کودتای 28 مرداد نتیجه بد عهدی آمریکا بود
به مناسبت فرارسیدن کودتای 28 مرداد پرسش های که در زمینه کودتای 28 مطرح بوده است با مظفر شاهدی به کارشناس موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران به گفتوگو پرداختیم. که در ذیل میآید.
*اخیرا اسنادی در رابطه با نقش انگلیس در کودتای 28 مرداد 1332 از سوی موسسه غیرانتفاعی آرشیو امنیت ملی امریکا منتشر شده است. این اسناد به موضوع «پیشنهاد بریتانیا برای سازماندهی کودتا در ایران» میپردازد. نقش انگلیس در کودتای 28 مرداد اظهر من الشمس است. اما به نظر شما اهداف و انگیزههای امریکا از انتشار این اسناد چیست؟ آیا میشود گفت امریکا با انتشار این قبیل اسناد به دنبال آن است تا انگلیس را طراح کودتا معرفی کرده و به نوعی خود را تبرئه کند؟
واقعیت این است که این فرمایش شما فقط نوعی حدس و استنباط است و بهدرستی آشکار نیست که آمریکاییها از انتشار این اسناد جدید دقیقاً چه انگیزه یا اهدافی را دنبال میکنند. در هر حال در اینکه اولین بار انگلیسیها موضوع و ضرورت انجام کودتا علیه دولت دکتر محمد مصدق را مطرح و پیشنهاد کردند تردید کمی وجود دارد و این معنا چیز تازهای نیست و در منابع و اسنادی هم که پیش از این منتشر شده بود بهوضوح قابل ردیابی و دسترسی است.
ضمن اینکه این اسناد هم بههر دلیل یا انگیزهای که منتشر شده باشد باز هم بههیچ وجه حتی نمیتواند نقش و جایگاه مؤثر آمریکاییها در وقوع کودتای 28 مرداد را کمرنگ جلوه بدهد. تاکنون هم در باره نقش و حضور پررنگ و چهبسا تعیینکننده آمریکاییها در عملیات کودتا تردیدی نشده است و در این راستا منابع و مدارک بسندهای وجود داشته است.
علاوه بر این قرینهای وجود ندارد که نشان دهد در این مقطع خاصی که شاهدش هستیم چنان تغییر یا تحولی در روابط فیمابین انگلیس و آمریکا (بالاخص در مورد ایران) بهوجود آمده باشد که آمریکاییها تصمیم گرفته باشند برای تضعیف یا تخریب موقعیت کنونی انگلیس در ایران بهحربهای مانند آشکار ساختن نقش انگلیسیها در واقعه کودتای 28 مرداد 1332 مبادرت نمایند.
بهویژه اینکه میدانیم با آغاز ریاستجمهوری دونالد ترامپ روابط سیاسی آمریکا و انگلیس گسترش حتی بیشتری پیدا کرده است؛ و در همان حال ترامپ هیچ نشان نداده است که علاقمند است لااقل در کوتاه مدت از دامنه تنش فیمابین ایران و آمریکا بکاهد. حتی اگر هم انگیزه انتشار این اسناد تبرئه کردن نقش آمریکاییها در کودتا باشد، منابع و مستندات موجود پیرامون نقش و جایگاه آمریکاییها در کودتای مذکور بهمراتب بیش از آنی است که انتشار اسنادی از این دست بتواند تغییری در معادله ایجاد نماید.
* امریکا در اسنادی که اخیر منتشر کرده است می کوشد تا نشان دهد که روحانیون و از جمله آیت الله کاشانی در کودتای 28 مرداد نقش داشته اند. این درحالی است که کرمیت روزولت در کتاب خاطرات خود اشاره میکند که امریکاییها تلاش کردند که آیتالله کاشانی را نیز درگیر کودتا کنند اما فرستادگان امریکا از دیدار آیتالله "ناراضی" برگشتند. علاوه بر این، در جریان ملی شدن نفت آیتالله کاشانی بسیار فعال بود به طوری که هندرسون آیتالله کاشانی را عامل مزاحم در حل قضیه نفت به سود استعمارگران میدانست. او قبل از نهضت ملی نفت نیز سابقه مبارزه با استعمار انگلیس را داشت و علاوه بر آن امریکا را نیز استعمارگر میدانست. به نظر شما با توجه به پیشینه مبارزات ضداستعماری آیتالله کاشانی با امریکا و انگلیس، امکان همکاری او با آنها برای ساقط کردن مصدق وجود دارد؟
در تمام اسناد و منابع معتبر و موثقی که تاکنون پیرامون کودتای 28 مرداد 1332 منتشر شده است هیچ قرینهای مبنی بر همراهی و همکاری آیتالله کاشانی با کودتا وجود نداشته است. آیتالله کاشانی در فرایندی که از اواسط نیمه دوم دهه 1320 آغاز شده و به واقعه ملی شدن صنعت نفت ایران در اواخر سال 1329 انجامید نقش تعیینکنندهای ایفا کرد؛ و بهویژه نقش ایشان در بسیج گسترده اجتماعی و سیاسی مردم ایران در سراسر کشور علیه حضور استعماری بریتانیا و شرکت غاصب نفت در ایران و مواجهه با مخالفان و منتقدان داخلی و خارجی ملی شدن نفت ایران قابل توجه است.
بالاخص همین پشتیبانیهای سرسختانه ایشان از مهمترین عواملی بود که موقعیت اقلیت مجلس شانزدهم شورای ملی (تحت رهبری دکتر محمد مصدق) را که خواستار ملی کردن صنعت نفت بودند، در برابر اکثریتِ مجلس و نیز دولتهای وقت بهگونهای روزافزون تقویت کرد و تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران در مجالس شورای ملی و سنا را تسریع نمود.
واقعیت این است که هرگاه این ایستادگی و مقاومت سراسری ملت ایران نبود نهاکثریت نمایندگانِ مجالس وقت و نهدولتها و دربار ایران هیچ علاقه نداشتند موضوع ملی شدن صنعت نفت ایران در سراسر کشور در دستور کار قرار بگیرد و اگر سیر تحولات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی آن مقطع حساس و سرنوشتساز در کشور را بهدقت بررسی کنیم درخواهیم یافت که در این بسیج عمومی ملت و فرایندی که مخالفان را نهایتاً بهاصل ملی شدن نفت تسلیم کرد شخص آیتالله کاشانی نقش تعیینکنندهای ایفا نمود.
این را هم اضافه نمایم که همه اینها بهمعنای نادیده گرفتن یا کمرنگ جلوه دادن نقش و جایگاه اقلیت مجلس بهویژه شخص دکتر محمد مصدق و شمار زیاد دیگری از شخصیتهای سیاسی و اجتماعی کشور در فرایند ملی شدن صنعت نفت ایران نیست.
بلاخره تا آستانه ملی شدن صنعت نفت ایران شخص آیتالله کاشانی در مبارزه با حضور استعماری انگلیس در ایران و نیز عراق کارنامه درخشان و کاملاً شفاف و روشنی داشت و منابع مستند موجود و قابل دسترس بهوضوح نشان میدهد که ایشان در سراسر دوران نخستوزیری دکتر مصدق در سالهای 1330- 1332 هم در مبارزه و مقابله با تدوام حضور استعماری انگلیس و بهویژه شرکت خلع ید شده نفت همچنان استوار باقی ماند.
میدانیم که در آن برهه آیتالله کاشانی در مقام نماینده و ریاست مجلس شورای ملی دوره هفدهم نقش مهمی در هدایت مبارزات ملی ایفا میکرد و بهویژه حمایتهای ایشان از دولت دکتر مصدق بر کسی از آگاهان بهامور پوشیده نبود. با این حال زمانی هم که بهدلایل عدیده روابط فیمابین ایشان با شخص دکتر مصدق نخستوزیر وقت بهگونهای روزافزون بهسردی گرایید، تا آخرین لحظات عمر دولت دکتر مصدق، هیچگاه حاضر نشد علیه دولت وقت اقدامی انجام دهد و همچنانکه میدانیم در شامگاه روز 27 مرداد 1332 بهشخص دکتر مصدق نامهای نوشت و نسبت بهوقوع کودتایی قریبالوقوع علیه اولت او هشدار داده و برای مقابله با کودتا خواستار چارهاندیشی شد، اما دکتر مصدق این هشدار کاشانی را مورد توجه قرار نداد و امکان انجام هرگونه کودتایی علیه دولتش را منتفی دانست (با این توضیح که مخالفان در اصالت این نامه تردید وارد کردهاند؛ اما من هنوز متقاعد نشدهام اصالت این نامه مخدوش باشد).
این را هم اضافه کنم که حضور آیتالله کاشانی در مجلس و بهدلیل ریاست مجلس شورای ملی و احاطهای که بهمسائل و تحولات جاری و ساری در کشور داشت طبیعی هم مینمود که از تمهیدات و تلاشهای مخالفان دولت مصدق برای انجام کودتا علیه او اطلاع پیدا کند، اما همه اینها بهمعنای آن نیست که ایشان لزوماً با آن اقدام همگامی و همراهی نشان بدهد. بسیار سطحینگری خواهد بود که تصور شود آیتالله کاشانی با آن همه پیشینه مبارزاتی علیه حضور استعماری انگلیس در ایران و نقش تعیینکنندهای که در فرایند ملی شدن صنعت نفت ایفا کرده و در همان حال دوام و قوام دولت دکتر مصدق تا آستانه سال 1332 مدیون همراهیها و حمایتهای تماموکمال ایشان بود، بهیکباره از آنهمه پیشینه مبارزاتی تبرّی جسته و با کودتاچیان انگلیسی و آمریکایی علیه دولت مصدق (بهرغم تمام ندانمکاریها و اقدامات قانونستیزانه نخستوزیر) متحد شده باشد! تردید نکنیم که هرگاه سندی مبنی بر همراهی و همگامی آیتالله کاشانی با کودتاگران علیه دولت مصدق وجود داشت تاکنون افشا و منتشر شده بود.
بنده پیرامون زندگی سیاسی آیتالله کاشانی تحقیقات زیادی انجام دادهام که برخی از آن هم منتشر شده است و هیچ متقاعد نشدهام که ایشان تا پایان عمر در حمایت از حقوق و منافع ملت ایران در چارچوب قانون اساسی قصوری جدی کرده باشد. بنابراین موضوع همراهی کاشانی با کودتاگران داخلی و خارجی شایعه و اتهام بیاساسی بیش نیست.
بهنظر من اگر بخواهیم خوشبینانه نگاه کنیم بخشی از مهمترین دلایل این اتهام بیاساس از فقر تاریخنگاری، بیاطلاعی و تحلیل غلط از تحولات و رخدادهای تاریخی مقارن دوران نخستوزیری دکتر مصدق و حوادث منجر بهکودتا و بعد از آن مربوط میشود و چهبسا اگر رخدادهای منجر بهکودتا مورد بازاندیشی و بازکاوی عالمانه و دقیقتری قرار بگیرد در دامنه تحلیل و ارزیابیها تجدیدنظرهایی اساسی صورت بگیرد.
واقعیت این است که آیتالله کاشانی یک شخصیت سیاسی و مذهبی مشروطهخواه، واقعگرا و قانونمدار بود و در تمام دوران نخستوزیری دکتر مصدق و مهمتر از آن در سالهای بعد از وقوع کودتا و تا پایان عمر همچنان در دفاع از حقوق و منافع ملت ایران در چارچوب قانون اساسی استوار باقی ماند. کافی است انبوهی از اسناد و مدارک باقیمانده از حیات سیاسی ایشان در سالهای متعاقب کودتا را که منتشر هم شده است مطالعه بفرمایید تا بهوضوح دریابید که در تمام آن سالهای دشوار آیتالله کاشانی همواره مغضوب حکومت و دولتهای وقت بود و آنی از مقابله با اقدامات و رفتارهای قانونستیزانه و استبدادگرایانه حکومت فروگذار نکرد.
*این اولین بار نیست که امریکاییها میکوشند تا روحانیت را تخریب کنند. آنها در سالهای گذشته به دروغ عنوان کردند که حضرت امام خمینی در دوران مبارزه با امریکاییها ارتباط و مذاکره داشته است و امروز به دنبال ترسیم یک نقش ضد ملی برای آیتالله کاشانی هستند. به نظر شما هدف امریکا از طرح این مسائل چیست؟ چرا روحانیت هدف آنهاست؟
البته طبیعی هم میتواند باشد که آمریکاییها یا هر کشور یا جریان دیگری در مقاطع مختلف و بهانحاء و دلایل گوناگون بخواهند مخالفان یا منتقدان خودشان را در اقصی نقاط جهان و از جمله ایران تخریب کنند، اما این گونه اقدامات صرفاً نمیتوانسته است بهقشر خاصی محدود بوده باشد.
واقعیت این است که در طول دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت فقط شخص آیتالله کاشانی نبود که هدف برنامهها و اقدامات تخریبگرانه انگلیسیها و آمریکاییها قرار داشت بلکه سایر شخصیتهای مخالف بهویژه شخص دکتر محمد مصدق نخستوزیر هم در معرض اینگونه انتقادات مخرب قرار داشتند.
بنابراین در طول بیش از یک سده گذشته طرحهای تخریبگرانه دولتها و کشورهای سلطهجو بهویژه در ایران صرفاً بهقشر خاصی منحصر و محدود نشده است. با تمام این احوال بهآن سادگیها هم که تصور میشود نیست که بهصرف انتشار یک یا چند سند مخدوش و غیرصحیح بشود جایگاه شخصیتهای تأثیرگذار تاریخی را تخریب کرد. در این میان البته نقش و جایگاه شخصیتهایی مانند امام خمینی و آیتالله کاشانی در حیات سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی شناختهشدهتر و تعیینکنندهتر از آنی بوده است که بتوان با انتشار یک یا چند گزارش و یادداشت مبهم و غیرموثق، آن را تخریب کرد.
*درباره تاریخنگاری کودتای 28 مرداد صحبت کنید و بفرمایید چه ضعفهایی در این تاریخنگاری وجود دارد که باعث میشود سازمان سیا با انتشار چند سند به خود اجازه تحریف واقعیتهای تاریخی را بدهد؟
واقعیت این است که تاکنون تحولات و رخدادهای دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت، برهه نخستوزیری دکتر محمد مصدق و فرایندی که بهکودتای 28 مرداد 1332 انجامید، چنانکه باید مورد بررسی و ارزیابی تاریخی عالمانه و روشمند قرار نگرفته است و بهتبع آن تاریخنگاری مربوط بهآن دوره حساس از حیات کشور بس مغشوش و دچار نوعی سیاستزدگی و دوگانه خائن/ خادمسازی شده و بهندرت ضرورت نگرشی آسیبشناسانه بهرخدادهای آن برهه مورد توجه محققان و مورخان قرار گرفته است.
متأسفانه تاریخنگاری دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت، دوره نخستوزیری دکتر مصدق و واقعه کودتای 28 مرداد هنوز نتوانسته است استقلال خود را از کشمکشهای سیاسی بازیگران و حامیان آن روزگار که کمابیش تا همین امروز هم ادامه یافته است، بهدست بیاورد.
ضمن اینکه هنوز شاخصها و معیارهایی مشخص و مورد اجماع برای تعیین مرزها و قلمروهای منافع ملی در نگاه مورخان و تاریخنگاران بهتاریخ تحولات کشور در دوران معاصر (و بهطور مشخص برهه منجر بهکودتای 28 مرداد) شکل نگرفته است. بهگمانم اگر مورخان در همین موضوع مورد بررسی ما معیار قضاوت و ارزیابی خود از تحولات آن روزگار را نهاشخاص و بازیگران درگیر، بلکه قانون اساسی مشروطه قرار بدهند، بسیاری از مشکلات مبتلابه تاریخنگاری ما در موضوع دوران نهضت ملی تا کودتای 28 مرداد حل خواهد شد و بخش اعظمی از این همه کشمکشهای دیرپا در سیاه و سفید دیدنهای شخصیتها و حوادث آن روزگار بلاموضوع خواهد شد و بهتبع آن تحلیل و ارزیابیها پیرامون آن برهه حساس از تاریخ کشورمان منطقیتر، عالمانهتر و شفافتر خواهد شد.
اما همچنان که میدانیم و میبینیم نگاه بهتاریخ آن برهه عمدتاً شخصمحور و نهقانونمحور بوده است. بنابراین هرگاه پیشفرضهای عمدتاً نادرست کنونی نسبت بهتاریخ آن روزگار تصحیح شود نگرشها و تحلیلها نسبت بهروند تحولات و رخدادهای دوران نخستوزیری جناب دکتر محمد مصدق و فرایندی که بهوقوع کودتای 28 مرداد 1332 انجامید تا حد زیادی تغییر خواهد کرد.
آنگاه ما با شناخت و تعریفی که از کودتاهای نظامیِ متعارف آن روزگار و بعد از آن داریم، درخواهیم یافت که اگرچه واقعه 28 مرداد کودتا بود، اما در روندی که طی کرد تفاوتهایی آشکار با «کودتا» در معنای شناختهشدهتر آن داشت. هیچ بهاین نتیجه نرسیدهام که هرگاه میان ارکان حاکمیت ایران اختلافات سراسرگسترشیابندهای شکل نمیگرفت و رابطه دولت مصدق با مجلس شورای ملی خصمانه نمیشد و عملاً نظام مشروطه بهتعطیلی نمیگرایید و جامعه ایران از آن همه کشاکش دردناک سیاسی داخلی دچار یأس و سرخوردگی نمیشد، کودتاگران خارجی قادر میشدند با بهراه انداختن کودتا دستاوردهای نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران را تقریباً بهطور کلی از میان بردارند. اگرچه نقش سایر نیروهای ملی و از جمله شخص آیتالله کاشانی در مدیریت فضای سیاسی و اجتماعی کشور در راستای منافع ملی میتوانست هوشمندانهتر و همگرایانهتر باشد، اما متأسفانه اقدامات قانونگریزانه جناب دکتر مصدق نخستوزیر وقت در فرایندی که آن اتحاد ملی کمنظیر را از هم فروپاشید بهمراتب عیانتر و تعیینکنندهتر بود.
دکتر مصدق با رویکردی عوامگرایانه نقش و جایگاه مجلس شورای ملی را (که طبق قانون اساسی مشروعیت سیاسی خود در رأس نخستوزیری را از آن میگرفت) نادیده گرفت و با انحلال مجلس بر دامنه بحران افزوده و فرایند وقوع کودتا را تسهیل کرد. با این توضیح که در مراتب وطنپرستی و بیگانهستیزی هم آیتالله کاشانی و هم دکتر مصدق و البته اکثریت دیگر نیروهای فعال در نهضت ملی نفت هیچ تردیدی وجود نداشته است. فقط پس از آنی که در صف رهبران نهضت ملی نقار و جدایی روزافزون شکل گرفته و این روند تأسفبار تداومی سراسر مخرب یافت، کودتاگران خارجی توانستند با همراهی همدستان داخلی خود بهعمر دولت مصدق پایان دهند، که بهنظر من از مدتها قبل عملاً فروریخته بود.
* در جریان ملی کردن نفت ایران، مصدق کوشید تا با سیاست موازنه منفی، امریکا را وارد گود سیاست ایران کند تا به زعم خود با روی کار آمدن قدرت ثالث، انگلیس و شوروی در ایران تضعیف شوند. لذا وی به امریکا اعتماد کرد و تا اخرین لحظه هم بر این اعتماد اصرار میکرد. اما در نهایت امریکا به مصدق بدعهدی کرد و باعث سقوط او شد. به جز کودتای 28 مرداد چه نمونه های دیگری از بدعهدی امریکا به مصدق میتوانید اشاره کنید؟ به نظر شما چرا امریکا مصدق را کنار گذاشت و او را به طور کامل طرد کرد؟
تا جایی که بهتحقیقات خود من مربوط میشود آمریکاییها بههدف در هم شکستن انحصار انگلیس بر سرپلهای نفتی ایران (که میتوانست راه حضور شرکتهای نفتی آنها در منابع نفتی ایران را تسهیل کند) چهبسا تا هنگام تصویب قانون ملی شدن نفت و خلع ید ازشرکت نفت انگلیس و ایران نگاه تأییدآمیزی نسبت بهنهضت ملی نفت داشتند.
در هر حال تا آن برهه برخلاف کارنامه دیرپای سیاه انگلیسیهاو روسها، آمریکاییها سابقه منفی چندان آشکاری در ایران نداشتند و بههمین دلیل بخشهایی از حاکمیت ما و از جمله شخص دکتر مصدق تصور میکردند خواهند توانست حضور آمریکاییها در ایران را مغتنم بشمارند و اهداف ملی کردن نفت را در مسیر دلخواه ادامه بدهند.
اما هم مصدق و هم دیگر کسانیکه دچار این خوشبینی شده بودند، از آنچه در عرصه سیاست جهانی و منطقهایِ متعاقب پایان جنگ جهانی دوم و شکلگیری جنگ سرد میان دو اردوگاه شرق و غرب در حال وقوع بود، بهشناخت و برآورد صحیح و دقیقی نرسیده بودند. در آن برهه آمریکا در جایگاه رهبری اردوگاه جهان سرمایهداری که انگلستان مهمترین اعضای آن محسوب میشد در بخشهای مختلف جهان وارد رقابت و کشمکش همجانبهای با اردوگاه شرق تحت رهبری شوروی میشد. اما دکتر مصدق گویا هیچ درک نکرده بود که این رقابتها و یارگیریهای دوباره میان قدرتهای بزرگ جهانی بهمراتب برای آمریکاییها مهمتر و حیاتیتر مینمود که علاقمند باشد بر سر دولت او با مهمترین متحدش انگلستان وارد چالشی جدی بشود. در آن برهه دو اردوگاه شرق و غرب بهسرعت در حال تقویت و تحکیم موقعیت خود در کشورهای اقماری بودند و ایران خواسته یا ناخواسته در آستانه ورود بهبلوک تحت سلطه جهان غرب قرار داشت. بنابراین برخلاف آنچه دکتر مصدق تصور میکرد آمریکاییها هیچ علاقه نداشتند بحران ایران تا جایی ادامه یابد که خطر حضور و نفوذ شوروی و جریانهای سیاسی تحت حمایت آن کشور در ایران جدی و چارهناپذیر شود. بههمین دلیل هم بود که وقتی مذاکرات و واسطهگریها نتوانست بر اختلافات پایان دهد، آمریکاییها با همان راهحلِ پیشنهادی متحدشان انگلستان، که بهراه انداختن کودتا بود، کنار آمدند. هرگاه اختلافات داخلی گسترش روزافزونی نمییافت و بهجای امید واهی بهحمایت آمریکاییها ظرفیتهای ملی مورد اتکا قرار میگرفت و همان فضای سیاسی و اجتماعی دوران نهضت ملی نفت که تا 30 تیر 1331 هم در اوج بود، ادامه مییافت البته که نهضت ملی آن سرنوشت غمانگیز را پیدا نمیکرد.
* یکی از نتایجی که کودتای 28 مرداد داشت، انعقاد قرارداد کنسرسیوم بود که نفت ایران را بار دیگر مصادره کرد و نهضت ملی نفت هم ابتر ماند. به نظر شما کودتای 28 مرداد چه نتایجی داشت؟ امریکا با بدعهدی به مصدق چگونه زمینه ساز تثبیت دیکتاتوری پهلوی شد؟
تا جایی که بهاستنباط خود من برمیگردد، برخلاف تصور و بهتر است بگوییم خوشبینی دکتر مصدق، آمریکاییها هیچ عهد یا پیمان حمایتگرانه خاصی با دکتر مصدق نداشتند که بهتبع آن مشارکت تعیینکننده آنها در کودتای 28 مرداد و برکناری دکتر مصدق از مقام نخستوزیری را بهاصطلاح بدعهدی آمریکاییها تلقی کنیم. روابط سیاسی ایران و آمریکا از همان دوران سلطنت ناصرالدینشاه قاجار بهاینسو بهوضوح نشان میدهد که آمریکاییها تا همین الان هیچوقت از منافع و حقوق ملت ایران حمایت نکردهاند و همواره در صف مخالفان مردم ایران بودهاند. همچنان که در جریان انقلاب مشروطه دولت آمریکا هیچ حمایتی از نهضت آزادیخواهی مردم ایران نکرد و حتی دستگاه سیاست خارجی دولت آمریکا رسماً و صراحتاً حمایت باسکرویل آمریکایی از مشروطه ایران را بهشدت نکوهش کرد. در تمام سالهای آتی مشروطه و دوران سلطنت رضاشاه و دهه 1320 هم هیچگاه آمریکاییها خود را مقید بهحمایت از حقوق و منافع ملت ایران نکردند. با مشارکت در کودتای 28 مرداد هم که آشکارا و بدون هیچگونه شائبهای از حکومت استبدادگرا و قانونگریز و مردمستیز محمدرضاشاه پهلوی حمایت کردند و این روند را تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 بیمحابا ادامه دادند. در تمام سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم که میدانیم و میبینیم آمریکاییها در صف اول مخالفان نظام جمهوری اسلامی قرار داشتهاند. و همچنان که همین روزها هم شاهد هستیم دونالد ترامپ حتی آشکارتر از قبل در پی مقابله با ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی برآمده است. بنابراین نقش آمریکا در شکلگیری، تحکیم و تداوم نظام استبدادگرا و سرکوبگر پهلوی در سالهای متعاقب کودتای 28 مرداد 1332 تعیینکننده بود.
* برخی بر این باورند که آنچه در 28 مرداد اتفاق افتاده یک اقدام قانونی بوده و کودتا نبوده است. به این معنا که با اشتباه فاحش مصدق در منحل کردن مجلس شورای ملی طبق قانون اساسی مصدق به عنوان نخست وزیر اختیار عزل خود را به شاه اعطا کرده و شاه از این اختیار استفاده کرده است. پاسخ شما به این استدلال چیست؟
بدون پرداختن بهتبارشناسی فرایندی که کودتای 28 مرداد 1332 را رقم میزد این استدلالِ علیالظاهر منطقی میتواند گمراه کننده باشد. واقعیت این است که وقتی از اواخر پاییز سال 1331 بهتدریج آشکارتر شد که حل بحران نفت در چارچوب فرمولهایی که از طریق مذاکرات و پادرمیانیهای دیپلماتیک آمریکاییها بهنتیجه نخواهد رسید، انگلیسیها آرام آرام موفق شدند فرمول کودتا را برای براندازی دولت مصدق بهآمریکاییها بقبولانند. بنابراین لااقل از اوایل سال 1332 بدانسو هر دو کشور تا حد زیادی متقاعد و همگام شده بودند که مذاکرات با دولت مصدق بهبنبست رسیده است و بهتبع آن تداوم وضعیت موجود را نافی منافع و سیاستهای خود در ایران ارزیابی میکردند. اما در آن میان آنچه فرایند براندازی و کودتا علیه دولت مصدق را سرعت بخشید گسترش روزافزون اختلافات میان دولت مصدق با مجلس شورای ملی و بسیاری دیگر از نیروها و شخصیتهای تأثیرگذار در نهضت ملی بود. بنابراین طرح کودتا از ماهها قبل از سوی دو کشور انگلیس و آمریکا علیه دولت مصدق آماده شده بود و همزمان با آن، توطئهها علیه مجموعه نهضت ملی و رهبران آن در جناحهای مختلف هم بهطور توأمان پیش میرفت. اما گسترش اختلافات داخلی و بهویژه اقدام قانونگریزانه و عوامگرایانه دکتر مصدق در برگزاری رفراندومِ انحلال مجلس شورای ملی فرصتِ مغتنمی را در اختیار مخالفان داخلی و کودتاگران خارجی قرار داد تا روند بهسقوط کشانیدن دولت مصدق را بهگونهای شبهقانونی و بدون پرداخت هزینه اقدامی از نوع کودتای عریان بهمورد اجرا بگذارند.بههمین دلیل هم بود که انحلال مجلس توسط مصدق موجب شد دربار و حامیان خارجی آن طی کودتایی خزنده در نیمه شب 25 مرداد 1332 سرهنگ نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی را همراه با دستههایی مسلح بهدرب منزل نخستوزیر بفرستند و با تسلیم حکم عزلی مشکوک بهاقدام خود علیه دولت او صورت قانونی ببخشند. اما این ادعای تمرد نخستوزیر از دستور قانونی شاه هم روندی عادی نداشت و شخص شاه با هماهنگی کودتاگران آمریکایی و انگلیسی، که آماده شده بودند با ابلاغ حکم عزل و تسلیم مصدق عملیات کودتا را ادامه بدهند، از ترس عواقب پیشبینیناشده این اقدام، پیشاپیش تهران را ترک کرده بود؛ و وقتی هم که خبر رسید کودتای 25 مرداد (یا همان عزل قانونی دکتر مصدق در نیمه شب!) شکست خورده است بهسرعت کشور را بهسوی بغداد و سپس رم ترک کرد. بنابراین هرگاه اقدام او در عزل مصدق در روندی عادی صورت گرفته بود دلیلی نداشت که سراسیمه کشور را ترک نماید. بنابراین اگرچه در شرایط انحلال مجلس شورای ملی شاه بهلحاظ قانونی حق داشت نخستوزیر را عزل کند (و دکتر مصدق هم با ندانمکاری و عوامگرایی این فرصت را در اختیار او قرار داد) اما شرایط کشور غیرعادیتر و بحرانیتر از آنی بود که این اقدام شاه بهواقع قانونی تلقی شود. این را هم عرض کنم که بر روی کاغذ این استدلال مخالفان در قانونی تلقی کردن برکناری مصدق نادرست نیست، اما واقعیت این است که طرح براندازی دولت مصدق بهمراتب دیرپاتر بود.
* موضوع دیگری که درباره کودتا طرح می شود دیدگاهی است که افرادی نظیر عباس میلانی در کتاب «نگاهی به شاه» مطرح کردند. عباس میلانی بر این باور است که اگر کودتا اتفاق نمی افتاد حزب توده در ایران کودتا می کرد و کشور کمونیستی می شد و از بلوک غرب به بلوک شرق شیفت می کرد. لذا شاه و آمریکا برای جلوگیری از کمونیستی شدن کشور چنین کردند. شاهد مثال این ادعا حضور اعضای حزب توده در کابینه و آزادی عمل این حزب در برگزاری متینگ های سیاسی در ان دوره بود. تحلیل شما در این باره چیست؟
ما اهالی تاریخ معمولاً بر این باور هستیم که در تحلیل و ارزیابی رخدادهای تاریخی بر «اگر» نتوان نشست و بنابراین ما نمیدانیم این استدلال و در واقع اتکای جناب عباس میلانی بر شرط خلاف واقعِ خطرِ سلطهِ حزب توده بر مقدرات کشور تا چه حد میتوانست جدی باشد؛ اما میدانیم که برخلاف برهه تقریباً سهساله پایانی دهه 1320 که فعالیت حزب توده غیرقانونی بود، در طول دوران نخستوزیری دکتر مصدق حزب توده از آزادی عمل قابل توجهی در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور برخوردار شد و هر چند بهطور غیررسمی، با اغماض دولت مصدق بر دامنه فعالیتهایش افزود. گفته هم شده است که بهویژه انگلیسیها علاقمند بودند موضوع گسترش فعالیتهای سیاسی حزب توده و خطرات ناشی از آن را بهمثابه ابزاری برای متقاعد کردن آمریکاییها علیه دولت دکتر مصدق مورد بهرهبرداری قرار دهند.
بحث شکلگیری و گسترش فعالیتهای تودهایهای نفتی هم (که گفته شده است با توطئه انگلیسیها شکل گرفته و فعالیت میکردند) عمدتاً بههمین برهه از تاریخ کشور مربوط میشود. ضمن اینکه موضوع خطر گسترش فعالیت حزب توده میتوانست بهمثابه حربهای جهت نگران کردن برخی جریانهای سیاسی و شخصیتهای مذهبی هم مورد بهرهبرداری قرار بگیرد که سخت نسبت بهسلطه کمونیسم بر کشور نگران بودند.
علیایحال اگرچه حزب توده بهویژه طی ماههای پایانی دولت مصدق در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور حضور چشمگیری پیدا کرده بود، اما خود من بهاین نتیجه نرسیدهام که این حزب میتوانست در آیندهای قابل پیشبینی حکومتی کمونیستی در ایران تشکیل دهد و سلطه دولت شوروی و بلوک شرق را بر کشور بهمنصه ظهور درآورد.
البته هیچ عضوی از حزب توده در کابینه دکتر مصدق حضور نداشت و اساساً مصدق ارتباطی با آن حزب نداشت؛ اما احتمالاً این هم درست است که مصدق علاقمند بود ولو بهطور غیرمستقیم همین حضور گسترده حزب توده در عرصه سیاسی کشور را بهمثابه یک خطر بهآمریکاییها گوشزد کند بلکه قاطعانه از دولت او دفاع کنند و مانع از سلطه کمونیستها بر کشور شوند! اما آمریکاییها ترجیح داده بودند با جدی گرفتن خطر حزب توده و کمونیستها از مخالفان مصدق حمایت کرده و در فرایند براندازی او مشارکت کنند! این را هم اضافه کنم که بعد از کودتا وقتی سازمان نظامی حزب توده که در بدنه ارتش ریشه دوانیده بود کشف شد آشکار گردید که بیش از 600 تن از افسران و درجهداران ارتش شاهنشاهی در سازمان مذکور عضویت یافته بودند.
* کودتای 28 مرداد حد واسط دو نوع سیاست خارجی است. یکی سیاست خارجی مصدق که قبل از کودتا در دستور کار کشور بود به نام «سیاست موازنه منفی» و دیگری سیاست خارجی شاه که بعد از کودتا در دستور کار کشور بود به نام «سیاست موازنه مثبت». اولی اقتصاد درون زا را در دوران تحریم دنبال می کرد و دیگری اقتصاد وابسته را در دوران قراردادهای کلان اقتصادی پی می گرفت که قراردادکنسرسیوم نفت حاصل همین رویکرد دوم بود. حال به نظر شما هر یک از این دو رویکرد چه نتایجی را برای جامعه ایران به جای گذاشت؟
واقعیت این است که سیاست موازنه منفی (اگر بتوان این اصطلاح را در باره سیاست خارجی دکتر مصدق بهکار گرفت) بهنوعی بهدولت دکتر مصدق تحمیل شد و چنان نبود که ایشان و یا مجموعه تیم اقتصادی و سیاسی او پیشاپیش و بهگونهای سنجیده و مطالعه شده این برنامه را برای اداره امور برگزیده باشد.
اگرچه ملی شدن نفت و سپس خلع ید از «شرکت نفت انگلیس و ایران» روابط سیاسی ایران و انگلیس را بهسرعت خصمانه کرد، اما پیرامون عواقب و تبعات این اقدامات پیشبینی دقیقی وجود نداشت و گمان هم نمیرفت که این روند بهسرعت و بهیکباره اقتصاد و سیاست کشور را با بحرانی غیرمنتظره مواجهه کند و با قطع صدور نفت گرفتاریهای مالی زودهنگامی را متوجه کشور و دولت نماید.
تصور این بود که موضوع خلع ید بهسرعت انگلیسیها را بهعقبنشینی واخواهد داشت و بهتبع آن کار صدور نفت با سرعت عایدات مالی فراوانتری را بهخزانه دولت ریخته و موقعیت مالی و سیاسی کشور را در عرصههای گوناگون داخلی و بینالمللی ارتقاء خواهد داد. بههمین دلیل اگرچه در مواجهه با بحران پیش آمده، دولت مصدق کوشید سیاست بهاصطلاح خودکفایی داخلی و توسعه درونزا را در پیش بگیرد، و در این راستا البته طرحهایی هم بهویژه در بخش کشاورزی و صنایع سنتی و محلی ارائه شده و قوانین و مصوباتی هم تصویب و بهمورد اجرا گذاشته شد، اما بهدلیل فشارهای عدیده مالی و سیاسی و ناهماهنگیهای موجود در بخشهای مختلف دولت و حاکمیت برنامههای دولت در راستای توسعه درونزا و خودکفایی اقتصادی امکانی برای بروز و ظهور پیدا نکرد.
آنچه اجرا شد بیشتر نوعی سیاست ناگزیرِ ریاضت و انضباط ناخواسته اقتصادی و مالی بود. اما فضایی که متعاقب کودتای 28 مرداد در عرصه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران شکل گرفته و ادامه یافت در چارچوب برنامههای کاملاً متفاوتی صورتبندی شده بود.
بهعبارت دقیقتر در سالهای بعد از کودتا ایران در معرض اجرای برنامههای توسعهای توصیه شده از سوی کارشناسان آمریکایی دانشگاه پرینستون قرار گرفت که عمدتاً در پروژههای کارشناسی افرادی مانند دانیل لرنر و والت ویتمن روستو ارائه شده بود و بههدف مقابله با نفوذ کمونیسم در کشورهای اقماری غرب در کشورهایی مانند ایران بهمورد اجرا گذاشته میشد.
همچنان هم که میدانیم این برنامه توسعهای و بهعبارتی نوسازی غیرکمونیستی و سرمایهدارانه در ایران در چارچوب اصلاحات موسوم بهانقلاب شاه و ملت صورتبندی شده و بهمورد اجرا گذاشته شد. اما تا جایی که بهاقتصاد نفتی مربوط میشد با عقد قرارداد کنسرسیوم که در واقع بازتوزیع و تقسیم مجدد سهام نفت ایران میان شرکتهای نفتی آمریکایی و انگلیسی و چند شرکت فراملی دیگر اروپایی بود، عملاً دستاوردها و اهداف نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران بهطور کلی نادیده گرفته شد و بار دیگر شرکتهای نفتی خارجی سلطه تقریباً تمام و کمالی بر صنعت نفت ایران پیدا کردند.
اگرچه در سال 1352 تلاش شد بر سلطه شرکتهای نفتی عضو کنسرسیوم بر نفت ایران پایان داده شود و گامهای مؤثری هم در این راستا برداشته شد، اما فقط بعد از پیروزی انقلاب بود که ایران مالکیت کامل بر اقتصاد نفتیاش را بهدست آورد. با این توضیح که در سالهای متعاقب کودتای 28 مرداد اقتصاد کشاورزی ایران روند نزولی پیدا کرد و در همان حال در بخش صنعت هم پیشرفتی درخور حاصل نشد و با گسترش فزاینده واردات کالا از خارج، اقتصاد کشور بهگونهای روزافزون بهصدور نفت خام وابسته شد.
* اعتماد دکتر مصدق در جریان کودتا به افرادی چون زاهدی و متین دفتری و امثالهم که بعدا همگرایی خود را با جریان کودتا گر نشان دادند را چقدر در وقوع کودتا موثر می دانید؟
بهنظرم اعتماد یا عدم اعتماد دکتر مصدق بهافرادی از این دست تأثیر چندانی در فرایند منجر بهکودتا نداشت. طرح اجرای کودتا از مدتها قبل تهیه شده بود و مهمتر از آن بحران دامنگیر دولت مصدق دیرپاتر و فراگیرتر از آنی شده بود که اعتماد یا عدم اعتماد بهاین قبیل افراد (آنهم در ماههای پایانی عمر دولت مصدق) بتواند در موقعیت دولت اثری جدی بگذارد.
مهمترین مشکل دولت دکتر مصدق همان دمیدن روزافزون بر دامنه اختلافات خود با سایر رهبران نهضت ملی و از اعتبار انداختن جایگاه مجلس شورای ملی بود و در آن میان اعتماد کردن و میدان دادن بهافرادی مانند همین افرادی که نام بردهاید میتواند در چارچوب همین ندانمکاریها و سیاستهای مخرب کلانتر مورد ارزیابی قرار بگیرد.
واقعیت این است که مدتها قبل از آنکه کودتا رسماً بهعمر دولت مصدق پایان دهد، دولت دکتر مصدق عملاً بهپایان راه خود رسیده بود و چنان دچار استیصال و بلاتکلیفی و تشتت شده بود که بهنظر میرسید بهاصطلاح هیچ راه پس یا پیشی برای آن باقی نمانده باشد. شاید اغراق نباشد اگر گفته شود در آستانه کودتا چنان بحرانی مجموعه دولت و حاکمیت را در خود فروبرده بود که تقریباً همه بازیگران سیاسی (در صف مخالفان و موافقان دولت مصدق) علاقمند بودند و آرزو میکردند بهنوعی هرچه زودتر آن وضعیت تأسفبار و بهبنبست رسیده، پایان یابد.
در آن میان بالاخص مردم کشور سخت از آن وضعیت رنجور و سرخورده شده بودند و دیگر از آن پویایی و سرزندگی دوران اوج نهضت ملی نفت خبری و اثری باقی نبود. بهعبارتی حتی اگر کودتایی هم صورت نمیگرفت دولت مصدق عملاً تسلیم وضع فرسایشیابنده موجود شده بود. بههمین دلیل هم بود که وقتی کودتای دوم در روز 28 مرداد شکل گرفت مردم کشور مقاومت یا واکنش مخالفتآمیز قابلاعتنایی از خود نشان ندادند.
* یکی از نقاط چالش مصدق با دیگر نیروهای نهضت ملی شدن نفت که به تنهایی مصدق انجامید ماجرای اسناد خانه مستر سدان بود. اسنادی که از جمله سر فصل های اختلافی حسین مکی و خلیل ملکی و ... با مصدق شد. چرا مصدق به اسناد خانه سدان توجه نشان نداد و اعتمادش به نزدیکان و بستگان خود که اسناد ارتباطشان با کمپانی های نفتی انگلیسی در این خانه کشف شده بود استمرار پیدا کرد؟
در هر حال بخشی از مهمترین دلایلی که موجب گسترش روزافزون اختلافات دکتر مصدق با سایر نیروهای مؤثر نهضت ملی نفت شد از همین ویژگیهای شخصیتی دکتر مصدق نشأت میگرفت. مصدق از همان ابتدای نخستوزیری نشان داده بود که چندان اهل مشورت با سایر نیروهای نهضت ملی نیست و در این راستا حتی اکثری از اعضای رهبری جبهه ملی هم بهسرعت از سوی مصدق نادیده گرفته شدند و بهتبع آن جبهه ملی مدت کوتاهی بعد از آغاز نخستوزیری دکتر مصدق عملاً از هم فروپاشیده بود. در خاطرات برخی از کادر رهبری جبهه ملی اشارات صریحی بههمین ویژگی های اخلاقی و شخصیتی خودمحورانه و نادیده گرفتن سایر رهبران نهضت و جبهه ملی شده است.
البته همه اینها بهمعنای آن نیست که دیگر رهبران و سازماندهندگان مؤثر نهضت و نیز جبهه ملی در دولت و مجلس و سایر بخشهای حاکمیت و در عرصه سیاسی و اجتماعی گرفتاری یا ضعفهای شخصی و گروهی نداشتند؛ اما بهگمانم شخص نخستوزیر میتوانست و باید در راستای تقویت وحدت ملی در چارچوب برنامهها و اهداف نهضت ملی مسئولیتپذیرانهتر و سیاستمدارانهتر عمل نماید.
بنابراین اگرچه شخص دکتر مصدق در روند ملی شدن نفت نقش مهمی ایفا کرد اما واقعیت این است که شمارِ شخصیتهای دیگری که بهانحاء مختلف و در مقاطع گوناگون در پیشبرد اهداف آن نهضت نقشهای مؤثری ایفا کردند از صدها تن فراتر میرود؛ شخصیتهایی که در ماههای پایانی عمر دولت دکتر مصدق دیگر کمتر و یا هیچ مورد اعتنای رئیس دولت نبودند. گمان هم نمیرود منطقی باشد که تصور کنیم در آن برهه بسدشوار و سرنوشتساز جز شخص نخستوزیر و معدودی از همراهانش (که آنها هم بهصراحت انحرافش از راه صواب را گوشزد او کرده بودند) آنهمه شخصیتها، رهبران و سازماندهندگان مؤثر نهضت ملی عموماً در خطا وگمراهی غرقه شده بودند! و فقط دکتر مصدق بود که یکتنه مصالح کشور را تشخیص میداد!
* برویم سراغ نقش آیت الله کاشانی در نهضت ملی نفت و نسبتش با مصدق. آیت الله کاشانی در ساعات پایانی منتهی به کودتا نامه ای به مصدق می نویسد که در آن موضع خود را برای تاریخ نمایان می کند. چرا آن نامه مورد توجه مصدق قرار نگرفت؟ چرا آنچه که در قیام 30 تیر اتفاق افتاده بود در کودتای 28 مرداد اتفاق نیفتاد و مردم به صحنه نیامدند؟
بدون آنکه بخواهم نقش بسیار مؤثر دکتر مصدق در فرایندی که در درون و بیرون از مجلس دوره شانزدهم شورای ملی بهتصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران و نهایتاً خلع ید از «شرکت نفت انگلیس و ایران» از سرپلهای نفتی ایران شد، کمارج جلوه بدهم؛ باید عرض کنم نهضتی که با عنوان نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران شکل گرفته و ادامه یافت تا حد زیادی از جایگاه هژمونیک و تعیینکننده آیتالله کاشانی در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران نشأت میگرفت.
بهعبارتی اتحاد و همگامی نیروی مذهبی و ملی (تحت رهبری کاشانی و مصدق) بود که نهضت ملی نفت را از آن موقعیتهای سرنوشتسازِ دشوار تا سرحد ملی کردن نفت و خلع ید از شرکت سابق نفت انگلیس و ایران بهپیش راند. همچنانکه بهرغم تمام مخالفتها و کارشکنیهای پیدا و پنهانی که از سوی جریانهای ناهمسو در مجلس و دربار و نیز محافل سیاسی و اطلاعاتی تأثیرگذار خارجی وجود داشت، همین حمایتهای بدون شائبه و تمام و کمال کاشانی از دکتر مصدق، موقعیت او را در رأس نخستوزیری تقویت و تثبیت میکرد.
همچنان که میدانیم اگر نبود حمایتهای قاطعانه آیتالله کاشانی و بسیاری دیگر از نیروهای مؤثر نهضت ملی، آن قیام پرشکوه 30 تیر هیچگاه شکل نمیگرفت تا قاطعانه بر عمر دولت چندروزه قوام پایان داده و بار دیگر دکتر مصدق را در مقام نخستوزیری بنشاند؛ اما متأسفانه این روند ادامه نیافت و با گسترش اختلافاتِ اکثری از دیگر رهبران نهضت ملی با شخص دکتر مصدق، که با توطئههای تداوم یابنده داخلی و خارجی همراه بود، آن همه شور و نشاط ملی رفته رفته جای خود را بهنومیدی، سرخوردگی و یأس داد.
حیرتانگیز مینماید که میان قیام ملی 30 تیر تا کودتای تأسف بار 28 مرداد فقط کمی بیش از 13 ماه فاصله بود. بهواقع از مدتها قبل از آنکه کودتا صورت گیرد، اختلافات، تضادها و تعارضات ویرانگر درونی رهبران نهضت ملی عملاً دستاوردها و اهداف نهضت ضداستعماری نفت را در هالهای از ابهام و بلاتکلیفی فروبرده بود.
تصورش را بفرمایید فقط حدود 13 ماه قبل بود که وقتی خبر رسید شاه در مقام نخستوزیری قوام را جایگزین دکتر مصدق کرده است بهیک اشاره رهبران نهضت و در رأس همه شخص آیتالله کاشانی، صدها هزار تن از ملت ایران بیمحابا بهخیابانها ریختند و صحنههایی خیرهکننده از اتحاد،همدلی و وحدت ملی را بهنمایش گذاشتند؛ اما در روز 28 مرداد از میلیونها تن مردم ایران کمتر کسی را انگیزه دفاع از دولت دکتر مصدق باقی بود.
اما در باره نامه 27 مرداد کاشانی بهمصدق؛ باید عرض کنم، اگرچه مخالفان و منتقدان آیتالله کاشانی و البته برخی محققان در اصالت نامهای که آیتالله کاشانی در شامگاه روز 27 مرداد 1332 برای دکتر مصدق ارسال کرد، تردید کردهاند؛ اما خود من هنوز قرینهای بهدست نیاوردهام که بیانگر صحت مدعای مذکور باشد. بهگمانم تا زمانی که مخالفان نتوانند استدلالی قانعکننده و تردیدناپذیر مبنی بر جعلی بودن نامه یادشده ارائه بدهند، همچنان باید اصالت نامه 27 مردادِ آیتالله کاشانی بهدکتر مصدق را تأیید کنیم.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر
انتهای پیام