( 0. امتیاز از )

صدای شیعه:

اشاره: حملات تروريستي داعش يکي پس از ديگري در کشورهاي عربي نگراني‌ها نسبت به افزايش تحرکات اين گروه را شدت بخشيده است. کويت، بحرين، عربستان‌سعودي؛ کشورهايي که تا کنون داعش در آنها سد امنيتي را شکسته و قرباني حملات انتحاري اين گروه تروريستي شده‌اند، تلاش مي‌کنند راهي براي مقابله با اين تحرکات بيابند. پرسش اينجاست که اين گروه تروريستي تا کجا پيش خواهد رفت؟ آيا شيعيان منطقه و ايران نيز شامل اين تهديد مي‌شوند؟ و در نهايت اينکه کدام کشورها در صف حملات تروريستي و انتحاري داعش قرار دارند؟ گفتگوي زير با دکتر مسجدجامعي کارشناس مسائل عرب و انديشه‌هاي اسلامي براي پاسخ به اين پرسشهاست. زهرا خدايي زهره نوروزپور:

خشونت و تروريسم تکفيري سلفي به شدت درخاورميانه در حال گسترش است و اين موضوع سبب شده برخي جنگ مذهبي شيعه و سني را مطرح مي‌کنند. در گذشته نيز منازعاتي در اين مورد وجود داشته است، اما اين گستردگي در به کارگيري خشونت با منازعات سابقه‌دار پيشين متفاوت مي‌نمايد؛ مثلا در اوايل ماه مبارک رمضان شاهد بوديم در کشوري مثل کويت که از سال 90 بعد از جنگ خليج فارس تقريباً هيچ مشکل امنيتي نداشته، انفجاري در مسجد شيعيان رخ مي‌دهد. آيا واقعا جريان تکفيري و تروريستي تا اين حد در کشورهايي با ضريب امنيتي بالا و جمعيتي کم، نفوذ کرده است؟ يا موضوع از قرار ديگري است؟

براي پاسخ بايد کمي به عقب بازگرديم؛ يعني به جايي که شاهد انقلابهاي عربي بوديم. شايد بتوان گفت ريشه اين تحولات در خصوص جريانهاي تکفيري و سلفي به تحولات يادشده مربوط است. بعد از سقوط بن علي در تونس و دگرگونيهاي مرتبط با «بهار عربي»، در طي اين سالها شرايط به نوعي درآمد که تعارضهاي مختلف سياسي و اجتماعي در چارچوب و در پوشش طائفگي و مذهبي متجلي شد؛ به گونه‌اي که در هيچ زماني در کل تاريخ معاصر اين گونه نبوده است؛ لذا حتي گروههايي که در گذشته و تا قبل از تحولات سالهاي اخير تعهد اولشان از نظر خود آنان مبارزه با اسرائيل و مبارزه با سلطه‌گري کشورهاي غربي بود، تغيير کردند و حالا به جاي آن تعهدات، عملاً تعهد اول آنها مبارزه با شيعيان شده است! اينکه چرا اين گونه مي‌انديشند و شيعيان را تجسم‌دهندة چه واقعيت‌هايي مي‌دانند، بحث ديگري است. در حال حاضر مهمترين عامل تجلي‌دهنده تعارضها به عنوان مناسب‌ترين بستر، مذهب است.

متأسفانه اوضاع تا بدان حد بحراني شده که عده معتنابهي از انفجار مسجد کويت اظهار خوشحالي کردند و گفتند: «با اين عمل جهادي، جمعي از رافضيان در معبدشان، و نه مسجد، کشته شدند.» در حالي که اين جنايت در ماه مبارک رمضان، روز جمعه و هنگام نماز اتفاق افتاد. اين نشان‌دهنده بيماري مهلکي است که در حال حاضر وجود دارد و بيانگر واقعيت‌هاي تلخي است.

پيش از تحولات بهار عربي و گسترش داعش هم منازعاتي از اين دست ميان شيعه و سني بود و البته در بيشتر موارد مخصوصاً در عراق و پاکستان شيعيان قرباني تفکرات سلفي و تکفيري مي‌شدند، الان و در اين برهه چه اتفاق خاصي افتاده است؟

بله به قول شما اين موضوع ريشه‌دار است؛ اما آنچه مد نظر است، تبديل شدن اين خشونتها به يک جريان رو به گسترش است. شايد بتوان گفت به نوعي سيستماتيک شده است. در حال حاضر اگر تعارضهاي مذهبي را به دقت بررسي کنيد، افکار عمومي به صورت هدفمند نسبت به شيعيان و به‌ويژه ايران تحريک مي‌شوند و اين باعث شده است که اين موج رشد فزايندة سريعي در منطقه داشته باشد. اين وقايع متأسفانه به يک جريان تبديل شده است و اينجاست که موضوع بسيار خطرناک مي‌شود.

مضاف بر اينکه منطقه گرفتار عقب‌ماندگي مهلکي نيز هست. در طي جنگهاي بالکان مواردي بود که صربها کليساهاي کرواتها را منفجر مي‌کردند يا به عکس مساجد مسلمانان را تخريب مي‌کردند؛ اما در اينجا مسجدي را که در آن افراد به صورت جمعي مشغول عبادت بودند، منفجر مي‌کنند و بعد شکرانه به جا مي‌آورند! واقعاً چنين حالتي هيچ زماني در تاريخ نبوده است. مواردي بوده، اما اينکه اين تبديل به يک جريان بشود، نبوده است. نکته مهمتر اينکه رشد چنين خشونت افسار گسيخته‌اي نشانه عقب‌ماندگي عميق منطقه است.

عقب‌ماندگي منطقه يا اعراب؟ امام علي(ع) نيز را که خليفه مسلمين بود، در مسجد به شهادت رساندند، يعني حتي در آن دوران نيز ما شاهد يک نوع تروريسم خشن افراطي بوده‌ايم که ترور خليفه مسلمين در مسجد را راهي براي رسيدن به بهشت مي‌دانسته است. آيا مي‌توان گفت اين نوع عقب‌افتادگي و خشونت کور به نوعي ريشه عربي دارد؟

بحث مربوط به شهادت امام علي(ع) و علل و عوامل و کيفيت آن موضوع جدايي است که اجازه بدهيد واردش نشويم، چون مجال زيادي مي‌طلبد؛ اما سؤال دوم شما. در واقع اين يک بحث تئوريک است. واقع اين است که ايدئولوژي تکفيري به مفهوم «داعشي» و «القاعده‌اي» خودش ذاتاً هماهنگ با خصوصيات اعراب شبه جزيرة‌العرب است، البته در حال حاضر ديگران هم هستند که به آنها ملحق مي‌شوند. اين جريان در درون خودش يک فکر است. در گذشته هم نمونه‌هاي مختلف خوارج را داشته‌ايم.

کلاً به لحاظ خصوصياتي که اين ايدئولوژي و اين فکر دارد، در تناسب کلي با سابقه، ميراث و روان‌شناسي اعراب اين منطقه است. بهتر است بگويم بيشتر ريشة «نجدي» دارد. نجدِ عربستان يک منطقه خشک، قفر، با مردماني خيلي کم‌عاطفه و پرخشونت، بدگمان و خيلي خشن است؛ يعني جغرافياي بي‌رحم اين منطقه از مردمان نجد چنين انسانهايي ساخته است. اين حرف من نيست، حافظ وهبه عالم مصري است که در ابتداي تشکيل عربستان، مشاور عبدالعزيز در زمينه سياست خارجي بود و کتابهاي مختلفي دارد که يکي از آنها کتاب ارزشمند و معتبر «تاريخ جزيره‌العرب في‌القرن عشرين» است.

وهبه بعدها سفير عربستان در انگليس مي‌شود. با آنکه خيلي به شخص عبدالعزيز و ايدئولوژي و نظام وهابي تمايل دارد، در قسمت‌هايي از کتاب درباره نجد و قبايل آن مطالبي مي‌گويد که واقعاً حيرت‌آور است. مطالبي درباره خشونت طبع مردم عادي و مقامات عربستان مي‌نويسد که انسان متعجب مي‌ماند و اينکه آنها تا چه مقدار به دور از مدنيت و مسائل مدني بوده‌اند؛ مثلا در بخشي مي‌نويسد زماني که دو قبيله عليه قبيله سوم متحد مي‌شدند، آن قبيله متحدشده اگر احساس مي‌کرد که متحدش در مقابل دشمن مشترک کم آورده و در حال شکست است، اموال و اسلحه متحد خودش را غارت مي‌کرد؛ چرا که مي‌گفتند به جاي اينکه دشمن مشترک ما آنها را غارت کند، بگذاريد خودمان که متحدشان هستيم، غارت کنيم! او نقل مي‌کند که اين جريان موجب تعجب انگليسي‌ها شد و در اين مورد داستانهايي نقل مي‌کنند.

به هر حال براي دريافت دقيق منطق فکري و رفتاري گروههاي موجود تکفيري مي‌بايد گذشته و حال نجد را در کليتش بشناسيد. شخصيت‌هاي اصلي و بانفوذ آنان عموماً نجدي هستند اگر چه در بين آنها کساني هم يافت مي‌شوند که متأثر از ايدئولوژي «قطب‌»اند.

پس شما معتقديد که خشونتهاي کنوني با خشونتهاي گذشته نسبت به شيعيان تفاوت دارد و اينها سيستماتيک شده است؟

بله، درست است؛ اما به طور خيلي خلاصه اضافه کنم که قبل از سقوط صدام، اين حوادث در نقاط مختلف اتفاق مي‌افتاد، نه در منطقه عربي، بيشتر در منطقه افغانستان و پاکستان بود. آنچه اتفاق مي‌افتاد، مبتني بر تجربه و سابقه تاريخي و در ادامه همان مسائل بود. بعد از سقوط صدام، حوادث مهمي اتفاق افتاد که کمتر به آن توجه شد. نکته مهمي که وجود داشت، ظهور زرقاوي بود. زرقاوي يکي از عناصر القاعده بود و شعارش اين بود که ما براي شکست‌دادن آمريکايي‌ها بايد در عراق ناامني ايجاد کنيم و در عمل نشان دهيم که آمريکايي‌ها قادر نيستند امنيت عراق را حفظ کنند. براي همين با هر نوع اقدامي که منجر به ثبات و استقرار عراق مي‌شد، مانند انتخابات براي تدوين قانون اساسي و يا انتخابات پارلماني و هر نوع اقدامي که دولت عراق براي نهادينه کردن نهاد‌هاي خودش در صدد انجامش برمي‌آمد، با تمام اينها مبارزه مي‌کردند. اکثريت مردم در عراق شيعيان هستند، در نتيجه شيعيان اکثريت را دارند، براي اينکه زرقاوي ناامني بيشتري ايجاد کند، شيعيان را هدف قرار مي‌داد و بمب‌گذاري در مراکز تجمع مردم، از آن زمان آغاز شد.

ايدئولوژي آنها به گونه‌اي است که اصولا براي انسان هيچ نوع ارزشي قائل نيستند. فرق آنها با مبارزان قرن بيستمي خيلي از کشورهاي ديگر اين است که انسان برايشان اهميتي ندارد؛ براي نمونه در طول مبارزات سنگيني که ارتش آزادي‌بخش ايرلند داشت، تعداد کساني که کشته شدند، به نسبت خيلي کم بودند، در اواخر دسامبر سال 1993 بمب بزرگي را نيمه‌شب در مراکز بانکي و تجاري لندن منفجر کردند. تا آنجايي که به ياد دارم، اين بمب‌گذاري دو ميليارد پوند خسارت به بار آورد و نکته اينجاست که آنها قبل از منفجر کردن اين بمب، به پليس اطلاع داده بودند تا به کسي آسيبي نرسد. اين جريان را به همين ترتيب در گروههاي بريگاد سرخ ايتاليا يا بادرماينهوف آلمان و يا جنبش باسک اسپانيا هم مي‌بينيد.

اما واقعيت اين است که متأسفانه در اين منطقه، انسان مانند سنگ، آجر و شيشه است! براي اينها مهم اين است که بحران ايجاد شود و اين بحران با کشتن مردم بي‌گناه ايجاد مي‌شود؛ لذا شروع کردند به بمب‌گذاري در قهوه‌خانه، در محل تجمع مردم، بازار، مسجد و حسينيه و از سال 2004 به بعد دههاهزار عراقي، زن، بچه، کوچک و بزرگ، بي‌گناه در طي اين بمب‌گذاري‌ها کشته شدند. از ان زمان به بعد جريان کشتن انبوه مردم براي رسيدن به اهداف سياسي تبديل به مدل مي‌شود و به سرعت گسترش پيدا مي‌کند.

البته زرقاوي تنها نبود، خيلي‌ها به اهداف او کمک مي‌کردند: از بعثي‌هاي عراق گرفته تا کشورهاي عربي منطقه. به دليل اينکه حرف آمريکايي‌ها اين بود که مي‌گفتند مي‌خواهيم از عراق يک مدل مناسب براي خاورميانه بزرگ بسازيم در نتيجه همه کشورها، در رأس آنها سوريه، عربستان و کشورهاي ديگري که در اين منطقه بودند، در وحشت فرورفتند. براي همه اينها عدم موفقيت دولت و رژيم عراق مهم بود؛ چون اگر موفق مي‌شدند، نوبت به آنها مي‌رسيد.

يعني به همين خاطر بود که در اوايل حکومت مالکي، دمشق متهم به ايجاد ناآرامي در عراق مي‌شد و حتي جنگ لفظي ميان نوري مالکي و بشار اسد درگرفت؟

بله دقيقاً. بدين علت بود که خود اسد هم احساس خطر مي‌کرد؛ يعني اينها همگي از اينکه عراق بتواند يک کشور با ثبات و دمکراتيک شود، نگران بودند. به طور طبيعي يک اجماع کلي براي حمايت از اين نوع اقدامات وجود داشت، سوريه و دولت اسد هم يکي از مهمترين کشورهايي بودند که به بعثي‌ها کمک لجستيکي و اطلاعاتي مي‌دادند. نه تنها به بعثي‌ها، بلکه به همه گروههايي که در پي ايجاد ترور و انفجار بودند! واقعيت اين است که خود دولت سوريه مستقيماً کمک مي‌کرد. از آنجا بود که کشتن انبوه مردم براي نيل به مقاصد، تبديل به يک رويه شد؛ اين رويه مرتب تشويق شد و جلو رفت!

افراط زرقاوي در کشتن توده مردم تا حدي شد که بن‌لادن و الظواهري به او پيام دادند که: «چرا توده مردم شيعه را مي‌کشي؟» القاعده ذاتاً در پي کشتن شيعيان نبود؛ ولي اين نسل برخاسته از خاکستر القاعده که با زرقاوي روي کار آمد، تفکرات وهابي داشتند و اين رويه را با تمام توان در پيش گرفتند. البته زرقاوي به بن‌لادن و الظواهري توجهي نمي‌کرد و حتي پاسخهاي تندي به آنها داد که قصد ورود به آن را ندارم و کارهاي خود را ادامه داد. القاعده مرکزي که خارج از عراق بود، زرقاوي را به عنوان «امير القاعده» در منطقه رافدين قرار داده بودند و خود کساني که او را «امير» کرده بودند، به اعمال زرقاوي اعتراض داشتند.

دوره بعد از زرقاوي که در واقع آغاز رسمي دوران داعش است، شاهد قطع ارتباط کامل اين گروه با القاعده و آغاز روند انتخاب‌شده از سوي آنها هستيم که شيعه‌کشي و جنگ مذهبي را در اولويت و تعهد اصلي خود قرار داده است.

برخي درباره داعش مي‌گويند اينها اقليت هستند و خودشان را با استفاده از رسانه‌ها و به کارگيري متخصصان روابط عمومي اکثريت نشان مي‌دهند. تصوير ديگر اين است که آنها در ميان توده‌هاي کم اطلاع مردم نفوذ کرده و از آنها چيزي شبيه لشکر مورچگان پديد آورده‌اند که هر کجا که مي‌روند عده‌اي با آنها همراه مي‌شوند. واقعيت چيست؟ آيا داعش واقعاً قدرتمند است يا نمايشي از قدرتمندي است؟

داعش نتيجه يک سير تحولي است که اگر آن را نشناسيم، نمي‌توانيم آن را به عنوان پديده‌اي که بروز و ظهور يافته به درستي و بي‌طرفانه بشناسيم. ساده‌ترين راه اين است که بگوييم داعش فرزند القاعده است يا نوع پيشرفته و خطرناکتري از القاعده‌اي است که ريشه در تفکرات وهابي و سلفي دارد.

نکته دوم اينکه مجموعه کساني را که درون داعش و پيرو اين گروه هستند، بشناسيم و بدانيم که هر يک با چه اغراض و اهدافي گرد اين گروه آمده‌اند؛ يعني اين نيست که آنها به دليل واحدي در زير اين مجموعه جمع شده باشند. عده‌اي اعتقادي هستند، عده‌اي تمايل به جرم و جنايت دارند، عده‌اي به دليل بحران هويت و حتي ممکن است برخي به دليل تمايلات هواپرستانه و پول به اين گروه پيوسته باشند. کل کساني که از کشورهاي مخصوصاً اروپا و آمريکا عضو اين گروه مي‌شوند، نسل دوم و سوم مهاجراني هستند که عموماً به اين کشورها رفته‌اند و طعم محروميت ناشي از تبعيض از عدم توان ارتقاي متناسب با ظرفيتشان را در جامعة پذيرنده چشيده‌اند، و بخشي هم به دليل وقايع ماجراجويانه است. خود حس ماجراجويي عامل مهمي است؛ بنابراين کساني که در درون اين مجموعه هستند، به دلايل مختلفي جذب اين جريان شده‌اند و حالا در بخش ايدئولوژيک هم مختلف‌اند، يعني يک تيپ واحد نيستند.

اين مجموعه در حال حاضر جمع شده‌اند از جوانهاي بعضاً بسيار باهوش و خيلي قابلِ تونسي گرفته، تا کساني که واقعاً گرسنه و محرومند. اين جريان در ذات خودش ضد تمدن است، براي همين است که آثار تاريخي را خراب مي‌کنند. رفتارشان کاملاً بدويانه است. در شرايط غير عادي است که اينها مي‌توانند حضور داشته باشند و جلو بروند؛ اما در شرايط عادي نمي‌توانند خيلي پيش بروند و ادامه دهند، زيرا هضم مي‌شوند. نکته اينجاست که رقابتهاي سياسي در بين کشورهاي منطقه منجر به کمک‌رساني مستقيم و غيرمستقيم به اين جريان شده است. کمک‌هاي لجستيکي، اسلحه و حتي بعضاً در حد معالجه کردن مجروحان. از اينها به عنوان يک ابزار استفاده مي‌شوند.

کشورهايي که از آنها استفاده مي‌کنند، در پي اين نيستند که بعد از اين چه مي‌شود؟

يکي از مشکلات منطقه اين است که چشم‌انداز بلندمدت براي مسائل خودشان ندارند. همه مسائل را روزمره و در کوتاه‌مدت مي‌بينند. عواقب آن را هيچ گاه در نظر ندارند؛ لذا اين گروهها اعم از داعش و غير داعش مورد حمايتهاي وسيع سياسي، تبليغاتي و حتي رسانه‌اي قرار مي‌گيرند. در حال حاضر آن مقداري هم که به افکار عمومي جهان اهل سنت مربوط مي‌شود، نوعي دلواپسي و نگراني درباره توسعه‌طلبي سياسي و قدرت گرفتن ايران به عنوان يک نظام مذهبي و سياسي وجود دارد. در برهه فعلي در افکار عمومي اعراب غير شيعه، مهمترين عامل دغدغه‌آور، مسأله ايران است.

ما در طي دهه اخير خيلي تلاش کرديم به آنها بفهمانيم بزرگترين خطر جهان اسلام اسرائيل است و تلاش کرديم مهمترين دغدغه آنها را اسرائيل قرار بدهيم، ولي جواب عکس داد و عملاً خود ما بزرگترين دغدغه شديم، حرفشان هم اين است که ايران در امور داخلي اعراب دخالت مي‌کند. اعراب خودشان با خودشان در حال جنگ و نزاع هستند؛ ولي مي‌گويند ايران دخالت مي‌کند! اعراب دخالتها و کشمکش‌هاي بين خود را ولو به کشتار و جنايت منجر شود، مي‌پذيرند، اما هيچ نوع دخالتي را از طرف ايران نمي‌پذيرند! خب اين افکار عمومي است که در حال حاضر وجود دارد. با توجه به اين ويژگيهايي که به طور خلاصه عرض کردم، احساس مي‌کنند که داعش اهرمي است که مي‌تواند مقابل ايران و متحدان ايران (اعم از شيعيان منطقه، علوي، دروزي، زيدي و اسماعيلي و يا هر کسي که باشد) بايستد و به آنها ضربه بزند؛ لذا بيش از اينکه نسبت به داعش گرايش مثبت داشته باشند، نسبت به ما و متحدانمان گرايش بسيار خصمانه دارند. متأسفانه رسانه‌هاي آنها هم اين مهم را فوق‌العاده تقويت کرده است. حتي شخصيت‌هاي ديني، حزبي و سياسي هم به اين مقوله دامن زده‌اند. به اين علت آن پايگاهي که داعش در افکار عمومي پيدا کرده است، عواملي پيچيده و مختلفي دارد که از مهمترين‌هايش دغدغه از توسعه‌طلبي سياسي و مذهبي ايران است؛ لذا هر آنچه با اين توسعه‌طلبي چالش داشته باشد، در کنار آن قرار مي‌گيرند.

ما شاهد جغرافيايي ميان دو پايتخت مهم عربي هستيم: از پشت دروازه‌هاي بغداد تا پشت دروازه‌هاي دمشق و در اين بين حدود 20 ميليون عرب مستضعف به معني واقعي کلمه و خصوصاً دورافتاده از علم و فرهنگ زندگي مي‌کنند. آيا با تبيين شما مي‌توان گفت که اين 20 ميليون يا عمدة آنها از ترس توسعه‌طلبي ايران يا شيعيان با داعش دست کم اگر همراه نشده‌اند، مماشات کرده و سلطه آنها را پذيرفته‌اند؟

نه، به هيچ وجه اين گونه نيست که آنهاهمراه شده باشند. همراه که قطعاً نيستند. کدام عراقي است که حاضر شود آثار تاريخي کشورش را اين طور نابود کنند؟ ولو اينکه اصلا ضد ايران باشد. اينکه اعتراض نمي‌کنند، براي اين است که نمي‌توانند. عنصر ترس و ارعاب را ناديده نگيريد. آن بحثها که در بالا شد، ابعاد سياسي بود؛ اما عناصر ديگري هم در اينکه اين مردم چنين سلطه‌اي را مي‌پذيرند، وجود دارد. دقيقاً سياست «ابن زياد» است. خطبه‌هاي ابن‌زياد را زماني که وارد کوفه مي‌شود قبل از دستگيري جناب مسلم(ع) ملاحظه کنيد. ابن زياد و پدرش با جناياتي که مرتکب شده بودند، چنان ترس و وحشتي در دل مردم انداخته بودند که تنها نام ابن‌زياد کافي بود که آنها همه قول و قرارهايشان با جناب مسلم و امام حسين(ع) را فراموش کنند. اين عنصر ترس و ارعاب الان در خصوص داعش صدق مي‌کند. نام آنها مو به تن اين مردم راست مي‌کند و آنها وحشت مي‌کنند از اينکه فکر رويارويي بکنند.

ولي گفتيد که بخشي از جهان عرب از ترس توسعه‌طلبي سياسي ايران با داعش همراه مي‌شوند.

منظور اين است که حمايتهايي از داعش در بيرون از منطقه قدرت آنها صورت مي‌گيرد که ريشه در اين ترس و بدبيني دارد. مي‌گويند داعش مي‌تواند جلوي توسعه‌طلبي ايران را بگيرد؛ اما اينکه چه بر سر آن عده‌اي که الان قرباني ظلم و خشونت داعش مي‌شوند، مي‌آيد. برايشان خيلي مهم نيست يا در درجه اول اهميت نيست. اما آن مردمي که در داخل حوزه حکومتي و سلطه داعش هستند، بر اساس گزارشها، منهاي اقليت بسيار کوچکي که به لحاظ ايدئولوژيک مانند خودشان شده‌اند يا به اعتباري مزدور اينها شده‌اند، اکثريت قريب به اتفاق ضد آنها هستند، موافق نيستند، هيچ شهروند عراقي و سوري، به هر شکلي که فرض بکنيد، مايل نيست که افتخارات و تاريخ کشورش اين طور نابود شود و يا تحت سلطه چنين مردماني قرار گيرد. ناراحت هستند، اما جرأت ابراز وجود و اعتراض ندارند.

آيا داعش مي‌تواند خطري براي عربستان باشد؟

نه، اين اشتباه بزرگي است که ما فکر مي‌کنيم داعش دامن عربستان را مي‌گيرد. اين ايدئولوژي در ذات خودش وهابي است. وهابيت در ذات عربستان است. داعش ممکن است مزاحمت‌هايي براي آنها ايجاد کند که مي‌کند، ولي به هيچ عنوان نمي‌تواند به عنوان يک جريان سازمان‌يافته مدلي را که در سوريه و عراق ايجاد کرده، در عربستان ايجاد کند. مضافاً که هم اکنون کتابهاي درسي ديني در موصل که تحت سيطره داعش است، کتابهاي ديني مدارس عربستان است!

ابوبکر البغدادي بارها تهديد کرده است مدينه و مکه را اشغال مي‌کند. پس اين تهديدات چيست؟

اينها بيشتر به يک شوخي مي‌ماند؛ زيرا آنها يکي هستند. تفکر داعش تحقق ايدئولوژي وهابيت خالص اوليه است. آنها کارهايي را انجام مي‌دهند که وهابيها در دوران اوليه يعني دوره عبدالوهاب و در دوران سعود که جد اين سعوديهاي حاضر است، در دو قرن گذشته، مرتکب مي‌شدند. آنها به هر جا حمله مي‌کردند، همين گونه رفتار مي‌کردند. قبل از سقوط مکه و مدينه در دوران عبدالعزيز وهابي، مردم شهر طائف و شهرهاي ديگر را قتل عام کردند. و اين موجب شد که مردم اين دو شهر در مقابل مهاجمان تسليم شوند؛ لذا رفتار امروز داعشي‌ها ادامه همان رفتار وهابيهاي خالص دوران اوليه است و بالاخره وهابيت امروز هم استمرار همان وهابيت است.

آيا داعش مي‌تواند از عراق تا شام حکومتي تشکيل دهد؟

ممکن است که همين رويه ادامه پيدا کند؛ ولي اينکه تبديل به يک مجموعه طبيعي قابل ادامه و استوار باشد، نه، نمي‌تواند. حتي در حد طالبان هم نمي‌شوند. طالبان به هر حال در يک دوره‌اي از 1995 تا 2001 که آمريکا به افغانستان حمله کرد، حکومت فراگير تشکيل دادند.

درباره طالبان هم ابتدا مي‌گفتند مگر مي‌شود اين جماعت خشن بي‌تمدن حکومت تشکيل دهند؟ اما ديديم که شد. حتي بعدها اين مطرح شد که اگر بن لادن در بين طالبان نبود يا آنها او را به آمريکا تحويل مي‌دادند و بهانه‌اي براي حمله به افغانستان وجود نداشت، چه بسا الان هم دست کم در جنوب افغانستان حکومت طالبان وجود داشت.

طالبان يک مجموعه منسجم است، عبارت است از اسلام حنفي پشتوني با يک تفسير خاص که در عين حال منسجم و متناسب با واقعيت‌هاي پشتوني است. داعش فاقد چنين انسجامي است. در درون طالبان، غيرپشتون فوق‌العاده کم هستند؛ اما داعش با اينکه هسته عربي دارد، اما افراد زيادي از مليت‌هاي ديگر با تفکرات و مقاصد گوناگون گرد آن آمده‌اند که اين مانع از وحدت و ايجاد يک حکومت مي‌شود.

اما در يک چيز انسجام دارند، سلفي‌گري وهابي و توسل به خشونت . آيا همين رويکرد مذهبي نمي‌تواند عامل انسجام باشد؟

نه، براي اينکه يک گروه منسجم باشد، مذهب و ايدئولوژي يک عامل مهم است، اما کافي نيست. بقيه موارد حتي مهمتر هستند و طالبان قبل از مذهب، فرهنگ محکم پشتوني داشت؛ يعني عامل قبيله‌اي، زبان، فرهنگ مشترک، تاريخ، نژاد و سپس مذهب مشترک حنفي به همراه نوعي گرايش صوفيانه. داعش عمده اينها را ندارد.

ولي الان داعش عملاً در حد فاصل دو پايتخت عربي، حکومتي دارد که مي‌جنگد، مي‌کشد، مي‌بخشد، پول توزيع مي‌کند، احکام شرعي اجرا مي‌کند. بله اگر به پذيرش سازمان ملل و مثلا تشکيل کابينه باشد، آنها حکومت ندارند، اما عملا دارند همان کارها را مي‌کنند.

مسأله پذيرش سازمان ملل نيست. در شرايط کنوني جهان ممکن نيست حکومتي در منطقه حساسي که مورد بحث ماست، تشکيل شود و دوام آورد بدون آنکه از جانب کشورهاي مختلف به رسميت شناخته شود. کشورهاي منطقه ممکن است به او کمک کنند. که مي‌کنند؛ اما نمي‌توانند آن را اعلام کنند. شرايط به گونه‌اي است که همه از آنان، حتي اگر شده به حسب ظاهر، تبرّي مي‌جويند. آنچه شما به عنوان حکومت داعش مي‌گوييد، قابل دوام نيست.

تا چه مدتي؟

هم اکنون در منطقه ما نه تنها رقابت سياسي و ديني وجود دارد، بلکه نوعي از هم گسيختگي بي‌سرانجام اجتماعي نيز هست و لذا مشکل مي‌توان گفت حکومت داعش تا کي ادامه خواهد يافت؛ اما به هر حال آنها قادر به ايجاد حکومت پايدار و حتي در حد پايداري حکومت طالبان در افغانستان دهه 90 هم نيستند.

پس تلويحاً قبول داريد که داعش ممکن است مقدمه‌اي براي اجراي سايکس پيکوي2 و تقسيم‌بندي جديد در خاورميانه باشد؟

اجمالا در اين زمينه زياد صحبت شده است. در 1982 هم يک ديپلمات معروف اسرائيلي اودد يي‌نون (Oded Yinon) نظريه جديدي در مورد مرزبندي‌هاي آينده خاورميانه که متناسب با منافع بلندمدت اسرائيل باشد، مطرح کرد. در مراکز مطالعات ژئوپوليتيک معروف است به طرح يي‌نون (Yinon Plan). او در مقاله‌اي با عنوان «استراتژيي براي اسرائيل در دهه 1980» افکارش را توضيح مي‌دهد و شکنندگي‌ها و خطوط گسل قومي، نژادي، زباني، ديني و مذهبي خاورميانه را برمي‌شمارد. ديگران هم نکات ديگري را مطرح کرده‌اند؛ ولي با توجه به شرايط موجود، شخصاً بعيد مي‌دانم که اين مرزبندي‌ها تغيير کند. اگر قرار باشد انجام شود، موردي است مثل سودان که به شمال و جنوب تقسيم شد. اين يک حالت هم استنثنايي داشت، نمي‌توانيم به منطقه و يا غير منطقه تعميم دهيم. قبلا هم جنوب سودان خيلي مرتبط با کل سودان نبود؛ ولي اگر در منطقه خاورميانه قرار باشد مرزي عوض شود نتيجه آن مرتبط با سرنوشت خيلي از کشورهاي ديگر است، در نتيجه خيلي بعيد است که مرزهاي جديدي به وجود بيايد، حداقل در آينده‌اي که ما قابل پيش‌بيني مي‌دانيم، بعيد است چنين اتفاقي رخ دهد.

داعش تا چه‌اندازه تحت مديريت مثلاً ترکيه يا عربستان است؟ مثلا اگر زماني رابطه ما با عربستان خوب شد، آيا سعودي‌ها مي‌توانند داعش را مهار کنند يا ديگر همه چيز از دستشان خارج شده است؟

مطمئناً اين دو کشور و نيز قطر و برخي از احزاب اسلامي ديگر در ايجاد گروههاي تکفيري و نيز داعش، سهم مهمي داشته‌اند؛ اما چنين نيست که بعد از تولد يک جريان، بتوان آن را مهار کرد. جريانها منطق تحولي خود را دارند و عمدتاً تحت تأثير فضايي هستند که در آن زندگي مي‌کنند. شايد تعجب کنيد که اکثر قريب به اتفاق نهادهاي ديني که عربستان در دهه 80 ايجاد کرد و عمدتاً به دليل رقابت با ايران بود، به هنگام اشغال کويت، جانب صدام را گرفتند و نه عربستان را! البته به دليل ريشه‌هاي عميقاً وهابي تفکرات داعش، شخصيت‌هاي ديني آنان مي‌توانند تا حد زيادي جلو افراط‌کاري داعشيان را بگيرند. البته اگر بخواهند، که بعيد است چنين بخواهند.

آيا توافق هسته‌اي تأثيري بر نحوه مبارزه با داعش خواهد داشت؟ اصولا آينده اين روند را چگونه پيش‌بيني مي‌کنيد؟

واقعيت اين است که صرف حضور ايران به عنوان يک کشور بزرگ و نيرومند و نيز به عنوان قطب متحدانش و ترس از گسترش نفوذش، جريانهاي مختلفي را در منطقه ايجاد و يا تشديد کرده است. در نتيجه هر آنچه بر موقعيت منطقه‌اي و بين‌المللي ايران تأثير بگذارد، بر اين جريانها هم تأثيرخواهد گذاشت؛ اما پديده‌هايي چون داعش، برآيند مجموعه عواملي هستند که از درون جوامع عربي، و تا حدودي اسلامي، برآمده‌اند و به يک جريان تبديل شده‌اند. اين جريان به سادگي از بين نخواهد رفت؛ چرا که ريشه در وضع موجود دارد و اين وضعيت کمابيش ادامه خواهد يافت و تحولات سياسي يادشده در مقطع کنوني و در کوتاه‌مدت، چندان تأثيرگذار نخواهد بود.

منبع: روزنامه اطلاعات

 

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر