( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: حیات انسان از زمانی که بتوان نام تمدن را برآن نهاد، آمیخته با سیاست بوده است. اساساً، سیاست (politics) و تمدن (Civilization)، با وجود یکدیگر معنا می‎یابند. تشکیل تمدن به معنای تشکیل حکومتی است که در سایه آن فرهنگ و ادب و دانش و زندگی اجتماعی سامان یافته و زمینه رشد استعدادهای بشر در بعد فردی و اجتماعی فراهم آمده است.
شناخت تمدن اسلامی منوط به شناخت فلسفه سیاسی حاکم بر آن است. امام علی علیه السلام - امیر مومنان - علی رغم مشکلات فراوانی که در امر خلافت پیش رو داشت اما اندیشه سیاسی اسلامی را به بشریت عرضه داشت. امام علی علیه السلام هر چند مدت زمان مدیدی را گوشه نشین بود و به واسطه غصب خلافت حق مدیریت اجرائی و رهبری جامعه اسلامی از ایشان سلب شد اما در بعد علمی جهان را با نور علم و حکمت منور کرد و هم چنان اندیشه های ایشان نقشه راه را ترسیم کرده و صراط مستقیم دولتمردان و حق جویان است.
در این یادداشت ابتدا به دو رهیافت و رویکرد به «قدرت» اشاره و سپس اندیشه های امام علی علیه السلام عرضه می شود.

 

مقایسه رویکردها و تطبیق آراء و نظرات انسانی در باب سیاست نقا ضعف این اندیشه ها را بازگو می کند و بیش از پیش روشن می سازد که در امر سیاست عقل بشر توان تحلیل مسائل را به طور کامل ندارد و می بایست از منبع غیر بشری هدایت شود تا در سایه آینده نگری مصلحت اندیشانه به سعادت حقیقی دست یابد.
« اگر علم‎سیاست به بررسی تحلیلی و توصیفی قدرت می‎پردازد، فلسفة‎سیاسی« political philosophy» قدرت را از نگاه تجریدی می‎کاود. در این حوزه، 2 نگرش قابل تفکیک است.


1- رهیافت ایران باستان
در این رهیافت، مسئله‌ اساسی سیاست، قدرت است. مصلحت دولت، بالاتر از هر مصلحتی است و به هر قیمتی، باید قدرت دولت حفظ شود. حتی اگر مصلحت دولت با مصلحت های دیگر، از جمله مصلحت های اخلاقی و دین در تعارض قرار گیرد، ایرادی ندارد؛ زیرا مهمترین مصلحت، مصلحت سیاسی و دولت است.
در این دیدگاه، مهمترین وظیفه حاکم، حفظ و تحکیم پایه‎های قدرت خود است. در این نگرش، اگر از عدالت بحث می‎شود یا سخن از اخلاق پیش می‎آید، نه به آن دلیل است که اینها خود هدفند و موضوعیت دارند، بلکه مقولاتی چون دین و اخلاق، ابزاری در خدمت حاکم به شمار می‎آیند که باید از این وسایل برای استواری پایه‎های حکومت بهر‎ه‎ بگیرد.
دغدغه بنیادین این نگرش، پایایی حکومت است؛ چرا که این رهیافت قدرت را نه به یک روش ـ هر چند با اهمیت زیادـ، بلکه اساساً قدرت را دارای موضوعیت و اصالت می‎داند.

این تصور از آن رو به ایران باستان منسوب می‎شود، که نمونه‎های آغازین آن عمدتاً در ایران باستان بوده است. کتاب های سیاستنامه خواجه نظام الملک، التاج فی اخلاق الملوک و قابوسنامه کیکاووس بن قابوس بن وشمگیر، همگی ذیل این برداشت جای می‎گیرند. این رهیافت باصفاتی همچون رئالیست نیز شناخته می‎شود.


2-رهیافت یونان باستان
در این رهیافت، سیاست نه به عنوان هدف، بلکه ابزار و روش شمرده می‎شود. قدرت، ابزاری مؤثر است که از آن در راه‎ نیل به اهدافی متعالی و والا استفاده می‎شود، سیاستمدار خوب، کسی نیست که صرفاً در پی حفظ قدرت باشد، بلکه او باید جامعه را براساس آرمانها پیش ببرد. از این رو، در این نگرش سیاست ناگزیر از اخلاق نیست. سیاست، دغدغة حقیقت و عدالت را در سر دارد، نه لزوماً حفظ قدرت را. در این دیدگاه، قدرت ثانیاً و بالعرض اهمیت دارد، برخلاف دیدگاه نخست که اهمیت قدرت اولاً و بالذات است.
نمونه‎های چنین نگرش ایده‎آلیستی نخست، در یونان باستان نمایان می‎شود که نموهة بارز آن، افکار و اندیشه‎های افلاطون است. در واقع، افکار افلاطون اوج دیدگاه های ایده‎آلیستی و اتوپیایی است که نظرات او را به کلی مجرد از واقعیت می‎یابیم.»(ر.ک: قدرت و عدالت در سیاست علوی ، دین پرستی صالح، فائز ).

 

نگاه والای امیرمومنان (ع) به سیاست
بررسی و تبیین دیدگاه امیر‎المؤمنان امام علی علیه السلام در باب قدرت، با مطالعه در گفتار و کردار ایشان امکان پذیر است. امام علی علیه السلام در زندگی 63 ساله‎اش، نزدیک 5 سال حکومت کرد.

شناخت فلسفه سیاست و قدرت در اندیشه امام علی علیه السلام به شناخت عدالت در حکومت امام علی علیه السلام باز می گردد. نقش عدالتی الهی که قرب الهی هدف اصلی است شاه کلید درک اندیشه های امام علی علیه السلام است.


امام علی علیه  السلام عدالت را سر لوحه کار داشت عدالتی الهی که هدف در آن قرب الهی است :
جز به یاد او نجنبد میل من                        نیست جز عشق احد سر خیل من


مولانا جلال‎الدین در یکی از بهترین داستان های مثنوی جایگاه و فلسفه قدرت را از نگاه مولای متقیان امیرمؤمنان  تبیین کرده است.

 

گفت من تیغ از پى حق مى‏زنم                                 بنده‏ى حقم نه مأمور تنم‏
شیر حقم نیستم شیر هوا                                       فعل من بر دین من باشد گوا
ما رمیت إذ رمیتم در حراب                                       من چو تیغم و آن زننده آفتاب‏
رخت خود را من ز ره برداشتم                                   غیر حق را من عدم انگاشتم‏
سایه‏ام من کدخدایم آفتاب                                       حاجبم من نیستم او را حجاب‏
من چو تیغم پر گهرهاى وصال                                    زنده گردانم نه کشته در قتال‏
خون نپوشد گوهر تیغ مرا                                         باد از جا کى برد میغ مرا
که نیم کوهم ز حلم و صبر و داد                                کوه را کى در رباید تند باد
آن که از بادى رود از جا خسى است                          ز آن که باد ناموافق خود بسى است‏
باد خشم و باد شهوت باد آز                                    برد او را که نبود اهل نماز
کوهم و هستى من بنیاد اوست                               ور شوم چون کاه با دم یاد اوست‏
جز به باد او نجنبد میل من                                       نیست جز عشق احد سر خیل من‏
خشم بر شاهان شه و ما را غلام                              خشم را هم بسته‏ام زیر لگام‏
تیغ حلمم گردن خشمم زده ست                              خشم حق بر من چو رحمت آمده ست‏
غرق نورم گر چه سقفم شد خراب                            روضه گشتم گر چه هستم بو تراب‏
چون در آمد علتى اندر غزا                                       تیغ را دیدم نهان کردن سزا
تا احب لله آید نام من                                             تا که ابغض لله آید کام من‏
تا که اعطا لله آید جود من                                       تا که امسک لله آید بود من

(مثنوى‏معنوى، دفتر اول، صفحه‏ى 169 )


عدالت اساس برنامه حکومتی امام علی (ع)
پس از قتل عثمان، مردم با شور و اشتیاق قدم در راه‎ بیعت با امام علی علیه السلام می‎نهند. امام علی علیه السلام بشدت از پذیرش خلافت ابا دارند. امام خود صحنه بیعت مردم را این گونه به تصویر می‎کشند:
«و دستم را گشودید، بازش داشتم. و آن را کشیدید، نگاهش داشتم. پس بر من هجوم آوردید، همچون شتران تشنه که روز آب خوردن، به آبگیرهای خود در آیند.»
امام علی علیه السلام در پاسخ خیل عظیمی که در پی خلافت اویند، چنین می‎گویند:
«مرا بگذارید و دیگر را به دست آرید، که ما پیشاپیش کاری می‎رویم که آن را رویه‎هاست، و گونه‎گون رنگهاست. دل ها برابر آن برجای نمی‎ماند و خردها برپای. همانا کران تا کران را ابر فتنه پوشیده است، و راه راست ناشناسا شده. و بدانید که اگر من درخواست شما را پذیرفتم، با شما چنان کار می‎کنم که خود می‎دانم و به گفته گوینده و ملامت سرزنش کننده، گوش نمی‎دارم.»
برنامه حکومت امام علی علیه السلام برمبنای عدالت استوار است، و هیچ مصلحت و شبه مصلحتی مانع از اجرای عدالت نخواهد بود؛ چنانکه می‎فرمایند:
«به خدا اگر ببینم که (بیت‎المال) به مهر زنان یا بهای کنیزان رفته باشد، آن را باز می‎گردانم؛ که در عدالت گشایش است. و آن که عدالت را برنتابد، ستم را سخت‎تر خواهد یافت.»

 

عدالت علوی، جانشین امتیازات عمری
امام علی علیه السلام چنان که وعده کرده بودند، به محض تصدی خلافت، عدالت را سرلوحه کار خویش قرار دادند.
در عهد عثمان، ثروت اندوزی عملاً وجهه‌ ارزشی به خود گرفته بود. بسیاری از بزرگان عالم اسلام، در تکاثر ثروت ، گوی سبقت را از دیگری می‎ربودند. زبیربن‎عوام در این عهد، کاخ هایی در بصره، کوفه و اسکندریه بنا کرد. او به هنگام مرگ، 50 هزار دینار طلا، هزار اسب، هزار بنده و کنیز به ارث گذاشت. طلحه بن عبدالله، کاخ مشهور خود را در کوفه برپا ساخت. درآمد روزانه او از عراق، هزار دینار بود. عبدالرحمن بن عوف کاخی وسیع ساخت، در طویله آن صد اسب و 10 هزار گوسفند بود.
در مقابل چنین وضعیتی، امام علی علیه السلام برآن بودند تا بیت‎المال را به تساوی بین مسلمانان تقسیم کنند. امام ملاک هایی همچون: سابقه صحبت، حضور در جنگ، قریشی و غیرقریشی، و عرب و عجم بودن را ملغی ساختند. ایشان فرمان دادند تا به هر مسلمان، 3 دینار از بیت‎المال بدهند. آری! نتیجه مشخص است؛ طلحه، زبیر و سعد بن ابی وقاص، از قبول 3 دینار سرباز می‎زنند.
به تعبیر عبدالفتاح عبدالمقصود، عدالت علوی، جانشین امتیازات عمری می‎شود.
اقدامات امام علی علیه السلام دنیا‎پرستان را هراسان می‎سازد. عمروبن‎عباس در نامه‎ای به معاویه می‎نگارد: «هر آنچه در توان‎داری به کارگیر، پیش از آنکه زاده ابوطالب تو را از دارایی‎هایت که اندوخته‎ای، چونان پوست از عصا برکند.»


امام علی علیه السلام خود در تییین علت سخت‎گیری‎اش در بیت‎المال، این‎گونه می‎فرمایند:
«به خدا عقیل را دیدم پریش و سخت درویش. از من خواست تا منی از گندم شما را به او دهم، و کودکانش را دیدم از درویشی موی ژولیده، رنگشان تیره گردیده گویی بر چهره‎شان نیل کشیده؛ و پی در پی مرا دیدار کرد و گفته خود را تکرار. گوش به گفته‎‎اش نهادم، پنداشت دین خود را بدو دادم، و در پی او اوفتادم، و راه خود را به یک سو نهادم. پس آهنی برای او گداختم و به تنش نزدیک ساختم، چنان فریاد برآورد که بیمار از درد. نزدیک بود از داغ آن بگدازد. او را گفتم نوحه‎گران بر تو بگریند، از آهنی می‎نالی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته و مرا به آتشی می‎کشانی، که خدای جبارش به خشم گداخته؟ تو بنالی از آزار و من ننالم از سوزش خشم کردگار؟ و شگفت‎تر از آن، اینکه شب هنگام کسی ما را دیدار کرد، و ظرفی سرپوشیده آورد. درونش حلوایی با روغن و قند ‎آغشته، چنانش ناخوش داشتم که گویی آب دهان مار بدان آمیخته‎اند یا زهر مار برآن ریخته. گفتم صله است یا زکات، یا برای رضای خداست که گرفتن صدقه بر ما نارواست؟ گفت نه این است و نه آن است بلکه ارمغان است. گفتم: مادر بر تو بگرید! آمده‎أی مرا از راه دین خدا بگردانی یا خرد آشفته‎أی یا دیوگرفته، یا بیهوده سخن میرانی؟ به خدا اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمان هاست به من دهند، تا خدا را نافرمانی نمایم و پوست جوی را از مورچه‎ای به ناروا بربایم، چنین نخواهم کرد. و دنیای شما نزد من خوارتر است از برگی در دهان ملخ که آن را می‎خاید و طعمه خود می‎نماید. علی را چه کار به نعمتی که نپاید و لذتی که برسرآید؟

 


عدالت علوی در باب سیاست
پس از استقرار بیعت، طلحه و زبیر نزد امام علی علیه السلام می‎آیند و سر ضمیر می‎گشایند که بیعت آن دو نه بر مبنای پیروی و اطاعت، بلکه بر بنیاد سهم خواهی از حکومت استوار بوده است. گویی هنوز برنامه‎های حکومت علوی را شعار می‎انگارند، که طمع در امور عمومی بسته‎اند. زبیر دل در گرو امارت کوفه دارد، و طلحه نیز حکومت بصره را خواستار می‎شود. امام علی علیه السلام دست رد بر سینه‎شان می‎زند.
پس از بیعت، امام علی علیه السلام در اندیشه کارگزارانی شایسته برای دولت عدالت است. امام نمی‎تواند ادامه حکومت افرادی همچون معاویه بن ابی‎سفیان والی شام، ولید بن عقبه بن ابی معیط حاکم شرابخوار سابق کوفه، عبدالله بن عامر حاکم بصره و عبدالله بن ابی سرح کارگزار مصر را اجازه دهد. مغیرة بن شعبه به حضور امام علی علیه السلام می‎رسد و به او می‎گوید: عمال حکومتی عثمان را برجای بگذار. آنگاه که بیعت کردند و مردمِ تحت حکومتشان را به اطاعت تو در آوردند، آن گونه که می‎پسندی عمل کن. اما، امام علی علیه السلام را نمی‎سزد که حتی لحظه‎ای ستم پیشگان را تأیید کند؛ چنانکه در قرآن آمده است: من گمراهان را کمک کار خویش نمی‎گیرم. از این رو، امام علی علیه السلام این گونه پاسخ مغیره را می‎دهد. «به خدا در کار دین تساهل نمی‎کنم، و در کار خویش زبونی روا نمی‎دارم»
نکته آن است که حتی ابن عباس، مصلحت‎انگاری های مغیره را تأیید می‎کند.
امام علی علیه السلام سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، قیس بن سعد، عمدة بن شهاب، عبیدالله بن عباس و بعدها محمد بن ابی‎بکر و مالک اشتر را به کارگزاری حکومت می‎گمارند. ترجیح بند کلام امام در فرمان هایی که بدیشان انگاشته، چیزی جز توصیه به عدالت نیست.
امام علی علیه السلام در فرمان انتصاب محمد بن ابی‎بکر به ولایت مصر، چنین می‎نگارند: با آنان فروتن باش و نرمخو، و هموار و گشاده‎رو. و به یک چشم بنگر به همگان، خواه به گوشه چشم‎نگری و خواه خیره شوی به آنان، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند.»
در عهد‎نامه مالک اشتر که سراسر درس مدیریت و عدالت است، امام علی علیه السلام چنین می‎نویسند: و باید از کارها آن را بیشتر دوست بداریم، که نه از حق بگذرد، و نه فرو ماند، و عدالت را فراگیرتر بود و رعیت را دلپذیر‎تر »(ر. ک: قدرت و عدالت در سیاست علوی ، دین پرستی صالح، فائز ).

شبستان

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر