( 0. امتیاز از 0 )

قوام در همان یکی دو روز اول نخست‌وزیری خود می‌دانست که خطرناک‌ترین و مهم‌ترین مخالف او، آیت‌الله کاشانی است و این نکته، از اعلامیه‌ای که با آن الفاظ شداد و غلاظ منتشر کرد و البته خودش هم آن را ننوشته و بنا بر قولی مورخ‌الدوله سپهر برایش نوشته بود، کاملا مشخص است

 

 

آنچه پیش روی دارید روایتی است که مهندس سید ابوالحسن کاشانی فرزند زنده یاد آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی از نقش پدر در قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۳۱ ارائه کرده است. امید می‌بریم که انتشار این گفت وشنود تاریخی، پژوهندگان نهضت ملی ایران را مفید و مقبول آید.
 

قيام تاريخي سي‌تير دستخوش روايات و تحليل‌هاي متفاوتي است. با عنايت به نقش اطلاعات دست اول در ارزيابي ميزان صحت تحليل‌ها، شما كه با رهبري اين رويداد ارتباط نزديك داشتيد، از اين واقعه چه تحليلي داريد؟

همان طور كه اشاره كرديد كه در مورد سي‌تير صحبت‌هاي زيادي شده و واقعيت تاثير و نقش مرحوم آيت‌الله كاشاني در اين واقعه از سوي افراد گروه‌هاي مختلف مورد بررسي و اذعان قرار گرفته است؛ به عبارت ديگر، در اين باره، نياز چنداني به اثبات واقعيت‌ها نيست؛ اما من در پاسخ به سئوال شما به اين نكته بسنده مي‌كنم كه يك تشريفات كاملا قانوني براي كنار رفتن مصدق و آمدن قوم، چيده شده بود. اگر رژيم مي‌توانست از گردنه و معبر نخست‌وزير شدن قوام، به‌سلامت عبور كند، به حداكثر موفقيت رسيده و تمامي دستاوردهاي نهضت ملي نفت،‌ يكسره به باد رفته بود، زيرا به‌رغم شعارهاي قوام در روزهاي آغاز صدارتش مبني بر منطقي كردن روند ملي شدن نفت، كمتر كسي مي‌توانست سخن او را جدي بگيرد، زيرا اساساً به ملي شدن نفت اعتقاد نداشت. در اين مقطع، مصدق بدون آنكه كوچك‌ترين اطلاعي به هم‌پيمانان خود و مخصوصاً مرحوم آيت‌‌الله كاشاني كه مهم‌ترين عنصر براي به ميدان آوردن مردم و حمايت از او بود، بدهد، به خانه رفته و ميدان را خالي كرده بود.

قوام در همان يكي دو روز اول نخست‌وزيري خود مي‌دانست كه خطرناك‌ترين و مهم‌ترين مخالف او، آيت‌الله كاشاني است و اين نكته، از اعلاميه‌اي كه با آن الفاظ شداد و غلاظ منتشر كرد و البته خودش هم آن را ننوشته و بنا بر قولي مورخ‌الدوله سپهر برايش نوشته بود، كاملا مشخص است. او در آن اعلاميه اظهار كرده بود كه ديانت بايد از سياست جدا شود، اما در مقابل، آيت‌الله كاشاني با نهايت شجاعت، ‌مردم مستعد و خشمگين را بسيج كردند و در اعلاميه و نيز مصاحبه تاريخي 29 تير به صراحت گفتند كه اگر قوام تا 48 ساعت ديگر كنار نرود، من شخصا كفن مي‌‌پوشم و پيشاپيش مردم حركت و قوام را ازاله خواهم كرد. در نامه‌اي هم كه براي علاء نوشتند،‌ گفتند: «به‌رغم تطميع‌هائي كه شده‌ام مبني بر اينكه در صورت عدم مخالفت با نخست‌وزيري قوام، انتخاب شش وزير را به اختيار من خواهند ذاشت؛ اگر مصدق برنگردد، من حملات خودم را مستقيما متوجه دربار خواهم كرد». اينك اين پرسش مطرح است كه اگر اعتراضات مردمي به آن سطحي نمي‌رسيد كه قوام استعفا بدهد و رژيم، مي‌توانست قوام را نگه دارد؛ آيت‌الله كاشاني چه سرنوشتي پيدا مي‌كردند. تفكر درباره اين نكات بسيار اساسي، به اعتقاد من تصوير روشني از نقش آيت‌الله كاشاني در واقعه سي‌تير به دست خواهد داد.

خاطره شخص شما از واقعه سي‌تير چيست؟

آن روز من چند بار حوالي مجلس رفتم و شاهد درگيري‌ها بودم. البته مقابل مجلس تا سرچشمه، اوج‌ درگيري‌ها بود، ولي خيابان اكباتان را هم ديدم. بسياري از رفتارهايي را كه در انقلاب سال 57 در جريان تظاهرات پيش مي‌آمد، من آن روز در آنجا مشاهده كردم؛ مثل دست‌‌هايي كه در خون شهدا شسته و روي ديوارها به عنوان علامت جنايت رژيم نقش مي‌شدند و يا بر سر دست بلندكردن شهداي آن روز. يادم هست جوان هفده ‌هيجده‌ساله‌اي كه با نهايت حرارت مشغول شعار دادن بود، ناگهان تير خورد و به شهادت رسيد. اين صحنه روي من تاثير زيادي گذاشت. او بدون اينكه نفعي برايش متصور باشد و فقط روي احساس ديني و ملي به صحنه آمده بود و اين‌طور فداكاري كرد.  

آيا شما در روز سي‌تير، اخبار و جريانات بيرون را براي آيت‌الله كاشاني مي‌برديد؟

آن روز ايشان در منزل مرحوم حسن گرامي، داماد همشيره‌مان به‌سر مي‌بردند و طبعا از افراد مختلفي خبر مي‌گرفتند و با كمال آرامش گوش مي‌دادند. من هم اخبار را به ايشان مي‌دادم. يكي از ويژگي‌هاي بارز آيت‌الله كاشاني اين بود كه در بحران‌ها، آرامش خود را بسيار حفظ مي‌كردند. اين روحيه را من قبلا هم در ايشان ديده بودم. در دوران رزم‌آرا، در مقابل مجلس درگيري روي داد و پليس با تمام امكاناتش از جمله نيروهاي سوار بر اسب به مردم حمله كرد. من با شور و هيجان زيادي به منزل برگشتم و ديدم ايشان دارند با دوستانشان صحبت مي‌كنند. جريان را نقل كردم. ايشان از من پرسيدند كه چند نفر كشته و زخمي شده‌اند و وقتي جواب دادم، با كمال خونسردي حرفشان را با ديگران ادامه دادند. اين اعتماد به نفس و تسلط برخود، ‌در ايشان بسيار مشهود بود. زماني كه استعفاي قوام اعلام شد و قواي دولتي شكست خوردند، نيروهاي نظامي در شهر نبودند و توسط مردم تارومار شده بودند و خود مردم در سرچشمه و نقاط مهم شهر، تامين امنيت را به عهده گرفته بودند.

پذيرش رياست مجلس شوراي ملي توسط آيت‌الله كاشاني، پس از سال‌ها هنوز محل تحليل‌ها و اظهارنظرهاي گاه متناقضي است. شما قطعاً در جريان اين پذيرش هستيد. از اين رويداد چه خاطراتي داريد؟  

مقدمتاً بايد بگويم واقعه سي‌تير شوك زيادي به مجلس وارد كرد، چون اين همان مجلسي بود كه چند روز پيش به نخست‌وزيري قوام راي مثبت داده بود و اين سئوال پيش مي‌آمد كه اينها چگونه نمايندگاني هستند كه راي‌شان اين گونه با اعتراض مردم مواجه شده است. دكتر سيد حسن امامي، امام جمعه تهران و رئيس مجلس كه گرايشاتي هم به دربار داشت، با توجه به شكست سختي كه دربار خورده بود، ديگر نمي‌توانست در آن شرايط به كار ادامه بدهد و كارش را رها كرد و به خارج كشور رفت، لذا براي به دست گرفتن رياست مجلس، بين دو نفر رقابت پيش آمد. اين دو نفرشايگان و معظمي بودند كه البته هيچ‌كدام در ميان نمايندگان مجلس، جايگاه و نفوذ لازم براي احراز اين سمت را نداشتند. نمايندگان تهران جلسه‌اي را تشكيل دادند و خواستند راه‌حلي پيدا كنند كه براي همه قابل پذيرش باشد و محل اختلاف نباشد. ما همراه آقا در ده نارون در لشكرك بوديم كه چند نفر به نمايندگي از طرف نمايندگان تهران آمدند تا با آقا صحبت كنند. آنها گفتند كه در مجلس اختلاف پيش آمده و بيم آن مي‌رود كه دستاوردهاي سي‌تير از دست بروند و خون شهداي آن روز پايمال شود، تنها كسي كه مورد اقبال همه اعضاي مجلس هست، شما هستيد. مرحوم آقا در ابتدا از اين سخن هيچ استقبالي نكردند،  ولي آنها پافشاري مي‌كردند كه: «اگر شما بپذيريد، كسي مخالفت نمي‌كند و فضا آرام مي‌شود.» وقتي اصرار آنها زياد شد، آقا كه به استخاره اعتقاد زيادي داشتند، به مرحوم شيخ محمود حلبي فرمودند، «آشيخ! قرآني را بردار و براي ما استخاره كن تا ببينيم تكليف چيست؟» ايشان قرآن را برداشت و سوره يوسف و آيه معروف: «اني رايت احد عشر كوكبا...» آمد. آقاي حلبي گفت‌: «اولا سوره يوسف، سوره مباركي است. احد عشر هم كه كنايه از نمايندگان يازده‌گانه تهران است! » ايشان به هر حال برداشت جالبي از آيه كرد و گفت:‌ «استخاره نتيجه‌اش اين است كه پذيرش اين امر،‌ مبارك و صواب است.» بر اساس اصرار نمايندگان و استخاره، آيت‌الله كاشاني رياست مجلس را فقط براي اين كه اتحاد نمايندگان بعد از قيام سي‌تير حفظ شود و دستاوردهاي اين قيام از بين نرود، پذيرفتند. البته مي‌دانيد كه ايشان هيچ‌وقت به عنوان رئيس در مجلس حضور پيدا نكردند، قبل و بعد از آن هم نمي‌رفتند. دو نفر نواب رئيس بودند كه البته با اشاره مثبت ايشان انتخاب شده بودند. آقاي رضوي و آقاي ذوالفقاري كه به نيابت ايشان مجلس را اداره مي‌كردند، در فواصل زماني معين مي‌آمدند و به ايشان گزارش مي‌دادند. ايشان به عنوان كسي كه ملجاء و پناهگاه مردم بودند، مخارج زيادي داشتند، ولي از بابت نمايندگي و رياست مجلس، ‌هيچ وقت حقوق نگرفتند. بعد از مدتي به ايشان اطلاع دادند كه حقوق شما روي هم انباشت شده و مرحوم پدر دستور دادند اين پول به عنوان كمك به يكي از بيمارستان‌هاي تهران داده شود.

درباره آغاز اختلافات آيت‌الله كاشاني و دكتر مصدق تا ‌به ‌حال مطالب گوناگوني گفته‌ شده است. شما در اين مورد چه ناگفته‌هايي داريد؟

خوشبختانه امروز با انتشار اسناد و مدارك و نيز خاطرات كساني كه به‌نوعي در اين مسائل دخالت داشتند، ابعاد مسئله تا حدي روشن شده است. در ابتداي بحث مي‌خواهم در باره همين لفظ اختلاف، نكته‌اي را متذكر شوم.  در طول دهه گذشته، عده‌اي به‌كرات گفته‌اند كه عده‌اي سعي داشته‌اند بين آن‌ دو، نقار و اختلاف ايجاد كنند، در حالي‌ كه اين گونه نيست. واقعيت اين بود كه مرحوم كاشاني تا زماني كه دكتر مصدق بر صراط قانون و دوري از زياده‌خواهي، مشي مي‌كرد، از او حمايت مي‌كردند، ولي وقتي احساس كردند كه ديگر بر اين روش نيست، حمايتشان را قطع كردند و اين هم منطق كاملا روشني دارد. آنچه كه به عنوان اختلاف از آن ياد مي‌شود، ريشه‌هاي زيادي دارد و از روزهاي بعد از سي‌تير كه دولت در مجازات عاملين كشتار سي‌تير اهمال كرد و حتي به بعضي از آنها، پست و مقام داد، شروع شد، ولي اوج آن، مخالفت آيت‌الله كاشاني با دادن اختيارات شش ماهه و يكساله از طرف مجلس به دولت بود! اعطاي اين اختيارات به مفهوم نفي تفكيك قوا و مشروطيت در كشور و برخلاف اصول مسلم قانون اساسي بود و يك قانون‌شكني مطلق و آشكار به شمار مي‌رفت. من يادم هست در آن ايام كه ايشان به شكلي كاملا شفاف، ‌به مخالفت با دادن اختيارات يكساله به مصدق برخاسته بودند، وقتي در ميان مردم و جامعه حضور پيدا مي‌كردم، مي‌ديدم كه عليه آيت‌الله كاشاني به‌شدت شايعه‌سازي و شانتاژ مي‌شود. مصدق در همان ايام گفته بود كه مخالفين اين لايحه را لجن‌مال خواهد كرد! يك روز در دو طرف كرسي در منزل نشسته بوديم و من به ايشان گفتم: «آقاجان! من در ميان مردم هستم و مي‌بينم كه چطور دارند عليه شما جوسازي و تبليغات مي‌كنند. به مصلحت شما نيست كه با اين لايحه مخالفت كنيد.» ايشان در جواب من جمله‌اي را گفتند كه هنوز آويزه گوش من است. ايشان گفتند: «بابا! آدم بايد كاري را كند كه در آخر، پيش خدا و وجدان خودش روسفيد باشد، ولو به هر قيمتي كه تمام شود. من در طول اين سال‌ها همواره دم از مراعات قانون و حقوق مردم زده‌ام. حال كه به اين شكل فاحش قانون تفكيك قوا و مشروطيت نقض مي‌شود، اگر ساكت باشم، مردم و نسل‌هاي آينده حق دارند مرا مورد مؤاخذه قرار دهند...».

 مرحوم پدر با آنكه براي اين مخالفت، هزينه سنگيني پرداختند و ترور شخصيت شدند، هرگز از اين مخالفتشان پشيمان نشدند و حتي بر دفاع از تصميم خود راسخ‌تر هم شدند. به اعتقاد من، مرحوم پدر كاملا پيش‌بيني مي‌كردند كه با مخالفت با لايحه تفويض اختيارات به مصدق، كاملا منزوي خواهند شد، ولي اين مسئله، ذره‌اي برايشان اهميت نداشت. روزي در سال‌هاي پاياني حيات پدر، همراه ايشان براي اقامه نماز به مسجد پامنار مي‌رفتم. وقتي زير بغلشان را گرفتم كه بتوانند از پله‌هاي مسجد پائين بروند، گفتند: «باباجان! رياست و انزواي اين دنيا، هر دو توهم و سرابند و هيچ ارزشي ندارند. ‌يك روز در همين مسجد و در همين جا، جمعيت براي بوسيدن دست من چنان فشار مي‌آورد كه نزديك بود دنده‌هاي من خرد شود. امروز بر اثر تبليغات سوء، حتي به ما سلام هم نمي‌كنند. هيچ كدامشان واقعي نيستند و ارزش اعتنا ندارند.» يادم هست آن زماني كه ترور شخصيت ايشان در سطح مطبوعات و جامعه به‌شدت اوج گرفته بود، بارها از ايشان شنيدم كه مي‌فرمودند: «من خاك كف كفش جدم اميرالمؤمنين(ع) هم نمي‌شوم. او را هفتاد سال بالاي منابر، لعن كردند، ما كه ديگر جاي خود داريم».

سئوالي كه پيوسته مطرح است اين نكته است كه چگونه فردي را كه آيت‌الله كاشاني به عنوان رجلي خادم و شريف توصيف مي‌كردند، پس از مدت نه چندان زيادي، متهم به خيانت به نهضت نفت و زمينه‌ساز كودتا شد؟ آيا ايشان اين همكار و هم‌پيمان سياسي خود را نمي‌شناختند و بعد در جريان مبارزات، به ماهيت او پي بردند؟

البته من حرف شما را تا حدودي تاييد مي‌كنم. تنها كسي كه از همكاران و همرزمان آيت‌الله كاشاني و داراي سابقه طولاني آشنايي با ايشان نبود و بعدها در آستانه آغاز نهضت به ايشان معرفي شد، دكتر مصدق بود. البته اين را هم بايد گفت كه آيت‌الله كاشاني ‌به‌جز مصدق، ‌درباره هيچ يك از همگامان سياسي خود تغيير ديدگاه نداشتند و تا آخر عمر به خدوم و وطن‌دوست بودن آنها اعتقاد داشتند، ‌البته در بعضي از مقاطع، نسبت به بعضي از رفتارهاي آنها انتقاد داشتند، اما به هيچ وجه آنها را خائن قلمداد نمي‌كردند. مصدق در درون قدرتي كه به سال 29 ختم شد، دخالت جدي در سياست نداشت و با اقامت در احمدآباد، خودش را بازنشسته سياسي مي‌دانست. بعدها افرادي نظير حائري‌زاده، بقائي و دكتر مكي كه جبهه ملي را تشكيل دادند، دكتر مصدق را به عنوان عنصر مناسب  مستعدي براي پيشبرد مبارزات به آيت‌الله كاشاني معرفي كردند و ايشان هم در راستاي همان هدف،‌ حمايت گسترده و همه جانبه‌اي را از او انجام دادند و تا سرحد امكان هم با او مدارا كردند. آيت‌الله كاشاني حقيقتاً گاهي اوقات به دليل برخي از رفتارها و موضع‌گيري‌هاي دكتر مصدق از سوي مردم، علي‌الخصوص متدينين، تحت فشار قرار مي‌گرفتند، ولي به‌خاطر همان هدف بزرگ، يعني دفع استعمار انگليس، از اين حمايت، دست برنداشتند. مخالفين مصدق در مجلس بودند كه به‌محض اينكه اعتراض مي‌كردند، آقا با اعلام يك تظاهرات يا ميتينگ، آنها را سرجاي خودشان مي‌نشاندند. به هر حال، نهضت ملي فرجام پر غصه‌اي پيدا كرد كه لازم است تحليل‌گران منصف و بي‌غرض به بررسي آن بپردازند. شما مي‌بينيد كه با گذشت نيم قرن از رويدادهاي مهم در سراسر دنيا، اسناد و واقعيت‌هاي مرتبط با آن منتشر مي‌شوند و در دسترس عموم قرار مي‌گيرند، اما متاسفانه اسرار زيادي از نهضت ملي هنوز در پرده غفلت باقي مانده‌اند.

 

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر