( 0. امتیاز از )

صدای شیعه: بررسی جامعه شناختی پدیده اربعین از جمله موضوعاتی است که توسط به اصطلاح روشنفکران و در ادبیات رایج بر علوم اجتماعی ایران  کمتر به آن پرداخته شده و یا به طور کلی نادیه گرفته شده است. در این خصوص به سراغ احمد نادری عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و مدرس انسان شناسی خاورمیانه، رفتیم و در مورد ابعاد مختلف پدیده عظیم اربعین با ایشان به گفتگو نشستیم.

متن زیر مشروح مصاحبه با این استاد دانشگاه است؛

*اگر بخواهیم از بعد سیاسی و بین المللی به موضوع اربعین نگاه کنیم، این پدیده می تواند چه آثاری از این حیث داشته باشد؟

شیعیان در طول تاریخ به سبب اقلیت بودن، از طرف حکام مختلف یا جوامع مختلفی که در آن زندگی می‌کردند، همیشه مورد ظلم و ستم بوده‌اند. در حال حاضر در این یک دهه اخیر اینها توانسته‌اند با شرکت کردن در مراسم اربعین خودشان را به نوعی نشان دهند یعنی از آن حالت طرد اجتماعی تاریخی خود بیرون بیایند و یک ابراز وجود و اعلام وجود و اعلام حضوری کنند.

این دقیقا می‌تواند در معادلات چارچوب قدرت هم باشد. لذا در بعد سیاسی یا بین المللی این می‌تواند نوعی ابراز وجود و نوعی پرستیژ را نشان دهد. این هم قبل از هر چیز به همان بعد اول مذهبی که بعد هویتی-حافظه‌ای است برمی‌گردد. ضمن اینکه اگر نظرات کسانی که بر روی تشیع در غرب کار کرده‌اند را مطالعه کنیم می‌توانیم این بعد را برجسته‌تر ببینیم به این معنا که بسیاری از کسانی که بر روی تشیع تمرکز کردند، بر این ادبیات اشتراک نظر دارند که شیعیان به تعبیر گراهام فولر و رند رحیم فرانکه به نوعی «مسلمانان فراموش شده» بودند به سبب اینکه در اقلیت بودند اما الان به یک نوعی دارند بازیابی هویتی می‌کنند و این بازیابی هویتی در شکل اربعین خودش را نشان ‌می‌دهد.

این ویژگی‌ها الان در دستور کار اربعین قرار می‌گیرد به این معنا که مظاهر تام آن می‌تواند همین همبستگی اجتماعی باشد، کمک به همنوع باشد، هرکس هرچه دارد خالصانه در اختیار دیگری قرار می‌دهد و به تعبیری مردم همه نداشته‌هایشان می‌آورند و با دیگران تقسیم می‌کنند. این همان ویژگی‌های آرمان‌شهری است که در اندیشه تشیع در آخرالزمان وجود دارد.

در اندیشه تشیع این هست که امام زمان که خواهد آمد هر کسی به قدر نیازش برمی‌دارد هرکسی می‌تواند دست در جیب کنار دستی خودش بکند و نیاز خودش را تأمین کند و چیزهایی شبیه این. این کاملا در منسکی به اسم اربعین جلوه‌گر است. اینها بحث‌های کلی این پدیده به معنای اجتماعی بود.

اما یک لایه دیگر اگر در نظر بگیریم لایه سیاسی-بین‌المللی و منطقه‌ای است. اربعین به نوعی یک بین‌الملل‌گرایی شیعی است و بین‌المللی شدن شیعه است. به این معنا که در ابتدا در لایه اول ما می‌بینیم که شیعیان از تمام جهان می‌آیند در یک منسک خاص شرکت می‌کنند که این منسک در یک جغرافیای خاص برگزار می‌شود. لذا تقریبا از اکثر ملل شیعیان می‌آیند و حضور پیدا می‌کنند.

لایه دوم هم بازتاب خبری اربعین است. اربعین از سال 2006 تا الان دهمین بار است که به عنوان پرجمعیت‌ترین اجتماع بشری ثبت شده است که البته بایکوت شده همیشه این بایکوت در دو سطح بوده یکی در سطح رسانه‌های دنیا و در سطح دوم متأسفانه در میان قشر روشنفکر به معنای مصطلح آن، که به آن پرداخته نشده و یا کمتر پرداخته شده است.

در بحث بین‌الملل‌گرایی موضوع دیگر می‌تواند سیاست‌های هویتی تشیع باشد که در دستور کار جمهوری اسلامی ایران به معنای یک دولت شیعی که به عنوان یک کانون و یک مرکز هماهنگ‌کننده عمل می‌کند، قرار دارد. اربعین ارتباط تنگاتنگی با این سیاست‌ها پیدا می‌کند، چیزی که من به آن می‌گویم «عقلانیت دولتی تشیع». من در کتاب «ژئوپلتیک شیعه و اسلام سیاسی در خاورمیانه» که  به تازگی در اروپا به چاپ رسیده، بحث کردم که تشیع وقتی که به حوزه سیاست خارجی می‌رسد و یا به حوزه سیاست‌گذاری داخلی به معنای دولتی می‌رسد با نظریه ولایت فقیه، ما شاهد یک عقلانیت در درون تشیع هستیم که من به آن می‌گویم Rationality State یعنی عقلانیت دولتی.

این عقلانیت دولتی سعی می‌کند که در ابتدا یک مرکز بسازد و در لایه‌های مختلف، نفوذ این مرکز را زیاد کند و شروع به نفوذ در اطراف کند. حالا لایه‌های بحث، می تواند هویتی باشد و یا بحث نفوذ سخت و نرم می‌تواند باشد. ما می‌بینیم که جمهوری اسلامی ایران این بحث را در دستور کار خودش قرار داده است. پدیده اربعین هم بعد از فروپاشی رژیم صدام نوعی از همین عقلانیت دولتی تشیع است.

بحث دیگر که یک مقداری فراگیرتر است به آن چیزی برمی‌گردد که من به آن می‌گویم فرهنگ مقاومت، که در سطح منطقه جلوه‌گر شده است. این فرهنگ مقاومت چیزی است که با ادبیات انقلاب اسلامی شروع شد و در همان نظریه عقلانیت دولتی جلوه‌گر شد. در دهه اخیر به سبب اتفاقاتی که در منطقه افتاده این فرهنگ مقاومت پررنگ‌تر شده، یعنی ادبیات آن هم تولید شده و به نوعی تئوریزه شده است.

کنشگران، چه شیعی و چه سنی که همدلانه با جمهوری اسلامی ایران رفتار کردند، اینها آمدند و در یک محوری جمع شده‌اند به اسم محور مقاومت و این ادبیات تولید شده و در لایه عملی هم جلو می‌رود. این فرهنگ مقاومت در بحث اربعین به معنی خاص آن دنبال می‌شود. اربعین می‌تواند در بعد فرهنگی و با همان مفهوم ظلم‌ستیزی می‌تواند تجلی‌گر محور مقاومت به معنای فرهنگی باشد یعنی مقاومت فرهنگی در مقابل ظلم، در مقابل هژمونی غرب.

*با توجه به اتفاقی که بعد از پیدایش نظام وستفالی افتاد و دولت-ملت به وجود آمد، شاید تحقق نگاه امت‌محورانه تشیع یک مقدار دشوار شده باشد. راهپیمایی اربعین این نگاه امت‌محورانه را چگونه می‌تواند تقویت کند؟ این نگاه در اربعین می‌تواند تجلی پیدا کند؟

بعد از به وجود آمدن پدیده‌ای به اسم وستفالی در سال 1648 و به طور خاص‌تر بعد از اتفاقاتی که بعد از انقلاب فرانسه افتاد، یک سیستم خاصی به وجود آمد و یک نظام عقیدتی به اسم ناسیونالیسم در اروپا در قرن نوزدهم به بعد فراگیر شد. یک پدیده جدیدی را می‌بینیم که این پدیده جدید که همان دولت- ملت است و خودش را به کل دنیا تسری می‌دهد و دنیای اسلام هم از آن مصون نمانده است.

یعنی بعد از فروپاشی عثمانی و در نتیجه معاهده سایکس-پیکو که غربی‌ها و به طور خاص فرانسه و انگلیس در منطقه دولت-ملت‌ها به وجود می‌آورند و در واقع خلق می کنند، این نوع جدید از موجودیت‌های سیاسی را سعی می‌کنند بر دنیای اسلام هم سوار کنند. این نوع جدید از موجودیت سیاسی به شکل ابراز سیاسی چیزی است که در اندیشه اسلامی معنایی ندارد و نحوه بازیافت یا بازیابی مسلمانان در طول تاریخ اندیشه‌ای بوده به اسم امت.

لذا امت‌ محوری با دولت-ملت محوری فرق‌های اساسی دارد و حتی بسیاری از متفکرین اسلامی که هم در بحث اندیشه اسلامی تبحر دارند و هم در بحث روابط بین الملل و علوم سیاسی و علوم اجتماعی، معتقد هستند که این دو با هم سر ناسازگاری دارند. اما یک واقعیت تلخ وجود دارد آن هم این است که این نوع از نظام دولت-ملتی تا اطلاع ثانوی خودش را سوار بر دنیای اسلام کرده و یک شکاف عمیقی در درون دنیای اسلام ایجاد کرده است.

اندیشه‌های ناسیونالیستی، اندیشه‌های لیبرال، اندیشه‌های کمونیستی که در یک مقطع خاصی از قرن نوزدهم به بعد در دنیای اسلام اشاعه یافته اینها هر کدام در دنیای عرب و در کشورهای اسلامی در یک مقاطعی شروع به بازیگری کردند و یک اختلافاتی را در درون دنیای اسلام ایجاد کرده‌اند.

لذا یک نوستالژی بازگشت به تفکر اندیشه امت محوری همیشه در دنیای اسلام وجود داشته و مترصد تجلی بوده ولی به سبب اینکه یک مکان خاص برای تجلی وجود نداشته یا شرایط تجلی آن وجود نداشته قاعدتا تا الان این بحث بر زمین مانده است. اما بعد از پدیده فروپاشی صدام در 2003 و پررنگ شدن اربعین از 2006 به بعد (چون 2003 که صدام سقوط می‌کند تا دو سال بعد که دولت عراق ساخته می‌شود، 2005 سال شروع دموکراسی شیعی یا مردم‌سالاری شیعی در عراق است) که پدیده اربعین برجسته می‌شود، می‌بینیم که شرایط امکان یک نوع جدیدی از امت محوری که بازگشت به همان اندیشه امت محوری است فراهم شده است.

البته این بحران هویت بعد از فروپاشی عثمانی، برای اولین بار در نتیجه انقلابهای بیداری در اثر وقایع سال 2011 به بعد در جهان عرب، در بعد سنی خود، با پدیده ای به نام داعش پا به عرصه گذاشته ولذا داعش را نیز می توان در سوی مقابل اسلام عقلانی شیعی، بعنوان پاسخی به امت گرایی اسلامی، از نوع افراطی آن دانست.

لذا در اربعین می‌بینیم که از ملت‌های مختلف جمع می‌شوند در یک جا و سعی می‌کنند یک بار دیگر مفهوم امت را بازیابی کنند. اگرچه محدودیت‌های دولت- ملت همچنان وجود دارد و قاعده این است که بالاخره از مفهومی به اسم مرز می خواهی عبور کنی و وارد یک کشور دیگر شوی محدودیت‌هایی وجود دارد. اما شیعیان سعی می‌کنند که در قالب این منسک این محدودیت‌ها را نادیده بگیرند و آن امت محوری اسلامی را به شکلی کاملا عقلانی و البته با آمیزه ای از احساس برجسته کنند.

*می بینیم که پدیده اربعین توسط رسانه‌های خارجی نادیده گرفته می‌شود. این به نظر می‌رسد که پدیده اربعین علی‌رغم اینکه یک جهت گیری انقلابی دارد ولی در عمل یک پدیده آرامی است و این به نوعی می‌تواند آن اسلام ناب را به منصه ظهور برساند که همین رسانه غربی به آن نمی‌پردازند اما مثلا اگر یک اتفاقی مثل موضوع قمه‌زنی را شما می‌بینید که به خاطر اینکه چهره زشت و خشنی از تشیع نشان دهد، رسانه غربی خوب به این مسئله می‌پردازند و بر روی آن تکیه می‌کنند. توضیح خود را در این خصوص مطرح کنید که پیام اربعین چطور می‌تواند انتقال پیدا کند؟

اینکه می‌فرماید درست است، رسانه‌های غربی کمتر به این می‌پردازند و این دلیل دارد. ببینید، در یک بحث بنیادین اگر بخواهیم این موضوع را مطرح کنیم باید گفت بعد از فروپاشی شوروی برای توجیه وضعیت نوین دنیا اساسا نظریه‌هایی مطرح شد: نظریه پایان تاریخ فوکویاما، نظریه نبرد تمدنی یا نزاع تمدنی یا همان چیزی که در اصطلاح به آن Clash of Civilizationsمی‌گویند، توسط آقای هانتینگتون مطرح شد. هانتینگتون در این نظریه که یک نظریه ژئوکالچری(فرهنگ جغرافیایی) است از ژئوپلتیک دولت محور عبور می‌کند و وارد یک نوعی از ژئوکالچر می‌شود. در ژئوپلتیک دولت‌ها محور هستند در ژئوکالچر تمدن‌ها محور هستند و آقای هانتینگتون معتقد است که صحنه دنیا از این پس -یعنی بعد از فروپاشی شوروی- صحنه نزاع هشت تمدن عمده است.

این تمدن‌ها آن قدر قوی هستند که فرهنگ خودشان را برای نزاع به عرصه می‌آورند، دیگر دولت به عرصه نمی‌آید تمدن به عرصه می‌آید که ممکن است چند دولت با هم باشد حتی دولت‌ها نیستند مجموعه‌ای از مردم که بیش از پهنه دولتی هستند، آنها به پیکار می‌آیند که هشت تمدن را برجسته می‌کند. از این هشت تمدن سه تمدن که احتمال نزاع بیشتری دارند را برجسته‌تر می‌کند. تمدن کنفوسیوس به محوریت چین، تمدن اسلام که البته نمی‌گوید محوریت ایران اما قرائن نشان می‌دهد که محور این تمدن ایران است و تمدن غرب به محوریت آمریکا.

باز از این سه تمدن دو تمدن را برجسته‌تر می‌کند و می‌گوید تمدن اسلام و تمدن غرب است که امکان نزاع بیشتری دارند. علت این امر را هم این ذکر می‌کند که این دو تمدن مدعی ارزش‌های جهان‌شمول هستند یعنی کنفوسیوس، ارتودکس و چهار تمدن دیگر مدعی ارزش‌های جهان شمول نیستند، اما می گوید که هم تمدن غرب و هم تمدن اسلامی مدعی ارزش‌های جهان شمول هستند. ما یک ارزش‌هایی داریم که کل دنیا با این ارزش‌ها می‌تواند قرابت داشته باشد. در نظریه جهانی اسلام هم می‌بینیم واقعا همین قصه مطرح است یعنی آقای هانتینگتون از این منظر درست می‌گوید.

لذا اینجا نبرد تمدنی اسلام و غرب موضوعیت پیدا می‌کند، قاعدتا یک سلاح اصلی در این نبرد تمدنی رسانه است که برجسته شده و موضوعیت پیدا می‌کند. رسانه اساسا در تمدن غرب طبق تئوری نبرد تمدن‌ها باید در خدمت این قرار بگیرد که ارزش‌های تمدن اسلامی را وارونه جلوه دهد. این وارونه جلوه دادن در همین شکل معرفی اسلام‌هاست، چه نوعی از اسلام؟ هم در بعد تسنن و هم بعد تشیع، در بعد اهل تسنن ما می‌بینیم که داعش برجسته می‌شود و داعش به عنوان اسلام معرفی می‌شود. چراکه به آن اسلام هراسی و اسلام ستیزی دامن زده شود که در این امر موفق هم بوده‌اند.

در بعد شیعی هم قصه همین است. در تشیع یک دو پارگی وجود دارد که به این دو پارگی دامن زده شده است و یا پاره دوم یا پاره سیاه مطرح شده و به آن پرداخته شده است. مثلا همین قمه‌زنی و لعن و نفرین و چیزهایی شبیه به این که توسط برخی از شیعیان که من به آنها  شیعیان تکفیری می‌گویم به آن دامن زده می‌شود. یعنی تکفیر فقط در داعش و اهل سنت نیست در بخشی از شیعیان وجود دارد که همین مکتب شیرازی‌ها و کسانی که در لندن و نیویورک و جاهای دیگر جمع شدند، جز آن است.

لذا اینها برجسته می‌شوند به اینها جا داده می‌شود و حمایت می‌شوند که چهره زشتی از تشیع معرفی کنند. آن پیاده روی آرام و صلح‌آمیزی که بدون هیچ خطری کار را دنبال می‌کند و یک چهره خوب به جا می‌گذارد و یک نوعی از همبستگی را نشان می‌دهد و یک پیامی را در دل خودش دارد، وطبق تعریف من سمبل عقلانیت عاطفه محور است، منعکس نمی‌شود. لذا اساسا دنیای غرب در دستور کار خودش دارد که این نوع از ظهور و بروز اسلام را نادیده بگیرد چون اینها در بعد کلان و در صورت تکرار می‌تواند الگو قرار بگیرد این الگو خطری است برای تمدن غرب که در افکار هانتینگتون به آن اشاره کردیم.

*وجوه تمایز پیاده‌روی اربعین با کارناوال‌هایی که در غرب وجود دارد چیست؟

 متاسفانه برخی از دوستان تحلیل‌های کارناوالی از اربعین ارائه می‌دهند که آن هم تحت تأثیر جامعه‌شناسان غربی است. در کارناوال ما یک تفاوت اساسی می‌بینیم با آن چیزی که در پیاده روی اربعین وجود دارد. تفاوتی بنیادین است که به ماهیت قصه برمی‌گردد. کارناوال‌ها یک ریشه اساسا کاتولیکی-رومی دارند یعنی از روم باستان به کاتولیک آمده و در پروتستانتیزم هم خودش را متجلی کرده است. یعنی پروتستان‌ها هم مفهوم کارناوال را از کاتولیک‌ها گرفتند.

کاتولیک‌ها قبل از ورود به ماه روزه، کارهایی که در ماه روزه نمی‌توانستند انجام بدهند را در یک شکل علنی و متظاهرانه انجام می‌دهند. گوشت، غذاهای چرب، تخم مرغ و چیزهایی شبیه به این که در طول ماه روزه نمی توانند بخورند، در یک شکل متظاهرانه و ضد نظمی انجام می‌دهند و یک شکلی از ضدیت با نظم را دنبال می‌کنند.

کارناوال‌ها همیشه ضدنظم هستند یعنی در یک روز در یک مقطع زمانی تمام هنجارها را می‌شکند و به شکل دیگری عمل می‌کنند، در حالی که ما در اربعین می‌بینیم که این پدیده عین نظم است، یعنی هیچ هنجاری شکسته نمی‌شود، هیچ قانونی زیر پا گذاشته نمی‌شود و دسته‌ها به صورت منظم  به سمت یک هدف مشخص می‌روند. در طول راه کاملا مردم با همدیگر مهربان هستند، خنده‌ها و قهقه‌های ضدنظم در آنها نمی‌بینیم یا چیزهایی شبیه به این را نمی‌بینیم. لذا فرق اساسی پیاده‌روی اربعین با کارناوال‌ها مفهوم نظم و ضدیت با نظم در بعد غربی و منظم‌بودن در بعد شرقی است که غیر از این مفاهیم عقیدتی را هم در کنار آن بگذاریم آن اختلاف عقیدتی بر جای خود وجود دارد.

*به نظر می‌رسد که نظرات جامعه شناسی خیلی هم توان تحلیل را نداشته باشند اینکه به آن پرداخته نشده ناظر به این موضوع نیست؟

ممکن است بخشی این باشد یعنی نظرات موجود جامعه‌شناسی نمی‌تواند این پدیده را تحلیل کند اصلا چه کسی گفته ما برای تحلیل همه پدیده‌های اجتماعی در جوامع بشری باید به نظرات غربی مراجعه کنیم؟ این از نکته اول. نکته دوم اینکه بالاخره بحث بومی قصه چه می‌شود؟ در تئوری‌پردازی بالاخره باید به سمتی برویم که برای تحلیل پدیده اربعین به یک تئوری بومی یا یک مجموعه‌ای از تئوری‌های بومی دست پیدا کنیم لذا این می‌تواند یکی از دلایل باشد فکر می‌کنم دلایل عمیق‌تری وجود دارد.

*نه تنها در موضوع اربعین حتی در بسیاری از پدیده‌های دیگر ناظر به موضوع انقلاب اسلامی هم مطالعاتی به این شکل انجام نشده است.

متأسفانه همین است. مسئله و دغدغه روشنفکران اساسا چیزهای دیگری بوده است و یک شکاف تاریخی بین مردم و مسائل اجتماعی آنها و روشنفکران و مسائل اجتماعی مدنظر آنها وجود داشته است. این چیز جدیدی نیست همیشه این شکاف وجود داشته، اربعین هم یکی از مصداق‌های آن است. درست می‌فرمایید در مسائل انقلاب اسلامی هم مثلا راهپیمایی‌ها خیلی مورد توجه قرار نگرفته در حالی که خیلی در مورد پدیده‌های مشابه در غرب بحث شده و یک دلیل هم این است که خود غربی‌ها بحث کردند.

اساسا یک پدیده‌ای که مربوط به خودشان است را بررسی می‌کنند و قاعدتا چون بخش اعظم روشنفکران ما ترجمه‌ای هستند، مثلا کارناوال‌های غربی مسئله اینها هم می‌شود و لذا در مورد آن بحث می‌کنند. لذا برای چیزی مثل راهپیمایی 22 بهمن یا اربعین یا چیزهایی مشابه آن بحث نمی‌شود چرا؟ چون جامعه‌شناسان غربی اصلا به آن نپرداخته‌اند و به تبع آن روشنفکران ترجمه‌ای هم به آن نمی‌پردازند. لذا به تعبیری شکاف و فاصله‌ای بین مردم و مسائل اجتماعی آنها و روشنفکران و مسائل اجتماعی مدنظر آنها وجود دارد.

*به چه مسائلی در راهپیمایی اربعین می‌توان به دید تهدید نگریست؟

خطری که من می‌بینم صورت‌گرایی است. متأسفانه در اربعین صورت‌گرایی در حال غلبه است. یک کمیت گرایی را ما در اربعین داریم دنبال می‌کنیم که این خوب نیست. کمیت‌گرایی، ظاهرگرایی، صورت‌گرایی این پدیده را از محتوا خالی می‌کند. یعنی اگر ما فقط به این اهمیت بدهیم که شکل کار حفظ شود. یعنی در بعد ارزشی آن تحلیل‌ها صورت نگیرد و اگر نتوانیم از پدیده اربعین این استفاده را کنیم که عناصر معنوی واعتقادی فرهنگ شیعی را نهادینه‌تر کنیم و فقط و فقط روی این کار کنیم که خب مثلا 20 میلیون نفر آمدند، رسانه‌های ما نشان بدهند یک نوعی از پرستیژ و قدرت‌نمایی را نشان بدهیم و به همین حد بسنده کنیم؛ این خطر را دارد که در طول سال‌های بعد پدیده اربعین از محتوا خالی شود و فقط یک شکل باقی بماند.

ببینید در علوم اجتماعی ما می‌گوییم که هر پدیده‌ای یک صورت و ظاهر دارد، و یک محتوا؛ که این دو تا در یک ارتباط دیالتیکی با هم هستند، یعنی هم صورت مهم هست و هم محتوا. هر کدام از اینها را ما بیشتر بها دهیم پدیده را دچار نقصان و خلل می‌کنیم. پدیده اربعین هم به عنوان یک پدیده اجتماعی همین حالت را دارد. اگر زیاد به صورت اهمیت دهیم محتوا که آن عناصر معنوی فرهنگ شیعی است کمرنگ‌تر می‌شود و بالعکس اگر که به صورت اهمیت ندهیم با این فرض صورت را دچار خلل کردیم و فقط به محتوا اهمیت داده‌ایم، لذا این دو تا در ارتباط مستقیم با همدیگر هستند.

خطر عمده‌ای که من می‌بینیم این است که ما داریم صورتگرا می‌شویم. در بحث اربعین که این صورتگرایی با دولتگرایی و پدیده حکومتی شدن هم ارتباط تنگاتنگ پیدا می‌کند که من قبلا هم توضیح داده بودم. من یک سخنرانی در همین دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران داشتم که در آن توضیح دادم این خطر احساس می‌شود که ما داریم این حرکت را حکومتی می‌کنیم که همان صورت‌گرایی است. در توضیح آن از این مثال استفاده کردم که جشن‌های شعبانیه به سمتی رفته که از شکل مردمی آن تهی شده و شکل دولتی و حکومتی گرفته است.

درست است که حکومت مردمی است اما بهتر است که خود مردم این امور را انجام بدهند یعنی دولت تصدی‌گری نکند. این امر در اربعین هم در حال تکرار است هم دولت عراق و هم دولت جمهوری اسلامی ایران به شدت تحت تأثیر همان منطق صورت‌گرایی دارند تصدی‌گری را دنبال می‌کنند. چه نیازی هست که شهرداری تهران و سایر نهادهای دولتی در مسیر اربعین موکب بزند و در آنجا از مردم پذیرایی کنند؟ این را که مردم عراق انجام می‌دهند.

یک خطر دیگری که وجود دارد این است که ما به عنوان ایرانی داریم اربعین را هم ایرانیزه می‌کنیم. بگذاریم اربعین شکل عربی خودش داشته باشد. زیبایی آن به این است که شکل عربی داشته باشد. ببینید ما در حرم امام رضا یک صحن مفصل اختصاص به عرب‌ها دادیم عرب‌ها می‌آیند عزاداری می‌کنند سخنرانی عربی برایشان هست اما با منطق ایرانی این کار دنبال می‌شود. شکل حرم امام رضا ایرانی است، تمام قوانین ایرانی است، اگرچه بخش عربی هم برای آن در نظر گرفته شده یعنی زائرین عرب و برادران شیعه عربی که می‌آیند در داخل حرم امام رضا(ع) مهمان ما هستند، در عراق هم بگذارید این تفاوت باشد ما داریم ایرانیزه می‌کنیم.

این سبب می‌شود که نوعی مقاومت پنهان شکل بگیرد در میان اعراب که آنها هم شیعه هستند و آنها هم مثل ما هستند از بعد عقیدتی این هم یک خطری است.

در اربعین ما می‌بینیم که این تصدی‌گری‌های دولتی، این بروشورها و عکس‌ها و چیزهایی که چاپ می‌شود، اینها یک نوعی صورت‌گرایی را به وجود می‌آورد که در دل عرب‌ها یک نوعی از مقاومت بوجود می‌آورد. بگذاریم ما ایرانی‌ها آنجا مهمان اعراب، با فرهنگ عربی باشیم. این به لحاظ انسان شناختی و به لحاظ جامعه‌شناختی نه تنها مذموم نیست بلکه پسندیده است. همان‌طور که آنها در حرم امام رضا مهمان ما هستند و طبق قواعد ما رفتار می‌کنند.

منبع: مهر


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر