( 0. امتیاز از )

صدای شیعه: انديشه صهيونيسم با هدف پايهگذاري حکومت مستقل يهود در کشور فلسطين شکل گرفت اما در واقع صهيونيسم يک جنبش سياسي است که زير علم مذهب يهود سينه ميزند. اين جنبش در اواخر قرن نوزدهم، ايدئولوژي خود را تحت عنوان «در به دري» دنبال کرد تا يهوديان را از بيوطني برهاند. لذا در سال 1884 ميلادي در يکي از شهرهاي يهودينشين شوروي به نام پينسک شخصي به نام هواوي زيون، طرح بازگشت يهوديان را به فلسطين با شعار «سال ديگر در اورشليم» تهيه کرد و 13 سال بعد، «تئودور هرتزل» روزنامهنگار اتريشي با تشکيل اولين کنگره صهيونيستها، از آن طرح يک برنامه عملي ساخت.

از سوي ديگر مبارزات کشورهاي اروپايي که به دنبال مستعمرات جديد و خصوصاً در خاورميانه ميگشتند، يکي از دلايل مهم به وجود آمدن تز صهيونيسم است. فرانسه و انگيس از جمله مستعمرهگراني بودند که سعي داشتند بر اين نقطه از جهان نفوذ کنند به طوري که دولت انگليس حتي قانوني را براي حمايت از يهودياني که حاضر به مهاجرت به فلسطين باشند، وضع کرد. براي آشنايي با تاريخچه اين مکتب و اهدافي که در ايران دنبال ميکردند با آقاي قاسم تبريزي يکي از محققان تاريخ معاصر به گفتوگو نشستيم.

اولين نشانههاي حضور صهيونيسم در ايران مربوط به چه دورهاي است؟

ابتدا لازم است به اين نکته توجه کنيد که از زمانهاي گذشته ما در کشورمان اقليتهاي ديني مختلفي همچون زرتشتي، مسيحي و يهودي داشتهايم که جزئي از ملت ما بوده و در چارچوب قواعد فرهنگ و سنت مملکت ما حرکت ميکردهاند. جريان صهيونيسم به تدريج پس از مشروطه به کشورمان ورود پيدا کرد و سبب شد يهوديت ما از آن حالت ملي و مستقل تبديل به يک وابستگي ابتدا غيرمستقيم و بعداً مستقيم به تشکيلات صهيونيستي شود. البته در سفرنامه ناصرالدين شاه زماني که به اروپا سفر ميکند، آمده که برخي انگليسيهاي صهيونيست با وي در خصوص واگذاري زمين براي استقرار يهوديان صحبت کردهاند. اروپاييان صهيونيست به شاه ايران ميگويند ما به دنبال منطقه يا کشور مستقلي براي اسکان يهوديان هستيم که ناصرالدين شاه در پاسخ ميگويد:«شما که پول داريد، اين کشورهاي خوش آب و هواي اروپايي محل مناسبي است يکي از آنها را بخريد!»

صهيونيستها فعاليتشان را ابتدا به چه صورت و در چه حوزههايي آغاز ميکنند و علت اين امر کدام است؟

صهيونيسم نخست به دو صورت در ايران نفوذ خود را آغاز کرد:

1- ابتدا با برقراري ارتباط با يهوديان ايران. صهيونيستها با تشکيل کنيسهها، تلاش کردند يهوديان ايران را به تشکيلات صهيونيستي در اروپا متصل کنند.

2- با سرمایه گذاری در تأسيس روزنامه هایی چون برق و رعد توسط عواملشان (سيدضياءالدين طباطبايي) به صورت غیر مستقیم به حمایت از صهیونیسم پرداختند.

صهيونيستها به طور رسمي از چه زمان در حکومت ايران نفوذ يافتند؟

نفوذ رسمي صهيونيسم در حکومت ايران مربوط به پس از کودتاي انگليسي سوم اسفند 1299 ميشود. طبق اسناد 27 روز بعد از کودتاي انگليسي سوم اسفند 1299 و مقارن با اول فروردين 1300 حزب صهيونيسم در ايران تأسيس ميشود و طي نامهاي به امورخارجه اعلام موجوديت ميکند. البته نام اين حزب را نميدانيم.

اسنادي از اين حزب موجود است؟

بله. نامههايي از اين حزب در روزشمار تاريخ معاصر(1) آمده است. به عنوان مثال سران اين حزب در نامهاي به وزارت امور خارجه نوشتهاند که ما قصد تأسيس حزب صهيونيسم را داريم، ما را به رسميت بشناسيد. دو هفته بعد نيز سران اين حزب نامه دومي را به امور داخله (وزارت کشور) نوشتند و اطلاع دادند که ما حزب صهيونيسم را در تمام ولايات ايران (سراسر کشور) تأسيس کردهايم چرا تا به امروز ما را به رسميت نشناختهايد! حال چطور در مدت دو هفته در تمام ولايات ايران توانستهاند اين حزب را تأسيس کنند جاي سؤال دارد!

بنابراين مشخصاً حزب صهيونيسم کار و فعاليتش را از همان دوران آغاز کرده است. همچنين در سال 1302 کنگره دوم صهيونيستها در فرانسه توسط يک ايراني تبعه فرانسه برپا ميشود. اسناد اين کنگره موجود است اما از کنگره اول سندي در دست نيست. در کنگره دوم صهيونيستها طي نامه مفصلي به دولت ايران نوشتند: «ما در ايران قصد تأسيس مجتمعهاي صهيونيستي را داريم، براي آغاز کارمان به ما زمين و آب و وسايل کشاورزي بدهيد.»

عوامل صهيونيسم از چه زمان در بخش فرهنگي نفوذ کردند؟

صهيونيستها پيش از دوره مشروطه با راهاندازي مدارسي همچون آليانس سعي کردند پايگاهي براي نفوذ در بخش فرهنگي فراهم سازند. ناگفته نماند که پس از مشروطه اين مدارس فعاليتشان را در شهر های یهود نشین ایران گسترش دادند اما تا سال 1320 فعاليتهايشان پنهان بود و ما از آنها کمتر اسناد داريم ولي مشخصاً تحت پوشش مدارس فعاليتهايي داشتهاند. اولين نشانههاي رسمي فعاليت صهيونيستها از نظر فرهنگي همانطور که اشاره شد به سالهاي 1299-1294 (پس از جنگ جهاني اول)و انتشار روزنامههاي برق و رعد توسط سيد ضياءالدين طباطبايي عامل انگليس در ايران مربوط ميشود، چراکه چاپخانه اين روزنامه توسط صهيونيستها در اختيار سيدضياء قرار گرفته بود. اين دو روزنامه به طور ضمني به دفاع از صهيونيسم مي پرداختند. هرچند در همين روزنامه رعد ما شاهد ردپاي بهائياني همچون عين الملک پدر اميرعباس هويدا نيز هستيم.

اما صهيونيستها به طور مستقل فعالیتشان را از سال 1320 در تهران با انتشار روزنامه اسرائيل و مجلهاي به نام ايسرائيل علني و پس از آن هم در سال 
1346-1345 براي تأسيس روزنامه آيندگان به مديريت داريوش همايون سرمايهگذاري مي کنند.

يکي از برنامههاي فرهنگي صهيونيسم تشويق يهوديان براي مهاجرت به فلسطين بوده است، اين مسئله از چه زمان آغاز شد؟

بله از سال1308از سوي اعضاي صهيونيسم در ايران عدهاي از يهوديان به سوي فلسطين هدايت ميشدهاند و مجموعه اسنادي که دکتر علي اکبر ولايتي منتشر کردهاند نيز بيانگر آن است که هماهنگيهايي براي رفت و آمد بين ايران و سرزمين اسرائيلي که هنوز تأسيس نشده وجود داشته است. از طرفي انتقال سرمايه و سفر يهوديان ايران به سوي فلسطين تا سالهاي 1327- 1326 بسيار قابل توجه است. به طوري که مسئله تشويق يهوديان ايران براي مهاجرت مورد اعتراض مرحوم آيتالله شيخ عبدالکريم حائري در دوران حکومت پهلوي اول نيز قرار ميگيرد و سبب نوشتن نامه اعتراضآميزي از سوي ايشان به دولت وقت ميشود.

اشاره کرديد سيدضياءالدين طباطبايي يکي از عوامل صهيونيسم در ايران بود، چه اسنادي از اين رابطه موجود است؟

درست 100 روز بعد از کودتاي سوم اسفند انگليسيها احساس ميکنند که سيد ضياء ديگر نميتواند به آنها در رسيدن به اهدافشان کمک کند از اين رو به بهانه مأموريتي ابتدا وی را به اروپا و سپس در سال 1302 راهي فلسطين ميکنند. (هرچند برخي ميگويند 1300 تا 1302 در ژنو بوده و به عنوان فرش فروش و تاجر در آنجا فعاليت ميکرده) اما اطلاع دقيقي از اينکه در فلسطين چه آموزش ديده و انجام داده در دست نيست ولي مشخصاً يکي از فعاليتهايش خريد زمين از مسلمانان و فروش آنها به يهوديان است و همچنين طبق اسناد، وي با ورود به فلسطين در سال 1302 مجتمع کشاورزي را راهاندازي کرده و تا سال 1322 نيز همانجا ساکن بوده است اما مشخص نيست وقتي سال 1322 به ايران بازميگردد چه بر سر مجتمع کشاورزياش در فلسطين ميآيد و کارنامهاش در آنجا چه بوده است؟!

آیا نفوذ عناصر صهيونيسم در حکومت ايران سبب به رسميت شناخته شدن حکومت اسرائيل از سوي دولت ايران شد؟

بله. در واقع صهيونيسم هم ابزار انگليس است و هم امريکا و از آنجا که حکومت ايران هم استعماري بوده صهيونيستها توانستند در بدنه حکومت رشد کنند، به همين دليل وقتي اسرائيل تأسيس ميشود اولين کشوري که آنان را به رسميت ميشناسد ايران است. جالب آنکه در آن زمان محمد ساعد مراغهاي از اعضاي تشکيلات فراماسونها نخستوزير بوده و اتفاقاً او هم اعلام ميکند که ما اسرائيل را به رسميت ميشناسيم، هرچند بعداً نامهاي به وزارت امور خارجه نوشته با اين مضمون که تحقيق کنيد چه کسي اسرائيل را به رسميت شناخته است!

صهيونيستها در دوره پهلوي دوم چطور فعاليتشان را ادامه دادند؟

از سال 1336 صهيونيستها به عنوان ابزار امريکا به فعاليت در ايران ميپردازند. در دوره جديد ما با ورود مئير عزري به عنوان سفير فرهنگي اسرائيل در ايران روبهرو هستيم. وي روزنامهاي در ايران منتشر ميکند به نام «ستاره شرق» که ساواک تا آخرين لحظه متوجه نميشود محل چاپ اين روزنامه کجاست، ايران يا اسرائيل! ناگفته نماند که در همين سال 1336 اسدالله علم در تماسي از مئير عزري در خواست مي کند که براي تأسيس حزبش که «مردم» نام داشته اساسنامهاي بنويسد و چند روز بعد از آن هم منوچهر اقبال از عزري در خواست مي کند که براي حزب او هم که «مليون» نام داشته اساسنامهاي بنويسد. با اين وصف مئير عزري بايد پيشتر از سال 1336 حضور فعالي داشته باشد که چنين درخواستي از وي شود.

مئير عزري در قالب سفير فرهنگي اسرائيل چه فعاليتهايي در ايران داشته است؟

عزري جاسوس پيچيدهاي بود که در شکل يک آدم فرهنگي وارد ايران شد. در اسناد آمده که وي روزنامه «ستاره شرق» را براي سناتورها و وزرا و افرادي همچون علي دشتي، مسعودي، علي اصغر حکمت، سردار فاخر حکمت و... ارسال ميکرده است. علاوه بر اين عزري طبق برنامهاي دارندگان مطبوعات و مديران مجلات و حتي رجال فرهنگي مثل بديع الزمان فروزان فر و سعيد نفيسي و... يا برخي اساتيد دانشگاه را دعوت ميکرده سفري به اسرائيل داشته باشند که عمدتاً هم آنها در بازگشت به تجليل از اسرائيل ميپرداختند. حتي سعيد نفيسي در بازگشت شعري در مدح اسرائيل و ارض موعود ميگويد.

اگرچه ساواک دستور داده بود نگذاريد کشورهاي عربي متوجه رابطه ما شوند، اما هم اسرائيليها از سفر مديران ايران در نشرياتشان مينوشتند و هم مديران مجلات ايران علناً به تعريف از اسرائيل ميپرداختند. از طرفي مئير عزري به جامعه سوسياليستهاي ايران براي چاپ نشرياتشان کمک مالي کرد. البته آنها هم در مجلاتشان نظير «نبرد و زندگي» و «علم و زندگي» به تعريف و تجليل از اسرائيل ميپرداختند.

از جمله گروههايي هم که از آنها دعوت ميشود سفري به اسرائيل داشته باشند همين «جامعه سوسياليستهاي ايران» به رهبري خليل ملکي است. تحليل جامعه سوسياليستها از سفر اين بود که اسرائيل کشور سوسياليستي است و ميتواند الگوي سوسياليسم در منطقه باشد. البته جلال آل احمد آن زمان فرانسه بود به همين خاطر همسرشان سيمين دانشور و داريوش آشوري، حسين ملک و خليل ملکي به اسرائيل سفر ميکنند و بعد آل احمد هم از فرانسه به آنها ميپیوندد.

اين سفر مربوط به چه سالي است؟

سال 1340- 1339. در بازگشت اعضايي که در اين سفر حضور داشتند به تجليل از اسرائيل ميپردازند حتي جلال هم در عين نقد يکجا از اسرائيل تعريف ميکند اما بعد که حجت الاسلام والمسلمين خسروشاهي و مقام معظم رهبري اعتراض ميکنند آل احمد متوجه اشتباهش ميشود و کتابي عليه اسرائيل مينويسد به نام «اسرائيل عامل امپرياليسم» و «اسرائيل پايگاه امپرياليسم» که اين نشانه سلامت جلال آل احمد است.

بد نيست يک خاطره از دکتر سيدمحمد مهدي جعفري بگويم. ايشان نقل ميکند: «وقتي سال 1346 آيتالله سيد محمود طالقاني از زندان آزاد شد جلال آل احمد ميخواست به ديدنشان برود که خليل ملکي هم با وي همراه ميشود. وقتي به منزل آيتالله طالقاني وارد شدند آيتالله با تشر به خليل ملکي ميگويد: چرا آنقدر از اسرائيل دفاع ميکنيد، خجالت نميکشيد؟! اما خليل در جواب ميگويد: اسرائيل يک کشور مترقي در منطقه است. دوباره آيتالله طالقاني با عصبانيت ميگويد: اين مزخرفات چيست، اسرائيل در آن کشور جنايت کرده، وقتي براي کنفرانس اسلامي به اردن سفر کرده بودم ديدم که پشت سيمهاي خاردار مردم آواره چه وضعيت بدي دارند. بيش از يک ميليون نفر در آنجا آواره هستند. اما خليل ملکي زيربار نميرود و ميگويد: مشکل، حکام عرب در منطقه هستند.

آيتالله طالقاني در جواب ميگويد: اين مشکل را ما نيز داريم و اين مشکل ما هم هست ولي ربطي به آنچه تو ميگويي ندارد. اما خليل ميگويد: اسرائيل يک کشور سوسياليستي مترقي در متن يک جامعه فئودالي است» که بلافاصله جلال ميگويد: رئيس اينکه تو ميگويي من هم ديدهام اينطور که ميگويي نيست. خليل ميگويد: پس آنکه ما ديديم چه بود؟ و جلال در جواب ميگويد: خر رنگ کني؟»

داريوش آشوري هم در جلسات انجمن روشنفکران يهود به تعبير ما تشکيلات صهيونيستي در مورد ايرانشناسي يهود سخنرانيهايي داشته است. در کل جامعه سوسياليستها تا آخر مدافع اسرائيل بود حتي خليل ملکي در جلسه سال 1346 مطرح ميکند سفري به فرانسه داشته و در آنجا با هواپيماي خصوصي گلداماير نخستوزير اسرائيل به اسرائيل رفته و با رهبران اسرائيل ديدار کرده است. در واقع خليل به عنوان رهبر اين گروه به ارتباط با سران اسرائيل افتخار ميکرده است.

از چهرههاي با نفوذ صهيونيسم در کشور ميتوان به چه افرادي اشاره کرد؟

افرادي چون حبيبالله القانيان که اغلب گلداماير و موشه دايان و امثالهم در سفرهايشان به ايران براي پذيرايي به منزل وي ميرفتند.

القانيان هم يک صهيونيست فراماسون بود و نقش گستردهاي در جهت دادن يهوديان ايران و کنيسههاي ايران به سوي صهيونيسم و سياست اسرائيل داشت حتي اسنادي از کمک وي به اسرائيل موجود است که آقاي محمدتقي تقيپور در کتاب پنج جلدياش با عنوان «همکاري موساد و ساواک و روابط ايران و اسرائيل» به آن اشاره کرده است.

همکاري و همسويي ساواک و موساد از چه دورهاي آغاز شد؟

ما از سال 1332 تا 1357 شاهد يک دوره همکاري تنگاتنگ بين ارتش و ساواک با اسرائيل هستيم. به طوري که اسرائيل در شهرهاي مرزي چون خوزستان و ايلام براي فعاليتهاي جاسوسي عليه کشورهاي اسلامي خانههايي امن داشته و حتي در يکي از اسناد آمده است که رئيس ساواک نعمتالله نصيري در نامهاي مينويسد: «ما محل و امکانات را به اينها (نيروهاي اسرائيل) ميدهيم و مخارج را متحمل ميشويم، حداقل بفرماييد از گزارشي که تهيه ميکنند يک نسخه هم در اختيار ما بگذارند. چرا دريغ ميکنند.»

همکاريهاي نيروهاي ساواک و موساد محدود به داخل ايران نبوده مثلاً با انتخاب منصور قدر (از چهرههاي مهم ساواک) به عنوان سفير ايران در بيروت همکاريهايي عليه کشورهاي اسلامي از جمله عليه امام موسي صدر داشتهاند. به طوري که منصور قدر مقالاتي عليه امام موسي صدر به دليل آنکه امام موسي صدر عليه اسرائيل و در جهت وحدت جهان اسلام حرکت ميکرده، مينويسد و به روزنامههاي لبنان، اردن، کويت و... ميدهد. جالب اينکه ساواک در نامهاي مينويسد: «ما در کويت و اردن مشکلي به نام موسي صدر نداريم براي چه در اين نقاط مقالات چاپ ميشود!» البته منصور قدر گزارشاتش را نه به ساواک و نه به وزارت امور خارجه ميداده، بلکه مستقيم به دست شاه ميرسانده است.

ساواک و سرویس های اطلاعاتی غرب چه همکاری هایی با یکدیگر داشتند؟

ساواک و سرویس های اطلاعاتی سه نوع همکاري داشتند:

1- همکاري جاسوسي بين دو سيستم اطلاعاتي ساواک و موسادکه هر دو با سيا و اينتلجنت سرويس همراه هستند.

2- همکاريهاي اقتصادي- سياسي ساواک در خريد امکانات و سلاح و ابزار جاسوسي که به عهده دکتر علينقي عاليخاني بود. در حقيقت عاليخاني در ساواک همکارياش با انگليس و اسرائيل بوده است و اسناد همکارياش در کتاب آقاي تقيپور آمده که ساواک با موساد تحت عنوان «تشکيلات زيتون» کار ميکرده است. در واقع سرويس تشکيلات زيتون از بهائيها براي جمعآوري گزارش و خبر استفاده ميکرده است، اگرچه ساواک و موساد همکاري داشتند!

3- آموزشهايي براي شکنجه موساد به ساواک ميداده است. ما در ساواک سه نوع ارتباط آموزشي با سيا، موساد و اينتلجنت سرويس داشتيم.

طراحي اوليه ساواک با سازمان سيا و امريکاييها بود اما بخش بررسي اطلاعات زيرنظر اينتلجنت سرويس و انگليسيها و بخش عملياتي دستگيري، زندان، بازجويي و شکنجهها زير نظر اسرائيل بود. جالب اينکه اين آموزشها تا آذر 1357هم وجود داشته و تا نزديکي پيروزي انقلاب ادامه داشته يا از آنجا براي آموزش نيرو ميآمده يا چهار پنج نفر از ايران به اسرائيل منتقل ميشدند. البته به امريکا هم منتقل ميشدند ولي در مقاطع بالاتر مثلاً ناصرمقدم چهار ماه به امريکا ميرود و در سازمان سيا دوره ميبيند ولي آموزش عملياتي بازجويي و شکنجه تحت نظر اسرائيليها بوده است. خدا رحمت کند مرضيه خانم دباغ را نقل ميکرد: «زماني که جميله بوپاشا به ايران آمد در ملاقاتي که داشتيم وقتي صحبت از شکنجههاي ساواک شد خانم بوپاشا گفت همين شکنجهها را در الجزاير به ما هم دادند.»

حتي آقاي دکتر جواد منصوري نقل کردند چند روز پيش از انقلاب يک هواپيما از اسرائيل به ايران ميآيد و تمام شکنجهگران و مأموران ساواکي که خودش تربيت کرده را به اسرائيل ميبرد. دو تا از چهرههاي مهم ساواک به نامهاي عطارپور و پرويز ثابتي هم ابتدا به اسرائيل ميروند و بعد با سازمان سيا همکاري ميکنند. البته عطارپور الان هم با اسرائيل همکاري دارد و بين سوئيس و اسرائيل در رفت و آمد است. ببينيد ما مخالف وجود سرويس اطلاعاتي در کشور نيستيم، هر کشوري بايد چنين سرويسي داشته باشد اما مسئله اين است که اين سرويسهاي اطلاعاتي در چارچوب قانون و امنيت و اقتدار ملي کشور در حرکت باشند نه اينکه عامل جمعآوري اطلاعات براي سازمانهايي چون سيا و موساد و اينتلجنت سرويس شوند.

براي جذب جوانان، صهيونيسم چه برنامههايي داشت؟

در دهه 40 کاخ جوانان با هدف ترويج فرهنگ مبتذل غرب تأسيس ميشود که عمدتاً با دعوت از گروههاي رقص و موسيقي از اسرائيل به آموزش و گسترش رقص و موسيقي آنها در مناطق مختلف کشور از جمله کردستان ميپرداختند. اين روند در مطبوعات، راديو و تلويزيون و مراکز تفريحي بيشتر بود.

عوامل رژيم با گروههايي که قصد آشکارسازي چهره صهيونيسم را داشتند، چطور برخورد ميکردند؟

من يک مجموعه اسنادي از کتابهاي ممنوعه در رژيم گذشته دارم که موضوع تعداد قابل توجهي از آنها مربوط به فلسطين، اسرائيل و صهيونيسم است، از جمله مرحوم استاد سيدغلامرضا سعيدي سال 1334 کتابي به نام «خطر جهود براي ايران و جهان اسلام» چاپ کرد. منظور ايشان از جهود صهيونيستها بودند به همين خاطر کتابش جمعآوري و خودش توسط سرلشکر تيمور بختيار دستگير و به قم تبعيد شد و چون کارمند بانک ملي بود رتبهاش را نيز از دست داد يا مثلاً خدا رحمت کند آيت اللههاشمي رفسنجاني را که سال 1342 به خاطر ترجمه کتابي با عنوان «سرگذشت فلسطين» يا «کارنامه سياه استعمار» دستگير و زنداني و شکنجههاي سختي را متحمل شد. جالب اينکه نويسنده کتاب سفير اردن در ايران بود.

حتي سال 1353 مؤسسه بعثت قصد انتشار کتابي به نام «يهود از ديدگاه قرآن» را داشت که به خاطر بحثي در مورد ذلت و مذلت يهوديان در قرآن اين کتاب حدود يک سال و هشت ماه در انتظار اجازه چاپ ماند. درنهايت هم اعلام شد به سبب بحرانهاي سال 1354 اجازه چاپ به کتاب داده نميشود. مترجم اين کتاب آقاي دکتر علي منتظمي بود.

بهانهشان چه بود؟

گفتند چاپ اين کتاب براي روابط ايران و خاورميانه خطرناک است. علاوه بر اينکه چون در کتاب به مسئله مذلت قوم يهود اشاره شده براي قرآن بد است! که در مورد مذلت قوم يهود بگويد، چون يهود امروز ذليل نيست!

آيتالله سيدمحمد شيرازي هم کتابي به نام «دنيا بازيچه يهود» نوشت که بيانگر توطئههاي اسرائيل در جهان اسلام بود. سيدهادي مدرسي آن را ترجمه کرد ولي آن کتاب با آنکه در کربلا چاپ شده بود اجازه چاپ در ايران را نيافت. اين وضعيت گذشته ما امروزه در اروپا حاکم است و کسي حق صحبت کردن يا نوشتن در مورد صهيونيسم را ندارد.

صهيونيسم در ايران به دنبال پياده کردن چه اهدافي بود؟

صهيونيسم اولاً خودش در ايران ابزارسياست استعماري غرب خاصه امريکا و انگليس بود. غرب سه ابزار خود فراماسونري، بهائيت و صهيونيسم را در سالهاي(1357- 1332) در رأس و بدنه حکومت پهلوي قرار داد تا به واسطه آنها در حوزههاي سياسي، اطلاعاتي، فرهنگي و اقتصادي ايران احاطه داشته باشد.

مسلماً صهيونيستها هم ماهيت تجاوز، تعدي، غارت و... را داشتند، لذا علاوه بر مسائل اقتصادي، ايران را يکي از ميدانهاي فعاليت خود همچون ترکيه قرار دادند. ناگفته نماند در ارتباطات اقتصادي هم در آن دوران مرغ، تخم مرغ، پرتقال و... از اسرائيل وارد ميشد.

چقدر در رسيدن به اهدافشان موفق بودند؟

در متن جامعه ما به دليل قدرت اسلام و ايمان جامعه چندان موفق نبودند، اما در درون حکومت مسلماً منافع اقتصادي، سياسي، اجتماعي، نظامي و... داشتند،لذا از مديران جرايد، اساتيد دانشگاه، نويسندگان و... براي سفر به اسرائيل دعوت ميکردند. از طرف ديگر رهبران اسرائيل امثال گلداماير، موشه دايان و... به ايران سفرهاي خصوصي و علني داشتند که در خاطرات اسدالله علم يا خاطرات مئير عزري به چند مورد اشاره شده است. در واقع امريکا، انگليس و اسرائيل با نفوذ و سلطه در کشورمان مقاصد خود را پياده مي کردند.

امروزه با توجه به اسناد ما مي دانيم امثال دکتر علينقي عاليخاني، داريوش همايون، پرويز ثابتي و اميرعباس هويدا مدافع اسرائيل بودند، همچنين اسنادي هم در خصوص همکاري دکتر علي اميني در دوران نخست وزيرياش با اسرائيل نيز وجود دارد.

لذا همانگونه که استاد سيدغلامرضا سعيدي در 60 سال قبل تحليل نموده بودند خطر صهيونيسم براي ايران و جهان اسلام جدي است و به تعبير شادروان جلال آل احمد اسرائيل پادگان و پايگاه امپرياليسم غرب است. مبارزات حضرت امام عليه اسرائيل و دفاع از فلسطين، دفاع از فدائيان اسلام و حضرت آيت الله سيدابوالقاسم کاشاني در دهه 1340- 1320، دفاع آيتالله سيدمحمود طالقاني در دهههاي 
(1350- 1320)از فلسطين و عليه اسرائيل مهم است. حتي در سال 1342 آيتالله طالقاني در مجلسي در دزاشيب شميران عليه اسرائيل صحبت ميکند، اما فرداي آن روز صاحبخانه دستگير و راهي زندان ميشود که چرا در جلسه شما عليه اسرائيل صحبت شده است. حتي در دوران مبارزات حضرت امام، ساواک به ايشان اعلام ميکند که نبايد عليه امريکا، اسرائيل و شاه صحبت کند.

سخن آخر.

امروزه براي کسي که کار تحقيقي انجام ميدهد منابع دست اول بسيار زياد است؛ اسنادي که از ساواک و امريکاييها در سفارتخانهشان (لانه جاسوسي) به جامانده است. به عنوان مثال ما امروز بيش از 50 ميليون سند از ساواک داريم که اين اسناد مسلماً براي ثبت در تاريخ تهيه نشدهاند. اين اسناد ميراثي است که براي محققان ما به جامانده و ميتوان به استناد آنها پرده از سياستها و دستنشاندگي رژيم پهلوي برداشت، اما متأسفانه دانشگاه و حوزههاي علميه ما نسبت به اين اسناد بيتوجهي ميکنند و آنطور که شايسته است از آنها استفاده نميکنند. اين اسناد ميتوانند انتقالدهنده تجربه به نسلهاي ديگر براي ممانعت از تکرار اشتباهات باشند.

پینوشت:

1- روزشمار تاریخ معاصر ایران -مجله شماره 1-2 موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

منبع: روزنامه جوان


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر