(
امتیاز از
)
چرا در دانشگاه واحد درسی برای آشنایی با تفکر یهود نداریم
صدای شیعه: اسماعیل شفیعی سروستانی مدیرمسئول ماهنامه موعود در گفتوگو با سیمرغ درباره ویژگیهای جامعه منتظر به بیان برخی نکات پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:
باید رویکردمان به سمت سپهر انسان کامل شود و قلبمان آن را بپذیرد/مستوجب لعنت کسی که در مسیر شیطان قرار گرفته باشد
*همانطور که شما فرمودید در حوزه ظهورپژوهی غربیها 70 سال از ما جلوتر هستند، در واقع این توجه غرب را به موضوع آخرالزمان نشان میداد... وعدهای دادید که ما تمدن مهدوی را باید برای افراد تعریف کنیم و جامعهای که تمدن منتظرانه میخواهد صورت بدهد را در واقع میخواهیم دربارهاش گفتوگو کنیم،در این چند سال در مؤسسه موعود پژوهشهای شما و دوستانتان به کجا رسیده و چه چیز را پیشنهاد میکنید.
-اولا در برابر خداوند متعال و ولی الاعظم شیطان عددی نیست شیطان یک قسم خورده و اعلام کرده است خدایا من مینشینم سر راه تو، وقتی سجده نمیکند و استکبار میورزد ملعون شناخته میشود، خداوند را قسم میدهد به جلالش که من همه اینها را اغفال میکنم.
انسان از حصنی که خداوند فطرتاً برایش خلق کرده است، اگر بیرون نیاید آسیب نمیبیند. انسان وقتی آسیب میبیند که از این حصن بیرون افتاده باشد. هر کسی میخواهد باشد وقتی از این دژ بیرون افتد شکار میشود؛ یعنی وقتی میگوید من سر راه تو مینشینم یعنی در کمین مینشینم.
در کمین نشستن شیطان به این معنا است که در کمینگاهی مینشیند تا اولین باری که از این حصن بیرون آمدی، شکارت میکند، مستوجب عذاب کسی میشود که مستوجب لعنت شده باشد.
مستوجب لعنت کسی میشود که در مسیر شیطان قرار گرفته باشد. چون شیطان ملعون است چنانچه یهود ملعون شد ... اینها در زمره کسانی هستند که رحمت خدا به آنها نمیرسد و ضرورتاً چون مشمول رحمت خدا نمیشوند، مشمول عذاب میشوند.
لذا کسی که از دژ توحیدی و حصن ولایت امام معصوم چه فردی و چه جمعی بیرون میافتد، ملعون است، ما گمان میکنیم فقط انسانها هستند که از حصن بیرون میافتند، در صورتی که این طور نیست و شامل همه چیز میشود.
بله! از انسان شروع میشود و هر چه حاصل دست انسان است، انسان در این قلعه حاصل دستش هم از جنس همین قلعه و ضرورتاً سنخیت با همین قلعه دارد، انسان وقتی از این قلعه بیرون میآید، هم حاصل دستش الزاماً هر چه باشد، سنخیت بیرونآمدگان از قلعه دارد.
امیرمؤمنان فرمودند: «انا صراط المستقیم»، بقیه هم میفرمایند: «نحن صراط المستقیم»، خداوند هم میفرماید: ما تورات را نفرستادیم مگر اینکه ما شما را در صراط مستقیم فرستادیم، خداوند آنان را به عنوان صراط مستقیم اعلام کرده. بعد شیطان سر راه انسان مینشیند تا از راه ولی خدا منحرف شود.
کس که از صراط ولی خدا منحرف بشود، الزاماً دچار عذاب میشود طبیعی است، چون از قلعه بیرون آمده و شکار شده است، مثل کسی که از جاده خزر و دریای شمال خارج شده و رفته به سمت دماوند، الزاماً هر چه تجربه کند از جنس عذاب چون مسیر چیز تازهای است.
شیطان نمیتواند کاری بکند خیلی کوچک است، چه شیطان و چه یهود که خودش از قلعه بیرون افتاد، بیکار ننشستند در بیرون از قلعه برای خودشان و برای کسانی که از این قلعه بیرون آمدند سازوکار ساختند، کسانی که از این قلعه بیرون آمدند، نمردهاند.
آب میخواهند نان میخواهد لباس میخواهند، پس باید مناسبات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی تمدنی تعریف کنند و تمامی این مناسباتشان الزاماً سنخیت دارد با از قلعه بیرون آمدگان، پس نه شیطان بزرگ است نه یهود، در برابر خداوند متعال در برابر ولی الله اعظم و مخلصینی که در داخل قلعه هستند.
حالا بنده که از قلعه بیرون آمدم، نسبتم با ابلیس است و قصد برگشتی هم به قلعه ندارم، معلوم است که شیطان برای من بزرگ است، چرا چون ولی شده است، کسی که از قلعه بیرون آمده ضرورتاً ولایت ابلیس را قبول کرده است، وقتی از قلعه بیرون آمده و در بیرون از قلعه سازو کار دارد، برای خودش تعریف میکند و شرط بودن و زیستنش را بیرون از قلعه بودن میشناسد.
ادامه حیاتش را بودن در بیرون از قلعه میشناسد. اصلاً میخواهد بیرون از قلعه بماند و میل به بازگشت به قلعه را ندارد، شیطان برای آنان که او را ولی قرار دارند بزرگ جلوه کرده است و در داخل قلعه شیطان هیچ است و اصلاً دیده نمیشود.
بحث این است که هر کس به خود بگوید: جایی که قرار گرفتی - چه شخصی چه سیاسی چه اجتماعی چه در حوزه تمدنی و فرهنگی - تعریف کن اینجا که قرار گرفتی و مستقر شدهای، از نظر نظری و عملی شامل جماعتی است، دارند بیرون قلعه زندگی میکنند یا داخل قلعه.
همین کافی است. بله ممکن است جماعت بزرگی بیرون قلعه باشند، اما ظاهری از مناسک و آداب مذهبی انجام دهند، به من بگویید که ساکنان حجاز و حکام حجاز و نمازگزاران مسجدالحرام بیرون قلعه هستند یا داخل قلعه؟
اینها بیرون قلعه هستند، هر کس دیگری اول باید تعریف ارائه دهد از جایی که در آن قرار گرفته است، بعد از مقصد تعریف دهد، وقتی مقصد غایی سفر و پرواز به آسمان و سپهر امام اعظم، انسان کامل است، باید به سمت او حرکت کند، باید نحوه رفتن و برون رفت به سمت انسان کامل را تعریف کند.
نباید همچنان در آن فضا بماند، ما در حوزه فرهنگی و تمدنی اسلامی زندگی نمیکنیم، ما در جغرافیای خاکی زندگی میکنیم که روزی حوزه فرهنگی تمدنی اسلامی بوده است به صورت ناقص، چون حوزه فرهنگی تمدنی اسلامی کامل در زمین محقق نشده است و نمیشود مگر با ظهور کبرای امام زمان(عج).
در هر صورت در این حوزه فرهنگی تمدنی اسلامی زندگی میکردیم،. شرق اسلامی مثل ایران و عراق در این جغرافیای خاکی نمایشی و نمودی از حوزه فرهنگی و تمدنی اسلامی بوده است.
معماری، شهرسازی و حتی موسیقی، شعر و لباسش نمودهایی از این فرهنگ داشته است، از یک زمانی آرام آرام به دلیل اختلاط با حوزه فرهنگی تمدنی غربی باقیماندههای حوزه فرهنگی تمدنی همان شرق اسلامی از آن جا رخت بر بسته و در موزهها رفته است.
پس ما در جغرافیای خاکی اسلامی زندگی میکنیم، اما در جغرافیای فرهنگی و تمدنی زندگی نمیکنیم و بنا هم نداریم. چون شیفتگی به حوزه تمدنی فرهنگی غربی پیدا کردیم، شیفتگی در اندازه معجوب شدن، حیران شدن و به عجب آمدن به گونهای که میل و تمایل شراکت در این حوزه داریم و رونق دادن به آن؛ این وضع ما است، من معتقدم که در حوزه فرهنگی تمدنی زندگی نمیکنیم و نظرم هم این است که به سمت و سوی حوزه فرهنگی تمدنی اسلامی نمیرویم.
سخن من این نیست که از فردا الاغسوار شویم، این وسایل جدید جزئی از وسایل زندگی ما شده است، ناگزیریم که در این حوزه تمدنی زندگی کنیم، چون حوزه تمدنی جاری و ساری غالب شده است، اما باید رویکردمان به سمت سپهر انسان کامل شود و قلبمان آن را بپذیرد، بعد دو تا حرکت است. یکی استعانت بجویید، دوم قبول کنید که در زندگی اضطراری به سر میبرید.
وقتی همه چیز را با شرایط فرهنگی تمدنی غربی انتخاب کنی، بعد گلایه میکنی، چرا به سمت مهدویت نمیروم!
*زندگی اضطراری چگونه زندگی است؟
-برای تعریف زندگی اضطراری نمونهای عرض میکنم، فردی در بیابان و برهوت گیر افتاده و راه به جایی ندارد یا باید تن به مرگ بدهد و یا فعلاً از این آب آلوده خاک آلود استفاده کند تا راه خلاصاش پیدا شود، بر او هرجی نیست که از سوسمار ارتزاق کند، اما اگر در آن صحرا ماند و فقط به این فکر بود که چگونه میشود آب را صافتر کرد و بوی بد گوشت سوسمار را از بین ببرد؟ یا اینکه چگونه میشود از این گوشت سوسمار سوپ پخت؟ چگونه میشود بزرگداشت سوسمارخواران گرفت؟ همایش برای آنان که آب گل آلود را برای اولین بار خوردند گرفت، خب شما چه قضاوتی درباره کسی که فکر و تاریخ و تمدنش را بر اساس همین هستهایش بنا میکند، چیست؟
این آدم اقتضای مردن و ماندن در این برهوت میکند، زیرا این آدم خلاص نمیشود، در حالی که موضع درست اینکه در شرایط اضطراری قرار گرفته است که حقیقتاً با ساختار وجودی فطرت و جانش سازگاری ندارد؛ یعنی قبول کند و خودش را بشناسد.
شروع به شناخت کند، میفهمد که برای این صحرا و برهوت و سوسمارخواری به دنیا نیامده است و باید از این صحرا بیرون برود، ولی اضطرارا باید کمی از این آب و سوسمار بخورد، ولی به سوی پیدا کردن راه حرکت کند، پس از این شرایط تمدنی فرهنگی که گرفتارش شدیم، اضطراراً از این ادوات استفاده میکنیم، ولی به فکر راه خروج میافتیم، راه خروج خودشان هستند. در خروج خودشان هستند.
اگر بخواهیم از وضعیت کنونی بیرون برویم، باید اولاً شناخت موقعیت خودت ثانیاً قبول اضطرار و ثالثاً رویکرد به برونرفت به استعانت و یاری ولی الله اعظم(عج) را در وجود خود داشته باشیم.
وقتی شما از راه دریای خزر به سمت دماوند افتادی، آرام آرام از آن وسایل و ادواتی هم که در راه خزر الزاماً باید استفاده میکردی، آرام آرم جدا میشوی و آن ادوات و ابزار لازم برای رفتن به سمت دماوند را خلق میکنی.
شما اگر به سمت شمال میخواهی بروی بنز سوار میشی، سریعتر تو را میبرد، دوچرخه سوار شوی آرامتر، اما اگر اراده کردی سمت دماوند بروی بنز هم باشد، ولش میکنی دوچرخه خودت را سوار میشوی که به سمت دماوند تو را میبرد، نه اینکه با تمام قدرت و امکان همه چیز را متناسب با شرایط فرهنگی تمدنی غربی انتخاب کنی، بعد گلایه میکنی، چرا به سمت ولایت، امامت و یا مهدویت نمیروم.
سمت و سوی جامعه منتظر به طرف ساده شدن است
*استاد! خداوند متعال ظهور حضرت منجی را درچه زمانی قرار دهد و اینکه به عمر ما می کشد یا نه؟ این جامعه و تمدنی که به نظر شما بتوان اسمش را به واقع نه سمبلیک به عنوان تمدن منتظر یا در واقع جامعه چشمبراه حضرت موعود(عج) نامگذاری کرد، چه مشخصاتی دارد؟
-امام معصوم میفرماید که درباره ظهور، وقت نباید تعیین کنیم و کسی رخصت ندارد زمان تعیین کند، به ما نگفتند وقت تعیین کنید، بلکه گفتند منتظر باشید، به ما گفتند که معرفت درباره امامتان پیدا کنید و مناسبات و معاملاتتان را مطابق خاستگاه امام عادل تنظیم کنید.
کسانی که به سمت تعیین وقت میروند، مردم را ویران میکنند، کسانی هم که آن چنان دور میبینند که تمام مناسبات و معاملات مردم را بر اساس خاستگاه غربی ملحدانه تنظیم میکنند، آنها هم مردم را دور میکنند، زیرا آن قدر امام را دور میبیند که میگویند گویی امام نیست؛ پس تمام معاملات و مناسبات فردی و اجتماعی را متناسب با خاستگاه ملحدانه غربی تنظیم میکند.
تکلیف ما رفتن به سوی امام و خواستن امام است، وظیفه ما جاری کردن خواستههای امام در مناسبات و معاملات است، اما ما تکالیفی برای خودمان جعل میکنیم و گرفتار آن هم میشویم.
در میان جوامع اسلامی در ادارات، سازمانها، نهادها و تشکیلات دولتی صبح تا شب متکی بر اغراض و حوائج، قواعد و تکالیفی را جعل میکنیم و خودمان و مردم را مکلف بر آن میکنیم و بعد خودمان و مردم گیر میکنیم و سپس میگوییم خدایا چرا حل نمیشود، ما مکلف به جعل تکلیف نیستیم.
شما در سیستمهای دولتی وارد میشوید، میبییند صبح تا شب روی هوس و هوای خودش برای ادارهاش، سازمان دولت، اقتصاد و مناسبات سیاسی و اجتماعی یک تکالیفی را خلق میکند که این چنین بکنیم آن چنان نکنیم و بعداً برای این تکلیفی که جعل کرده مال میخواهد، وقت میخواهد و اعتبار هزینه کردن میخواهد، هم اعتبار شخصی اجتماعی منطقهای و بینالمللی.
بعد در آن گیر میکنیم، برای حل آن ده تکلیف دیگر جعل میکنیم، بخش بزرگی از تکالیفی که برای خودمان جعل کردیم، در تکلیف ما نبوده و اگر جعل نمیکردیم خیلی راحتتر میرفتیم، از جمله اینکه ما زندگی مردم را پیچیده میکنیم؛ یعنی این شهر را پر پیچ و خم پیچیده در مناسبات شهری، اخلاقی و ... میسازیم و آن قدر پیچیده میشود که برای حل سادهترین موارد هزینه میکنیم و اخلاق مردم دین مردم و عاقبت مردم را هزینه میکنیم.
80 درصد آنچه برای خودمان جعل کردیم، تکلیف ما نبوده است، تکلیف جعلی بوده است، باید ببینیم برای ما چه تکلیفی دادند، عمر انسان محدود است. معلوم نیست آنچه شما تکلیف جعل میکنید، از این جماعت 75 میلیونی اصلاً به عمر 10 درصدشان کفاف بدهد یا ندهد، در حالی که شما در مسیری باید بروی که زودتر این 75 میلیون نفر به رستگاری برسند، نه در یک برنامه 250 ساله، آیا بشود یا نشود چون روز به روز دارند از دنیا میروند.
در تعریف تکالیف تمدنی باید گفت: تکلیف ما رفتن به سمت سادگی زندگی است، نه پیچیدگی در حوزه فرهنگی؛ چون حوزه تفکری، تمدنی و فرهنگی امام عادل، زندگی امر پیچیدهای نیست، در حالی که نظام حکومتی تمدنی و فرهنگی شیطانی پیچیدگی دارد و به همین خاطر در این پیچوخم ها انسان هیچ وقت به مراد مطلوبش نمیرسد، در حالی که در حوزه فرهنگی و تمدنی دینی به دلیل بساطت انسان زود به مراد مطلوبش میرسد.
عبارت ساده من را هیچ وقت ساده نگیرید و آن هم اینکه سمت و سوی جامعه منتظر به طرف ساده شدن است، چون پیچیدگی فرآیند اساساً از شیطان است چون مکار است، چون میخواهد بشر زمین بماند و نرسد و آن قدر روی زمین کشیده شود تا عمر از دست بدهد و به پرواز و قلعه نرسد، سپس تلف شود و از بین برود.
دشمن اصلی امام زمان(عج) ابلیس است
*به عنوان آخرین سؤال به عنوان کارشناس این حوزه به معنای اخص میخواهم بپرسم، کسانی که در عرصههای مختلف فعالیت میکنند، چگونه اصل را از فرع در مباحث آخرالزمانی بشناسند.
-اشاره کردید مهدویت بیشترین دستبرد در آن بوده، کاملاً درست است، به دلیل اینکه دشمن اصلی امام زمان(عج) ابلیس است، هیچ کس به اندازه شیطان برای اختلاف ایجاد کردن و منحرف کردن مردم از همین موضوع اهتمام نورزیده، جعل کردن راهها برای منحرف کردن مردم از اصل مهدویت، به نظرم در آگاهسازی مردم از اصل و بدل دو نقطه کانونی وجود دارد، این دو نقطه کانون یکی شناخت یهود است، یکی معرفت امام زمان(عج) چون این دو تا روبروی هم هستند.
شیطان تمام قواعد خود را القا به یهود میکند، یهود تمام خاستگاه خودش را القا به مجامع مخفی میکند، مجامع مخفی تمام خاستگاه خودش را القا به حکومتهای مستکبر استعمارگر غربی مثل آمریکا انگلیس اسرائیل میکند، به نظر من یهود را باید بشناسیم، چیزی که در جامعه اسلامی ما صددرصد مغفول است، شما در یک جایی یک دانشکدهای دو واحد درس اختیاری یهودشناسی در ایران میبینید؟ چنانچه شما دو واحد درس اختیاری معرفت امام در دانشکده ندارید، چرا؟!
چرا این دو نقطه کانون این قدر مغفول است، چرا شما یک کالج ساده یهودشناسی ندارید؟ چرا دو واحد درس اختیاری معرفت امام و آخرالزمان شناسی ندارید؟ جامعه اسلامی ایران بعد از 35 سال در نظام آموزشی علمی فرهنگی نتوانسته به این دو نقطه برسد، آیا وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات، آموزش و پرورش، آموزش عالی و ... به این دو نقطه رسیده است ؟ نه نرسیده است. در علوم مختلف خاستگاه بنی اسرائیل و نگاه بنی اسرائیل به انسان را پیدا کنید! شما در جامعهشناسی میبینید، خاستگاه یهود درباره اقتصاد و معاملات را تمام قد در اقتصاد امروز میبینید.
تمامیت ماکیاول را در سیاست امروز میبینید، در نظامهای گوناگون ما این دو نقطه کانونی مغفول است، اگر بخواهید برگردید.... باید به این دو نقطه برگردید، ما از همه جا حرف میزنیم جز این موضوع، اگر از این هم حرف میزنیم، نباید فقط مسائل سیاسیاش را بگوییم، ما از یهود هم وقتی حرف میزنیم از اسرائیل میگوییم، خواست یهود بوده است که همگان گمان کنند یهود یعنی اسرائیل! در صورتی که این طور نیست، یهود اسرائیل نیست، تجلی یهود در حوزه فرهنگی تمدنی جهان است نه در اسرائیل.
و آخرین نکته کلیدی من در این مجال اینکه هر کس در هر جایی که قرار گرفته است، باید بتواند نقطه عدل را در مناسبات و معاملات باید پیدا کند، نقطه عدل نقطهای است که تمامی شاکله انسان فردی و جمعی را در تعادل و هم افقی با امام عادل نگه دارد، هم افقی با امام عدل ولی الله اعظم(عج) ضروری است و این هم افقی اتفاق نمیافتد مگر اینکه عهد قلبی به وجود بیاید، اگر عهد جمعی اتفاق بیافتد، طلب عمومی میشود، وقتی طلب عمومی شود، انوارش بر قلب و جان ما ساطع میشود، إنشاءالله.
انتهای پیام