صدای شیعه: مجموعه پژوهشهاي تاريخنگارانه او در کتاب «موسوعه التاريخالاسلامي» در 8 جلد گرد آمده که خوشبختانه بيشتر مجلدات آن با عنوان «تاريخ تحقيقي اسلام» به فارسي منتشر شده است. اثر پژوهشي ديگر ايشان بازآفريني مقتل ابيمخنف است با عنوان «وقعهالطف» که امسال ترجمه فارسي آن با عنوان «مقتل سيدالشهدا» منتشر شده است.دقت نظر و جستوجوهاي استاد غروي در منابع کهن سبب شده است که روايت ايشان از تاريخ صدر اسلام متفاوت از روايتهاي رايج باشد. در گفتوگوي زير به وقايع پس از رحلت پيامبر(ص) و ماجراهايي که منجر به شهادت فرزند ايشان حضرت فاطمه(س) شده، پرداختهايم.
- وقتي به تاريخ رحلت پيامبر(ص) و ماجراهاي پس از نگاه ميکنيم، تمايز و ايجاد ترتيب دقيق تاريخي ميان وقايع کمي دشوار است. براي خيليها مايه تعجب است که چگونه در يک بازه زماني کوتاه مثلا 75 روزه يا 95 روزه اين همه اتفاق رخ داده است. آيا ترتيب وقايع به همانگونهاي است که ما اکنون تصور ميکنيم؟
شيخ مفيد در کتاب ارشاد تعبيري دارند؛ هنوز آب غسل کفن پيامبر(ص) خشک نشده بود که مردم ريختند به غصب حق خلافت حضرت علي(ع). اين تعبير بيشتر تمثيلي است براي سرعت و شتابي که غاصبان خلافت در انجام کارشان داشتند. اما در سالهاي بعد اين تعبير به اين شکل درآمد که هنوز آب غسل کفن پيامبر خشک نشده بود که ريختند به در خانه حضرت علي(ع) و آن اتفاقات براي همسر گراميشان حضرت فاطمه زهرا(س) پيش آمد. بسياري گمان ميکنند که بعد از ماجراي سقيفه بنيساعده و تعيين خليفه بلافاصله ماجراي هجوم به خانه حضرت اتفاق افتاد، درحاليکه وقتي وقايع تاريخي را مرور ميکنيم ميبينيم که عملا ميان اين وقايع فاصله زماني وجود دارد و اينگونه نيست که در روزهاي رحلت پيامبر(ص) اتفاق افتاده باشد. اما چون سالها از اين تمثيل استفاده شده و حتي به ادبيات و شعر شاعران و منبرها و خطابهها هم راه يافته است براي همين تفکيک اين دو موضوع کمي دشوار بهنظر ميرسد.
- نخستين اعتراضها به تغيير خلافت کي اتفاق افتاد؟
در روزهاي آخر حيات پيامبر(ص)، ايشان سپاهي را به رهبري جوان کم سن و سالي به نام اسامهبنزيد تدارک ديدند براي حرکت به منطقه بلقاء در شام که تحت حاکميت امپراتوري روم شرقي بود. بعضي از صحابه ازجمله خلفاي اول و دوم بهرغم دستور پيامبر(ص)، به بهانه حال نامساعد پيامبر(ص)، از همراهي سپاه اسلام سر باز زدند. در همين حين پيامبر(ص) رحلت کردند و ماجراي سقيفه پيش آمد.يکي از نخستين اعتراضهايي که به خليفه جديد صورت گرفت اعتراض بريدهبنحصيب اسلمي بود؛کسي که پرچمدار سپاه اسلام به رهبري اسامه بن زيد بود.
نکته ديگري که در اين ميان قابل توجه است اين است که قبيله بني اسلم تقريبا همزمان با رحلت پيامبر(ص) براي خريد آذوقه به مدينه آمدند. خليفه دوم، عمر که نقش زيادي در تغيير نظر مهاجر و انصار و تعيين ابوبکر به خلافت داشت به اعضاي قبيله بنياسلم گفت که من آذوقه شما را تأمين ميکنم شما به کمک من بياييد تا در کوچه و بازار مدينه برويم و هر کسي را که ديديد به نزد خليفه بياوريد تا با خليفه جديد بيعت کند.
- اعتراض بريدهبنحصيب کي اتفاق افتاد؟ اهميت اين ماجرا در چيست؟
اهميت ماجراي بريدهبنحصيب اين است که ما با بررسي آن ميتوانيم زمان ديگر وقايعي مثل هجوم به خانه حضرت علي(ع) را دريابيم. يکي از کارهاي ديگري که خليفه اول کرد روانه کردن سپاه اسامه بود. سپاه به منطقه شام رفت و برگشت. عليالقاعده بايد اين اتفاق حداقل 3-2 هفتهاي طول کشيده باشد. بريدهبنحصيب وقتي برگشت و از بيعت جمعي از اهالي قبيلهاش با ابوبکر باخبر شد، پرچم سپاه را که هنوز در دستش بود به زمين زد و گفت: لانبايع الا علياً. جز با علي بيعت نميکنيم. نقل است که حدود 80 نفر از اهالي قبيلهاش را با خودش همراه کرد و به مدينه برد. اهالي قبيله بنياسلم در کوچه و بازار مدينه ميگشتند و اين شعار را تکرار ميکردند که لانبايع الا علياً. البته اين شعار بهزودي تغيير کرد به: لا نبايع حتي يباع علي؛ بيعت نميکنيم تا زماني که علي بيعت کند. ابوبکر و عمر ديدند که اگر اوضاع بخواهد به همين منوال پيش برود کار برايشان دشوار خواهد شد و هر چند وقت يکبار ممکن است کسي بلند شود و عدهاي را دور خودش جمع کند حالا يا خالصاً مخلصاً و از سر باور به شايستگي حضرتعلي(ع) براي خلافت يا به اغراض و اهداف ديگر.
حتي در نهجالبلاغه آمده است که ابوسفيان هم به در خانه حضرت علي(ع) آمده و گفته است که ابوبکر از قبيله تيم است و در آن حد از شرافت و اصالت نيست که خليفه مسلمانان باشد. او خودش و حضرت را از فرزندان عبدمناف محسوب ميکرد و ميگفت که خلافت شايسته شماست. براي همين به نزد حضرت آمد تا اجازه بگيرد عدهاي را جمع کند و سر و صدايي راه بيندازد که با دست رد حضرت مواجه شد.
خليفه اول و عقل منفصل او عمر به اين نتيجه رسيدند که تا از علي(ع) بيعت نگيرند وضع همين است، براي همين اصرار زيادي کردند تا به هر قيمتي که شده هرچه زودتر حضرت علي(ع) را وادار به بيعت کنند تا ديگراني هم که بيعت نکردهاند وادار به بيعت شوند؛ حتي اگر شده بيعتي صوري و ظاهري از حضرت بگيرند.
- نقل است که چندبار براي بيعت به در خانه حضرت علي رفتند و بهرغم باور رايج، فقط يکبار نبوده است.
بله، خليفه اول نمايندگاني را براي بيعت گرفتن به در خانه حضرت علي(ع) فرستاد. بار اول حضرت آنها را برگرداند، بار دوم هم حضرت آنها را برگرداند، نقل ميکنند که: فترکوه اياما.(مدتي ايشان را رها کردند) پس طبيعتا چند هفتهاي در اين ميان فاصله افتاده است. تا اينکه براي بار سوم يا چهارم هيزم آتش گرفته با خودشان آوردند. لااقل تهديد کردند به آتش زدن. مبنايشان هم اين حديث از پيامبر(ص) بود که هرکس 3 هفته متوالي در نمازجمعه حاضر نشود در خانهاش را آتش بزنيد. البته تعبير پيامبر(ص) نمازجمعه بود که اينها به نماز جماعت گرفتند. البته اينها بهانههايي است که بهنظرم ديگران بعدها براي توجيه اين عمل تراشيدند. به هر حال در اين هجوم بود که ضربه غلاف شمشير قنفذ غلام خليفه دوم سبب مضروب شدن حضرتزهرا(س) و شهادت فرزندشان حضرت محسن(ع) پيشاز ولادت شد.
- آيا درست است که علاوه بر حضرت علي(ع) و حضرت فاطمه(س) جمع ديگري از صحابه که بيعت نکرده بودند هم در خانه حضرت در آن روز حاضر بودند؟
نزديک به 18 نام در بعضي منابع ذکر شده است، ازجمله علامه عسکري(ره) در کتاب «معالم المدرستين» نامها را ذکر کرده است، اما شايد تعبير درستتر اين باشد که اينها جزو کساني بودند که تا آن زمان بيعت نکرده بودند و به خانه حضرت رفتوآمد داشتند، نه اينکه همهشان در آن روز حاضر بودند. شايدهم بعضي از آنها در آن روز در خانه حضرت حاضر بودند.
در متون معتبر تاريخي از حضور همه اينها در روز واقعه در خانه حضرت علي(ع) سخني به ميان نيامده است به جز ماجراي زبير که نقل است در دفاع از حضرت شمشير کشيد. خليفه دوم به خالدبنوليد اشاره کرد. او شمشير را از دست زبير گرفت و به سنگي که در گوشه خانه بود زد تا شمشير او بشکند يا از کار بيفتد.
- ماجراي فدک چه زماني اتفاق افتاد؟
بنابر شواهد تاريخي ماجراي فدک پيش از اين وقايع اتفاق افتاده است. تقريبا 10روز پس از رحلت پيامبر(ص) بود که خليفه اول کارگزاران حضرت زهرا(س) را از باغ فدک اخراج و آنجا را غصب کرد. پس از آن بود که حضرت به مسجدالنبي رفتند و خطبه معروف به خطبه فدکيه را ايراد فرمودند. نقل است که حضرت «با حجاب کامل درحاليکه چادرش از بلندي به زير پاهايشان ميرفت با همراهي جمعي از زنان به مسجد آمدند» و بعد آمده است که «ما تخرم من مشيه رسولالله/ راه رفتنش تفاوتي با راه رفتن رسول خدا نداشت». از اين نقلها نتيجه ميگيريم که خطبه فدکيه پيش از هجوم به خانه و جراحت حضرت زهرا(س) بوده است چرا که پس از آن، حضرت در بستر بيماري بودهاند و طبيعتا راه رفتنشان نميتوانست بهگونهاي باشد که بگويند شبيه حضرت رسولالله راه ميرفتند.
- چرا ماجراي فدک اينقدر اهميت دارد؟
فدک در حقيقت بهانه بود؛ بهانهاي براي اعتراض به غصب خلافت؛ يعني شما اگر خطبه فدکيه را هم بخوانيد ميبينيد که حضرتزهرا(س) آنجا به ماجراي غصب خلافت و انحراف از مسير پيامبر(ص) اشاره ميکنند. در حقيقت غصب فدک را بهانهاي قرار دادهاند براي اعتراض. حتي پس از خلافت خلفاي سهگانه، زماني که خلافت به حضرت علي(ع) رسيد هم فدک بازگردانده نشد. براي همين ميشود نتيجه گرفت که فدک بهانهاي بود براي اعتراض به وضع موجود و غصب خلافت.
- من فاطمهام و پدرم محمد است
اي مردم! بدانيد که من فاطمه و پدرم محمد است. آنچه ابتدا گويم در پايان نيز ميگويم. گفتارم غلط نبوده و ظلمي در آن نيست.
پيامبري از ميان شما برانگيخته شد که رنجهاي شما بر او گران آمده و دلسوز بر شماست و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.
پس اگر او را بشناسيد ميدانيد که او پدر من بوده و پسرعموي همسرمن است، چه نيکو بزرگواري است آنکه من اين نسبت را به او دارم.
رسالت خود را با انذار انجام داد. از پرتگاه مشرکان کنارهگيري کرد، شمشير بر فرقشان نواخت، گلويشان را گرفت و با حکمت و پند و اندرز نيکو بهسوي پروردگارشان دعوت کرد. بتها را نابود ساخته و سر کينهتوزان را شکست، تا جمعشان منهزم [ويران] شده و از ميدان گريختند.
تا آنگاه که صبح روشن از پرده شب برآمد و حق نقاب از چهره برکشيد، زمامدار دين به سخن درآمد و فرياد شيطانها خاموش شد، خار نفاق از سر راه برداشته و گرههاي کفر و تفرقه از هم گشوده شد و دهانهاي شما به کلمه اخلاص باز شد، در ميان گروهي که سپيدرو و شکم به پشت چسبيده بودند. و شما بر کناره پرتگاهي از آتش قرار داشتيد و مانند جرعهاي آب بوديد و در معرض طمع طماعان قرار داشتيد، همچون آتشزنهاي بوديد که بلافاصله خاموش ميشد، لگدکوب روندگان بوديد، از آبي مينوشيديد که شتران آن را آلوده کرده بودند و از پوست درختان بهعنوان غذا استفاده ميکرديد، خوار و مطرود بوديد، ميترسيدند که مردماني که در اطراف شما بودند شما را بربايند، تا خداي تعالي بعد از چنين حالاتي شما را بهدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگهاي عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتيها کشيديد.
- آگاه باشيد که در فتنه قرار گرفتهايد
و آنگاه که خداوند براي پيامبرش خانه انبياء و آرامگاه اصفياء را برگزيد، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دين کهنه و سکوت گمراهان شکسته و پست رتبهها باقدر و منزلت شدند و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد و در خانههايتان بيامد و شيطان سر خويش را از مخفيگاه خود بيرون آورد و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوي دعوت او هستيد و براي فريب خوردن آمادهايد، آنگاه از شما خواست که قيام کنيد و مشاهده کرد که به آساني اين کار را انجام ميدهيد. شما را به غضب واداشت و ديد غضبناک هستيد، پس بر شتران ديگران نشان زديد و بر آبي که سهم شما نبود وارد شديد.
اين در حالي بود که زماني نگذشته بود و موضع شکاف زخم هنوز وسيع بود و جراحت التيام نيافته بود و پيامبر به قبر سپرده نشده بودند، بهانه آورديد که از فتنه ميهراسيد، آگاه باشيد که در فتنه قرار گرفتهايد و بهراستي جهنم، کافران را احاطه کرده است.
اين کار از شما بعيد بود و چطور اين کار را کرديد، به کجا رويآورديد، درحاليکه کتاب خدا روياروي شماست، امورش روشن و احکامش درخشان و علائم هدايتش ظاهر و محرماتش هويدا و اوامرش واضح است، ولي آن را پشت سر انداختيد، آيا بيرغبتي به آن را خواهانيد؟ يا به غيرقرآن حکم ميکنيد؟ که اين براي ظالمان بدل بدي است، و هرکس غيراز اسلام ديني را جويا باشد از او پذيرفته نشده و در آخرت از زيانکاران خواهد بود.
- چه نيک داوري است خداوند
و شما اکنون گمان ميبريد که براي ما ارثي نيست. آيا خواهان حکم جاهليت هستيد و براي اهل يقين چه حکمي بالاتر از حکم خداوند است. آيا نميدانيد؟ درحاليکه براي شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم.
اي مسلمانان! آيا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگيرند؟ اي پسر ابيقحافه [خليفه اول]، آيا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببري و من از ارث پدرم محروم باشم؟ امر تازه و زشتي آوردي، آيا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر مياندازيد؟ آيا قرآن نميگويد:«سليمان از داوود ارث برد» و در مورد خبر زکريا آنگاه که گفت: «پروردگارا مرا فرزندي عنايت فرما تا از من و خاندان يعقوب ارث برد» و فرمود: «و خويشاوندان رحمي به يکديگر سزاوارتر از ديگرانند» و فرموده: «خداي تعالي به شما درباره فرزندان سفارش ميکند که بهره پسر دو برابر دختر است» و ميفرمايد: «هنگامي که مرگ يکي از شما فرارسد بر شما نوشته شده که براي پدران و مادران و نزديکان وصيت کنيد و اين حکم حقي است براي پرهيزگاران»؟
و شما گمان ميبريد که مرا بهرهاي نبوده و سهمي از ارث پدرم ندارم، آيا خداوند آيهاي به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ يا ميگوييد: اهل دو دين از يکديگر ارث نميبرند؟ آيا من و پدرم را از اهل يک دين نميدانيد؟ يا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمويم آگاهتريد؟ اينک اين تو و اين شتر، شتري مهارزده و رحل نهاده شده، برگير و ببر، با تو در روز رستاخيز ملاقات خواهد کرد.چه نيک داوري است خداوند و نيکو دادخواهي است پيامبر، و چه نيکو وعدهگاهي است قيامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زيان ميبرند و پشيماني به شما سودي نميرساند، و براي هرخبري قرارگاهي است. پس خواهيد دانست که عذاب خوارکننده بر سر چهکسي فرود خواهد آمد و عذاب جاودانه که را شامل ميشود.
- فدک کجاست؟
فدک منطقهاي است در 160کيلومتري شمال مدينه که در زمان پيامبر(ص) محل اقامت يهوديان بوده است.
پس از فتنههاي يهود که منجر به جنگ خيبر شد و در نهايت با رشادتهاي حضرتعلي(ع) به پيروزي مسلمانان و فتح قلعه خيبر انجاميد، يهوديان با پيامبر مصالحه کردند و نيمي از باغ فدک را به پيامبر دادند. بنابر آيات سوره حشر، اموالي که بدون جنگ بهدست آيند «فيء» محسوب ميشوند و پيامبر اختيار آن را دارند که آن را به هر کسي که خواستند بدهند. پيامبر فدک را به حضرت زهرا(س) اهدا کردند تا اينکه پس از رحلت پيامبر، خليفه اول آن را به نفع خلافت مصادره کرد. استدلال ابوبکر اين بود که پيامبران ارث نميگذارند و اين حديثي است که خود از پيامبر(ص) شنيده است اما حضرت فاطمه(س) اين سخن ابوبکر را خلاف قرآن خواند و امام علي(ع) و ام ايمن را شاهد آورد که پيامبر پيش از وفاتش فدک را به او بخشيده است. ابوبکر پذيرفت و کاغذي نوشت تا کسي به فدک دستدرازي نکند. وقتي حضرتزهرا(س) از مجلس بيرون آمدند، عمر ايشان را ديد و نوشته را گرفت و پاره کرد. بهدنبال بينتيجهماندن دادخواهي، حضرت فاطمه(س) به مسجد رفتند و سخنراني معروف به خطبه فدکيه را ايراد کردند.
در سالهاي بعد در دوره عمربنعبدالعزيز و ابوالعباس سفاح و مهدي پسر منصور عباسي و مأمون عباسي، فدک به فرزندان حضرتزهرا(س) بازگردانده شد و بعدها مجددا پس گرفته شد. امروزه در اين منطقه شهري به نام الحائط بنا شده است و باغ و مسجدي آنجا وجود دارد که به بستان فاطمه(س) مشهور است.
منبع: همشهری آنلاین
انتهای پیام