مراقب اسلام بدلي باشيم
سالها قبل وقتي نوجوان بودم مجموعهاي از کتابهاي او را خوانده بودم که در آنها نويسنده با اتکا به نگاه قرآن در بازشناسي طبيعت و پديدههاي آشناي زندگي از ديد توحيدي، تفسيري از کتاب خدا را براي نوجوانان ارائه کرده بود که هم قابل فهم باشد و هم پر از مطالب ارزشمند و خواندني.
اين کتاب و کتابهايي مانند آن نشان ميداد برخي محققان قرآني و اسلامي بويژه در سالهاي پيش از انقلاب اسلامي با توجه به اهميتي که گروه سني کودکان و نوجوانان در ساخته شدن فرداي کشور دارند، زبان کودکي گشودند و با نوشتن آثاري در حوزه تفکر اسلامي با زباني کودکانه، نقشي بزرگ در واکسينه شدن نسل آينده کشور در برابر هجوم فرهنگهاي وارداتي داشت که نمونه آشناي اين کتابها، داستان راستان نوشته استاد شهيد مرتضي مطهري بود.
در اين گفتگو، آقاي بيآزار شيرازي هم به آن جريان مبارک در پيش از انقلاب اشاره ميکند و هم با آسيبشناسي جريان تبليغ ديني از رواج برخي عوامزدگيها در مجالس و محافل ديني انتقاد ميکند.
سالها قبل در کنار تحقيقات قرآني براي طيف عام مخاطبان شروع به نگارش کتابهايي کرديد که خيلي زود در ميان مخاطبان جا افتاد. نقطه شروع اين حرکت چه بود و چرا احساس کرديد بايد با طيفهاي ديگر غير از نخبگان نيز وارد گفتگو شويد؟
آنچه را در مساله تبليغ بايد مورد توجه قرار دهيم، روش وشيوه پيامبران است. تمام پيامبران با لسان قوم صحبت ميکردهاند و قرآن ميفرمايد: و ما ارسلنا الرسول الا بلسان قومه. رمز موفقيت پيامبران هم در اين مساله بوده است. اينکه برخي ميخواهند با زبان اصطلاحي و علمي خود صحبت کنند مخاطبان خود را به خواص محدود ميکنند و طبيعي است که بسياري ازمردم از حرف آنها چيزي درنمييابند. ما ملاحظه ميکنيم که قرآن و ديگر کتابهاي آسماني با اينکه مطالبي بسيار عميق را بيان کردهاند، اما همين مفاهيم با زبان مردم بيان شده به گونهاي که هم خواص و هم عامه مردم ميتوانند از آن استفاده کنند.
مساله همين است که چگونه ميتوان به اين تعادل دست يافت که زبان يک مبلغ يا نويسنده مذهبي از يک طرف نخبهگرا نباشد و از طرف ديگر عوام زده؟
همين مساله هم که شما بيان ميکنيد روشي است که تمام پيامبران داشتهاند. برخي تصور ميکنند کتاب نوشتن براي کودکان کار کودکان است در صورتي که اگر انسان دقيق شود، مشاهده ميکند کار خيلي سختي است. کتاب نوشتن براي استفاده تمام مردم هم اينچنين است و هنر ميخواهد. درعين حال که مطالب بايد عميق و پرمحتوا باشد بايد قابل استفاده همگان باشد. امام خميني(ره) کتابهاي فراواني دارند که فقط خواص آنها را ميفهمند، اما آنچه در اين انقلاب اثر فراواني گذاشت همان صحبتهاي ساده ايشان بود، صحبتهايي که اگرچه عمق داشت، اما بسادگي بيان ميشد و تمام مردم آنها را ميفهميدند.
خودتان براي کودکان چيزي نوشتهايد؟
بله و البته جوري نوشتهام که غير از کودکان هم ازآن استفاده ميکنند. در حدود 40 سال پيش. من از 19 سالگي شروع به نگارش کردم و کتابهايي با نام قرآن و طبيعت نوشتم که سعي کردم در آن با همان روشي با کودکان حرف بزنم که قرآن از زبان طبيعت با مردم سخن گفته و با دلايلي از کتاب آفرينش، توحيد و نبوت و معاد را ثابت کرده است.
اين کتابها طوري دلنشين بود که هم کودکان و هم نوجوانان و جوانان و بزرگسالان از آنها استفاده ميکردند و همين مساله باعث شد بسيار پرشمارگان شود. آن زمان کتابها را دستهبندي سني ميکردند، ولي اين کتابهاي ما را نتوانستند در اين دستهبنديها قرار دهند، چون مورد استفاده همگان بود.
چه دليلي وجود داشت که در آن دوره علما تصميم بگيرند حلقه مخاطبان هميشگي خود را بشکنند و براي مثال عالمي مثل شهيد مطهري هم کتاب داستان راستان را نوشت؟
در آن زمان خيلي از افرادي که واقعبين بودند متوجه شدند کودکان و جوانان را ازدست دادهاند، چرا که به آنها توجهي نشان ندادهاند و فکر کردهاند اگر کتاب براي کودکان بنويسند کوچک ميشوند و يکمرتبه متوجه شدند بسياري از کساني که مسلمان نبودند معلم تعليمات ديني شدهاند و اين مساله هشداري براي آنها بود.
در اين راه ابتدا علامه بزرگوار طباطبايي پيشگام بودند که براي مدارس کشور 2 کتاب تعليمات ديني نوشتند و همين کار را شاگرد ايشان مرحوم شهيد مطهري با اخلاص و به خاطر خدا انجام داد و چون آنها اين کار را با اخلاص انجام دادند، نه تنها از عظمتشان کاسته نشد بلکه بر آن افزوده هم شد.
مرحوم شهيد بهشتي هم که از آلمان به کشور برگشتند به سازمان کتابهاي درسي رفتند که در آنجا بنده هم با ايشان همکاري داشتم که آثار و اسلايدهايي براي آموزش سمعي و بصري آموزش در مدارس کشور تهيه کرديم. مرحوم شهيد باهنر هم در اين سازمان همکار ما بود و همراه برخي ديگر از دوستانشان وارد اين سازمان شدند و حتي يک انتشاراتي بازکردند و آن را توسعه دادند، چرا که معتقد بودند بايد به کودکان و نوجوانان و جوانان رسيد. بزرگسالان هرچه ميخواستند بشوند، شدهاند.
فعاليت مرحوم آيت الله شهيد بهشتي اگرچه مقامشان خيلي بالاتر از اين بود در سازمان کتابهاي درسي بسيار موثر بود. در آنجا بسياري از کساني که کتابهاي درسي را مينوشتند اعتقاد زيادي به اسلام نداشتند. شوروي سابق يک سري کتابها را به صورت مصور و ديا فيلم براي مدارس کشور تهيه کرده بود که در اين کتابها سعي کرده بودند اصول مارکسيسم را به صورت غيرمستقيم القا کنند. براي مدارس کشور چنين چيزهايي را به صورت اسلايدهاي پيوسته تهيه کرده بودند و يک نفر را ازايران دعوت کرده و به او گفته بودند ما دستگاههاي اسلايد را به صورت خيلي ارزان به تو ميدهيم و تو برو اينها را در ايران در مدارس کشور به فروش برسان.
يادم ميآيد در آن زمان دستگاه پروژکتور را به قيمت 10 تومان تهيه کرده و به قيمت حدود 12تومان به فروش رسانده بود و قرار بود اين مطالب به صورت سمعي و بصري در مدارس ارائه شود. شوروي سابق حتي مطالب را هم دراختيار اين افراد قرارداده بود که ترجمه کنند. اين فرد موسسهاي را در خيابان وليعصر فعلي با کمک مسوولان راهاندازي و نويسندگان بسيار درجه اول کشور را دعوت کرد تا اين متون را به فارسي ترجمه و خلاصهنويسي کنند.
البته اين شخص نويسندگان را دعوت ميکرد و به آنها ميگفت شما يک نمونه را براي ما بنويسيد و همان يک نمونهها باعث ميشد که اين شخص براي پيشبرد هدفش مستغني شود اين آثار کمونيستي با قلم نويسندگان خوب مملکت بدون آن که خود آنها اطلاعي داشته باشند، ترجمه شوند. براي کتابهاي تعليمات ديني از سازمان کتابهاي درسي خواستند تا مطالبي را به صورت تصويري تهيه کنند در کنار مطالبي که آنها آماده کرده بودند درمدارس کشورنشان داده شود. در آن زمان اين کار را به مرحوم شهيد بهشتي محول کردند و ايشان از بنده خواستند اين مطالب را تهيه کنم که به کمک ايشان اين کار انجام شد.
مرحوم شهيد بهشتي با آن اخلاص و توانمندي علمي فراوان و تسلط به زبان آنچنان در ميان مسوولان سازمان کتابهاي درسي جا باز کرده بود که کاملاً ايشان را قبول داشتند، به گونهاي که هر کتابي که آنها تهيه ميکردند ميفرستادند ايشان ببينند و در مقابل هم کارهايي که دوستان براي تعليمات ديني تهيه ميکردند به آنها ميدادند تا بررسي کنند تا از نظر مسائل علمي موردي نداشته باشد و اين همکاري خيلي اثرات خوبي داشت.
تمام اين ديا فيلمهايي که توسط موسسهاي که اصلش از شوروي سابق نشات ميگرفت در اختيار شهيد بهشتي قرار گرفت و ايشان بدون سر و صدا خيلي از نکات موذيانهاي که داشت تغيير دادند. شايد خيليها متوجه اين قضايا نبودند، اما ايشان تشخيص داده بودند که آنها چه چيزهايي در اين مطالب گنجاندهاند و به جاي مطالب حذف شده از آثار کمونيستي مطالبي را که ما درباره تعليمات ديني در اثبات اصول دين تهيه کرده بوديم گنجانديم و البته ما نيز نظر همکارانمان را درباره مطالب علمي جويا شديم و نظراتشان را اعمال کرديم.
ما بايد از قرائت به سمت تفسير و محتوا و عمل حرکت کنيم. الان در جامعه ما به صورت 24 ساعته قرآن تلاوت ميشود در صورتي که محتوا اصل است وقتي اين ديافيلمها توسط همان موسسه به شوروي سابق براي تکثير در مدارس کل کشور ارسال شد، تمام آثاري را که خودشان براي ترجمه فرستاده بودند و آثاري را که ما تهيه کرده بوديم بدقت بررسي کردند و ديديم نامه بسيارتندي از شوروي سابق رسيد و تمام آثار را برگرداندند و گفتند با اين که ما اين همه امکانات در اختيار شما قرار دادهايم شما آثار ما را تغيير دادهايد و حرفهاي خودتان را در آنها گنجاندهايد و بعد هم مجبور شدند آن مطالب و آثاري را که تهيه کرده بودند به يوگسلاوي ببرند.
منظور من اين است که اين مساله خيلي هوشياري ميخواست، چون بسياري از مردم هيچ اطلاعي نداشتند و شهيد بهشتي توانستند جلوي تهاجم فرهنگي شوروي سابق را بگيرند و در مقابل مفاهيم مربوط به تعليمات ديني را در کتابهاي ما بگنجانند.
چه شد رژيم شاه اين اشتباه را مرتکب شد که اجازه داد آدمهايي مثل شهيدان بهشتي و باهنر به مراکز مهم و تاثيرگذاري چون سازمان کتابهاي درسي راه پيدا کنند؟
اتفاقاً اينها به اينگونه مسائل توجه داشتند. ماموران رژيم شاه بر اين که چنين افرادي مطالب سياسي ننويسند نظارت ميکردند، اما اين که کسي برود و در سازمان کتابهاي درسي تعليمات ديني بنويسد برايشان خيلي مهم نبود، البته دراين مورد برايشان مهم بود اين افراد در کتابهاي درسي مطلبي عليه شاه و خانواده سلطنتي ننويسند که خب نمينوشتند، اما مهمتر اين بود که از نفوذ فرهنگ بيگانگان و از ميان بردن اسلام بدون سروصدا جلوگيري کنند.
شخصيتهايي مثل شهيد بهشتي و شهيد باهنر مدارک دانشگاهي گرفته بودند و از سويي شهيد باهنر در آموزش و پرورش استخدام بود و بالاخره بايد در بخشي از اين وزارتخانه استخدام ميشد. اين شهيدان در اينگونه مراکزخيلي عاقلانه و با تدبير کارهاي بزرگ و مهمي را انجام دادند و اگر مجاهدتهاي اينگونه بزرگان که خيلي از مردم هم از آن اطلاعي نداشتند، نبود در ايران هم مثل خيلي از کشورها از اسلام تنها پوستهاي باقي مانده بود و در اصل يا شرقي يا غربي بود.
با همين بحث به امروز بياييم. آيا شخصيتهاي ديني و مذهبي ما گروههاي هدفي را که آن زمان به دست آوردند حفظ کردند؟ آيا در عرصه تبليغ توانستهايم جبهه اول تبليغ اسلامي را به دست کساني بدهيم که از نظر دانش ديني کامل هستند. جبهه اول تبليغ اسلامي اکنون دست علماست يا مداحان؟
طبيعي است در حوزه علميه قم شاهد تحولات مهمي از جمله نشريات علمي و موسسات و مدارس خيلي خوب هستيم. بسياري از علوم نظير علوم قرآني و تفسيري که در گذشته در حوزهها نبود امروزه مورد توجه قرار گرفته است. در قم دانشکدهها و مدارس مخصوص علوم قرآن وجود دارد و گروههايي براي تفسير علمي و تربيتي قرآن تشکيل شده است؛ البته به اين معنا نيست که ما به حد اعلا رسيدهايم و فاصلههاي عميقي که داشتهايم پرشده است، اما اين حرکت شروع شده و ما شاهد تحولات فرهنگي فراوان هستيم.
موسسات فرهنگي که رهبر معظم انقلاب در مناطق مختلف کشور راهاندازي کردهاند باعث پيشرفتهاي خيلي خوبي شده است.
البته ما به طور مطلق نميتوانيم قضاوت کنيم همانگونه که امروزه فيلمهاي بسيار جالبي بر اساس نوشته علماي حوزه علميه تهيه شده است. ازسوي ديگر ميبينيم که بعضي مجالس مذهبي ما به دست افراد بيسوادي افتاده که تنها توانستهاند هيجاني ايجاد کنند و به دليل صداي خوبي که دارند عدهاي را به دنبال خود بکشند و يک اسلام بدلي به بازار بياورند که مانند اجناس بدلي زيادي که در بازار هست کارشان رونق هم بگيرد.
البته اين تا حدي طبيعي است. همانگونه که وقتي يک جنس خوب به بازار ميآيد عدهاي بدلي آن جنس را با همان شکل و مارک و با قيمت ارزانتري عرضه ميکنند و متاسفانه مردم اغلب جذب اين کالاها ميشوند، به گونهاي که صاحب جنس اصلي مجبور ميشود دکان خويش را جمع کند و خودش هم برود به دنبال جنس باراز مشترک. در موضوع دين و درتمام اديان هم اينچنين است که عدهاي ميآيند دين بدلي با قيمت خيلي ارزان ارائه ميکنند و مردم را از محتواي دين و تکاليف شرعي رهايي ميدهند و ميگويند اگر به مجلس من بياييد ثواب چقدر حج اکبر دارد يا اگر ظاهرفلان دعا را بخوانيد چقدر ارزش دارد و راحت مردم جذب اين چيزها ميشوند چون بسيار ارزان هستند.
اين مساله باعث ميشود مردم از محتواي دين به ظواهر و ظروف روي بياورند و وجدانشان هم آرام باشد که الحمدلله تدينمان کامل است. اين باعث ميشود ببينيم شخص ظاهر کاملاً مذهبي دارد، اما همين شخص دروغ ميگويد، کلک ميزند و... آن وقت است که ميبينيم جامعه از محتواي دين خالي شده است و از طرفي نيزجوانان ميگويند چنين افرادي که اين همه ظاهر مذهبي دارند، دروغ هم ميگويند، با هم دعوا هم ميکنند و يکديگر را لجن مال هم ميکنند، پس اين چگونه ديني است و به همين علت از دين زده ميشوند. چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند. بسياري از جوانان، دين گريز نيستند، بلکه فکر ميکنند دين بدلي، دين واقعي الهي است و به همين دليل دست از دينداري ميشويند.
چه کار بايد کرد دين و فکر بدلي خيلي تاثير بدي دارد. چه بايد کرد که مخاطب، دين اصلي و بدلي را با هم اشتباه نکنند؟
ما بايد از قرائت قرآن به سمت تفسير و محتوا و عمل به قرآن حرکت کنيم. الان در جامعه ما به صورت 24 ساعته قرآن تلاوت ميشود در صورتي که محتواي قرآن، اصل است و اينکه اين همه تاکيد شده است که قرآن بخوانيد فقط تلاوت کردن منظور نيست بلکه خواندن و فهميدن و عمل کردن و اصلاح کردن خود هم منظور است. اين کساني که چيزهاي بدلي ميآورند بين مردم و قرآن و اسلام فاصله مياندازند و وقتي قرآن کنار رفت آنها به سخنگويان اسلام و قرآن تبديل ميشوند و هرچه بخواهند به خورد مردم ميدهند و سعي ميکنند حب و بغض را هم بالا ببرند تا هرچه را به مردم القا کنند کورکورانه پذيرفته شود و اگر کسي هم خواست با اين دين بدلي مبارزه کند، بلافاصله او را تکفير ميکنند .
ما بايد در اينجا از شيوه پيامبر اکرم مدد بجوييم که با تقليد کورکورانه مبارزه کرد. هنگامي که به بتپرستان گفتند چرا اين بتها را ميپرستيد، آنها جواب دادند ما ديديم پدرانمان اين بتها را ميپرستيدند و ما نيز بتها را ميپرستيم. نسل اوليه که پيرو اديان الهي بودند دين را بدرستي درک کرده بودند و حکمت احکام را فهميده بودند و عاشقانه دين را دوست داشتند و پذيرفته بودند. نسل بعد که ميآيد، اين محتوا فراموش ميشود و چيزهايي براي يادآوري نظير مجسمه و عکس ميآورند که بيشتر به ياد خدا و پيامبر بيفتند. نسل بعدي همين حرکات و احترامي را که پدرانشان به اين يادآوريکنندهها ميگذاشتند کورکورانه پيروي ميکنند. پدر و مادرها ميدانستند که اصل صاحب مجسمه است و نه مجسمه؛ آنها ميدانند که تماشاي ماه، مورد نظر و منظور است نه عکسي که از آن در آب افتاده است. ولي نسل بعد فقط ظواهر را ميبيند و چون کار پدر و مادرش را حجت ميداند از آنها تقليد ميکند وگرنه اينگونه نبوده است که افراد در گذشته اينقدر بيشعور باشند که ندانند سنگ و چوب بيخاصيت است. اسلام آمده و با هر نوع تقليد کورکورانه، بتپرستي و مجسمهسازي که به بتپرستي منجر شود مبارزه کرده است و تمام پيروان اديان را به بازگشت به سرچشمه دعوت کرده است.
پيامبر اسلام فرموده است اي پيروان اديان الهي بياييد به آيين ابراهيم برگرديم. يهوديان و مسيحيان هردو گفتند که آيين ابراهيم آيين ماست. قرآن جوابشان را داد و گفت دين ابراهيم نه يهودي و نه مسيحي بوده، بلکه دين او؛ اسلام حنيف بوده است: ما کان ابراهيم يهودياً ولا نصرانياً ولکن کان حنيفاً مسلماً و ما کان من المشرکين.
طبق نص صريح قرآن اسلام دين تمام پيامبران بوده است چرا که خدا يکي است و دينش هم يکي است: ان الدين عند الله اسلام. ولي متاسفانه در نسلهاي بعد افرادي آمدهاند و چيزهايي را که علمايشان استنباط کردهاند به جاي اسلام واقعي نشاندهاند. پيامبر به پيروان اديان ديگر فرمودند بياييد به اصلي که بين ما مشترک است بازگرديم يعني اين که جز خدا کسي را نپرستيم و براي او شريکي قرار ندهيم و يکديگر را ارباب هم نگيريم. يک نفر از مسيحيان که مسلمان شده بود نزد پيامبر آمد و گفت: ما زماني که مسيحي بوديم يکديگر را ارباب هم نميگرفتيم. منظور از اين که اين حرف را ميگوييد چيست؟ پيامبر فرمود: آيا اين گونه نبود که هرچه را علماي شما ميگفتند شما مانند کلام خدا ميپذيرفتيد؟ گفت: چرا. پيامبر فرمود: منظور همين است.
عدهاي ميآيند دين بدلي با قيمت خيلي ارزان ارائه ميکنند و مردم را از محتواي دين و تکاليف شرعي رهايي ميدهند در هر دورهاي عالمان برداشتهايي را که از قرآن و اسلام دارند طبق شرايط مکان و زمان بيان ميکنند و کساني که تخصصي ندارند در مسائلي که نص صريحي نيست يا مسائل مستحدثه از نظر آنها استفاده ميکنند، اما متاسفانه نسلهاي بعد آن چه از اين استنباطها که طبق اميال خودشان است انتخاب ميکنند و در کنار شريعت اسلام قرار ميدهند يا اين که شريعت خدا را کمرنگ ميکنند و بعداً ميبينيد در برابر اسلام فرقههاي گوناگوني ايجاد شده است که هرکدام ميگويند اسلام واقعي چيزي است که من ميگويم. پيامبر فرمودند به سرچشمه برگرديم. ما نيامدهايم آن چيزي را که اصل شريعت ناب نبوي و نص صريح قرآن است جدا کنيم و بگوييم بقيه نظريات علما و مجتهدان است که حسابش مشخص باشد چرا که کسي درباره نص صريح نميتواند اجتهادي بکند، اما نظرات علما ممکن است بعداً عوض شود يا احتياطاتي داشته باشد که خود علما ميگويند به عالم ديگري مراجعه کنيد. در کنار اينها يک عده بيسواد با ظاهري مذهبي هم ميآيند و کمکم براي خودشان يک اسلام بدلي درست ميکنند چرا که با توجه به علاقه جوانها به هيجان، اين افراد هيجاني ايجاد ميکنند و عدهاي حتي از پيروي علما هم پايينتر بروند و به پيروي اين گروه روي ميآورند و اين در تمام اديان هم به عنوان يک آفت بزرگ وجود دارد.
همه اين حرفها درست ولي آيا يک فرد معمولي در جامعه قدرت تشخيص سرچشمه و غيرسرچشمه را دارد؟ آيا علما و دلسوزان نبايد نسبت به فردي عادي که دارد از سرچشمهها دور ميشود احساس مسووليت کنند و کمي از پرستيژ عالمانه خود براي نجات اين فرد دست بکشند؟
طبيعي است دين اصيل و واقعي و علمايي که مروج آن هستند بايد به صورت مرتب مردم را از اين انحرافات نجات بدهند. پيامبر اسلام وقتي فرزندشان به نام ابراهيم فوت کرد ناگهان خورشيد گرفت و کمکم عدهاي پيدا شدند و گفتند چون پسر پيغمبر مرده است خورشيد عزادار و تيرهپوش شده است و چون عدهاي از عوام همواره به دنبال همين گونه حرفها هستند اين زمزمهها گل کرد و بين مردم بسرعت طرفدار پيدا کرد. اين حرف به گوش پيامبر رسيد. پيامبر در همان حالت ناراحتي جنازه را رها کردند و مردم را جمع کردند و فرمودند خورشيد و ماه دو آيت از آيات خداست و نظم خاص خود را دارد و به خاطر مرگ کسي نميگيرند. شما هنگامي که اين حوادث سهمگين روي ميدهد نماز آيات بخوانيد تا آرامش بگيريد. پيامبر هر جا احساس کردند اسلام در حال تبديل شدن به يک دين خرافي و بدلي است جلوي اين انحرافات را گرفتهاند و اين درسي براي ما و علماي ما نيز هست که بايد همان ابتدا جلوي اينگونه مسائل را گرفت چرا که بعدها بسادگي نميتوان جلوي آن را گرفت.
علاوه بر اين مردم هم بايد اينقدر فرهنگ داشته باشند که زود فريب نخورند. طبيعي است که هر آدمي بيمارش را پيش بهترين متخصص ميبرد، ولي گاهي نيز انسانهايي پيدا ميشوند که ميخواهند با دوا و درمانهاي بدلي بيماران را درمان کنند در حالي که اين کارها، عاميانه است و مردم بايد آگاه باشند.
بنده وقتي در ابتداي نوجواني به حد تکليف رسيدم، وقتي رساله عمليه را باز کردم تا با خواندن آن از مراجع تقليد کنم ديدم که در آنجا نوشته است اصول دين تقليدي نيست و هرکسي بايد اصول دين خود را با دلايل عقلي خود به دست آورد و اين مساله آنقدر براي من جالب بود و جاذبه پيدا کرد که با دوستانم جلساتي گذاشتم چرا که علما اين وظيفه را به عهده خود ما قرار داده بودند. در شبهاي ماه مبارک رمضان هر شب جمع ميشديم و هر کسي موظف شده بود بخشي را بخوبي مطالعه کند و در آن جمع بحث ميکرديم. ايکاش هرکسي به آن چيزي که در ابتداي رساله عمليهاش نوشته شده عمل ميکرد. اين دستور علما برگرفته از دستور قرآن است که در اصول و آنچه نص صريح قرآن و روايات متواتر است تقليد نداريم.
اين مساله خيلي مهم است که اسلام اين همه به ما شخصيت داده و به ما گفته است اهل تحقيق باشيم و نه اهل تقليد در حالي که به گفته مولوي خلق را تقليدشان بر باد داد.
در اين ميان وظيفه گروههاي مرجعي مثل نويسندگان وهنرمندان در اين راستا چيست؟
آنها بايد وظيفه پيامبران يعني تبليغ آشکار و مبين را ادامه دهند و اين مسائل را به زبان و بياني که قابل فهم همگان باشد ارائه کنند. البته اين بيان که ميگويند بيان لفظي صرف نيست بلکه بيشتر بيان عملي است قرآن ميگويد ما اين قرآن را بر تو اي پيامبر نازل کرديم تا براي مردم آن را بيان کني. البته اين بيان، فقط بيان لفظي و تفسير نيست، بلکه مهمتر از آن اين است که پيامبر و بعد از ايشان ائمه ترجمان عملي قرآن بودند و مردم قرآن را در وجود اينها به صورت مجسم ميديدند. رفتار و گفتار پيامبر و ائمه حجت است چرا که عمل و اخلاق اين بزرگواران ترجمان قرآن است. از يکي از همسران پيامبر پرسيدند اخلاق پيامبر چگونه بود ايشان گفت: اخلاق پيامبر همان قرآن بود. مردم با ديدن اين اخلاق شيفته ميشدند و در بسياري از مناطق جهان نظير آفريقا و خاوردور و آسيايميانه اسلام با شمشير نفوذ نکرد و گسترش نيافت.
در کشورهايي مثل اندونزي و برونئي و مالزي اصلاً شمشيرنرفته است. اندونزي با آن جمعيت فراوان فقط به برکت تاجراني که مسلمان واقعي بودند يعني به مدد عدهاي که در بازار اسلامي تربيت شدهاند پيرو اسلام شد.
در بازار اسلامي، فقط کسب مال مهم نبود، چرا که در اين بازار در کنار کسب مال، کسب علم هم مهم بود. بازاريان هر روز در مدارسي که در طول بازار بود درس نيز ميخواندند. آثار اينگونه مدارس کمابيش هنوز هست. اين بازاريان هر روز با نماز شارژ ميشدند و روزهاي جمعه اين جمعيت عظيم بازار به مسجد جمعه ميپيوست و اينها آنچنان ساخته شده بودند که وقتي به کشورهاي ديگر ميرفتند مردم ديگر کشورها ميديدند که اينها دروغ نميگويند و امانتدار هستند و کم فروشي نميکنند.
در قرآن يک سوره به نام مطففين يا کم فروشان وجود دارد و اين بازاريان به گونهاي تربيت شده بودند که نه تنها کم فروشي نميکردند بلکه در پيمانهکردن و متر کردن اضافه نيز ميدادند. وقتي همه با تعجب دليل کار اين افراد را ميپرسيدند ميگفتند ما کمي بيشتر به شما ميدهيم تا خدا به مالمان برکت دهد. ممکن است پارچه در دست ما کش آمده باشد و ما مقداري اضافهتر ميدهيم تا جبران شده باشد. اگر جنسي را در جعبهاي ميگذاشتند، آن جعبه را جداگانه وزن ميکردند و جالبتر از همه وقتي که وقت نماز ميشد معامله را رها ميکردند و به نماز ميشتافتند. مردم آنچنان تحت تاثير آنها قرار ميگرفتند که از اين تاجران ميپرسيدند دين شما چيست و وقتي پاسخ ميشنيدند اسلام، ميگفتند جان ما به قربان اسلام. به ما بگوييد چگونه ميشود مسلمان شد؟
مردم اندونزي، برونئي و مالزي به برکت 9 تاجر مسلمان با ايمان مسلمان شدند. 8 نفر از سادات يمن بودند و يک نفر از اهل ايران. آنها براي اسلام تبليغ عملي کردند، ولي ما متاسفانه گاهي باعث ضد تبليغ براي اسلام ميشويم. مردم ميبينند همان کسي که به اسلام تبليغ ميکند به آنچه ميگويد عامل نيست؛ وقتي اينگونه باشد همه حرفهاي آن فرد به ضدتبليغ بدل ميشود. ما ميبينيم فيلمهاي مذهبي بسيار عالي ساخته ميشود که فردي که نقشي تاثيرگذار بازي ميکند، چندي بعد در فيلمي بازي ميکند که در آن نقش فردي جنايتکار را بازي ميکند. گاهي ما تبليغات زيادي انجام ميدهيم و فکر ميکنيم وظيفه خود را انجام دادهايم درحالي که خروجي کار را که ميبينيم اينگونه نيست. اين نشانگر اين است که کار ما عيب دارد و بايد اين عيبها را رفع کنيم.
در باره آيت الله بيآزار شيرازي
عبدالکريم بيآزار شيرازي در سال 1323 در شيراز متولد شد. وي علاوه بر تحصيلات حوزوي تا سطح دروس خارج، درجه دکتراي علوم قرآن و حديث، درجه M.A را در رشته تاريخ و تمدن اسلامي از دانشگاه مک گيل کانادا دريافت کرده و مرتبه دانشياري در فقه و حقوق دارد.
اين نويسنده و محقق علوم اسلامي و قرآني، در سالهاي اخير رئيس دانشگاه مذاهب اسلامي، عضو شورايعالي و معاون امور بينالملل مجمع جهاني التقريب، معاون پژوهشي دانشگاه الزهراء بوده است و ضمن تدريس در دانشگاههاي ايران، با دارالتقريب قاهره درترجمه مقالات رجال تقريب همکاري کرده است.
از آثار وي ميتوان به اين آثار اشاره کرد: دوره تفسير کاشف (به فارسي و عربي 8 جلد)، دوره رساله نوين امام خميني (فارسي، انگليسي، عربي و اردو 4 جلد)،دوره رساله نوين فقهي پزشکي (4 جلد)، دوره قرآن در ادبيات فارسي (4 جلد)، دوره قرآن ناطق (5 جلد)، دوره قرآن و طبيعت (فارسي، عربي، ترکي و روسي 15 جلد)، دوره داستان زندگي پيامبر (فارسي، عربي، اردو، کردي و اسپانيايي 20 جلد)، دوره امام متقين علي(عليهالسلام) (7 جلد)، دوره فاطمه پاره پيامبر (7 جلد)، دوره امام حسن(عليهالسلام) (3 جلد)، دوره سبط نبي حسين بنعلي (4 جلد)، دوره عاشورا در سرزمينها (5 جلد)، دوره خدا و اختراعات از ديدگاه علم و قرآن (6 جلد)، ميثاق در قرآن (انگليسي و فارسي)، طلوع و غروب تمدنها، جهان ديگر، گذشته و آينده جهان، همبستگي مذاهب اسلامي، اسلام آئين همبستگي، الوحدهالاسلاميه (عربي) / چاپ بيروت، توحيد کلمه (2 جلد)، آلاءالرحمن، ترجمه تصويري و تفسير سوره الرحمن (به 4زبان)، باستانشناسي و جغرافيايي تاريخي قصص قرآن، اخلاق عملي براي جوانان، تفسير سوره يوسف، المسائل المستحدثه، تقريرات درس امام خميني رحمهالله، ولايتهاي فقيه ترجمه از کتاب البيع امام خميني(ره)، تحرير اللمعه (يک دوره فقه جواهري با دستهبندي نوين همراه با مسائل مستحدثه مراجع عظام 5 جلد)، ترجمه تفسيري و تصويري دعاي عرفه، ترجمه تفسيري و تصويري دعاي کميل، مناسک حج امام خميني (فارسي و ترکي) و... .
او همچنين مقالات متعددي در حوزههاي مختلف علوم اسلامي و قرآني نگاشته است که در مجلات و نشريات تخصصي در سالهاي پيش و پس از انقلاب اسلامي منتشر شده است.
آرش شفاعي
انتهای پیام