آیت الله کاشانی به هر مصداق شرّی می گفت «انگلیسی»
صدای شیعه: 53سال قبل در چنین روزهایی، یکی از شاخص ترین پیشگامان استقلال طلبی و استعمار ستیزی در ایران معاصر، روی از جهان برگرفت و چهره به نقاب خاک سپرد. عالم مجاهد آیت الله سید ابوالقاسم حسینی کاشانی از عنفوان جوانی تا واپسین دم حیات، در عراق و ایران به مواجهه با استعمار انگلستان پرداخت و در این راه صدمات و شداید فراوانی را متحمل گشت. سایت مشرق در سالروز این واقعه تاریخی و در بازشناسی منش آن جهادگر بزرگ، با یکی از ملازمان و اصحابش، یعنی حضرت آیت الله سید رضی شیرازی به گفت و گو نشسته که نتیجه آن را پیش روی دارید.
• باب آشنائی میان شما و مرحوم آیت الله کاشانی چگونه گشوده شد؟ آغاز این آشنایی به کدامین مقطع زمانی باز می گردد؟
آشنائی ما از رابطه خانوادگی و تعاملات علمی ایشان و پدرشان با پدر من شروع شد. پدر ایشان در نجف و کاظمین با مرحوم آقای آمیرزا علی شیرازی، آقای آمیرزا محمد حسین شیرازی و جد مادری من، آقای آشیخ کاظم شیرازی مانوس بود. پدر ایشان، مرحوم آقای حاج سید مصطفی کاشانی به احتمال قریب به یقین، از شاگردان میرزای شیرازی بود. بنده هم که نوه ایشان هستم، بنابراین آشنائی خانواده های ما سابقه طولانی دارد.
• با توجه به اینکه دغدغه های آیت الله کاشانی در دو دهه آخر عمرشان، بیشتر سیاسی بود و فرصت چندانی برای حضور در محافل علمی نداشتند، از نظر جنابعالی که با ایشان مأنوس بودید و قطعاً مباحثات علمی هم داشتید، قدرت علمی و توانمندی فقهی ایشان در چه سطحی بود؟
ایشان در جوانی و در نجف به درجه اجتهاد رسیده و توانائی علمی و ذوق فقهی بسیار بالائی داشت و اگر در حوزه می ماند، بی تردید یکی از مراجع بزرگ می شد. از القاب فاخری که مراجع در احکام اجازات ایشان به کار بردهاند، مرتبت ایشان معلوم است. در آن دوران ورود یک روحانی به عرصه سیاست امر مستحسنی محسوب نمی شد، لذا همین اشتغال جدی ایشان به سیاست، نشان دهنده اوج خلوص نیت و بصیرت ایشان است که به رغم فراهم بودن زمینه ها، از مرجعیت چشم پوشید و در واقع تن به بلا داد و تلاش کرد کیان کشورهای اسلامی، به ویژه ایران و عراق را در مقابل استعمار انگلیس حفظ کند. به هر روی ایشان اگر مسیر مرجعیت را در پیش می گرفت، از بسیاری از افرادی که بعدها به عنوان مراجع بزرگ مطرح شدند، بالاتر بود. با این حال تا اواخر عمر هم، ذوق فقهی و علائق علمی خود را از دست نداد، استنباطات فقهی بسیار جالبی داشت و به رغم اینکه وقتش بیشتر صرف امور سیاسی، ملاقات ها و رتق و فتق امور مردم می شد، اما در هر فرصت مناسبی در باره یک فرع فقهی بحث می کرد. مبانی علمی محکمی داشت که همچنان محفوظ مانده بودند. البته ایشان قبل از اوجگیری مبارزات سیاسی در تهران تدریس می کرد.
• نگاه آیت الله کاشانی نسبت به انفعال روحانیون در قبال مسائل سیاسی چگونه بود؟ ایشان برای رفع این معضل چه تدابیری می اندیشید؟
ایشان خیلی تلاش کرد آنها را از سکون و سکوت در آورد و حساسیت آنها را نسبت به مسائل سیاسی برانگیزد. خود من با تحریک ایشان در بعضی از اجتماعات منزل ایشان و راهپیمائیها شرکت می کردم. ایشان در این زمینه توفیقاتی داشت، ولی از جنبه فقهی و روحانی خیلی جا نیفتاد. خود ایشان هم می دانست تا ریاست روحانیت به دستش نیفتد نمی تواند از پس استعمارگران برآید و تلاش هم کرد. البته این تلاش مربوط به اوایل بود و سرانجام پذیرفت که فرصت کافی برای پرداختن به لوازم منصب ریاست روحانیت را ندارد. تداوم تسلط بر فقه و اصول که لازمه مرجعیت هستند، وقت می خواهد که ایشان نداشت. هر چند که ایشان در جذب عدهای از روحانیون توفیقاتی داشت، اما خیلی موفق نشد. در هر حال بسیاری از آقایان علما و روحانیون تهران با مرحوم کاشانی رفیق نبودند. آقای کاشانی اساسا ضد انگلیس بود و دربار را موجب تداوم حضور و نفوذ انگلیس می دانست. ایشان به هر مصداق شر و بدی ای می گفت «انگلیسی» و معنی لغوی آن مدنظرش نبود، بلکه معنی اصطلاحی آن را در نظر داشت.
• البته انگلیسی ها هم در آزار و تبعید و زندان برای ایشان کم نگذاشتند. این رویکرد مبارزاتی، چه پیامدهایی در جامعه و نیز در میان روحانیون برای ایشان ایجاد کرد؟
بله، همین طور است. گرفتاری های زیادی برای ایشان درست کردند. آن موقع دور، دور انگلیسی ها بود و آمریکا هنوز خیلی در عرصه سیاست بین الملل شروع به شاخ و شانه کشیدن نکرده بود. شاه هم که تکلیفش معلوم بود و آقای کاشانی به خاطر ضد استعماری بودن، با شاه هم که زمینه ساز تداوم استعمار انگلیس بود، مخالفت می کرد، در حالی که گروهی معتقد بودند با شاه در افتادن یعنی آب به آسیاب کمونیستها ریختن! در هر حال این رویکرد مبارزاتی، پیامدهای خاص خودش را هم داشت.
• از ارتباط آیت الله کاشانی با عده ای از چهره های روحانی همنظر با ایشان، از جمله حضرت امام چه خاطراتی دارید؟
آقای کاشانی ایشان را خیلی دوست داشت و روی سواد و شجاعت ایشان تکیه می کرد. از طرف دیگر، نظرات امام در کتاب کشف الاسرار در مورد استعمار، استبداد و رجال تاریخ معاصر ایران کاملا مشخص است و کاملاً طبیعی است که ایشان با این طرز فکر با آقای کاشانی احساس نزدیکی کنند. من بارها از آقای کاشانی شنیدم که می گفت: بعد از خودم، برای نجات کشور، امیدم به آقای خمینی است.
• شما چگونه با فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی چگونه آشنا شدید؟ ظاهرا در دوره ای که با آیت الله کاشانی در ارتباط بودید، با آنها هم مراوداتی داشتید؟
من با مرحوم نواب در نجف آشنا شدم و با هم گردش می رفتیم. همان جا هم که بود، علیه شاه حرف های تندی می زد تا وقتی آمد ایران و کسروی را زخمی کرد و شهرتی به هم زد. چهره زیبا و مهربانی داشت. به ایران که آمدم، دوستی ما ادامه کرد. نواب سراپا شور و حرارت بود. حاضر بود برای اعتلای اسلام جانش را فدا کند که کرد. در آن زمان تبلیغات ضد دینی خیلی گسترده بود و عدهای از جوان های متدین جذب او شده بودند.
• رابطه اش با آیتالله کاشانی چگونه بود؟
چون هر دو با شاه بد بودند، آقای کاشانی تائیدشان می کرد و منزل ایشان مامن فدائیان اسلام بود. البته من چون در جریان مناسباتشان نبودم، اطلاع درستی ندارم، ولی آن مقداری که خودم به منزل آیت الله کاشانی رفت و آمد داشتم، فدائیان اسلام را آنجا می دیدم که مورد علاقه آقای کاشانی بودند.
• نقش و تأثیر آیت الله کاشانی در انقلاب اسلامی را چگونه تحلیل می کنید؟
انقلاب اسلامی ریشه های فراوان دارد، اما هر چند عده ای این حقیقت را انکار کرده اند، بار اصلی تامین استقلال کشور و دفع استعمار، دستکم در تاریخ معاصر، به دوش روحانیت بوده است. نمونه آغازین آن، جنبش تنباکو و صراحت اعجاب انگیز میرزای شیرازی در صدور آن فتوای تاریخی است که پایه های حکومت ناصرالدین شاه را لرزاند و باعث شد انگلیسی ها بساطشان را جمع کنند. بعداز آن می رسیم به انقلاب مشروطه و نقش مرحومان آخوند خراسانی، میرزای نائینی، آشیخ عبدالله مازندرانی و در تهران هم مرحوم طباطبائی، بهبهانی، آقا شیخ فضل الله در ایجاد زمینه برای انقلاب و تحریک مردم به مبارزه با دستگاه کاملا روشن است. بعد نهضت نفت که واقعا آقای کاشانی با تلاش و زحمت و در شرایطی که روحانیت مقداری از مشروطه سرخورده شده بود، با پشتکار عجیبی وارد میدان شد. البته من معتقدم که مرحوم آیتالله بروجردی هم به رغم تفاوت سلیقه با آیت الله کاشانی، در ایجاد زمینه برای انقلاب اسلامی نقش داشت. اگر ایشان حوزه را که در دوره رضاخان بسیار ضعیف شده بود، مجدداً تقویت نمی کرد و رونق نمی داد، علما و فضلائی که بعدها بخشی از بار انقلاب اسلامی را به دوش کشیدند، تربیت نمی شدند. در انقلاب هم که نقش مرحوم امام و روحانیت و مساجد بسیار روشن است.
• آیت الله کاشانی روی خود شما چقدر تأثیر داشت؟ تاچه در دوران مراوده با ایشان، به افکارشان گرایش پیدا کردید؟
من در اغلب اجتماعات سیاسی ای با اعلامیه ایشان برگزار می شدند، شرکت می کردم و در درگیری ها هم بودم. در انقلاب اسلامی هم فعال بودم. اجداد ما همه سیاسی بودند، لذا ما ذاتاً نمی توانستیم به سیاست بی اعتنا باشیم. به همین دلیل هم بود که در اوایل انقلاب، گروه فرقان مرا ترور کرد.
• آیت الله کاشانی به خاطر مخالفت با بعضی از رفتارهای دولت مصدق از سوی طرفداران او و عوامل خارجی ترور شخصیت شد. از آن دوران چه خاطره ای دارید؟
ایشان در آن دوران واقعاً تنها بود. بارها شد که به منزلش رفتم و دیدم که تک و تنها نشسته است! او مرد کارهای بزرگ، مومن، متکی به خدا و فولاد آبدیده بود. در عراق در جنگ با انگلیسی ها تا اعدام هم پیش رفته بود و از مرگ هراسی نداشت. روحیه اش عالی بود. برای خودش چیزی نمیخواست و این برخوردها برایش مهم نبودند. من بسیار ایشان را دوست داشتم و ایشان هم خیلی به من محبت داشت. به رغم اینکه وقتش عمدتاً صرف مسائل سیاسی می شد، همین که مرا می دید، می گفت: «فرعی را عنوان کن!» گاهی اصرار می کرد به جای او به مسجد پامنار بروم و نماز بخوانم که من قبول نمی کردم. بسیار متواضع و خودمانی بود.
اصلا خودش را نمی گرفت، به همین دلیل افراد از طیف های مختلف اجتماع جذب اخلاقش شده بودند. با همه تواضع و مهربانی، اگر خیانت و تخلف غیر قابل اغماضی را در حق مردم می دید، ابداً کوتاه نمی آمد. به مشکلات مردم بسیار حساس بود و سعی می کرد هر جور شده مشکل گشائی کند. من آدمی نظیر ایشان کم دیده ام. رفاقت با ایشان از خاطرات خوب زندگی من است که تا آخر عمر ایشان هم ادامه پیدا کرد.
انتهای پیام