( 0. امتیاز از )


صدای شیعه : دکتر موسی حقانی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و معاون پژوهشی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، وقایع پیش و پس از صدور فرمان کشف حجاب را بیان کرد.
بدحجابی از چه زمانی وارد ایران شد؟
کشف حجاب در ایران رسما و علنا از سال 1314 و با فرمان رضاشاه وارد ایران شد اما پیشینه این حرکت به دوران قاجار بازمی‌گردد بویژه زمانی که ما با غرب درگیر می‌شویم و مردم ما با جوامع غربی بیشتر آشنا می‌شوند که عمدتا دیپلمات‌ها، بازرگانان و فرزندان اشراف جزو این گروه هستند زیرا فقط این گروه بودند که فرصت خروج از کشور و آشنایی با جوامع غربی را داشتند. شاید نخستین تمثیل‌ها را از جوامع غربی بتوان در آثار میرزاابوالحسن‌خان ایلچی، سفیر وقت ایران در انگلستان مشاهده کرد. وی در سفرنامه خود تحت عنوان «حیرت‌نامه سفرا» به وضع زنان در غرب بویژه به بی‌بند و باری آنان اشاره می‌کند. ایلچی در کتاب خود می‌نویسد، خانم‌ها در غرب در میهمانی‌های مختلط با مردها شرکت می‌کنند، بدون اینکه حجابی داشته باشند و با حیرت و حسرت از این مساله یاد می‌کند. ما در اواخر دوران محمدشاه و دوران ناصرالدین شاه، شاهد ظهور فرقه‌های بابیت و بهائیت در ایران هستیم که درصدد شکستن ساختارهای فرهنگی و اجتماعی در کشورمان بودند. اساسا فرقه‌های بابیه و بهائیه برای این به وجود آمدند که بتوانند اقتدار تشیع و اقتدار روحانیت شیعه را در ایران از بین ببرند. جریان روشنفکری ما که در برخورد با این موضوع متاسفانه حرفی برای گفتن نداشت، سعی کرد گفته‌های آنان را تکرار کند و زمینه را برای عمیق‌تر شدن فرهنگ غربی و تجدد در ایران فراهم می‌کرد. کسانی هم که مدعی روشنفکری دینی بودند، به دنبال تلفیق سنت و مدرنیته بودند و اینها نیز به طور جدی حرفی برای گفتن نداشتند. البته پیشروان این جریان، جنبه‌های ضداستعماری‌شان قوی بود و برای احیای ایران و مسلمین در مقابل بیگانگان معتقد بودند، ما باید نقاط مثبت غرب را گرفته و نقاط منفی خود را از بین ببریم اما چون برداشت درستی از اسلام و غرب نداشتند و نمی‌توانستند مبانی فکری غرب و اصولی را که منجر به شکل‌گیری غرب جدید شد درک کنند، عمدتا به بیراهه رفتند. هرچند در ابتدای کار، صداقت در اهداف و شعارهای آنها دیده می‌شد اما حرفی جدی برای گفتن در برابر غرب نداشتند؛ حرف جدی را مرجعیت شیعه می‌زد. بابیت و بهائیت برای شکستن اقتدار مرجعیت شیعه در ایران فعال شدند و یکی از مسائلی که این فرقه دنبال می‌کرد، تشویق بی‌حجابی بود. برای نخستین‌بار در دشت «بدشت» ـ حد فاصل شاهرود و مشهد- یکی از زنان بهایی- که به فعالیت‌های تروریستی هم مشغول بود و حتی نقشه ترور عموی خود را که یکی از روحانیون برجسته بود، به نام مرحوم ملاصالح برغانی، کشیده بود- به نام «قرهًْ‌العین» در جلسه‌ای که بابی‌ها برگزار کرده بودند تا برنامه کاری آینده خود را مشخص کنند، برای نخستین‌بار بدون حجاب ظاهر می‌شود. تعدادی از بابی‌ها که فکر نمی‌کردند اینها تا این حد ساختارشکن باشند، همان‌جا دچار تردید شده و از این گروه جدا می‌شوند و عده دیگر نیز این فرقه را همراهی می‌کنند. عمده کسانی که در دوره ناصرالدین شاه و دوران مشروطه درصدد ترویج بی‌حجابی در ایران بودند، به این فرق ضاله مربوط شده و با آنها در ارتباط بودند. از سوی دیگر سفرهای مسؤولان آن دوره به خارج از کشور، آنها را با بی‌بند و باری در غرب آشنا می‌کرد و نفسانیت آنان تحریک می‌شد و می‌خواستند نوعی تقلید از رفتار زنان غربی را در حرمسراها و اندرونی‌های خودشان رواج دهند و نخستین‌بار در دربار ناصرالدین‌شاه این مساله اتفاق افتاد و ما شاهد مدهای غربی و پوشش‌های غربی‌ای هستیم که ناصرالدین‌شاه برای زنان خود تهیه کرده بود. اما با همه اینها، نه حکومت به دنبال ترویج بی‌حجابی در کشور و رسمیت بخشیدن به آن بود و نه خود زنان ایرانی در آن دوره انگیزه‌ای برای پذیرش آن داشتند که این وضع تا انقلاب مشروطه ادامه داشت. پس از انقلاب مشروطه، ما شاهد فعالیت گروه‌های مختلفی هستیم که هریک از آنان تعبیر و تفسیر خود را از مشروطه دارند. برخلاف روحانیون که معتقد بودند، مشروطه باید مبتنی بر مبانی دینی و آموزه‌های دینی باشد تا بتوانیم کشور را از شر استبداد و از تجاوزات استعمار حفظ کنیم، گروه‌هایی هم بودند که چنین تفکری نداشتند. آنان معتقد به مشروطه غربی و استقرار تجدد در قالب یک پروژه‌ـ که همان مدرنیزاسیون بود ـ در ایران بودند. اینها باز ساختارشکنی‌ها را تشدید کردند. برخی از اعضای وابسته به فرق ضاله در این فعالیت‌ها شرکت داشته و در همه جا هم نفوذ می‌کردند؛ از نهضت جنگل گرفته تا نهضت مشروطه. بعد هم این مساله وارد دوران رضاخان میرپنج شده و عملا زمینه کشف حجاب را در ایران اینها فراهم کردند و رضاشاه دستور نهایی را صادر کرد. در دوره مشروطه، مردم ایران نسبت به رواج بی‌بند و باری معترض بودند که این بی‌بند و باری هم شرب خمر را شامل شده و هم بی‌حجابی را دربر می‌گیرد. برخی از مطبوعات آن دوره مروج و مشوق نوعی آزادی برای زنان بودند؛ البته با شعارهای عامه‌پسند مثل آموزش زنان که فی‌نفسه بحث خوبی است و زنان ما باید دانش‌آموخته شوند تا بتوانند خانواده خودشان را بهتر اداره و در امور کشور فعال‌تر شرکت کنند. با این شعارها، گروه‌های فمینیستی در آن دوره وارد ایران شده بودند، اما در پشت این شعارها هدف خود را که همان ساختارشکنی است دنبال می‌کردند. هنوز جامعه ایرانی آماده پذیرش کشف حجاب نبود و آنان با پیش کشیدن مباحثی چون آزادی زنان و ارائه گزارش‌هایی از وضع زنان در غرب، اهداف خود را که همانا سوق دادن زنان ایرانی به سمت بی‌بند و باری بود، دنبال می‌کردند. به عنوان مثال احسان‌الله‌خان در نهضت جنگل که وابسته به فرقه ضاله بهائیت بود و عامل نفوذی هم در نهضت مشروطه و هم در نهضت جنگل بود، وقتی جنگلی‌ها، رشت را به تصرف خود در‌آوردند، زن‌ها و مردهایی که از میرزاکوچک‌خان حمایت کرده بودند، به استقبال آنان می‌روند و در آنجا احسان‌الله‌خان، خطاب به زنان محجبه انقلابی ایران می‌گوید، این کفن‌های سیاه چیست که به دور خود پیچیده‌اید؟ خود را از این قید و بند خلاص کنید. وقتی میرزا‌کوچک‌خان وارد رشت شد، مردم متدین و انقلابی شهر در مقابل میرزا می‌ایستند و به وی می‌گویند خون خواستی، دادیم، جان خواستی، دادیم، جوانانمان را دادیم، سرمایه‌هایمان را دادیم، اما دینمان را نمی‌دهیم. میرزا متعجب می‌شود و می‌پرسد، چرا این صحبت را می‌کنید و مردم نیز گفته‌های احسان‌الله‌خان را برای میرزا تعریف می‌کنند. میرزا متعجب می‌شود و با توجه به سابقه ذهنی‌ای که از احسان‌الله‌خان داشت، در این شرایط اطمینان حاصل می‌کند که وی یک شخص ضددین است و از همان جا حساب خود و نهضت جنگل را از احسان‌الله‌خان جدا می‌کند که این مساله موجب کودتای احسان‌الله‌خان در نهضت جنگل می‌شود. مشروطه نيز در ایران به واسطه انحرافی که در آن ایجاد می‌شود، موجب نوعی بی‌ثباتی فرهنگی در ایران می‌شود و متجددین بر متدینین غلبه می‌کنند و مسیر مشروطه عوض می‌شود تا کودتای 1299. پس از کودتای 1299، ما شاهد فعالیت گسترده متجددین زیر چتر حمایتی حکومت کودتا هستیم. این گروه‌ها کار خود را از 6 سال قبل، یعنی از سال 1293 در مطبوعات از جمله در روزنامه «کاوه» که توسط تقی‌زاده و دیگران منتشر می‌شد، آغاز کرده بودند و بحث‌شان این بود که باید از طریق «دیکتاتوری منور» یا «مشت آهنین» شرایط ایران تغییر کند. این گروه که متشکل از 53نفر از رجال برجسته غربگرا در دوران مشروطه بود و این زمینه فکری را فراهم کرده بود، بعد از کودتا نیز به خدمت رضاخان درآمد. این گروه تیمی است که به لحاظ فکری، زمینه و مقدمات کودتا را فراهم و بعد از کودتا مسائل فرهنگی و اجتماعی دوران رضاخان را هدایت می‌کند. بعد از کودتا گروه‌های دیگری هم ایجاد می‌شوند مانند «کانون ایران جوان» که دکتر علی‌اکبر سیاسی - یکی از دانشجویانی که به غرب رفته و بازگشته بود- آن را تاسیس کرده بود. یکی از اصول مرامنامه این گروه، کشف حجاب است. این گروه در حدود سال 1303 - زمانی که رضاخان هنوز نخست‌وزیر بود- ملاقاتی با وی داشتند. رضاخان پس از مطالعه مرامنامه این گروه، به آنها می‌گوید من تمام مواد مرامنامه شما را از جمله کشف حجاب، اجرا خواهم کرد و به آنها می‌گوید شما نمی‌خواهد دخالت کنید، زیرا رضاخان نمی‌خواست آنها بروز سیاسی و فعالیت سیاسی داشته باشند. رضاشاه از کودتا تا یک سال پس از سلطنتش جانب احتیاط را در پیش گرفته و علنا دست به مخالفت با مذهب و مظاهر دینی نمی‌زد. همین احتیاط رضاخان، حساسیت و مخالفت جریان روشنفکری را با رضاخان برمی‌انگیزد و مدام به رضاخان فشار می‌آورند که چرا تغییرات را شروع نمی‌کند و چرا زودتر دست به کار نمی‌شود تا این پروژه هر چه زودتر به مرحله اجرا در‌آید که رضاخان از آنها مهلت می‌خواهد. فعالیت فرق ‌ضاله هم در این دوره با توجه به فضایی که رضاخان برای آنان فراهم کرده بود، تشدید می‌شود و افرادی چون «صدیقه دولت‌آبادی» که وابسته به یک خانواده بابی و خود او نیز بابی‌مسلک است، بشدت در حوزه کشف حجاب و پیشبرد این پروژه فعالیت دارند. در نهایت کودتا صورت می‌گیرد، رضاخان به سلطنت می‌رسد و پروژه دین‌زدایی که یکی از ارکان آن کشف حجاب است در ایران آغاز می‌شود.
عوامل خارجی در اجرای این پروژه تا چه اندازه مؤثر بوده‌اند؟
ما از ابتدای دوره قاجار شاهد هجوم فرهنگی گسترده غرب به کشورمان هستیم که این برخورد مانند گذشته یک برخورد نظامی نیست، بلکه می‌خواهند با ورود به کشور ما ملت ایران را مانند مردم خود بسازند که البته این ساخت، یک ساخت غیرمتناسب و کاریکاتوری است. آنها می‌خواهند کالای خود را به فروش رسانده و در مرحله بعد مواد اولیه خود را تامین کنند. برای به دست آوردن بازار باید ذائقه مردم تغییر کند، تغییر ذائقه از طریق تغییر شخصیت صورت می‌گیرد، بنابراین حرکت گسترده‌ای برای تغییر رویه مردم آغاز می‌شود که در جنبه‌های مختلف، قابل مشاهده است. به عنوان مثال در نهضت تحریم تنباکو، یکی از مواردی که در منابع آن دوره اشاره می‌شود، این است که زنان و دوشیزگان خارجی در شعبات کمپانی «رژی» در شهرهای مختلف ایران می‌آیند و علاوه بر غارت تنباکوی ایرانی، به نحوی فرهنگ خود را نیز ترویج می‌کنند. به طور کلی آنان از هر فرصتی برای تغییر شخصیت و غربی کردن مردم ایران استفاده می‌کردند؛ چه از طریق کمپانی رژی و چه از طرق دیگر و هدف اصلی آنان نیز دور کردن حجاب از زنان و از بین بردن کانون گرم خانواده بود.
علت سفر رضاشاه به ترکیه و ماجراهای این سفر و چگونگی صدور فرمان کشف حجاب را برای ما بگویید.
ایستادگی رضاشاه در مقابله با حجاب زنان از همان اوایل سلطنت وی آغاز شده بود و از سال 1311 این مساله جنبه رسمی به خود گرفت و سفر به ترکیه که تنها سفر خارجی رضاشاه هم بود و به منظور دیدن پیشرفت‌های ترکیه انجام شده بود، وی را برای مبارزه با حجاب و صدور فرمان کشف حجاب مصمم‌تر کرد. ترکیه میراث‌دار حکومت عثمانی است؛ حکومتی که مدعی گسترش اسلام بود اما پس از جنگ اول جهانی، ترکان جوان به رهبری آتاتورک که پیشینه یهودی دارد و دونمه است (دونمه به یهودیانی گفته می‌شود که به ظاهر اسلام آورده‌اند اما همچنان یهودی هستند) زمام امور ترکیه را در دست می‌گیرند و از همان ابتدا رسما اعلام می‌کنند که دین را کنار می‌گذارند و نظام لائیک بر ترکیه حاکم خواهد شد. با دیکتاتوری آتاتورک، تمام تغییرات ضداسلامی در جامعه ترکیه ایجاد می‌شود و رضاخان که به فاصله چند سال زمام امور را در ایران در دست گرفته بود، می‌خواست با سفر به ترکیه از پیشرفت‌های این کشور دیداری داشته باشد. وی پس از سفر به ترکیه بشدت تحت تاثیر پیشرفت‌های ترک‌ها قرار می‌گیرد. از جمله مسائلی که توجه رضاخان را به خود جلب کرد، بی‌حجابی و کشف حجاب بود و پس از بازگشت به ایران مصمم شد پروژه کشف حجاب را که یک پروژه سخت اجتماعی بود، به اجرا بگذارد. دستور صادر می‌شود که زنان با حجاب نمی‌توانند در معابر، خیابان‌ها، قبرستان‌ها و تمام اماکنی که یک فرد می‌تواند در آنجا حضور داشته باشد، حاضر شوند. از همان ابتدا نسبت به این پدیده شوم مقاومت صورت می‌گرفت. روحانیون مقاومت خاص خودشان را دارند. در اسناد مربوط به کشف حجاب آمده که در جای‌جای ایران روحانیون و علما با این پدیده مخالفت می‌کنند، اما در حد مقدورات خودشان. مرحوم حاج غلامحسین قمی از مشهد به تهران می‌آید تا پیام اعتراض علمای مشهد‌مقدس را به رضاخان برساند، در مشهد آشوب و درگیری‌هایی به وجود می‌آید که به قیام مسجد گوهرشادـ که هم ضدکلاه است و هم ضدکشف حجاب ـ می‌انجامد. رضاخان علاوه بر صدور فرمان کشف حجاب به وزرای خود دستور می‌دهد تا هر وزیر، جشنی را تحت عنوان جشن کشف حجاب در وزارتخانه خود برپا کند و همسر و دخترانش را با سر برهنه به این مراسم بیاورد. همچنین کارمندان آن وزارتخانه نیز موظف بودند این دستور را اجرا کنند و با همسران و دخترانشان ـ در حالی که حجاب نداشتند ـ به این مراسم بیایند. این مساله تلاطمی را در جامعه به وجود آورد و در گزارش‌ها آمده که بسیاری از کارمندان و تعدادی از وزرا در مقابل این مساله از خود مقاومت نشان دادند. به عنوان مثال صدرالاشراف ـ که در آن دوره وزیر عدلیه بود ـ می‌گوید، رضاخان مرا فراخواند و از من خواست تا جشنی را بر پا کنم و همسر و دخترانم را با سر برهنه به این جشن بیاورم، وقتی به خانه رفتم و این مساله را با همسرم در میان گذاشتم، گفت: من طلاق می‌گیرم و حاضر به این کار نمی‌شوم. صدرالاشراف با این دست و آن دست کردن، برگزاری جشن را به تاخیر می‌انداخت. رضاخان به سراغش آمد و گفت، چرا جشن را برگزار نمی‌کنی؟ صدرالاشراف می‌گوید که اگر شما اجازه بدهید این مساله را از رده‌های پایین‌تر شروع کنیم. رضاخان می‌گوید: تا تو این کار را نکنی، رده‌های پایین‌تر این کار را نمی‌کنند. صدرالاشراف به خانه می‌آید و به همسرش می‌گوید: پای مرگ و زندگی در میان است و باید این کار انجام شود. همسرش ناچار این مساله را می‌پذیرد. صدرالاشراف می‌گوید، آن شب همسر و دخترانم بدون حجاب در مجلس کشف حجاب حاضر شدند از فردای آن روز زنم از غصه به بستر بیماری افتاد و تا یک سال بعد که جنازه‌اش از خانه خارج شد از خانه بیرون نیامد. در رده‌های بالا و وزرا وضع به اینگونه بود اما در رده‌های پایین‌تر تعدادی از کارمندان مرد و افسران دست به خودکشی زدند و به خانواده هایشان نیز حکم کردند که آنها نیز با خوردن تریاک خود را بکشند. زنان ایرانی حتی زنان مسؤولان، عمدتا کلاه‌هایشان را پایین داده و یقه‌های پالتوهایشان را بالا کشیده و کز می‌کردند تا موهایشان دیده نشود. البته بعدا رضاشاه دستوری صادر کرد مبنی بر اینکه زنان حق ندارند کلاه‌هایشان را پایین کشیده و یقه پالتوهایشان را بالا بکشند. مرحله بعدی، برخورد خیابانی است؛ به گونه‌ای که هیچ زن روستایی از این قاعده مستثنا نماند. ماموران در روستاها زنان و دختران را مورد حمله قرار داده و چادر از سر آنان می‌کشیدند و بر سر نیزه کرده و آتش می‌زدند، حتی به خانه‌های مردم می‌ریختند و صندوقخانه را تفتیش کرده و اگر چادر پیدا می‌کردند بشدت برخورد می‌کردند. براساس قانون، هر زن چادری اگر دستگیر می‌شد، شوهرش هم مورد مجازات قرار می‌گرفت؛ با این بهانه که تو باید جلوی همسرت را بگیری تا با حجاب در معابر حاضر نشود. گزارش‌های متعددی از ضرب و شتم زنان و حتی زنان باردار وجود دارد؛ به‌گونه‌ای که فرزندان زنان باردار در این کتک‌کاری‌ها سقط شده بودند. زنان متدین از سال 1314 تا 1320 تقریبا می‌توان گفت از خانه خارج نشدند مگر به اجبار و در مواقع ضروری که آن هم درگیری با ماموران را به دنبال داشت. زنان از طریق پشت‌بام‌های خانه‌ها ترددهایشان را انجام می‌دادند، آن هم برای انجام کاری ضروری. برخی از خانه‌ها که به هم نزدیک‌تر بودند با کندن دیوار و ایجاد تونل رفت و آمدهایشان را از این طریق انجام می‌دادند تا از گزند ماموران و برخورد آنان و برداشته شدن حجابشان مصون باشند. در بخشنامه کشف حجاب، حضور زنان با حجاب حتی در حمام عمومی، قبرستان‌ها، مشاهد و زیارتگاه‌ها و سوار شدن در اتوبوس‌ها و وسایل عمومی ممنوع بود. گزارشی از شهر مشهد وجود دارد که فرماندار مشهد (پاکروان) در نامه‌ای به شاه می‌‌نویسد:«از دیروز تردد زنان با حجاب در معابر عمومی در مشهد ممنوع شده، از فردا حضور زنان با حجاب در حرم امام رضا(ع) نیز ممنوع خواهد شد و به خدام حرم دستور داده شده از ورود زنان با حجاب به حرم جلوگیری کنند.» این مساله اوج خباثت و خشونت رضاشاه و ماموران و گماشتگان او را نشان می‌دهد. رضاشاه برای اینکه به همه نشان بدهد در اجرای این پروژه مصمم است در مراسم کشف حجاب که در دانشسرای عالی برگزار می‌شد، زنان و دختران خود را بدون حجاب حاضر کرد. البته بعضی از گزارش‌ها نشان می‌دهد بعضی از زنان رضاشاه هم از این مساله راضی نبودند، هرچند آنان در آینده حجاب ظاهری و باطنی را برداشتند، اما در آن مقطع یک نوع نارضایتی در گفتار زنان رضاشاه دیده می‌شد. آنان با اجرای این پروژه مدعی بودند، ایران متمدن شده و به جرگه کشورهای آزاد و متمدن پیوسته است. همزمان فشار به نیروهای مذهبی و شعائر دینی افزایش پیدا کرد، ممنوعیت مراسم عزاداری و سفر به عتبات با جدیت تمام پیگیری می‌شد و رضاشاه به دنبال این بود تا پروژه‌ای را که انگلیسی‌ها به وی دیکته کرده بودند به بهترین وجه اجرا کند و هرگونه مخالفتی با سرکوب و کشتار پاسخ داده می‌شد؛ نظیر آنچه در مسجد گوهرشاد مشهد رخ داد.
واکنش آیت‌الله شهید بافقی(رض) نسبت به بی‌حجابی زنان و دختران رضاشاه در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها چه بود؟
در فروردین 1306، خانواده رضاشاه به قم و به حرم حضرت فاطمه معصومه(س) و بالاخانه‌ای که در آنجا وجود داشته، می‌روند و حجاب خود را برمی‌دارند. زواری که در آنجا حضور داشته‌اند، نظاره‌گر این صحنه بوده‌اند. شهید آیت‌الله شیخ‌محمدتقی بافقی(رض) در آن زمان در آنجا حضور داشته‌اند و به این مساله بشدت اعتراض می‌کنند و می‌گویند؛ اینها را از حرم بیرون کنید. خبر به رضاخان می‌رسد و رضاخان -که 2 سال است از سلطنتش می‌گذرد- به دنبال این است که تعارف‌ها را با روحانیت کنار بگذارد و با یک ضرب و شتم از علما و روحانیون زهر چشم بگیرد. وی با تعدادی از نظامیان وارد قم شده و با چکمه وارد حرم مطهر حضرت معصومه (س) می‌شود و شهید بافقی را مورد ضرب و شتم شدید قرار می‌دهد. گزارش‌ها حاکی از این است که رضاشاه به قصد کشت، شهید بافقی را می‌زند و در نهایت به اصرار گروهی از همراهان از کشتن شهید بافقی صرفنظر می‌کند و ایشان را به حضرت عبدالعظیم (ع) [شهرری] تبعید می‌کند. شهید بافقی یکی از نمادهای مقاومت جریان دینی در مقابل کشف حجاب و تجدد غربی است که بعدها حضور ایشان در حرم حضرت عبدالعظیم‌حسنی علیه‌السلام، الهام‌بخش بسیاری از نیروهای متدین و مذهبی است که به نحوی از سیاست‌های رضاخانی ناراضی‌اند. حضرت امام‌خمینی(ره) تعبیری درباره حضور شهید بافقی در حرم حضرت عبدالعظیم دارند و می‌فرمایند: ما با رفتن به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) به 2 مقصود می‌رسیم؛ یکی زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) و امامزادگانی که در آنجا مدفونند و دیگری دیدار با آقای بافقی.
بی‌سوادی رضاشاه تا چه اندازه در گرایش وی به کشف حجاب در ایران تاثیر داشته است؟
رضاخان اساسا فردی است که از تربیت دینی محروم است و انسانی ضدهنجار بوده و با هنجارهای اجتماعی مخالف است. از 15 - 14 سالگی وارد قوای قزاق شده و در اصطبل قزاقخانه به کار گرفته می‌شود. از همان ابتدا سایه پدر بالای سرش نبوده و در همان زمان هم بحث‌هایی مبنی بر اینکه پدر وی کیست، مطرح بوده است. پس از ورود به تهران در خانه دایی‌اش ـ که برخی معتقدند بهایی بوده ـ ساکن می‌شود. در تهران و در سرچشمه به حمالی و زمانی را هم در حمام به دلاکی مشغول بوده است. گزارش‌های متعددی از چاقوکشی رضاخان در حال مستی منتشر شده و به طور کلی رضاخان جزو لات‌های تهران به شمار می‌رفته است. سفیر وقت هلند در ایران در خاطرات خود می‌نویسد: روزی به مجلس
حاج آخوند بابی ـ که یکی از سران بهائیت در ایران بود ـ رفتم. در پایان جلسه، قزاقی درباره آینده ایران از من سؤال کرد؛ بعدها فهمیدم که آن قزاق به پادشاهی ایران رسیده است. انگلیسی‌ها نیز برای کودتا و به دست گرفتن قدرت در سال 1299 به دنبال کسی بودند که نه شیعه اثنی عشری خالص باشد و نه به قوانین اجتماعی پایبند باشد تا مجری محض دستورات آنان باشد. بدین‌ترتیب انگلیسی‌ها، فردی بی‌سواد و اوباش را به سلطنت ایران گماشتند و با این کار خود، بزرگ‌ترین توهین را به ملت ایران کردند.
سخن آخر؟
مقوله کشف حجاب در ایران با تمهیداتی در ایران پیش رفت و در ادامه، این طرح با کشتار و خونریزی در مسجد گوهرشاد و سرکوب مردم پیاده شد. اهداف استعماری در پشت این ماجرا قرار داشت و مکرر در مطبوعات فمینیستی آن دوره تبلیغ می‌شد که زن، تا زمانی که در قید حجاب باشد نمی‌تواند فعالیت‌های اجتماعی داشته باشد. انقلاب اسلامی این تفکر را زیر سؤال برد. البته قبل از این هم این تفکر زیر سؤال بود، ما در نهضت مشروطه و نهضت تحریم تنباکو شاهد حضور زنان متدین‌ در اين وقايع هستیم، اما انقلاب اسلامی مهر ابطالی بر این تفکر و این ادعا زد. در جریان انقلاب اسلامی و تظاهراتی که صورت می‌گرفت، تظاهرات معروف تاسوعا و عاشورای سال 57، 17 شهریور 1357 و عید فطر 56 و 57، ما شاهد حضور گسترده زنان‌محجبه و نقش‌آفرینی آنان هستیم. خوشبختانه سیاست‌های استعماری نتوانست زنان متدین ما را از حجاب دور کند؛ هرچند جامعه ما از این مساله ضربه خورد اما ما هنوز شاهد حضور زنان محجبه در همه صحنه‌ها در کشورمان هستیم. جالب است بدانید زمانی که رضاشاه از ایران خارج می‌شد، زنان باحجاب به خیابان‌ها آمده بودند و علیه رضاشاه شعار می‌دادند و می‌گفتند، وقتی که مهتر بودی از حالا بهتر بودی؛ و منظورشان از مهتر، مهتری اصطبل سفارت هلند و قزاقخانه بود. حضور زنان محجبه در خیابان به هنگام خروج رضاشاه از ایران و شعار آنها علیه وی پاسخ دندان‌شکنی بود به 20 سال دین‌ستیزی او. البته دین‌ستیزی و مساله کشف حجاب در دوره محمدرضا پهلوی نیز می‌خواست ادامه پیدا کند که در 2 سال اول سلطنت محمدرضا ما شاهد رشد جریانات مذهبی در کشورمان و حضور دوباره مردم بر پایه شعائر دینی و سفرهای زیارتی هستیم و احمد کسروی ‌معدوم هم در کتاب «شیعه‌گری» با ناراحتی به آن اشاره می‌کند و می‌گوید، رضاخان بخوبی جلوی حجاب زنان را گرفته بود اما با رفتن او گرایش به حجاب و به طور کلی به مسائل دینی تشدید شد. ما در این دوره شاهد برخورد مرحوم آیت‌الله کاشانی با یک سرباز انگلیسی هستیم که می‌خواست به یاد دوران رضاخان، حجاب زن محجبه‌ای را در خیابان بردارد. آیت‌الله کاشانی با دیدن این صحنه از درشکه پیاده شده و به سمت سرباز انگلیسی رفته و سیلی محکمی به گوش او می‌زند. پس از این، در مکاتبه‌ای از شاه خواسته می‌شود که دیگر در خیابان‌ها و معابر کسی متعرض زنان محجبه نشده و بساط دیکتاتوری رضاشاه برپا نشود.

روايت مرحوم‌ آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی(رض) از شهيد بافقي
تو می‌مانی تا قلدر از بین برود!
مرحوم شهید آیت‌الله «شیخ محمدتقی بافقی (رض)» از طرف مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی حائری (ره) مقسم شهریه طلاب حوزه قم بود. ایشان مذاق‌اش داد و فریادی و سخت اهل نهی از منکر بود. شب عید نوروز آن سال، اواخر ماه شعبان بود. آن شب هم خانواده «پهلوی اول» آمدند و رفتند توی رواق آینه‌کاری بالای حرم مطهر این بی‌بی [حضرت فاطمه معصومه (س)] نشستند. خبر آوردند که زن رضاخان چادرش را از سرش انداخته و سربرهنه شده بود. حاج شیخ محمدتقی، داشت در سمت بالا سر ضریح مطهر موعظه می‌کرد که رفتند و موضوع را به او گفتند. او هم شروع کرد با داد و فریاد به نهی از منکر زن پهلوی! حاکم قم هم از این نخاله‌ها بود. فوراً تلگراف شدیدی به دربار فرستاد، با این مضمون که خاندان سلطنتی به خطر افتاده! ‌در نتیجه، آن خبیث [ رضاخان قلدر] به همراه توپ و قورخانه قشون، به خیالش چه خبر شده، آمد قم.
خودش پای این ایوان مبارک ایستاده بود. سرهنگ‌های قشون با چکمه وارد حرم دختر پیغمبر شدند. حاج شیخ محمدتقی هم در بالا سر ضریح ایستاده بود و داشت برای طلاب صحبت می‌کرد. من هم یک گوشه داشتم دعای افتتاح ماه رمضان را می‌خواندم. یک وقت دیدم صدای های و هوی چکمه‌پوش‌ها بلند شد. ریختند و شروع کردند به کتک زدن طلاب و بعد هم رفتند سراغ حاج شیخ محمدتقی. 2 نفر از سرهنگ‌ها، از 2 طرف پاهایش را گرفتند و او را کشان کشان روی زمین، رساندند تا پای ایوان. از آنجا هم بردند پایین و او را انداختند زیر پای آن قلدر از خدا بی‌خبر. بعد، «پهلوی»آنقدر با آن لگد نجس به این پیرمرد عالم‌ ربانی که واقعا زاهد زمانه بود، زد که خودش از نفس افتاد. حاج شیخ محمدتقی را کشیدند با خودشان بردند تهران.
در تهران، او را به زندان نظمیه انداختند. آنجا بود تا سکته کرد و بدنش فلج شد. فقط زبانش گویا بود. بعد از سکته، او را به قم آوردند و من به عیادتش رفتم. پرسیدم: «چطوری؟» گفت: «من نمی‌میرم. خاطر جمع‌ باش. در خواب، مولایم حضرت صاحب‌الزمان (عج) را دیده‌ام. من هستم تا وقتی این رضا قلدر برود!» همین‌جور هم شد. این همان جور فلج ماند.
بعد از قضایای شهریور 1320 و تبعید، رضاخان بالاخره در جزیره موریس، از بین رفت. بعد از مرگ رضاخان به عیادت شیخ محمدتقی رفتم. به من گفت: «دیدی سیدجان؟! محمدتقی، خادم در این خانه[ اهل بیت (ع)] است. در خواب، مولایم حضرت صاحب‌الزمان (عج) به من فرموده بود، تو می‌مانی تا رضا از بین برود. خدا انتقام تو را خواهد کشید». خلاصه! جریان شهادت حاج شیخ محمدتقی بافقی‌ هم این جوری شد؛ علیلش کردند و سکته کرد و چند سال بعد بر اثر همان لطمات، شهید شد و به رحمت خدا رفت.

منبع : وطن‌امروز


انتهای پیام

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر