( 0. امتیاز از )


موضوع تقريب مذاهب اسلامى و اتحاد مسلمانان امروزه به وضوح تحت تاثير مسائل و تحولات سياسى و چالش هاى بين المللى منطقه جهان اسلام قرار گرفته است. دکتر «احمد راسم النفيس» را مى توان فعال ترين چهره شيعى در مصر در عرصه تقريب مذاهب در حال حاضر دانست. خبرنگار جوان به سراغ وى رفته است تا نظر او را در مورد آخرين وضعيت تقريب مذاهب و اتحاد اسلامى بداند. دکتر نفيس که از تسنن به تشيع تغيير مذهب داده است، استاد دانشکده پزشکى دانشگاه منصوره قاهره نويسنده و متفکر منتقد است.
نعيم شرافت
عوامل ايجاد و رشد وحدت اسلامى و گسترش دامنه اسلام گرايى در جهان امروز را چه مى دانيد؟
باور من بر آن است که مهم ترين عامل در تقويت اتحاد ميان مسلمانان و گسترش اسلام، مساله روان سالم و روح پاک است. اگر روان هاى ما از هرگونه کينه و تعصب و پيش داورى پاک و سالم باشد، يقين داشته باشيم که اين تفکر شيعه است که در قلوب انسان ها جا باز مى کند. پس مساله روان در درجه اول است. مسائل عقيدتى و ايدئولوژيکى که امروزه بيشتر بر آن تاکيد مى شود در درجه هاى اهميت پايين ترى قرار مى گيرد. شما تا روان طرف مقابلتان را پاک نکنيد، هيچ گاه با طرح مبانى عقيدتى نمى توانيد تاثيرى بر او داشته باشيد. اما امروزه مشاهده مى شود که يک هجمه بداخلاقى در جوامع مسلمان شروع شده است که به دنبال براندازى مسلمانان شيعه و سوزاندن آنها و سقوط اخلاقى آنان است. اين جريان نمى خواهد شيعه در جايگاه واقعى خود بايستد. نه در جايگاه سياسى و نه اجتماعى و نه اقتصادى. اين هجمه توجهى به استدلال هاى منطقى و عقلانى شيعه ندارد و با تهييج احساسات و استفاده از ابزارهاى ضداخلاقى به دنبال منفور کردن شيعه در اذهان عمومى و بى ارزش نشان دادن منطق آنهاست. اينکه تاکيد بر روان دارم تا عقيده به همين دليل است. روان پاک و غيرمتعصب فقط مى تواند در مقابل اين هجمه تبليغاتى ضد شيعى بايستد. آنجاست که منطق شيعه، عقلانى مى شود و دلايل آنها حتى براى مسائل ماورايى و متافيزيکى قابل قبول است و اين را ما ميان بسيارى از انديشمندان جهان مشاهده کرده ايم. حتى اگر حقانيت شيعه را آشکار نکنند، در دل به آن اعتراف مى کنند و هيچگاه عليه آن حرف نمى زنند. اما آن روانى که به تصلب کشيده شده و تعصب و دگم هاى عقيدتى، کينه در آن دوخته است، همواره به دنبال درگيرى و تشنج با تشيع است و آن هجمه بداخلاق او را بيشتر تحريک مى کند. تا آنجا که به خون شيعه تشنه مى شوند و از هر ابزارى براى آن استفاده مى کنند تا چهره تشيع را مغضوب و ظالم جلوه دهند. ببينيد، اين واقعيت حال حاضر ماست و نمى توان از آن فرار کرد. بايد با چشمانى باز به صحنه نگريست تا دست هاى پنهان آن جريان سياه را پيدا کرد. اگر اين واقعيت را متوجه شويم ديگر نمى توانيم به راحتى تمام دم از وحدت اسلامى بزنيم. بايد در اين مسير با جان و دل حاضر شد و مبارزه کرد. بحث وحدت مسلمانان در قرن گذشته بهتر پيش مى رفت، اما با ظهور جريان صهيونيست و استثمار مسلمانان و جنگ ستيزى با جمهوريت و اسلاميت در ايران، اتحاد مسلمانان وارد صحنه دشوارى شد. اسراييل، ايران را تهديد بزرگى براى منافع اقتصادى و سياسى خود مى بيند؛ چرا که ايران  حامى بزرگ فلسطين است که به دنبال استيفاى حقوق پايمال شده آنان است، از سويى ديگر، ايران به دنبال دسترسى به فناورى هاى جديد دنيا در منطقه است. اسراييل از آنجا که دو حاکم در يک اقليم نگنجند براى نابودى ايران، مساله نفرت سازى شيعيان را مطرح مى کند. حال در اين ميان آن روان هاى مريضى نيز که کينه قدرت يافتن شيعيان را در دل مى پروراندند، همچون آتشى زير خاکستر به حمايت از اسراييل مى پردازند و با او هم پيمان مى شوند. پس متوجه باشيم که اختلاف هاى به ظاهر ايدئولوژيک شيعه و سنى در حال حاضر ريشه در منافع چه گروه هايى دارد. پس اينگونه بگويم که آنان که خواب يک امت اسلامى موحد و متحد را در سر مى پرورانند بدانند که هرآنچه دارند بايد در اين راه فدا کنند و از تلاش در تمامى عرصه ها و گفت وگو با تمامى جريان هاى اسلامى، کم نگذارند. از همه بالاتر آن که بايد به فکر نزديکى و الفت ميان قلوب و انديشه هاى عالمان مسلمان باشند. در درجه اول اخلاق و زدودن حجاب هاى نفسانى و کينه هاى ديرينه از اهميت بيشترى برخوردار است. در درجه دوم شناخت نقشه ها و دسيسه هاى پشت پرده دشمنان و رسوا کردن آنها و همدستان آنان قرار دارد. همدستانى که شايد چهره اى مشهور در جهان اسلام باشند، اما منافع اقتصادى و سياسى ايجاب کرده است که با صهيونيست هم کاسه شوند.
پس مى توان اينگونه تحليل کرد که هر جا اختلاف شيعه و سنى شديد مى شود، پاى استکبار جهانى نيز در کار است؛ مثل عراق، افغانستان و پاکستان؛ نظر شما در اين باره چيست؟
اينگونه نيست که فکر کنيم استکبار فقط به دنبال دشمنى با اهل بيت و تشيع اثنى عشرى است. اين يک توهم دشمن انگارى است که ميان بسيارى از شيعيان وجود دارد که دشمن را فقط براى خود مى دانند. نبايد استکبار را کوچک انگاشت. آنان با هرگونه انقلاب ضدظلم و استکبار در جهان مخالفت مى کنند. البته انقلاب هاى شيعى با رويکرد تفکر اهل بيت داراى ريشه هاى ظلم ستيزى بيشتر ى اند. در يک کلمه استکبار جهانى مى خواهد مسلمان و غيرمسلمان از او اطاعت کنند و تحت چارچوب هاى استراتژيک او حرکت کنند، همين و بس. بنابراين استکبار براى تحقق طرح خود، تئورى دشمن داخلى را ميان مسلمانان طراحى مى کند، تا دشمن دور و دشمن بزرگ در اختلاف هاى داخلى مورد غفلت قرار گيرد. دشمن دورى که به دنبال تجزيه کشورهاى اسلامى و تقويت تفکر صهيونيست و اشغال قوى است. حال در اين ميان دشمن بزرگ به دنبال يارکشى براى خود است تا اختلاف هاى داخلى را بيشتر دامن زند. با چشمان خود مشاهده کرديم که چگونه وهابيون با ادعاى اعتقاد سالم خود، در مقابل خونريزى شيعه و سنى در غزه ساکت بودند و برخى نيز اسراييل را همراهى کردند. آنان بدشان نمى آيد قدس اشغال شود تا اماکن مقدسه خود ارزش بيشترى پيدا کند و سودآورى آنان نيز به خطر نيفتد. اين اوج بدبختى آنان است.
همچنين ديديم که همين وهابيون چگونه کودکان و نوجوانان خود را با فريب مبارزه از ايدئولوژى و عقيده به مقابل شيعيان مى فرستادند تا عمليات انتحارى انجام دهند. آنقدر مستندات در اين زمينه زياد است که هيچ کس نمى تواند انکار کند آل سعود براى ناامن کردن منطقه، با اسراييل و آمريکا هم پيمان شده بود. ناامن کردن منطقه و دامن زدن به آشوب ها و اختلافات داخلى تنها به نفع غرب تمام مى شود تا با بستن پيمان ها و معاهده هاى اقتصادى، منافع خود را در منطقه حفظ کند.
آيا فکر نمى کنيد با طرح گسترش روابط فرهنگى ميان نخبگان مسلمان، موضوع اتحاد مسلمانان را مى توان سريع تر پيش برد و کارى به اختلاف هاى سياسى و منطقه اى نداشت؟
دوست من، اين را ديگر بايد پذيرفت که تا زمانى که نظام هاى سياسى اسلامى نخواهند در کنار هم قرار گيرند، توده مردم و نخبگان نيز نمى توانند اراده ايجاد رابطه را پيدا کنند. اين حرف را من که سال ها در رابطه با تقريب مذاهب و فعاليت با مؤسسات مختلف دينى کار کرده ام با يقين مى گويم، که نمى توان خارج از چارچوب هاى سياسى و حکومتى به دنبال برقرارى روابط عميق فرهنگى باشيم. نظام هاى سياسى همواره روابط فرهنگى را جهت مى دهند. مخصوصاً با محدوديت هاى ادارى و بين المللى حال حاضر اين نياز بيشتر مى شود. اين را نيز در نظر داشته باشيد که بسيارى از نهاد هاى دينى امروز جهان اسلام وابسته به نظام هاى سياسى و پشتوانه هاى مالى و فکرى آنانند. پس اگر دولت ها بخواهند با هم رابطه سياسى داشته باشند، به دنبال آن روابط فرهنگى نيز شکل مى گيرد و به دنبال آن وحدت مسلمانان تقويت مى شود.
حال اگر نظام هاى سياسى همچون آل سعود در سياست کلان خود عدم رابطه با شيعيان را مطرح کنند، ديگر چگونه مى خواهيم بحث از وحدت اسلامى بزنيم. البته اين حرف من به معناى دست روى دست گذاشتن و نااميدى نيست، بلکه مى خواهيم يک چشم انداز صحيح را پيدا کنيم تا بتوانيم برنامه صحيح براى برقرارى وحدت اسلامى بريزيم. شناخت حقيقت موجود باعث مى شود که ما از توهم آنکه وحدت اسلامى يا تقريب مذاهب با يک کنفرانس يا همايش يا کتاب برقرار مى شود خارج شويم. بايد به آنجا برسيم که اين فهم در ميان حاکمان اسلامى شکل بگيرد که با فعال کردن نخبگان فرهنگ و انديشه و ايجاد بسترهاى مناسب براى ارتباط آنها با هم در جهان اسلام به مفاهيم مشترک رسيده و با وجود اختلافات عقيدتى و شکاف هاى موجود، بر آن اشتراکات تاکيد کنند.
در اين ميان مسائل ارتباطى جديد و رسانه فعال براى نزديکى نخبگان چقدر فعال بوده اند؟
بهره گيرى از تکنيک هاى ارتباطى جديد براى نزديک کردن انديشه ها از گروه هاى مختلف اهميت زيادى دارد. متاسفانه بايد گفت که شيعيان در ارائه يک رسانه معتبر و مقبول بسيار ضعيفند؛ بايد راهى را براى ارائه و انتقال مفاهيم مناسب شيعى از فقه و تاريخ و فلسفه و عقايد و فرهنگ پيدا کرد که اين مفاهيم در بوق و کرنا قرار گيرد، به گونه اى که هر گوشى در هر گوشه جهان آن را بشنود و تاثير گيرد. رسانه هاى امروز شيعى براى خود شيعيان هم جذاب نيستند، چه رسد به ديگران. رسانه تعريف خاص خود را دارد و ما نمى توانيم به نام دينى کردن يا شيعى کردن از آن تعاريف تعدى کنيم. چرا رسانه هاى شيعى فقط در منابر حسينى و ذکر مصيبت و چند سخنرانى به ظاهر روشنفکرانه بايد خلاصه شود؟ چرا از کارشناسان مطرح عرصه ارتباطات بهره نمى گيريم؟
در بحث اراده سياسى مقدمه برقرارى روابط فرهنگى که مطرح کرديد، موضوع مصر ق€… ايران را چگونه ارزيابى مى کنيد؟
کشور مصر به عنوان يکى از بزرگترين بازيگران سياسى منطقه جهان اسلام، همواره نقش بسزايى در موضوع اتحاد مسلمانان ايفا کرده است؛ چه در آن زمان که حکومت شيعى فاطميان روى کار بود و چه در زمان حکومت سنى ايوبيان و چه بعد از آن، عالمان سنى و شيعه در کنار هم موضوع تقريب مذاهب را مطرح مى کردند. در اين ميان محمد عبده و شيخ محمود شلتوت از عالمان الازهر مصر را مى توان نام برد. اما در حال حاضر مصر در يک غيبت ارتباطى از لحاظ فکرى و فرهنگى در جهان اسلام به سر مى برد که اين موضوع فقط به ايران برنمى گردد و در تمام جهان عرب و جهان اسلام ديده مى شود که دليل آن تنها نبود اراده در حرکتى سياسى ضد استکبار جهانى است. همان تئورى که مطرح کردم، نبود اراده سياسى عاملى است در عدم برقرارى روابط فرهنگى. اين بازگشت و سقوط فرهنگى در کشور مصر پس از انقلاب جولاى 1952 شروع شده و در روز نکبت، جولاى 1967 و پذيرش کمک هاى وهابيون و آمريکا و صلح با اسراييل به اوج خود رسيد و تاکنون نيز ادامه دارد. نه کشورهاى جهان عرب و نه کشورهاى جهان اسلام نگاه خوبى به دولت مصر ندارند. روابط فرهنگى ميان مصر و جهان اسلام همواره رابطه عکس با روابط مصر و آمريکا و اسراييل و آل سعود داشته است. پس ديگر جاى هيچ تعصب نيست که ببينيم شيخ الازهر دم از گفت وگو با اسراييل مى زند و با پرز دست مى دهد. يا عالم ديگرى از الازهر گفت وگو با شيعيان را تحريم مى کند و بگويد که شيعيان هيچ جايگاهى در مصر ندارند؛ همان مصرى که روزى محل حکومت بزرگ شيعيان و انتقال علوم به غرب از طريق شيعيان بود.

منبع : جوان


انتهای پیام

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر