( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: آيت الله دکتر سيد مصطفي محقق داماد، رييس گروه مطالعات اسلامي فرهنگستان علوم در گفت و گو با روزنامه اعتماد به موضوع «هيافت ها و تاثيرات انديشه اسلامي بر حقوق بين الملل در منازعات و افراط گري هاي اخير در جهان اسلام» پرداخته است.

این گفت و گو با توجه به کتاب «حقوق بين الملل، رهيافتي اسلامي» اثر جديد دکتر محقق داماد انجام شده است. او هم اکنون استاد دانشکده حقوق دانشگاه شهيد بهشتي و رييس گروه مطالعات اسلامي فرهنگستان علوم ايران است. دکتر محقق داماد در سال 1348 درجه «اجتهاد» را کسب کرد و عمده دوره علوم عقلي و حکمت اسلامي را نزد علامه طباطبايي، استاد مرتضي مطهري و فقه و اصول تحليلي را نزد آيات عظام، آملي لاريجاني و آيت الله گلپايگاني و دايي اش مرتضي حائري يزدي آموخت. وي مطالعه و تحصيل در رشته حقوق را پي گرفت سپس براي اخذ درجه دکترا در سال 1995 ، در بخش حقوق بين الملل به دانشگاه فرانسوي زبان لوون جديد بلژيک وارد شد و در سال 1988 موفق به اخذ درجه ممتازعلمي PHD در حقوق بين الملل شد.

خلاصه اظهارات وی در این گفت و گو را در ادامه می خوانید.

اسلام با ظهور خود دین و سنت بدون اندیشه را نفی کرد/ دين بدون تعقل، خطر و بلایی در جان انسانیت است

* به شخصه نظر بدبينانه يي به تاريخ ندارم و اغلب سعي کرده ام که خوش بين باشم اما معتقدم که با همه اين کشتارها و خون هايي که به ناحق ريخته شده شاهد آن هستيم که روز به روز انسان به سوي انساني تر شدن در حال حرکت است چرا که به خوبي درک مي کند که اين همه کشتار نشان انساني نيست و نشانه يي از درندگي است. روزگاري افراد خون آشامي چون چنگيز فجايعي به بار آوردند که شنيدن آنها تن آدمي را به لرزه مي اندازد، آنها شهرها و روستاها را با خاک يکسان کردند و از سر انسان ها مناره ساختند. با پيشرفت هايي که انسان امروز به دست آورده خصوصا در عرصه تکنولوژي، اگر قرار بود با همان سنگدلي اکنون هم همان رفتار را کند، بي گمان نمي توان حتي در ذهن تخمين زد که او در اين صورت چه فجايعي به وجود مي آورد.

* برخي از فلاسفه معتقدند که جنگ و خونريزي در ذات بشر است و هميشه جنگ است و هيچ وقت صلح نمي شود، اما من مي خواهم به نکته يي اشاره کنم که اين روزها بلاي جهان اسلام شده است و آن اين نکته است که دين بدون تعقل خطر و بلايي در جان انسانيت است. متاسفانه اکنون شاهد جرياني از خردگريزي و اطاعت غير عقلاني در ميان همه مسلمانان هستيم که با روح اسلام در ناسازگاري است.

* اسلام ديني است که تبيين آن از خدا و انسان و جهان و مجموعه اخلاق و تکاليف آن همه برپايه عقل نهاده شده است. دين و سنت آبا و اجدادي بدون تعقل و انديشه همان چيزي است که اسلام با ظهور خود آن را نفي کرده است. نفي دين آبا و اجدادي پاسخي است که اسلام با ظهور خود آن را نفي کرده است. عقيده اسلام اين است که تزکيه، اخلاق و تعقل يک روز به هم مي رسند و مشکلات را حل مي کنند. اما نبايد همچنان دست روي دست گذاشت و شاهد کشتارها بود. معتقدم که در چهار نسل گذشته انسان شاهد پيشرفت هاي بسيار چشمگيري در حوزه انديشه و نظر درباره صلح و تحقق آرمان هاي حقوق بشري بوده است و انصافا انکار اقدامات عملي در اين خصوص نيز ناسپاسي است.

* پرسش اين است که متناسب با اقدامات نظري از يک سو و از سوي ديگر آرمان ها و اهداف بلند انديشه ورزان اين حوزه، آيا مي توان گفت که گام هاي عملي متناسب با نظر و انديشه صورت گرفته است؟ و ثانيا با توجه به تجربيات گذشته چشم انداز اميدوار کننده و روشني براي آينده انسان مي توان در نظر گرفت؟ فاجعه دو جنگ جهاني چنان انسان را از خواب غفلت بيدار کرد که با تشکيل سازمان ملل متحد و صدور منشور گويي انسان دوران کودکي و نابخردي خود را پايان يافته تلقي مي کرد و دوران جديد را آغاز مقطع بلوغ خويش مي ديد و کاملاباورش آمده بود که جنگ گرم يعني به کار گيري سلاح هاي کشنده و مخرب ميان انسان ها ديگر براي هميشه خاتمه يافته است. اما هنوز هم شاهد شنيدن صداي مرگبار گلوله ها و بمب ها هستيم و ابزار سياسي و بي خردي ديني و افراط چنان دامن جهان اسلام را گرفته است که نمي توان شاهدي براي رفتارهاي عقلاني در نظر گرفت.

* تمام مجموعه اخلاقي اسلام که ما آن را مطابق با فطرت مي دانيم مجموعه يي است داراي زيرساخت عقلاني که از يک يک آنها مي توان با منطق و خرد دفاع کرد. در طول تاريخ قوانين اسلام و احکام آن بر پايه انديشيدن و تفکر صادر مي شده و معناي اجتهاد نيز همين است. اکنون اگر نابخردي ها جايگزين اسلام شود ديري نپايد که مفاهيمي ديگر جاي عقل و تدبير و اميد را در اسلام مي گيرد و ما شاهد افراط گرايي و خشونت خواهيم بود و معنا و مفهوم زندگي ديگر چيزي از انسانيت نخواهد داشت.

نباید اعمال جانیان را به دین منتسب کرد / جهان اسلام و مسیحیت چیزی غیر از دین اسلام و مسیحیت است

* جنگ هاي سختي جهان اسلام را فراگرفته که در جهان مدرن امروز و با توجه به نظارت هاي بين المللي و گسترش رسانه ها که اعمال وحشيانه در جنگ ها را مي نگرند، همچنان عده يي به نام دين بر طبل جهالت مي کوبند. گويي اين عده نه تنها با قوانين و مقررات بين المللي آشنايي ندارند بلکه بويي از انسانيت هم نبرده اند. بنده به هيچ عنوان مدافع خشونت هاي غير انساني صورت گرفته در درازاي تاريخ و حتي در زمان معاصر در گوشه و کنار جهان اسلام نيستم و آنها را از آن اسلام نمي دانم، چرا که فراموش نکنيم جهان اسلام و تمدن اسلامي چيزي غير از دين اسلام است. همان طور که مسيحيت چيزي غير از جهان مسيحي است. هيتلر و نازي ها از جهان مسيحي بودند ولي اعمال آنان را نمي توان به دين مسيحيت که دين عشق و محبت است، منتسب ساخت.

* هيچ کس اجازه ندارد اعمال جانياني را که به مثله کردن، آتش زدن و سوزاندن زنان و کودکان دشمن در هنگام درگيري دست مي زنند به اديان الهي منتسب سازد، هر چند که مرتکبين آن اعمال وابسته به جهان يکي از اديان باشند، اينان اميال خود را به خدا و دين او نسبت مي دهند و نمي دانند که قدرت طلبي و خواسته هاي نفساني شان خداي آنان شده است. بايد تاکيد داشت، جنگ به اندازه تاريخ بشر قدمت دارد و اين واقعيتي است که نمي توان آن را انکار کرد. در جنگ ميان دولت ها، هر يک سعي مي کنند تا با استفاده از همه وسايل و روش هايي که در اختيار دارد بر دشمن چيره شود و در اين ميان، پيروزي معمولا از آن طرف قدرتمندتر است.

* به همين دليل مذاهب، مکاتب اخلاقي، فلاسفه و حقوقدانان در طول تاريخ کوشيده اند با قبول اين واقعيت شوم، قواعد و مقرراتي براي جنگ تنظيم کنند تا توسل به اقدامات غير انساني را در طول جنگ محدود سازند. بعضي بر اين باورند که با ممنوع شدن جنگ ها به موجب منشور ملل متحد ديگر نيازي به وضع قوانين جنگ براي محدود ساختن يا ممنوع کردن جرايم جنگي نيست. آنان اين گونه استدلال مي کنند که وضع اين گونه مقررات تلويحا مشروعيت بخشيدن به جنگ است ولي واقعيت اين است که غيرقانوني بودن جنگ و توسل به زور، به هيچ وجه ما را از وضع قوانين حقوق جنگ و مقررات انساني بي نياز نمي سازد، چون هدف از وضع اين مقررات آن است که عواقب وخيم ناتواني جامعه بين المللي را در جلوگيري از جنگ کاهش دهد.


سازگاری حقوق بين الملل با اصول تعاليم يا فلسفه اسلام

* بسياري از غربيان در اين زمينه اعتراف کرده اند و بهتر از همه آقاي «بارون ميشل دو توبه» در سلسله درس هاي خود در آکادمي لاهه فصلي دارد تحت عنوان «تاثير اسلام بر حقوق بين الملل» و در آن بحثي مستوفي در اين زمينه صحبت کرده و مدارک و شواهدي ارايه داده است. همچنين دکتر محمصاني، حقوقدان مسلمان فقيد لبناني در يکي از آثار خود نکته يي به نقل از مقاله دکتر کامل عياض، تحت عنوان «صفحات من تاريخ الاستشراق»، مطبوع در مجله مجمع اللغه العربيه دمشق 1968 آورده است که ذکر آن خالي از فايده نيست. وي مي گويد: «ثابت شده است که «گروسيوس» دولتمرد هلندي و پرچمدار حقوق بين الملل در غرب در سال 1640 ميلادي در شهر آستانه [نام اصلي استامبول] دوران تبعيد را مي گذرانده و در آن ايام به مطالعه آثار اسلامي و روش حاکمان اسلامي در حکومت پرداخته است و مي تواند يکي از همزه هاي وصل يا حلقه هاي مفقوده ميان غرب و شرق در اين زمينه باشد و همچنين ثابت شده است که گروسيوس از امثال فرانسيسکو سوارز اسپانيايي سخت متاثر است که آنان از آثار اسلامي متاثر بوده اند». با اين توضيحات بايد بگويم که هدف من در تاليف کتاب «حقوق بين الملل، رهيافتي اسلامي» اولا: براي يافتن مشابهت و توافق با اصول جديد بوده و ثانيا: اينکه معلوم شود چنين اصول جهاني که بر پايه وحدت بشري استوار است، جزيي از اسلام بلکه محور اصلي سنت اسلامي است.

لزوم تفاوت نهادن ميان نظر حقوق اسلام با عملکرد حکام و فرمانروایان اسلامی

* نکته مهم قابل ملاحظه اين است که گاه شکاف عميقي ميان نظر و عمل مشاهده مي گردد و بايد ميان قواعدي که توسط حقوق اسلامي وضع شده با آنچه در عمل بعضي حکام و فرمانروايان اسلامي مرتکب گرديده اند و احيانا سيره عملي مزبور خروج از آن قواعد است، تفاوت نهاد. کوتاهي در جداسازي دو وادي فوق، بسياري از خاورشناسان غربي و حتي برخي نويسندگان شرقي را که در مورد اسلام نگاشته اند، سخت به خطا افکنده است چرا که آنان به جاي آنکه به آنچه بايد انجام مي شد - يعني تعاليم اصلي اسلامي مراجعه و استناد نمايند - نظريات خود را مبتني بر رفتار عمل شده در بعضي از مقاطع تاريخ اسلام ، ارايه کرده اند.

* يکي از بارزترين نمونه اين گونه اشتباهات، همان است که بعضي گمان کرده اند که ماهيت حقوق بين الملل اسلامي «حقوق جنگ» است. حال آنکه چنين گماني کاملاباطل است، زيرا همان طور که در متن کتاب نويسنده با استناد به منابع اصلي اثبات کرده است در حقوق بين الملل اسلامي برعکس، اصل اوليه «حقوق صلح» است نه حقوق جنگ. اقدامات مسلحانه کاملا امري استثنايي و خلاف است. البته اين نظريه يي است که بنده مدافع آن هستم و هرگز هم نمي خواهم نظريات مقابل را ناديده بگيرم. هر فکر و انديشه يي محترم است ولي بايد باب گفت وگو را مسدود نساخت زيرا به يقين انديشه در بستر تضارب تکامل مي يابد. به نظر نگارنده يک جانبه سخن گفتن و خود را بر حق انگاشتن فاقد وجاهت در آيين خردمندي است.


انتهای پیام

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر