( 0. امتیاز از )


صدای شیعه:

روابط ايران و انگليس در روزهای اخير دستخوش دگرگونی‌های بنيادين شد که آغاز آن با تصويب طرح کاهش رابطه با انگليس در مجلس شورای اسلامی بود که پس از آن به تجمع دانشجويان در مقابل سفارت انگليس و متعاقبا هجوم آنان به داخل سفارت انجاميد که اگر چه طبق قوانين بين‌المللی امری غيرقانونی و نادرست بود اما با توجه به سياست‌های خصمانه و ضد ايرانی انگلستان در طول تاريخ يکصد سال اخير و به ويژه پس از پيروزی انقلاب اسلامی امری طبيعی به نظر می‌رسيد. هر چند می‌توانست با مديريت بهتر برخی اتفاقات ناخوشايند به وقوع نپيوندد.

اما در ادامه انگليس در اقدامی عجولانه و فرصت‌طلبانه در ابتدا سفرا و نمايندگان ايران را از انگليس اخراج کرد و در ادامه با اقدامات سياسی و رسانه‌ای به تحريک ساير کشورهای اروپايی برای تشديد فشارها عليه ايران پرداخت.

اما فهم اين‌گونه رفتار انگليسی‌ها و واکاوی دلايل سياست‌های خصمانه آنها عليه ايران بدون شناخت ماهيت و ذات سياست خارجی انگليس در برابر کشورهای در حال توسعه امکان‌پذير نيست. برای فهم اين موضوع بايد در ابتدا مفهوم استکبار را درک کرد تا از اين طريق بتوان به ماهيت سياست انگليس در مورد ايران در طول يکصد سال اخير دست يافت.

استکبار در لغت و نگاه قرآنی خود را بزرگ دانستن و تکبر ورزيدن معنی می‌دهد. آنچه در اين کليدواژه مورد توجه است زياده‌روی در تکبرورزی است و براين اساس به چنين شيوه و منش فکری و عملی استکبار و به فرد، گروه و دولت دارای اين طرز تفکر مستکبر گفته می‌شود.

اگر بعد از جنگ جهانی دوم که آمريکا به عنوان ابرقدرت جهانی شناخته شد و ماهيت استکباری در سياست‌هايش نمود عملی پيدا کرد، طی حدود دو تا سه قرن اين انگلستان بود که خود را ابرقدرت جهانی می‌دانست و «آفتاب هيچ‌گاه در انگلستان طلوع نمی‌کند» بيانگر وسعت استعمارگری‌های آنان بود.

در واقع براساس مفهوم استکبار، انگليس در طی اين دوران برای نشان دادن برتری و تحميل بزرگی خود بر ساير ملت‌ها به ويژه در جهان سوم به استعمار اين سرزمين‌ها و غارت منابع و ثروت کشورهای آسيايی، آفريقايی و آمريکای مرکزی و لاتين پرداخت.

بنابراين ماهيت استکباری که ناشی از برتر دانستن خود به لحاظ نژادی، فرهنگی، علمی و ... است در طول تاريخ استعمارگری انگليس در دوران قديم بروز و ظهور عينی داشت.

اما پس از جنگ جهانی دوم و تغيير در سلسله‌مراتب قدرت جهانی و جايگزينی آمريکا به جای انگلستان و همچنين دگرگون شدن سرشت استعمارگری از استعمار مستقيم و غير مستقيم به استعمار فرانو از طريق فرآيند جهانی‌سازی، نحوه استعمارگری انگليس نيز تغيير پيدا کرد.

در همين راستا انگليس به همراه آمريکا برای تعميم سلطه جهانی خود از طريق فرآيند جهانی‌شدن وارد صحنه جديد سياست بين‌الملل شد.

در اين مدل استعمار، استعمارگران يکسان‌سازی فرهنگی و ارزشی و محو ساختن فرهنگ‌های ملی، بومی و ارزش‌های مذهبی کشورهای تحت سلطه را در دستور کار خود قرار دادند تا بتوانند سلطه خود در دوران قديم را به شکلی جديد بازتوليد کنند، کما اينکه موفق شدند در برخی از کشورهای اسلامی مانند ترکيه، لبنان، سوريه، تونس و ... تا حد زيادی موفق به تغيير الگوهای ارزشی و فرهنگی شوند.

اما مورد ايران، موردی بود که هيچ‌گاه به طور مستقيم نه مستعمره انگليس و نه مستعمره هيچ قدرت ديگری نگرديد و اين به دو دليل عمده بود:

1- حضور رقيبی پر قدرت در شمال ايران يعنی روسيه که مانند انگليس خود را ابرقدرت می‌دانست و به منابع و ثروت‌های ايران چشم طمع داشت، در کنار بی‌کفايتی شاهان وابسته، ايران را به محل رقابت‌های اقتصادی و سياسی اين دو قدرت تبديل ساخت.

به عبارتی رقابت روسيه و انگلستان در ايران و کنترل فعاليت‌های يکديگر مانع از استعمار مستقيم ايران توسط هر يک گرديد.

2-‌ حاکم بودن مذهب شيعه در ايران و پيروی مردم از علمای شيعه و آموزه‌های اهل بيت(ع) عامل مهم ديگری در روحيه مقابله با استعمارگران در ميان مردم ايران بود.

در واقع مذهب تشيع به دليل دارا بودن ويژگی‌هايی مانند شهادت، جهاد، ايثار، مذموم بودن ذلت‌پذيری و ممدوح بودن عزت‌مندی عامل بسيار قدرتمندی در حفظ استقلال ارضی و حفظ هويت دينی و ملی ايرانيان بوده است.

همين مؤلفه‌های موجود در الگوی تشيع بود که انگليسی‌ها را در طول تاريخ قادر به حاکم ساختن ارزش‌های فرهنگی غرب از طريق روشنفکران غرب‌زده و پادشاهان وابسته و بی‌کفايت قاجار و پهلوی نساخت.

با پيروزی انقلاب اسلامی ايران که خود برگرفته از آموزه‌های اصيل تشيع و به ويژه قيام امام حسين(ع) بود و بر پايه شهادت‌طلبی، ذلت‌ناپذيری، اتکاء به فرهنگ و داشته‌های مذهبی و ملی خودی و جهاد ساخته شده بود به طور عملی امکان نفوذ انگليس در حوزه‌های سياسی، اقتصادی و فرهنگی ايران بسته شد و ايران از حوزه استعمارگری انگليس خارج شد.

از همان روز تا الان شاهد هستيم که انگليس به دليل برخورداری از همان ماهيت استکباری و خود برتر‌بينی همواره در کنار سياست‌های ضد ايرانی آمريکا بوده است، زيرا انگليس به دليل داشتن چنين ماهيتی هيچ‌گاه نمی‌خواهد در موقعيتی برابر در روابط بين‌الملل و مانند ساير کشورها با ايران به گفت‌و گو بپردازد.

انگليس در طول تاريخ همواره به ايران به چشم يک طعمه نگريسته که پس از انقلاب اسلامی از دست اين روباه پير جسته است و سی و دو سال مکر و حيله‌اش را بی‌نتيجه گذارده است.

به عبارتی استکباری بودن ماهيت سياست خارجی انگليس در مقابل ايران از يک‌سو و عزت‌مندی و عدالت‌طلبی در ماهيت سياست خارجی جمهوری اسلامی ايران از سوی ديگر در تقابل با هم قرار دارند و عدم تغيير در ماهيت سياست و نگاه انگليس به ايران در را بر همين پاشنه کنونی خواهد چرخاند.


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر