خديجه (س) که بود؟
صدای شیعه: حضرت خديجه(س) دختر خويلد از نظر کمال، جمال، شخصيت و بزرگواري، سرور زنان زمان خود بود، از تباري که در ميان خويشان خود به بلندي روح و همت عالي شناخته شده و داراي شخصيتي والا، فکري ثابت و ديدگاهي صحيح بود. او با اين همه ثروتهاي معنوي و ادبي، ثروتمند هم بود و در پي کسي بود تا ثروتش را به او بسپارد به اين شرط که امين و با صداقت باشد و با آنها تجارت کند. در تلاش بود تا گمشده خود را از ميان جوانان يا بزرگان قريش پيدا کند و چون زن بود، نميتوانست مراقبت و نظارت دقيق بر کارهاي آن فرد داشته باشد؛ از اين رو نياز داشت کسي را پيدا کند که مورد اطمينان باشد و با اطمينان خاطر اموالش را به او بسپارد.
محمد(ص) فرزند عبدالله نيز به نوبه خود، در پي کسي بود تا اموالي در اختيارش بگذارند تا با آن تجارت کند. او گرچه جوان شماره يک قريش و مورد توجه همه بود، ولي از آنچه که ديگران به آن نياز داشتند بينياز نبود و مثل ديگران ميشنيد که خديجه دختر خويلد، در پي کسي است که ثروتش را به او بسپارد تا تجارت کند؛ بنابراين جلو افتاد و براي انجام اين کار اعلام آمادگي کرد.
خديجه پيشنهاد او را با اطمينان خاطر پذيرفت، چون او را ميشناخت و چيزهاي زيادي از او ميدانست و در مکه کسي نبود که محمد(ص) امين و صادق را نشناسد.
پيامبر(ص) براي خديجه سود فراوان و پاکي را ميآورد و خديجه از غلامش ميسره که همسفر با محمد(ص) بود سوال ميکرد که آنچه از او ديده را برايش توضيح دهد. او مطمئن است که غلامش از محمد(ص) به شگفت آمده و غلامش به طور پيوسته اوصاف و شخصيت محمد(ص) را برميشمرد و رفتار و کردار او را توصيف ميکرد و خديجه هم با تمام فکر و قلبش به او گوش ميداد و با تمام وجود از او ميخواست که زيادتر بگويد. هيچ يک از گفتار او را منکر نميشد و هيچ خبري را بعيد نميشمرد؛ چون او ميدانست که محمد(ص)بن عبدالله با مردان ديگر تفاوت دارد.
از او چيزهايي شنيد که مطمئن شد که او در آينده مقامي آسماني خواهد داشت و خديجه در اين زمان زني بود که اواخر 40 سالگي را طي ميکرد. او يک بار با فردي ازدواج کرده بود و شوهرش در اوايل جواني خديجه از دنيا رفته بود.
خديجه تحت تاثير شخصيت محمد(ص) قرار ميگيرد و روح بلند و کامل او بر افکار و آرزوهاي خديجه مستولي ميشود، از صميم قلب علاقهمند ميشود که براي محمد(ص) يک همسر به تمام معنا، کامل، وفادار و با صداقت باشد.
آري، خديجه با آن همه مال، ثروت، جمال، عزت و عظمت کسي را خدمت محمد(ص) امين و راستگو ميفرستد و از روي علاقه شخصي و فاني شدن در روح و جان او خواهان ازدواج با او ميگردد.
پيامبر در آن زمان جواني 25 ساله و داراي شخصيتي قوي، مرتبهاي بلند، منزلتي متعالي و در حد اعلاي عزت، جمال و بزرگواري بود که به آساني براي او امکان داشت از هر دختري از دختران با شخصيت و زيباي قريش خواستگاري کند.
پيامبر مرد شماره يک جوانان قريش و پيشتاز آنان در همه زمينهها بود؛ ولي علاقه دروني و پنهاني و دور از عواطف شهواني و خواستههاي مادي و والاتر از بهرهجويي جسمي و اهداف کم ارزش که ديگران به آن سو کشيده ميشود او را به طرف خديجه ميکشيد. بانويي که 15 سال از او بزرگتر بود، ازدواج در ديدگاه پيامبر قبل از اينکه يک نوع پيوند جسمي باشد، ارتباط دو روح و اتحاد دو قلب به همديگر است و چه کسي از خديجه شايستهتر بود که در والاترين جايگاه قلب محمد(ص) و زندگي او قرار ميگيرد؛ نه در زندگي او فقط به عنوان اينکه محمد(ص) پسر عبدالله است، بلکه به عنوان مردي که رسول خدا و خاتم پيامبران خدا نيز خواهد بود.
خديجه همان خانم پاکيزهاي است که پيامبر با وجود او احساس مي کرد که نيرويي پنهاني پشتيبان اوست و وجودش با او محکم است، گويي ميدانست در آينده همراه او خواهد ايستاد، زيرا غير او کسي نخواهد بود و هنگامي که هيچ کس او را تاييد نميکند، او تصديقش ميکند. سالها پشت سر هم ميآمد و حوادث پي در پي رخ ميداد و محمدبن عبدالله(ص) و خديجه با هم راه زندگيشان را ميگذراندند. در حالي که آسمان دوستي و محبت، اخلاص و وفاداري بر سر آنها سايه افکنده بود.
پيامبر(ص) خيلي از اوقات براي ساعتهاي طولاني در غار حرا معتکف ميشد و با تمام وجود از دنيا کناره ميگرفت و در ملکوت آسمانها سير و سياحت ميکرد؛ تا حدي که خديجه خيال ميکرد شوهرش دير کرده و سر وقت مشخص نيامده. خود حرکت ميکرد و به جاهايي که ميدانست هميشه به آنجا ميرود، ميرفت، مخصوصا غار حرا که جاي خلوت خوبي به شمار ميرفت.
خديجه خودش براي او آب و غذا ميبرد تا از سلامتي او هم مطمئن شود. خديجه، پيامبر (ص) را براي اين اعتکاف تشويق ميکرد؛ چرا که مطمئن بود شوهر گرانقدرش در پي اين خلوتها رسالت مقدسي به دوش خواهد گرفت. از اين رو خديجه هيچگاه از غيبت پيامبر رنجيده و خسته نميشد و واقعيت را درک ميکرد. پيامبر(ص) هر جا که ميرفت او هم ميرفت و با او در غار معتکف بود و همراه او در بيابانها و صحراها به سر ميبرد.
اگر جسم خديجه همراه او نبود، ولي روح و فکرش هرگز از او جدا نميشد.
خديجه حرکات و سکنات او را زير چشم مهربان و بيدارش داشت و نسبت به پيامبر مهربان و دوست بود.
يکي از روزها محمدمصطفي(ص) بعد از اينکه ساعتهاي طولاني را در غار حرا گذارنده بود به خانه آمد. خديجه سکوت کرد تا از او با خوشحالي استقبال کند. براي خديجه باور کردني نبود که اين طور رنگ پيامبر پريده باشد و ضعف و سستي بر او غالب گردد. رنگ پيامبر پريده و عرق کرده بود و ميلرزيد. از خديجه خواست که او را با لحافي بپوشاند. خديجه نيز او را پوشاند و اصرار داشت آنچه را که مورد شبهه و ابهام است بفهمد. زيرا ضعف براي محمد(ص) سابقه نداشت و تا آن هنگام اتفاق نيفتاده بود که اضطراب اينطور بر او مسلط شود. او ميدانست که شوهر دوست داشتنياش احساس ضعف نميکند و به هيچ دليل هر چه سخت و کاري هم باشد از پا در نميآيد، از اينرو با اصرار سوال ميکرد و پيامبر از پاسخ طفره ميرفت، ولي خديجه همسر و رفيق با صداقت ميخواست تا حال او را درک کند تا اينکه از حرکت با او در هر ميدان و به سوي هر هدف از جايگاه طبيعي خود عقب نماند سرانجام پيامبر خدا آنچه را که شنيده و احساس کرده بود براي او بيان کرد و داستان روح را براي او نقل کرد که در غار حرا ناگهاني بر او نازل شد و گفت: «بخوان» و پيامبر پاسخ داده بود: «من نميتوانم بخوانم.» تا سه بار به او گفت:
«اقرا باسم ربک الذي خلق. خلق الانسان من علق. اقرا و ربک الاکرم. الذي علم بالقلم. علم الانسان مالم يعلم»
"بخوان به نام پروردگارت که آفريننده عالم است. آن خدايي که انسان را از خون بسته آفريد. بخوان به نام پروردگارت که گراميترين است. آن آفريدگاري که نوشتن با قلم را آموخت و به انسان آنچه را که نميدانست تعليم داد."
خديجه در حالي که در نخستين حال نشاط روحي و شادي بود از پيامبر (ص) سوال کرد: «آيا از او پرسيدي که تو کيستي، اسمش را سوال نکردي؟» پيامبر اکرم (ص) پاسخ داد: "شنيدم که ميگفت: من جبرئيل هستم آمدهام تا رسالت پروردگارت را به تو برسانم ...» گويا ميخواست خديجه احساس او را درک کند و در انديشهها همراهياش کند.
سپس فرمود: «من بر خودم ميترسيدم» خديجه با شور و شتاب پاسخ داد: «نه، به خدا هرگز، خدا هرگز تو را خوار نميکند. تو صله رحم ميکني، زحمت ديگران را بر دوش ميکشي و توليد ميکني و مهماننواز هستي و در مشکلات مردم ياور آناني و راستگو و امين مردمي.
خديجه با اين کلمات حکيمانه و فصيح که حالت تشويق و تصديق داشت، به شوهرش پاسخ داد و همه آن کلمات، نشانگر صداقت او به محمد(ص) فرزند عبدالله بود.
سپس وحي بر او نازل شد تا به او دستور دهد که انذار و ابلاغ کند و ديگران را به رسالت آسماني دعوت کند. رسول خدا (ص) دست به کار شد تا انذار کند و خديجه هم شروع کرد و با تمام نيرو و امکانات مادي، معنوي و عاطفي خود با پيامبر همراه شد و همه را در اختيار او گذاشت.
پيامبر را در حرکتش در همه زمينهها همراهي ميکرد. هنگامي که پيامبر (ص) براي نخستين بار براي نماز به سوي مسجد حرکت کرد، پسرعمويش علي بنابيطالب (ع) هم با او حرکت کرد، خديجه نيز در نماز نفر سوم بود. ترس موجب عقبنشيني او نشد و شک و ترديدي در حرکتش ايجاد نگشت؛ زيرا ديگران او را نميشناختند در حالي که خديجه محمد(ص) را ميشناخت و به او اطمينان کامل داشت.
و اين يکي از ابعاد معجزه پيامبر (ص) بود، زيرا اکثر مردان فوقالعاده تاريخ، با دو چيز تلخ روبرو بودند: يکي رفتار همسرانشان و ديگري ايمان نداشتن زنانشان به شخصيت آنها. زيرا انسان معمولي هر چه فوقالعاده و يگانه باشد، خالي از عيب و نقص و ضعف نيست. و اگر بتواند عيب و نقص را از هر کسي مخفي کند آن را از همسرش ـ که نزديکترين فرد به اوست ـ نميتواند مخفي نگه دارد. ولي قضيه در مورد رسول خدا و خديجه درست به عکس است. چون پيامبر خدا (ص) بالاتر و والاتر از همه مردان بود، هر چند فوقالعاده و بينظير باشند، از اين رو هر چه شخصي به او نزديکتر بود، به او علاقه و عشق ميورزيد، عقيدهاش بيشتر ميشد و ايمانش به رسالت و دعوت پيامبر راسختر و محکمتر ميگشت.
آري محمد(ص) به عنوان مرد شماره يک و انسان شماره يک مبعوث شد تا پيامبر شماره يک باشد و سپس خديجه يار و ياور او شد، چقدر آن دو مورد آزمايش قرار گرفتند و کافران چقدر بر آنها سخت گرفتند و زندگي آنها با خطر تهديد شد. بارها اتفاق افتاد که پيامبر(ص) نزد خديجه آمد در حالي که توسط دشمنان زخمي شده و ضربه ديده بود؛ ولي اين اوضاع و احوال براي خديجه چيزي جز پايداري، قوت، مصممتر شدن و استواري به همراه نداشت.
نور اسلام تا اعماق فکر و روح خديجه نفوذ کرد و با آن نور هدايت و درخشندگي يافت. از خصوصيات اسلام به عنوان يک عقيده انقلابي و هماهنگ با عقل و فطرت و نافذ در وجود انسان اين است که وقتي در هر قلبي استقرار پيدا کرد، در مقابل او درهايي از ايثار و فداکاري ميگشايد.
زن مسلمان به ميدان جهاد ميرفت تا برادران و فرزندان خود را براي ورود به ميدان جنگ تحريک و ترغيب کند. او با آنها بود و مداوايشان ميکرد، به تشنگان آب ميداد و از آسيبديدگان پرستاري ميکرد، و از دست دادن فرزندان و برادران و عموها ثمري جز علاقه بيشتر به اسلام و فدا شدن در راه آن برايش نداشت. زن مسلمان گاهي خبر مرگ عزيزان و دوستانش را ميشنيد؛ ولي همان وقت نگران سلامتي پيامبر بود؛ بنابراين شگفت نيست که خديجه همسر پيامبر (ص) نخستين ايمان آورنده و قويترين بازوي او باشد.
واقعيت اين است که من وقتي به سيره زنان اسلام مينگرم و فداکاري و همراهي و مواضع آنان را ميخوانم، اين سوال برايم پيش ميآيد آيا ما هم واقعا زن مسلمان هستيم؟ اين همان اسلام است که بعد از انتشار از غار حرا و خانه خديجه قلب او را نوراني کرد.
از اين رو خديجه شايسته اين خيزش سريع اسلامي بود. او بود که محمد(ص) را از زمانهاي خيلي زود، و بعد از اينکه فهميد او صاحب رسالت مقدسي است، براي خودش برگزيد؛ به همين خاطر وقتي خبر نزول وحي را بر شوهرش در غار حرا شنيد، ناگهاني و بعيد ندانست و با شنيدن چند کلمه از شوهرش قانع شد و به سرعت او را تصديق و تاييد کرده، از او پشتيباني کرد. خديجه از نظر انديشه، دورانديشي، عمق فکري، احساس، صداقت و سخاوت نيرومندترين زن بود.
خديجه؛ امالمومنين، همراه با حيات رسالت محمد(ص) زنده بود و تمام زحمتها و مشکلات را در راه آن کوچک شمرد و تمام اموال خود را در اين راه صرف کرد؛ تا جايي که آن زن ثروتمند و بينياز، فقيري تهيدست شد. زيرا به واسطه دعوتش پشتوانه مالياش را تمام کرد و چيز اندکي هم باقي نماند. هنگامي که پيامبر (ص) گرسنه ميشد، خديجه هم از گرسنگي به خود ميپيچيد و با سيري پيامبر او هم سير ميشد. اين مساله تفاوت ميان خديجه و ساير زنان پيامبر (ص) را روشن ميکند. همان تفاوتي که رسول خدا را وا ميداشت تا آخرين روز زندگي شريفش نسبت به او اظهار علاقه کند. زيرا خديجه در آن روز غربت و تنهايي اسلام ثروتي را که داشت براي اسلام داد و در آن روزي که هيچ زن نمازگزاري با پيامبر(ص) نبود خديجه با او نماز خواند.
در حالي که ساير زنان پيامبر(ص) بعد از گسترش اسلام در همه جا با پيامبر (ص) مجادله ميکردند و از او نفقه بيشتر و زندگي وسيعتر ميخواستند و نصيحتهاي پيامبر (ص) آنها را از خواسته خود منصرف نميکرد تا جايي که در روايت آمده، روزي ابوبکر بر پيامبر عظيمالشان اسلام (ص) وارد شد و زنان پيامبر هم خدمت او بودند. ديد پيامبر (ص) اندوهناک است، قضيه را فهميد. بلند شد و به سوي دخترش حمله کرد تا گردنش را بزند؛ چون او پيامبر (ص) را آزرده بود و به خاطر خواستههاي مادي خود به روش دعوت پيامبر (ص) اعتراض کرده بود؛ تا اينکه آيه نازل شد و زنان پيامبر را مخير ساخت که يا لذتهاي زندگي دنيوي را انتخاب کنند، يا پيامبر (ص) را، و آنها بعد از بسته شدن راهها همراهي پيامبر عظيمالشان را انتخاب کردند و خديجه ـ که درود خدا بر او باد ـ در حد تواني که داشت از هيچ کوششي در کمک براي تبليغ و دعوت به اسلام دريغ نکرد؛ مثلا وقتي قريش بنيهاشم را در منطقهاي که شعب يا شعب ابوطالب خوانده ميشد، در محاصره قرار دادند و از رساندن آب و نان و توشه به آنها ممانعت کردند، اگر اموال خديجه نبود مرگ در اثر گرسنگي همه بنيهاشم را تهديد ميکرد.
خديجه (س) کساني را براي خريد غذا به صورت پنهان و با گرانترين قيمت ميفرستاد و از فرزندان، برادران و خواهرانش براي اين کار کمک ميگرفت و به اين ترتيب غذا براي محاصره شدگان بنيهاشم تامين شد.
به همين جهت و جهات ديگري که در موضعگيريهاي درخشانش در تاريخ اسلام، خديجه جايگاه والايي در زندگي پيامبر يافت.
خديجه (س) در سال سيزدهم بعثت وفات کرد و رسول خدا (ص) به شدت براي غمگين شد در همان سال عمويش ابوطالب نيز وفات کرد از اين رو آن سال، سال حزن و اندوه ناميده شد. به خاطر اينکه رسول خدا براي از دست دادن خديجه و عمويش ابوطالب اندوهناک شد.
آري، خديجه در سختترين دوران زندگي پيامبر وفات کرد؛ ولي هرگز از زندگي پيامبر خارج نشد و براي او يادگاري گرانبها و گرانقدر بجا گذارد. آن يادگار، صديقه طاهره، فاطمه زهرا (س) سرور زنان جهان بود.
منبع: زن در زندگي پيامبر اکرم (ص)، تاليف: بنتالهدي صدر، ترجمه: محمود شريفي، ناشر: شرکت چاپ و نشر بين الملل، نوبت چاپ: اول بهار 1383
انتهای پیام