نفی ارزش های اخلاقی و گرفتن نقش همسری و مادری از زن به اسم فمنیسم!
صدای شیعه: زن در اروپا تا قبل از قرن بیستم از نظر قانون و در مقام عمل فاقد حقوق انسانی بود. با آنکه در اروپا از قرن هفدهم به بعد زمزمه هایی به نام حقوق بشر آغاز شد و اعلامیه های گوناگونی از جمله اعلامیه 1688 انگلستان، 1776 آمریکا و 1789 فرانسه صادر شد، اما چون زن را فاقد هویت انسانی یا حداقل جنس پست تر می دانستند، مقصود از بشر تنها مردان بود. تنها برای اولین بار در قرن بیستم، مسئله حقوق زن در برابر مرد مطرح شد و دولت های اروپایی و آمریکایی تسلیم این امر شدند. با این حال اساسا صحبت از شرافت و هویت انسانی در غرب بی معناست، چه برای مرد و چه برای زن، زیرا در فلسفه و تفکر غربی با انکار استقلال روح و قابلیت بقای آن، انسان دارای هیچ وجه تمایزی با حیوان نیست بلکه نوعی حیوان است با قوه تعقل بیشتر؛ همچنان که با اعتقاد به حاکمیت اصل تنازع بقا در روابط انسانی، مفاهیم اخلاقی مانند عدالت، نیکی، تعاون و معنویت، خودساخته و بی معناست. به هر حال با مباحثی مانند فمنیسم وضع زنان از این هم بدتر شد و به قول معروف از آن طرف بام افتادند. در گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمین سیدابراهیم حسینی، معاون آموزشی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) به اثرات فمنیسم و مدرنیته بر وضع زنان پرداختیم که مشروح آن به حضورتان تقدیم می شود:
آقای دکتر! در برابر ستم های فراوانی که در جوامع غربی به زنان روا داشته می شد، نهضت های فمنیستی به عنوان دفاع از حقوق زن شکل گرفت، اما متأسفانه و به دلایل گوناگون، این جنبش ها خود به گونه ای دیگر بر زن جفا کردند. می توانید به مواردی از این دست اشاره کنید؟
تشابه زنان با مردان: از ادعاهایی که در میان همه یا قریب به اتفاق فمنیست ها مشترک است، نفی شرایطی است که به برتری مردان بر زنان می انجامد. طبق رویکرد فمنیستی، مردان و زنان در تمام شرایط مساوی هستند و نقش همسان دارند، لذا نمی توان در مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به مردان مزایا و نقشی را اعطا نمود که آنان را متفاوت از زنان قرار دهند، بلکه باید برای هر دو جنس شرایط برابر و یکسانی در نظر گرفت.
جین فریدمن می نویسد: فمنیستها به محض آغاز مبارزه علیه مقام اجتماعی ثانوی زنان، تفاوتهای طبیعی مفروض بین مردان و زنان و آثار این تفاوتهای فرضی بر نظام اجتماعی را زیر سؤال بردند. آنگاه مسئله چگونگی به چالش کشیدن این فرض تفاوت مطرح شد. آیا زنان باید منکر تفاوت جنسی شوند و بر این اساس که مانند مردان هستند، حقوق مساوی بخواهند؟ یا اینکه بگویند مساوی ولی متفاوت اند و خصایص ویژه زنانه آنها به قدر صفات مردانه با ارزش و مهم اند.
حضور در صحنه های اجتماعی و علمی: با توجه به نقش منفی زن در جریان فمنیستی، نقشهای مثبت این جریان را نباید نادیده گرفت. زمانی در جوامع اروپایی، زن محور شرارت و مجسمه فریبندگی و شیطان محسوب می شد، زنان از تحصیل و شرکت در امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی محروم بودند. ارسطو هر چند زنان را دارای حق حیات می دانست، اما به لزوم تحت فرمان در آوردن آنها معتقد بود و چنین می پنداشت که زنان حق آزادی و حقوق سیاسی ندارند.
ژان ژاک روسو در قراردادهای اجتماعی می گوید: زن نه برای آموزش علم و حکمت آفریده شد و نه برای تفکر و اندیشه و نه فناوری و نه سیاستمداری؛ فقط برای این آفریده شد، مادری باشد که با شیر خود فرزندش را تغذیه کند و در دوران ناتوانی آنها با عنایت ویژه خود سرپرستی نماید. پس از آن، آنان را تحویل پدری یا مربی دیگری دهد و او بازگردد به انجام وظیفه مادری خود که باردار شود و بزاید و شیر دهد و بزرگ کند ... تا آخر، خود و فرزندانش تحت تکفل مرد باشد.
اما با حمایت از حقوق زنان در غرب، زمینه تحصیل، شرکت در امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی زنان فراهم شد. زنان در غرب در کارهای اجتماعی حضور فعال دارند، البته متأسفانه به دلیل عدم پایبندی به اصول اخلاقی و دینی و سستی و نادرستی مبانی فکری جنبش های فمنیستی، برخورداری از این حقوق و امتیازها به قیمت ابتذال و انحطاط اخلاقی و سلب کرامت انسانی و شخصیت والای زنان تمام شد.
لذت گرایی: جنبش فمنیسم، از لحاظ وقایع اجتماعی ناشی از انقلاب صنعتی و نظام سرمایه داری است، اما از نظر فکری مولود رنسانس و مبتنی بر جهان بینی غرب، با مبانی فکری مدرنیته و محوریت اومانیسم است. گرایشهای فمنیستی بر این پیش فرض استوار است که انسان مصدر تشریع و بی نیاز از هدایت وحی است، پس در هیچ یک از این گرایشها، استناد به وحی و اعتقاد به حاکمیت دین در شئونات اجتماعی، پذیرفته نیست.
هدف مورد نظر فمنیستها ـ با وجود اختلاف فراوان آنها ـ جامعه ای است که در آن تفاوت گذاری براساس جنسیت، جای خود را به تشابه و همسانی در حقوق، امکانات و فرصتها بدهد تا آرمان برابری در برخورداری از رفاه مادی تحقق یابد. اصولا براساس جهان بینی غرب، توسعه در رفاه که دایره آن تنها امور مادی را شامل می شود، غایت فعالیتهاست. از زوایه دیگر مردم سالاری در بعد اجتماعی و پدرسالاری در خانواده ـ به ویژه در خانواده هسته ای ـ همواره مورد انتقاد فمنیستهای مختلف بوده است.
فمنیستهای لیبرال، ریشه فرودستی زنان را در وضع قوانین دانسته، با تأکید بر آزادی عملکردها، لذت جویی و رضایت خودمحورانه، خواستار اصلاح قوانین و ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه برای نیل به اهداف برابری طلبانه بودند. لذت گرایی، آزادی های فردی، ترویج ازدواج های آزاد، جست و جوی زندگی عاشقانه بدون ازدواج، همجنس گرایی و غیره، رویکرد دیگر فمنیسم راجع به زنان است.
رهایی از قید خانواده: رویکرد دیگر فمنیستها در قبال زنان، رهایی زنان از قید و بند خانواده است. از نظر آنان، خانواده مؤثرترین نهادی است که در ایجاد تفاوت بین مرد و زن کمک می کند. بنا بر ادعای فمنیستها، آنچه یک مرد را مرد می سازد و به زن هویت زنانه می دهد، اجتماعی و نهادهای اجتماعی مثل خانواده است. سنتهای حاکم بر جوامع هستند که آن یکی را مرد و برتر قرار می دهد و این یکی را زن و فروتن. فمنیستهای مارکسیست معتقدند نظام خانوداه، ساخته و پرداخته نظام سرمایه داری است.
با وجود تلاشهای جریان فمنیستی در زدودن نظام خانواده، بررسی اندیشمندان غربی نشان می دهد زنان، میل فطری به خانواده و وظیفه مادری و شوهرداری دارند. خانم لمیرزو می گوید: فطرت اولیه زن به خاطر وظیفه مادری و شوهرداری و صفا بخشیدن به زندگی زناشویی و تشکیل خانواده و نیز ازخودگذشتگی در راه زندگی خانوادگی سرشته شده است.
یکی دیگر از روانشناسان غربی می گوید: خداوند که جنس مذکر را برای مبارزه و تلاش آفریده، جسم و جان زن را برای مادری، عشق و بقای خانواده برگزیده است. برخی از جامعه شناسان غربی می گویند: زنان به طور طبیعی و غریزی، تمایل به کارهای خانه، از قبیل فرزندآوری و بچه داری دارند. طرفداران تساوی حقوق مرد و زن گرچه با شعارهای خود زنان را از خانه خارج و به سوی مراکز اقتصادی و خدماتی روانه کردند، اما نتوانستند تمایل قلبی زنان را به بچه داری و خانه داری از بین ببرند. بیشتر زنان شوهردار که به سن بازنشستگی نرسیده اند، هنوز هم کار با حقوق را در زندگی شان چندان مهم نمی دانند و در نظر آنها، خانه و فرزند، هدف واقعی و شغل اصلی زن است.
پیامدهای مدرنیته در تحول جایگاه و نقش زنان چه بوده است؟
مدرنیسم یکی از تحولات مهم و تأثیرگذار بر حقوق زنان در غرب است. مدرنیته تفسیر جدیدی از نقش و جایگاه زن ارائه داد که البته به لحاظ ارزشهای انسانی و دینی مثبت نبود. در اینجا نگاهی کوتاه به این تحولات می افکنیم.
نادیده گرفتن نقش طبیعی زن: اساسا طبیعت و آفرینش زن و مرد با هم تفاوتهایی دارد. بنابراین، منصب ها و مشاغل اجتماعی باید با توجه به طبیعت آنان واگذار شود. جوامع اروپایی به خیال آزادی زن، مرزهای طبیعی مرد و زن را کنار گذاشتند و مساوات همه جانبه ای میان آنها در حقوق برابر کردند. دیدگاه عمومی آنان این است که نقص زن در کمال و فضیلت، به نادرستی تربیتی مربوط است که قرنها براساس آن تربیت شده و از آغاز خلقت دنیا تاکنون در محدودیت ساختگی به سر برده است، وگرنه خلقت و طبیعت زن با مرد تفاوتی ندارد، ولی آمارگیری های جهان این نتیجه را نشان می دهد که در این کشورها، در مشاغلی که اسلام آن را با ساختار جسمی و روحی زن مناسب ندانسته است ـ مثل قضاوت، حکومت و جنگ ـ بیشتر برتری با مردان بوده و همواره عده ای کم از زنان عهده دار این گونه مشاغل شده اند.
نابودی نقش اساسی زن در خانواده: جوامع اروپایی با رویکرد فمنیستی، نقش اساسی زن را که همان وظیفه مادری و همسرداری است، تحریب کرده و در راستای اشتغال زنان در فعالیتهای صنعتی بدون در نظر گرفتن کانون خانواده و نقش حیاتی و تربیتی زن، به نام آزادی زن و برابری او با مرد، جایگاه والای زن به عنوان مربی جامعه را از بین برده است.
دنیای غرب برای خانواده به عنوان اصل اساسی و مقدس، نقشی قائل نبوده و بدین سبب، بنیان خانواده در غرب رو به ویرانی است. نظام خانواده از شیوه طبیعی خود خارج شده و عموما ازدواج با تأخیر مواجه یا سن ازدواج افزایش یافته است و همزیستی مشترک به عنوان شیوه جدید زندگی، جایگزین آن و در نتیجه باعث کاهش قداست نهاد خانواده بلکه ناپایداری و انحلال آن شده است.
مردستیزی: از پیامدهای مدرنیته و جنبش فمنیسم، ستیز میان زن و مرد است، نه همکاری آن دو. آنان نخست به دنبال رفع تبعیض از زنان بودند اما فرجام آن چیزی جز ستیز با مردان نبود. بعضی از آنان مردان را دشمن سازش ناپذیر زنان دانسته، توصیه به استقلال و خودمختار در راه برآوردن نیازهای زنان می کنند.
نفی ارزشهای اخلاقی: بی گمان در میان جوامع مختلف، سنتها و ارزشهایی حاکم است که حاصل قرنها تلاش و تجربه بشریت است و چه بسا بسیاری از آنها در ادیان الهی ریشه دارند، اما از نظر دنیای مدرن و اندیشه های فمنیستی، این ارزشها جز وسیله محکومیت زنان نبوده است. رفع حجاب و پوشش زنان و بی ارزش جلوه دادن آن، نمونه های دیگری از عواقب مدرنیته است.
منبع: شبستان
انتهای پیام