(
0
)
امتیاز از
مصدق را مقصر میدانم
«زمینه و پیامدهای نگارش نامه تاریخی کاشانی به مصدق» در گفت وشنود با دكتر محمدحسن سالمی،نوه آیت ا... کاشانی
شاید اگر بنا باشد با فردی درباره رخداد 28 مرداد 1332 سخن رود، دكتر محمدحسن سالمی، نوه دختری آیتا... سید ابوالقاسم كاشانی یكی از جذابترین انتخاب ها باشد. چه اینكه او همان است كه نامه بحثبرانگیز و پرچالش آیتا... را در عصرگاه 27 مردادماه برای دكتر مصدق برده و جواب تاریخی آن را نیز ستانده است. خوشحالم كه در شصت و ششمین سالروز این رویداد تاریخی، با وی گفت و شنودی انجام دادهام. امید میبرم كه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
نام شما در تاریخ نهضت ملی ایران، با نامه مهم آیتا... كاشانی به دكتر مصدق در 27 مرداد سال 1332 گره خورده است. اولا آیا قبل از آن هم از سوی آیتا... كاشانی برای دكتر مصدق پیامی برده بودید و ثانیا چه شد برای بردن چنین پیام مهمی شما را انتخاب كردند؟
پیش از آن حدود 9 بار برای دكتر مصدق پیام برده بودم. یك بار هم كسی از آمریكا دو تا قلم خودنویس برای آیتا... كاشانی و دكتر مصدق آورده بود كه من خودنویس دكتر مصدق را برایش بردم. موقعی كه افتخار بردن نامه 27 مرداد نصیبم شد، مرحوم مصطفی كاشانی فرزند آیتا... و دایی ام مخفی بود. بعد هم از تشكیككنندگان درباره اینكه چرا من نامه را بردم، سؤالی دارم. چطور دكتر مصدق در
12 سالگی میتوانست مستوفی خراسان شود و من در 21 سالگی نمیتوانستم نامهرسان باشم؟
با وجود اختلاف عمیقی كه بین دكتر مصدق و آیتا... كاشانی ایجاد شده بود، چطور ایشان پذیرفتند به دكتر مصدق نامه بنویسند؟
ما كه آن زمان در جناح چپ بودیم، ایشان را متقاعد كردیم به خاطر مردم و مصلحت كشور این كار را بكنند. طرفداران دكتر مصدق به سركردگی مرحوم داریوش فروهر، خانه آیتا... كاشانی را سنگباران و عدهای را زخمی كرده بودند. در آن غائله مرحوم حدادزاده به ضرب چاقو از پا در آمد و خود مرا به عنوان قاتل دستگیر كردند و عدهای جوان بیگناه و تحصیلكرده را از كار و زندگی انداختند، در حالی كه قاتلان اصلی راست راست راه میرفتند! در زندان به من بسیار توهین شد. سرم را تراشیدند و از شمارههای مخصوص زندانیها به سینهام آویزان كردند و عكس گرفتند! سه چهار بار هم بازجویی كردند. وقتی دكتر سنجابی -كه با ما نسبت خویشاوندی داشت- تلاش كرد مرا از زندان بیرون بیاورد و نتوانست، سرانجام پیغام داد كه: دكتر مصدق گفت باید این جوان را در زندان نگه داشت، چون خیلی برای پدربزرگش عزیز است!
با این همه فشار چطور آزاد شدید؟
اول یك وجهالضمان 15 هزار تومانی برایم بریدند! دوستان این در و آن در زدند و این وجهالضمان را كه خیلی هم سنگین بود، فراهم كردند. بعد آنها زدند زیر قولشان و وجهالضمان را تصاعدی بالا بردندو به 50 هزار تومان رساندند! درنهایت مرحوم محمدعلی گرامی دامادمان چندین قباله خانه آورد و روی میز دادستان ریخت و گفت: «هر چند تا را كه میخواهید بردارید!» آنها هم كه دیدند هیچ جوری حریف اقوام من نمیشوند، آزادم كردند!
با این حال مشوق آیتا... كاشانی برای كوتاه آمدن در مقابل دكتر مصدق بودید؟
بله، چون مملكت در معرض خطر جدی بود. آیتا... كاشانی از توهینها و تضییقاتی كه برایشان روا داشته شده بود بهشدت دلآزرده بودند، اما میدیدیم آمریكاییها سرنخ قضایا را در دست گرفتهاند و دارند دكتر مصدق را سر دست شان میچرخانند و نهضت ملی را نابود خواهند كرد!
و شما آن نامه تاریخی را بردید. از برخورد دكتر مصدق برایمان بگویید.
بله، نامه را بردم. دكتر مصدق خبر داشت تازه از زندان آزاد شدهام. مثلا خواست خوشمزگی كند. اشارهای به سر تراشیدهام كرد و گفت: «سرت را هم كه تراشیدهاند! خوشگل بودی، خوشگلتر هم شدی!» بعد هم یك استدلال عجیب و غریبی كرد: اگر در بیرون زندان بودی، ممكن بود بلایی سرت بیاید و جایت در زندان امنتر بود!
واكنش دكتر مصدق در قبال نامه چه بود؟
موقعی كه نامه را میخواند، تغییری در چهرهاش ندیدم و نتوانستم بفهمم دارد چه فكری میكند. تایپ جواب مختصر و كوتاهِ نامه كه تمام شد، آن را امضا كرد و داد دست من و بعد هم زد به پشتم و گفت: «این حرفها را تودهایها سر زبانها انداختهاند، بشنو و باور نكن!» در این موقع خبر دادند هندرسون سفیر آمریكا آمده است. دكتر مصدق كه تا آن موقع با لباس معمولی خانه روی تختش نشسته بود، یكمرتبه از جا پرید و بهسرعت لباس رسمی پوشید! هیچوقت او را اینقدر زبر و زرنگ ندیده بودم و من كمكش كردم تا كتش را بپوشد. وقتی از اتاق بیرون رفتم، هندرسون وارد شد و از اینكه مرا آنجا دید خیلی تعجب كرد!
مگر شما را میشناخت؟
بله، قبلا دستكم پنج بار به دیدن آیتا... كاشانی آمده و مرا در منزل ایشان دیده بود و كاملا میشناخت.
با جواب دكتر مصدق چه كردید؟
اول نامه را برای پدربزرگم بردم و بعد برای اینكه نسخهای از آن را نزد خود داشته باشم-كه در صورت از بین رفتن نامه اصلی این سند تاریخی كلا گم نشود- به عكاسی مهتاب نبش میدان بهارستان رفتم و از نامه عكس گرفتم. قبل از آن هم از نامه پدربزرگم عكس گرفته بودم. یادم هست وقتی نزد آیتا... كاشانی برگشتم، ناصرخان قشقایی هم حضور داشت. قضیه را كه شنید گفت: «بیخود به خودتان زحمت دادید، مصدق لجباز است و به حرف كسی گوش نمیدهد!»
شما خود شاهد رویدادهای روز 28 مرداد بودید؟
بله، آن روز حدود ساعت 10، 11 صبح بود كه میخواستم به خانه برادرم بروم و دیدم عدهای سوار كامیونها هستند و شعار «زندهباد شاه!» را میدهند. نشنیدم حتی یك بار كسی فریاد بزند: «زندهباد مصدق!» نمیدانم آن عدهای كه دكتر مصدق به حضورشان مباهی بود در آن روز كجا بودند؟ روز قبل هندرسون به دكتر مصدق گفته بود: شما جلوی تودهایها را بگیرید، ما خودمان تكلیف را روشن میكنیم. به همین دلیل هم از شب قبل در خیابان استانبول هر كسی را كه سبیل داشت و پیراهن آستین كوتاه سفید پوشیده بود، دستگیر میكردند و ناگهان در شهر شایع شد كه تودهایها را دارند میگیرند! میخواستند فردای آن روز كسی جرات نكند به خیابان بیاید و مقاومت كند. كاملا دقیق و حسابشده برنامهریزی كرده بودند.
در واقع نیرویی هم در صحنه باقی نمانده بود كه بتواند مقاومت كند.اینطور نیست؟
مهمترین نیرو، شخص آیتا... كاشانی بود كه به یمن بیفكریهای دكتر مصدق و خیانتهای حزب توده، ترور شخصیت شده بود و به قول مرحوم امام خمینی وقتی یك بار وارد مجلسی شد، حتی یك نفر هم به خودش زحمت نمیداد جایش را به ایشان بدهد! ایشان میگفتند: من خودم در مجلسی بودم و دیدم آیتا... كاشانی وارد شد و كسی اعتنا نكرد، من بلند شدم و جای خودم را به ایشان دادم... گستره تبلیغات علیه ایشان تا این حد بود كه از سطح رهبر نهضت ملی تا اینجا رسیده بود!
از روز 28 مرداد میگفتید.
بله، وقتی شلوغی و ازدحام را در خیابانها دیدم، به خانه پدربزرگم برگشتم و دیدم آیتا... كاشانی از اوضاع داخل شهر كاملا بیخبر است! رادیو هم داشت راجع به كشت و زرع برنامه پخش میكرد!
مگر رادیو دست دولت نبود؟
چرا، رادیو دست دكتر مصدق و افرادش بود، با این همه یك كلمه حرف نزدند كه مبادا مردم از وضعیتی كه داشت پیش میآمد، آگاه شوند. تازه اگر هم كسی سعی میكرد خود را به رادیو برساند و این كار را انجام بدهد، مانع میشدند!
مثلا مانع چه كسانی میشدند؟
پیدا كردن نامهایشان كار سختی نیست. برخی از وفادارترین یاران دكتر مصدق هم از این وضعیت به ستوه آمده بودند. مهندس زیركزاده نقل میكند كه در یكی از دیدارها با مصدق، دكتر فاطمی عصبانی میشود و از اتاق دكتر مصدق بیرون میآید و فریاد میزند: «این پیرمرد آخرش همه ما را به كشتن میدهد!»
برخی از افراد آیتا... كاشانی و عدهای دیگر را به گرفتن پول از «سیا» و حمایت از كودتای
28 مرداد متهم میكنند. این جریان تبلیغی در سالیان اخیر عمق و گستره بیشتری هم پیدا كرده است. در این باره چه دیدگاهی دارید؟
این حرفها در ادامه همان ترور آیتا... كاشانی در ماهها و روزهای قبل از 28 مرداد است. هواداران دكتر مصدق در روزنامهها، علیه شخصیتهای مؤثر نهضت ملی بهخصوص آیتا... كاشانی، موج افترا به راه انداختند. بعد هم با سنگباران خانه آیتا... كاشانی، حرمتشكنی را به حد اعلا رساندند و اكثر مریدان و حامیان او را به زندان انداختند، طوری كه خانوادههای آنها محتاج خرج روزانهشان شده بودند! در روزهای منتهی به 28 مرداد، پلیس مخفی دكتر مصدق دنبال راپورت جمع كردن علیه آیتا... كاشانی بود و مصطفی كاشانی در خفا و دكتر بقایی در زندان بودند. این قضیه تا بعد از رفراندم و انحلال مجلس ادامه پیدا كرد. در آن روزها تیمسار زاهدی در مجلس تحت نظر و به قول دكتر بقایی در چنگ دولت بود. چرا وقتی دكتر معظمی او را با ماشین رئیس مجلس از مجلس بیرون میبرد، دكتر مصدق به یكی دو نفر از هوادارانش نسپرد كه ماشین را تعقیب كنند و ببینند كجا میرود؟
شما دكتر مصدق را در این ماجرا مسؤول میدانید؟
بالاتر از مسؤول، مقصر میدانم! اگر او مجلس را آلت دست خودش نكرده بود و دائما اختیارات نمیگرفت و مجلس قدرت كافی داشت، میتوانست مثل دوره قوامالسلطنه عكسالعمل به موقع و محكم نشان دهد. در مورد زاهدی هم اگر از خود جسارت نشان میداد، این اتفاق نمیافتاد. دكتر مصدق جلوی خیرخواهان واقعی مملكت را گرفت و زمینه را برای جولان دشمنان نهضت ملی فراهم كرد. سالها گذشته و حتی هنوز یك نفر هم نتوانسته با دلیل و مدرك محكمه پسندی اثبات كند كه آیتا... كاشانی برای حمایت از كودتا از آمریكاییها پول گرفته است! ایشان كسی بود كه وقتی از دنیا رفت، 15 هزار تومان مقروض بود. پولهای آمریكاییها كجا رفته بود و چرا ورثه ایشان با تنگدستی و فقر دست به گریبان بودند؟
درباره 28 مرداد، در یك كلام به شما بگویم كه در آن دوره انگلیس یا شوروی نمیتوانستند در كشورهای مورد نظرشان امواج گسترده نارضایتی ایجاد كنند، بلكه میتوانستند به موجهای ایجادشده جهت و شكل مورد نظر خودشان را بدهند. بنابراین موجبات سقوط دكتر مصدق را بیانگیزگی خود او برای ادامه حكومت و رفتارهای اطرافیانش رقم زد. یادمان باشد در سال 1332، سازمان سیا تازه تأسیس شده بود و در واقع كودتای ایران، اولین عملیات موفق آن سازمان بود. در آن دوره سیا هنوز آنقدرها مأمور ورزیده و زبده نداشت كه بتواند دست به اقدامات وسیع بزند و یك دولت را طی یك روز تغییر بدهد. سرنگونی دولت مصدق قبل از هر چیز مرهون مساعدتهای خود او و عوامل داخلی انگلیس و آمریكا در ایران بود. مردم دیگر حوصله تحمل دولت و مدارا با او را نداشتند و دكتر مصدق و جبهه ملی هم توانایی اداره امور را نداشت. به قول جلال آلاحمد، «تنها برنده كودتای 28 مرداد شخص دكتر مصدق بود كه با سقوط یك دولت ناتوان و رو به نابودی از خودش برای همیشه قهرمان ساخت!»
برخی معتقدند مسؤولیتهای مهم بعد از پیروزی انقلاب، به دست حامیان آیتا... كاشانی است. پس چرا علیه فروهر به دلیل حمله به منزل آیتا... شكایت نكردند؟
اولا تمام طرفداران مصدق بر اركان حكومتِ بعد از انقلاب تسلط داشتند. دست كم در دوره مهندس بازرگان كه اینگونه بود. ثانیا چه كسی میتوانست علیه داریوش فروهر -كه وزیر بود- شكایت كند؟ قتل او و همسرش واقعا فاجعه و بسیار دردآور بود، اما یادمان باشد دنیا دار مكافات است و باید بگوییم كه عامل كشته شدن مظلومانه مرحوم حدادزاده به دست اراذل و اوباشی كه آن شب خانه آیتا... كاشانی را سنگباران كرده بودند، به طرز فجیعی از بین رفت! «از ماست كه بر ماست.»
در اروپا فعالیت سیاسی هم داشتید؟
خیر، خیلیها دعوتم میكردند، ولی من نمیرفتم. میخواستم تحصیل كنم و از سیاست هم سرخورده شده بودم و دیگر به هیچ كس اعتماد نداشتم! رشتهای هم كه برای تحصیل انتخاب كردم، پزشكی بود كه كوچكترین ربطی به سیاست و اقتصاد نداشت. وقتی به یاد پدربزرگم میافتادم كه عمری با استعمار انگلیس جنگیده و یكی از بزرگترین نهضتهای معاصر ایران را رهبری كرده و سرانجام چنین سرنوشتی را پیدا كرده بود، دندان تحصیل در رشتههای سیاسی، حقوقی و اقتصادی را كندم .
از كی دوباره شروع به فعالیت سیاسی كردید؟
بعد از اتمام تحصیل و اخذ درجه دكترا. از روزی كه دكتر مصدق راهش را از پدربزرگم جدا كرد و به بیراهه رفت، اسناد و مدارك زیادی گردآوری كرده بودم. بعد از اتمام تحصیلات و مخصوصا پس از بازنشستگی در سال 1995، تمام وقتم را صرف پژوهشهای تاریخی كردم.
پیش از آن حدود 9 بار برای دكتر مصدق پیام برده بودم. یك بار هم كسی از آمریكا دو تا قلم خودنویس برای آیتا... كاشانی و دكتر مصدق آورده بود كه من خودنویس دكتر مصدق را برایش بردم. موقعی كه افتخار بردن نامه 27 مرداد نصیبم شد، مرحوم مصطفی كاشانی فرزند آیتا... و دایی ام مخفی بود. بعد هم از تشكیككنندگان درباره اینكه چرا من نامه را بردم، سؤالی دارم. چطور دكتر مصدق در
12 سالگی میتوانست مستوفی خراسان شود و من در 21 سالگی نمیتوانستم نامهرسان باشم؟
با وجود اختلاف عمیقی كه بین دكتر مصدق و آیتا... كاشانی ایجاد شده بود، چطور ایشان پذیرفتند به دكتر مصدق نامه بنویسند؟
ما كه آن زمان در جناح چپ بودیم، ایشان را متقاعد كردیم به خاطر مردم و مصلحت كشور این كار را بكنند. طرفداران دكتر مصدق به سركردگی مرحوم داریوش فروهر، خانه آیتا... كاشانی را سنگباران و عدهای را زخمی كرده بودند. در آن غائله مرحوم حدادزاده به ضرب چاقو از پا در آمد و خود مرا به عنوان قاتل دستگیر كردند و عدهای جوان بیگناه و تحصیلكرده را از كار و زندگی انداختند، در حالی كه قاتلان اصلی راست راست راه میرفتند! در زندان به من بسیار توهین شد. سرم را تراشیدند و از شمارههای مخصوص زندانیها به سینهام آویزان كردند و عكس گرفتند! سه چهار بار هم بازجویی كردند. وقتی دكتر سنجابی -كه با ما نسبت خویشاوندی داشت- تلاش كرد مرا از زندان بیرون بیاورد و نتوانست، سرانجام پیغام داد كه: دكتر مصدق گفت باید این جوان را در زندان نگه داشت، چون خیلی برای پدربزرگش عزیز است!
با این همه فشار چطور آزاد شدید؟
اول یك وجهالضمان 15 هزار تومانی برایم بریدند! دوستان این در و آن در زدند و این وجهالضمان را كه خیلی هم سنگین بود، فراهم كردند. بعد آنها زدند زیر قولشان و وجهالضمان را تصاعدی بالا بردندو به 50 هزار تومان رساندند! درنهایت مرحوم محمدعلی گرامی دامادمان چندین قباله خانه آورد و روی میز دادستان ریخت و گفت: «هر چند تا را كه میخواهید بردارید!» آنها هم كه دیدند هیچ جوری حریف اقوام من نمیشوند، آزادم كردند!
با این حال مشوق آیتا... كاشانی برای كوتاه آمدن در مقابل دكتر مصدق بودید؟
بله، چون مملكت در معرض خطر جدی بود. آیتا... كاشانی از توهینها و تضییقاتی كه برایشان روا داشته شده بود بهشدت دلآزرده بودند، اما میدیدیم آمریكاییها سرنخ قضایا را در دست گرفتهاند و دارند دكتر مصدق را سر دست شان میچرخانند و نهضت ملی را نابود خواهند كرد!
و شما آن نامه تاریخی را بردید. از برخورد دكتر مصدق برایمان بگویید.
بله، نامه را بردم. دكتر مصدق خبر داشت تازه از زندان آزاد شدهام. مثلا خواست خوشمزگی كند. اشارهای به سر تراشیدهام كرد و گفت: «سرت را هم كه تراشیدهاند! خوشگل بودی، خوشگلتر هم شدی!» بعد هم یك استدلال عجیب و غریبی كرد: اگر در بیرون زندان بودی، ممكن بود بلایی سرت بیاید و جایت در زندان امنتر بود!
واكنش دكتر مصدق در قبال نامه چه بود؟
موقعی كه نامه را میخواند، تغییری در چهرهاش ندیدم و نتوانستم بفهمم دارد چه فكری میكند. تایپ جواب مختصر و كوتاهِ نامه كه تمام شد، آن را امضا كرد و داد دست من و بعد هم زد به پشتم و گفت: «این حرفها را تودهایها سر زبانها انداختهاند، بشنو و باور نكن!» در این موقع خبر دادند هندرسون سفیر آمریكا آمده است. دكتر مصدق كه تا آن موقع با لباس معمولی خانه روی تختش نشسته بود، یكمرتبه از جا پرید و بهسرعت لباس رسمی پوشید! هیچوقت او را اینقدر زبر و زرنگ ندیده بودم و من كمكش كردم تا كتش را بپوشد. وقتی از اتاق بیرون رفتم، هندرسون وارد شد و از اینكه مرا آنجا دید خیلی تعجب كرد!
مگر شما را میشناخت؟
بله، قبلا دستكم پنج بار به دیدن آیتا... كاشانی آمده و مرا در منزل ایشان دیده بود و كاملا میشناخت.
با جواب دكتر مصدق چه كردید؟
اول نامه را برای پدربزرگم بردم و بعد برای اینكه نسخهای از آن را نزد خود داشته باشم-كه در صورت از بین رفتن نامه اصلی این سند تاریخی كلا گم نشود- به عكاسی مهتاب نبش میدان بهارستان رفتم و از نامه عكس گرفتم. قبل از آن هم از نامه پدربزرگم عكس گرفته بودم. یادم هست وقتی نزد آیتا... كاشانی برگشتم، ناصرخان قشقایی هم حضور داشت. قضیه را كه شنید گفت: «بیخود به خودتان زحمت دادید، مصدق لجباز است و به حرف كسی گوش نمیدهد!»
شما خود شاهد رویدادهای روز 28 مرداد بودید؟
بله، آن روز حدود ساعت 10، 11 صبح بود كه میخواستم به خانه برادرم بروم و دیدم عدهای سوار كامیونها هستند و شعار «زندهباد شاه!» را میدهند. نشنیدم حتی یك بار كسی فریاد بزند: «زندهباد مصدق!» نمیدانم آن عدهای كه دكتر مصدق به حضورشان مباهی بود در آن روز كجا بودند؟ روز قبل هندرسون به دكتر مصدق گفته بود: شما جلوی تودهایها را بگیرید، ما خودمان تكلیف را روشن میكنیم. به همین دلیل هم از شب قبل در خیابان استانبول هر كسی را كه سبیل داشت و پیراهن آستین كوتاه سفید پوشیده بود، دستگیر میكردند و ناگهان در شهر شایع شد كه تودهایها را دارند میگیرند! میخواستند فردای آن روز كسی جرات نكند به خیابان بیاید و مقاومت كند. كاملا دقیق و حسابشده برنامهریزی كرده بودند.
در واقع نیرویی هم در صحنه باقی نمانده بود كه بتواند مقاومت كند.اینطور نیست؟
مهمترین نیرو، شخص آیتا... كاشانی بود كه به یمن بیفكریهای دكتر مصدق و خیانتهای حزب توده، ترور شخصیت شده بود و به قول مرحوم امام خمینی وقتی یك بار وارد مجلسی شد، حتی یك نفر هم به خودش زحمت نمیداد جایش را به ایشان بدهد! ایشان میگفتند: من خودم در مجلسی بودم و دیدم آیتا... كاشانی وارد شد و كسی اعتنا نكرد، من بلند شدم و جای خودم را به ایشان دادم... گستره تبلیغات علیه ایشان تا این حد بود كه از سطح رهبر نهضت ملی تا اینجا رسیده بود!
از روز 28 مرداد میگفتید.
بله، وقتی شلوغی و ازدحام را در خیابانها دیدم، به خانه پدربزرگم برگشتم و دیدم آیتا... كاشانی از اوضاع داخل شهر كاملا بیخبر است! رادیو هم داشت راجع به كشت و زرع برنامه پخش میكرد!
مگر رادیو دست دولت نبود؟
چرا، رادیو دست دكتر مصدق و افرادش بود، با این همه یك كلمه حرف نزدند كه مبادا مردم از وضعیتی كه داشت پیش میآمد، آگاه شوند. تازه اگر هم كسی سعی میكرد خود را به رادیو برساند و این كار را انجام بدهد، مانع میشدند!
مثلا مانع چه كسانی میشدند؟
پیدا كردن نامهایشان كار سختی نیست. برخی از وفادارترین یاران دكتر مصدق هم از این وضعیت به ستوه آمده بودند. مهندس زیركزاده نقل میكند كه در یكی از دیدارها با مصدق، دكتر فاطمی عصبانی میشود و از اتاق دكتر مصدق بیرون میآید و فریاد میزند: «این پیرمرد آخرش همه ما را به كشتن میدهد!»
برخی از افراد آیتا... كاشانی و عدهای دیگر را به گرفتن پول از «سیا» و حمایت از كودتای
28 مرداد متهم میكنند. این جریان تبلیغی در سالیان اخیر عمق و گستره بیشتری هم پیدا كرده است. در این باره چه دیدگاهی دارید؟
این حرفها در ادامه همان ترور آیتا... كاشانی در ماهها و روزهای قبل از 28 مرداد است. هواداران دكتر مصدق در روزنامهها، علیه شخصیتهای مؤثر نهضت ملی بهخصوص آیتا... كاشانی، موج افترا به راه انداختند. بعد هم با سنگباران خانه آیتا... كاشانی، حرمتشكنی را به حد اعلا رساندند و اكثر مریدان و حامیان او را به زندان انداختند، طوری كه خانوادههای آنها محتاج خرج روزانهشان شده بودند! در روزهای منتهی به 28 مرداد، پلیس مخفی دكتر مصدق دنبال راپورت جمع كردن علیه آیتا... كاشانی بود و مصطفی كاشانی در خفا و دكتر بقایی در زندان بودند. این قضیه تا بعد از رفراندم و انحلال مجلس ادامه پیدا كرد. در آن روزها تیمسار زاهدی در مجلس تحت نظر و به قول دكتر بقایی در چنگ دولت بود. چرا وقتی دكتر معظمی او را با ماشین رئیس مجلس از مجلس بیرون میبرد، دكتر مصدق به یكی دو نفر از هوادارانش نسپرد كه ماشین را تعقیب كنند و ببینند كجا میرود؟
شما دكتر مصدق را در این ماجرا مسؤول میدانید؟
بالاتر از مسؤول، مقصر میدانم! اگر او مجلس را آلت دست خودش نكرده بود و دائما اختیارات نمیگرفت و مجلس قدرت كافی داشت، میتوانست مثل دوره قوامالسلطنه عكسالعمل به موقع و محكم نشان دهد. در مورد زاهدی هم اگر از خود جسارت نشان میداد، این اتفاق نمیافتاد. دكتر مصدق جلوی خیرخواهان واقعی مملكت را گرفت و زمینه را برای جولان دشمنان نهضت ملی فراهم كرد. سالها گذشته و حتی هنوز یك نفر هم نتوانسته با دلیل و مدرك محكمه پسندی اثبات كند كه آیتا... كاشانی برای حمایت از كودتا از آمریكاییها پول گرفته است! ایشان كسی بود كه وقتی از دنیا رفت، 15 هزار تومان مقروض بود. پولهای آمریكاییها كجا رفته بود و چرا ورثه ایشان با تنگدستی و فقر دست به گریبان بودند؟
درباره 28 مرداد، در یك كلام به شما بگویم كه در آن دوره انگلیس یا شوروی نمیتوانستند در كشورهای مورد نظرشان امواج گسترده نارضایتی ایجاد كنند، بلكه میتوانستند به موجهای ایجادشده جهت و شكل مورد نظر خودشان را بدهند. بنابراین موجبات سقوط دكتر مصدق را بیانگیزگی خود او برای ادامه حكومت و رفتارهای اطرافیانش رقم زد. یادمان باشد در سال 1332، سازمان سیا تازه تأسیس شده بود و در واقع كودتای ایران، اولین عملیات موفق آن سازمان بود. در آن دوره سیا هنوز آنقدرها مأمور ورزیده و زبده نداشت كه بتواند دست به اقدامات وسیع بزند و یك دولت را طی یك روز تغییر بدهد. سرنگونی دولت مصدق قبل از هر چیز مرهون مساعدتهای خود او و عوامل داخلی انگلیس و آمریكا در ایران بود. مردم دیگر حوصله تحمل دولت و مدارا با او را نداشتند و دكتر مصدق و جبهه ملی هم توانایی اداره امور را نداشت. به قول جلال آلاحمد، «تنها برنده كودتای 28 مرداد شخص دكتر مصدق بود كه با سقوط یك دولت ناتوان و رو به نابودی از خودش برای همیشه قهرمان ساخت!»
برخی معتقدند مسؤولیتهای مهم بعد از پیروزی انقلاب، به دست حامیان آیتا... كاشانی است. پس چرا علیه فروهر به دلیل حمله به منزل آیتا... شكایت نكردند؟
اولا تمام طرفداران مصدق بر اركان حكومتِ بعد از انقلاب تسلط داشتند. دست كم در دوره مهندس بازرگان كه اینگونه بود. ثانیا چه كسی میتوانست علیه داریوش فروهر -كه وزیر بود- شكایت كند؟ قتل او و همسرش واقعا فاجعه و بسیار دردآور بود، اما یادمان باشد دنیا دار مكافات است و باید بگوییم كه عامل كشته شدن مظلومانه مرحوم حدادزاده به دست اراذل و اوباشی كه آن شب خانه آیتا... كاشانی را سنگباران كرده بودند، به طرز فجیعی از بین رفت! «از ماست كه بر ماست.»
در اروپا فعالیت سیاسی هم داشتید؟
خیر، خیلیها دعوتم میكردند، ولی من نمیرفتم. میخواستم تحصیل كنم و از سیاست هم سرخورده شده بودم و دیگر به هیچ كس اعتماد نداشتم! رشتهای هم كه برای تحصیل انتخاب كردم، پزشكی بود كه كوچكترین ربطی به سیاست و اقتصاد نداشت. وقتی به یاد پدربزرگم میافتادم كه عمری با استعمار انگلیس جنگیده و یكی از بزرگترین نهضتهای معاصر ایران را رهبری كرده و سرانجام چنین سرنوشتی را پیدا كرده بود، دندان تحصیل در رشتههای سیاسی، حقوقی و اقتصادی را كندم .
از كی دوباره شروع به فعالیت سیاسی كردید؟
بعد از اتمام تحصیل و اخذ درجه دكترا. از روزی كه دكتر مصدق راهش را از پدربزرگم جدا كرد و به بیراهه رفت، اسناد و مدارك زیادی گردآوری كرده بودم. بعد از اتمام تحصیلات و مخصوصا پس از بازنشستگی در سال 1995، تمام وقتم را صرف پژوهشهای تاریخی كردم.
منبع : روزنامه جام جم