( 0. امتیاز از )


شورش رو به گسترش و موج ستيزه جويي به پيشگامي کساني که خود را مدافعين اسلام مي نامند، در مناطق قبيله اي پاکستان ادامه دارد و از اين مناطق به نواحي شهري کشيده مي شود.
حوادث به گونه‌اي پيش مي رود که اگر هم اکنون جلوي اين تهديد گرفته نشود، بزودي راه خود را به سوي کراچي خواهد گشود که از منظر بسياري از تحليلگران پيش از اين زمينه براي حضور طالبان در شهر کراچي فراهم شده است.
سئوالي که اکنون مطرح مي شود اين است که اين گروه تروريستي از چه زماني و چگونه به وجود آمد.
براي درک اين موضوع لازم است که سياست هاي دهه 1970 را مورد بررسي قرار دهيم، زمانيکه کشور پاکستان و بخش عمده اي از جهان، دستخوش تغييرات شگرفي در ميدان رويارويي بين بلوک‌هاي کمونيستي و کاپيتاليستي به رهبري اتحاد جماهير شوروي سابق و ايالات متحده آمريکا بود.
تهاجم نيروهاي ارتش سرخ شوروي سابق به افغانستان در دسامبر سال 1979، و همزمان وقوع انقلاب اسلامي در ايران به رهبري امام خميني قدس سره، نمونه هايي از پيش زمينه آن دوره است، در حالي که امام خميني موقعيت خود را به عنوان رهبر انقلاب اسلامي ايران ارتقاء دادند، شگفت آور اينکه کمونيست ها رو به انحطاط گذاشته و از بين رفتند، در آن دوره کمونيست هاي ايران مخالفت هايي را ابراز داشتند. اينگونه رويدادها که در اواخر دهه 1970 در جنوب غرب آسيا روي داد، زمينه را براي وقايع بعدي فراهم کرد.
انقلاب اسلامي در ايران که با سقوط شاه؛ مورد اعتماد ترين هم پيمان ايالات متحده آمريکا منجر شد، نگراني هاي عميقي را از تغيير حکومت در تهران براي آمريکا بوجود آورد. اين نشانه پاکسازي غرب آسيا از دايره نفوذ آمريکا بود. در حقيقت حکومت شاه ايران نقش ژاندارم آمريکا را در غرب آسيا بازي مي کرد مشابه نقشي که امروزه رژيم صهيونيستي در خاورميانه بازي مي کند.
علاوه بر اين تهاجم شوروي سابق به افغانستان، آمريکا را با مساله دشوار و تازه اي روبر کرد. آمريکا از اين ترس داشت که مبادا کمونيست ها بر جنوب آسيا سلطه پيدا کنند. اتفاقي که در جنوب شرق آسيا به وقوع پيوست، عقب نشيني ارتش شکست خورده آمريکا از ويتنام و قرار گرفتن شهر سايگون در سال 1975 به دست نيروهاي کمونيست به رهبري - هوشي مينه، سبب شد تا دولت آمريکا متقاعد شود که تهديد کمونيست در سطح وسيعي جهان را فرا خواهد گرفت. امروزه دولت آمريکا همان نگراني را در باره ستيزه جويي اسلامي دارد.
تهاجم شوروي سابق به افغانستان، موجب وارد کردن شوک به پاکستان و آمريکا شد. در آن زمان دولت پاکستان توسط ژنرال ضياءالحق رهبري مي شد. ضياء الحق به خاطر قتل رهبر مردمي پاکستان – ذوالفقار علي بوتو، فاقد مشروعيت سياسي بود. ضياءالحق از تهاجم شوروي سابق به افغانستان به عنوان فرصتي براي قانوني کردن نقش خود از طريق کسب حمايت آمريکا بهره برداري کرد. آمريکايي ها نيز به نوبه خود به خاطر حفظ منافع ملي شان به سرعت ضياءالحق را در آغوش کشيدند تا حساب خود را باروس ها بر سر شکست در ويتنام تسويه کنند.
نقشه آمريکايي ها درگير کردن و دچار کردن روس ها به يک جنگ چريکي دراز مدت در سرزمين افغانستان بود. بنابراين ژنرال ضياء الحق از موضع دين به منظور مشروعيت دادن به جايگاه خود در پاکستان بهره برداري نمود. روابط تازه بين پاکستان و آمريکا آغازي براي مبارزه و مقاومت در افغانستان شد و پاکستان به صورت حيات خلوت، پشتيباني و تدارکات نيروهاي مقاومت را بر عهده گرفت.
در اين ميان ايالات متحده آمريکا و ديگر کشورهاي غربي ميليارد ها دلار پول را براي مصارف نظامي و اقتصادي رزمندگان افغاني و بمنظور تقويت موضع آنان که خود را مجاهدين مي‌ناميدند، تخصيص دادند. علاوه بر اين کشورهاي عربي و شيخ نشين هاي خليج فارس نقش فعالي را در کمک به گروههاي مجاهدين تحت حمايت آمريکا با ارسال کمک هاي اقتصادي به گروههاي مختلف سني مستقر در پيشاور انجام دادند.
شگفت آور اينکه کشورهاي عربي شهروندان خود را تشويق مي کردند تا نقش فعالي را در جنگ افغانستان ايفا نمايند . در اين زمان بود که نزديک به يکصد هزار داوطلب از کشورهاي عربي به رهبري اسامه بن لادن در جنگ شرکت کردند و از اين رو بود که شالوده القاعده امروزي در افغانستان و پاکستان نهاده شد.
مجاهدين در افغانستان تلفات سنگيني را به سربازان شوروي سابق وارد آوردند. بعدها بر اساس توافقنامه ژنو نيروهاي شوروي در 14 آوريل 1988 از افغانستان خارج شدند. جنگ افغانستان به يکي از عوامل عمده فروپاشي شوروي سابق در سال 1991 تبديل شد.
در اين ميان مناطق قبايلي پاکستان هم مرز با افغانستان، به صورت پناهگاه امن شورشيان ضد شوروي و پس از آن رژيم کمونيستي کابل به رهبري دکتر نجيب الله درآمد و بدين گونه بود که جنگ افغانستان تاثير بسيار زيادي بر قبايل سنت گراي پاکستاني هم مرز گذاشت که در آن دوره به ندرت افراط گرايي مذهبي از خود نشان مي دادند.
ورود رزمندگان خارجي از کشورهاي عربي و استقرار پايگاه‌هاي آموزشي در اين مناطق راه را براي ستيزه جويي و گرايشات افراط گرايانه هموار کرد. ناکامي هاي بعدي افغانستان در متحد نمودن اين مناطق در بستر سياسي، دلسردي را در بين مردم نسبت به پايان يافتن دوره فلاکت و بدبختي بوجود آورده و بنابراين آنها را مستعد بنياد گرايي کرد.
جنگ افغانستان همچنين منجر به تقويت گروههاي مذهبي در پاکستان شد. چون بسياري از مردم نقش فعالي را در جنگ به عهده گرفته و به شدت شيفته مقاومت افغانستان شدند. آنها تقليد از مجاهدين افغاني را براي طرح‌هاي بلند پروازانه خود به منظور ايجاد و استقرار يک دولت اسلامي در پاکستان شروع کردند.
آمريکايي‌هاي حامي جهاد افغانستان، امکانات و تسهيلات ايجاد و استقرار تعداد بسيار زيادي از گروههاي مذهبي را در مناطق قبايلي واقع در ايالت مرزي شمال غرب پاکستان، با اهداف انحرافي بوجود آوردند.
به هر حال با تغيير واقعيت هاي جهاني و پايان جنگ سرد، ايالات متحده آمريکا به عنوان ابر قدرت يکه تاز ظاهر شده است که در حد زيادي مکانيزم ژئواستراتژيک و تعادل قوا را بر هم زده است.
آمريکا در غياب اتحاد جماهير شوروي، برنامه درازمدت خود مبني بر تحميل اراده اش بر همه جهان بويژه در خاور ميانه را آغاز نمود، واقعيت‌هاي خشن دوران جنگ سرد، کاپيتاليسم سرمايه داري بين المللي به رهبري آمريکا و مبارزه طلبي اسلامي را رودر روي هم قرار داد. در اين ميان افغانستان به عنوان صحنه اي که جنگ هاي عقيدتي در آنجا شکل مي گرفت يکبار ديگر صحنه جنگ براي يک رودرويي تلخ ديگر بين آمريکايي ها و طالبان، بعد از 11 سپتامبر سال 2001 شد.
اين اتفاق به خاطر اينکه افغانستان پس از برکناري دکتر نجيب الله در آوريل 1992 کاملاً در حد يک کشور هرج و مرج زده سقوط کرد، بوقوع پيوست. اين واقعه همچنين راه را براي جنگ داخلي و برادر کشي, بويژه بين احمد شاه مسعود و گلبدين حکمتيار هموار کرد.
جنگ بين جنگ سالاران افغاني، کشور را به منطقه هاي مستقل متفاوتي تقسيم کرد و صدها مبارز مسلمان را از کشورهاي عربي خاورميانه، شمال آفريقا و جاهاي ديگر به خود جذب کرد.
در چنين صحنه غم افزايي توده مردم در انتظار يک ناجي بودند که آنان را از رنجي که از سوي جنگ فرسايشي به آنها تحميل مي شد، برهاند و اين اتفاق با ظهور طالبان به رهبري مولوي محمد عمر در قندهار، در سال 1994 روي داد.
گروه طالبان در مدت کوتاهي سرتاسر خاک افغانستان به جز دره پنجشير را درنورديد. دره پنجشير آخرين دژ نظامي احمد شاه مسعود فرمانده افسانه اي مقاومت افغانستان، به مقاومت دفاعي در برابر هجوم اين گروه چپاولگر ادامه مي داد.
طالبان که بر بخش اعظم کشور استيلا يافته بود، ثبات نسبي را در افغانستان جنگ زده برقرار کرد و تبديل به نيروي نجات بخش شد. جالب توجه است که بسياري از کمونيست هاي متعصب حزب خلق افغانستان و رزمندگان مقاومت وابسته به احزاب هفتگانه افغاني اهل سنّت مستقر در پيشاور، به اميد اينکه طالبان براي خيزش مجدد سلطه پشتون ها مي جنگند، به اين گروه پيوستند.
شايان ذکر است که در دوره فروپاشي رژيم دکتر نجيب الله اقليت هاي قومي به رهبري احمد شاه مسعود، پايتخت شهر کابل – را به تصرف خود در آوردند که خشم اکثريت پشتون را بدنبال داشت، بنابراين گروه‌هاي ياد شده فوق، حمايت خود را از طالبان براي بدست آوردن دوباره برتري و توفق خود گسترش دادند.
ورود اسامه بن لادن به افغانستان در سال 1996 منجر به فعال شدن شبکه رو به اضمحلال القاعده شد. بن لادن در سودان متهم به رهبري فکري فعاليت هاي تروريستي شده بود. نيروهاي عرب – افغان (مبارزين عربي که به همراه مجاهدين افغاني در اين کشور جنگيده بودند)، شروع به بازگشت به افغانستان با هدف فعال کردن دوباره شبکه القاعده به منظور رودرويي احتمالي با آمريکا کردند.
اسامه بن لادن سرمايه گذار بزرگ عرب کمک هاي مالي عظيمي را به خزانه طالبان تزريق کرد و بسياري از مبارزين خارجي را از کشورهاي ديگر تغذيه نمود. بنابراين نفوذ بن لادن برطالبان و ديگر نيروهاي مبارز در افغانستان توسعه يافت. نفوذ القاعده برطالبان منجر به بدتر شدن وضعيت حقوق بشر در افغانستان شده و مانع دسترسي زنان به تحصيلات و کار و استخدام شد.
تفسير متعصبانه و خشک طالبان از عمل به شريعت با مجبور کردن مردم به طرفداري آيين عجيب و غريب آنها از اسلام، در سطح وسيعي توده مردم را به اين ديدگاه رساند که حکومت طالبان آنها را به دوران عصر حجر باز خواهدگردانيد.
ممنوع شدن تحصيلات و داشتن مشاغل اجتماعي براي زنان توسط طالبان و همين طور طرز رفتار آن ها، اقليت ها را به حاشيه رانده و سبب عصبانيت زياد در بين جامعه بين المللي شد.
موفقيت چشمگير طالبان در هدايت جنگ چريکي بويژه در مناطق شمالي افغانستان، در اواسط سال 1997 منجر به اين شد که دولت هاي پاکستان، عربستان سعودي و کويت حکومت آنان را به رسميت بشناسند. به هر حال اقدام پاکستان در جهت شناسايي سياسي رژيم طالبان در افغانستان، در سطح بالايي موجب خدشه دار شدن وجهه اسلام آباد در نزد جامعه بين المللي شد.
داستان موفقيت طالبان در افغانستان، در حد زيادي به مبارزين بومي پاکستاني روحيه داد و آنها شروع به تقليد از مدل حکومتي طالبان افغاني در پاکستان کردند. بنابراين جمعيت‌هاي زيادي از مردم ساده و عوام نقش فعالي را در مشارکت با طالبان عليه اتحاديه شمال گرفتند و بعدها از آن تجربه ها براي استفاده و بکارگيري مهارت ها عليه نيروهاي امنيتي خود، بهره برده اند.
نظريات متفاوت و گوناگون درباره آغاز حرکت طالبان وجود دارد. برخي از منابع معتقدند که دولت پاکستان در پشت سر رژيم طالبان بوده با اين ديدگاه که عمق استراتژيک خود را با روي کار آوردن يک دولت دوست در کابل پس از شکست هاي متوالي گروههاي مجاهدين طرفدار پاکستان در تصرف کابل، بدست آورد و ملي گرايي پشتون ها را مهار مي کند.
برخي ديگر بر اين عقيده اند که آمريکايي ها در آغاز پشت سر طالبان بوده اند با اين هدف و منظور که با نفوذ ايراني ها در افغانستان و جمهوري هاي آسياي مرکزي مقابله کنند اما بعدها با افزايش نفوذ القاعده اين نيرو در مقابل آمريکايي ها قرار گرفت.
به هر حال وضعيت دشمني بين القاعده و آمريکا زماني به اوج خود رسيد که القاعده مسئوليت حملات به برج هاي دوقلو در آمريکا را در 11 سپتامبر 2001 پذيرفت و اين گونه بهانه را به دست آمريکايي ها و همپيمانان غربي آنها داد که به تلافي آن به افغانستان حمله کنند.
آمريکايي ها از طالبان خواهان استرداد بن لادن شدند، اما آنها که به سنت افغاني وفادار بودند، از اين کار سرباز زدند، که سرانجام منجر به حمله نظامي آمريکا به افغانستان شد.
با اين حال پاکستان با تسليم شدن در برابر فشارهاي بين المللي، به جنگ آمريکا عليه تروريسم پيوست. در مدت زمان کوتاهي، رژيم طالبان سقوط کرد که درگيري هاي تازه اي را در پي آورد.
آن طور که پيش از اين گفتيم، تعداد زيادي از رزمندگان خارجي به همراه خانواده هايشان مجبور به مهاجرت با طالبان شدند و سرانجام يک فرمانده مبارزين محلي به نام نيک محمد از منطقه وزيرستان، راه را براي ورود نيروهاي خارجي به جنوب وزيرستان فراهم کرد. چريک هاي محلي به همراه اين نيروها اقدام به انجام حملات عليه آمريکا و نيروهاي هم پيمان او در افغانستان کردند و از خاک پاکستان به عنوان مامن و پناهگاه استفاده مي کردند. ترددهاي مرزي اين نيروها از خاک پاکستان و انجام عمليات در داخل افغانستان، دولت پاکستان را مجبور به اقدام عليه آنان به منظور حفاظت و صيانت از تماميت ارضي و حق حاکميت خود کرد. اين مبارزين يک جنگ آشکار را عليه نيروهاي پاکستاني اعلام کردند. ژ
ارتش پاکستان با اين جنگجويان وارد جنگ شد و در يک جنگ دامنه دار عليه تروريسم، بيش از يک هزار تن از پرسنل امنيتي پاکستان جان خود را از دست دادند.
ارتش پاکستان با کمک و پشتيباني نيروهاي آمريکايي يک استراتژي نظامي را در جنگ با شورشيان در مناطق هم مرز با افغانستان در پيش گرفت. از آن پس نيروهاي امنيتي يک رشته عمليات نظامي موفقيت آميز را در فلج کردن شبکه هاي طالبان در مناطق قبايلي هم مرز با افغانستان از جمله دره سوات به دست آوردند.
در حال حاضر حاکميت دولت پاکستان در مناطق قبايلي اعاده شده است، اما اين در حالي است که دره سوات همچنان به عنوان مرکز مقاومت طالبان افغاني و پاکستاني باقي مانده و از مناطق قبيله‌اي به مناطق شهري کشيده مي شود.

منبع : فارس

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر