( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: تشيع عمدتا به دو صورت وارد ايران شد. شکل نخست آن که گرايش کلي به سمت اهل بيت بود، از طريق داعيان عباسي و نيز سني شيعه هايي ترويج مي شد که به طور عمده در عراق پرورش يافته و احاديثي در ستايش اهل بيت روايت مي کردند.
در اين ميان ، داعيان عباسي براي پيشبرد اهداف خود به اجبار عنوان کلي اهل بيت را تبليغ کردند و از اين راه اولين بذر تشيع را در ميان ايرانيان پاشيدند. شکل دوم آن از طريق شيعيان اعتقادي يا امامي مذهبان بود.
اين گروه که عمدتا عرب بودند، متشکل ترينشان طايفه اشعريان بودند که به قم آمده و سپس از آنجا تشيع اعتقادي را به نقاط ديگر بسط دادند.
شبيه اين طايفه ، به طور انفرادي ، مي توان کساني را در خراسان يا ساير نقاط يافت.

جستجوي در باره اصحاب امامان در شهرهاي مختلف ، مي تواند سير اين نفوذ را تا اندازه اي روشن کند. مذهب شيعه در ميان صحابه در شکل باور به امامت امام علي عليه السلام مطرح شد.
پس از آن در برخي از قبايل عرب عراق منتشر گرديد و از طريق آنها به تمامي سرزمينهاي اسلامي از مصر تا يمن و از آنجا تا ايران منتقل شد.
در اينجا بر آن هستم تا ارتباط مذهب تشيع را با انديشه هاي ايراني بررسي کنيم. نگرش حاکم در کتابهاي فرق که به طور عمده توسط سنيان افراطي نگاشته شده ، بر اين اساس استوار بوده است تا انديشه هاي شيعي را به نحوي با انديشه هاي يهودي ، مسيحي و ايراني پيوند دهد.
اگر مولفان اين قبيل کتابها از طرفداران اهل حديث و يا بطور کلي وابستگان به جريان ضد عقلي در دنياي اسلام بوده اند، اين برخورد را با معتزله و يا به اصطلاح قدريه نيز کرده و آنها را نيز يهودي و زردشتي معرفي مي کرده اند. طبيعي است که وصل کردن اين انديشه ها به جريانات فکري مزبور، به راحتي مي توانسته سبب محکوميت جريانات مزبور باشد.
تا آنجا که قضيه به ايران مربوط مي شود، اين مساله در اين قالب مطرح مي شده است که ايران خاستگاه مناسبي براي رشد انديشه هاي شيعي بوده است.

افزون بر آن ، به مساله ظهور اسماعيليان در ايران و نيز ارتباط تشيع با حرکتهايي نظير شورش بابک و يا امثال آن پرداخته مي شده است. مستشرقاني نيز که در صد و پنجاه سال اخير به اين قبيل مسائل پرداخته اند، بدان دليل که در زمان آنها، اکثريت مردم ايران بر مذهب تشيع بوده اند، در پي کشف علت برآمده اند.
آنها که هميشه در صدد حل اين قبيل مسائل از راه پيگيري زمينه هاي روحي و پيشينه هاي فکري هستند، بدون توجه به تاريخ تشيع در بلاد عربي ، تشيع را مذهبي ايراني معرفي کرده اند.
البته در منابع کهن فرقه شناسي نيز اين اتهام بطور ساده تر به مذهب شيعه وارد مي آمده ، اما براي مستشرقين و پس از آنها، براي کساني که در شرق از عرب و عجم تحت تاثير مستشرقين بوده اند، مساله مهم ، توجيه چرائي گروش ايرانيان به تشيع در چند قرن اخير است.

افزون بر اينها، در طي پانصد سال گذشته ، در پي درگيريهاي عثمانيها با ايرانيان ، در مجموع چنين وانمود شده که دولت عثماني در آن سوي نماينده تسنن بوده و ايران مرکز تشيع به شمار مي آيد.
با توجه به قدمت دشمني ميان اين دو ناحيه ، اين تصور به دوره هاي قبلي هم سرايت داده شد و بدين گونه اين تصور پرداخته شده که ايران هميشه مرکز انديشه هاي شيعي بوده است. اين مساله از زاويه ديگري هم مطرح شده است.
بر اساس تاريخ نگارشها و آثار علمي نوشته شده ، نوعي تفاوت ميان نگرش ديني موجود در اين سو و آن سوي فرات مطرح شده است. حضور نوعي نگرش عرفاني در اين سو و نوعي تفکر ساده و قشري در آن سو، از سوي کساني به عنوان مهمترين تفاوت در انديشه هاي ايراني و عربي باديه اي عنوان شده است.

تفکر ايراني به عنوان تفکر اشراقي و گنوسي و تفکر عربي به عنوان تفکر ضد عرفان و اشراق شناسانده شده است. در اين ارتباط و با توجه به آن که دانش فلسفه و عرفان در مذهب تشيع بنيادي مستحکم يافته ، اين گونه عنوان شده است که ايران خاستگاه اين قبيل انديشه ها بوده است.
عامل ديگر نيز پيدايش نوعي ناسيوناليسم در ايران از دوره ناصري به اين سو است ، امري که به تدريج گرايش به انديشه هاي ايراني پيش از اسلام را مطرح کرده و در مواردي خواسته است تا از زاويه تاريخ ، مذهب شيعه را در برابر مذهب سنت ، از ديد «ايران در برابر اعراب» بنگرد. کم نبوده اند افرادي که هم ايرانيت را مي خواستند هم اسلام را; براي اينها، مذهبي اهميت مي يافت يا آن مذهب ، از زاويه اي مورد توجه واقع مي شد که در برابر قوم عرب باشد.
به نظر مي رسد بسياري از اين افراد، نه تنها از تاريخ عراق بويژه شهر کوفه آگاهي نداشته اند بلکه از نفوذ حالي تشيع در عراق ، يمن ، بحرين لبنان و ساير نقاط عربي بي اطلاعند. همه آنچه گذشت ، تنها شواهدي محدود بر درستي آنها در دست است. در برابر، مي توان استثناهاي فراواني را مطرح کرد.

حضور انديشه هاي صوفيانه در غرب اسلامي ، نگاشته هاي فلسفي و عرفاني در آن سوي ، حضور تشيع در مناطق عربي ، تسلط تسنن اهل حديثي در ايران ، به ويژه در نواحي شرقي آن که از مراکز اصلي تسنن در جهان اسلامي بوده ، و نيز تسلط تفکر صوفيان در بخش مهمي از شامات و شمال افريقا طي قرنها، همه مي تواند نقضي بر توجيهاتي باشد که در ديدگاههاي مطرح شده در اين زمينه به آنها استناد شده است.

در اينجا به برخي از اقوالي که به نحوي انديشه هاي شيعي را با ايران مرتبط دانسته اند اشاره مي کنيم تا در عين آشنايي با ديدگاههاي آنان ، از استدلالهاي مطرح شده نيز آگاهي يابيم. توجه داشته باشيم که برخي از اينها، خاستگاه اصلي تشيع را ايران نمي دانند، اما به نوعي توافق و همساني ميان برخي از وجوه انديشه هاي ايراني و انديشه هاي شيعي باور دارند.
اين در حالي است که برخي از اساس تشيع را مذهب ايراني مي دانند. براي بررسي اين مساله و نيز اثبات نادرستي بسياري از آنچه در اين باره گفته شده ، هيچ چيز بهتر از بيان ديدگاههاي مختلفي که در اين باره ابراز شده نيست.
بنابراين در اين بخش به نقل ديدگاههايي که برخي ناظر به آرا ديگران در همين زمينه است مي پردازيم. به باور اشپولر:سراسر کشوري اسلامي شد، و در عين حال هسته اصلي خود را از دست نداد، بلکه بر آن شد تا اسلام را به صورت يک مذهب مخصوص و مناسب با موجوديت خود درآورد.

در بين شيعيان و خارجيان اين مملکت و بعد نيز در عرفان و تصوف ، روح ايراني وجود خود را مستقلا با موفقيت ظاهر نمود، اگرچه زادگاههاي اصلي اين جنبشهاي مذهبي ، يک زادگاه ايراني نبوده است».
نيز در جاي ديگري مي نويسد: «در هر حال بدون ترديد جنبش تشيع ، يعني آن تشيعي که بعدا دوازده اماميان از آن به وجود آمدند، و مي توان آن را تشيع ميانه رو ناميد، هيچ ارتباطي با عکس العمل روح ايرانيان در مقابل اسلام ندارد.بلي آنچه مسلم است اين است که عقايد شيعه دوازده امامي از همان آغاز در سرزمين اسلام{ايران!} ريشه دوانيده و به زودي با روح ايرانيت پيوند و اتحاد يافته است».
همانگونه که آشکار است در اين عبارات اشپولر دچار تناقض گويي سختي شده است. بويژه در ادامه پذيرش مذهب تشيع امامي را در ايران ، به بهانه اين که نمي تواند اتفاقي باشد، آن را به عنوان شکل ايراني شده اسلام مطرح کرده است.
وي ايضا در ادامه مي افزايد: «گرچه نفوذ کامل آن در تقريبا تمام سرزمين ايران ، در اثر فعاليت صفويه در آغاز قرن شانزدهم ميلادي برابر قرن دهم هجري بوده است».

نويسنده اي ديگر بر اين باور است که : «بطور کلي ايرانيان براي نشان دادن بيزاريشان از شيوه ملکداري دولت اموي ، از شيعه که داراي سازمان يافته ترين مرام سياسي بود و نيز احساساتشان با شور و احساس ايرانيها سازگاري داشت جانبداري کردند».
روشن است که نويسنده ديدگاههاي فوق ، پا را از اشپولر به مراتب فراتر نهاده و از اساس تشيع را مذهبي ايراني مي داند. ريچارد فراي مساله را از ديد ديگري مورد توجه قرار داده است.
وي با توجه اين که ايرانيان به حفظ آثار و عقايد کهن شان مي پردازند، مي نويسد:
«محافظه کاري ايرانيان در حفظ اعتقادات و رسوم کهن را مي توان در بسياري از جنبه هاي فرهنگ ايشان مشاهده کرد. امروزه سرزمين ايران پر است از زيارتگاهها و امامزاده ها يا مزار فرزندان پيشوايان ائمه».
گويا وي به اين نکته توجه يافته است که اساسا زردشتيان مرده هاي خود را دفن نمي کنند تا چيزي شبيه امامزاده داشته باشند! لذا در جاي ديگري مساله را به نحو ديگري توجيه مي کند: «طبيعي بود که زردشتيان زيارت اهل قبور نداشتند، چرا که پيکر مردگان را دسترس کرکسان مي گذاشتند و بخاک نمي سپردند، اما زردشتيان ايران مکانهاي مقدس را براي فرشتگان يا ايزدان يزنه داشتند و آسان مي شد بعضي از اين مکانها را به اسلام منتقل ساخت يا بويژه آنها را به امامزاده هاي شيعيان که از فرزندان امامان باشند نسبت داد».

بايد توجه داشت که اين مراکز با عنوان مسجد بيشتر سازگار است تا امامزاده! همو در باره نادرستي اين تصور که ايران مرکز شيعيان بوده مي نويسد: «شايد بعضي از خوانندگان دچار شگفتي شوند که بدانند ايران و بويژه پاره شرقي آن ، مرکز عمده راست ديني تسنن بود. زيرا ايران به ديده بسياري کانون رافضيان و شيعيان شمرده مي شد.
در واقع اگر کسي نخستين شورشهاي شيعي را بررسي کند، آشکار مي شود که عراق و بويژه شهر کوفه زادگاه و مرکز جنبشهاي شيعه بوده است... انديشه شيعه ، نخست بيشتر از آن عرب بود». محمدابوزهره نوشته است :«شيعيان اوليه به طور غالب ايراني بوده اند... به باور ما افکار شيعي در حول و حوش امامت و پادشاهي از افکار ايراني تاثير پذيرفته و آنچه که اين مطلب را ثابت مي کند اين است که اکثريت اهل فارس از ابتدا تاکنون شيعه بوده اند و حتي شيعيان نخستين هم اهل فارس بوده اند».

بروکلمان هم که عادتا همه انديشه هاي قرآني و اسلامي در افکار ساير ملل جستجو مي کند، به محبوبيت فعلي قبر امام حسين عليه السلام نزد شيعيان اشاره کرده و از اين رهگذر ميان تشيع و ايرانيگري پيوندي برقرار مي کند.
يک نکته مهم در غالب اظهار نظرهاي فوق مورد بي توجهي قرار گرفته و يا اگر به آن توجه داده شده ، تاثير معقول خود را در افکار نويسندگان مزبور برجاي نگذاشته است و آن اين که ، واقعيت مذهب ايرانيان طي نه قرن مورد غفلت کامل قرار گرفته است.
ايران در طي نه قرن ، بجز استثناهاي مکاني و زماني محدود، بر مذهب سنت و جماعت بوده است. فهرست بلندي مي توان از نويسندگان سني مذهب ايراني يافته که به هيچ روي با شمار نويسندگان شيعي در آن قرون قابل قياس نيست.

اين امر نياز به شرح نداشته و به راحتي نتيجه اي که از آن در بحث فعلي بدست مي آيد قابل درک است. در اينجا به شماري ديگر از ديدگاهها که تا اندازه اي نسبت به ديدگاههاي بالا تعديل شده به نظر مي رسد و به واقعيت مزبور نيز در آنها توجه شده مي پردازيم.
گلدزيهر نوشته است: «اين گفته خطاست که کسي بگويد منشا و مراحل رشد تشيع از اثر تعديل يافته افکار ايرانيان در اسلام است. اين توهم شايع مبتني بر درک غلط حوادث تاريخي است. حرکت علويين در يک منطقه عربي خالص شکل گرفته است.
او مي افزايد: تشيع همچون خود اسلام منشا عربي داشته کما اين که اصول او نيز در همان محيط عربي شکل گرفته است».
به نظر مي رسد، در اين مطلب که خاستگاه اصلي تشيع سرزمينهاي عربي و در ميان اقوام عربي بوده ترديدي وجود ندارد. پس از اين ، آنچه برجاي مي ماند اين است که تشيع نوعي ملازمت با افکار رايج در ايران داشته است. در اين زمينه ، عمدتا به مشابهت نظريه امامت و سلطنت اشاره مي شود.

در مواردي نيز به وجود آرامگاهها و يا سوگواري براي امام حسين عليه السلام نظير آنچه در ايران قديم براي سياوش مرسوم بوده ، استناد مي شود.تا آنجا که به منابع کهن فرق مربوط مي شود، آنچه سبب اصلي پيدايش اين قبيل ديدگاهها شده ، غلبه آل بويه بر بغداد در قرن چهارم هجري است.
اين سلسله ايراني که آشکارا از تشيع دفاع کردند، زمينه را براي اين قبيل اتهامات که در همان دوره در آثار فرقه شناسي آمده فراهم کردند. برخي گفته اند که در اين قرن بود که تشيع در تقديس امامان خود متاثر از انديشه هاي شرقي است.
بايد دانست که در زمان سلطه آل بويه بر بغداد، علماي شيعي موجود در آن سرزمين همگي عرب بوده و کساني از آنها در شمار ادباي برجسته عرب بوده اند. نکته مهم براي اين قبيل ديدگاهها آن است که مساله شباهت ، آن هم به صورتي که در اين نمونه ها به آن اشاره شده ، از جهات مختلفي قابل تامل است.

اساسا نظريه امامت شيعي که به صورت اعتقاد به نص يا به عبارت ديگر آيه و حديث ثابت مي شود، چه شباهتي با نظريه سلطنت موروثي دارد؟ در همين جا بايد اين پرسش را هم در نظر داشت که ، اصولا بجز خلافت سه خليفه يعني ابوبکر، عمر و علي عليه السلام ، سلسله اموي و عباسي و ديگر سلسله هاي مستقل در مصر، اندلس ، شمال افريقا، عراق ، جزيره العرب ، يمن و... همه به صورت موروثي بوده اند. اين موروثي بودن از نظر اهل سنت مشروعيت تام و تمام داشته است.

اکنون بايد سوال کرد که اگر شباهت توجيه کننده است ، مگر ممکن نبوده که مردم ايران که به سلطنت موروثي باور داشته اند، حکومت موروثي اموي و عباسي را بپذيرند؟ از قضا بايد گفت پذيرفتند و براي قرنها از آن اطاعت کردند.
آنچه در اين باره بايد مورد توجه قرار گيرد اين است که در تمامي دنياي آن روز در شرق و غرب ، نظام پادشاهي مقبوليت تام داشته است. اين نکته نيز بايد مورد توجه قرار گيرد که حتي سرزمينهاي عربي ، در عراق و شام و يمن نيز با سلطنت موروثي آشنايي داشته اند.
حکومت لخميان و غسانيان مي توانسته عرب را، حتي عرب باديه را با اين نوع سلطنت آشنا کرده باشد.

نويسنده:رسول جعفريان
 

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر