(
امتیاز از
)
تبارشناسي غرب گرايي ايراني
1. تاريخ مقايسه اي و تطبيقي ايران و غرب، حوزه اي است که بسيار مهم ميباشد و حال آن که تحولات ايران و غرب داراي يک حالت تقارني بوه است و تحولهاي اين دو حوزه فرهنگي از گذشته تا حال داراي تاثير و تاثر متقابل بوده است و غرب بعد از رنسانس که غرب فعال شده است بر ايران داراي تاثير به تغييرات مستمر بر ايران بوده است.
2. رنسانس غرب همزمان حکومت صفويه در ايران بوده پس مطالعه غرب و ايران از دوران صفويه تا حال مي تواند گره هاي کور تاريخ ايران را باز گشايي کند و اولين رگه هاي غربگرايي در ايران بازنمايي کند. به ويژه زماني که غرب گرايي با دين ترکيب ميشود و به گونه اي عميق در جامعه رواج مييابد چرا که مذهب در جامعه رواج عام دارد و غربگرايي انگل گونه از بدنه ديني جامعه براي رواج خود استفاده ميکند و در جامعه ريشه مي دواند که تبارشناسي غرب گرايي ايراني را تشکيل مي دهد.
3. غرب با حس گرايي حرف از انتزاع گرايي شروع ميشود که ريشه در يهوديسم معرفتي - شناختي دارد چرا که غرب با يهوديسم شروع مي شود و مسيحيت چهره آسياسي غرب است. پس تصوير سازي رنسانس که بر اساس طبيعت گرايي شروع ميشود و سبک نقاشي و مجسمه سازي آن را تشکيل مي دهد و اين فرآيند با يهودي سازي مسيحيت براي غربي سازي مسيحيت شروع ميشود که نام آن را رنسانس مي گذارند.
4. ريشه حس گرايي غربي در تصوير سازي از خدا شروع ميشود.که در خلق الله آدم علي صورته شروع ميشود که حديثي يهودي مسيحي و اسلامي است که بر معناي حسي آن حمل شده است و اين ناشي از زبان عبري ميباشد که زباني ترکيبي ـ توصيفي است. و اولين غربي سازي مسيحيت با تنزل خداوند به انسان شروع مي شود که در خداي مسيح شده (نه مسيح خدا شده) در قرون اوليه مسيحيت توسط پولس يهودي رخ مي دهد و سپس در نقاشي و مجسمه سازي ناتوراليستي مذهب در رنسانس غربي تجلي مييابد.
5. حس گرايي غربي در دوران صفويه در مذهب اخباري تجلي مييابد که روش حس گرايي را در شناخت شيعه به کار ميبرد و با قطعيت يابي در اين معرفت به خشونت هاي شديد دست مييازد به گونه اي سايه وحشت را در دوران صفويه ميپراکند که علماي مخالف آنها را شبانه دفن کردند که تا حال قبر آن را پيدا نکرده اند (قبر عالم بزرگ مير لوحي) و به جدايي دين از جامعه فتوا دادند چرا که در باره آنچه به عنوان جديد به ميدان مي آمد احتياط ميکردند و با اين احتياط در جايي که نص و روايت وارد نشده به گونه اي عملي، تعطيل دين در جامعه را خواستار مي شوند که صورت جدايي دين از جامعه را شکل مي دهند همان گونه که در غرب در فرآيند سکولاريسم جدايي جامعه را از دين ندا مي دهند، پس در واقع اخباري گري ناشي از غرب فرآيند تکميلي درون ديني سکولاريسم را شکل مي دهد.
6. تا دوران فتحعلي شاه اين غرب زدگي ديني ادامه مييابد که با ظهور محقق بهبهاني و شيوع عقل گرايي از حس گرايي غرب گرا دور ميشويم. بهبهاني که اصفهاني الاصل بود با فعال کردن عقل گرايي اصفهاني به جنگ اخباريها در حوزههاي علميه مي رود که موفق ميشود که عقل گرايي ايراني را به کشور برگرداند و اولين قدم براي برگشت به ايرانيت بردارد که در نهضت هاي معرفتي و ساختار ضد عرب سخت تاثير گذاشت که مهمترين آن ظهور شيخ اعظم انصاري است.
7. شيخ اعظم که بزرگترين فيلسوف اعتباري و روششناسي ايراني معاصر است که فلسفه اجتماعي معاصر ايران را شکل داده است و عقلانيت حاکم بر فقه اسلامي و شيعي را استخراج کرده است و از آن طريق به يک نوع معرفت شناسي خاص نائل آمده که ما از آن به عدالت معرفتي شناختي نام مي بريم که يک نظام معرفتي در مقابل نظام معرفتي تکامل گراي ظلم طلب است که مقابله با هجوم انديشه هاي تجرد طلب را به عهده مي گيرد.
8. اولين تجلي انديشه شيخ اعظم توسط شاگردان او در نهضت تنباکو رخ دادکه با گشترش اقتصاد استعماري انگليس در سطح جهان (مثل گسترش ترياک در چين و نابودي کشور آنها) مبارزه معرفتي (فتوايي) و ساختاري کرد. مطلعي که مي رفت که نظام ديني ـ حکومتي به وجود آيد ولي با دخالت و پيش دستي انگليسيها تبديل به نهضت پيش ساخته اي به نام مشروطه شد که فقط علماء و مردم به عنوان عوامل بي اختيار در آن ظاهر شدند و ايران توسط اين نهضت، زير حلقه و نفوذ انگليس واقع شد(حضرت آيت الله بهجت در کتاب محضر بهجت)
9. انشقاق غرب گرايي و اسلام گرايي در مشروطه در قالب موافقان مشروطه يعني اصولي ها و مخالفان مشروطه يعني فقهاء رخ داد. اصولي ها که غرب گرايي و تطبيق آن با انديشه هاي اصولي دنبال ميکردند سبب شد که مردم وارد مشروطه شوند و براي آن جان فدايي کنند. ولي فقهاء با مخالفت با مشروطه و فدا شدن آن در جهت جلوگيري از انحراف (مثل شيخ فضل الله نوري) اصولي ها را متوجه اشتباه خود کردند که مجبور شدند خود، آثار خودشان در جهت تطبيق غرب و اسلام به دجله بريزند. و پشيماني را در بقيه زندگي با خود داشته باشند.
10. اصول گرايان در مرحله اول رضا شاه نيز با برنامه هاي نوسازي او همراه شدند که در مرحله بعد به پشيماني کشانده شدند زماني که جريان رضاشاهي به نوسازي ضد ديني تبديل شد و کشف حجاب و... در دستور کار واقع شد. در اين زمان بود که فقهاي عارف مبارزه با رضاشاه پرداختند مرحوم شاه آبادي و در مرتبه بعدي شهيد مدرس، شهيد مدرس با مثلث غرب و ايران و اسلام به توليد انديشه اسلامي توسعه و پيشرفت پرداخت و آن را بارها در موضوعات مختلف در مجلس و بقيه جاها، ارائه داد (که متاسفانه تا حال نظريه پيشرفت مدرس استخراج نشده) نظريه اي که در مقابل نظريه پيشرفت يک نظريه کامل ميباشد.
11. امام خميني با الهام از نظريه پيشرفت شهيد مدرس و فقه اعتباريات شيخ اعظم انصاري، به تدوين نظريه حکومت اسلامي بر اساس ولايت فقيه رسيد و نظام فقاهتي جديدي را بنيان گذاري کرد و در مقابل او اخباري گري جديد قرار داشت که باز توليد ديني غرب در جهان آن روز در ايران کرده بود و اين فرآيند بعد از نهضت ملي کردن نفت و شکست مشروطه وار آن و پيروزي امريکا بر انگليس در ايران، به وجود آمد و نام مکتب تفکيک و انجمن حجتيه نام گرفتند و در مقابل نظريه ايراني سياسي امام قد علم کرد که با پيروزي انقلاب اسلامي نظريه غرب گرايي مکتب تفکيک و انجمن حجتيه عقب نشيني کرد.
نويسنده: ابراهيم فياض
منبع: هفته نامه پگاه حوزه - 1388 - شماره 255
انتهای پیام