به عزت بندگي خدا آشنا گرداند، و کاخ‌هايي که از خون دل مظلومان و آه سينه بيچارگان برپا شده ويران کند، و بيني خودخواهاني که مدعي رابطه بين خدا و خلقند و سهمي از خدايي براي خود قائلند و کليد سعادت و نجات را به دست خود مي‌پندارند به خاک مالد و دست‌هايي که به غارت اموال و نواميس و افکار دراز شده کوتاه گرداند، قدم‌هايي که ملل را زير لگد خود فرسوده کرده قطع نمايد و حقوقي که از بشر به تاراج رفته بازگرداند، و زميني که به صورت ميدان جنگ وحوش درآمده به عبادتگاه پروردگار و بهشت سعادت تبديل نمايد و به جاي بناهاي ظلم و ستم و خودپرستي،‌مساجد و معابد و مدارس تشکيل دهد و در هر گوشه و کنار به جاي ستايش بت‌ها و سرود جبارها آهنگ تسبيح و تهليل پروردگار جهان را بلند سازد، نفوسي که در لجن‌زار شهوات تاريکي عقايد و عادات زشت تا گلو فرو رفته‌اند بيرون آرد، چشم‌هايي که در تاريکي گمراهي کور شده‌اند، بينا و گوش‌هايي که از غوغاي هوس‌ها کر شده‌اند شنوا گرداند، افکار و دل‌هايي که از تشخيص خير و صلاح و فکر صحيح جامد شده‌اند به راه اندازد تا غلط‌هايي که از عادات و تقاليد بر نفوس بسته شده بگشايد، زبا‌ن‌هايي که در غير منطق آرزوهاي پست لال شده بازگرداند، احکام و قوانين جامد را درهم شکند، تار و پود پندارها و بافته‌هاي خيال بافان فلاسفه را پاره نموده و به جاي آن فلسفه عالي جهان و زندگي را که با عقل و فطرت و عواطف آميخته است مستقر گرداند و اسرار مبدأ و معاد را تا منتهاي سير جهان و انسان روشن نمايد. خلاصه بشر را بلاواسطه براي فراگرفتن انوار ربوبي و فيض الهي از جهت مستعد سازد.



*آغاز وحي و پرتوي از غار حرا

در حدود شرقي شهر مکه کوهي است به نام حرا که در دامنه مکه مانند برجي سر برآورده، در چين و شکنج و چهره گرفته و سياه و دامنه‌هاي خشک اين کوه، عمر بسيار طولاني و تأثير حوادث بي‌شمار طبيعت و تابش هزاران سال آفتاب را بر آن، انسان مي‌خواند. در بالاي اين کوه مغاره‌اي است که از دامنه آن چندان مرتفع نيست.

ديوار اين مغاره از انواع سنگ‌ها و طبقات مختلفه مواد زميني تشکيل شده که از عمر طولاني زمين و حوادث بزرگ طبيعت حکايت مي‌کند. عمق تاريک آن در انسان هراسي ملازم با تنبه ايجاد مي‌نمايد. در آن مغاره به گوش انسان شنوا صداهاي مبهمي از قرون بسيار دور مي‌رسد و اسرار مرموزي را در وجدان بيننده هوشيار الهام مي‌نمايد.

جواني است که از عمرش نزديک چهل سال مي‌گذرد و از بهترين خاندان عرب است، چهار شانه و قوي، داراي قيافه روشن و پيشاني باز، ابرواني پيوسته، چشماني سياه و درخشان، بسيار متفکر و کم‌سخن، معروف به امانت و راستي و عقل، به نام مبارک (محمد) صلي‌الله عليه و آله و سلم.


چندي است اين جوان هر روز از مکه بيرون مي‌آيد و آهسته‌آهسته مانند کسي که چيزي گم کرده که از نشاني و سراغ دادن مردم آن مأيوس است يا سؤالي دارد که هيچ کس از عهده جواب برنمي‌آيد، به طرف آن مغاره مي‌رود.

نزديک به هر بوته خار و سنگ و کلوخي مي‌رسد، با نظر عميق به آنها مي‌نگرد، گويا با آنها سخن و رازي در ميان دارد، چون در مقابل آن مغاره اسرارآميز مي‌رسد، با تواضعي که مخصوص بارگاه‌ها و معبدهاي بزرگ و دانشگاه‌هاي باعظمت است، به درون‌ آن وارد شده جاي مي‌گيرد.

در اوقات و فواصل معين، زني کامل و بزرگ منش گاهي تنها، گاهي با غلام و کنيز خود کوزه‌ آب و سفره ناني با روغن زيتون تهيه شده با خود برمي‌دارد و به سرکشي شوهرش مي‌آيد. پس از اندک مکثي او را به حال خود تنها مي‌گذارد و به طرف مکه سرازير مي‌شود. در ميان آن غار و دامنه آن کوه و پيچ و خم آن، وادي غوغاي جمعيت و آرزوها و احتياجات و لغات و اصطلاحات نيست، منظره آفاق باز و هوا پاک و شفاف است، حروف و کلمات نوراني آسمان و خطوط برجسته‌اي که به دست عوامل طبيعت در کوه و بيابان نوشته شده مقابل چشم بينا واضح و نمايان است.

اين شخصيت بزرگي که بعداً به نام رسول خداوند و خاتم انبيا ناميده شد و رحمت براي عالميان گرديد، در ميان آن غار به مطالعه صفحات وجود مشغول بود. تمام عالم را کتاب و نوشته‌اي مي‌ديد که دست قدرت و حکمت آن را نوشته و در برابر انسانش قرار داده است. صفحات آن پي‌درپي مانند اوراق کتاب عوض مي‌شود.شب که صفحه نزديک جهان تاريک مي‌گردد؛ صفحه دور آسمان با ستارگان درخشان نمايان مي‌شوند و با صفوف منظم از برابر چشم مي‌گذرند. چون آفتاب طلوع مي‌کند و روز روشن مي‌شود، صفحه دور محو مي‌گردد و صفحه نزديک با موجودات مختلف و رنگ‌ها و نظم‌ها و نسبت‌ها و جلوه‌هاي خاصي نمايان مي‌شود.شخص بي‌سواد، از نوشته و کتاب جز خطوط درهم و برهم نمي‌بيند. خواننده، در نظر اول فقط حروف کلمات را تميز مي‌دهد و پيوسته معاني را بهتر درک مي‌کند تا آنکه کلمات يکسره از نظر محو مي‌شود و روح و افکار و احساسات نويسنده را مي‌نگرد و در هر جمله و سطري حالات و اوصاف گوناگون او را مي‌بيند.اين شخصيت مقدس در ميان آن مغاره در حروف و کلمات و جمله‌‌هاي عالم بزرگ و صفحات آن تفکر مي‌نمود. با اين تفکر خالص‌ترين عبادت را انجام مي‌داد و رساترين درس را مي‌آموخت، زيرا که روح عبادت تفکر صحيح است و حقيقت درس آن است که به نتيجه يقيني و ثابت برساند تا آنکه جوهر و حقيقت موجودات بدون لباس ماده و طبيعت برايش جلوه نمود و مشيت و اراده ازلي را بي‌پرده مشاهده کرد و تمامي معاني و حقايق ازلي در پنج جمله خلاصه شده و به صورت وحي از زبان فرشته علم در دل پاکش نازل گرديد و از راه دل به گوش مبارکش رسيد. آن پنج جمله اول آياتي بود که به صورت حروف و کلمات درآمد و به نام سوره هميشه در کتاب آسماني باقي ماند:«بسم‌الله الرحمن الرحيم، اقرء باسم ربک‌الذي خلق، خلق‌الانسان من علق، اقرء و ربک‌الاکرم، الذي علم بالقلم، علم‌الانسان مالم يعلم: بخوان به نام پروردگار خود، آن پروردگاري که مخلوقات را آفريد، انسان را از علقه (موجود بي‌قراري) پديد آورد. بخوان بنام پروردگار بسيار کريمت، آن پروردگاري که به وسيله قلم تعليم نمود، تعليم نمود به انسان چيزهايي را که خود نمي‌داند.»1


اين آيات سرسلسله و مبدأ حرکت بزرگ تعليم و تربيت جهان گرديد، مدرسه‌ها و مساجد گيتي و توسعه نوشتن و آموختن از همين مغاره و اين آيات آغاز شد. کساني اين حقيقت را درست مي‌فهمند و تصديق مي‌کنند که علل تاريخي و آغاز پيش‌آمدها را با نظر صحيح رسيدگي مي‌کنند.

اين آيات نخستين دستور نهضت اصلاحي و اولين دستور نهضت ايمان و علم و قلم بود، در عقب اين دستور، عرب درس نخوانده براي خواندن و نوشتن قيام کرد، پس از نيم قرن ايران قيام کرد، بعد به واسطه فتوحات اسلام قسمت‌هاي شرقي و جنوبي اروپا قيام کرد، سپس در اثر جنگ‌هاي صليبي و تماس اروپا با افکار و کتب مسلمين يکسره اروپا قيام کرد.

اين آيات بزرگ‌ترين لطف و کرامت پروردگار را پس از خلقت انسان، تعليم به واسطه قلم، معرفي نمود. چون فکر و اخلاق و روابط اجتماع بشر را قلم اداره مي‌کند. به سبب قلم علوم و افکار بشر از هزارها سال باقي مانده و ما فرزندان امروز با بشر گذشته از راه نوک قلم مربوط شده‌ايم.

ساختمان و تشکيلات و تمدن‌هاي بزرگ يونان و روم و مصر و ايران و بابل از ميان رفت و در ميان خرابه مساکن آنها، جانوران منزل گرفته‌اند و از ظواهر زندگيشان فقط توده‌هاي خاک و سنگي به جاي مانده ولي افکار و عقايدشان را قلم از دست حوادث روزگار حفظ کرد و مخزن‌هاي فکري آنها که کتاب است، باقي ماند.

آنچه از بناها و لشگرکشي‌ها و تشکيلات که قدرت روز به پا کرده بود، از ميان رفت و جز شبح خيالي از آن باقي نمانده، ولي آنچه از جوهر حقيقت و فکر که با نوک لطيف قلم نوشته شده باقي مانده، آنچه بر صفحه روزگار بود، فاني شد و آنچه بر صفحه کتاب و نامه است، به جاي ماند. اين قدرت قلم است که حافظ روح تمدن‌ها و افکار و خزينه‌دار عالم است و به واسطه آن شرق و غرب و گذشته و آينده با هم مربوط مي‌شود.

خلاصه حکومت حقيقي و اراده واقعي بشر اثر قدرت قلم است، به اين جهت خداوند پس از بيان قدرت خلقت، قدرت و عظمت قلم را تذکر داده و سوره‌اي از قرآن به نام قلم است که در اول آن خداوند به قلم سوگند ياد فرموده، پيغمبر اکرم اصحابش را به نوشتن و آموختن پيوسته امر مي‌فرمود و کابين زنان و فديه اسيران را گاهي تعليم خط و خواندن قرار مي‌داد.

بنابراين نهضت اسلام پيش از هر چيز نهضت قلم است. تا روزي که قلم به دست قائدين ديني و مردان علم و ايمان بود، و با اين سلاح از حريم افکار و عقايد دفاع مي‌کردند، مسلمانان معنويت و علم و اجتماع صحيح و افکار عالي و همه چيز داشتند، ولي از روزي که قلم را کنار گذاشتند و عرفان مآبي و گوشه‌گيري و منفي‌بافي را عموم مردم مسلمان معناي دين و تقوي دانستند، فساد عقيده و اخلاق از هر طرف به جامعه مسلمانان روي آورد و افکار و عقايدشان بي‌دفاع ماند و جهل و بدبختي بر سر همه خيمه زد.

برادران مسلمان! گمان نکنيد به واسطه عيد گرفتن و آذين بستن و آتش بازي کردن و شيريني خوردن معناي مبعث را فهميده‌ايد و حق آن را ادا کرده‌ايد و به وظيفه خود عمل کرده‌ايد! روح مبعث همان چند آيه اول سوره اقرأ است که دستور تعليم و به دست گرفتن قلم است. اگر به تعليم و تربيت عموم شروع کرديد و قلم به دست گرفتيد آن وقت مردم رشيد و دين فهمي هستيد، فقط کتاب آسماني شما است که به قلم سوگند ياد کرده و يک سوره آن به نام سوره قلم است، و اول جنبش را از قلم شروع کرده و قلم را به دست دنيا داده، فقط اولياي دين شما گفته‌اند، نوک قلم نويسندگان حق بر شمشير مجاهدين و مرکب علما بر خون شهدا فضيلت دارد. اي نويسندگان و صاحبان قلم! که مردمان با ايمان و با وجدانيد، متوجه هستيد که نعمت قلم از نعمت‌هاي بزرگ خداوند است که به شما عنايت شده و شما بايد از اين نعمت شکرگذاري کنيد و معناي شکر نعمت، بجا و به موقع به کار بردن نعمت است. نعمت قلم براي تعليم و تربيت مردم و دفع ظلم و تشويق از کارهاي نيک و انتقاد از بدي‌هاست.تملق‌ها و ستايش‌ها و اهانت‌هاي بي‌مورد که موجب غرور بعضي و دلسردي بعضي ديگر شود و ترويج فحشا به نام‌ها و عناوين مختلف که توده را به ضعف نفس و جسم و نسل دچار نمايد و جامعه را به طرف اضمحلال و فنا سوق دهد، توهين از مقام قلم است.مراعات نکردن شأن و حرمت قلم موجب رسوايي دنيا و غضب خدا و نفرين آيندگان و سند ميزان رشد و هدف عمومي اجتماع،‌به دست بيگانگان خواهد شد.

آيا هيچ مسئوليتي سنگين‌تر از اين تصور مي‌شود؟ آيا هيچ گناهي اين اندازه آثار شوم در بر دارد؟ خداوند همه را از لغزش زبان و دست و قلم و قدم حفظ کند و مسلمانان را به هدف حقيقي دين و اساس تعليمات خاتم‌النبيين آشنا گرداند و روز مبعث را در هر سال مبدأ نهضت روحي و ايماني جديد قرار دهد.

پي‌نويس:

1. پنج آيه اول سوره علق به گفته بيشتر علماي قرآن و تفسير اولين آياتي است که به رسول اکرم نازل شده، بعضي مي‌گويند پس از اين آيات اقرء، آيات اول سوره « ن و القلم» نازل شده، بنابراين نخستين آيات وحي همه دستور قرائت و تعليم و بيان ارزش قلم است، و بعضي مي‌گويند مقصود از لفظ (ن) دوات يا مرکب است.
منبع: اطلاعات

 

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر