( 0. امتیاز از 0 )

عضو شورای مرکزی جامعه مطالعات آسیای بریتانیا معتقد است که ایران به دلیل نفوذ فرهنگی در منطقه، در معرض تجزیه نخواهد بود و قدرت‌های مختلف بین‌المللی نیز نسبت به این موضوع اگاهی دارند.

 

به گزارش صدای شیعه، ایران در سنگلاخ‌های دوران جدید تاریخی با چالش جدی توسعه‌طلبی از جانب قدرت‌های بزرگ خارجی مواجه شد و پس از آن، جنگ‌های پی‌درپی را در مقابل خود دید که البته آغازگر هیچ‌کدام از جنگ‌های مذکور نبود و همواره در برابر این جنگ‌ها، محکوم به دفاع بود.

اما روسیه که به تبع وصیت پتر کبیر، به دنبال دستیابی به آب‌های گرم جنوب ایران بود، راهی جز تجزیه کامل ایران نمی‌دید و در ضعف کامل دولت وقت ایران، هیچ مانع اثرگذاری جز یک قدرت استعماری دیگر نمی‌دید!

انگلستان هم توانسته بود بخش‌های وسیعی از شرق ایران را تجزیه کرده و حاکمانی دست‌نشانده بر آنها بگمارد، به دنبال دستیابی به سرزمین‌های وسیع‌تری از جنوب ایران و جزایر خلیج فارس بود.

با این حال، تضاد منافع با روسیه و مقاومت‌های جانانه مردم نقاط مختلف ایران در برابر این خوی ددمنشانه استعماری، باعث شد که ایرانیان، پس از تحمل دردهای شدید از چندپاره شدن خاک ایران‌زمین، دیگر در برابر هرگونه تحمیل بیرونی، ایستادگی متمایزتری را از خود بروز دهند.

گفت‌وگوی صدای شیعه با پروفسور «الیور بِیْست»، استاد دانشگاه سوربن و عضو شورای مرکزی جامعه مطالعات آسیای بریتانیا، معطوف به ریشه‌ها، دلایل و انگیزه‌های ایده تجزیه ایران توسط قدرت‌های بزرگ دوران استعمار است.

وی قدرت زبان فارسی و نفوذ فرهنگی ایران در منطقه را، عامل فقدان امکان تجزیه سرزمینی ایران می‌داند. مشروح گفت‌وگو را در ادامه از نظر بگذرانید:

تجزیه خاک ایران، در تداوم ایده تجزیه عثمانی مطرح بود؟ یا تجزیه ایران منافع متفاوت‌تری را نصیب دولت‌های پیگیر این ایده خواهد کرد؟

دولت عثمانی از زمان سلطان محمد فاتح، دشمن شماره یک کشورهای مسیحی اروپایی بود و نابود کردن سرزمین‌های وابسته آن امپراتوری وسیع، ایده‌ای بود که تحت عنوان راهبرد «دشمن مشترک»، مورد اجماع دولت‌های اروپایی بود.

به همین دلیل، با هماهنگی‌های نظامی و سیاسی، توانستند که سرزمین‌های غربی تحت کنترل این امپراتوری را از دستش خارج کنند. این اتفاق باعث شد تا کشورهای اروپایی به یک تحلیل جدیدتر و جدی‌تر برسند و آن تحلیل، یک تحلیل پیش‌دستانه بود!

دولت‌های اروپایی، به ویژه فرانسه و انگلیس، تصمیم گرفتند که با ورود جدی‌تر به سرزمین‌های غربی در آسیا، امپراتوری عثمانی را از درون متلاشی کنند و کشورهای جدیدی را ایجاد کردند. این کشورها در غرب آسیا، دولت‌های نسبتا متخاصمی را تشکیل دادند که بر هر کدام از آن‌ها، فارغ از ضوابط دولت ـ ملت بودن، سران طوایف بسیار بزرگ، به ریاست یک کشور رسیدند و مشکلاتشان با یکدیگر نیز، در قالب همان اختلافات سابق طوایف، تداوم پیدا کرد که نمونه بارز آن را در روابط میان قطر و عربستان مشاهده می‌کنید.

در رابطه با ایران، ایده تجزیه نمی‌تواند مطلوبیت عقلانی برای شرایط کنونی جهان داشته باشد همین‌طور که آثار تجزیه ایران در دو قرن گذشته را در منطقه می‌بینید. ایران به عنوان یک واقعیت تاریخی در منطقه خاورمیانه، از یک هژمونی پرقدرت فرهنگی برخوردار است و از منظر فرهنگی، امکان تجزیه ایران وجود ندارد زیرا که ایران دارای نفوذ فرهنگی و معنوی در سراسر منطقه است.

تلاش‌های انگلستان و روسیه برای تجزیه ایران، چه دلایلی داشت و دستاوردهای آن‌ها از تجزیه گسترده سرزمینی ایران چه بود؟

برای انگلستان، در عصر استعمار، هیچ سرزمینی به اندازه هندوستان اهمیت نداشت و این موضوع تنها با قطع شریان‌های ایران از هند، برای انگلستان عملیاتی می‌شد! افغانستان و پاکستان، در چارچوب راهبردهای انگلستان، در جایگاه دروازه هندوستان قرار داشتند. زبان فارسی در سرتاسر هندوستان نفوذ داشت و مردم این سرزمین و دولتمردانشان، مدتها به زبان فارسی تکلم می‌کردند.

ایران سابقه حضور نظامی و سیاسی را در روزهای قدرتمندی خودش در هند داشت و این موارد باعث می‌شد تا انگلستان، با همان استدلالی که زمینه‌های فروپاشی امپراتوری عثمانی را فراهم کرد، به سراغ تحریک کامران میرزا (حاکم هرات و نایب‌السلطنه دولت ایران در افغانستان) بروند و بعد با یک فرآیند نظامی و سیاسی پیچیده، با اشغال جنوب ایران، دولت مرکزی ایران را وادار به پذیرش معاهده پاریس و جدایی افغانستان از ایران کردند.

قرارداد گلداسمیت هم برای جدایی پاکستان از ایران منعقد شد و دولت مرکزی ایران، به رغم مقاومت‌های مردمی گسترده و البته پراکنده، نتوانست در برابر این وضعیت کاری از پیش ببرد.

روسیه هم که به دنبال آرزوی تزارهای کلاسیک و بزرگ قرن هجدهمی خود بود و پس از سقوط شاهان قدرتمندی مثل نادرشاه، کریم‌خان و آقامحمدخان، فرصت را برای حمله به سرزمین‌های شمالی ایران، مناسب دیدند و از فرصت ضعف دولت مرکزی ایران استفاده کردند تا با جدا کردن قفقاز و ترکمنستان از ایران (در سه معاهده)، از این فرصت حداکثر بهره‌برداری را داشته باشند.

بعدتر هم که ایران مطابق با معاهده 1907، به سه پاره (بی‌طرف، حوزه نفوذ انگلیس و حوزه نفوذ روسیه) تقسیم شد، به تثبیت سرزمین‌های پیشین خود و نابود کردن ریشه‌های زبان فارسی در آن سرزمین‌ها اقدام کردند. شاید بشود گفت، برای استعمارگران، حذف زبان پرقدرت فارسی از سرزمین‌های تحت نفوذشان، یک دستاورد بزرگ محسوب می‌شد.

آیا اکنون، رویکردی برای تهدید تمامیت سرزمینی ایران وجود دارد؟

در حال حاضر، امکان چنین چیزی وجود ندارد. تمام قدرت‌های خارجی هم این موضوع را می‌دانند.

ایرانی‌ها با افزایش در سطح آگاهی‌های سیاسی و افزایش خودآگاهی ملی، در یک قرن گذشته به شدت در رابطه با این ایده مقاومت می‌کنند و هنوز هم بر سر مواضع خودشان ایستادگی می‌کنند.

با این حال، اشغال ایران در هر دو جنگ جهانی و تلاش‌ها برای تحریکات قومی در سراسر ایران در دوران پس از انقلاب، بازهم نتوانست باعث جدایی بخش‌هایی از ایران شود.

دولت ایران هم در بازه زمانی یاد شده، هرگز همانند قاجارها ضعیف نبوده که با مواجهه خارجی‌ها، از مرزهای سرزمینی خود عقب‌نشینی کند. ایرانی‌ها این موضوع را در دومین جنگ طولانی قرن بیستم و همچنین در زمانه یک تحریم طولانی توسط خارجی‌ها، نشان دادند.

به نظرم تجزیه ایران، دیگر ممکن نیست و این را تمام دولت‌های خارجی می‌دانند و هر دولت یا جریانی که برای این موضوع در ایران سرمایه‌گذاری می‌کند، از عقلانیت سیاسی برخوردار نیست زیرا ایرانی‌ها هرگز حاضر نیستند که با چنین چیزی همراه شوند و در برابر آن، واکنش‌های شدیدی را از خود بروز خواهند داد.

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر