اشغالگران در سايه برنامهريزي او ناکام ماندند
نویسنده : علي احمدي فراهاني
صدای شیعه: شهيد آيتالله سيد محمد باقر حکيم در شرايطي علم مبارزه با صدام را برافراشت که اختناق کامل برکشور عراق حاکم بود. او با تشکيل «مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق» تودههاي مظلوم عراقي را به گشوده شدن روزنهاي براي رهايي از ظلم و ستم اميدوار ساخت. در سالروز شهادت آن عالم مجاهد و در گفت و شنود پيش روي، دکتر عادل عبدالمهدي از مشاوران او، به تحليل ابعاد اين تلاش مبارزاتي پرداخته است. اميد آنکه مقبول افتد.
جنابعالي از چه مقطعي و چگونه با شهيد آيتالله سيد محمدباقر حکيم آشنا شديد و اين ارتباط چگونه تداوم و توسعه يافت؟
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين. رابطه ما با خانواده شهيد آيتالله سيد محمد باقر حکيم(رضوان الله تعالي عليه)، در واقع به رابطه پدران ما برميگردد. پدرم، مرحوم عبدالمهدي در دوره پادشاهي در عراق، از پيروان مراجع ديني بود و پس از انتخاب آيتالله سيد محسن حکيم به عنوان مرجعيت اعلي، مقلد و پيرو ايشان شد و ما هم بر اساس دوستي با خاندان حکيم، رشد کرديم و تربيت شديم.
بنده با شهيد سيد مهدي حکيم - که به دست عوامل حزب بعث در جريان ديدار رسمي از خارطوم پايتخت سودان به شهادت رسيد- دوست بودم. هنگامي که شهيد آيتالله سيد محمدباقر حکيم به ايران آمد، در تهران بودم و به ديدار ايشان رفتم و درباره مسائل عراق با ايشان گفتوگو کردم. ايشان بیست و چند سال در ايران بودند، اما در آن ايام هنوز برنامه سياسي مشخصي نداشتند! يک فعال سياسي بودم و در ملاقاتهايي که با ايشان کردم، قول دادم در خدمتشان باشم و از همان زمان در کنارشان بودم و به همکاري و فعاليت مشترک با ايشان ادامه دادم.
من در آن مقطع در بيروت بودم و رابطه صميمانهام با سيد مهدي حکيم ادامه داشت. درآن روزها دفترچه پايان خدمت، شناسنامه و تسهيلاتي را براي فعالان سياسي عراق تهيه ميکردم که بتوانند راحت رفت و آمد کنند. تا زماني که مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق تشکيل و شهيد آيتالله سيد محمدباقر حکيم ابتدا سخنگو و سپس رئيس آن مجلس شد. بعد هم کار بسيج و سازماندهي طرفداران خود را که يکي از آنها خود من بودم، شروع کرد. در جلساتي که تشکيل ميداديم، درباره راهکارهاي تشکيلاتي و سازماندهي نيروهاي فعال بحث و مشورت ميکرديم. سيدِ شهيد معتقد بود در تمام فعاليتها و حرکتهايمان، فقط بايد به مردم تکيه کنيم. در آن جلسات با افراد زيادي که امروز جزو شخصيتهاي برجسته مجلس اعلا هستند، آشنا شديم.
انگيزه شما براي پيوستن به مجلس اعلا چه بود و درپي اين اقدام چه هدفي را ميجستيد؟
من در آن مرحله با تشکيلات و احزاب سياسي موافق نبودم و دنبال رهبران باتجربه و بالياقت سياسي و مورد قبول مردم عراق، ميگشتم. قبل از رفتن به بيروت، در تهران با يکي از رهبران جنبش ناسيوناليسم عربي به اسم عبدالله نصراوي مشورت کردم و به او گفتم: عراق به يک رهبر باعرضه، شايسته و اصيل- که مردم به او اعتماد داشته باشند- احتياج دارد. تشکيلات حزبي و گروهي در عراق جواب نميداد و احساسم اين بود که يک نفر ـ که از جايگاه و محبوبيت مردمي برخوردار باشد ـ بايد پرچم مبارزه با حزب بعث عراق را در دست بگيرد. من هم مثل بسياري از جوانان عراق به احزاب سياسي و رهبران آنها خوشبين نبودم و مثل اغلب مبارزان مسلمان، دنبال رهبري نظير شهيد آيتالله سيد محمدباقر حکيم ميگشتم که از جايگاه و محبوبيت مردمي برخوردار بود. حزب بعث ايشان را به حبس ابد محکوم کرد و حتي در آستانه اعدام قرار گرفت! خانواده ايشان هم همواره از سوي حزب بعث مورد آزار و تهديد جدي بودند.
اين مصائب در مورد تمام خاندان حکيم صادق است. اينطور نيست؟
همينطور است. خاندان حکيم انصافاً ايثار و پايداري بينظيري از خود نشان دادند، به همين دليل مردم به کل خاندان حکيم علاقه دارند و اين علاقه منحصر به يک فرد خاص نميشود. به هرحال در آن دوره، مردم بهويژه نسل جوان و فعالان سياسي، واقعاً رهبري آيتالله حکيم را قبول داشتند و در نتيجه بهتدريج مردم عراق در يک سوي اين جبهه قرار گرفتند و رژيم صدام در سوي ديگري. در آن شرايط سنگين اختناق مردم واقعاً به يک رهبر آيندهنگر، آگاه و انعطافپذير نياز داشتند که پرچم نهضت را به دست بگيرد و با مردم خود شفاف و مستقيم و به دور از وابستگيهاي حزبي حرف بزند. من شخصاً، به رهبري و پيشگامي ايشان کوچکترين ترديدي نداشتم. خود ايشان در آغاز تصدي رهبري مبارزات کمي مردد بود، زيرا هنوز رياست مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق به عهده ايشان نبود، ولي من و اطرافيان ايشان سعي کرديم ضرورت حضور رهبر مورد اعتماد مردم را به ايشان بقبولانيم. البته ايشان در زمره برجستهترين شخصيتهاي مخالف رژيم بعث عراق و در واقع همان رهبري بود که ميتوانست مبارزات را هدايت کند و تحولات عراق را در مسير صحيح و موفقي قرار بدهد، در حالي که بسياري از فعالان سياسي گويي کابوس سنگيني را که بر سر مردم عراق آوار شده بود، از ياد برده بودند و غير از تشکيلات آقاي حکيم، بر همه گروهها و سازمانهاي مخالف رژيم صدام، سايه شوم نااميدي افتاده بود! شهيد حکيم در چنين شرايطي از پاي ننشست و به مبارزات خود ادامه داد. ايشان مرد علم و عمل بود و همين ويژگيها بود که مرا به ايشان جلب ميکرد. ايشان يک عالم ديني و دستپرورده حوزههاي علميه بود، آنقدر در عرصه سياست تجربه و پختگي داشت که وقتي وارد ميدان مبارزه شد، به بهترين نحو به ساماندهي پرداخت و بهزودي محور و نماد رهبران و احزاب و شخصيت مخالف رژيم بعث عراق شد و همه جريانهاي سياسي و انقلابي را يکپارچه کرد.
ويژگيهاي مبارزاتي و سياسي ايشان چه بود و چه چيزهايي ايشان را از ديگر مدعيان مبارزه متمايز ميکرد؟
بسيار به سازماندهي و فعال کردن جريانات سياسي و مبارز اعتقاد داشت و از گروهگرايي، حزبگرايي و تنگنظري بيزار بود. با تشکيلات حزبي مخالفتي نداشت، ولي معتقد بود مردم بايد به يک جريان يا طيف گسترده که همه جنبشها و شخصيتها را در بر بگيرد تعلق داشته باشند، به همين دليل وقتي مجلس اعلا شکل گرفت، آن را پارلمان متحرک ناميد! همين اصطلاح نحوه تفکر سياسي و عملکرد و حرکت سازماني ايشان را نشان ميدهد.
آيا براي ايام پس از سرنگوني صدام برنامهاي داشتيد؟ آنچه پيش آمد، تا چه حد مورد توقع و انتظار شما بود؟
بله، آنچه پيش آمد، تقريباً با پيشبينيهاي ما تفاوت چنداني نداشت. ميدانستيم پس از سقوط ديکتاتوري که همه راهها به او ختم ميشد، در همه حوزهها بهشدت دچار در هم ريختگي و آشفتگي خواهيم شد و همواره توصيه ميکرديم بايد نيروهاي جايگزين آماده باشند که به سرعت مديريت نهادهاي دولتي و نهادهاي جامعه مدني را در دست بگيرند تا از بيثباتي و اختلال جلوگيري شود. ما بلافاصله پس از سقوط صدام سعي کرديم فعاليتمان را آغاز کنيم. مرحوم سيد عبدالعزيز حکيم ابتدا به شهر کوت و سپس به بغداد آمد. خودم هم همراه رزمندگان سپاه بدر - که در عراق مستقر بودند- از طريق بعقوبه به بغداد رفتم. عده ديگري از همرزمان ما از محورهاي ديگر وارد عراق شده بودند. سعي کرديم مقدمات برپايي زيارت اربعين حسيني را فراهم کنيم تا شهيد آيتالله سيدمحمدباقر حکيم طي اين مراسم وارد عراق شود، ولي اوضاع آن روز عراق طوري بود که اين امکان فراهم نشد و ناچار شديم سفر ايشان را عقب بيندازيم.
بسياري معتقد بودند اوضاع عراق ثبات ندارد و بازگشت ايشان به عراق به مصلحت نيست. خود ايشان چه اعتقادي داشت؟
ايشان صاحبنظر بود و در تصميمگيريهايش قاطعانه برخورد ميکرد، اما هرگز از مشورت با اطرافيان غافل نبود. به آنها هم توصيه ميکرد هيچگاه کاري را بدون مشورت انجام ندهند. در قبول ديدگاههاي منطقي ترديد نميکرد. بسيار مستقل بود، اما خودخواه و مستبد نبود. برخي از اطرافيان و مشاوران ايشان، در مورد بازگشت به عراق مردد بودند. مسئولان جمهوري اسلامي ايران، سوريه و کويت بهشدت با اين موضوع مخالفت کردند، اما سيد به اتکاي خدا و مردم عراق، ديگر عدم حضورش در بين مردم عراق را مصلحت نميدانست و احساس ميکرد اگر غيبتش بيش از اين طول بکشد، در ذهن مردم عراق ابهاماتي پيش ميآيد و توده مردم هم نميتوانند کسي را براي رهبري خود پيدا کنند!
هنگامي که سيد به عراق رسيد، عدهاي معتقد بودند ايشان بايد از مناطق مختلف عراق ديدن کند. من هم با اين نظر موافق بودم. در آن برهه برنامهريزي شد ايشان از کردستان، موصل، سامرا و کاظمين بازديد کند و به بغداد برود. ديدار با مردم عراق در سراسر کشور ضرورت داشت، زيرا بايد خلأ رهبري پر و به اوضاع نابسامان کشور رسيدگي ميشد.
پس از اشغال عراق توسط امريکا وضعيت عراق چگونه بود؟
بسيار نابسامان و آشفته! جريانات سياسي و مردمي سرگردان بودند و نميدانستند به کدام سمت حرکت کنند. شهيد حکيم که وارد عراق شد رهبري را به دست گرفت و با طرح شعار مقاومت سياسي عليه اشغالگران، به کشمکشهاي خطرناک خاتمه داد. شايد همين طرح مقاومت سياسي مقدمات ترور ايشان را فراهم آورد.
ديدگاهها و مواضع ايشان را چقدر شبيه ديدگاههاي آيتالله العظمي سيستاني ميبينيد؟
شهيد آيتالله سيد محمدباقر حکيم در برابر اشغالگري در عراق موضع سرسختانهاي داشت. او در تمام زمينههاي اجتماعي و سياسي يک تنه ايستاد و براي پيگيري آثار منفي اشغالگري و هدايت فعاليت سياسي به نحو مطلوب لحظهاي از پاي ننشست. اولين اقدام او استقرار در نجف و سازماندهي حوزه علميه با مشارکت مراجع بزرگ بود. همه اين مواضع با ديدگاههاي آيتالله سيستاني تطبيق دارند.
پيامدهاي تلاشهاي شهيد سيد محمدباقر حکيم چه بود؟
در آن زمان به نظر ميرسید اشغال عراق توسط امريکا تداوم داشته باشد، اما در سايه برنامههاي سياسي شهيد حکيم، برنامههاي اشغالگران ناکام ماند. ايشان ميتوانست مردم عراق را در مسير صحيح سازماندهي کند و مسئولان عراق توانستند در سايه اين انسجام در برابر اشغالگران مواضع اصولي و مثبت اتخاذ کنند و در نتيجه مشارکت همه گروههاي سياسي، احزاب و شخصيتها در بازسازي عراق فراهم شود.
شرايط کنوني عراق را درمواجهه با بحرانهاي داخلي و خارجي چگونه ارزيابي ميکنيد و به باور شما تا نيل به نقطه مطلوب رهبران مذهبي و سياسي اين کشور، چقدر فاصله وجود دارد؟
عراق براي مبارزه با تروريسم نيازمند اتکا به نيروهاي داخلي و حملات پيشگيرانه به تروريستها و مقابله فکري و سياسي با تفکر تروريسم است و اگر درست عمل نکنيم با توجه به اوضاع منطقه و تلاش دشمناني که نميخواهند تجربه دموکراسي در عراق ريشهدار شود، دچار خسارت خواهيم شد. در ابتدا تروريسم در عراق، وارداتي بود و عراقيها در آن دست نداشتند، اما با گذشت زمان عراقيها هم وارد اين معرکه شدند و حتي کشور ما به صادرکننده تروريسم تبديل شد که نمونه آن گروهک تروريستي «داعش» است! در عراق طايفههاي مختلفي وجود دارند که در گذشته با يکديگر درگير بودند اما اکنون بهرغم داشتن اختلاف و مبارزه سياسي، با يکديگر ارتباط دارند و تلاش ميکنند نفوذ خود را گسترش دهند. به نظر من اين يک فرصت مطلوب وتاريخي براي عراق است و نشان ميدهد که احزاب و طوايف مختلف، حاضرند تا براي نيل به مقاصد مهمتر و باارزشتر، اختلافات را کنار بگذارند و در برابر دشمنان بايستند. البته در چنين شرايط خطيري نقش همسايگان عراق هم مهم و تاريخي است و بهويژه نقش جمهوري اسلامي در اين ميان، از اهميت خاصي برخوردار است. خوشبختانه ايران به خوبي رسالت تاريخي خود در اين برهه را ميشناسد و به آن عمل ميکند که از اين جنبه شايسته تحسين است.
با تشکر از فرصتي که در اختيار ما قرار داديد.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام