( 0. امتیاز از )

صدای شیعه: مرگ عبدالله گمانه‌هاي زيادي را در خصوص آينده سياسي عربستان در منطقه و همچنين نوع نگاه آن به جمهوري اسلامي ايران ايجاد کرد. با توجه به تحولات منطقه‌اي، چرخش خانوادگي قدرت در عربستان، مذاکرات هسته‌اي ايران و امريکا و... لازم آمد تا نگاهي جامع در اين زمينه‌ها داشته باشيم به همين دليل نشستي چهارجانبه با حضور دکتر محمد صالح جوکار، عضو کميسيون سياست خارجي امنيت ملي مجلس، حسن هاني‌زاده و مصيب نعيمي، کارشناسان مسائل خاورميانه و همچنين دکتر شعيب بهمن، کارشناس مسائل اوراسيا و منطقه در «جوان» برگزار شد. در اين نشست سه ساعته تحولات منطقه از سه منظر کميسيون امنيت ملي و مجلس شوراي اسلامي، تحولات خاورميانه و همچنين نگاه روسيه به منطقه و عربستان و تأثير قيمت نفت بر امور جاري در سطح منطقه‌اي و بين‌المللي مورد بررسي قرار گرفت که البته براي کاستن از حجم متن سؤال‌ها حذف شده‌اند.

تأثير مرگ عبدالله در روابط تهران- رياض از نگاه مجلس

جوکار: در منطقه دو بازيگر اصلي وجود دارد؛ جمهوري اسلامي ايران و عربستان. اين دو بازيگر بودند که غالباً در بحث‌هاي ساختار سياسي منطقه حضور فعالي داشتند و بر کشورهاي منطقه تأثيرگذار بودند و البته بازيگران فرعي ديگري نيز بودند که يا به مرور زمان از ساختار سياسي منطقه حذف شدند و به طور کلي در مسائل سياسي کمتر ظهور و بروز پيدا کردند و نقش تأثيرگذاري نداشتند. اما در کل نگاه کميسيون سياست خارجي مجلس اينگونه نيست که ما بتوانيم در آينده نزديک با اين ساختار سياسي قدرت در عربستان ارتباطي داشته باشيم.

از آنجا که سياست‌هاي منطقه‌اي عربستان را امريکايي‌ها تدوين مي‌کنند من بعيد مي‌دانم اگر امريکايي‌ها نگاهشان به مسائل منطقه‌اي همان نگاه قبلي باشد و با ما هم در بحث هسته‌اي نتوانند به جايي برسانند همان شيوه قبلي را در رابطه با عربستان پيش‌ خواهند گرفت و تغييراتي در تعامل و ارتباط ما با عربستان هم در آينده شاهد نخواهيم بود. ما اين تغيير موضع را در شرايط فعلي نمي‌بينيم گرچه شايد اين جابه‌جايي قدرت از بخشي از اين خاندان به بخش ديگري از آن صورت گرفته است يعني اتفاق خاصي رخ نداده است و شايد برخي از نگاه‌ها وجود دارد که نسبت به اين موضوع خوش‌بينانه مي‌نگرد که شايد در آينده ما بتوانيم با تعامل و ارتباط با عربستان مشترکاً در مسائل منطقه‌اي ظهور پيدا کنيم. نگاه‌ها چيز ديگري است، جمهوري اسلامي، انقلاب اسلامي و کشور ايران حتي از نظر اعتقادي به دنبال اسلامي است که قدر مسلم عربستان به دنبال اسلام ديگري است يعني از نظر اعتقادي اين صف‌بندي‌ها صورت گرفته است. امريکايي‌ها از کدام اسلام حمايت مي‌کنند؟ از اسلام سعودي، ‌اسلامي که به يک جبهه سازش متعلق است و اين اسلام متفاوت از اسلام نابي است که امروز ايران پرچمدار آن است. لذا مسئله، مسئله اعتقادي و راهبردي است و عمق دارد.

وقتي در رأس لابي‌ عرب‌ها عربستان و آخرين مذاکراتي که در وين داشتيم اينها به شدت فعال بودند و سه لابي فعالي که ما در آنجا داشتيم لابي کنگره، لابي عرب‌ها و لابي صهيونيست‌ها بودند. اين سه رأس، بسيار نسبت به هيئت امريکايي‌ها يا هيئتي از کشورهاي ديگر فعال بودند که توافق رخ ندهد. اين نشان‌دهنده عمق اختلافي است که آنها با انقلاب اسلامي دارند.

هاني‌زاده: در جريان مذاکرات هسته‌اي در طول يک سال گذشته که پيشرفت‌هايي هم حاصل شده است و در همين مذاکرات اخير در وين نيز با پيشرفت‌هايي همراه بود و جمهوري اسلامي ايران توانست طرف مقابل را براي رسيدن به توافق جامع قانع کند. اما سعودالفيصل، وزير خارجه عربستان با وجود وضعيت جسمي‌اش سفري به مسکو، پاريس و سپس به وين داشت و با جان کري ملاقات کرد و حتي با لوران‌فاويس، وزير خارجه فرانسه ديداري انجام داد و به آنها گفت: شما از امضاي توافقنامه با ايران خودداري کنيد و ما کاري انجام مي‌دهيم که ايران تسليم شود و در واقع نه تنها امتيازي به ايران نمي‌دهيد بلکه ايران تمام امتيازات را به شما مي‌دهد و دست‌ها را بالا مي‌برد. سپس شروع به پمپاژ نفت و کاهش قيمت آن کرد. عربستان سعودي روزي 2 ميليون بشکه به توليدات نفت خود افزود و در نهايت قيمت نفت ناگهان سقوط کرد تا اينگونه ايران را تحت فشار قرار دهد. در طول يک ماه گذشته بر اساس آمارهاي موجود عربستان بابت کاهش قيمت نفت 45 ميليارد دلار زيان ديد. حتي ضرر ناشي از کاهش قيمت نفت را شرکت‌هاي نفت امريکا نيز تقبل کرده است.

عربستان سعودي هم سعي مي‌کند قيمت نفت را به همين شکل نگه دارد و اين ناشي از شيطنت‌هاي عربستان است. مذاکرات چه در وين، چه در ژنو و چه در مسقط، عربستان سعودي يک خط تلفن مستقيم ميان رياض و تل‌آويو باز کرد و برنامه‌هاي خود را در رابطه با موضوع هسته‌اي ايران هماهنگ کرد. در واقع رژيم صهيونيستي از نفوذ سياسي و لابي صهيونيستي استفاده مي‌کرد و عربستان از نفوذ اقتصادي و مالي. بنابراين اکنون عربستان پابه‌پاي رژيم صهيونيستي عليه منافع ايران، ملت ايران و شيعيان عمل مي‌کند و همين بحراني که اکنون چهار سال است در سوريه به وجود آمده ‌عربستان سعودي در آن نقشي کاملاً تخريبي داشت.

جوکار: بين عربستان و امريکايي‌ها نگاه مشترکي وجود دارد؛ امريکايي‌ها معتقدند انقلاب اسلامي بود که منافع آنها را در منطقه قطع کرد و تهديد مي‌کند، سعودي‌ها نيز همين شيوه را دارند. لذا من بعيد مي‌دانم در آينده نزديک ارتباطي برقرار شود، مگر اينکه تحولاتي که در منطقه رخ مي‌دهد و موج بيداري اسلامي عربستان را دربرگيرد. عربستان پس از شکست‌هايي که در منطقه داشته ناگزير است قدرت منطقه‌اي جمهوري اسلامي را بپذيرد و در بحث‌هاي همکار‌ي‌هاي منطقه‌اي وارد ميدان شود، ضمن اينکه آنقدر اختلافات ما شديد بود که حضرت امام(ره) نکته‌اي فرمودند: اگر با صدام هم صلح کنيم با عربستان و آل‌سعود صلح نخواهيم کرد. مثلاً در بحث رژيم صهيونيستي دقيقاً ما اختلاف داريم چون آنها به دنبال به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي هستند اما ما نابودي رژيم صهيونيستي در دستور کارمان قرار دارد و جمهوري اسلامي هرگز از اين موضع خود برنمي‌گردد حتي در مسائل هسته‌اي هم که امريکايي‌ها بحث رژيم صهيونيستي و آينده اين رژيم را مطرح کردند، ما نپذيرفته‌ايم.

نگاهي به ساخت سياسي- اجتماعي عربستان

جوکار: اگر بخواهيم شرايط فعلي عربستان را بررسي کنيم در زمان ملک عبدالله بود که اصلاحات را با فشار امريکايي‌ها در داخل کشور انجام دادند. اين اصلاحات در زمينه برگزاري انتخابات شوراي محلي بود، يک زن وارد کابينه شد، قولي هم داده بود که شوراي دوم برگزار شود که اينگونه نشد. اما اصلاحات امريکايي را در دستور کار قرار داد تا اين کار صورت گيرد. چند نکته حايز اهميت است؛ عربستان از نظر موقعيت جغرافيايي، شرايط بسيار خوبي دارد و در منطقه، منطقه‌اي ژئوپلتيک محسوب مي‌شود، 23 درصد ذخاير نفتي جهان را در اختيار دارد و‌ اولين کشور صادر کننده نفت است. چنين مسائلي قدري جايگاه عربستان را بالا مي‌برد، ضمن اينکه در حوزه اسلام هم خادمين حرمين شرفين در آنجا حضور دارند و حرمين در آنجا واقع شده‌اند و اين مزيت ويژه‌اي به آنجا مي‌دهد.

نکته بعدي که در اين رابطه وجود دارد اين است که پشتيبان ساختار سياسي قدرت آنجا، امريکايي‌ها هستند؛ امريکايي‌ها به عنوان يک هم‌پيمان قوي هميشه عربستان را در منطقه مورد حمايت قرار داده‌اند گرچه طي ساليان متعدد سفارش کرده‌اند اصلاحاتي انجام دهد و تغييراتي در اين وضعيت فعلي که خيلي محيط بسته‌اي است ايجاد شود، تغييراتي مثل حاکمان قدرت و عدم جابه‌جايي قدرت، عدم نفوذ نخبگان در حوزه قدرت که نهايتاً به يک ديکتاتوري تبديل شده است. يک بخش از ثبات سياسي که امروز براي عربستان ايجاد شده است، مربوط به امريکايي‌ها و بخش ديگر به مسائل داخلي مرتبط است که آنها يک ائتلاف مشخصي بين مذهب و حکومت ايجاد کردند و اين يک مشروعيت سياسي به حکومت بخشيد و تا حدي مردم نسبت به اين حکومت اقبال داشته‌اند و اين مسئله يک ثبات جدي به آنها بخشيده است و يک رفاه نسبي نيز در ميان مردم به وجود آمده، گرچه برخي از قشرها مثل شيعيان در وضعيت بسيار بدي به سر مي‌برند و اين به چينش ساختار سياسي بازمي‌گردد که اصلاً اجازه نمي‌دهند شيعيان به مسائل حاکميتي ورود پيدا کنند و بيشتر در حوزه خودشان تقسيمات صورت مي‌گيرد. اما ‌ در انتقال قدرت سياسي از شاه عبدالله به ملک سلمان ‌ بحث‌هاي جدي مطرح بود. در بحث اعلام تأخير در مرگ شاه عبدالله نشان مي‌داد که آنها در داخل مشکلات جدي دارند و ساختار آنجا هم برعکس ساختارهاي پادشاهي در دنياست؛ در دنيا ساختار پادشاهي از پدر به پسر است و در آنجا از برادر به برادر مي‌رسد، در آنجا مرگ وليعهد‌ها فرامي‌رسد اما به قدرت نمي‌رسند. بنابراين در آنجا با شاهاني با سن بالا مواجه مي‌شويم، مثلاً ملک سلمان 80 سال سن دارد و سکته کرده و نيمي از بدنش فاقد فعاليت است و دچار آلزايمر شده است. زماني که امريکايي‌ها متوجه شدند ملک عبدالله ديگر نمي‌تواند به شاهي خود ادامه دهد، هيئت‌هايي از نخبگان امريکايي به سعودي سفر داشتند و نشست‌هاي زيادي برگزار کردند تا بتوانند مسئله جانشيني شاه عبدالله را حل کنند و کمترين تنش ايجاد شود لذا برخي از عناصر افراطي را حذف کردند و اين نشان از درايت امريکايي‌ها داشت. امريکايي‌ها امروز در انتقال قدرت به ملک سلمان نقش بسيار مهمي داشتند، حضور هيئت‌هاي متعدد امريکا در عربستان و نگراني شخص اوباما نسبت به آينده عربستان بسيار حايز اهميت بود. آنها مي‌خواهند متحد خود را در آينده داشته باشند البته با نگاه امريکايي‌ها که اگر اصلاحات در درون صورت نگيرد قدر مسلم اين است که عربستان با اين ساختار سنتي نمي‌تواند مسير را ادامه دهد.

هاني‌زاده: اساساً عربستان يک نظام عجيبي است که در واقع پس از پيروزي انقلاب اسلامي و به دليل سقوط پايگاه اصلي امريکا در منطقه در دوران رژيم سابق عربستان براي غرب و امريکا به رغم مشکلاتي که وجود داشته و دارد يک توجه خاصي به رژيم عربستان داشت و اين در حالي است که اين رژيم فاقد قانون اساسي و کوچک‌ترين زيربناي حقوق انساني است. رژيمي که به طور سنتي و بر مبناي جاهلي اعراب کشوري را با جمعيت 28 ميليوني با مساحت 2 ميليون و 150 هزار کيلومتر مربع که از نظر جغرافيايي بزرگ‌ترين کشور در منطقه است و درآمدهاي سرشار نفتي دارد و درآمد اين کشور در سال 2012 که اوج رشد قيمت نفت بود به 385 ميليارد دلار رسيد. طبيعي است که عربستان سعودي به عنوان «عابر بانک» غرب نقش مهمي را به عهده بگيرد و لذا عربستان سعودي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي سعي کرد با تکيه بر امکانات مالي و اقتصادي خود به نوعي جاي پاي رژيم سابق ايران را بگيرد و عنوان تکيه‌گاه اصلي امريکا و غرب عمل کند. عربستان سعودي از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي دو موضوع را در دستور کار خود قرار داد؛ ابتدا ايران‌هراسي و دوم شيعه‌هراسي. جريان‌سازي‌هاي گسترده‌اي از سوي عربستان عليه جمهوري اسلامي ايران و انقلاب اسلامي انجام شد. اکنون عربستان سعودي يکصد شبکه ماهواره‌اي با گردش مالي سالانه 10 ميليارد دلار در حوزه رسانه دارد يعني بالاترين رقم گردش مالي در حوزه رسانه در جهان احتمالاً بعد از امريکا که 5 هزار شبکه دارد، شايد از آن عربستان است. در طول سال‌هاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ما شاهد نقش تخريبي عربستان در جلوگيري از نفوذ انقلاب اسلامي در منطقه و سطح جهان بوديم و در جنگ تحميلي هم نقش عربستان کاملاً در تقويت رژيم صدام مؤثر بوده است نشانه‌هايي وجود دارد که ثابت مي‌کند عربستان و کشورهاي حوزه خليج فارس منهاي پادشاهي عمان که مقداري نظر مثبتي نسبت به ايران دارد، عربستان، امارات، بحرين، کويت در طول هشت سال 120 ميليارد دلار کمک مالي در اختيار صدام قرار دادند همچنين اطلاعات استخباراتي، نظامي، اجتماعي و امنيتي هم با صدام همکاري داشت. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي عربستان سعودي همچنان به نقش تخريبي خود ادامه داد؛ اگر يک شطرنج برابر خود قرار دهيد يک طرف جمهوري اسلامي ايران و طرف ديگر عربستان سعودي است به عنوان دو بازيگري که به هر حال پرقدرت هستند؛ جمهوري اسلامي ايران از نظر معنويت و انقلابي يکي از بازيگران مهم منطقه است اما عربستان تلاش مي‌کند خود را به عنوان يک بازيگر مهم منطقه‌اي مطرح کند، هر چند ظرفيت لازم را ندارد و فقط ظرفيت اقتصادي و مالي دارد و هر جا لازم باشد هزينه‌هايي در حوزه سياسي، امنيتي و فرهنگي انجام مي‌دهد.

نعيمي: اگر بخواهيم شرايطي براي عربستان تصور کنيم سه مرحله از بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مي‌توان براي آن رقم زد؛ ابتدا آغاز پيروزي انقلاب اسلامي و واکنش عربستان و تفکري که بسياري از عرب‌ها داشتند و از آنجا که انقلاب نوپا بود و دنيا هم با آن خيلي سازگار نبود لذا ترفند جنگ تحميلي با تحريک عربستان رخ داد و به خاطر دارم که پيش از جنگ اولين کاري که انجام دادند وزراي اطلاع‌رساني آنها در رياض جمع شدند و طرح بايکوت ايران از نظر رسانه‌اي را مطرح کردند البته رسانه هم به شکل امروز نبود و در واقع مي‌خواستند انقلاب اسلامي را بدنام کنند. زماني هم که جنگ رخ داد بايد گفت قطعاً جنگ تحميلي با حمايت کامل آنها بود و غير از حمايت تسليحاتي حمايت‌هاي تبليغاتي و رسانه‌اي به شدت از صدام هم در مواردي تندتر مي‌رفتند. مرحله اول جنگ بود مرحله بعد هم زمان بعد از جنگ بود و در نهايت متوجه شدند که اين نظام پايداري است و بايد راهکار ديگري ارائه داد چون از بيرون نمي‌توان کاري انجام داد و مرحله بعد براندازي از درون و تخريب وجهه ايران در اذهان و ايجاد نگراني بود و بحران سوريه هم مرحله سوم است که يک مرحله جديد است و يک بحران کاملي بود که طراحي آن دقيقاً بعد از جنگ 33 روزه آغاز شد و به بهانه اينکه مي‌خواستند در سوريه طرح‌هاي جديد ايجاد کنند که البته در اين زمينه سوري‌ها هم فريب خوردند و زماني که منطقه حمص تا شمال لبنان را در اختيار قرار مي‌دادند آنها تونل 30 کيلومتري مي‌زدند و به عنوان انتقال آب کار مي‌کردند و بعد از همان تونل براي انتقال نيرو استفاده مي‌کردند و پس از شش ماه از جنگ، سوري‌ها اين موضوع را کشف کردند که با پول عربستان و قطري‌ها بوده است. نخست وزير سوريه گفت: به ما گفته‌اند چرا شما کشاورزي انجام نمي‌دهيد؟ ما هم زمين‌هايمان را در اختيار آنها قرار داديم و بعد هم شرکت مشاور انگليسي آنها آمد و گفت: اينجا براي کشاورزي مناسب نيست و بايد دو سر تونل‌ها بسته شود.

قبل از 2006، درست بعد از جنگ 33 روزه لبنان و آشکار شدن حمايت سوريه، چه در پشتيباني و چه در مسير دادن براي سلاح و چه در حمايت از دادن جايگاه به آوارگان. طرح اسرائيل اين بود که مردم عليه حزب‌الله شورش مي‌کنند و حزب‌الله از داخل سقوط مي‌کند. سال‌ها روي اين طرح‌ها محاسبه صورت گرفته بود. به هر روي جنگ سوريه را مي‌توان يک مرحله جديد حساب کرد که همه فرمول‌هاي قبلي کاملاً کنار رفت. در اينکه عربستان در هرجا با ما رقابت داشته شکي نيست. عربستان زودتر از ما در لبنان بود سال‌هاست که مؤسسه المقاصد تحت عنوان حمايت از مستضعفان فعاليت مي‌کند و جذب نيرو داشت. عربستان در ساختار رژيم لبنان تأثيرگذار اصلي بود اگرچه رژيم به ظاهر دموکراسي بود و بين طوايف اصلي و در رأس شيعه و سني تقسيم شده بود و ماروني بودند اما قبل از اين مرحله ماروني شيعه و سني عربستاني بودند و عربستان يکباره متوجه شد که سکوها را از دست مي‌دهد. آنچه در اين مرحله براي عربستان نسبت به گذشته بيشتر به آن فکر مي‌کرد ساختار مدرسه وهابيت بود که تصور مي‌کرد در رابطه با ايدئولوژي تشيع مي‌تواند اين ساختار را درست کند. وهابيت و رژيم آل‌سعود دو عنصر اصلي هستند که انگليس همزمان آنها را روي کار آورد و آنها از همان ابتدا شروع به ويراني ارزش‌هاي اسلامي‌ کردند و بعد هم در قالب عملي انجام شد. بين حاکميت و خاندان آل‌سعود مسئله‌اي ايجاد شد که به بحث سياسي در هر صورت مشروعيت مي‌دهند و در زمينه بحث ديني هم هر کاري که ما خواستيم انجام دهيم شما آن را حمايت کنيد. زماني که جنگ کويت رخ داد و براي آزاد‌سازي کويت بحث ورود نيروهاي امريکايي به داخل خاک عربستان مطرح شد بحث ديني را پيش کشيدند که اصلاً حرام است نيروي کافر بيايد و فتوايي صادر کردند که اگر اين نيرو با نيت اينکه آنها اجير هستند و به آنها مزد دهيد، مشکلي ندارد. اين فتوا را ناگهاني صادر کردند که نيروي امريکايي اجير عربستان است. شرايطي که اخيراً به وجود آمد خطرناک‌ترين مرحله‌ بود، من اعتقاد دارم در مرحله سوم عربستان آن حاکميت گذشته نبود که مديريت را انجام مي‌داد. طيف‌هايي که واقعه را هدايت مي‌کردند يک نگاه واقع‌بينانه هم به منطقه داشتند مثلاً در جنگ با ايران صدام را جلو مي‌انداختند. آنها ريسک را نمي‌پذيرفتند يا در مرحله‌اي که عبدالله وليعهد بود خود را با ايران درگير نمي‌کردند و در واقع با ايران دوست بودند اما زمينه‌هايي ايجاد مي‌کردند که ايران توسط ديگران تجزيه شود به عبارت ديگر هزينه‌ها را آنها پرداخت مي‌کردند اما خودشان وارد صحنه نمي‌شدند چون خودشان حداقل اين باور را داشتند که جايگاهشان ضعيف است. زماني که در عراق دگرگوني به وجود آمد و کاملاً با آن مخالفت کردند و دليل آن اين بود که علاوه بر اينکه شيعيان روي کار مي‌آمدند، يک نظام انتخاباتي در عراق که همسايه عربستان است‌، ايجاد مي‌شود. اين نظام مي‌تواند به عربستان آسيب بزند؛ چراکه صحبت از نظام وراثتي در دنيا ناپسند است، ‌خارج از بحث عدم دموکراسي، ظلم و تجاوز در چنين نظامي از نظر‌شان و منزلت هم چنين نظامي زشت است، لذا آنها چنين نگراني داشتند که مي‌خواستند با حمايت از ترور و تروريست و با ايجاد ناامني در عراق از ايجاد نظام انتخاباتي جلوگيري کنند. اين موضوع را کارشناسان خودشان مطرح کرده‌اند و معتقدند بايد خاندان حاکميت را حفظ کنند و به ديگران نشان دهند که اگر نظام انتخاباتي داشته باشند، مانند عراق مي‌شوند که هيچ امکاناتي در آنجا نيست و هر روز هم در آنجا انفجار رخ مي‌دهد، البته ناگفته نماند که طراحي اين موضوع خيلي به عقل سعودي‌ها نمي‌رسد. دو عنصر اصلي در مرحله سوم نقش‌‌آفرين بودند؛ بندربن‌سلطان و سعودالفيصل. در باور آنها اين بود که اگر بتوانند قلمرو سوريه را بگيرند و موقعيت خود را گسترش دهند. بعد از دوره برادران چون سلمان جزو برادران نبودند و به تازگي آمدند و بحث بر اين بود که فرزندان برادران روي کار آيند. سعود الفيصل اعتقاد داشت چون پسر اولين پادشاه بوده است و بايد او روي کار آيد و بندربن‌سلطان اعتقاد داشت پسر سلطان که آخرين وليعهد بوده ارث به او مي‌رسد. در شرايط بعد متوجه شدند اگر بخواهند حکومت را به اين نسل واگذار کنند شرايط بد مي‌شود و بعد مجبور شدند برادراني را که در صحنه نبودند وارد ميدان ‌کنند که دقيقاً براي فرار از تنش‌ها بوده است. اين تنش‌ها هنوز هم وجود دارد و خانواده آل‌سعود بين 6 تا 7 هزار نفر هستند، وقتي پول و مال هم وجود داشته باشد، قدرت هم نياز مي‌شود. در اين خاندان هر کدام يک تيم دارند که به نوعي به خارج وابستگي دارند. بندربن‌سلطان به دليل دو دهه زندگي در امريکا و ارتباطاتي که داشت از عناصر بسيار مؤثر، ‌منحرف و پست بود. اگر دقت شود با آغاز دوران بحران سوريه، بندر در هتل‌هاي اردن بود و از اطلاعاتي که فاش شد 20 هزار نيرو در اردن آماده داشتند که اوباما مسئله حمله به سوريه را مطرح کرد و طراحي آنها اينگونه بود که اردن نزديک است و مسيري را باز کنند و امريکايي‌ها کل اطراف دمشق را بزنند و مسيرها را منظم بمباران کنند و در نهايت پايتخت را بگيرند تا نظام سقوط کند، ‌به دنبال اين قضيه جلسه‌اي در فرانسه برگزار شد که قطري‌ها را هم به آنجا نبردند و رئيس اطلاعات امنيت امريکا، فرانسه، ‌انگليس و بندر در اين جلسه حضور داشتند.

در آن جلسه بين رئيس اطلاعات امنيت و بندر درگيري لفظي به وجود مي‌آيد چراکه بندر معتقد است همه چيز آماده است و رئيس اطلاعات امريکا هم معتقد است با شناختي که از روسيه وجود دارد قضيه بغرنج مي‌شود و پيامد اين جريان تنها در سوريه باقي نمي‌ماند و در نهايت مي‌گويد: ‌اي شاهزاده متأسفم شما در اين قضيه نادان هستيد و اصلاً چنين حرکتي به نفع ما نيست. از آن زمان به بعد امريکايي‌ها جلوي بندر را گرفتند و هتل‌هايي که هميشه در اختيار داشت از قلمرو او خارج کردند. بنابراين بندر عنصر اصلي فتنه‌هاي سوريه بود و همه چيز هم در اختيار داشت و در مرحله بعد کم‌کم کنار رفت اما مجدداً يک حرکت بازگشت هم داشت. در بحث سياسي ما هم سعود الفيصل فعاليت مي‌کرد. اعتقاد من اين است که با روي کار آمدن اين مجموعه جديد در عربستان، بايد گفت سلمان مقداري نگاه فرهنگي دارد و‌ ‌ از مشکلات و مسائل منطقه‌اي آگاه است و از ميزان قدرت و نقطه‌ضعف‌هاي عربستان هم اطلاع دارد. او همان روز رئيس دربار را تغيير داد و دفاع را عوض کرد. تغييرات در دو بعد اطلاعاتي که بندر بود و ديگري وزارت خارجه که سعود‌الفيصل در آنجا حضور داشت به نظر مي‌رسد حتماً بايد اين تغييرات صورت مي‌گرفت، ‌البته در حال حاضر حال سعود‌الفيصل خيلي مناسب نيست و ظاهراً يک جراحي عميق انجام داده است و اگر هم بازگردد با همين بهانه که نمي‌تواند کاري انجام دهد، قطعاً تغييري ايجاد خواهد شد و اکنون اگر بخواهد از اين تنگنا مسير بازگشتي را داشته باشد بايد از خارجه و امنيت شروع شود چون اين دو عنصر کاملاً براي همه عرب‌ها دو عنصر کاملاً غير‌مطمئن، تشنج‌ آفرين و تندرو است. من خبري داشتم مبني بر اينکه بعد از آنکه سلطان قاموس به ايران آمد و بسياري ناراحت شده بودند، سعودالفيصل به سرعت خود را به آنجا مي‌رساند و قصد ديدار با سلطان قاموس را داشته که به او اجازه ديدار نمي‌دهند و به تندي نزد بن‌عربي مي‌رود و اولين حرفش اين بوده که شما کجا مي‌رويد؟ بن‌عربي‌ هم مي‌گويد ما به آنها شماره تلفن داده‌ايم و بعد از آن هم دخالت نمي‌کنيم و اگر هم شما فکر مي‌کنيد اين مسير اشتباه است هر گونه تنش بين ايران و هر نقطه در دنيا به ضرر ماست؛ چراکه ما کشورهاي آسيب‌پذيري هستيم.
 
در رابطه با اتحاد هم آنها اختلاف شديد داشتند. لذا سعودالفيصل تقريباً حتي در محيط حوزه خليج فارس هم آن جايگاه را ديگر نداشت، چه رسد به حوزه عربي. درست است که طي يک سال و نيم اخير آدم متشنجي بود اما آن شخصيت سياستمدار مطرح نبود که بخواهد يک حرکت مثبت در رابطه با ايران و هيچ کشور ديگري انجام دهد، بنابراين من اعتقاد دارم اين دو عنصر حتماً بايد خارج شوند و البته اينطور نيست که به دوره اول برگردد چراکه عربستان براي بازگشت به دوره اول بايد هزينه زيادي بپردازد اما با خروج اين دو عنصر به زماني برمي‌گردد که عبدالله آن را مديريت مي‌کرد و مقداري بين عربستان و ايران و حتي در ميان منطقه هم تنش‌ها از ميان رفت و ارتباطاتي ايجاد شد و به نوعي آرامش نسبي برقرار بود. در ماه‌هاي آينده بايد منتظر بود و ديد در شرايط پيش آمده چه کساني بر اهرم‌هاي قدرت مي‌نشينند. نسل جديد در عربستان کاملاً با تنش مخالف و نگران است.

جوکار: در شرايط فعلي در موضوع داخلي عربستان با چند تهديد روبه‌روست ابتدا مخالفين سنتي که امروز در داخل عربستان وجود دارند از جمله شيعيان هستند که با توجه به تضادهايي که با عدم حضور آنها در ساختار حاکميتي مطرح است و خيلي تحقيرآميز نيز با آنها برخورد مي‌شود، بنابراين آنها پتانسيلي را در خود دارند که در آينده بتوانند بر حوزه داخلي عربستان تأثيرگذار باشند. يکي ديگر از مخالفين ساختار فعلي ليبرال‌هاي درون حاکميت است که مشي آنها ليبرالي است و به دنبال اصلاحات هستند و نامه‌هاي متعددي به شاهان سابق مبني بر تغيير ساختار مي‌نوشتند. غالباً آنها با غرب ارتباط دارند البته حضور امريکا در زمان ملک فهد بيشتر در عربستان نمود پيدا مي‌کند و قبل از آن هم بيشتر انگليسي‌ها نقش داشتند. امريکايي‌ها از زمان فهد شروع کردند و موقعيت خاصي را به او دادند ملک فهد هم توانست جبران کند، مثلاً مسئله به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي در زمان فهد رخ داد.

هنوز بحث تأسيس سفارت اسرائيل در عربستان مطرح نيست اما در ميان کشورهاي منطقه و کشورهاي عربي اين بحث مطرح بوده است و در جنگ سال‌هاي 2006 و 2008 در لبنان و غزه ما شاهد هستيم که عربستان براي رژيم صهيونيستي نقش حمايتي داشت. امروز امريکايي‌ها علاوه بر نفوذي که بر عربستان دارند شايد از درون به نحوي که به ساختار قدرت آسيبي وارد نشود، برخي از گروه‌هاي ليبرال‌ را هم نيز مورد حمايت قرار مي‌دهند. بحث ديگر در خصوص گروه‌هاي تکفيري افراطي است که امروز با نظرسنجي که در عربستان صورت گرفته است، 80 درصد مردم نظرشان نسبت به داعش مثبت است و تاکنون هم عربستان پايگاه تولد گروه‌هاي تکفيري بوده است.

نگراني امريکايي‌ها هم بيشتر به دليل تهديدي است که سعودي‌ها از سوي داعش مواجه هستند. اما همين گروه‌هاي تکفيري وضعيت فعلي عربستان را قبول ندارند و امروز بحث شاخه‌اي که از عبدالوهاب يعني آل‌شيخ داريم به ساختار قدرت، مشروعيت سياسي مي‌بخشد. يعني امرا و حاکمان خيلي وابستگي جدي دارند از يک سو حاکمان در مسائل اقتصادي و فرهنگي تحت نفوذ جريان آل شيخ و علما هستند و اين موضوع تقويتي را در ساختار ايجاد مي‌کند اما اگر از بعد ديگر هم نگاه کنيم شاهد نارضايتي هم در بين اين امرا در برخي از موارد هستيم.

البته بحث جانشيني قدرت هم حايز اهميت است و آنچه ما در آينده پيش‌بيني مي‌کنيم اين است که بين شاهزاده‌ها يا نسل سوم اختلافات جدي بروز پيدا خواهد کرد، در واقع اگر در اين دوره بروز پيدا نکند در دوره بعد آتش زير خاکستر خواهد بود، قدر مسلم در اين جابه‌جايي‌ها اتفاقاتي رخ مي‌دهد و با توجه به اينکه هر يک از شاهزادگان هم هر کدام گارد و امکاناتي دارند اين احتمال وجود دارد که به طور جد در آينده با اين مواجه باشيم که عربستان از درون فرو بپاشد و در واقع احتياجي هم نيست که از بيرون تغييري براي اين کشور به وجود آيد.

پيش‌بيني فروپاشي ساختار سياسي سعودي

جوکار: به عقيده من با توجه به آنچه از درون شاهد هستيم به نظر مي‌رسد فروپاشي در فاصله کمي در آينده رخ مي‌دهد، البته مسائل بيروني آن مهم‌تر است. عربستان از سال 2003 به بعد غالباً در منطقه پايگاه خود را از دست داده است. عربستان بازيگر فعالي بوده است و هميشه ظهور و بروز آن در کشورهاي ديگر موجب تحولات بسياري مي‌شده است و شايد برخي از موانعي مقابل جبهه مقاومت بود و در رأس جبهه سازش عربستان قرار داشت آنها را بيشتر ايجاد مي‌کردند. جنگ‌هايي که با لبنان، غزه و فلسطين بود پرچمدار مقابله با اين جبهه مقاومت، عربستان بود اما امروز در لبنان ديگر آثاري از عربستان نيست، در حالي که عربستان هزينه بسياري انجام داد تا در آنجا باقي بماند و در اين زمينه پيشنهاداتي نيز داد؛ پيشنهاداتي در زمينه رياست جمهوري و بخشي از حاکميت لبنان که به نوعي مصالحه و تفاهم کنند.

هاني‌زاده: در لبنان همزمان با تشکيل حزب‌الله، عربستان هم سعي کرد بين سني‌ها و شيعيان که تا قبل از تشکيل حزب‌الله مشکلي به نام شيعه و سني و حتي ميان مسيحيان و شيعيان وجود نداشت، عربستان سعودي وارد مدار تخريب شد و سعي کرد سني‌ها را از ساختار شيعيان جدا کند لذا در مسئله طرابلس و ايجاد اختلاف ميان سني‌ها و علوي‌ها دست عربستان سعودي کاملاً مشخص است و عربستان سعودي در ايجاد شکاف ميان طوايف مختلف لبنان نقش داشته و تشکيل فتح‌الاسلام و جريان احمدبن‌العزيز براي تقابل با حزب‌الله و جريان شيعه است.

جوکار: عربستان در يمن نيز احساس شکست مي‌کند و البته نکته‌اي که وجود دارد اين است که حوثي‌ها با سعودي‌ها متعادل رفتار کردند و به هيچ عنوان درگير نشدند. سعودي در عراق با شکست مواجه شده و در افغانستان نيز به نوعي در مواجهه با ناتو احساس باخت مي‌کند گرچه در افغانستان باز هم بخشي از طالبان بر سر قدرت مي‌تازند و اما طالباني هستند که امروز ديگر تحت امر عربستان نيستند. عربستان آنچه را که در مصر دنبال مي‌کرد به آن دست پيدا نکرد.

هاني‌زاده: در ساير کشورهاي عربي، سوريه يکي از کشورهاي هم‌پيمان و عمق استراتژيک ايران تلقي مي‌شود، عربستان سعودي از سال 1982 و در اوج جنگ ايران و عراق اخوان‌المسلمين را که مشکل ساختاري دارد ميان عربستان و اخوان‌المسلمين يک اختلاف کاملاً سنتي وجود دارد و در اين هم مقوله‌اي وجود دارد که در سال 1954 يعني سالي که ملک‌عبدالعزيز، پادشاه عربستان فوت کرد فرزندان خود را جمع کرد و گفت: علاوه بر کمونيسم يک خطر جدي به نام اخوان‌المسلمين رژيم عربستان را تهديد مي‌کند. اگر ديديد اخوان‌المسلمين در مصر دولت تشکيل داد عربستان سقوط خواهد کرد لذا تلاشتان بر اين باشد که اخوان‌المسلمين در کشورهاي عربي به قدرت نرسند. اکنون اين مقوله موجود است. با اين وجود عربستان سعودي، رژيم صدام و ملک حسين در اردن در سال 1982 اخوان‌المسلمين را تهديد کردند و يک جنگ خونين عليه نظام بعثي حافظ اسد سازماندهي کردند که به مدت يک هفته 35 هزار نفر کشته شدند و بسياري از مسئولان دولت سوريه هم ترور شدند و حتي تبعات آن را که امروز شاهد هستيم به حوادث سال 1982 بازمي‌گردد. ملک‌حسين، صدام و رژيم عربستان به اخوان‌المسلمين کمک کردند تا به حافظ اسد، هم‌پيمان ايران آسيب بزنند و هدفشان قطع محور تهران، دمشق و بيروت بود. در مصر ما شاهد هستيم که الازهر کانون ايجاد تعادل ميان مذاهب اسلامي است و حتي در آنجا هم يک کرسي شيعه‌شناسي وجود داشت که در آن زمان از دهه‌هاي 50 در واقع شيخ محمد شلتوت در مکاتباتي که با مرحوم آيت‌الله بروجردي داشت قرار شد شيعه‌شناسي جزئي از الازهر باشد که ادامه داشت اما بعد از نفوذ عربستان در الازهر اين کرسي شيعه‌شناسي در جامعه‌الازهر برداشته شد. اکنون از سال 1980 تاکنون بر اساس گزارش روزنامه الوطن مصر، عربستان سعودي سالي يک و نيم ميليارد دلار به الازهر کمک مالي مي‌کند تا آن چهره‌هاي معتدل را از چرخه سياستگذاري الازهر خارج کند و چهره‌هاي وابسته به وهابي‌ها را در درون ساختار جامعه‌الازهر نفوذ دهد. ما شاهد بوديم که در سودان به عنوان کشوري که هم‌پيمان ايران است و سال‌هاست حسن عمر بشير با ايران روابط بسيار خوبي داشته است و از آنجا که سعودي‌ها متوجه پايگاه محکم ايران در آنجا شدند و ممکن است در شمال افريقا نفوذ کند، عربستان بلافاصله سيگنال‌هايي براي عمر بشير ارسال کرد و گفت کمک‌هايي که از ايران دريافت مي‌کنيد ما سه برابر مي‌دهيم البته به شرطي که از ايران جدا شود و همين کار را هم انجام داد و اولين بهانه‌اش هم اين بود که جمهوري اسلامي ايران در آنجا پروژه‌اي در دست دارد و در واقع مذهب تشيع را گسترش مي‌دهد. در ساير مناطق در هر جايي که جمهوري اسلامي ايران نفوذ پيدا مي‌کند عربستان نيز يک مانع به وجود مي‌آورد. اخيراً با گسترش نفوذ ايران در يمن، عراق و خصوصاً بعد از سرنگوني صدام در سال 2003 عربستان در عراق نقش کاملاً تخريبي ايجاد کرد؛ اولاً سعي کرد قبايل شمال عراق را عليه ايران و شيعيان تحريک کند و بعد از گذشت 11 سال از سرنگوني رژيم صدام همچنان نظام جديد عراق را به رسميت نشناخته است؛ چراکه اغلب حاکميت در اختيار شيعيان است. در پاکستان ما شاهد هستيم اتفاقاتي که رخ داد و انفجارهايي که عليه مراسم شيعيان اتفاق افتاد زير سر عربستان است و در جاهاي ديگر در افغانستان در مناطق مختلف و حتي در اردن‌، عربستان سعودي با پمپاژ پول سعي مي‌کند از نفوذ ايران جلوگيري کند و حتي سعي کرد جنبش‌هاي جهادي فلسطين را از ايران جدا کند و حتي زماني که به هدفش نرسيد به طرف اسرائيل متمايل شد.

جوکار: تقريباً عربستان آن لشکر مسلحي را که به بيرون از مرزهاي جغرافيايي اعزام کرد تا بتواند برخي از کشورها را در سيطره خود قرار دهد، اين لشکر در همه جا شکست خورده است. در سوريه نيز موقعيت خود را از دست داده‌اند و در عين حال اهل معامله هم هستند که حاضرند برخي جاها معامله کنند. در اين رابطه يمن شاهد مثال است. مثلاً در بحث جنگ نفتي که به راه انداخته‌اند يکي از پيام‌هايي که رسماً اعلام کردند اين بود که گفتند اگر بخواهيم نفت را به صد دلار برگردانيم بايد يمن را به ما بسپاريد، در غير اين صورت ما زير ساخت‌هاي يمن را هم مثل سوريه تخريب مي‌کنيم و تحويل مي‌دهيم.

هاني‌زاده: حوثي‌ها در شمال يمن حضور دارند و عربستان سعودي از اينکه حوثي‌ها در کنار مرزهاي خود يک تشکل فرهنگي و سياسي ايجاد کردند به شدت نگران شد، ‌لذا از سال 1980، 400 مدرسه وهابي در مناطق زيدي‌ها و شيعيان مناطق شمالي، مخصوصاً در صنعا، سعده، لهج و... ايجاد کرد و هزينه بسيار زيادي براي گسترش وهابيت در اين مناطق ايجاد کرد و دليل آن هم اين بود که اگر آنجا وهابيت نفوذ پيدا کند يک کمربند امنيتي براي مناطق جنوب عربستان ايجاد شود. در حالي که حوثي‌ها اين امکانات را ندارند، يعني عربستان اين 400 مدرسه وهابي را براي تقابل با حوثي‌ها ايجاد کرد. عربستان سعودي بسيار در زمينه فرهنگي و ايجاد شکاف ميان حوثي‌ها و ساير قبايل موجود در يمن فعاليت کرده است. يمن يک کشور قبيله‌اي است که قبايل و سران قبايل نقش مهمي در بدنه قدرت و ساختار قدرت ايفا مي‌کنند و عربستان سعودي هزينه بسيار سنگيني براي خريد سران قبايل يمن انجام داده است. حوثي‌ها از زماني که مرحوم بدرالدين الحوثي به ايران آمد و در حوزه علميه قم شروع به تحصيل کرد و سپس به يمن بازگشت، آنها حوثي‌ها را زير نظر گرفتند و اغلب ترورهايي که عربستان انجام داد مثل حسين‌الحوثي، فرزند بدرالدين‌الحوثي را سعودي‌ها ترور کردند و وهابيت را در يمن تقويت کرد و در ساختار قدرت با وجود اينکه علي‌عبدالله صالح، ديکتاتور سابق يمن، زيدي بود اما سعودي‌ها با پمپاژ ميلياردها دلار سعي کردند عوامل خود را به عنوان نيروهاي مسلح نفوذ دهند و عبدالله‌‌ صالح را هم خودشان نگه داشتند و از سال 2004 تا سال 2010 شش حمله هوايي و زميني را سعودي‌ها و علي‌عبدالله صالح عليه حوثي‌هاي مستضعف انجام دادند و حتي سلاح شيميايي استفاده کردند و شخصي به نام ژنرال علي محسن‌الاحمد که فرمانده منطقه شمالي است عليه حوثي‌ها از سلاح شيميايي استفاده کرد تا جايي که به او لقب علي شيميايي يمن دادند مثل علي شيميايي عراق.

جوکار: در شرايط فعلي مسائل منطقه‌اي به گونه‌اي رقم مي‌خورد که شايد ما جنگ لفظي نداشته باشيم اما اين جنگ لفظي از سمت رسانه‌ها شروع شده است اما مواضع ما کاملاً روشن و واضح است. بحث داعش را که آنها دنبال و به سمت عراق هدايت مي‌کردند تا در عراق ساختار جديدي داشته باشند و براي جمهوري اسلامي ناامني ايجاد شود که يکي از نکته‌ها چسبيدن به مرزهاي ما بود که اين اتفاق هم رخ نداد و داعش آن نيروي خود را از دست داد و همچنان هم در پي اين هستند که ورود پيدا کنند و اين داعشي که اکنون سرخورده است يا گروه‌هاي تکفيري که در سوريه سرخورده شدند اکنون آنها به زادگاه خود بازمي‌گردند، بخشي از آنها به غرب بازمي‌گردند و برخي به عربستان و با توجه به اينکه اينها به هدفشان دست پيدا نکردند و سرخورده هستند احتمالاً در آينده برخي اقدامات را انجام مي‌دهند.

اما نکته مهمي که امريکايي‌ها از آن هراس دارند اين است که با توجه به ائتلافي که ايجاد شد در اين ائتلاف همه 40 کشور منطقه حضور پيدا نکردند و شايد يکي از اشتباهات راهبردي امريکا اين بود که اين ائتلاف زود هنگام را به راه انداختند و درست برعکس آن رخ داد و آنها دقيقاً در اين مسئله ائتلاف باختند و ائتلاف هيچ برد جامعي هم نداشت و تنها تعداد محدودي از کشورها در اين ائتلاف حضور پيدا کردند آنها يک داعش کنترل شده مي‌خواستند، داعشي که منافع خود و منافع هم‌پيمانانشان در منطقه به هم نريزد اما داعش کنوني داعش له شده است و قدرت روزهاي اول را که وارد عراق شد، ندارد لذا اين داعش‌هاي سرخورده يکي از هراس‌هايي که امروز دارد اين است که به سمت عربستان برود، عربستان براي داعش پايگاه خوبي است، چون 80 درصد مردم عربستان امروز داعش را قبول دارند اما سؤال اين است که چرا اين 80 درصد عليه حکومت فعلي اقدامي نمي‌کنند؟ چون حکومت فعلي براي داعش پشتوانه محکمي بوده چه از لحاظ مادي و چه از نظر معنوي. نکته ديگر اين است که ساختار قدرت امروز در عربستان نقطه مقابل شيعيان است و آنها را سرکوب کرده است و در بحرين عليه شيعيان جنگيد.

لذا امروز اين ملاحظه وجود دارد که عامه مردم اين ساختار را پذيرفته‌اند و اگر داعش به سمت عربستان برود قدر مسلم مردم عربستان از داعش حمايت خواهند کرد، به طوري که امروز عمده‌ترين نيروهاي داعش هم از کشور سعودي تشکيل مي‌شود و اين يک تهديد جدي است که امروز عليه عربستان وجود دارد و امريکايي‌ها و خصوصاً شخص اوباما نسبت به اين موضوع نگران است. نگراني ديگري هم وجود دارد که مثلاً داعش به سمت اردن برود و امنيت رژيم صهيونيستي دچار آسيب شود. در هر صورت داعش در منطقه هر حرکتي که انجام دهد و از آنجا که اين حرکت‌ها نمي‌تواند جبهه مقاومت را تحت تأثير قرار دهد به سمت جبهه سازش مي‌رود و اين براي امريکايي‌ها بسيار حائز اهميت است. نکته بعد اين است که عربستان تنها کشوري است که ساختار آن در اين تحولات و بيداري اسلامي تغييري پيدا نکرده است. مردم عربستان به دنبال يک فرصت هستند که اين فرصت براي آنها ايجاد شود و آنها نيز اين تغيير و تحولات را در داخل داشته باشند. غير شيعيان نيز به دنبال اين مسئله هستند. حتي بخشي از اهل تسنن هم به دنبال اين هستند که اين اتفاق امروز در عربستان رخ دهد. لذا آنچه مشخص است ما در آينده تغييرات جدي در ساختار سياسي خواهيم داشت، چه از بيرون به داخل هدايت شود و چه اصلاحاتي که امريکايي‌ها به دنبال آن هستند که در اين ساختار ايجاد کنند، يا آن اتفاقاتي که در داخل خواهد افتاد. اما مسلم است که عربستان با از دست دادن پايگاه منطقه‌اي خود و عدم نفوذ و تأثير بر کشورها يک بازيگري مي‌شود که صحنه را به خودي خود باخته است و مدتي بايد در لاک خود فرو برود و هيچ‌گونه تأثير منطقه‌اي نداشته باشد و زماني که محوريت و تأثير خود بر منطقه را از دست دهد ناخودآگاه به عنوان يک قدرت در منطقه مطرح نخواهد بود.

هاني‌زاده: زماني که عربستان سعودي از امريکا خواست رژيم بشار اسد را سرنگون کند، دو گزارش به امريکايي‌ها تقديم شد؛ يک گزارش را رابرت فورد، سفير ايالات متحده امريکا در دمشق و يک گزارش را بندربن‌سلطان، رئيس سابق سازمان اطلاعات عربستان به کاخ سفيد، وزارت خارجه، پنتاگون و کنگره دادند تا اگر بحراني را در سوريه آغاز کنند، رژيم بشار اسد ظرف شش ماه ساقط خواهد شد و در واقع دو گزارش کاملاً مستند از رابرت فورد و بندربن‌سلطان مطرح شد و به همين دليل اين بحران را در سوريه ايجاد کردند تا نظام سوريه را سرنگون کنند و حتي جايگزين هم ايجاد کردند و حتي برخي از چهره‌ها را به اسرائيل فرستادند، چهره‌هاي مخالف مثل رياض طعمه، ‌حتي يکي از شخصيت‌ها در فلسطين اشغالي با بنيامين نتانياهو، نخست وزير و وزير امور‌خارجه اسرائيل ديدار و اعلام کرد اگر شما کمک کنيد و رژيم بشار اسد را سرنگون کنيد ما براي هميشه جولان را به طور رسمي در اختيار شما قرار خواهيم داد و اين با فشار عربستان صورت گرفت. لذا نقش عربستان همچنان ادامه دارد و در حال حاضر به عنوان دو لبه قيچي يکي رژيم صهيونيستي و ديگري رژيم عربستان عليه جمهوري اسلامي ايران فعاليت مي‌کنند.

نعيمي: بديهي و طبيعي است رژيمي که ساختارش بين وهابيت و خاندان نظام وراثتي مشترک است از هر چيز بايد ترسيد. وقتي امريکايي‌ها از چنين سيستمي که منطقه دارد و با آمدن نظام جمهوري اسلامي معادلاتش برهم مي‌ريزد طبيعي است که در سيستم عربستان بيش از همه بايد بترسد. البته عربستاني‌ها وابستگي دو‌گانه دارند و در حال حاضر بسيار سعي مي‌شود از درون تشکيلات، خبري زياد به بيرون درز پيدا نکند.

روسيه و عربستان جديد

بهمن: در رابطه با روابط روسيه و عربستان ما بايد به يک پيشينه تاريخي در منطقه نگاه کنيم؛ اگر 60 سال اخير را مورد بررسي قرار دهيم شايد با تسامح بتوان گفت که روس‌ها در طول دوره جنگ سرد تا سال 1982 و 1983 رويکرد خاصي را نسبت به مسائل خاورميانه داشتند و سعي کردند با برخي از بازيگران خاورميانه به نوعي وارد اتحاد راهبردي شوند و در آن دوره ما شاهد اتحاد راهبردي روس‌ها با مصر هستيم. همچنين روس‌ها روابط نزديکي با سوريه‌، عراق، ليبي و برخي ديگر از کشورهاي منطقه برقرار کردند. دومين دوره از سال 1985 تا سال 1991 است که ما شاهد هستيم که در روسيه دو مسئله جدي با روي کار آمدن گورباچف شکل مي‌گيرد؛ بحث پروستريکا و گلاسنوست تا به هر حال به نوعي در ايدئولوژي کمونيسم بازنگري شود. روس‌ها در اين دوره به يک بازنگري محدود در منطقه خاورميانه روي‌ مي‌آورند و بيشتر سعي مي‌کنند به نوعي رويکرد اقتصاد محور را دنبال کنند. دوره سوم از فروپاشي شوروي تا سال 2000 را شامل مي‌شود و دوره‌اي است که در روسيه غرب‌گراها روي کار آمده‌اند و به نوعي در تمام طول دهه 90 نسبت به منطقه خاورميانه بي‌اعتنايي صورت مي‌گيرد و روس‌ها خيلي در پي ايجاد برقراري رابطه با کشورهاي خاورميانه از جمله کشور عربستان هم نيستند اما مي‌توان گفت از سال 2000 تا کنون که در روسيه پوتين روي کار مي‌آيد، سياست‌هاي روس‌ها در خصوص مسائل خاورميانه به نوعي متحول شده و روس‌ها مجدداً به دوره اتحاد راهبردي خود بازگشتند و بحث روابط روسيه و عربستان در اين دوره از اهميت زيادي برخوردار است. در واقع مي‌توان از سال 2000 تا زمان حاضر را روابط روسيه و عربستان را به دو بخش تقسيم کرد؛ پيش از شروع بيداري اسلامي و پس از شروع اين رويدادها. پيش از بهار عربي اين دو کشور سعي مي‌کردند روابط خود را به نوعي گسترش دهند و ديداري که ملک عبدالله در سال 2003 از مسکو داشت و در آنجا با پوتين ملاقات کرد و همچنين ديداري که پوتين در سال 2007 انجام داد و همان دوره به بحث گسترش روابط اقتصادي مطرح شد و حتي روابط اقتصادي دو طرف تا 8 ميليون يورو هم افزايش يافت ضمن اينکه برخي از شرکت‌هاي روسي هم اين مجوز را پيدا کردند که در طرح‌ها نفتي و انرژي عربستان سرمايه‌گذاري‌هايي انجام دهند. اما بعد از شروع تحولات منطقه نوعي تغيير در روابط و رويکرد روسيه نسبت به عربستان شکل گرفت. به نظر مي‌رسد در شرايط فعلي رويکرد روسيه به عربستان را مي‌توان به چهار عامل تقسيم‌بندي کرد؛ ابتدا مباحث امنيتي که مي‌توان نام رويکرد امنيتي را بر آن گذاشت. دوم رويکرد اقتصادي است که همان بحث انرژي هم قابل بررسي است. رويکرد سوم، رويکرد ايدئولوژيکي است و رويکرد چهارم هم رويکرد ژئوپلتيکي است. در خصوص رويکرد امنيتي آنچه قابل بحث و بررسي است آن چيزي است که عربستان در منطقه خاورميانه همواره کشوري غرب‌گرا محسوب مي‌شده است و اين مسئله با روسيه که خواهان سياست‌ها مستقل بوده و در مواقع زيادي با غربي‌ها به تنش رسيده است در تضاد است و بنابراين روس‌ها و سعودي‌ها دو رويکرد امنيتي کاملاً متفاوت را در خصوص مسائل منطقه و جهاني پيگيري مي‌کنند. رويکرد ديگر رويکرد ايدئولوژيکي است که ما شاهد اين بوديم که در تمام سال‌هاي بعد از فروپاشي شوروي سعودي‌ها سعي کردند ايدئولوژي وهابيت و سلفي‌گري را در داخل مرزهاي روسيه به نوعي ترويج دهند و تحرکات بسيار زيادي هم در منطقه قفقاز شمالي به ويژه در مناطقي که مستعد درگيري‌هاي قوي و جدايي‌طلبي بودند مثل چچن، اينگوش و داوسته صورت داد. در تمام طول سال‌هاي گذشته سعودي‌ها سعي کردند از اين نفوذ ايدئولوژيکي خود در داخل خاک روسيه استفاده کنند که نمونه‌هاي عيني آن در سفرهاي معروف بندربن‌سلطان به روسيه کاملاً مشهود بود و او پوتين را در خصوص امنيت المپيک سوچي تهديد کرده بود و اتفاقاتي که در ولگاگراد رخ داد باعث شد روس‌ها به شدت موضع‌گيري کنند و حتي نظام عربستان را يک رژيم تروريست بنامند؛ بنابراين رويکرد ايدئولوژيکي بحث بسيار مهمي است و در واقع روس‌ها همواره از بحث ترويج افراط‌گرايي و وهابيت در داخل خاک خود واهمه داشتند. مسئله ديگر مسائل منطقه‌اي است در طول سال‌هاي گذشته روسيه و عربستان دو نوع رويکرد ژئوپلتيکي کاملاً متفاوت را داشتند. اگر مسائل منطقه‌اي را در خود خارميانه مورد بحث و بررسي قرار دهيم متوجه مي‌شويم روس‌ها و سعودي‌ها در بحث سوريه، عراق و داعش دو رويکرد کاملاً متفاوت و متضاد داشتند؛ بنابراين مسائل ژئوپليتيکي هم در نگاه روس‌ها به سعودي‌ها داراي اهميت بسيار زيادي است. رويکرد چهارم بحث اقتصادي که عموماً هم در مسائل رقابت‌هاي نفتي قابل بحث و بررسي است. با توجه به اينکه هر دو کشور منابع و ذخاير عظيمي از نفت و انرژي دارند و هر دو هم جزو توليدکنندگان بزرگ در دنيا محسوب مي‌شوند، بحث رقابت آنها در بازار بحث بسيار مهمي بوده است و هر کدام از طرفين مي‌توانند در مقاطعي به دستکاري قيمت انرژي هم اقدام کنند که نمونه آن در حال حاضر رخ داده است. در خصوص انرژي اکنون روس‌ها به دليل مسائلي که در اوکراين به وجود آمده تحت تحريم‌هاي شديد غرب هم قرار گرفته‌اند؛ بنابراين از نظر روس‌ها کاهش قيمت انرژي يک توطئه غربي- عربي محسوب مي‌شود و روس‌ها معتقدند هم غرب و هم عربستان از کاهش قيمت نفت به دنبال چند مسئله اساسي در داخل خاک روسيه بودند؛ ابتدا اينکه بتوانند بلند‌پروازي‌هاي ژئوپليتيکي مسکو را محدود کنند، به هر حال در طول تمام سال‌هاي بعد از فروپاشي شوروي اين يک واقعيت بود و غربي‌ها بارها به صراحت گفته بودند يکي از آمال و آرزوهايشان تجزيه روسيه به واحدهاي سياسي کوچک‌تر بوده است. آنچه در عمل رخ داد اين بود که رؤياي امريکايي‌ها و غربي‌ها محقق نشد، ‌بلکه روسيه توانست يک شبه‌جزيره کاملاً استراتژيک به نام کريمه را به خاک خود اضافه کند و شايد بتوان گفت اين مسئله بعد از جنگ سرد بزرگ‌ترين فاجعه ژئوپليتيکي براي اروپا و مجموعه کشورهاي غربي به شمار مي‌رفت؛ بنابراين کاهش قيمت نفت مي‌توانست روسيه را از پيشروي‌هاي بيشتر در داخل اوکراين بازدارد. مسئله دوم مسئله ترغيب روسيه به بازي با اروپا بود که بعد از شروع بحران اوکراين مباحث مختلفي در خصوص اينکه روس‌ها احتمالاً از سلاح گازي در برابر کشورهاي اروپايي استفاده خواهند کرد به وجود آمد. اگر قيمت نفت در همان حد قبلي باقي مي‌ماند قاعدتاً اين احتمال بيشتر وجود داشت که از اين سلاح جديد برابر کشورهاي اروپايي استفاده کنند اما در اين بين کاهش قيمت نفت باعث شد روس‌ها براي جبران خسارت‌هاي مالي ناشي از اين مسئله ناگزير شوند با کشورهاي اروپايي وارد معامله بازي شوند و از اين حيث در فصل سرما مسکو را به اين کار ترغيب کرد. مسئله‌ ديگري که کاهش قيمت نفت بر روسيه اثر دارد بحث کاهش روبل و فشار به اقتصاد روسيه است که اين مسئله هم مي‌تواند از اين جهت اهميت داشته باشد که روسيه را درگير مشکلات و چالش‌هاي داخلي کند و با اعمال فشار به اقتصاد روسيه، مسکو را مجاب به اين کنند که از حمايت‌هاي نظامي و اقتصادي خود به ويژه به دولت سوريه صرفنظر کند. در واقع سعودي‌ها قصد داشتند با اين کار به نوعي روس‌ها را در تنگناي اقتصادي قرار دهند تا اينکه روس‌ها به حمايت اقتصادي و نظامي از دولت سوريه نپردازد. نکته ديگري که به نظر مي‌رسد با ظرافت خاصي از طرف سعودي‌ها شکل گرفته بحث حضور تروريست‌هايي از منطقه اوراسيا در صفوف داعش در عراق و سوريه است. در اين چند سال اخير اخبار متعددي در خصوص اين مسئله که تروريست‌هاي زيادي از داخل خاک روسيه، کشورهاي آسياي مرکزي و قفقاز به سوريه و عراق روانه شدند و به صفوف داعش پيوستند، مطرح بوده و نکته ظريف بحث اين است که با توجه به فشارهاي اقتصادي که به روسيه وارد شد، بسياري از کارگران مهاجري که از کشورهاي آسياي مرکزي و قفقاز در روسيه کار مي‌کردند با توجه به کاهش ارزش روبل کار کردن در داخل روسيه براي آنها مقرون به صرفه نيست و به همين دليل آنها براي کسب درآمد بيشتر راهي کشورهايي مثل سوريه و عراق مي‌شوند و اين مسئله موجب نگراني‌هاي بسيار زيادي در روسيه و کشورهاي منطقه شده ‌است کما اينکه در هفته‌ها و ماه‌هاي اخير ما شاهد اين بوديم که موج بيشتري از اين افراد به سمت سوريه و عراق مي‌روند تا بتوانند در صفوف داعش بجنگند؛ بنابراين آن فشارهاي اقتصادي که به واسطه کاهش قيمت نفت به روس‌ها وارد شده است اين مسئله را هم در پي داشته و اگر بحث بازگشت آنها به روسيه يا کشورهاي منطقه مطرح شود، امنيت ملي آنها به مخاطره خواهد افتاد. اين مسائل مجموعه عواملي بوده است که حداقل سعودي‌ها روي آن تأکيد زيادي داشتند تا بتوانند قيمت نفت را کاهش دهند و علاوه بر اينکه ايران را در تنگنا قرار مي‌دهند، به نوعي روسيه را هم همراه با غرب در تنگنا قرار دهند و اين يک مسئله کاملاً واضح و شفاف است که به هر حال سعودي‌ها از اينکه در طول سال‌هاي گذشته مسکو به تهران، ‌دمشق، بغداد و در مجموع به محور مقاومت نزديک شده نگران بودند و بارها ناخشنودي خود را از اين مسئله ابراز کردند. اما در طرف مقابل تصور مي‌کنم روس‌ها تلاش مي‌کنند که اين کاهش قيمت نفت را بر سياست خارجه خود کنترل کنند و آن عواملي که غربي‌ها و عرب‌ها سعي کردند با کاهش قيمت نفت روسيه را مجاب کنند که به سمت آنها برگردد، روس‌ها تلاش مي‌کنند همچنان به مسير گذشته خود ادامه دهند و در سياست‌هاي خود تغيير ايجاد نکنند ضمن اينکه روس‌ها به اين نکته واقف هستند که کاهش دراز‌مدت قيمت انرژي به عربستان سعودي هم ضربه بزند و اقتصاد اين کشور را هم دچار مشکل کند روسيه از اين موقعيت هم برخوردار است که يا توليد خود را کاهش دهد يا اينکه در پيوند و اتحاد با کشورهايي مثل ايران و ونزوئلا بتواند تا حدي توليد نفت را کاهش دهد تا بتواند قيمت‌ها را به جاي اول خود بازگرداند، ضمن اينکه روس‌ها به اين مسئله واقف هستند که کاهش دراز‌مدت قيمت نفت مي‌تواند به برخي از رقباي امريکا مثل چيني‌ها سود بيشتري برساند و اين مسئله هم احتمالاً در آينده موجب خواهد شد که امريکايي‌ها به سعودي‌ها فشار آورند تا مجدداً قيمت نفت را به جاي اول خود بازگرداند و اين در حالي است که عناصر شکننده‌اي مثل وضعيت امنيتي عراق، ليبي و در مجموع کشورهاي خاورميانه هم مي‌توانند در آينده بر قيمت نفت تأثيرگذار باشند. روس‌ها به بحث نفت به اين جنبه نگاه مي‌کنند که اين يک دوره گذار خواهد بود و با مقاومت مي‌توانند از اين دوره عبور کنند. در مجموع در شرايط فعلي از نظر روس‌ها عربستان يکي از کشورهاي مهم جهان اسلام است و همچنين يکي از کشورهاي مهم و نقش‌آفرين در عرصه‌هاي ژئوپليتيک منطقه خاورميانه محسوب مي‌شود و سعودي‌ها به واسطه دارا بودن منابع انرژي يکي از قدرت‌هاي اقتصادي در منطقه و جهان به شمار مي‌روند اما اگر قرار باشد روس‌ها انتخابي داشته باشند بين ايران و عربستان، من تصور مي‌کنم که روس‌ها در نهايت ايران را انتخاب خواهند کرد؛ چراکه به هر حال سعودي‌ها در طول سال‌هاي گذشته مروج افکار سلفي- تکفيري و خشونت‌طلبانه بودند و روس‌ها از اين مسئله نگراني دارند در حالي در مقابل آن ايران و محور مقاومت يک اسلام اصولي و معتدل‌تر را ارائه دادند که در هيچ جا مروج خشونت نبودند. نکته دوم اين است که آنچه باعث مي‌شود عربستان به سمت محور مقاومت در تحولات خاورميانه حرکت کند اين است که تا زمان حاضر عربستان بازنده تحولات منطقه بوده و اين در حالي است که ايران و محور مقاومت برنده تحولات منطقه بودند و اين مسئله را ما مي‌توانيم در سوريه، ‌عراق، ‌يمن، افغانستان و ساير کشورها مشاهده کنيم، اين در واقع آن مجموعه رويکرد فعلي روس‌ها به بحث رابطه با عربستان است. / روزنامه جوان

 


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر