طرح مسائل جناحی خلاف جوهره نیایشهای جمعی است
در واقع بايد گفت، ترکيبي از تخصص در علم جامعهشناسي و تسلط بر مباحث ديني باعث شده است که وي از ديدگاههاي جالب توجه و ارزشمندي در بيان موضوعات مرتبط با مسائل ديني برخوردار باشد. آنچه در ادامه ميخوانيد خلاصهاي از يک مصاحبه طولاني با ايشان در خصوص جامعهشناسي نيايشهاي جمعي است.
***
*تعريف شما از نيايش چيست؟
ابتدا لازم ميدانم از مجلة «خيمه» به دليل توجه ارزشمندي که به اين موضوع دارد، تشکر کنم؛ چون ما در جامعهاي زندگي ميکنيم که دين در آن يک عنصر حياتي است و نقش مهمي، چه از لحاظ اجتماعي و چه از جنبة فردي از گذشته تاکنون داشته و دارد؛ بنابراين پرداختن به چنين موضوعي چه از جنبة ديني و چه از منظر روانشناختي و جامعهشناختي ارزشمند است.
نيايش را ميتوان در عرصه کاملاً فردي، راز و نياز يک نفر با معبود خود ناميد. اين راز و نياز ميتواند در يک خلوتگاه کاملاً آرام يا در قالب اجتماعات کوچک و بزرگ نيز انجام شود. البته بايد گفت که گاهي اوقات اجتماعات بزرگ، نسبت به اجتماعات کوچک، خلوت بيشتري را براي انسان فراهم ميسازد؛ براي نمونه در جريان شبهاي قدر که چندين هزار نفر در مساجد حضور دارند، يک نفر ميتواند حريمي براي خود به وجود آورد و تصورش اين باشد که هيچکس جز خدايش توجهي به او ندارد؛ اما در يک جمع کوچکتر اين امکان کمتر است؛ چون انسانها در جمعهاي کوچکتر ميتوانند يکديگر را زير نظر داشته باشند.
به هر حال نيايش ميتواند به معناي رابطهاي بين عابد و معبود تلقي شود. در همين حال ميتوانيم نيايش را هرگونه مناسک ديني، چه فردي و چه جمعي بدانيم. در واقع نيايش را به معناي وسيع آن ميتوانيم به معناي عبادت در نظر بگيريم که در آن صورت نماز فرادي و نماز جماعت هر دو نيايش تلقي ميشوند.
*با توجه به اينکه اصالت نيايش رابطهاي فردي بين عابد و معبود است، شکل جمعي نيايش چه محاسن و احياناً معايبي نسبت به حالت فردي آن دارد؟
در دين اسلام تأکيد بسياري بر انجام عبادات به صورت جمعي وجود دارد؛ براي نمونه در نماز که افضل عبادات است، ميبينيد که خواندن نماز جماعت در مقايسه با نماز فرادي بسيار تأکيد شده است و ثواب آن بسيار بيشتر است. يک جلوة ديگر عبادات و نيايشهاي اسلامي، حج است که اجتماع در ذات آن نهفته است.
در حوزههاي ديگر نيز همينگونه است. حتي عبادتي چون روزه هم شکل «جمعي» به خود گرفته است و هويت جمعي به روزهداران ميبخشد. روزهداراني که احساسات و انگيزههاي مشترک دارند، روزهداراني که بايد و نبايدها و غم و شاديهاي مشترکي را تجربه ميکنند، همه، گرسنگي و تشنگي را تحمل ميکنند و در نهايت بعد از يک ماه همگي به استقبال عيد فطر ميروند؛ بنابراين در مکتب اسلام، اجتماع عنصر مکمل نيايش است.
اينگونه نيست که در دين اسلام، نيايشها و عبادات فردي بر نوع جمعي آن برتري داشته باشد؛ اما نبايد فراموش کنيم، اساساً جوهرة نيايش، فردي است. در واقع جوهرة نيايشي هم که در جمع صورت ميگيرد، فردي است. در نماز جماعت اينگونه نيست که نمازگزاران به صورت دستهجمعي با خداي متعال ارتباط برقرار کنند، بلکه آنها جمع ميشوند که يک ارتباط با معبود خود داشته باشند؛ يعني يکايک نمازگزاران بايد با اخلاص عمل وارد نماز شوند و يکايک آنها موظف هستند که به تکاليف خود در نماز عمل کنند؛ براي نمونه همة نمازگزاران بايد اذکار را درست تلفظ کنند و اعمال را درست انجام دهند. اينگونه نيست که به دليل اينکه ساير نمازگزاران اعمال خود را به خوبي انجام ميدهند، نماز همه درست باشد؛ چون وقتي من در جماعت، نماز ميخوانم يا در مراسم دعايي شرکت ميکنم، باز خودم در حال نماز خواندن يا نيايش کردن هستم.
دعا يعني گفتوگوي ميان خالق و مخلوق. دعا يعني اينکه عبد، عابد خود را ميخواند و با او گفتوگو ميکند و در جايگاه بندگي خود از او چيزي ميخواهد. حتي اگر خطيبي هم دعايي ميخواند، يکايک نيايشگران آمين ميگويند؛ يعني يکايک آنها همان تقاضا را به زبان خودشان تکرار ميکنند. اگر اجتماع به انسان کمک کند که نيايش او به شکلي عميقتر، دامنهدارتر و وسيعتر انجام شود، جمع به کمک نيايش ميآيد و نيايش جمعي ارزشمندتر ميشود.
*اين قبول؛ ولي نيايش جمعي ممکن است، دچار آفت ريا نيز بشود؟
بله؛ در خصوص آفت ريا که در عبادات و نيايشهاي جمعي مشاهده ميشود، بايد گفت که اگر نمايش ظاهري عبادت جايگزين عبادت اصيل انفرادي شود، آن وقت نيايش جمعي هويت خود را از دست ميدهد؛ يعني اگر کسي فقط به دنبال صورت ظاهري نيايش باشد و به بطن آن توجهي نکند، آن وقت جوهرة نيايش از بين ميرود؛ بنابراين بايد گفت که نيايش در ذات، پديدهاي است که حضور، هويت و ذهنيت فردي در آن دخيل است که اگر اين ذهنيت فردي در ميان اجتماع باشد، ارزش و ماندگاري بيشتري دارد؛ اما آفت نيايش جمعي، ريا و تظاهر است که در روايات ديني از آن به عنوان «شرک خفي» نام برده شده است. ريا ارزش عبادت را از بين ميبرد و چيزي از آن باقي نميگذارد؛ پس نيايش جمعي بهرغم ارزشمندي آن ميتواند از محتوا خالي شود و ارزش اصلي خود را از دست بدهد. حال بايد ببينيم که آيا در ذات اجتماع اين رياکاري يا تظاهر وجود دارد يا اينکه تنها يک احتمال است. من فکر ميکنم حالت دوم (احتمال) صحيح باشد. شارع مقدس و رهبران ديني به نيايش جمعي توصيه کردهاند تا نيايش جمعي تقويت شود، استمرار يابد و حتي تسهيل شود؛ اما در مواردي ميبينيم که چنين آفتي وارد نيايش جمعي ميشود و محتوا و اصالت آن را از بين ميبرد. اين اتفاق در جاهايي ميافتد که از نيايش بهرهبرداري سوء، ميشود.
*يعني چه؟
يعني يک نفر به دنبال آن است تا ديگران را دور خود جمع کند و دايرة نفوذ و قدرتش بيشتر شود. در آن صورت ديگر چنين نمازي فضيلتي ندارد و چيزي از نماز باقي نمانده است. اگر هدف از نيايشِ جمعي ايجاد فرصتي براي بهرهبرداري صرف باشد، ديگر ارزش عبادت از بين ميرود. در حالي که عبادت و نيايش جمعي بسيار ارزشمند است.
پيام انقلاب اسلامي جدا کردن سياست از عبادت و عبادت از سياست نيست. اگر نيات درست و سياست صادقانهاي وجود داشته باشد، عبادت جمعي ميتواند سياسي ” در مکتب اسلام اجتماع عنصر مکمل نيايش است اينگونه نيست که در اسلام نيايشها و عبادات فردي بر نوع جمعي آن برتري داشته باشد اما نبايد فراموش کنيم اساساً جوهرة نيايش فردي است “باشد و بايد همينطور باشد و سياست نيز ميتواند عبادي باشد؛ بنابراين من نميتوانم نماز جمعهاي را که سياسي نباشد، تصور کنم. من نميتوانم نماز عيد فطري را که سياسي نباشد، تصور کنم.
در همين حال نميتوانم رفتار سياسي ديني را تصور کنم که عبادي نباشد؛ اما گاهي اوقات منافع جناحي در ميان ميآيد و کسي نه براي حفظ مصالح جامعة اسلامي بلکه براي منافع خود يا گروه خود وارد مناسک جمعي ميشود و از آن استفاده ميکند که معناي آن اخلاص را از بين بردن است. چنين کاري نه سياست درست و نه عبادت درستي است. در اين شرايط اساساً نميتوان اين رويه را عبادت تلقي کرد، چه برسد به عبادت جمعي.
به نظر من اين کار نوعي استفادة غلط از مناسک ديني است؛ براي نمونه اينکه يک مداح به خودش حق بدهد که جاي يک مفتي بنشيند و در مورد نقد جناح مقابلش و نه براي نقد کفار دين و جامعه، فتوي صادر کند و فضايي ايجاد کند که بهرهمندي دنيوي خود و همراهانش را موجب شود، نه عبادت و نه سياست است، بلکه نوعي بازي سياسي با پسزمينة ديني است؛ بنابراين اگر قبل از انقلاب يک خطيب، منبري و واعظ، بحثي از سياست را مطرح ميکرد، اين کار ميتوانست با فرض اخلاص در عمل و آمادگي خلقالله براي استقبال از خطر در نظر گرفته شود که در اين کار بهرة مادي وجود نداشت.
امام حسين (ع) نيز همين الگو را به ما داده است. آن حضرت توسط منبر و خطابه به پيروانش هشدار ميدهد و از آنها ميخواهد که براي نهي از منکر آماده شوند. در جريان دفاع مقدس نيز همينگونه بود و جوانان و بسيجيان ما در فضاي عبادي مثل دعا و نماز جماعت آماده ميشدند، براي اينکه به جنگ دشمن بروند و جانشان را فدا کنند.
اين کجا و نيايشهايي که در تقابلهاي جناحي خلاصه ميشوند، کجا؟ بنابراين بايد گفت، هنگامي که بحث سياسي در محافل ديني با هدف رشد و تعالي جامعه مطرح ميشود، بحث مثبتي است؛ چون همسو با عدالت است؛ ولي آنجايي که منافع جناحي وجود دارد و تقابلهاي جناحي برجسته ميشود، اساساً در تعارض با روح نيايش است.
*چرا؟
به دليل اينکه نيايش آمده است تا منافع اصيل و کلان دنيوي و اخروي را با هم ببينيم؛ اما اگر به دعواهاي جناحي بيشتر توجه شود؛ يعني همة دنيا و آخرت، در منافع عدة خاصي خلاصه ميشود.
عدهاي ممکن است دوستان ما باشند؛ ولي دليل نميشود که عبادتمان را به منافع عدهاي خاص تقليل بدهيم؛ هرچند که انسانهاي خوبي هم باشند. آنان در جاي ديگري بايد خود را اثبات کنند؛ ولي در نيايشهاي جمعي بايد اجازه داد، تمامي کساني که مباني ديني و اعتقادي مشترکي دارند، با هم نيايش داشته باشند و سياست به معناي عام را با همديگر داشته باشند؛ حتي در محفل ديني؛ اما جاي مرزبنديهاي جناحي در عرصة نيايشهاي جمعي نيست. اين کار نوعي سوءاستفاده و خلاف جوهره نيايش است.
در همين حال ميتوان فرض کرد، کار سياسي در نيايشهاي جمعي درست است. اينطور نيست که در نيايشهاي جمعي نبايد اصلاً کار سياسي کرد؛ براي نمونه وقتي مسلمانان غزه و چين کشته ميشوند و به آنان ظلم و ستم ميشود، بايد از آنها دفاع کرد. هيچ ايرادي ندارد که يک خطيب جمعه نقدهايي را که منافع مردم و مصالح نظام و جامعه را دربر دارد، بيان کند. اين کار درست است؛ اما يک مداح حق ندارد مسائل جناحي خود را در يک نيايش جمعي که چند هزار نفر در آن شرکت کردهاند، بيان کند، در حالي که بسياري از مخاطبان و کساني که در اين نيايشها شرکت کردهاند، ديدگاه سياسي و جناحي ديگري دارند. اين کار او، به طور قطع سوءاستفاده از اين تريبون است.
*با توجه به مسائلي که شما به آن اشاره کرديد، براي اينکه جلوي ورود ديدگاههای جناحي و سليقهاي را به نيايشها و عبادات جمعي بگيريم، بايد چه کار کرد؟
من معتقدم که معضل فرهنگي، راهحل فرهنگي دارد. نميتوان با روشهاي سياسي و امنيتي مسائل فرهنگي را حل کرد. در عرصة مديريتي ميتوانيم، مشوقهايي را براي تشويق رويههاي درست در نظر بگيريم و موانعي را براي کنترل رويههاي غلط ايجاد کنيم؛ ولي براي اينکه بخواهيم به راهحلي برسيم، بايد اطلاعرساني کنيم و فضايي براي نقد و آگاهيبخشي ايجاد کنيم.
نبايد به دليل اينکه مناسک ديني ارزشمندند و از يک قداستي برخوردارند، از نقد آنها غافل شويم. نقد مناسک ديني بايد در جامعه مطرح شود؛ البته نه به گونهاي که بنياد مناسک ديني را به زير سؤال ببرد، بلکه به گونهاي که ابهامات و شبهات بيان شوند. نبايد اينطور تلقي کرد که اگر مراسم و نيايشي نقد ميشود، يعني مثلاً شب قدر يا زيارت عاشورا نقد شده است.
*لطفاً کمي واضحتر منظور خود را بيان کنيد؟
ببينيد يکي از عناصر تعيينکننده و فوقالعاده تأثيرگذار که به ترويج وسيع نيايشهاي جمعي در سالهاي اخير منجر شده است، رسانه و به طور ويژه تلويزيون است. رسانه دربارة این موضوع الگوسازي کرده، الگوهاي جديدي ارائه داده و انگيزهها را براي شرکت در نيايشهاي جمعي و برگزاري چنين محافلي تقويت کرده است.
تلويزيون يک پديدة بسيار کارساز در جامعة مدرن است. در جامعة ما نيز تلويزيون پوشش بسيار گسترده و براي بيشتر مردم پذيرش بالايي دارد و توجه بخش زيادي از جامعه را به خود جلب کرده است؛ بنابراين رسانهاي که مشوق و مروج برگزاري چنين مجالسي است، بايد در نقد آنها نيز پيشگام باشد. ما نبايد تلويزيوني را که مخاطبان چند ميليوني دارد، عرصهاي براي ترويج اين محافل قرار بدهيم؛ اما هنگامي که زمان نقد ميرسد، اين مسئله را تحمل نکنيم.
بايد نقد را تحمل کرد؛ البته نقد مثبت و سازنده که هدفش اطلاعرساني است. تلويزيون است که باعث ميشود، يک سري رويههاي عزاداري و الگوهاي عبادي در نقاط گوناگون کشور رواج يابد؛ بنابراين بايد به اين موضوع توجه داشت، هنگامي که چنين بستري فراهم ميشود، اين بستر بسيار ارزشمند است. هر پديدهاي هم که ارزشمند و ذيقيمت باشد، طمع را به خود جلب ميکند؛ بنابراين وقتي بستر ارزشمندي را فراهم ميکنيم، بايد خطرات و تهديدهايي را نيز که متوجة آن است، گوشزد کنيم. نبايد اجازه دهيم که اين بستر در اختيار عدهاي خاص قرار بگيرد که شرايط لازم آن را ندارند.
*منظورتان از شرايط لازم چيست؟
يعني دانش ديني و اخلاق ديني. کساني موفق هستند که اين دو ويژگي را دارند؛ ويژگيهايي که در روحانيان وجود دارد.
به طور طبيعي و در طول تاريخ رهبران ديني، روحانيان بوده و هستند؛ يعني دينشناساني که رهبران ديني هستند. اخلاق ديني باعث ميشود که روحاني، مردمي و با مردم مأنوس باشد. دانش ديني هم باعث شده است که روحانيان، اعتماد مردم را جلب کنند. دانش ديني و اخلاق ديني، دو شاخصي است که روحانيان و ساير پيشگامان ديني همواره از آن بهرهمند بودهاند.
*نقش رسانه درباره این موضوع چيست؟
رسانه باعث شده است، در کنار رهبران ديني که از دو عنصر ” آفت نيايش جمعي ريا و تظاهر است که در روايات ديني از آن به عنوان «شرک خفي» نام برده شده است ريا ارزش عبادت را از بين ميبرد و چيزي از آن باقي نميگذارد “علم و ايمان ديني بهرهمند هستند، عناصر ديگري نيز وارد شوند که قدرت اثرگذاري بالايي دارند. يکي از اين گروهها فيلمسازان هستند. ما ميبينيم فيلمسازاني وارد عرصة دين و محافل ديني ميشوند که لزوماً اين ويژگيها را ندارند؛ اما با کمک مشاوران دينشناس از ابزار رسانه، براي عرضه و ترويج دين استفاده ميکنند. در حالي که در جوامع ديگر عکس اين موضوع نيز صادق است و از رسانه براي تخريب دين استفاده ميشود؛ مثل فيلمهايي که هاليوود بر ضد انقلاب اسلامي و اسلام در سالهاي اخير ساخته و چهرة تيرهوتاري از اسلام نشان داده است.
*آيا مداحان نيز جزو گروههاي تأثيرگذار محسوب میشوند؟
بله؛ مداحان عنصر برجستهتري هستند. گاهي اوقات مداحان جاي رهبران ديني را با آن ويژگيهاي علم و اخلاق و ايمان پر کردهاند؛ چراکه از هنر خودشان براي حرکت در عرصة ترويج دين بهره ميگيرند؛ بنابراين مداحان کانونهاي نفوذي در ميان دينداران شدهاند که لزوماً شاخصها و شرايط روحانيان را نداشتهاند. البته، يک حکم کلي نيست و برخي از آنها اين ويژگيها را دارند. اتفاقاً آن بخشي که اين ويژگيها (علم و اخلاق ديني) را دارند، همان کساني هستند که پا را از گليم خود فراتر نگذاشتهاند و در چارچوب دينشناسان حرکت کردهاند.
طبيعي است که اين گروه، هنر بيشتري نسبت به روحانيان دارند؛ اما به اندازة روحاني دانش ندارند. خيلي از آنها نان هنرشان را ميخورند؛ ولي لزوماً مثل روحانيان پايبند به چارچوبها نبوده و آنقدر نيز با تودة مردم مأنوس نبودهاند. بهويژه آنهايي که از ابزار رسانه نيز استفاده کردهاند؛ يعني با کمک هنرشان بين جمعي از مخاطبان جايگاه پيدا کردهاند و با کمک رسانه، نفوذ اين جمع بهشدت و بهسرعت گسترش پيدا کرده است؛ بنابراين بدون اينکه ويژگيهاي روحانيان را داشته باشند و وجود اين ويژگيها در آنها اثبات شده باشد، حوزه نفوذ بسياري پيدا کردهاند.
*چرا روي اين موضوع اين قدر تأکيد ميکنيد؟
روحاني اگر دينشناس نباشد، مخاطبش را از دست ميدهد. اگر پايبند به مباني ديني هم نباشد، مخاطبش از او دور ميشود؛ اما در مورد مداح لزوماً چنين توقعي وجود ندارد و اين مسئله حوزة مداحي را دچار آسيب ميکند؛ بنابراين ميبينيم که در طول تاريخ، مداحان همواره مورد توجه و کنترل روحانيان ديني يا مداحان ريشهدار و اصيل بودهاند تا دچار اين آفتها نشوند؛ در نتيجه وقتي که رسانه به صورت وسيعي حوزة نفوذ مداحان را گسترش ميدهد، اينها قدرتي در جامعة ديني پيدا ميکنند؛ بدون اينکه شرايط و کنترلهاي لازم بر آنها وجود داشته باشد. در حالي که در مورد روحانيت چنين چيزي وجود ندارد. بايد از خود بپرسيم، چرا روحانيت در طول قرنها ماندگار بوده است؟ براي اينکه اگر روحانيت اخلاق ديني و دانش ديني نداشته باشد، از جامعه طرد ميشود؛ چون با مردم تعامل مستقيم دارد.
*پس چرا امروزه مداحي پديدهاي فراتر از سخنراني روحانيان شده است؟
به دليل اينکه رسانه پيوند قويتري با هنر مداح در مقايسه با دانش روحاني پيدا کرده است. روحاني ميخواهد سخنراني کند. سخنراني از نظر زيباييشناسي و عناصر هنري، نسبت به صدا و لحن خوش يک مداح، در رتبة پايينتري قرار دارد. لحن خوش يک مداح خيلي راحت از بستر رسانهاي بهره ميگيرد و رواج پيدا ميکند و وقتي رواج پيدا کرد، بدون اينکه آن ويژگيهاي لازم (ايمان، اخلاق و علم) را داشته باشد، در معرض آفات گوناگون قرار ميگيرد؛ از اينروست که اگر مداحان به جاي روحانيان، محور نيايشهاي جمعي قرار گيرند، نيايشهاي جمعي بيش از گذشته در معرض آسيب قرار ميگيرند.
*آيا اظهارات شما به اين معني است که براي جلوگيري از ورود آفت به نيايشهاي جمعي و سليقهای شدن آنها، بايد کنترل اين نيايشها و مجالس به دست روحانيان سپرده شود؟
در طول تاريخ رفتارهاي ديني با مديريت و محوريت روحانيان بوده است. در سدة اخير روشنفکران ديني هم در ترويج دين جايگاه پيدا کردند که دليل آن نيز روشن است. سطح معلومات و اطلاعات عمومي بالاتر رفته، تنوع سؤالات در حوزة مسائل ديني، گسترش و ادبيات و زبان پاسخگويي به اين سؤالات و ابهامات هم تنوع پيدا کرده است؛ ولي کسي که بدون بهرهمندي از آن مباني يا بدون پايبندي به اخلاقيات و باورها بخواهد، با کمک از هنر و معلومات سطحي خود، مروج دين شود، نميتواند يک مروج خوب باشد؛ مگر اينکه خود را همسو کند و از هدايتها و همکاريهاي روحانيان که اين ويژگيها را دارند، بهرهمند شود.
*طبيعي است، اين پرسش پيش ميآيد که آيا روحانيان از پس اين کار برميآيند؟ اينجاست که بحث نقد نظام حوزه و روحانيت پيش ميآيد؛ يعني ما بايد تحليل و بررسي کنيم که آيا نيازهاي امروز جامعة ديني مشابه نيازهاي ديني سدة گذشته است يا اينکه اين نيازها متنوع شده است؟
من فکر ميکنم اين نيازها متنوع شده است. اگر نظام سنتي حوزه، پاسخگوي نيازهاي ديني جامعه در سدههاي قبل بوده، اکنون که انتظارات و مطالبات جامعة ديني تنوع پيدا کرده است، توانمندي حوزه هم بايد متنوع شود و اين همان اتفاقي است که در دهههاي اخير رخ داده است. امروز شما روحانياني را ميبينيد که به زبانهاي خارجي مسلط هستند. ما امروز روحانياني را داريم که با دنيا و ادبيات بينالمللي آشنا هستند. در همين حال بايد بگويم که قدرت نگارش و تأليف در حوزه، امروز نسبت به بیست سال پيش بسيار تغيير کرده است. حوزه امروز خود را نسبت به گذشته تجهيز کرده است. امروز تعداد زيادي روحاني و طلاب جوان داريم که وبلاگ دارند، مراجع تقليد وبسايت دارند؛ ولي بهرغم تمامي اين پيشرفتها هنوز از زمان نه فقط در عرصة بينالمللي بلکه در صحنة ملي نيز عقب هستيم؛ بنابراين حوزه بايد خود را «بهروز» کرده و با هنر و رسانه آشنا شود. حوزه بايد با نظامهاي جديد تعليم و تربيت آشنا باشد و براي آن ايده داشته باشد. جامعة ديني به مبلغان و مروجان ديني نياز دارد. مبلغان و مروجان ديني در جامعة جديد بايد با مطالبات و ابزار جديد آشنا باشند؛ بنابراين نظام روحانيت در جامعة جديد بايد بيش از قابليتهاي گذشته خود را توانمند کند و اگر اين ويژگيها را نداشته باشد، از جامعه عقب ميماند.
*وضعيت مداحان را در اين زمينه چگونه ارزيابي ميکنيد؟
ما امروزه مداحاني را ميبينيم که خود را جلوتر از حوزه و روحاني و علما ميدانند و حتي براي آنها تعيين تکليف ميکنند. من به اين مداحان اعتماد ندارم و به عنوان يک کارشناس به مداحي که متکي به علماي دين نباشد و خود را برتر و جلوتر از علماي دين بداند، بدگمان هستم. به اعتقاد من، چه اين مداحان اين ادعا را بيان ” کسي که بدون بهرهمندي از مباني يا بدون پايبندي به اخلاقيات و باورها بخواهد با کمک از هنر و معلومات سطحي خود مروج دين شود نميتواند يک مروج خوب باشد مگر اينکه خود را با روحانيان همسو کند و از هدايتها و همکاريهاي آنان بهرهمند شود “کنند و چه در عمل نشان دهند، در عمل نشان ميدهند که به چنين مبنايي پايبند هستند. اين نوع مداحان مورد اعتماد نيستند و نيايشهاي جمعي از اين ناحيه بهشدت آسيبپذير است؛ چراکه در نيايشهاي جمعي عنصر احساسات و هيجان بسيار مهم است. در اين نيايشها، خودِ جمع، غليان احساسات مشترک را باعث ميشود و وقتي هدايت، کنترل و مديريت اين اجتماعات به دست کساني بيفتد که اين پايبنديها و تواناييها را ندارند، اين موضوع بهشدت خطرناک ميشود؛ چون در اين نيايشها، مخاطب يک يا ده نفر نيست، بلکه با يک جماعت عظيم سروکار دارند.
يک معلم ديني در يک کلاس درس اين امکان را دارد که به پرسشهاي دانشآموزان جواب بدهد و دانشآموزان نيز اين فرصت را دارند که معلم را به چالش بکشانند؛ ولي مداحي که براي هزاران نفر برنامه اجرا ميکند، تنها کسي است که تريبون را در اختيار دارد و کنش متقابل شکل نميگيرد. مخاطبان در اين جلسات و نيايشهاي جمعي فقط ميتوانند گوش کنند. اگر همفکر بودند، خودشان را با مداح همراه ميکنند؛ ولي اگر همراه نبودند، در نهايت سکوت خواهند کرد.
*چرا مخاطبان در نيايشهاي جمعي براي به چالش کشيدن مداح يا خطيب، قدرت ندارند و به تعبير شما، منفعل هستند؟
چون مداح با تريبوني که در اختيار دارد، از اقتداري برخوردار است که مخاطبان را به تسليم واميدارد؛ بنابراين اگر او متکي به آن مباني نباشد، بسيار خطرناک است؛ ولي چنين خطري در عرصة روشنفکري ديني وجود ندارد؛ چون با عقل مخاطبان سروکار دارد. در اينجا عقل انسانها اين فرصت را دارد که ايدهاي را بپذيرد يا با آن مخالفت کند؛ اما در عرصة نيايشهاي جمعي، مداح هنرمندي است که با مخاطب ديندار روبهرو و از پشتوانة اعتقاد و ايمان ديني او بهرهمند است؛ مخاطبي که فرصتي براي فکر کردن به مطالب او ندارد.
اساساً مخاطبي که در اين نيايشها شرکت ميکند، به دلايل گوناگون در برابر اين تريبون منفعل است؛ مخاطبي که هدف او از شرکت در نيايش جمعي شاد بودن به همراه جمع در شاديهاي مذهبي و غمگين و محزون بودن به همراه جمع در عزاداريهاي مذهبي است؛ بنابراين پيشفرض چنين مخاطبي با جمع گريه کردن براي ثواب آن است.
براي او خنديدن با اين جمع هم ثواب دارد و آمده است تا به وسيلة مداحي اين ارتباط معنوي را برقرار کند و فيضي ببرد؛ ولي نکته اينجاست که مخاطب هنگامي که در جلسة روحاني محلة خود شرکت ميکند، او را بر اساس آزمايشهاي گوناگون و آشنايي با کلام و بيانش انتخاب کرده است که در مورد مداح اينطور نيست؛ چون مداح را ممکن است به وسيلة چند برنامة رسانهاي يا به دليل لحن زيبا، شناخته باشد؛ پس ميبينيم با اينکه مداح تأثيرگذاري بسياري روي مخاطب دارد، ولي فرآيند گزينش و آزمون را طي نکرده است.
من نميخواهم بگويم که جامعة مداحي عموماً ميتواند آسيبزا باشد. اين موارد را ميگويم، چون معتقدم مداحي در اين جامعه با کمک رسانه اهميت زيادي پيدا کرده است و قدرت اثرگذاري زيادي دارد؛ در عين حال به سبب مسائلي که به آن اشاره کردم، قدرت اثرگذاري منفي نيز دارد؛ پس اينجاست که خطرات احتمالي ناشي از خطاي مداح زياد ميشود.
حال ببينيد که ورود مسائل جناحي به عرصة نيايشهاي جمعي چه تأثيراتي ميتواند داشته باشد. يک مداح به شرطي ميتواند وارد عرصة سياست بشود که مباني سياسي را خوب بشناسد، پايبندي ديني خود را نيز براي مخاطبانش اثبات کرده باشد، مخاطبان خود را نيز قبل از ورود به مباحثي که قصد دارد، آنها را بيان کند، بشناسد. مداح حق ندارد، در شرايطي که مخاطبانش او را بهعنوان مداح در چارچوب دين انتخاب کردهاند، در يک حوزة ديگر که مورد قبول نيست، وارد بحث بشود و در ذهن و روان مخاطب اغتشاش ايجاد کند. اين کار ميتواند هم براي ذهنيت مخاطبان، هم براي انسجام آنها و هم براي باورهاي آنها مشکلآفرين شود. اينجاست که باورهاي اجتماعي و سرمايههاي اجتماعي که ميتواند در چنين جلساتي شکل بگيرد، بر اساس سوءرفتار و سوءاستفادة اين نوع از مداحان خدشهدار ميشود و آسيب ميبيند.
*با توجه به اظهارات جنابعالي سياست دولت و نهادهاي فرهنگي براي جلوگيري از کجروي و بروز برخي آفتها در نيايشهاي جمعي بايد چگونه باشد؟
به نظر من بايد نوعي تعادل در جامعه ايجاد شود.
* چه تعادلي؟
به ميزاني که نيايشهاي جمعي را تبليغ ميکنيم، بايد ملزومات آن را نيز فراهم کنيم؛ يعني ببينيم که جامعه براي تربيت عناصر تعيينکننده در ترويج نيايشهاي جمعي آمادگي دارد يا نه. يکي از همين مراکز تربيتي حوزههاي علمیه است. ما نبايد از حوزه جلو بزنيم. بايد بين توانمنديهاي حوزه و ترويج نيايشهاي جمعي تعادل برقرار کنيم. صدا و سيما براي ترويج مناسک جمعي بسيار توانمند است.
به نظر من نبايد رسانه منتظر حوزة علميه بماند؛ ولي ما بايد به ميزاني اين نيايشها را ترويج کنيم که جنبههاي ديگر نظير آموزش و پرورش، حوزة علميه و ساير موارد را پيش برده باشيم؛ به همين علت صدا و سيما بايد تعادل را حفظ کند؛ يعني به همان نسبت که جشنها و عزاداريهاي مذهبي و شرکت در اين نيايشهاي جمعي را تبليغ ميکند، بايد معارف ديني را نيز تبليغ کند. به نظر من، صدا و سيما بيش از آن ميزاني که نيايشهاي جمعي را تبليغ ميکند، بايد معارف ديني راترويج کند.
دوم اينکه صدا و سيما و همة مراکزي که در اين زمينه فعالاند، در حوزة آسيبشناسي اين نيايشها نيز فعاليت کنند و فقط تبليغ به شرکت در آنها نکنند. اين همان کاري است که شهيد مطهري انجام ميداد. او در حالي که يک خطيب، منبري و واعظ ديني بود، آسيبشناسي هم انجام ميداد. ما بايد از کار شهيد مطهري و ساير علما الگو بگيريم و نيز آسيبشناسي کنيم. البته آسيبشناسي نبايد به گونهاي باشد که در نهايت بنيادها آسيب ببينند. نکتة سوم اينکه بين نهادهاي گوناگون نظير حوزة علميه، سازمان تبليغات اسلامي، آموزش و پرورش، مجموعة هيئتها و دستههاي عزاداري مردمي و ... بايد نوعي همسويي ايجاد شود؛ بنابراين صدا و سيما نبايد به تنهايي حرکت کند؛ بدون اينکه ساير حوزهها هنوز آمادة همراهي شده باشند؛ ولي اينکه صدا و سيما چگونه و چه چيزي را تبليغ ميکند، از همه مهمتر است.
بايد دربارة این موضوع کار کارشناسي و جامعهشناختي صورت بگيرد. صدا و سيما بايد مطالبات جامعه را بشناسد، نه اينکه فقط چند مداح خاص را مرتب در برنامههاي خود تبليغ کند. ما مداحان بسيارخوبي داريم که آنها ميتوانند، الگوهاي خوبي باشند. چرا گاه الگوهايي را تبليغ ميکند که با اقتضائات جامعة ما سازگار نيست؟ صدا و سيما بايد در مورد الگوهايي که تبليغ ميکند، دقت کند. شوراهايي بايد باشد که اين سياستها و برنامهها را با ديدگاههاي گوناگون فرهنگي و ديني کنترل کند تا جامعه و بهويژه نسل جوان با مشکل روبهرو نشود. حوزة دين با حوزة ورزش و هنر بسيار فرق ميکند.
حساسيت در اين عرصه بسيار زياد است. بيتوجهي به اين مسائل باعث ميشود که دينداري در جامعة ما دچار آسيبها و مشکلاتي شود.
منبع:نشریه خیمه
انتهای پیام