(
امتیاز از
)
نقش استعمار پیر در شکلگیری بابیت
صدای شیعه: اینکه زرین تاج یا طاهره کیست و چگونه او توانست به مسلک شیخیه وارد شود و نقش او در شکلگیری فرقه بابیت، سوالی است که پاسخ آن در ذیل میآید:
درباره «طاهره قرة العین» سخنان دو پهلوی بسیاری گفته شده تا جایی که وی را عارف و شاعر نیز خواندهاند، البته این مطالب را طرفداران وی برای افزایش قداست ساختگی او بیان کردهاند.
وی که بعدها با القابی چون زرین تاج، زکیه، طاهره و قرة العین نیز خوانده شد، دختر حاجی صالح برغانی قزوینی بود که به سال 1230ق (1) در قزوین به دنیا آمد.(2) نام اصلی او «ام السلمه» بود، هر چند که پدرش نام مادر خود، فاطمه را بر وی نهاده بود، اما به پاس احترام مادر هیچ گاه او را بدین نام نخواند.(3)
ام السلمه در خانوادهای چشم به جهان گشود که همگی تحصیل کرده حوزههای علمیه شیعه بوده و به درجه اجتهاد رسیده بودند. از این رو از همان کودکی با مباحث دینی آشنا شد و بعدها نیز به تحصیل فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب در محضر پدر مشغول شد.
مرحوم سپهر، مؤلف «ناسخ التواریخ» درباره زرین تاج چنین آورده است: «این زن، زرین تاج نام داشت و او دختر حاجی صالح قزوینی است. پدرش یک تن از اجله فقها بوده است. شوهرش ملا محمد، پسر ملا محمد تقی (شهید ثالث) عم زاده وی است که او نیز فضلی به کمال داشت و عمش ملا محمد تقی مجتهدی است که صیت فضل و تقوای او در همه بلدان و اعصار پراکنده است و این دختر در علوم عربیه و حفظ احادیث و تأویل آیات فرقانی دارای حظی وافر بود از سوء قضا شیفته کلمات میرزا علی محمد باب گشت و از جمله اصحاب او شد. اصحاب میرزا علی محمد باب گاهی او را بدرالدجی و وقتی شمس الضحی نام نهاده و عاقبت به قره العین لقب یافت».
قائله شیخیگری در آن ایام باعث شده بود تا فضای غبار آلودی در میان افکار عمومی به ویژه متشرعان ایران پدید آید، «ملا محمد علی برغانی» برادر کوچکتر «ملامحمد تقی» -شهید ثالث- با توجه به تبلیغ و ترویج اندیشههای شیخ احمد احسائی در قزوین به فرقه شیخیه تمایل نشان داد و به این گروه پیوست و مروج افکار و اندیشههای سرکرده این فرقه شد، بدین ترتیب بحث و استدلالهای جدی میان دو برادر، ملا محمدتقی و ملا محمدعلی به وجود آمد.
این تبادل نظرها بر اندیشه زرین تاج تأثیر عمیقی داشت تا آنجا که وی نیز چون عموی کوچک خویش به شیخیه گرایش پیدا کرد، زرین تاج به واسطه پدید آمدن برخی ابهامات و سؤالات، پیرامون عقاید و باورهای شیخ احمد احسائی، با جانشین وی سید کاظم رشتی به مکاتبه پرداخت. سید رشتی هنگامی که نامهها و پرسشهای زرین تاج را دید، از اشراف وی به علوم دینی در شگفت ماند و در پاسخ به نامههای او، به رسم زمانه و به جهت تشویق وی را به قره العین ملقب کرد.(4)
اما این آشنایی، خود آغاز ماجرایی بود که زرین تاج را که حال در بین شیخیان به قره العین معروف گشته بود، به ترک کانون گرم زندگی کشاند. مورخ معاصر، دکتر عبدالحسین نوائی در مقاله دوم از کتاب فتنه باب در این باره چنین آورده است: «از آن تاریخ به بعد، استمرار مطالعه در آثار شیخیه و تفحص کتب ایشان، تمام حواس قره العین را به خود معطوف داشت و کم کم زندگی او را تغییر داد و باعث شد از زندگانی مقدس زناشویی به دور افتاده و رهسپار کوچه و بازار شود. از آنجا که وی با عقاید شوهر و طرز استدلال و قیاسات پدر شوهرِ خویش موافق نبود و هر ساعت کارشان به بحث و مشاجره و مجادله میکشید، سرانجام با داشتن سه فرزند از شوهر و خانه و زندگی برید و به منزل پدر خود رفت.»(5) البته ناگفته نماند که پدر زرین تاج نیز او را از پیروی فرقه شیخیه بر حذر میداشت (6) اما وی همچنان با «سید رشتی» که در آن هنگام، در کربلا ساکن بود، مکاتبه میکرد و سر انجام بر آن شد تا برای دیدار وی، عازم کربلا شود. اقوام و منصوبین که چنین دیدند، چارهای نداشتند جز موافقت، به خصوص اینکه خواهرش مرضیه با شوهرش عازم عتبات بودند و زرین تاج را نیز با خود به کربلا بردند، زرین تاج که کانون گرم زندگی را به بهانه دیدار «سید کاظم رشتی» رها کرده و راهی کربلا شده بود، هنگامی بدان جا رسید که وی وفات یافته بود. (ذیحجه سال1259 ق.)
«سید رشتی» که مدعی شده بود ظهور ولی عصر(عج) بسیار نزدیک و قریب الوقوع است، شاگردانش را واداشته بود تا پس از مرگش در جستجوی "شخص مقصود" یا به اصطلاح خود "شمس حقیقت"، گرداگرد ایران را بپیمایند، در چنین وضعیتی بود که زرین تاج به کربلا رسیده و در منزل «سید رشتی» مقیم شد و جای خالی وی را پر کرد؛ به گونهای که در پس پرده مینشست و به رفع و حل اشکالات اعتقادی شیخیان میپرداخت و بساط شیخیه را همچنان گرم نگه میداشت.(7) در این بین شاگردان «سید رشتی» در مسجد کوفه معتکف شده بودند تا شاید مقصود خود را در مسجد بیابند.
بعد از گذشت چهل روز از مرگ سید رشتی، چون به مقصود نرسیدند، قرار گذاشتند هر کدام به یکی از نقاط ایران رهسپار شوند تا شاید به مراد خویش برسند. بر همین اساس «زرین تاج» که دیگر شیخیان، وی را فقط با همان لقبی که سید بر وی نهاده بود، میشناختند، نامهای به «ملاحسین بشرویهای» مینویسد و از وی تقاضا میکند: «اگر به مقصود رسیدی، مرا از نظر دور ندار»، ملاحسین نیز میپذیرد. (8)
ملاحسین به مانند دیگر شاگردان سید رشتی به ظاهر به دنبال گمشده شیخیان و در حقیقت به دنبال کسی که بتواند چنین نقشی را ایفا کند روانه ایران و شهر شیراز می شود. در روز 5 جمادی الاولی1260 توانست «سیدعلی محمد شیرازی»، جوانی که سوداهایی در سر داشت، خام حیلهها و تزویرهای خود کرده و وی را بعد از آموزشهای لازم، آماده ادعای بابیت کند.
اسناد و مدارک موجود حکایت از آن دارد که مأموران دولت انگلستان مدتها پیش از آنکه «سید علی محمد باب» ادعای خویش را مطرح سازد، او را زیر نظر داشتند. «ملاحسین بشرویهای» هم شخصی است که «آرتور کونولی»، افسر اطلاعاتی انگلستان صراحتاً به جاسوس بودن وی اشاره میکند.(9) از سوی دیگر به استناد اعتراف «کنیازدالگورکی»، افسر اطلاعاتی روسیه تزاری که بعدها سفیر روسیه در ایران شد، ملاحسین، محمدعلی شیرازی را انتخاب میکند و راه و روش بابیت را به وی میآموزد.
پس از آنکه سیدعلی محمد شیرازی با القائات ملاحسین بشرویهای دعوی بابیت کرد، شماری از شاگردان سید رشتی به وی گرویدند. ملاحسین بشرویهای همان طور که به «قره العین» یا همان «زرین تاج» قول داده بود نامه وی را به سیدعلی محمد شیرازی نشان داد و او نیز قره العین را در شمار حواریون خویش قرار داد (10) که البته هیچ گاه میان سیدعلی محمد شیرازی و قره العین دیداری حاصل نشد.(11)
با همین شیوه باب توانست 18نفر را به پیروی از موهومات و مدعیات خویش دور خود جمع کند. او ایشان را حروف حی نامید و به آنها مأموریت داد تا به اقصی نقاط ایران سفر کرده و مبشر خرافات و موهوماتش باشند. در این زمان خبر ادعای «سیدعلی محمد شیرازی» به قره العین رسید. قره العین نیز باب را باور کرد و با جهد بسیار، تمام وقت خویش را صرف تبلیغ، ترویج و تبشیر موهومات باب کرد. کار تبلیغ وی به جایی رسید که توانست با استفاده از قدرت فن بیان خویش، نفوذ خود را در شهرهای کربلا، کاظمین و بغداد گسترش دهد و بسیاری از افراد را پیرامون خویش جمع کند تا آنجا که پیروانش حاضر شدند پشت سر وی نماز بگذارند.(12)
اقدامات بیشرمانه و سخیف قره العین تا به آنجا پیش رفت که سیل مخالفتها به سمت وی سرازیر شد. عمده این مخالفتها به علت نوع برقراری ارتباط این زن با اجتماع مردان بود. وی گستاخی را به جایی رسانده بود که به خود اجازه میداد، در شهر کاظمین به منبر رفته و برای پیروان «سید علی محمد شیرازی» درس و خطابه داشته باشد. ناگفته نماند که مریدانش که وضع را چنین دیدند نیز معترض رفتار وی شدند و ناگزیر نامه ای به سیدعلی محمد شیرازی ارسال کرده و به او درباره اقدامات ساختار شکنانه قره العین شکایت کردند. از آنجا که جوان کم سن و سال شیرازی آموزشهایش را از سوی ملاحسین بشرویهای، نماینده سرویس اطلاعاتی قدرتهای سلطه، گرفته بود میبایست باورهای عمیق شیعه به مهدویت و اسلام را از جامعه مسلمین بزداید، لذا در جواب نامه، کارهای قرهالعین را تأیید کرد و به تمجید از وی چنین نگاشت: «اعلم انها امراه صدیقه عالمه عامله طاهره» اینگونه شد که لقب طاهره به دیگر القاب زرین تاج اضافه شد.(13)
وجود چنین پیاده نظامهایی بود که سفیر وقت انگلیس در ایران از آن ابراز خرسندی کرده و با تعبیر اهرم قدرتمند از آن یاد کرد، مأموران انگلیس مستقر در ایران نیز همواره موظف بودند، گزارش فعالیتهای این جریان دست ساخته خود را به لندن ارسال داشته تا با مطالعه لحظه به لحظه آن از سوی طراحان، از شکست احتمالی طرح جلوگیری کنند.
در سند موجود در بایگانی وزارت امورخارجه انگلستان، به تاریخ 21 ژوئن 1850 که توسط یکی از عوامل انگلیسی از تهران به لندن و خطاب به «لرد پالمرستون» فرستاده شده، آمده است: «جناب لرد پالمرستون برحسب تعلیمات جناب لرد، اینجانب افتخار دارد شرحی را درباره مسلک جدید «باب» ارسال دارم. مطالب محتوی در شرح شماره یک، از شرحی گرفته شده که توسط یک تن از مریدان باب به من داده شده است و البته من شکی در صحت مطالب آن ندارم ... در یک جمله، این سادهترین مذهب است که اصول آن در ماتریالیسم، کمونیسم و لاقیدی نسبت به خیر و شر کلیه اعمال بشر خلاصه میشود....»(14)
دیگر مخالفتها با «قره العین» اساساً، متوجه اقدامات وی در تبلیغ آیینی بود که «سید علی محمد شیرازی» مبدع آن بود؛ تا آنجا که مردم متدین در کربلا ازدحام عجیبی کردند و خانه «سید رشتی» را که محل اسکان زرین تاج بود، سنگباران کردند.
ناگفته نماند زرین تاج از همان روزی که سخنان واهی سیدعلی محمد شیرازی را پذیرفت، دیگر به اصول مقدس دیانت اسلام پایبند نبود و آن را رعایت نمیکرد و در این مسیر از سایر مریدان سیدشیرازی، بلکه از ملاحسین بشرویهای نیز جلوتر افتاد و اولین شخصی بود که علناً به حدود دیانت مقدس اسلام جسارت و تجاوز کرد. از یک سو مردم و کسبه کربلا برای حفظ دین خود، مراوده و معاشرت با پیروان سید شیرازی را قطع کردند و او را بدعت گذار در دین خواندند و طرفدارانش را لعن و نفرین کردند و از سوی دیگر پیروان سید علی محمدشیرازی برای رهایی از فضای روانی به وجود آمده، طرح فرار رو به جلو را برای خود برگزیدند. آنها با رجوع به اصل خود یعنی شیخیگری، اظهار میداشتند که هر شخصی شیعه کامل و رکن رابع را سب کند، کافر است و سعی میکردند با حربه عدم خرید از بازاریان آنها را وادار به مسامحه کنند.
وقتی سید شیرازی چنین دید، رساله «فروغ» خود را منتشر کرد و در آن مدعی شد که «نظر آل الله»، یکی از مطهِّرات (به کسر هاء) است که باعث تطهیر میشود. قره العین زمانی که این رساله به دستش رسید، از روی کبر و غرور اظهار کرد از آنجا که من(نستجیر بالله)، مظهر حضرت فاطمه(ع) هستم آنچه در بازار میخرید، بیاورید تا من به آن نظر کنم و «هر چه من نظر نمایم، طاهر میشود. پیروانش نیز چنین کردند...». (15)
زرین تاج که برای وقاحتش پایانی نبود، برای اینکه بتواند خشم مردم و علما را هرچه بیشتر برانگیزاند، در ماه محرم با پوشیدن تعمدی لباسهای شاد و رنگین و با داشتن آرایش زننده به بهانه جشن تولد سیدشیرازی در میان عزاداران حسینی حاضر میشد. (16)
سرانجام والی عراق، وی را به بغداد تبعید کرد. در بغداد نیز چون قره العین همچنان به تبلیغ اوهامات
سیدشیرازی میپـرداخت و علمای اهل سنت و تشیع را به مجادله، بلکه به «مباهله» فرا می خواند، وی را در خانـهای بازداشت کرد. سپس به امر سلطان عثمانی، او را از عراق به ایران تبعید کردند.
ادامه دارد....
پی نوشتها:
1- نجفی سید محمد باقر، بهائیان، تهران، کتابخانه طهوری، 1357،ص535
2- در سال تولد قره العین اختلافاتی وجود دارد، به ویژه این که تشکیلات بهائیت سالیان درازی است با جهد و کوشش فراوان وی را مصادره به مطلوب نموده و همچنین سعی کرده تا تاریخ تولد وی را با میرزا حسینعلی نوری در سال 1233ق عنوان کند تا بدین وسیله مشروعیت لازم را حتی در بین هواداران بدست آورد. زیرا خانم «مارتا روت» یکی از بهائیان متعصب در کتاب خود به نام طاهره، تاریخ تولد قره العین را بین سالهای 1817-1820 اعلام میدارد.
3- مرسل وند حسن، گفت و شنودهای سیدعلی محمد باب با روحانیون، تهران، نشر تاریخ ایران، 1388، ص197
4-اعتضاد السلطنه، توضیحات و مقالات به قلم عبدالحسین نوائی، فتنه باب، تهران، انتشارات بابک، چاپ سوم، ص 168
5- همان، ص 168
6- محسن عبدالحمید، حقیقه البابیه و البهائیه، بغداد، مطبعه الوطن العربی، 1400 ق / 1980 م، چاپ چهارم، ص 82
7- فتنه باب، صص 111، 168 و 169
8- همان، ص 169
9- Rev. Joseph Wolff (1795 - 1862). Narrative of a mission to Bokhara, in the years 1843-1845, to ascertain the fate of Colonel Stoddart and Captain Conolly. London, J.W. Parker, 1845
10- علی الوردی، هکذا قتلوا قره العین، کلن: منشورات الجمل، 1997 م، چاپ دوم، ص10
11- نورالدین چهاردهی، باب کیست و سخن او چیست؟ تهران: انتشارات فتحی، 1363، چاپ اول، ص 57
12- علی الوردی، همان، ص 16
13- نورالدین چهاردهی، همان، ص 83
14- Iran Political Diaries 1881-1965 14 Volume Set by R. M. Burrell
15- همان،ص170 و 171
16- رادیو زمانه، چهره به چهره، روبه رو...، تاریخ روشنگری زنان در ایران
منبع: نشریه شفافیت
انتهای پیام