(
0
)
امتیاز از
آن دو در اتاقک سوختگیری هواپیما پنهان شده بودند
بنیصدر و رجوی در مینیبوس پنهان میشوند و از محل منازل سازمانی به سمت هواپیما حرکت میکنند. مشکل بزرگ نگهبانی و ایست بازرسی پایگاه بود. نگهبانها همیشه داخل ماشینها را بازرسی میکردند و بعد از بررسی دقیق کارت شناسایی افراد به آنها اجازه ورود یا خروج میدادند، اما آن شب با دیدن سرهنگ معزی که حالا به عنوان یک فرد قهرمان انقلابی مطرح شده بود، این کار را نمیکنند و بدون بازدید، به او اجازه ورود میدهند
صدای شیعه: روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر سالروز فرار ابوالحسن بنیصدر و مسعود رجوی از ایران است. از اینروی و در خوانشی از چند و چون این رویداد، گفتوشنود با بهروز مدرسی از آشنایان خلبان هواپیمای فرار را به شما تقدیم میکنیم. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
از کجا و چگونه با سرهنگ خلبان بهزاد معزی آشنا شدید و او را چگونه فردی یافتید؟
زمانی که من به نیروی هوایی رفتم، سرهنگ خلبان بهزاد معزی حدود یک سال بود که از تهران به شیراز منتقل و از همان ابتدا فرمانده گردان پرواز هواپیماهای C- ۱۳۰ در پایگاه هفتم ترابری شیراز شده بود.
از کجا و چگونه با سرهنگ خلبان بهزاد معزی آشنا شدید و او را چگونه فردی یافتید؟
زمانی که من به نیروی هوایی رفتم، سرهنگ خلبان بهزاد معزی حدود یک سال بود که از تهران به شیراز منتقل و از همان ابتدا فرمانده گردان پرواز هواپیماهای C- ۱۳۰ در پایگاه هفتم ترابری شیراز شده بود.
درچه سالی؟
سال ۱۳۵۰ من به نیروی هوایی رفتم و او یک سال قبل از آن به شیراز آمده بود. بچههای قدیمی میگفتند آدم سختگیر، باسواد و منضبطی است. البته این موضوعی است که خود من هم بعدها به آن رسیدم. یادم است موقعی که عصبانی میشد، سبیلهایش را میجوید! کسی خنده او را ندیده بود و همیشه چهره جدی و حتی میشود گفت عبوسی داشت. در آن ایام خلبانها برای گذراندن دورههای آموزشی به امریکا اعزام میشدند. سرهنگ معزی هم برای گذراندن دوره فرماندهی ستاد به امریکا رفت و در سال ۵۲ برگشت و در ستاد کل نیروی هوایی، معاون عملیات شد. سه روز در هفته به پایگاه یکم ترابری میرفت و با هواپیمای C- ۱۳۰ به مأموریت پروازی میرفت.
چه شد که به عنوان خلبان شاه انتخاب شد؟
در آن زمان فرمانده عملیات ستاد کل نیروی هوایی تیمسار آذربرزین و فرمانده پایگاه یکم ترابری تیمسار امیر افضلی بودند. هر کسی اجازه نداشت خلبانی خانواده سلطنتی را به عهده بگیرد و از بین تمام خلبانها فقط عده خاصی مورد تأیید دربار بودند از جمله سرهنگ معزی که توانست خیلی زود به دربار سلطنتی راه پیدا کند و خلبان مخصوص شاه شود. معزی در عین حال، بارها به عنوان یک کارشناس مطلع به اروپا میرفت و هواپیما میخرید و همان سختگیری را در مورد مسائل مالی هم داشت. وی پس از خرید هواپیماهای سوخترسان ۷۰۷ ابتدا فرمانده گردان و سپس معلم خلبان شد. شاه در این ایام یک هواپیمای بوئینگ اختصاصی برای خود خرید و بعدها در ۲۶ دی ۵۷ با همان از کشور به مصر و سپس مراکش فرار کرد.
سرهنگ معزی با این هواپیما که شاهین نام داشت، به ایران بازگشت و این حرکت، از او چهرهای انقلابی و طرفدار ملت ایران ساخت. حالا همه به سرهنگ به عنوان فردی قهرمان و متعهد به انقلاب نگاه میکردند و به او احترام میگذاشتند. همین هم موجب شد نهایتاً با کمال اطمینان بتواند کار خود را انجام دهد وکسی هم به او مشکوک نشود.
سرهنگ معزی در دوره جنگ چه نقش و جایگاهی داشت؟
اوایل جنگ مثل همه بخشهای اجتماعی کشور، در پایگاه نیروی هوایی هم انجمن اسلامی تشکیل شده بود. سرهنگ معزی در این میان جایگاه بسیار بالایی داشت و مورد احترام و اعتماد همه بود و کسی حتی تصورش را هم نمیکرد که او ممکن است روزی چنین خیانت بزرگی را مرتکب شود و آسیب بزرگی به کشور بزند.
به نظر شما این قضیه قابل پیشگیری بود؟
بله، روزی که سروان خلبان موگویی از اعضای وابسته به انجمن اسلامی پایگاه و خلبان C- ۱۳۰ به اروپا فرار کرده بود، اگر این ماجرا تجزیه و تحلیل و علتیابی میشد و فرار موگویی به عنوان هشدار برای مسئولان بالای پایگاه و حفاظت یا عقیده سیاسی تلقی میشد، مسعود رجوی سرکرده جنایتکار منافقین - که دستش به خون دهها هزار نفر افراد بیگناه آلوده شده بود- با کمک عدهای از افراد خائن اینطور از کشور به راحتی خارج نمیشد.
تحلیل شما از شرایط اجتماعی و سیاسی آن برهه خاص چیست؟
با انتخاب بنیصدر به عنوان رئیسجمهور و بعد هم شروع جنگ ناجوانمردانه علیه ایران توسط رژیم بعث عراق، کشور شرایط بحرانی و بدی پیدا کرد. ارتش از هم پاشید و سپاه هنوز سر و شکل درستی پیدا نکرده بود. در چنین شرایطی مسئولان باید حملات دشمن را دفع و از کشور و انقلاب دفاع میکردند و طبیعتاً همه نیروها صرف فراهم آوردن تدارکات برای تقویت جبهههای جنگ میشد. این وضعیت بحرانی، زمینه مناسبی را برای تحرکات گروههای ضد مردمی فراهم آورد و سازمان مجاهدین خلق دست به ترورهای گسترده زد و عملاً با حکومت نوپای اسلامی به مقابله مسلحانه پرداخت. من حقیقتاً علت اختلاف بنیصدر به عنوان رئیسجمهور و فرمانده کل قوا با نیروهای وفادار به نظام و فرماندهان سپاه پاسداران را نمیدانم و تحلیل دقیقی از این موضوع ندارم، ولی میدانم که حمایت او از مجاهدین خلق، افراد حزباللهی و مؤمن به انقلاب اسلامی را بهشدت آزرده خاطر کرد و سرانجام هم موضوع عزل او در مجلس شورای اسلامی مطرح و با اکثریت آرا تصویب شد و امام هم با این رأی موافقت کردند. بنیصدر که عرصه را کاملاً به خود تنگ میدید، با کمک رجوی و مجاهدین از کشور گریخت.
ظاهراً عملکرد بنیصدر در مقام فرماندهی کل قوا و شکستهای پی در پی ایران، علت بیشتر مخالفتها با او بود. در این باره چه دیدگاهی دارید؟
بههر حال بسیاری، شکستهای پیدرپی ایران را در جبهههای نبرد نتیجه خیانت بنیصدر میدانستند. البته عدهای هم طرفدار او بودند و همین مسئله به تفرقه و دودستگی در بین نیروهای ایران در سراسر کشور دامن میزد. با تسلط سپاه و نیروهای بسیج بر اوضاع، بنیصدر فرار کرد، بهطوری که تا مدتها نشانی از محل سکونت او نبود! ارتش هم هنوز پاکسازی نشده بود و نیروهای طرفدار سلطنت شاه هم فعالیتهای خود را به شکل زیرزمینی انجام میدادند و در سازمانها و نهادها هم نفوذ کرده بودند.
نقشه فرار بنیصدر چگونه طراحی شد؟
همانطور که اشاره کردم سرهنگ معزی در رژیم پهلوی در دربار رفت و آمد داشت و بسیاری از مقامات ارتش شاهنشاهی، چون ارتشبد طوفانیان مسئول انعقاد قراردادهای کلان تسلیحات نظامی و وزیر دربار و اسدالله علم با او مراوده داشتند و در سفرها خلبان آنان بود. او پس از بازگرداندن هواپیمای شاهین از مراکش، مورد اطمینان انقلابیون قرار گرفت و توانست جای پای خود را محکم کند.
چگونه با سازمان مجاهدین خلق ارتباط پیدا کرد و نقشه فرار چطور کشیده شد؟
من واقعاً نحوه ارتباطگیری او با سازمان مجاهدین خلق را نمیدانم. شاید موضوع برای مقامات امنیتی روشن باشد، ولی من اطلاعاتی از این بابت ندارم. او فردی سلطنتطلب بود که حالا خود را به عنوان کسی که متحول شده جا زده و مورد اعتماد برخی مقامات قرار گرفته بود. بدیهی است معزی پیش از انقلاب به هیچ وجه مخالفتی با رژیم شاه و خاندان سلطنتی نداشت، والا مورد اعتماد آنها قرار نمیگرفت و خلبان مخصوص آنها نمیشد. به نظر خود من، او بارها با سازمانهای اطلاعاتی غرب تماس گرفته بود و حضور خواهرش در سیاسیترین نهاد امریکا در ایالت تگزاس، بهترین گواه بر این نکته است که سرهنگ با برنامهای مشخص و تعیین شده به ایران برگشت و هرگز نسبت به انقلاب اسلامی تعهد و علاقهای نداشت. همین هم باعث شد به سازمان مجاهدین وصل شود و همراه با آنها نقشه فرار رجوی و بنیصدر را بکشد و اجرا کند. به احتمال قریب به یقین، نقشه ورود بنیصدر و رجوی به داخل پایگاه و نقشه پرواز و جزئیات آن تا مقصد فرانسه، کار سرهنگ معزی و همدستان او بود و طیف عظیمی از مجاهدین خلق و عوامل نظامی نیروی هوایی در این عملیات فوقالعاده پیچیده و گسترده همکاری کردند. برای انجام چنین نقشه پیچیده و گستردهای باید عوامل متعددی از دژبانی و حراست ورودی پایگاه تا کادر فنی پرواز و... همکاری میکردند. آنها از چند روز قبل با یک اتومبیل کاماروی زرد رنگ، در پایگاه رفتوآمد میکردند تا دیگر توجه کسی را جلب نکند و در روز عملیات همه چیز عادی جلوه کند. تعدادی ماشین آتشنشانی هم در اطراف پایگاه مستقر میشوند تا چنانچه عملیات لو رفت، بتوانند بنیصدر و رجوی را از مهلکه نجات دهند. گروهی از شاخه نظامی سازمان مجاهدین هم با سلاحهای سنگین مراقب بنیصدر و رجوی بودند تا آنها بتوانند به داخل پایگاه بروند. برخی از نظامیهایی که در این پروژه همکاری میکردند، در ایستگاههای رادار مسیر پرواز اختلال ایجاد میکنند. آنها در لحظه شروع عملیات، جعبههایی را در ایستگاه میگذارند و اعلام میکنند آنجا بمبگذاری شده است. عدهای هم هشت فروند هواپیمای شکاری F۴ را از کار میاندازند تا تعقیب هواپیمای فراری غیرممکن شود. این هواپیماها در دوران جنگ بسیار به کار میآمدند و عملاً با این خیانت از رده خارج شدند.
پس عملاً نه امکان تعقیب هواپیما وجود داشت و نه رادارها چیزی را ثبت میکردند، اینطور نیست؟
همه اینها از کار افتاده بودند. سرهنگ ناوبر اسماعیل فرخنده - که سرهنگ معزی خیلی سعی میکند اینطور جلوه بدهد که او از ماجرا خبر نداشته- منزل سازمانی خود را در اختیار بنیصدر و رجوی قرار میدهد. مراحل مختلف این پرواز دقیقاً از قبل طراحی شده بود. قرار بود نقشه فرار چند روزی دیرتر انجام شود، اما حکم انتقال سرهنگ معزی به شیراز میآید درنتیجه آنها مجبور میشوند نقشه خود را در شب ۶ مرداد عملی کنند. بنیصدر و رجوی در مینیبوس پنهان میشوند و از محل منازل سازمانی به سمت هواپیما حرکت میکنند. مشکل بزرگ نگهبانی و ایست بازرسی پایگاه بود. نگهبانها همیشه داخل ماشینها را بازرسی میکردند و بعد از بررسی دقیق کارت شناسایی افراد به آنها اجازه ورود یا خروج میدادند، اما آن شب با دیدن سرهنگ معزی که حالا به عنوان یک فرد قهرمان انقلابی مطرح شده بود، این کار را نمیکنند و بدون بازدید، به او اجازه ورود میدهند. سرهنگ معزی در خاطرات خود سعی کرده است خلبان حسین اسکندری و مهندس پرواز بیژن وکیلی را هم از اصل ماجرا بیاطلاع جلوه دهد، در حالی که همه خلبانها با همان مینیبوس که رجوی و بنیصدر در آن پنهان شده بودند پای هواپیما رفتند، نه اینکه معزی، بنیصدر و رجوی اول بروند و آن دو نفر بعداً به آنها ملحق شوند.
همه اینها از کار افتاده بودند. سرهنگ ناوبر اسماعیل فرخنده - که سرهنگ معزی خیلی سعی میکند اینطور جلوه بدهد که او از ماجرا خبر نداشته- منزل سازمانی خود را در اختیار بنیصدر و رجوی قرار میدهد. مراحل مختلف این پرواز دقیقاً از قبل طراحی شده بود. قرار بود نقشه فرار چند روزی دیرتر انجام شود، اما حکم انتقال سرهنگ معزی به شیراز میآید درنتیجه آنها مجبور میشوند نقشه خود را در شب ۶ مرداد عملی کنند. بنیصدر و رجوی در مینیبوس پنهان میشوند و از محل منازل سازمانی به سمت هواپیما حرکت میکنند. مشکل بزرگ نگهبانی و ایست بازرسی پایگاه بود. نگهبانها همیشه داخل ماشینها را بازرسی میکردند و بعد از بررسی دقیق کارت شناسایی افراد به آنها اجازه ورود یا خروج میدادند، اما آن شب با دیدن سرهنگ معزی که حالا به عنوان یک فرد قهرمان انقلابی مطرح شده بود، این کار را نمیکنند و بدون بازدید، به او اجازه ورود میدهند. سرهنگ معزی در خاطرات خود سعی کرده است خلبان حسین اسکندری و مهندس پرواز بیژن وکیلی را هم از اصل ماجرا بیاطلاع جلوه دهد، در حالی که همه خلبانها با همان مینیبوس که رجوی و بنیصدر در آن پنهان شده بودند پای هواپیما رفتند، نه اینکه معزی، بنیصدر و رجوی اول بروند و آن دو نفر بعداً به آنها ملحق شوند.
در ساعت ۱۹:۳۵ رجوی و بنیصدر با لباس پرواز وارد رمپ پرواز میشوند. بدیهی است در دل تاریکی تشخیص قیافهها بسیار دشوار است. در این هنگام از پست فرماندهی اعلام میشود که پرواز یک ساعت جلوتر و به جای ۲۲:۳۰ در ساعت ۲۱:۳۰ انجام خواهد شد. بنیصدر و رجوی و محافظ آنها در اتاقک سوختگیری هواپیما پنهان میشوند. خدمه، مسئول سوختگیری و بازدید فنی قبل از پرواز میخواهند محوطه را بازرسی کنند که با در بسته مواجه میشوند! سرهنگ معزی به مسئول مربوطه که میخواهد با تبری که برای مواقع اضطراری در هواپیما تعبیه شده است در را بشکند و باز کند، تشر میزند، اما او دست بردار نیست! بالاخره گارد ویژه در را باز میکند و روی پیشانی آن همافر اسلحه میگذارد و از او میخواهد که ابداً سروصدا نکند. همکار این همافر با غیبت همکارش کنجکاو میشود که چه اتفاقی رخ داده است؟ اما او هم به محض اینکه میخواهد وارد محوطه شود، غافلگیر میشود. در این موقع موتورهای هواپیما روشن میشود. سرهنگ معزی پیشاپیش مشخصات مسیر را به همکاران خود یعنی سروان حسین اسکندری و همافر مهندس بیژن وکیلی داده بود. یکی از محافظان رجوی و بنیصدر وارد کابین میشود و با تهدید اسلحه از آنها میخواهد که مختصات را به دستگاه ناوبری کامپیوتری I. N. S وارد کنند. پس از اینکه هواپیما از تهران فاصله میگیرد، معزی به برج مراقبت اعلام میکند که یکی از موتورهای هواپیما آتش گرفته و او ناچار است به سمت ورامین برگردد. روی ایستگاه ورامین هم اعلام میکند که موتور دیگر هم آتش گرفته و بعد برای اینکه از دیدرس رادار دور بماند، اعلام میکند به سمت شمال، یعنی کوههای البرز میرود. مسئولان برج فریاد میزنند که این کار خطرناکی است و به کوه خواهی خورد! این دقیقاً همان چیزی است که سرهنگ معزی میخواهد و درحالی که در ارتفاع ۱۸ هزار پایی پرواز میکند، به برج مراقبت اعلام مینماید در ارتفاع ۱۲ هزارپایی است، تا این تصور را در ذهن آنها ایجاد کند که به کوه خورده است! سر راه مسیر پرواز، رادارهای کرج، بابلسر و تبریز قرار دارند که قبلاً توسط عوامل نفوذی از کار افتادهاند. سرهنگ معزی از این موضوع آگاه بود، در عین حال خیالش هم آسوده بود که هیچ فانتومی نمیتواند آنها را تعقیب کند. مسئولان رادار هم به پست فرماندهی نیروی هوایی اطلاع میدهند که احتمالاً هواپیمای معزی به کوه خورده و متلاشی شده است! سرهنگ خلبان جواد وارسته که زمانی شاگرد معزی بوده به مسئول رادار میگوید: «معزی به کوه نمیخورد، او فرار کرده است!»
نیروی هوایی برای تعقیب هواپیما هیچ اقدامی نکرد؟
ستاد نیروی هوایی به یک شکاری F۱۴ که در حال گشتزنی بود، مأموریت میدهد به سمت شمال پرواز کند. رادار ایستگاه تبریز بالاخره موفق میشود هواپیما را شناسایی کند، اما معزی برای گمراه کردن رادار تبریز میگوید چند نفر از پرسنل نیروی هوایی آنها را گروگان گرفتهاند! شهید رجایی به عنوان نخستوزیر و شهید فکوری به عنوان فرمانده نیروی هوایی از قول امام به آنها تأمین میدهند. خدمه برای ایجاد فرصت برای معزی بهانه میآورند که باید شخص شهید رجایی روی خط بیاید و صحبت کند. هواپیمای F۱۴ به معزی اخطار میدهد که برگردد. معزی خلبان هواپیما را- که روزگاری شاگرد او بود- خوب میشناسد و به او میگوید: «هواپیما ربوده شده، تو بیا نزدیکتر تا اینها تو را ببینند و بترسند.» بعد هم تمام چراغهای داخل و بیرون هواپیما را خاموش میکند.
معزی برای اینکه مورد هدف موشکهای هاگ ایستگاه تبریز قرار نگیرد، به طرف مرز شوروی پرواز میکند که با دو فروند میگ روسی مواجه میشود که در صورت ورود به خاک شوروی به او شلیک کنند. معزی که میداند هواپیماهای F۵ مستقر در پایگاه تبریز، در شب قادر به رهگیری نیستند، از مرز شوروی به شکل نیمدایره از کنار تبریز میگذرد.
آنها پس از فرار از خاک ایران، چه مقصدهایی را پشت سر گذاشتند؟
معزی نخست وارد خاک ترکیه میشود و اعلام میکند قصد نشستن در فرودگاه آنکارا را دارد. مقامات آنکارا به او اجازه فرود نمیدهند و چراغهای باند را خاموش میکنند و از او میخواهند که سریع خاک ترکیه را ترک کند. یک هواپیمای F۱۴ وارد خاک ترکیه میشود و معزی به برج مراقبت ترکیه میگوید یک شکاری دنبال من است، به او دستور بدهید به ایران برگردد. آنها هم همین کار را میکنند. بنیصدر روی همان توهمات خودش به معزی میگوید به برج مراقبت آنکارا بگو که من در هواپیما هستم و آنها چراغهای باند را روشن میکنند! معزی میگوید من قصد نشستن در آنکارا را ندارم. او میدانست که موشکهای سوریه بیتردید هواپیمایش را خواهند زد، به همین دلیل به سمت قبرس و یونان میرود. رادار سوریه از طریق U. H. F میپرسد: کجا هستید؟ معزی میداند که اگر به آن پاسخ دهد، موقعیت هواپیما را شناسایی و جنگندههایی را برای بازگرداندن او اعزام خواهند کرد، به همین دلیل پاسخ نمیدهد. معزی بالاخره هواپیما را به سمت یونان و قبرس و سپس به پاریس میرساند. مقامات فرانسوی اعلام میکنند اجازه فرود نمیدهند. معزی میگوید بنزین هواپیما تمام شده است و اگر اجازه فرود ندهند، هواپیما روی پاریس سقوط میکند! آنها هم هواپیما را به سمت فرودگاه اورلی هدایت میکنند و سرانجام بنیصدر و رجوی به پاریس میرسند. فردای آن روز، هنگامی که نقشه فرار مشخص میشود، تمام عواملی که در داخل کشور با این پروژه همکاری کرده بودند، دستگیر و محاکمه میشوند.
منبع : روزنامه جوان