این فتوا قدرت مرجعیت را نشان داد
آیتالله سید رضی حسینی شیرازی، نواده پسری آیتالله العظمی حاج میرزاحسن حسینی شیرازی و از عالمان پرآوازه و موصوف به فضل و کمال تهران است. ایشان پس از تحصیل در نجف و اخذ اجازات متعدد اجتهاد به ایران و تهران مهاجرت کرد و در کنار تحصیل در محضر عالمان بزرگی چون آیتالله شیخ محمدتقی آملی، آیتالله حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و آیتالله حاج شیخ ابوالحسن شعرانی، به تدریس در مدارس مروی، سپهسالار و نیز دانشکده معقول و منقول (الهیات) پرداخت.
آنچه در پی میآید گفتنیهای ارزشمند استاد از سیره علمی و عملی نیای بزرگ خویش میرزای شیرازی است که در سالگرد لغو امتیاز تنباکو با خبرنگار «جوان» در میان گذاردهاند. با سپاس از حضرت استاد که با ما به گفتوگو نشستند.
با تشکر از حضرتعالی به خاطر حضور در این گفتوگو، همانطور که واقفید در بسیاری از منقولات تاریخی مطالب زیادی از سیره مرحوم میرزای شیرازی از زبان آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری شاگرد بزرگوار و برازنده میرزا نقل شده است. این مسأله نشان میدهد که رابطه مرحوم میرزا و مرحوم حائری فراتر از عواطف استاد و شاگرد بوده است. جنابعالی از ارتباط این دو بزرگوار چه گفتنیهایی دارید؟
مرحوم میرزا علی آقا، فرزند میرزای شیرازی، از مراجع تقلید و از شاگردان مرحوم میرزا در جوانی در سامرا، هم مباحثه حاج شیخ عبدالکریم حائری بودند. آنان در محضر میرزا مربی خصوصی داشتند و ظاهراً مرحوم آقا میرزا محمد تهرانی، از شاگردان مرحوم حاج میرزا حسین نوری هم در آن درس شرکت میکردند.
مرحوم میرزا علی آقا محدث، رجالی خوش حافظه و خوش محضر بود و ما تا اواخر عمرشان خدمت ایشان میرسیدیم. آنها همگی براین باور بودند که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری رابطه صمیمانهای با میرزا داشت و تا آنجا که من اطلاع دارم، مادر حاج شیخ در منزل میرزا کلیددار وی بود، یعنی کلید همه صندوقهای وجوهات میرزا نزد ایشان بود. یکی از خانمهای بزرگ فامیل هم این مطلب را نقل میکرد. همین نکته میزان اطمینان مرحوم میرزا را به حاج شیخ نشان میدهد.
مرحوم حاج شیخ بسیار مورد لطف میرزا بود و شنیدهام که قبل از شروع درس میرزا، ایشان روضه میخواند و بعد درس شروع میشد. مرحوم میرزا از مرحوم حاج شیخ میخواهد که با میرزا علی آقا مباحثه کند. مرحوم میرزا دو پسر داشت به نامهای آقا میرزامحمد و میرزا علی آقا. میرزامحمد در حیات پدر، در حادثهای از دنیا رفت. ایشان چهار فرزند به اسامی میرزا محمود، آقا میرزا هاشم، آقا میرزاتقی و آقامیرزا جعفر داشت که همگی روحانی بودند.
میرزا علی آقا در محضر پدر و نزد مجتهدین و علمای بزرگ، تربیت شد. پس از فوت مرحوم میرزای شیرازی، ایشان از اصحاب خاص درسی میرزا محمد تقی شیرازی بود. پس از فوت ایشان به نجف رفت و در آنجا یک حوزه درسی تأسیس کرد و با آنکه به علت احتیاط زیاد از اجتماع دوری میکرد، اما مرجعیت به وی روی آورد. مرحوم آقا میرزا محمد علی اردوبادی از شاگردان مرحوم میرزا و فوقالعاده به ایشان علاقهمند بود. دیگر شاگردان ایشان عبارت بودند از مرحوم میلانی، میرزا مهدی شیرازی، سید عبدالهادی، میرزا علی زنجانی، آقای خوئی و آقای حکیم. آقا میرزا علی آقا در سال 1355 ه. ق فوت کردند. ایشان دو فرزند به اسامی میرزامحمد حسن و میرزامحمد حسین داشتند که از شاگردان مرحوم کمپانی و مرحوم نائینی بودند.
به نظر شما علت اینکه مرحوم میرزا فتوا نمیدادند و احتیاط میکردند، چه بود؟
چون در مسائل علمی غور و مطالعه فراوان داشت و تجدد نظرش در مسائل علمی زیاد بود. شاید یکی از عللی که بنا به قول معروف، وصیت کرد که آثارش را در دجله بریزند و هیچ یک را چاپ نکرد، همین باشد. مرحوم میرزا فوقالعاده دقیق النظر بود و در نظریههایش ثابت نمیماند و دائماً تجدیدنظر میکرد.
از سویی چون احترام فوقالعاده زیادی برای مرحوم شیخ قائل بود، به احترام ایشان چیز زیادی از خود باقی نگذاشت. ایشان در روز اول هفته بحثی را شروع میکرد و سرانجام در آخر هفته نظری خلاف نظر شیخ میداد، اما هفته بعد از نظر خود برمیگشت. وقتی از ایشان سؤال میشد که چرا از نظر خود برگشتید، میفرمود: ما نمیتوانیم از نظر شیخ برگردیم. شما شیخ را میتاً درک کردهاید، ولی من حیاً درک کردهام.
مرحوم میرزا زمانی که به نجف میرود و در درس صاحب جواهر شرکت میکند، احساس میکند نیازی به ادامه درس ندارد و تصمیم میگیرد به شیراز برگردد، اما هنگامی که با مرحوم شیخ انصاری آشنا میشود، از بازگشت منصرف میگردد و با شیخ بسیار مأنوس و صمیمی میشود، به طوری که وقتی شیخ رسائل خود را مینویسد، آن را در اختیار میرزا قرار میدهد تا در آن تجدیدنظر کند که میرزا از روی ادب، ابتدا از این کار خودداری میکند، ولی بعد با اصرار شیخ، رسائل را مطالعه میکند و نکاتی را در حاشیه آن مینویسد.
میرزا در مقام عمل نه تنها احتیاط نداشت که کاملاً برعکس بود. در بیرونی منزل میرزا آبی بود و ظرفی هم در کنارش برای خوردن گذاشته بودند. هر کسی که به منزل میرزا رفت و آمد میکرد، این ظرف را در آب فرو میبرد و میخورد و کسی ظرف مستقلی نداشت. با این همه میرزا از همان ظرف و آب برای وضو استفاده میکرد و وسواس به خرج نمیداد.
میرزا زندگی بسیار عادیای داشت و حتی شنیدهام که همسر ایشان که دختر عمویش بود، در برخورد با میرزا احتیاط میکرد و از اینکه میدید میرزا زندگی عادی و معمولی دارد، در طهارت وی تردید میکرد.
مرحوم میرزا علی آقا از مراجع و استاد بسیاری از فقها بود، با این همه در کارهایش بسیار محتاط بود و گاهی به زحمت میافتاد. افراد خانواده میرزا عموماً بسیار درست و صالح هستند که این از برکات وجود میرزاست.
اشاره به مرجعیت مرحوم میرزا کردید. این مرجعیت چه ویژگیهایی داشت؟
در مرجعیت ایشان ذکر این نکته کافی است که پس از رحلت شیخ انصاری، علمای بزرگ از جمله مرحوم میرزای آشتیانی، میرزای رشتی، مرحوم نهاوندی و مرحوم آقا حسن تهرانی جلسهای تشکیل دادند و گفتند که رئیس حوزه باید دو شرط را داشته باشد؛ اولاً باید مجتهد عادل و ثانیاً مدیر و عاقل باشد. ما حتی اگر شرط اول را هم داشته باشیم، اما شرط دوم را فقط میرزا دارد و لذا مرجعیت ایشان به اتفاق آرا تأیید شد که چنین امری از زمان میرزای شیرازی تا آن زمان تحقق پیدا نکرده بود.
از ویژگیهای اخلاقی مرحوم میرزا به نکاتی اشاره کنید.
میرزا علاقه بسیار شدیدی به علم داشت و تا لحظه آخر عمر اینچنین بود. نظیر داستانی که درباره ابوریحان بیرونی نقل میکنند که در لحظه آخر عمر، از فقیهی سوالی پرسید و چون پاسخ را شنید از دنیا رفت، مرحوم میرزا هم لحظهای فارغ از علم آموزی نبود.
در لحظات آخر عمر ایشان، افرادی که در اطرافش اجتماع کرده بودند، میخواستند بدانند که در چه وضعیتی است، آقا میرزا علی آقا میگویند یک فرع فقهی را مطرح کنید، اگر حالشان خوب باشد، در بحث شرکت میکنند و همینطور هم بود.
شیوه تدریس مرحوم میرزای شیرازی چگونه بود؟
ایشان به خاطر کارهای متعددی که داشت، چند ماه در سال بیشتر تدریس نمیکرد. جلسات درس هم چندین ساعت طول میکشید. شیوه تدریس ایشان هم مثل بقیه نبود که درس بدهد و همه گوش کنند، بلکه به صورت بحث و مشورت بود و لذا جلسات درس ایشان برای شاگردانشان بسیار جذابیت داشت و شدیداً به ایشان علاقه داشتند. مرحوم آخوند خراسانی از شاگردان مرحوم میرزا در نجف بود و زمانی که به سامرا آمد، میرزا وی را به نجف برگرداند از حوزه مراقبت و محافظت کند. گاهی که آخوند به سامرا میرفت دوستانش میگفتند:«شما قصدتان مشوب است.» و ایشان پاسخ میداد:« من قصدم خالص است و فقط برای خاطر میرزا میروم!» همین جمله، اوج علاقه مرحوم آخوند به مرحوم میرزا را نشان میدهد.
آخوند خراسانی تا زمانی که میرزا زنده بود، منبر نرفت و تدریس نکرد و در مجالسی هم که فرزند ایشان، مرحوم آقا میرزا علی آقا حضور داشت، بر او مقدم نمیشد. اکثر شاگردان میرزا به درجه مرجعیت رسیدند و این خیلی مسأله عجیبی است که کسی این همه شاگرد مبرز تربیت کند. از جمله این شاگردان میرزا ابراهیم شیرازی در شیراز، سید عبدالمجید همدانی در همدان، مرحوم سیدعبدالحسین لاری که تقریرات درسهای میرزا را مینوشت، مرحوم روزدری که در نجف و قبل از هجرت میرزا به سامرا تقریرات درسهای وی را مینوشت و مرحوم میرزا علی آقا هم وی را به عنوان نمایندهاش به تبریز فرستاد.
نام میرزای شیرازی در تاریخ معاصر با نهضت تحریم تنباکو قرین است. صدور این حکم به چه شکل اتفاق افتاد؟
مرحوم میرزا علی آقا، فرزند مرحوم میرزای نائینی، انسان بسیار فاضل و صالحی بود. ایشان از قول پدرش نقل میکرد که در جریان تنباکو، ما در سامره بودیم. یک شب مرحوم میرزا شاگردانش را جمع کرد و گفت: «میخواهیم برای تحریم تنباکو به تهران تلگرافی را مخابره کنیم. هر یک از شما متنی را بنویسید که هر کدام مناسبتر بود، همان را بفرستیم.»
پس از مدتی همه جمع شدیم و متنهایی را که تهیه کرده بودیم به میرزا ارائه کردیم. ایشان همه را مطالعه کرد و آنها را زیرتشکی که روی آن نشسته بود، گذاشت و متنی را از زیر تشک بیرون آورد و چنین خواند:« بسم الله الرحمن الرحیم الیوم استعمال توتون و تنباکو بای نحوکان در حکم محاربه با امام زمان صلوات الله و سلامه علیه است. الاحقر محمد حسن الحسینی»
میرزا حسن نائینی میگوید:« میرزا پس از قرائت این تلگراف فرمود که این تلگراف از ناحیه مقدسه حضرت حجت (ع) شرف صدور پیدا کرده. نظر شما چیست؟ ما با شنیدن این جمله چیزی نگفتیم و همه تسلیم شدیم و دانستیم که لزوماً این تلگراف باید مخابره شود و غیر از آن نابجاست.»
نظر امام (ره) درباره این فتوا چه بود؟
اوایل انقلاب بود که گروه فرقان مرا ترور کرد . برای معالجه ناچار شدم به خارج بروم. پس از معالجه بازگشتم و سپس به اتفاق سه نفر که همگی از دنیا رفتهاند خدمت امام (ره) رفتیم. این ملاقات بیش از یک ساعت طول کشید و غیر از ما کسی در آن جلسه حضور نداشت. امام(ره) احوال مرا پرسیدند و فرمودند: «فلان نشریه نوشته که تحریم تنباکو ربطی به میرزا ندارد، بلکه به دستور خارج بوده، ولی به اسم میرزا تمام شده. اینها میخواهند این مسأله را ثابت کنند که روحانیت کاری برای مردم نکرده. با این همه خدماتی که روحانیت از زمان نهضت تنباکو تا به حال کرده، میخواهند همه را به نام گروه دیگری تمام کنند، در حالی که کل نهضت تنباکو و تاریخ آن منتسب به روحانیت است.»
پسر مرحوم میرزا حسین نائینی از قول پدرش نقل میکرد میرزا خودش گفت که آن تلگراف از ناحیه مبارکه شرف صدور پیدا کرده است و باید مخابره شود.
یکی از علما هم میگفت که سید محمد فشارکی از میرزا سؤال کرد:«شما که تنباکو را تحریم کردید، آیا این حکم مختص به ایران است یا کشورهای دیگر را هم شامل میشود؟ ایشان فرمودند: فقط مختص ایران است.»
آیا دلیلی بر اینکه مرحوم میرزا را مسموم کرده باشند، وجود دارد؟
بعید هم نیست و من از خواهر مرحوم میرزا عبدالله شیرازی هم شنیدم که در سامرا شایع شده بود که میرزا را مسموم کردهاند. در مجلهای هم که حدود 40، 50 سال پیش منتشر شده بود، پزشکی همین اظهارنظر را کرده بود. اگر واقعاً میرزا مسموم شده باشد، به خاطر مبارزه با انگلیسیها بوده، چون آنها میرزا را مانعی برسر راه منافع خود میدانستند و میخواستند به هر نحو ممکن او را از سر راه بردارند.
این را هم شنیدهام که مرحوم میرزا از شدت ناراحتی گریه کرده بود که ما در ماجرای تنباکو پیروز شدیم، اما دشمن به قدرت روحانیت پی برد و از همان زمان درصدد نابودی آن برآمد.
به نظر شما چه کسانی در صدور حکم تحریم تنباکو بر میرزا تأثیر گذاشتند؟
در بعضی از کتابها نوشتهاند که سید جمال الدین اسدآبادی به میرزا نامه نوشت و ایشان را به این کار تشویق کرد و میرزا هم پس از آن حکم به تحریم تنباکو داد. در این مورد لازم است به چند نکته اشاره کنم. درتاریخ در جایی ثبت نشده که میرزا به نامههای سید جمال پاسخی داده باشد و نامههای او همگی از سوی مرحوم میرزا بیجواب ماندهاند. مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی از قول میرزای نائینی نقل میکرد که سید جمال به سامرا آمد و چند روزی در مدرسه و در حجره من ماند و میخواست با میرزا ملاقات کند، اما موفق نشد.
نکته مهم این است که احتمال دارد سید جمال هم اطلاعاتی به میرزا داده باشد، کما اینکه ایشان به عنوان مرجع، از کانالهای مختلفی اطلاعات را دریافت میکرد و نامههای فراوانی به ایشان میرسید. نامه سید جمال هم یکی از آنها بود، اما تصمیم نهایی را خود میرزا گرفت. پیامبر(ص) هم با اصحاب مشورت میکردند، اما تصمیم با شخص ایشان بود. سید جمال اصرار زیادی داشت با میرزا ملاقات کند، ولی هرگز میرزا تمایلی نشان نداد و با او ارتباط برقرار نکرد. از منبع موثقی شنیدم که سید جمال گفته بود:«میرزای شیرازی رهبر خوبی برای دنیای اسلام است، اما بهتر است سفری به اروپا برود و وضع آنجا را از نزدیک ببیند. قطعاً این اقدام در پیشبرد جامعه اسلامی تأثیر زیاد خواهد داشت.»
من درباره سید جمال، جریانی مستند و برداشت خود را نقل میکنم. مرحوم شیخ بهاءالدین نوری، فرزند مرحوم شیخ عبدالنبی نوری که در 103 سالگی فوت کرد، برایم نقل میکرد که شیخ عبدالنبی، از روحانیون محترم تهران، مدت پنج سال در سامرا در خدمت میرزا بود. او از سامرا به ترکیه و مکه و سپس استانبول میرود و سید جمال در آنجا به ملاقاتش میآید و میگوید: «به میرزا این پیغام را برسانید که ناصرالدین شاه را تکفیر کند تا بشود او را عزل کرد.» سید جمال در نامههایش هم اصرار زیادی بر براندازی ناصرالدین شاه داشت. شیخ عبدالنبی میپرسد:«اگر میرزا، ناصرالدین شاه را عزل کند، قرار است چه کسی جانشین او شود؟» سید جمال جواب میدهد:«من!» شیخ میپرسد: «و چه کسی شما را تأیید و از حکومت شما پشتیبانی میکند؟» سید جمال جواب میدهد:«سلطان عبدالمجید.»
شیخ عبدالنبی پیام سید جمال را به میرزا میرساند و میرزا میگوید:«تکفیر ناصرالدین شاه به صلاح اسلام و تشیع نیست. سعی ما این است که تشیع باقی بماند. اگر دولت عثمانی مسلط شود، تشیع از بین میرود.»
برداشت من این است که قبل از پیروزی نهضت تنباکو، ناصرالدین شاه در تلگرافهایی که برای میرزا میفرستد، رعایت ادب را نمیکند، هر چند میرزا با ذکر القاب،احترام شاه را حفظ میکند، ولی پس از پیروزی، لحن شاه عوض میشود و برای میرزا القاب زیادی را به کار میبرد، هر چند میرزا همچنان به سیاق سابق و بدون القاب جدید، به او نامه مینویسد.
میرزا هیچ وقت به طور مطلق از ناصرالدین شاه حمایت نکرد، اما معتقد بود برای حفظ تشیع در ایران، باید او را حفظ کرد. شاید دیگران هم این مطلب را نقل کرده باشند، اما من از فرزند ایشان شنیدم. در مجموع در تاریخ در جایی ثبت نشد که میرزای شیرازی درباره سید جمال الدین اسدآبادی نظر منفی یا مثبتی را بیان کرده باشد.
به نظر شما میرزا چرا از نجف به سامرا هجرت کرد؟
در منابع تاریخی مختلف، علل گوناگونی را ذکر کردهاند، ولی واقعاً علت معلوم نیست. همینقدر هست که عالمی در سطح ایشان از حوزه علمیه قم با آن سابقه چند هزار ساله به دهی هجرت کرد که در آنجا از شیعیان هم کسی زندگی نمیکرد. به نظر من این هجرت علل زیادی داشته است.
نخست آنکه نجف کاملاً شیعی و سامرا سنینشین بود. شاید میرزای شیرازی با این هجرت و انجام خدمات ارزشمندی چون ساختن حسینیه، مدرسه، پل، حمام و خانههایی برای طلاب و مدرسین، در واقع میخواست بین شیعه و سنی پل ارتباطی بزند و با وجود مرقد مطهر و خانه امام حسن عسگری(ع) و مدفن مادرگرامی امام زمان (عج) در شهر سامرا، توجه شیعیان را برای هجرت به آنجا و سکونت در آن جلب کند و به این ترتیب در میان شیعه و سنی وحدتی بهوجود آید. برای این مطلب شواهدی هم وجود دارد. وقتی میرزا مدرسه علمیهای را میسازد، اهل تسنن هم به فکر ساختن مدرسه برای طلاب میافتند و میرزا به آنها کمک میکند که مدرسهشان را بسازند.
یک بار در سامرا بین یک طلبه شیعه و یک طلبه سنی زد و خوردی پیش میآید. در چنین مواقعی معمولاً ایادی نفاق از موقعیت سوءاستفاده میکنند، لذا عدهای را تحریک کردند که منزل میرزا را سنگباران کنند. این مسأله خیلی برای میرزا گران تمام شد. شیوخ فرات که اغلب شیعه هستند برای میرزا پیغام فرستادند که شما هر امری بفرمایید، ما اطاعت میکنیم. کاردار سفارتهای انگلیس و روس هم اجازه ملاقات خواستند، اما میرزا اجازه نداد، اما والی عثمانی را به حضور پذیرفت. والی پرسید:«درباره متجاسرین به بیت خود چه دستوری میدهید؟» میرزا جواب داد:«اینها فرزندان ما هستند، خودمان آنها را آشتی میدهیم.» عمویم میگفت پیرمردهای سامرا میگفتند ما آزاد شده میرزا هستیم، چون او میتوانست ما را مجازات کند، اما با مهربانی و رأفت با ما رفتار کرد.
از کرامات میرزای شیرازی فراوان گفتهاند. شما در این باب چه نظری دارید؟
در نجف استاد اخلاق میرزا، آقا سید علی شوشتری بود که میرزا همواره به وی مراجعه میکرد. در مورد کرامات میرزا مطالب زیادی گفتهاند که من به یک نمونه اکتفا میکنم. یک روز برای عیادت مرحوم آخوند ملاعلی همدانی خدمتشان رفتم. ایشان خواب بودند. من با آقایی که در آنجا بود، صحبت کردم تا مرحوم آخوند بیدار شدند و احوالپرسی کردم و بیرون آمدم. مرحوم آخوند از آن آقا میپرسد که من که بودم؟ او جواب میدهد سید رضی شیرازی بود. مرحوم آخوند فرمودند که مرا صدا بزنند. من به اتاق برگشتم و ایشان گفتند:«من به شما ارادت دارم، ولی شما را نشناختم. خیلی وقت است شما را ندیده و صدایتان را نشنیدهام، میخواهم برایتان داستانی را از قول استادم شیخ عبدالنبی نوری نقل کنم: ما در تهران در محضر ایشان درس میخواندیم. ایشان گفت:من در سامرا در محضر میرزا بودم و همیشه از نور برای ما پول میرسید و با آن زندگیمان را اداره میکردیم.
یک سال پول نرسید و من به افراد مختلف مقروض شدم، از جمله کتاب «وسایل الشیعه» را برایم استنساخ کرده بودند و من 120 تومان بابت آن بدهکار بودم. یک روز در حجرهام نشسته بودم و بعد از خوردن کمی نان و دوغ، به محضر امام زمان(ع) گلایه کردم که ما میهمان شما هستیم. چرا به وضع ما رسیدگی نمیکنید؟ مگر نمیدانید که بسیار مقروض هستم؟ در همین حال به خواب رفتم و خواب دیدم در جایی به محضر پیامبر اکرم(ص) وارد شدم و سلام کردم. پیامبر(ص) فرمودند: شیخ عبدالنبی، در آن کمد 120 تومان هست، بردارید و قرضهایتان را بدهید. از خواب که بیدار شدم، در همین فکر بودم که صدای در حجره را شنیدم. نوکر مخصوص میرزا که نامش نصرالله بود، گفت آقا با شما کار دارند.
تابستان و هوا بسیار گرم بود. به منزل میرزا رفتم و وارد سرداب زیرزمین شدم و ناگهان همان صحنهای را دیدم که در خواب دیده بودم. میرزا روی تشکچهای نشسته بود و به محض ورود من گفت:شیخ عبدالنبی! 120 تومان در آن کمد هست، بردارید و قرضهایتان را بدهید، من همین کار را کردم و خواستم برای میرزا توضیح بدهم که چنین خوابی را دیدهام که میرزا گفت:خداحافظ! بفرمایید، بفرمایید! و من از آنجا بیرون آمدم.»
این قضیه را مرحوم آخوند همدانی از قول استادشان شیخ عبدالنبی نوری نقل کرد. میرزا اهل سیر و سلوک بود و اتصالات عجیبی داشت.
خواهر مرحوم آقا میرزا عبدالهادی نقل میکرد که میرزا به مادر مرحوم شیخ عبدالکریم فرمود: بروید و مقداری پول از صندوق بیاورید. خانم میگوید: آقا پولی در صندوق نیست. میرزا میگوید: شما بروید، شاید باشد. خانم میگوید: همه صندوقها در اختیار من است. میدانم چیزی در صندوق نیست. ولی میرزا میگوید بروید و ببینید. خانم میرود و در صندوق را باز میکند و میبیند پر از پول است!
کرامات بسیاری را از میرزا نقل کردهاند که به نظر من از امدادها و کرامات غیبی و به واسطه ویژگیهای اخلاقی و علمی و اخلاص و تقوای بسیار بالای میرزا بوده است.
از سلوک اخلاقی میرزای شیرازی و رفتار وی با مردم هم شمهای بیان کنید.
میرزا بسیار مؤدب بود، حتی وقتی نوههایش به محضر او وارد میشدند به آنها تواضع میکرد و هنگامی که میرفتند بلند میشد. وقتی به او میگفتند: اینها نوههای شما هستند، میفرمود:«اینها آقا هستند، شریف هستند». همیشه نوههایش را آقا صدا میزد. همیشه دو زانو مینشست و یله نمیداد. قناعت و زهد میرزا در حد اعلا بود. مثلاً چوب کبریتهایی را که مصرف میشد، جمع و دوباره از آنها استفاده میکرد.
عکسی از آن دوره باقی مانده که جماعتی را نشان میدهد. آیا واقعاً تصویر مرحوم میرزای شیرازی است؟
در صف اول سیدی ایستاده که هر کسی میبیند تصور میکند که مرحوم سید محمد کاظم یزدی است. من از کسانی که این افراد را میشناختند سؤال کردم و گفتند که مرحوم آقا سید عبدالحسین لاری است و امام جماعت هم مرحوم میرزای شیرازی است. برخی ادعا میکنند که عکس مرحوم آقا سید اسماعیل صدر است، ولی از قرائن و شواهد پیداست که عکس میرزای شیرازی است. مرحوم سید اسماعیل صدر قد بلند و قوی هیکل بوده، در حالی که صاحب این عکس قدی متوسط دارد و اندامش درشت نیست.
مرحوم میرزا محمد علی مدرس تبریزی در کتاب ریحانه الادب در شرح حال میرزا، این عکس را به آقا سید اسماعیل صدر نسبت داده است. شاهد اول این است که من از میرزا علی شیرازی، فرزند میرزا اسدالله شیرازی، برادر میرزا سؤال کردم و او گفت که این عکس میرزاست و اشاره کرد که انتهای تحت الحنک میرزا بر خلاف معمول که باریک است، دستهای و پهن بود در عکس هم همینطور است.
شاهد دوم اینکه مرحوم سیدعبدالحسین لاری و مرحوم آقای سید محمد کاظم یزدی در نماز جماعت آقا سید اسماعیل صدر شرکت نمیکردند و در نماز جماعت میرزا شرکت میکردند. شاهد سوم اینکه آقا میرزا محمد حسین بروجردی از پدرشان مرحوم میرزا مهدی بروجردی از نزدیکان مرحوم آیتالله حائری نقل میکردند که یک بار عکسی را به مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری نشان دادیم و پرسیدیم آیا این عکس مرحوم میرزاست؟ و ایشان فرمودند: بله.
آخرین شاهد من یک شاهد غیبی است. بیش از 30 سال قبل آیتالله حاج شیخ محیالدین مامقانی، فرزند مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالله مامقانی، در ایام فاطمیه هیأت فرش فروشان، از نجف به منزل ما آمدند. شب جمعه بود و ما فردای آن روز مجلس روضه داشتیم. ساعت حدود 11 شب بود و من و ایشان مشغول صحبت بودیم. ایشان فرمودند:«عکس مرحوم میرزا را ندارید که به دیوار بزنید؟» من از پیشنهاد ایشان خوشحال شدم و گفتم:«داریم». فرمودند:«فردا که مجلس روضه منعقد میشود، خوب است که عکس ایشان را هم به دیوار نصب کنید.»
فردای آن روز، اوایل طلوع آفتاب بود که من عکس مرحوم میرزا را دادم تا کسانی که میخواستند مجلس را مهیا کنند، آن را به دیوار بزنند. هنوز عکس روی دیوار نصب نشده بود که تلفن زنگ زد. مرحوم والده بنده، صبیه مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد کاظم شیرازی بودند که فرمودند من دیشب مرحوم پدرت را خواب دیدم که بسیار خوشحال بود. علت را پرسیدم، جواب داد چرا خوشحال نباشم؟ فردا جدم میرزای شیرازی به منزل آقا رضی میرود. من مات و متحیر ماندم چون از صحبت من و آقای مامقانی هیچ کس خبر نداشت. مرحوم والده افزود:« مرحوم پدرت قرآن کوچکی را هم به من داد و گفت که این را به آقارضی بده که همیشه همراه او باشد.» من از آن زمان تاکنون قرآن کوچکی را همراه خود دارم که انشاءالله حافظ ما و سایهاش بر سر ما باشد.
با این خواب و قرائن دیگر یقین کردم که این عکس مرحوم میرزای شیرازی است و لذا آن را در مقبره ایشان هم قرار دادم.
انتهای پیام