مشروطه تبریز، تصویر کوچکی از کل نهضت مشروطه بود
صدای شیعه: خطه آذربایجان و به ویژه مردم تبریز همواره در فرازهای مهم تاریخی کشور نقش بیبدیلی داشتهاند. از نقش مردم تبریز، به ویژه علما و متدینین آن در نهضت مشروطه برایمان بگویید.
بسمالله الرحمن الرحیم. سردمداران نهضت مشروطه، در واقع علمای بزرگ نجف و ایران بودند. علمای نجف عمدتاً با توجه به حضور فعال علمای تهران، به ویژه شهید شیخ آیتالله فضلالله نوری و اعتماد عمیقی که به او داشتند، مشروطه را بدون هیچ قید و شرطی پذیرفتند و مورد حمایت قرار دادند. از جمله این علما آیتالله آخوند ملا محمدکاظم خراسانی وآیت الله شیخ عبدالله مازندرانی بود.
□ آیا در بین علما و مراجع بزرگ نجف، کسی هم مخالف این حرکت بود؟
مرحوم آیتالله سیدکاظم یزدی صاحب کتاب معروف فقهی «العروه الوثقی» در ابتدا با مرحوم آخوند خراسانی همراهی کرد و با نهضت مشروطه موافق بود، اما از همان ابتدا اعتقاد داشت که بدون روشن شدن اصولی که مشروطه براساس آنها بنا نهاده شده بود، تأیید کامل آن منطقی نیست، حتی اگر علمای بزرگی چون شیخ فضلالله نوری در رأس امور باشند. ایشان در ابتدای نهضت، طی تلگرافی به علمای اعلام دارالسلطنه تبریز ،اشاره کرده بود که در صورت اطمینان از تطبیق مجلس با شرع مقدس و اعتماد کامل به اسلامیت و دیانت اهل آن و عدم ترتّب مفسده بر آن، با آن موافقت میکند.
□ آیا به نظر شما، تنها علما در پیشرد نهضت مشروطه نقش داشتند؟
خیر، گرچه همه علمای عظام در رأس این حرکت بودندو در شهرهای مختلف ایران نقش آنها از همه برجستهتر بود، اما گروههای دیگر هم در پیشبرد اهداف مشروطه نقش قابل توجهی داشتند. از جمله تودههای مردمی و عدهای از روشنفکرانی که گرایشات غربگرایانه داشتند.
□ نقش روشنفکران فقط در تهران بارز بود یا در شهرهای دیگری هم نفوذ داشتند؟
نه تنها در تهران که در تمام شهرها به خصوص تبریز، نفوذ خاصی داشتند که طبیعتاً مورد تأئید و رضایت و موافقت علمای عظام نبود و حضور همین روشنفکران بود که علما را نسبت به ایجاد انحراف و در واقع نوعی استحاله در نهضت مشروطه، مشکوک و نگران کرد.
□ از جمله شیخ فضلالله نوری را؟
همینطور است. شیخ که در ابتدا نقش بسیار عمدهای در پیدایش نهضت مشروطه داشت، به تدریج در اثر حوادثی که به وقوع پیوستند، از استمرار درست نهضت مأیوس شد. او ابتدا سعی کرد نظارت تام و مطلق علما بر مشروطه را جا بیندازد و طرح «مشروطه مشروعه» را پیشنهاد کرد که طبیعتاً مورد قبول روشنفکران غربزده و عناصر نفوذی مشکوک قرار نگرفت. عدهای از مردم عوام هم پشت سر این طیف قرار گرفتند و کار مشکل شد و کار به جایی رسید که زمینه برای اعدام شیخ مهیا شد!
□ در شهر تبریز روی کدام بعد از ابعاد مشروطه تأکید بیشتری وجود داشت؟
در تبریز، بیشتر روی موضوع عدالتخانه تأکید میشد که مرکز ثقل اندیشه مشروطیت بود. در این منطقه هم رهبری ،نخست به عهده علمای بزرگ منطقه بود و تبریز در این امر تا آنجا اهمیت داشت که برخی از پژوهشگران، مشروطه تبریز را تصویر کوچکی از کل نهضت مشروطه با تمام ویژگیهای آن دانستهاند.
□ چرا تبریز از چنین موقعیت ممتازی برخوردار بود؟
چون با روسیه و ترکیه عثمانی همسایه بود و تحت تأثیر فعالیتهای آزادیخواهانه روشنفکران آن کشورها بود. سوسیال دموکراتهای قفقاز، عمدتاً ایرانی بودند که به توسط آنها افکار جدید سوسیالیستی در آذربایجان نشر پیدا میکرد. پس از تأسیس مرکز غیبی -که اقدامات تندروانهای داشت و از اهداف جناح غربگرای مشروطه در تبریز پرده برداشت- علمای تبریز و مردم متدین آن دیار به تدریج از طیف غربزده سکولار دوری گزیدند و خواهان رواج شریعت از طریق نهضت مشروطه شدند. اینها در واقع در این امر نسبت به شهرهای دیگر پیشتاز بودند. علمای تبریز زودتر از دیگران به جنبههای تاریک و نگرانکننده نهضت مشروطه آگاه شدند و ماهیت غربزدگان سکولار و سوسیالدموکراتهای قفقازی ایرانیتبار را تشخیص دادند و لذا از نهضت مشروطه فاصله گرفتند و اختلافات گستردهای در آذربایجان و دیگر شهرهای ایران به وجود آمدند که به کل نهضت مشروطه خسارت زدند و اهداف اصلی حرکت را از بین بردند.
□ چه عواملی سبب گردید که مشروطه به این شکل از بین برود؟
نفوذ عناصر مشکوکی چون سیدحسن تقیزاده که ظاهراً روحانی و معمم هم بود. دیگر سوسیال دموکراتها که مخالف دخالت روحانیون در امور حکومتی و سخت پایبند جدائی دین از سیاست بودند. اینها با رفتارهای ضددینی خود، موجبات دلسردی علما و متدینین از مشروطه را فراهم آوردند و به قول کسروی این اتفاق قبل از هر جای دیگری در تبریز افتاد و سپس به شهرهای دیگر گسترش پیدا کرد.
□ شاخصترین علمای تبریز که در نهضت مشروطه دخالت داشتند،چه کسانی بودند؟
چهار تن از علمای تبریز در تأسیس عدالتخانه موضعگیری صریح داشتند که عبارتند از آیات عظام: میرزا حسن مجتهد، میرزاعلی ثقهالاسلام، میرزا صادق آقا تبریزی و سیداحمد خسروشاهی.
□ درباره عملکرد هر یک از این بزرگان، به اختصار مطالبی را بیان بفرمایید.
مرحوم آیتالله آقامیرزا صادق آقا، عالم برجسته و شخصیت وارستهای بودند که امام خمینی بارها در بیانات خود از ایشان تجلیل کردند. ایشان در ابتدای امر با مشروطه موافق بودند، منتهی برای حفظ وحدت و همراهی با علمای بزرگ، نظر خود را علنی نکردند. تقیزاده که خود از صحنهگردانان مشروطه در تبریز بود، درباره هوشمندی ایشان میگوید که: عدهای از مشروطهخواهان به محضر ایشان رفتند و نظرشان را درباره مشروطه پرسیدند. ایشان توضیح خواستند. گفته شد:« مشروطه مشروعه قانونی است که براساس آن حقوق مشروع همه افراد ملت رعایت میشود و همگان در برابر آن برابر و یکسان هستند، دست ظالمین از سر مظلومین کوتاه میشود و همه افراد از آزادی برخوردار خواهند شد».
میرزا آقا صادق میگویند:«همه اینهائی که گفتند خوبند، اما آیا این حکومت حاصل فکر خود ماست از سوغات کشورهای دیگر است؟» پاسخ داده شد که نخستینبار این قانون در حدود 500 سال پیش در انگلستان پیدا شد و بعد به کشورهای دیگر رفت و انگلستان به سبب همین قانون است که بر دنیا آقایی میکند. آقا میرزا صادق آقا میپرسند،:«آنها هم به این حکومت مشروطه میگویند؟» پاسخ داده میشود که:« خیر، آنها میگویند کنستیتوسیون که در واقع حکومتی است مبتنی بر قانون اساسی و نظام پارلمانی». ایشان میفرمایند: «حرفهایی که زدید، همه خوبند. اگر توانستید چنین حکومتی را ایجاد کنید، نامش را تغییر بدهید، چون بیم آن دارم که محتوای آن هم تغییر کند».
به نظر میرسد که ایشان شناخت کاملی از موضوع و نیز معنی کلمه مشروطه و کاربرد آن داشته و برخلاف علمای مشروطه خواه ــ که سعی داشتند قوانین غربی را با مبانی شریعت اسلامی ترکیب کنندــ با ترکیب مشروطه بامشروعه موافق نبوده است.
جد بزرگوار ما مرحوم آیتالله حاج سیداحمد آقا خسروشاهی از شاگردان برجسته مراجع بزرگ نجف و از علمای معروف تبریز و مورد احترام قاطبه بزرگان و علما و مردم شهر بودند. ایشان هم در ابتدا با مفهوم اصیل مشروطه موافق بود و در کنار سایر علمای تبریز، نهایت همکاری را کرد. از جمله پس از حوادث ناگوار اهانت به مرحوم مجتهد، همراه علما دست به هجرت زد و به عنوان اعتراض از تبریز خارج شد و به روستای سردرود رفت. ایشان پس از سلطه غربزدگان بر نهضت مشروطه، مانند اکثر علمای تبریز از مشروطه جعلی کناره گرفت و برای پشتیبانی از آیتالله شیخ فضلالله نوری، خواهان مشروطه مشروعه شد که راه مناسبی برای خروج از بنبست بود. ایشان تلاش بلیغ میکردند که از دور شدن مردم و علما از یکدیگر جلوگیری کنند و برای پیروزی حق و برقرار شدن مشروطه مشروعه و ایجاد عدالتخانه نهایت اهتمام را ورزیدند، اما هنگامی که مرجع مورد احترام و قبول ایشان یعنی آیتالله سیدمحمد کاظم یزدی مخالفت خود را با مشروطه اعلام کردند و در پی اعدام ناجوانمردانه شهید آیت الله شیخ فضلالله نوری، همراه با آیتالله آقا میرزا صادق آقا به کلی خود را از جریان کنار کشیدند که نشانه عمق دلسردی علما از این جریان است.
پدر خود بنده آیتالله سیدمرتضی خسروشاهی هم، به پیروی از استاد خود آیتالله سیدمحمد کاظم یزدی تمایلی به مشروطه نداشت و آن را عامل دوری مردم از دین و اخلاق میدانست. ایشان تا آخر عمر،از ارتباط با دولت و دولتیها پرهیز کرد و همواره در جلسات سخنرانی جمعهها در مسجد بازار، صراحتاً از قانونگذاریهای غیرشرعی و برنامهها و حرکتهای غیرمذهبی ابراز بیزاری میکرد.
مرحوم اخوی بزرگ ما آیتالله سیداحمد خسروشاهی هم به شدت با مشروطه، مجلس شورای ملی، انتخابات و این قبیل امور مخالف بود و با اینکه مرید حقیقی مرحوم آیتالله حاج سیدمحمدتقی خوانساری بود و فوقالعاده به ایشان علاقه داشت و همه مردم آذربایجان را هم به تقلید از ایشان دعوت میکرد، پس از صدور فتوای ایشان در مورد لزوم شرکت در انتخابات دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت، در مسجد بزرگ پدری در مسجد بازار صراحتاً اعلام کرد که: این نوع کارها در شرع جایز نیست و شرکت در انتخابات حرام است، زیرا میخواهند در آن مجلس قوانین ضداسلامی را تصویب کنند! ایشان حتی به مردم اعلام کرد که :«اگر بزرگانی چون آیتالله خوانساری برای شرکت در انتخابات فتوا دادهاند و شما به توصیه من از ایشان تقلید میکنید، دیگر این کار را نکنید و از این تقلید عدول کنید. خود من هم صریحاً عدول از تقلید از ایشان را اعلام میکنم!».
بدیهی است که این نوع موضعگیریها، رادیکال تلقی و صاحبان آنها به ارتجاع متهم میشدند. برادر دیگر بنده آیتالله آقاسیدابوالفضل خسروشاهی هم -که تحصیلکرده نجف بود- همین اعتقاد را داشت، اما مثل سیداحمد آقا موضع صریح نمیگرفت و در پاسخ به سئوالات مؤمنین هم، هیچ وقت پاسخ مثبت نمیداد.
دو برادر دیگرمان حاج سیدمحمد و حاج سیدجعفر هم که بازاری بودند، طبیعتاً به شکل موروثی با مشروطه موافقتی نداشتند، ولی اظهارنظر علنی نمیکردند و قضاوت را به مراجع تقلید خود واگذار میکردند. در این میان ظاهراً فقط بنده با این عقاید موافق نبودم و هوادار مشروطه واقعی و ایجاد مجلس قانونگذاری در چهارچوب تعالیم اسلامی بودم و هستم و قیدی درباره نام آن هم ندارم، بلکه محتوا و اصول و ارزشهای آن برایم محترم است. در سال 1337 هم مقالهای با عنوان «اسلام و دموکراسی» نوشتم و در آن خواهان ایجاد حکومت جمهوری اسلامی دموکراتیک شدم.
□ چه شد که علمای بزرگ تبریز، ناگهان متهم به حمایت از رژیم سلطنتی و استبدادی شدند؟
در پی اقدامات اعتراضی علمای تبریز از جمله مهاجرت آنها پس از اهانت به حاج میرزا حسن آقا مجتهد و نیز سفر جد بزرگوار ما به نجف برای ملاقات با مراجعه عظام، سیل اتهامات علیه علمای عظام تهران و تبریز روانه گشت و جد بزرگوار ما هم در کنار سایر علما متهم به طرفداری از استبداد و مخالفت با آرادی و عدالتخواهی شد. تندروی سکولارها و پخش شبنامههایی علیه علمای بزرگ و حتی تهدید آنها به بریده شدن سرهایشان، شدت بحران در تبریز را نشان میدهد که نتیجه آن تبعید یا اخراج مرحوم مجتهد از شهر شد و برخی از علمای تبریز هم به روستاهای اطراف رفتند. البته هجرت علما تأثیر مثبتی نداشت و تهمتها و تهدیدها ادامه پیدا کردند و شد آنچه که نباید بشود و نهضت مشروطه شکست خورد.
□ با تشکراز فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
انتهای پیام