(
امتیاز از
)
وهابیت، اهل سنت را هم کافر میپندارد!
صدای شیعه: حوزه نیوز نوشت: وهابیت اهل فسق در دین و هرزگی سیاسی هستند و حکومت عربستان زمام امور خود را به دست چنین افرادی سپرده است! // تمام کیان وهابیت بر دشمنی با پیروان اهل بیت (ع) استوار گردیده است و در همین راستا آنها تلاش میکنند تا مشاهد ائمه(ع) را تخریب کرده و شیعیان را از بین ببرند. // محمدبن عبدالوهاب هنگامی که با عثمان بن معمر اختلاف پیدا کرد و به منطقهی حریمله حمله کرد، حتی به زن خود یعنی دختر عثمان رحم نکرده و او را زیر پا له کرد! // وهابیت، اهل سنت و جماعت را کافر میپندارند و خودشان را اهلسنت و جماعت واقعی میدانند!
آنچه گذشت، برشهایی از سخنان حجتالاسلاموالمسلمین علی کورانی، محقق و پژوهشگر برجسته حوزوی است که در نشست «وهابیت؛ عراق، گذشته و حال» در مرکز ابحاثالعقائدیه (مرکز پژوهشهای اعتقادی) قم به بررسی مسیر رشد این فرقه ضاله از ابتدای پیدایش تا عصر حاضر و جنایات این گروه خشکمغز در تخریب مشاهد شریفه پرداخته است و متن کامل آن به مناسبت 8 شوال سالروز تخریب قبور ائمه بقیع(ع) در راستای افشای پشتپرده و ماهیت واقعی وهابیت تقدیم میگردد.
* آغاز سخن
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمداللهربالعالمین و افضلالصلاة و السلام علی نبینا و شافعنا و نورنا محمد و آل بیتهالطاهرین.
ای برادران مومن! سلامعلیکم
موضوع بحث ما وهابیت و عراق در گذشته و حال، تبیین مواضع هر کدام، ارتباط این دو با یکدیگر و تاریخ آنها است.
ابتداء مختصری درباره مسیر رشد وهابیت از ابتدای پیدایش تا عصر حاضر صحبت میکنم و پس از آن مواضع وهابیت را نسبت به عراق ذکر مینمایم.
*پیشینه محمدبنعبدالوهاب
وهابیت به محمدبنعبدالوهاب منتسب است، محمدبنعبدالوهاب اهل نجد و گفته شده که از قبیله بنیتمیم است، اما این مطلب مورد اختلاف خود وهابیت است، چنانکه گفته شده او از عموزادگان بنیتمیم است و برخی دیگر گفتهاند او از قبیله دیگری است.
پدر محمدبنعبدالوهاب قاضی بود و برادرش سلیمان نام داشت که با محمد مخالف بود، البته محمدبنعبدالوهاب مورد انتقاد پدر و برادرش بود و حتی سلیمان بر کتاب محمد ردّی نوشت و از بیم جان خود فرار کرد.
تولد محمدبنعبدالوهاب بعد از وفات علامه مجلسی است و در زمان تولد او دولت عثمانی تحت فشار غربیها بود، غربیها در پی تجزیه دولت عثمانی بودند و در مرزهای این کشور جنگ افروزی میکردند.
*نظر مستر همفر درباره محمدبنعبدالوهاب
محمدبنعبدالوهاب در ایام جوانی به بصره آمد، مستر همفر عضو وزارت مستعمرات بریتانیا میگوید: محمدبن عبدالوهاب را در حالی که مشغول به کار نجاری نزد شخصی به نام عبدالرضا بود یافته و محل کار عبدالرضا پاتوق جوانان لاابالی بود.
مستر همفر در گزارش خود به وزارت مستعمرات انگلیس مینویسد، جوانی را یافتم که مذاهب را مورد انتقاد قرار میدهد و به مقدسات مسلمانان احترام نمیگذارد! وزارت مستعمرات در جواب همفر به او گفتند؛ این شخص مورد نیاز ماست و فعالیت خود را بر او متمرکز کن، حتی همفر، خانمی به نام صفیه مزدور انگلیسی ساکن بصره که از یهودیان شیراز بود را برای ارضاء امیال محمد به خدمت درآورد.
خود محمدبنعبدالوهاب اعتراف میکند که انگلیسیها مرا به هر سو که میخواستند سوق میدادند.
روزی همفر به محمد میگوید؛ من خوابی دیدم، محمد گفت: چه دیدی؟ همفر گفت: در جایی با رسولالله (ص) بودیم ناگهان تو وارد شدی و حضرت رسول (ص) برای تو بلند شد و تو را مورد استقبال گرم خود قرار داد و تو را به مقامات عالیه بشارت داد!
محمدبنعبدالوهاب این خواب همفر را باور کرد، آری او را به راحتی به وسیله خواب و رویا تحریک مینمودند.
در دهه سیسالگی محمد، مستر همفر به محمدبنعبدالوهاب میگوید؛ به نجد برود، او نیز پس از عزیمت به آنجا که در روستایی به نام «حریمله» با رییس قبیلهای به نام عثمانبن معمر آشنا میشود و با وی پیمان میبندد که دعوت توحیدی خویش را آغاز نماید و مسلمانان مشرک را از بین ببرد و آنان را از زیارت قبور نهی کرده و علاوه بر آن ضمن تاسیس حکومتی به رویارویی دولت عثمانی برود.
محمدبنعبدالوهاب با عثمان دچار اختلاف میشود و چه بسا علت این اختلاف سبب سفر همفر به نجد باشد که در پی آن عثمان به این حقیقت واقف میگردد که در پشت پرده افکار محمد، نقشههای شوم انگلیسی وجود دارد.
جالب است بدانید مستر همفر در دیدار خود با محمدبنعبدالوهاب در نجد میگوید: محمد را بسیار ضعیف یافتم و سبب ضعف او همبسترشدن افراطی او با همسرش بود، پس او را نصیحت کردم که جسم خود را از بین نبرد.
*فرار به منطقه آلسعود
آری در رابطه با عثمانبن معمر چیزی در تاریخ نمیخوانیم به جز اینکه روستای او منهدم و اهل آن را قتل عام کردند، اما داستان وی از این قرار است. که محمد پس از اختلاف با عثمان پا به فرار میگذارد، عثمان نیز شخصی را برای کشتن او در نظر میگیرد، اما این کار نافرجام میماند و محمد به منطقه «الداعیه» یعنی همان منطقه آل سعود، اجداد حاکمان فعلی عربستان میرسد و در آنجا با آنها درباره قیام و دعوت خود و رویارویی با دولت عثمانی هم پیمان میشود و پس از مدتی به کفر عثمانبن معمر فتوا داده و سبب کفر او را ارتباطش با والی عثمانی بر میشمرد و چه بسا عثمان در این ارتباط والی عثمانی را نسبت به نظریات محمد آگاه میکند.
پس از فتوای کفر عثمان، منطقه حریمله مورد هجوم واقع شده و تمامی اهل آن حتی زن محمدبنعبدالوهاب کشته و این منطقه به ویرانه تبدیل میشود و بر همین اساس، مرکز دعوت محمدبنعبدالوهاب «شمرالدرعیه» گردیده و مرکز اولیه آن که روزگاری در نگاه محمد، موحد بودند به بهانه کفر وحشیانه به ویرانه تبدیل میگردد.
شناسایی «مستر همفر» برای بحث ما یعنی عراق و وهابیت لازم است؛ البته بر صحت ادعاهای مستر همفر میتوان شواهد متعددی اقامه نمود. من از جوانان دعوت میکنم که در مورد وی در سایتها و منابع معتبر و حتی از وزارت خارجه انگلستان تحقیق نمایند، مثلا اولین نشریهای که خاطرات مستر همفر را طبع نمود، مجلهای آلمانی بود چرا که در دوران هیتلر دولت عثمانی از آلمانها جانبداری کرد به همین سبب آلمانها میخواستند با این کار حقیقت انگلستان را برای عثمانیها رسوا سازند.
البته تعجب نکنید، زیرا امثال «مستر همفر و جون فیلبی» این خاطرات را مینویسند؛ چرا که این افراد پس از ماموریت به شهر یا روستای خود برمیگشتند و با این کار خوشخدمتیهای خود را به کشورشان به رشته تحریر در میآوردند.
آری محمدبنعبدالوهاب دعوت خود را از الدرعیه آغاز و شروع به گسترش آن نمود در این توسعه از حربه مشرک جلوه دادن طرف مقابل استفاده مینمود.
*مبنای پایهریزی وهابیت
دو امر اساسی مبنای پایهریزی وهابیت است، اول با وجود اینکه وهابیت، خلافت عثمانی را مشروع میدانست، اما علیه آن قیام نمود! بر همین اساس گروه وهابیت یک گروه یاغی و به تعبیری از خوارج است که در مقابل خلافت مشروع عثمانی در نگاه خودشان قد علم کرد.
وهابیت بارها در شکست با جبهه عثمانی که توسط افرادی مانند محمد علی پاشا، ابن رشید، طوسون پاشا فرماندهی میشود، انقیاد خود را به دولت عثمانی اعلام نمود؛ بنابراین وهابیت با انحراف خود بر خلافت مشروع عثمانی قیام نمود.
همچنین وهابیت به این مطلب اعتراف میکند که با کفار، علیه دولت مشروع عثمانی همکاری نموده است، آنها به همکاری با انگلستان اذعان داشته و اعتراف میکنند هنگامی که عبدالعزیز در درگیری با ابن رشید از شهر «الدرعیه» به کویت گریخت، با همکاری انگلستان بوده که او به نجد باز میگردد و این حقیقت در تاریخ ثبت شده است و حتی عبدالعزیز پس از این ماجرا از انگلستان تشکر میکند و میگوید (من لم یشکر المخلوق لم یشکرالخالق) همه این حقایق مستند است که ارائه این اسناد خارج از وقت جلسه است.
*فاز دوم پایهریزی وهابیت
مبنای دوم پایهریزی وهابیت همکاری و تعاون با کفار است، انگلستان هنگامی که عبدالعزیز را به عنوان امیر نجد تعیین نمود بر او شرط کرد، هیچ کاری را بدون اجازه آنها انجام ندهد و عبدالعزیز پذیرفت.
عبدالعزیز کسی است که کربلا را مورد هجوم قرار داده و به کمک انگلستان بر قسمت اعظم منطقه سیطره پیدا میکند و بنای آنها این بود، هر چه میتوانند از قلمرو حکومت دولت عثمانی کاسته و آن را تضعیف کنند. این کشورهای شیخنشین خلیج به تازگی تاسیس شدهاند وگرنه همه مستعمره انگلستان بودند.
عبدالعزیز در سال 1216 به کربلا هجوم آورده و 3هزار نفر با او همراهی میکردند. حمله او در روز عید غدیر بود؛ یعنی روزی که اهل کربلا به نجف میروند. در این حمله وحشیانه حداقل 1000نفر کشته شدند که تاکنون بازماندگان شهدای این واقعه یافت میشوند.
والی عثمانی بغداد اگر چه مورد توبیخ دولت عثمانی و اقع شد، اما به این رویداد اهمیت چندانی نداد؛ چرا که در نگاه او این شیعیاناند که مورد حمله بادیهنشینان قرار گرفتند و این موضوع چندان برای آنها اهمیت نداشت! در این حادثه تلخ وهابیان ضریح مطهر اباعبداللهالحسین (ع) را تخریب کرده و اموال حرم و شهر کربلا را به یغما بردند.
البته این واقعه 10 سال پس از به درک واصل شدن محمدبنعبدالوهاب رخ داد و باید گفت؛ این حرکت برنامهریزی شده توسط وهابیت تنها به شهر کربلا منحصر نمیشد، بلکه برنامه اصلی تضعیف تمام دولت عثمانی بود.
*نامه عبدالعزیز به کاشفالغطاء
در سال 1210 عبدالعزیز آل سعود، نامهای به مرجع بزرگ نجف اشرف شیخ جعفر کاشفالغطاء (قدس الله نفسه) مینویسد، ایشان نیز جواب آن نامه را با کتاب (منهجالرشاد لمن ارادالسداد) پاسخ میدهند.
عبدالعزیز شخص عامی بود و چه بسا حتی خواندن و نوشتن بلد نبود؛ بنابراین او به تعلیم وهابیت و انگلستان در نامه خود به شیخ جعفر مینویسد؛ «شما کافرید»! و در بیان وجه کفر، ادله وهابیت را ذکر میکند که مثلا شما امام حسین(ع) را زیارت میکنید و چه و چه......... و در آخر نتیجه میگیرد که خون شما مباح است! و اگر از آنچه شما را نهی کردیم، پرهیز ننمایید به شما هجوم میآوریم؛ البته وهابیت در سال بعد از هجوم به کربلا پنجبار به نجف یورش میبرد.
*نحوه به هلاکترسیدن عبدالعزیز
به هلاکت رسیدن عبدالعزیز 2 سال پس از هجوم به کربلا توسط شخص مومن و دوستدار امیرالمومنین(ع) که از کردها بود، صورت میپذیرد. خداوند این شخص را رحمت نماید او از شهر العمادیه بود و هنگامی که صحنههای دلخراش هجوم وهابیت به کربلا را دید به خشم آمد و در لباس درویش به شهر الدرعیه رفت و نام خود را عثمان نهاد و یکی، دو سال در الدرعیه بود و حتی به عنوان یک درویش وهابی با وهابیها نماز میخواند تا اینکه فرصت مناسبی برای کشتن عبدالعزیز برایش فراهم شد و با خنجری عبدالعزیز را از پای درآورد، وهابیون نیز بر او حملهور شدند و او را به شهادت رساندند،
ایکاش از طایفه و خانواده این کرد شیعه پرس و جو شود تا مورد تکریم و احترام قرار گیرند؛ چرا که این کار او در واقع یک حرکت استشهادی بود، حرکتی در برابر اهانتکنندگان به پیامبر (ص) و امام حسین(ع) و قتلعام کنندگان مومنین بود.
یکی از برنامههای وهابیت در یورش به کربلا کشتن مرجع وقت در آن شهر یعنی سید علی طباطبایی صاحب کتاب ریاضالمسایل، کتاب فقهی معروف بود.
سید علی که او را به نامههای ملاعلی یا شیخ علی نیز میشناختند به علت کهولت سن نتوانست به نجف برود و تنها با یکی از نوادگان شیر خوارش در منزل ماند. سید به لطف جدش امام حسین (ع) و با حالت تسبیح و ذکر در خانه مخفی شد و به طور معجزه آسایی نجات پیدا کرد.
*نحوه سیطره بر مکه و مدینه
وهابیت پس از یورشهای متعدد به نجف به شهر حله یورش بردند و پس از آن نیز بارها زائران امام حسین(ع) را مورد حمله قرار دادند.
وهابیت پس از واقعه کربلا رویای سیطره بر حرمین شریفین را در سر میپروراند و امیر مکه که از حسنیها بود 50 بار با آنها درگیر شد و در نهایت آنها توانستند بر حرمین شریفین سیطره پیدا کنند.
در پی این ماجرا خلافت عثمانی به خشم آمد و فرمان ریشهکن کردن فتنه وهابیت از جانب سلطان عثمانی به والی مصر محمد علی پاشا، والی بصره, والی بغداد و والی مکه و تمام مناطق احاطه کننده عربستان سعودی صادر شد.
بر همین اساس با توجه به اینکه ثقل ارتش عثمانی در مصر بود، دو یورش از آنجا به سوی مناطق وهابیت صورت پذیرفت. در سال 1233 ابراهیم پاشا وارد الدرعیه شد و آنجا را تحت تصرف خود درآورده و علاوه بر آن بر مکه و مدینه مستولی گشت و پس از آن یکی از علمای مصری را برای بحث و گفتگو با علمای وهابیت معین نمود، اما وهابیت از مواضع خود کوتاه نیامده و تمام مسلمانان و دولت عثمانی را همچنان مشرک و کافر دانستند.
*تکفیرکردن توسط وهابیت، بهانهای سیاسی است
تکفیر کردن توسط وهابیت به عنوان یک بهانه سیاسی است. چنانکه اگر کسی بخواهد بر اموال همسایه خود مسلط گردد باید بهانهای بتراشد. وهابیت از همین روش استفاده مینمود و در ابتدا به گسترش قلمرو حکومت خود اقدام نموده و پس از آن به عنوان بهانه، شرک و کفر را مطرح مینمود!
ابراهیم پاشا هنگامیکه از مغز خشک وهابیت مطلع گشت و دانست که علمای وهابیت قانع نمیشوند، خود به دیدار آنها رفت و به آنها گفت: آیا تنها شما مسلمانید و دیگران کافرند؟ گفتند: آری! او گفت: یعنی تنها شما به بهشت میروید؟ گفتند: آری! یک درخت بهشت شما را کفایت میکند، پس بقیه بهشت چه میشود؟ خداوند، بقیه بهشت را برای چه کسی آفریده است؟
پس از آن ابراهیم پاشا از آنان خواست که توبه کنند، اما آنها نپذیرفتند در نتیجه او دستور داد که آنان را بکشند.
* مناظره سلیمان با محمد بن عبد الوهاب
آری! حتی سلیمان برادر محمد بن عبد الوهاب یعنی سلیمان در بحث با محمد که در ماه رمضان صورت پذیرفت به او گفت: آیا معتقدی که تنها تو و یارانت به بهشت میروید و دیگران به جهنم؟ آیا تمام مسلمانان غیر از تو و یارانت جهنمی هستند؟ محمد گفت: آری! سلیمان به او گفت: تو این روایت پیامبر (ص) را قبول داری که میفرماید، خداوند در هر شب از ماه رمضان، 100 هزار بنده را از آتش جهنم آزاد میکند، محمد گفت: آری این روایت صحیح است، سلیمان جواب داد: تمام یاران تو به 10 هزار نفر نمیرسند، پس بقیه این 100 هزار نفر کجا هستند تا مورد رحمت و آزادی الهی قرار گیرند؟!
جنبش وهابیت در اصل بر پایه اعمال زور، تاخت و تاز، استعمارگری و تنفیذ دستورهای کفار انگلیسی و همچنین بر مبنای قیام علیه دولت عثمانی پایهگذاری شد و آنچه که مایه مباهات است این است، مراجع و حوزههای علمیه از دولت عثمانی جانبداری میکردند؛ چرا که به تعبیری دولت عثمانی «أهون الشرین» بود و به عبارت بهتر أمر دائرمدار خلافت عثمانی ظالم و چیرگی استعمار کافر بود، پس اولویت با همان خلافت ظالم است و بر همین اساس مراجع و حوزههای علمیه و مجاهدان ما در کنار ارتش عثمانی با انگلستان و همدستانش به جنگ پرداختند.
*وهابیت در جبهه مقابل امت اسلامی!
وهابیت در کنار یورشهای غربیها علیه امت اسلام شرکت کردند و این مانند همان سخن معروف است که میگویند معاویه در جنگ بدر بود، اما در جبهه مقابل اسلام! چنانکه وهابیت نیز در نبردند، اما مقابل امت اسلامی.
جنبش اخوان المسلمین با دیدن همکاری عبد العزیز با کفار به انگیزه رویارویی با وی تأسیس گردید، این جنبش به دو علت با عبدالعزیز مقابله کرد:
1)عبدالعزیز علیه دولت عثمانی قیام کرده است
2)همکاری علنی وهابیت و عبدالعزیز با انگلستان و جالب است که بدانید حتی برخی از وهابیان به خیانت در برابر خلافت مشروع عثمانی انحراف میورزند.
وهابیت، اهل سنت و جماعت را کافر میپندارند و خودشان را اهلسنت و جماعت واقعی میدانند!
وهابیون به کشتار اخوانالمسلمین پرداختند و خودش را اخوان المسلمین نام نهاد، آری این چنین تاریخ تزویر میشود!
برادران عزیز! تمام کیان وهابیت بر دشمنی با پیروان اهل بیت (ع) و دیگر امور باطل استوار گردیده است و در همین راستا آنها تلاش میکنند تا مشاهد ائمه(ع) را تخریب کرده و شیعیان را از بین ببرند.
هنگامی که انگلیسیها از عبدالعزیز پیمان گرفتند که به عراق و اردن و امارات تعرض نکنند، دست شر او از عراق کوتاه شد و حتی وقتی که او به اردن هجوم برد، انگلیسیها او را با هواپیماهای خود مواجه ساختند و به او فهماندند که محدوده تو فقط سرزمین نجد است، نه بیشتر و بر همین اساس او را به عنوان امیر نجد و نه حجاز معرفی کردند؛ بر اساس نقشه انگلیسیها وهابیت هیچ سلطهای بر حجاز نداشت و مکه و مدینه سهم شریف حسین بود. شریف حسین با پیمان انگلستان قرار بود که امیر عرب باشد و مکه و مدینه در اختیار او، بر همین مبنا تمام دولتها او را به رسمیت شناختند.
در تاریخ میخوانیم که پس از سال 1919 عبدالعزیز تنها به عنوان امیر نجد و نه پادشاه آن معرفی و مورد موافقت دولتهای بزرگ واقع شد، برای عبدالعزیز ماهیانه چهل هزار لیره انگلیسی مقرر گردید و چنانچه گفته شد دست او از منطقه حجاز کوتاه بود.
مستر امری، وزیر مستعمرات انگلیس به مطالب گفته شده تصریح کرده و تمام روزنامههای جهان آن را منتشر کردند.
انگلستان با عبدالعزیز پیمان بست که در مقابل تجاوز هر متجاوزی به نجد از او حمایت نماید، در مقابل عبدالعزیز تعهد کرد که هیچ پیمان و موافقتنامهای را با هیچ کشور خارجی امضا ننماید و علاوه برآن حق هیچگونه رایزنی با کشور دیگری جز با رضایت انگلستان برای او وجود ندارد، همچنین عبدالعزیز ملزم است که هیچگونه خرید و فروش و اجارهای نسبت به سرزمینهای نجد مگر به اذن انگلستان انجام نداده و علاوه بر آن وی نمیتواند بدون کسب اجازه از بریتانیا امتیازی را به کشور دیگری واگذار کند.
*انگلستان عبدالعزیز را مناسبتر از شریفحسین دید
با این حال ورق برگشت و مصالح انگلستان، عبدالعزیز را برای سلطه بر حجاز مناسبتر از شریف حسین دید، به همین جهت با دادن امکانات به عبدالعزیز زمینه حمله به حجاز برای او فراهم گشته و پس از حمله، حجاز به دست او افتاد. شریف حسین نیز به مصر گریخت و تنها عراق و اردن نصیب او و فرزندش شد. آری ولینعمتان شریف حسین او را شایسته سلطه بر حجاز ندیدند!
عبدالعزیز پس از مسلط شدن بر حجاز در بیاناتی ضمن تشکر و قدردانی زیاد از انگلستان، سیرت این کشور را از ابتدا تا انتها نیکو توصیف کرد.
این مطلب شایان ذکر است که مواضع وهابیت نسبت به عراق به هیچ وجه تاکنون تغییر نیافته است، آنها معتقدند که عراق باید در زیر سلطه آنان باشد.
وهابیت ادعاهایی دروغین در رابطه با عراق دارد آنها میگویند؛ شیعیان عراق عجم بوده و عرب نیستند و قبایل عراق به تازگی شیعه شدهاند؛ چرا که تاریخ این قبایل نشانگر این واقعیت است و علاوه بر آن شیعه در عراق در اقلیت و اهل تسنن اکثریت مردم عراق را تشکیل میدهند!
آنها بر این سیاست اصرار میورزند که مشاهد شریفه عراق باید تخریب گشته و شیعیان عراق از صحنه ی روزگار محو شوند!
وهابیت هنگامی که از تعبیر اهل تسنن استفاده مینماید، مقصودش وهابیت است که بسیار اندکاند و بقیه اگر چه از اهل تسنن باشند، اما از آنها نیستند؛ به طوری که انفجارهای اخیر بغداد از اهل تسنن نیز قربانی گرفت.
* دیدگاه افراطی وهابیت علیه شیعه
وهابیت اهل سنت را کسانی میداند که هم رأی آنها بوده یا برای وهابیت خدمتی انجام داده باشد؛ اما غیر از آنها مردتداند! اما دیدگاه وهابیت نسبت به شیعه این است که شیعیان کافرند!
فتوای ابن جبرین مورد تأیید 100 عالم از وهابیت و حکومت قرار گرفته و حتی او را به انگلستان میفرستند. در همین جا، جا دارد از زحمات برادر علی السراج و برادران عراقی قدردانی کنم که از ابن جبرین به سفارت آلمان شکایت کردند و آنها نیز مجبور گشتند که او را باز گردانند؛ چرا که او به قتل و جرم فتوا داده بود.ابن جبرین پس از کشتار شیعیان در عراق چنین میگوید: رافضیها، اهل تسنن را غافلگیر کرده و آنان را به فجیع ترین شکل ممکن میکشند و به هیچ کس نه کودکان و نه زنان و نه سالمندان رحم نمی کنند و چه بسا اهل تسنن را پیش از مرگ شکنجه داده و آنها را با شکنجه برقی آزار میدهند، یا اینکه آنها را قطعه قطعه میکنند و چه بسا اهل تسنن را میان قالبهای یخی قرار داده تا از سرما بمیرند!!
شیعیان به دنبال افرادی که نامشان عمر است، میگردند تا آنان را از بین ببرند، آنها دخترکی پنج ساله را به جرم داشتن نام عایشه میکشند و مساجد اهل سنت را بر سر نمازگزاران خراب میکنند و علاوه بر آن شیعیان باهمکاری مسیحیان به داخل منازل اهل سنت یورش برده و اموال آنان حتی کم ارزش ترین چیزها را به یغما میبرند. شیعیان قصد دارند عراق را از وجود اهل سنت پاکسازی نمایند. شیعیان وارثان خواجه نصیر طوسی هستند که مغول را برای کشتن خلیفه عباسی و قتل عام اهل بغداد تحریک نمودندو در پی این کار حدود یک میلیون نفر کشته شده و آب رودخانه را سرخ گون نمودند. آنها کتابها و قرآنها را آتش زده و به داخل رودخانهها افکندند و همه این اقدامات نشانه کینه شیعیان به مسلمانان و کسانی است که شهادتین را بر زبان جاری نموده و نماز میخوانند و زکات داده و روزه گرفته و جهاد مینمایند و به خانه خدا رفته و هیچ نگاهی جز رضایت به خلفای راشدین یعنی ابوبکر و عمر و عثمان و معاویة ابن ابی سفیان و صحابه ای مانند جابر و ابن عمر وابی سعید ندارند!!
ابن جبرین میافزاید: با این حال برخی از مردم تصور میکنند، شیعیان از مسلمانان هستند؛ چرا که شهادتین را بر زبان جاری مینمایند، نماز خوانده و روزه میگیرند، به حج رفته و دیگر اعمال را به جا میآورند، اما ما میگوییم شیعیان مشرکاند!، چرا که صحابه پیامبر (ص) را مورد تکفیر قرار میدهند و میگویند که تمام صحابه بعد از مرگ پیامبر (ص) کافر و مرتد گشته و باعلی برای خلافت بیعت ننمودند و علاوه بر آن صحابه وصیت پیامبر (ص) را پنهان نمودند. ثانیاً شیعیان به مادران مؤمنین و بالخصوص عایشه و حفصه لعن میکنند و به عایشه اتهامتی منافی عفت وارد مینمایند؛ این در حالی است که آلوده نبودن عایشه در قرآن وارد شده است و سوم اینکه شیعیان اهل تسنن را در هر کجا و هر زمان مورد تکفیر قرار میدهند، دال بر این مطلب تالیفات و نوارهای ایشان است، شیعیان بر این عقیده استوارند که اهل تسنن در آتش جهنم جاوداناند و چهارم از آنجا که شیعیان در قرآن چیزی موید بر مذهب خود نیافتند این کتاب را مورد طعن قرار داده و میگویند که صحابه پیامبر بخشی از قرآن که فضایل علی و فاطمه و نسل ایشان را بیان میدارد، مخفی نمودهاند، یکی از علمای شیعه یعنی نوری طبرسی کتابی تالیف نموده که نام آن را «فصلالخطاب فی اثبات تحریف کتاب ربالارباب» نام نهاده است!!
پنجم اینکه شیعیان سنت نبوی صحیحه را معتبر نمیدانند و کتابهایی مانند صحیحین و مسانید را قبول ندارند؛ چرا که میگویند در این کتابها فضایل صحابه وجود داشته و رجال سندهای این کتب از اهل تسنن است و این در حالی است که بر خلاف شیعیان کل امت این کتابها را پذیرفتهاند.
ششم اینکه شیعیان علی و فاطمه و حسن و حسین را مورد غلو قرار داده و آنان را با خداوند متعال عبادت کرده و ایشان را در گرفتاریها میخوانند.
*عداوت وهابیت با شیعه
این سخنان ابنجبریل بود که کلمه به کلمه آنها دروغ و باطل است و چیزی جز اقدامات وحشیانه زرقاوی ( تروریست وهابی) و ابوعمرالبغدادی نیست. وهابیت حاضر است در راستای عداوت با شیعه به اندازه 180 درجه دروغ بگوید. مدت دو سال بود که زرقاوی و اتباع او در منطقه لطیفیه بغداد مثلث مرگی را ایجاد کرده بودند که وارد شدگان به این حیطه اگر به علی(ع) دشمنام نمیدادند، کشته میشدند.
وهابیت اهل فسق در دین و هرزگی سیاسی هستند و حکومت عربستان زمام امور خود را به دست چنین افرادی سپرده است.
آنچه ذکر شد مواضع حقیقی وهابیت نسبت به عراق و شیعیان آن است و این مواضع در گذشته و حال حاضر ثابت است.
*در ادامه این نشست سؤالاتی از سوی حضار مطرح شد که حجتالاسلاموالمسلمین کورانی پاسخهای لازم را ارائه کرد.
*سؤال: جناب شیخ! از شما پوزش میطلبم، این مطلب شایان ذکر است که رییس وقت اهل تسنن عراق آقای سامرّائی پس از درگیریهای خونین میان شیعیان و اهل سنت در سخنانی که در مقبره ابوحنیفه ایراد شد و ماهوارهها آنرا به صورت زنده پخش کردند، ضمن مخاطب قرار دادن اهل تسنن گفت: ای برادران! این وهابیت است که برادران شما از اهل سنت را قتل عام میکند و در همین راستا خون هشتاد نفر از علمای اهل تسنن و چهل تن از رؤسای قبایل اهل سنت را به زمین ریختند.
*پاسخ: ما این حقیقت را انکار نمی کنیم که برخی اشخاص معتدل هستند، ما هیچ مشکلی با پیروان مذاهب چهارگانه نداریم. اهل انصاف و اعتدال این مذاهب به خوبی میدانند که این فتنه از وهابیت است؛ چرا که شیعه و سنی در عراق به شکل سالم همزیستی میکنند، آری این وهابیت است که قتل عام میکند و کسانی را به همین منظور تربیت میکند.
*سؤال: شما چگونه به خاطرات مستمر همفر اعتماد میکنید؛ در حالی که این شخص کافر است؟
*جواب: اولاً در اعتماد به اخبار و ثاقت و اطمینان لازم است و مذاهب افراد دخیل در این قضیه نیست، همانگونه که در زندگی روزمره، شما به یک پزشک مسیحی اعتماد میکنید و سخن او را حجت میدانید. ثانیا ما به سخنان مستر همفر به عنوان مؤید دیگر کتابهای تاریخی نگاه کرده و به همین جهت به آن اعتماد کردیم.
* چگونگی روی کار آمدن علی عبد الله صالح در یمن
*سوال: وهابیت از عراق چه میخواهد و در عراق به دنبال چه چیزی است؟
*جواب. وهابیت سیطره و سلطه کامل بر عراق را خواستار است. وهابیت میخواهد همان کاری را که در یمن کرد در عراق بکند. در یمن حمدی که مخالف وهابیت بود بدست آنها کشته و به جای او علی عبدالله صالح بیشخصیت را روی کار آوردند، علی صالح نیز تمام مقدرات یمن را به وهابیت سپرد و آنها نیز هزار مرکز برای خود در آنجا افتتاح نمودند و در همان جا القاعده را پایهریزی نمودند. وهابیت در عراق نیز به دنبال همین است تا فرد بیشخصیتی را روی کار آورده و از این طریق مراکز خود را گسترش داده و به شیعیان عراق به اصطلاح توحید، یعنی مذهب وهابیت را آموزش داده و غیر وهابیت را تکفیر کند.
*سوال: سپر مردم عراق در برابر خطر وهابیت چه چیزی است؟
*جواب: سپر مردم عراق، مشاهد اهلبیت(ع) این کشور است، یکی از علمای یمن میگوید، شما شیعیان در برابر وهابیت نیرومندترید؛ چرا که مجهز به برائت از دشمنان اهلبیت(ع) هستید. در یمن بدو ورود وهابیان به مساجد ما در صنعا با تعارف مواجه شدند، تا به تدریس مشغول گردند و آنقدر آمدند و رفتند تا برهمه چیز مسلط شده و ما را از مساجد راندند، اما شما با وجود برائت از دشمنان اهلبیت(ع)، وهابیت دوستدار یزید و بنیامیه را مجال نمیدهید تا بر امور شما مسلط گردد.
در نتیجه ضامن عدم سلطه وهابیت بر شیعیان وجود مشاهد شریفه اهلبیت(ع) و علاوه بر آن وجود برائت از دشمنان اهلبیت(ع) هستند با این وجود تذکر این مطلب مناسب است که وهابیت در حالت غروب و افول است.
*سوال: منزلت عقل نزد وهابیت چگونه است؟
*جواب: وهابیت برای عقل اعتباری قائل نیستند، آنها نه خود عقل دارند و نه به عقل ایمان دارند.
به کتاب ابن تیمیه در بحث تناقض عقل و نص رجوع کنید، میبینید که برای عقل هیچگونه اعتباری قائل نیست وهابیت قائل است که خداوند ممکن است بر عرش بنشیند و به صورت یک جوان بیریش با موهای مجعد و کوتاه است و در حالتی است که نعلینی از طلا پوشیده است! و یا چیزهای دیگر!!
هنگامی که به وهابیت میگوییم این امور عقلاً ممکن نیست، پاسخ میدهند که خداوند جسمی است که مناسب جلال اوست، موهایی دارد که متناسب با جلال اوست!
وهابیت دچار تناقضگویی است؛ وهابیت اصلا اصول عقلی ندارد وگرنه همه میدانیم که خداوند متعال (لیس کمثله شی) است.
* رفتاری دوگانه؟!
*سوال: چرا وهابیت از تخریب قبر امام خود احمدبنحنبل در بغداد چشم پوشی میکند، اما درباره عتبات مقدسه فتوای تخریب صادر میکنند؟
*جواب: احمدبن حنبل هم اکنون قبری ندارد، چرا که قبر او در کنار ابوحنفیه بود، اما در مسیر جریان رودخانه قرار گرفت. مقبره ابوحنفیه به واسطهی تجلیل عثمانیها و نام نهادن وی به نام امام اعظم پابرجا ماندو سبب این امر این است که عثمانیها در ابتدا به این امر معتقد بودند که خلافت تنها برای قریش رواست؛ بنابراین پادشاهان عثمانی مجبور بودند به یکی از خلفای عباسی حقوق بدهند، تا پادشاه عثمانی را به سلطنت برساند.
این قضیه ادامه داشت تا اینکه به گوش خلفای عثمانی رسید، یکی از شاگردان ابوحنفیه معتقد است که خلیفه میتواند از غیر قریش باشد، به همین دلیل عثمانیها فقه و مذهب ابوحنفیه را گسترش و قبر اور ا با عظمت بنا نمودند.
اما به جا بود این دوست عزیز در رابطه با عملکرد وهابیت با قبر ابنتیمیه در شام ایراد میگرفت و میگفت که چرا آنها حتی خاک قبر ابنتیمیه را سرمه چشم خود قرار میدهند؟!
*سؤال: آیا درست است که بگوئیم محمدبن عبدالوهاب متأثر از عقاید یهود بوده است؟
جواب: به نظر من محمدبن عبدالوهاب بیدین بود و به دستور انگلیس مرتکب هر گونه گناه از شراب خواری، زنبازی، و ... میشده و علاوه بر آن او یک شخص تنش آفرین و خونریز بوده و اهل علم و درس نبود.
*سؤال: هیچ یک از علمای تشیع به کفر اهل تسنن فتوا نمیدهند، اما چگونه است که برخی از علمای اهل سنت به کفر و مباحبودن خون شیعیان فتوا میدهند؟!
همهی علمای وهابیت به کفر شیعه و اهل تسنن فتوا میدهند و برادرمان سید کمال حیدری این واقعیت را در برنامههای خود ثابت مینماید.
وهابیت از دیرباز اشعریها و ماتریدیها را تکفیر مینماید و باید مسلمانان با حقیقت وهابیت آشنا گردند، وظیفهی ما رسوا نمودن معبود حقیقی آنها و رسواکردن تکفیر مسلمانان توسط وهابیت است.
باید این واقعیت روشن شود که وهابیت در انتساب به اهل سنت و جماعت دروغگوست.
*سؤال: موضع شایسته و مطلوب شیعیان عراق نسبت به وهابیت و تبلیغات آنان در عراق چیست؟
*جواب: به عقیدهی من قاتل باید کشته شود، تروریستهایی که در عراق هستند، باید با سازماندهی مردمی و به طور مخفیانه شناسایی شده و پس از آن از بین بروند و این کار باید در چارچوب قانون و با همکاری دولت و با اشراف علما و مراجع عظام صورت پذیرد. نه اینکه برخی از این تروریستها چندین بار دستگیر شوند و هربار آزاد شده دوباره به اعمال تروریستی خود ادامه دهند.
یک بار تروریستها توسط آمریکاییها دستگیر و آزاد میشوند، بار دیگر حکومت آنها را دستگیر و آزاد میکند و یا اینکه بعد از دستگیری با حکم فلان قاضی آزاد میشود، با این روند کار درست نمی شود.
*سؤال: نظر وهابیت در رابطه با زن چیست؟
*جواب: نظر وهابیت در مقایسه با دیگران نسبت به زن منفی تر است. محمدبن عبدالوهاب هنگامی که با عثمان بن معمر اختلاف پیدا کرد و به منطقهی حریمله حمله کرد، حتی به زن خود یعنی دختر عثمان رحم نکرده و او را زیر پا له کرد. زن در نگاه بادیهای وهابیت هیچ گونه ارزشی ندارد.
وهابیت قائل به «فقه العصبه» است، چیزی که مورد انکار اهل بیت علیهالسلام است. فقه العصبه بدین معناست که هر فرد از قبیلهای این حق را دارد که هر دختری از قبیله خود را به ازدواج درآورد، لکن در نگاه ما این ولایت در پدر و جد پدری منحصر میشود و در برخی از حالات، این ولایت به دست حاکم شرع سپرده شده است، در غیر این صورت، امر این دختر به خود او واگذار شده است.
*سؤال: محمدبن عبدالوهاب به لحاظ علمی نزد اهل تسنن از چه جایگاهی برخوردار است؟
*جواب: هیچ کسی او را به لحاظ علمی مورد احترام قرار نمیدهد، او یک شخص عامی است، با دیدن نامهها و کتابهای او مثلاً کتاب توحید، به عامی بودن این شخص واقف میگردید. برادرمان سیدهاشم موسوی در شبکههای ماهوارهای برنامه ای در خصوص سطح علمی محمد بن عبدالوهاب تهیه نمودند و او را به خوبی رسوا کردهاند.
*سؤال: آیا تعداد قربانیان اهل سنت که توسط وهابیت در عراق کشته شدند، مشخص است؟
*جواب: آمار جدیدی در دست نیست، اما در پایگاه اینترنتی بنده یعنی الطریق الی کربلا اعمال فضاحتبار وهابیت به شکل مستند گردآوری شده است و چه بسا قربانیان اهل تسنن به دههاهزار یا صدهاهزار برسند.
* سر بریدن طفل!!
*سؤال: بهترین کتابی که بتوان به واسطهی آن جرایم وهابیت در بستر تاریخ را شناخت کدام است؟
جواب: در این زمینه کتاب مستقلی وجود ندارد، اما من به محققین پیشنهاد میدهم که در مورد قساوت وهابیت مطالب را جمعآوری کنند، مثلاً اینکه آنها در طائف چگونه یک طفل را در حالی که بر سینه مادر بود، سر بریدند، چگونه شهر مکه را مورد محاصره خود قرار داده و کار را به جایی رساندند که اهالی مکه برای قوت خود استخوانها را آرد کرده، اما وهابیت حاضر نشد به آنها آب و غذا بدهد!
*سوال: تعداد حملات وهابیت به نجف و کربلا را نام برده و مهمترین حوادث رخ داده در این راستا را ذکر نمایید.
*جواب: اولین حمله آنها به شهر کربلا در سال 1216 هجری اتفاق افتاد و بعد از آن تا سال 1223 برای با دوم به کربلا حمله کردند اما این بار نتوانستند وارد شهر شوند آنها پنجبار به نجف یورش بردند و علاوه بر آن یک بار به شهر حله عراق و دوباره به شهر بصره تاختند، اما حملههای آنها به زائران میان راه کربلا و نجف یا حله و کربلا چه بسا به دهبار برسد.
انتهای پیام