رضاخان؛ مهره مطلوب اجنبیها
صدای شیعه: وقوع کودتای سوم اسفند در ایران سرآغاز تحولات مهمی بود که از نگاه ناظران خارجی پنهان نماند، اما برخی شواهد تاریخی نشان میدهد بسیاری از ناظران و دول خارجی نسبت به وقوع این اتفاقات سردرگم بودند و نمیدانستند چه موضعی را در پیش بگیرند. کامفروز خسروی، پژوهشگر تاریخ در گفتوگو با جامجم به بررسی موضع دولتهای خارجی درباره این رویداد پرداخت.
واکنش ناظران و دولتهای خارجی پیرامون کودتای سوم اسفند و قدرتگیری رضاخان چه بود؟
در گام اول باید نقدی نسبت به نظرات سیاستورزان و تودههای مردم نسبت به تحولات تاریخ ایران داشت. به هر صورت ذهنیت توطئهپرداز و توطئهگری از مدتها قبل بر ذهنیت جامعه ایران حاکم شده بود که البته این مساله به جامعهشناسی مردم ما برمیگردد. جامعه ایرانی از اوایل قرن نوزدهم نسبت به قدرتهای بیگانه احساس ضعف میکرد. البته دخالتهای آنها در امور داخلی ایران نیز در به وجود آوردن چنین ذهنیتی نقش موثر داشت. به نظر میرسد در این زمینه هم مبالغه و گزافهگویی صورت گرفته و هم نقش و دخالت قدرتهای فرامنطقه و قدرتهای بزرگ استعماری انکار میشود؛ بنابراین نه میشود نقش قدرتهای بزرگ را انکار کرد و نه میتوان همه اتفاقات داخلی را با قدرتهای فرامنطقهای مرتبط دانست. درباره رضاخان اسنادی وجود دارد و میدانیم بعد از انقلاب اکتبر روسیه و پیامدهای آن در ایران که در جمهوری سرخ گیلان و جنگلیها نمود پیدا میکند، بخشی از ارتش بریتانیا موسوم به لشکر بغداد در ایران حضور داشت. این لشکر قرار بود به عراق برگردد، اما در عین حال نگرانی شدیدی از نفوذ مارکسیستها و بلشویکها از طریق گیلان به ایران داشت. از این رو مایل بود یک قدرت مرکزی مقتدری در ایران روی کار بیاید که امنیت را در سراسر کشور حفظ کند تا هم داعیان سیاسی که در بعضی مواقع شاید نیت خیری برای نجات دولت مرکزی داشتند و هم یاغیان و سرکشان را سرجای خود بنشاند. بویژه این که برای بریتانیا، همجواری ایران با هندوستان از جایگاه بالایی برخوردار بوده است. از این جهت میبینیم کسانی مثل ژنرال آیرون ساید و سرهنگ اسمیت در کمک کردن به رضا خان در انجام کودتای سوم اسفند و سید ضیاءالدین طباطبایی، عامل موثر بودند و آنها این دو نفر را انتخاب کردند. سید ضیا در یک سخنرانی اعتراف میکند رابطه خاصی با انگلیسیها داشته و در حقیقت او در پی معرفی خود به عنوان مهره اصلی این کودتا به جای رضاخان بوده است. به نظر میرسد روابط سیدضیا با سفارت انگلستان بیشتر از رضاخان بوده است. سفیر انگلیس هم در جریان این اتفاق بود، اما وزارت خارجه بریتانیا در جریان این کودتا نبود. در ادامه ماجرا و در پی قدرتگیری رضاخان به عنوان وزیر جنگ و سپس انتخاب او به عنوان نخستوزیر و چند ماهی قبل از تاجگذاری او، سفیر بریتانیا نامهای به وزیر خارجه وقت این کشور مینویسد و در آن گزارشی از وضعیت ایران ارائه میکند و میگوید از آنچه در ذهن رضاخان میگذرد اطلاعی ندارد. بنابراین به نظر میرسد سفیر بریتانیا دیدگاه مثبتی نسبت به سردار سپه ندارد و توصیه او این است که دولت بریتانیا باید از محمدحسن میرزا نایبالسلطنه ولیعهد احمد شاه حمایت کند و تمایل سفیر این است که او به پادشاهی برسد. او حتی نگران این مساله بود که رضاخان برنامهای برای تغییر سلطنت داشته باشد و به سود خود سلطنت را تغییر دهد. این نامه نشان میدهد سفیر بریتانیا در جریان اتفاقی که به تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی انجامید، نبوده است. همچنین پذیرفتن این مساله هم کمی دشوار مینماید که بریتانیا در زمان تغییر سلطنت همراه رضا خان بوده و این برنامه را طراحی کردند. به نظر میرسد آنها در زمان شکلگیری دولت مقتدر به او کمک کردند اما بعدها رضاخان با کمک یاران داخلی خود توانست جاده را برای خود هموار کند. کتابی هم در این زمینه وجود دارد که با نام «خاطرات یک سیاح فرانسوی» در ایران سال 1310 شمسی ترجمه شده و نویسنده چند ماه قبل از تاجگذاری رضاشاه به ایران میآید . ظاهرا او سیاح و جهانگرد است، اما آنچه از نوشتههایش بر میآید نشان میدهد او با وزرا، مدیران، کارگزاران و افراد متنفذ ایرانی و همچنین دیپلماتهای ساکن ایران دیدار داشته و به نظر میرسد او بیشتر یک ماموریت شبهجاسوسی در ایران داشته است. او در مشاهدات و گفتوگوهای خود به این نتیجه رسید که اوضاع در مجموع مبهم است و کسی نمیداند رضاخان چه در سر دارد و دیپلماتهای خارجی بیشتر تمایل دارند محمدحسن میرزای ولیعهد به پادشاهی برسد.
دولتمردان شوروی درباره این اتفاق در آن زمان چه واکنشی داشتند؟
در آن زمان دولت نوتاسیس شوروی بیشتر درگیر مسائل داخلی خود بود و هنوز جنگهای داخلی این کشور ادامه داشت، اما بعد از استقرار دولت شوروی اوایل دهه 20، نظر مساعدی نسبت به رضا شاه پیدا کردند؛ چراکه او را یک مرحله از پادشاهان قبلی ایران که وابسته به فئودالها بودند، جلوتر میدیدند. همچنین رضاشاه را نماینده طبقه جدید ایران میدانستند که قصد مدرنیزه کردن ایران را دارد. از نظر شوروی، این نیت رضاشاه به گسترش طبقه کارگر در ایران کمک میکرد و آنها امید داشتند با گسترش صنعت ایران، مسیر مارکسیسم در کشورمان براحتی طی شود. برخی اقدامات رضاخان مثل دستگیری قوامالسلطنه و بعضی رجال قدیمی از سوی مقامات شوروی این گونه تعبیر شد که رضاخان علیه جریان فئودالیسم در ایران اقدام میکند.
آیا کشورهای اروپایی ارزیابی دقیقی نسبت به تحولات ایران از مقطع کودتا تا به سلطنت رسیدن رضاشاه داشتند؟
فرانسویها تا حدودی مسائل را پیگیری میکردند، گرچه در آن زمان دیگر قدرت بزرگی محسوب نمیشدند. با توجه به ورود سیاح مذکور و دیگر فرانسویان به ایران، ظواهر و شواهد نشان میدهد فرانسویها تمایل داشتند رویدادهای ایران را در آن مقطع زیر نظر داشته باشند. آلمانها بعد از جنگ بشدت تضعیف شدند و اوضاع مساعدی نداشتند. آمریکاییها هم در آن زمان درباره مسائل ایران تازهکار بودند و مهمترین اقدامات آنها در آن زمان فرستادن مسیونرهای مذهبی به کشورمان بود. البته بحث نفت ایران نیز برای آمریکاییها جذاب بود و البته انگلیسیها بشدت مخالف ورود آمریکا به این حوزه بودند. اما بزرگترین بازیگر اروپایی در این مقطع بریتانیاست و به خاطر مساله هندوستان و موضوع نفت بشدت حوادث و وقایع ایران را تحت نظر دارد.
با توجه به انتشار اسناد و کتابهای فراوان درباره کودتای سوم اسفند آیا تصور میکنید اسناد و مدارکی هم در آرشیوهای داخلی و خارجی وجود داشته باشد که زوایای دیگری از این رویداد را روشن کند؟
بیشتر اسناد یا چاپ شده یا در دسترس است. به نظر من میان مدارک موجود، اسناد دفتر هند است که اهمیت ویژهای دارد. اساسا در ساختار سیاسی بریتانیا دو دیدگاه نسبت به ایران وجود دارد. یکی نظر نایبالسلطنه هند است که بیشتر تمایل داشت مسائل ایران و خاورمیانه در اختیار او باشد و مدعی بود دفتر هند اشراف بیشتری در این زمینه نسبت به مسائل ایران و خاورمیانه دارد. آنها هم تمایل داشتند در ایران قدرت مرکزی قدرتمندی روی کار بیاید. بین این مجموعه و دولت وقت بریتانیا درباره ایران رقابت وجود داشت. با توجه به وضعیت نابسامانی که در ایران آن دوره وجود داشت، برخی افراد مترقی و ناراضی از وضعیت موجود مثل کلنل پسیان، نارضایتی خود را اعلام کردند اما دولت بریتانیا مایل نیست با افسران تحصیلکرده و وطندوستی مثل پسیان وارد تعامل شود. بریتانیا بیشتر به رضاخان تمایل پیدا میکند و گرچه این فرد از اراده بالایی برخوردار بود، اما بیسواد یا کم سواد بود و دیدگاه وسیعی نسبت به مسائل دیپلماتیک و بینالمللی نداشت. در حالی که در نقطه مقابل، کلنل پسیان سالها در آلمان تحصیل کرد و از قدرت تحلیل بالاتری نسبت به رضاخان برخوردار بود. اما بریتانیا از رضاخان حمایت کرد. البته روایت واحدی از سلیمان کحالزاده، منشی سفارت آلمان نیز وجود دارد که او میگوید سال 1915 میلادی و در بحبوحه جنگ جهانی اول، رضاخان از طریق او با دولت آلمان وارد مذاکره میشود تا به کمک آنها بتواند کودتا کند. این روایت واحد البته نشان میدهد رضاخان سالها قبل نیز در پی کودتا بود، اما مایل بود با کمک آلمانها به این هدف دسترسی پیدا کند.
انتهای پیام