امام خمینی(ره) و فتنه خلق مسلمان
روایت حجتالاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی از فراز و فرودهای حزب خلق مسلمان به دلایل مختلف دارای وثاقت و برای پژوهندگان قابل استناد است. اولاً ارتباط نزدیک راوی با امام خمینی و آیتالله شریعتمداری و ثانیاً نقش پررنگ او در تأسیس حزب و نیز فرآیند انحلال آن موجب گشته است که استاد خسروشاهی از منظری نزدیک به این رویداد بنگرند.
ناگفته نماند که ایشان اخیراً از تألیفی در بیان خاطرات و اسناد خویش از حزب خلق مسلمان فراغت یافتهاند که بزودی در اختیار دانشپژوهان قرار خواهد گرفت. با سپاس از ایشان که پاسخگوی «جوان» شدند.
پیشینه آشنایی امام خمینی(ره) با آیتالله شریعتمداری و نوع ارتباطشان در مقطع تحصیلی چگونه بود؟
پرسش نخستین شما را باید علمای معاصر دوره تحصیلی آقایان پاسخ دهند و من در اینجا فقط میتوانم اشاره کوتاهی از قول برادرم داشته باشم. در این زمینه اخوی بزرگوار اینجانب، مرحوم آیتالله آقا سید احمد خسروشاهی که خود همدوره و همدرس آقایان و سپس از مراجع صاحب رساله آذربایجان بود، نقل میکرد که آقای خمینی در مدرسه دارالشفاء با آقای سید صادق لواسانی همحجره بود و من هم در کنار اتاق آنان حجرهای داشتم. ایشان اهل مواظبت به نماز اول وقت و عبادات و ملتزم به درس خواندن بود؛ یعنی در واقع شب و روز ایشان با درس و بحث و انجام مستحبات میگذشت و من ندیدم که ایشان وقتی را تلف کند. . . معذلک ایشان اهل مزاح و شوخی در حد معقول و مشروع بود؛ ولی از شوخیهای آزاردهنده دیگران و یا هجو بیمعنی احتراز داشت و حتی در نشستهایی که این قبیل شوخیها مطرح میشد، اصولاً شرکت نمیکرد. آقای خمینی از شاگردان مبرز حاج شیخ عبدالکریم بود و در حوزه قم به علم و فضل معروف و مشار بالبنان بود و البته در آن زمان، یعنی دوره فشار و اختناق رضاخانی، مجموعه طلاب حوزه علمیه قم به300 یا 400صد نفر نمیرسید و در واقع همه، همدیگر را میشناختند.
یکی دیگر از فضلای آن دوران و از تلامذه برجسته حاج شیخ هم، آقای شریعتمداری بود که در قم به آقا میرکاظم تبریزی معروف بود و با توجه به محدود بودن مناطق حوزوی و شرکت همه فضلا در درس حاج شیخ، بهطور طبیعی آشناییها و دوستیها زود آغاز میشد و چون دور از تعلقات دنیوی و مادی بود، استمرار مییافت، به همین دلیل هم همه طلاب یا هم رفیق بودند. آقای خمینی و آقا میر کاظم تبریزی هم از این قاعده کلی حوزوی مستثنی نبودند و علاوه بر رفاقت و شرکت در نماز جماعت مدرسه فیضیه، گاهی هم در نشستهای دوستانه چند نفره، در باره مسائل مطرح شده در درس حاج شیخ، گفتوگو میکردند، ولی «هم مباحثه» نبودند.
دوره اختناق گذشت و آقا سید کاظم به تبریز مراجعت نمود و آقا سید روحالله در قم ماند و در همه زمینهها، بهویژه فلسفه و عرفان صاحب مقاماتی شد و معروف به داشتن مراحل سیر و سلوک بود. . . ولی روابط دوستانه و حسنه، آنها مانند بقیه، ادامه یافت. این خلاصهای از شنیدههای من از مرحوم اخوی، درباره سوابق روابط امام خمینی با آیتالله شریعتمداری بود.
میزان هماهنگی دیدگاههای امام خمینی و آیت الله شریعتمداری در آغاز و ادامه نهضت چگونه بود؟ و چرا بعدها افتراقاتی پیش آمد؟
در مورد هماهنگی قبلی و علل افتراق بعدی، باید بگویم که بهرغم همکاری عملی و هماهنگی مطلوب در موضعگیریها در آغاز نهضت، اصولاً امام خمینی و آیتالله شریعتمداری از لحاظ فکری و مشی، در یک مسیر و یک خط نبودند، یعنی در برخورد با مسائل و یا دولت، هر کدام عقیده و مشرب خاص خود را داشتند و به اصطلاح امروزیها میتوان گفت که هم در تاکتیک و هم در استراتژی، با هم اختلاف نظر داشتند؛ اما با این حال میبینیم که در جلسات مشترک و ویژه علمای قم و امضای اعلامیههای نخستین، هر دو شرکت داشتند و اعلامیههایی که مشترکاً امضا و منتشر کردند (البته با مراجع دیگر) شاهدی روشن بر این همکاری است. مثلاً پس از تخریب مدرسه فیضیه توسط دژخیمان رژیم، این امام خمینی و آیتالله شریعتمداری بودند که حسابی مشترک در بانک باز کردند تا پس از جمعآوری کمکهای مردمی، به بازسازی مدرسه فیضیه بپردازند. متن اطلاعیهای که در این باره و در محرم 1383 هـ منتشر گردید، به قرار زیر بود:
«بنا به تقاضای جمعی متدینین از حضرت آیتالله العظمی خمینی و حضرت آیتالله العظمی شریعتمداری؛ برای تجدید بنای مدرسه فیضیه قم حسابی به شماره 10 در بانک صادرات شعبه قم افتتاح شد. مسلمانان خیر میتوانند در تمام شعب بانک مذکور در سرتاسر کشور در این امر مهم شرکت فرمایند. تذکر: شایسته است رسید بانک را برای آیات عظام ارسال نمایی.»
علاوه، بر اینها در ایام عادی هم مراوده و رفت و آمد بین آقایان برقرار بود، ولی طبق روش امام، این دیدارها نوعاً با ضیافت و ناهار و شام همراه نبود. پس از دستگیری و انتقال امام به تهران پس از در حوادث 15 خرداد، آیتالله شریعتمداری، بر خلاف بعضی توهمات، آنچه را که در توان داشت در نجات جان امام که بهطور جدی در خطر قرار داشت، انجام داد. مانند نشر اعلامیه 11 مادهای و اعلامیههای دیگر و سفر به تهران و دعوت از علمای بلاد برای حضور در مرکز تا اعلام علنی و تثبیت رسمی مرجعیت امام همراه با بعضی دیگر از اعاظم.
در مراحل بعدی، مثلاً پس از تبعید امام به ترکیه باز آیتالله شریعتمداری علاوه بر تلگرافی که در پاسخ آیتالله میلانی فرستاد، به خود ایشان هم تلگراف کرد و سپس هیأتی را برای روشن شدن وضع زندگی امام به بورسای ترکیه فرستاد و در مراحل پس از انتقال امام به نجف اشرف، باز مکاتبه ادامه یافت. امام هم در مورد هجمه به منزل آیتالله شریعتمداری از نجف اشرف تلگراف همدردی فرستاد و ایشان هم پاسخ داد که متن تلگراف آیتالله شریعتمداری به ترکیه و آیتالله میلانی و سپس تلگرافهای متبادل بین قم و آنکارا و نجف به قرار زیر بود:
قم – آنکارا
حضرت مستطاب آیتالله آقای حاج آقا روحالله خمینی دامت برکاته. با ابلاغ سلام و تحیات، حادثه ناگوار فاجعه تبعید جنابعالی موجب تأسف و تأثر شدید است. از خداوند متعال خواستارم که عنقریب وسائل مراجعت جنابعالی را به حوزه علمیه قم فراهم فرماید و نگرانی عمومی رفع شود. حقیر تا حدود قدرت و امکان مشغول اقدامات بوده و کوتاهی نخواهم کرد.
والسلام علیکم و رحمته الله
سید کاظم شریعتمداری
شماره قبض 443909 23/8/43 – مطابق 9 رجب
تلگراف حضرت آیتالله میلانی:
قم، حضرت آیتالله آقای شریعتمداری دامت برکاته
امروز خبر بسیار ناگوار رسید که حضرت آقای آیتالله خمینی مدظله العالی را به خارج کشور تبعید نمودهاند. عجبا نسبت به معظم له که یکی از مراجع تقلید هستند و مصونیت قانونی دارند و از شخصیتهای بزرگ اسلامی میباشند، تهمتهای ناروایی میزنند و بیاحترامی مینمایند. اولیای این گونه امور بدانند ایشان تنها نیستند، بلکه لسان ناطق همه مجامع روحانی و دینی هستند. و گفته ایشان کلام حق و حقیقت است. خواهشمندم از تصمیمات خود مستحضرم فرمایید. از حضرت احدیت در پناه حضرت ولی صر ارواحنا له الفداء رفع مزاحمت از حضرت معظم له را مسئلت مینمایم. (مشهد) سید محمد هادی الحسینی المیلانی
جواب تلگراف از طرف آیتالله شریعتمداری
مشهد مقدس حضرت مستطاب آیت الله میلانی دامت برکاته
با ابلاغ سلام و تحیات رونوشت تلگراف مورخ 13 / 8 /43 واصل و زیارت گردید. مطالب مندرجه در تلگراف شریف صحیح و عین حقیقت است. گرفتاری و تبعید حضرت آیتالله خمینی به خارج کشور موجب تأثر و تأسف شدید است و حقیر و مسلمانان با بیصبری در انتظار رفع مزاحمت و مراجعت معظم له به حوزه علمیه قم میباشیم. حملات ظالمانه و مطالب بیاساس و ناروائی که در پارهای از مجلات و جراید مفسد و خائن یا از طرف بعضی از اشخاص مغرض و معلوم الحال به ساحت ایشان و یا جامعه روحانیت نسبت داده شده است، مایه کمال تأسف است. البته ملت رشید و مسلمان و مردمان با ایمان ایران قضاوت صحیح نموده و حق را از باطل تشخیص خواهند داد و نعم الحکم الله مردم عموماً اینگونه قلمهای مسموم و ورقپارههای آلوده را شناخته و به خوبی میدانند که روحانیت شیعه و مراجع عالیقدر آن همواره مدافع دین مبین اسلام و حامی و حافظ استقلال مملکت و خواهان سعادت و سربلندی مردم این آب و خاک بوده و از هر نوع اجنبیپرستی نفرت دارند و در مواقع خطر این حقیقت را ثابت کردهاند. از خداوند متعال خواستاریم که علمای اسلام را در پناه حضرت ولیعصر ارواحنا فداه محقوظ فرموده و اسلام و مسلمین را مظفر و منصور فرماید. والسلام علیکم و رحمتالله
قم – سید کاظم شریعتمداری 9 رجب 1384
قم از نجف ش 58 ک 40 ت 13
ایران، قم: آیتالله شریعتمداری دامت برکاته
هجوم اشرار عمال اجانب به منزل جنابعالی و قتل نفوس محترمه در محضر شما موجب تأسف است. قطع ید ایادی اشرار و اجانب را خواستارم. از سلامتی خودتان مطلعم فرمایید.
والسلام علیکم
روحالله موسوی خمینی
متن جواب حضرت آیتالله آقای شریعتمداری نجف
حضرت آیتالله آقای خمینی دامت برکاته.
با ابلاغ سلام، تلگراف عالی واصل و موجب تشکر و امتنان است جریانات اخیر منزل اینجانب به قراری است که مستحضر شدهاید. حقیر کسالتی داشتم که تا حدودی تخفیف یافته است.
والسلام علیکم و رحمه الله سید کاظم شریعتمداری
با توجه به این سوابق دوستانه، پس چرا وضع برگشت؟
اصولاً با توجه به اختلاف بینشها در امور که باید گفت ریشهای و یا «ماهوی» بود، آیتالله شریعتمداری تا یقین به پیروزی انقلاب پیدا نکرد، همچنان هوادار قانون اساسی مشروطه و اجرای آن بود و امام بهرغم استناد به قانون اساسی در سخنرانی یا بعضی اعلامیهها یک بار در مسجد اعظم پس از مراجعت از تهران به صراحت گفتند: «این استناد ما برای الزام خصم است و الا: «مالنا والقانون؟»، یعنی ما با قانون اساسی چه کار داریم؟»
بر همین مبنا بود که آیتالله شریعتمداری، مهندس بازرگان و فرزند خود سید حسن شریعتمداری را همراه بعضی از رجال به «پاریس» فرستاد تا امام راضی بشود که شاه طبق قانون اساسی فقط «سلطنت» کند، نه «حکومت»!
اما امام در پاسخ گفته بودند که اگر این فرصت از دست برود و شاه بر اوضاع مسلط گردد، بدتر از گذشته «حکومت» خواهد کرد. آقای بازرگان وقتی از پاریس برگشت و من از نتیجه دیدار و مذاکره سؤال کردم، گفت: «مرغ یک پا دارد. ایشان میگویند شاه باید برود!»
به هرحالمتأسفانه این روابط حسنه پس از پیروزی انقلاب به جای این که مستحکمتر شود، به علت دخالت افرادی مشکوک در قم، تهران و آذربایجان به سردی گرایید. نگاهی کوتاه به عملکرد حزب خلق مسلمان، علت العلل حوادث بعدی را بر یک ناظر آگاه و منصف روشن میسازد.
نظر امام در مورد دارالتبلیغ اسلامی چه بود؟
امام نخست نظر مخالفی نداشتند و میگفتند مدرسهای است که ساخته میشود، مانند بقیه مدارسی که آقایان ساختهاند! اما بهتدریج نظر ایشان برگشت و دیگر خوشبینی سابق را نداشتند و نگران بودند که مبادا دولت در آن دخالت داشته باشد! موضوع داشت به مرحلهای بحرانی میرسید که بنده نامهای به آیتالله میلانی در مشهد نوشتم و از ایشان درخواست کردم که مدتی به قم تشریف بیاورند تا بلکه این موضوع حل شود و فیصله یابد، چون اگر اختلاف ادامه پیدا کند، طلاب حوزه، اعم از ترک و فارس با هم برخورد خواهند داشت و رژیم سوء استفاده خواهد کرد. مدتی گذشت و آیتالله میلانی پاسخ نامه مرا دادند و نوشتند که شاید آمدن من موجب تشدید اختلاف گردد، بهتر است که آقایان فضلای قم خود فکری بکنند، بلکه موضوع حل شود. منمتأسفانه متن نامه خود را ندارم، ولی پاسخ آیتالله میلانی را دارم که بهطور شفاف موضوع فوق را مطرح کردهاند.
بعدها معلوم شد که آیتالله میلانی این موضوع و درخواست حقیر و شاید طلاب و فضلای دیگر را با استاد علامه آقای طباطبایی در میان گذاشته و خواسته بودند که تحقیق کنند و ببینند که آیا آمدنشان صلاح است یا نه؟ و مرحوم استاد علامه در پاسخ خود، ضمن تحسین اصل موضوع و ضرورت حفظ بیطرفی و اقامت در منزلی مستقل و غیره، به نکتهای اشاره کردهاند که حقیقت مطلب در آن نکته نهفته است. علاقهمندان به کتاب شرح زندگی آیتالله میلانی که تحت عنوان: «علم و جهاد» در دو جلد در مشهد مقدس چاپ شده است، مراجعه کنند که به نظر من، هم عین حقیقت و هم یک قضاوت شرعی و منطقی و واقعی است
نقش آیتالله شریعتمداری در تأسیس حزب خلق مسلمان چه بود؟
آیتالله شریعتمداری به عنوان یک مرجع تقلید، تمایل داشت که از ایشان به عنوان مؤسس حزب نام برده نشود، ولی چون اعضای اصلی هیأت مؤسس از هواداران ایشان بودند، بهرغم اختلاف فکری درباره بعضی از مسائل، بهویژه در مورد حوادث و شخصیتهای دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت، در مسأله تأسیس حزبی در راستای اهداف و ارزشهای انقلاب اسلامی ایران، وحدتنظر پیدا کردند و این بود که ایشان هم اصل موضوع را تأیید نمودند و آنگاه و پس از چندین جلسه مشورتی، اساسنامهای که توسط دوستان تنظیم شده بود، با مقدمهای به عنوان «مرامنامه» که توسط اینجانب تهیه شد و به تصویب رسید، همراه نامهای که متن آن را باز من از طرف هیأت مؤسس نوشته بودم، به محضر آیتالله شریعتمداری ارائه شد: :
محضر مقدس زعیم عالیقدر حضرت مستطاب آیت الله العظمی شریعتمداری دامت برکاته
با سلام و تحیت فراوان به عرض عالی میرساند، بهطوری که خاطر شریف مستحضر است در زمان دیکتاتوری فاسد سلطنتی هیچ گونه امکان فعالیت اجتماعی و سیاسی به طور دستهجمعی و علنی وجود نداشت و خفقان و اختناق بر همه جا و همه کس حکمفرما بود. اکنون که بحمدالله در اثر مبارزات و مجاهدات ملت مسلمان ایران، رژیم منحوس سرنگون گردیده، عناصر فرصتطلب با سوء استفاده از آزادی اسلامی، دستجاتی را تحت عناوین مختلف تشکیل داده، جوانان را به ایدئولوژیهای ضد اسلامی دعوت میکنند؛ لذا تنی چند از افرادی که در طول دوران استبداد و خفقان رژیم منحوس پهلوی در اثر مبارزات مردانه خود بارها به زندان رفته و گرفتار تبعید شده و انواع و اقسام شکنجههای روحی و جسمی بر آنها وارد آمده و همواره جلوی زبان و قلمشان گرفته شده است، تصمیم گرفتهاند در کنار سایر احزاب و جمعیتهای موجود اسلامی، جمعیتی را با مرامنامه پیوست تشکیل دهند و به کار ارشاد جوانان و تأیید کامل جمهوری اسلامی و آگاهی دادن به مردم مسلمان بپردازند. از آنجا که ممکن است تصور شود در جامعه اسلامی وجود یک حزب یا سازمان کافی است، از محضر مقدس آن پیشوای عظیمالشأن استدعا میشود نظر مبارکتان را در این خصوص مرقوم فرمایید.
دوام تأییدات عالی را از خداوند متعال مسئلت داریم.
از طرف هیأت مؤسس حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران
***
باسمهتعالی
با توجه به دستورات اسلامی در مورد آزادیهای فردی و اجتماعی در یک جامعه اسلامی، جای هیچگونه تردیدی نیست که افراد مسلمان فعال و مؤمن نیز میتوانند با استفاده از فرصتهایی که جمهوری اسلامی ایران در اختیار همگان قرار میدهد، با تشکل به فعالیتهای خود ادامه دهند و در این راه با احزاب و گروههای اسلامی دیگر نیز همکاری و همفکری کامل و نزدیک داشته باشند که هدف همه آنها خدمت به اسلامی و مسلمین است. از این جهت تأسیس حزب اسلامی به وسیله آقایان به نام حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران با مرامنامه ارسالی مورد تأیید کامل اینجانب میباشد و عضویت در آن حزب و سایر احزاب اسلامی که زیر نظر جامعه روحانیت فعالیت دارند، نه تنها بلامانع بلکه یک وظیفه اسلامی و ملی است. از خداوند متعال توفیق همه احزاب اسلامی را در راه برقراری جمهوری اسلامی خواستار است.
سید کاظم شریعتمداری، 23 / اسفند 57 مطابق با
14 ع 2 / 99
اشاره کردید که مرامنامه حزب را شما نوشتید. مگر کارهای حزب شورایی نبود؟ و متن آن چگونه بود؟
بلی، مرامنامه و مقدمه آن را من نوشتم که نخست در هیأت مؤسس خوانده و تصویب شد و در آغاز «اساسنامه» که باز در جلسات شوایی هیأت مؤسس مطرح و به تصویب رسیده بود، چاپ شد. در مقدمه مرامنامه و خود مرامنامه، تحت عنوان: «ما چه میخواهیم» که در واقع تکمیلکننده محتوای کتاب ترجمهای من درباره خواست اسلامگرایان، از قول شهید سید قطب بود که قبل از انقلاب دهها بار تحت عنوان «ما چه میگوییم»، چاپ شده بود، اهداف اصلی حزب را بیان داشتهام و همان طور که در آن ملاحظه مینمایید، این اهداف، کاملاً در راستای تحقق اهداف اصلی و نخستین انقلاب اسلامی ایران است:
بسمالله الرحمن الرحیم
ما چه میخواهیم؟
مبارزه بیامان و خستگیناپذیر خلق مسلمان ایران، به رهبری مرجعیت شیعه، علیه نظام طاغوتی و استعمار، در میان دریایی از آتش و خون، سرانجام به پیروزی رسید. جهاد انقلابی مسلمانان ایران که جهان با ناباوری به پیروزی آن مینگریست، معجزه عصر ما را تحقق بخشید و فریاد «الله اکبر» بر صفیر گلوله توپها و تانکها و مسلسلها غلبه یافت و دنیا شاهد پیروزی «ایمان» بر «طاغوت» گردید؛ اما این پیروزی، تازه آغاز راه است و تحکیم پایههای این انقلاب و تداوم آن، بیتردید نیازمند سازماندهی و تشکیلات اساسی است.
تجربههای گذشته نهضت اسلامی در ایران و همه جهان اسلام، بهویژه از دوران سید جمالالدین اسد آبادی تا به امروز، بهخوبی نشان داده است که عامل اصلی شکست نهضتهای مسلمانان، همواره فقدان تشکیلات، سازماندهی و رهبری جمعی بوده است؛ بنابراین، به وجود آوردن تشکیلاتی که متناسب با روح انقلاب اسلامی معاصر ایران باشد، برای همه کسانی که احساس مسؤولیت میکردند و میکنند، یک وظیفه عینی بوده و هست و ما به نوبه خود و در کنار دیگر احزاب اسلامی برادر، به انجام این رسالت تاریخی و وظیفه عینی برخاستیم و با تأسیس «حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران» میخواهیم افراد و گروههایی را که میتوانیم جذب کنیم و سازمان دهیم، گرد هم آوریم و در زیر پرچم رهبری مرجعیت، در راه تداوم انقلاب اسلامی و پاسداری از ثمرات خون شهیدان راه حق، آنها را به پیش ببریم. تردیدی نیست که بدون تشکیلات صحیح نمیتوان افراد را سازمان داد، کارها را بهطور کامل رهبری کرد، انقلاب را تداوم بخشید، ضد انقلاب را سرکوب نمود، مملکت را آباد ساخت. و به وظیفه الهی نشر ایدئولوژی اسلامی در سطح جهانی قیام کرد و. . .
با لمس همه این واقعیتها، «حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران» پا به عرصه وجود میگذارد و بهرغم همه کارشکنیهای عناصر ارتجاع و امپریالیسم به راه خود ادامه میدهد. اینک اساسنامه حزب، پس از تکمیل، برای آگاهی عموم، همراه مرامنامه، منتشر میگردد و انتظار ما آن است که همه رزمندگان راستین راه حق و عدالت، در این نبرد حیاتی، با همکاری و همفکری همه جانبه، یا با انتقاد منطقی و سازنده، ما را یاری دهند.
ما در این راه با التزام کامل به اصول اسلامی و همکاری همه جانبه با همه نیروهای مبارز مسلمان و همه گروههای اصیل اسلامی، در راه برقراری نظام عدل توحیدی و تکمیل پایههای «جمهوری اسلامی» خواهیم کوشید و برای پیروزی کامل و واقعی، هر گونه توطئهای را علیه انقلاب اسلامی ایران افشا و سرکوب خواهیم ساخت و با تمام نیرو، در راه سازندگی کشور، هر اقدام مثبتی را ارج خواهیم نهاد و به یاری آن خواهیم شتافت. در این مسیر، تنها پشتیبان ما «خدا» و نیروی «ایمان» است و یقین داریم که پیروزی نهایی از آن کسانی است که در راه حق گام نهادهاند، چرا که این یک وعده الهی است و وعده الهی، هرگز تخلفپذیر نیست: «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم.»
هیأت مؤسس حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران
***
مرامنامه
با استعانت از خدای بزرگ و به امید همکاری و همفکری همه برادران و خواهران مسلمان در سراسر ایران و در راه ساختن جامعهای توحیدی، جمهوری اسلامی، بنیادی نوین و نظامی متناسب به زمان، به حکم مسؤولیت تاریخی و اسلامی که طبق دستور قرآن به عهده داریم «لله المشرق والمغرب، وکذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهدا» علی الناس ویکون الرسول علیکم شهیدا»: شرق و غرب جهان از آن خداست و این چنین شما را امتی در متن زمان قرار دادیم تا برای خلق سرمشق باشید و پیامبر برای شما سرمشق باشد و با الهام از فرمان الهی که فتوای محتوم تاریخ است: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی بغیروا ما بانفسهم»: خداوند وضع هیچ ملتی را دگرگون نمیسازد، مگر آنکه خود را دگرگون سازند.
محتوای مرامنامه حزب برای ابد باید مطابق ایدئولوژی اسلامی بماند و هیچ قدرتی حق ندارد روح اسلامی مرامنامه را تغییر دهد. هیأت مؤسس این حق را برای ابد از خود و همه افراد دیگر سلب کرده و اجتماع مسلمین چنین افرادی را که در این خیال باشند، کیفر قرار خواهد داد. برای ایجاد دگرگونی همه جانبه در بنیادهای نظام فاسد سابق تأسیس «حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران» را با مرامنامه کلی زیر، اعلام میدارد:
1- احیای حقوق اساسی همه مردم ایران، با استقرار جمهوری اسلامی، حکومت عدل خدا بر مردم به دست مردم.
2- نشر و ترویج اصول اسلامی در همه زمینههای اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، به خاطر آگاهی هرچه بیشتر خلق مسلمان ایران و در راه تحقق خودسازی انقلابی و پیریزی جامعه اسلامی.
3- از بین بردن کامل همه آثار شوم و میراثهای ننگین ناشی از نظام طاغوتی شاهنشاهی و نابودی تمام پدیدههای استبدادی و برقراری آزادیهای فردی و اجتماعی، بیان و قلم، مطابق موازین اسلامی.
4- پاکسازی اساسی و بدون وقفه همه بنیادهای فاسد اداری و دولتی سابق و جایگزین ساختن بنیادهای استوار خلقی و اسلامی.
5- تبدیل قطعی و فوری نظام اقتصادی، سرمایهداری فاسد ضد اسلامی وابسته به بیگانه و احیاء و اجرای کامل اصول اقتصادی اسلامی، در همه زمینهها که تنها با تأمین استقلال اقتصادی، ایجاد نظام صحیح مالی، بازرگانی، کشاورزی، صنعتی و غیره امکانپذیر است.
در این زمینه محو کامل هرگونه آثار فقر و محرومیت (که به گفته امام علی(ع)، عمدتاً ناشی از استثمار انسان از انسان است، «ما جاع فقیر الا بما متع به غنی» و تضمین ارزش کار و نفی هر نوع سودپرستی نامشروع، اولویت ویژهای خواهد داشت.
6- تغییر اساسی سیستم آموزشی کشور و نفی مطلق هر نوع وابستگی فرهنگی غلط به غرب یا شرق، منهای بهرهمندی از تجربیات سالم و سازنده دنیای امروز، با اجرای اصول آموزش و پرورش اسلامی و حفظ ویژگیهای منطقهای و ملی، همگام با ریشهکن کردن بیسوادی در سراسر کشور. در این زمینه همه نهادهای فاسد فرهنگ استعماری موجود و همه ریشههای فسادپروری که در مؤسسات علمی و هنری کشور رخنه کرده است، باید نابود گردد.
7- ایجاد ارتشی مجاهد، مستقل، مؤمن که وظیفه آن دفاع از میهن ومنافع خلق مسلمان ایران باشد، بدون هیچگونه وابستگی ارگانیک با غرب با شرق همگام و همپیمان ساختن آن با نیروهای رزمنده مسلمان که با داشتن وظایف متعدد، در کل، فقط برای حفظ مرز و بوم ایران و مقابله با هر نوع تجاوزی خواهند جنگید.
8- عملی ساختن اصل «نظارت عمومی» که به عنوان «امر به معروف و نهی از منکر» یکی از اساسیترین اصول اسلامی است، به موازات تشکیل «شوراها» با توجه به اصل «وشاورهم فی الامر» که برای تداوم انقلاب اسلامی ایران یک ضرورت حیاتی است.
9- تأمین همه امکانات برای «حسن نظام جامعه» از راه برقراری «مرکز آمار، بررسی نیازها، ارزیابی امکانات» و با استفاده از همه نیروهای انسانی کشور، با رعایت تقوا، تخصص و صلاحیت توأم با مبارزه انقلابی با بیکاری، فساد، تنپروری و دیگر پدیدههای نظام فاسد اسلامی.
10- از نقطه نظر سیاست خارجی احترام متقابل نسبت به همه کشورهای دوست، حفظ استقلال کامل اقتصادی و سیاسی، عدم تعهد در قبال غرب یا شرق، همکاری همهجانبه با کشورهای برادر با توجه به اصل برادری جهانی اسلامی – انترناسیونالیسم اسلامی – همگام با تأیید و یاری بیقید و شرط همه خلقهای مستضعف جهان که در راه احقاق حق خود به نبردی نابرابر برخاستهاند: «وما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والوالدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها واجعل لنا من لذنک ولیاً واجعل لنا من لدنک نصیراً»: چرا در راه خدا و آن گروه از مردان و زنان مستضعفی نمیجنگید که میگویند خدایا ما را از این سرزمین ستمپیشگان رهایی بخش و از جانب خود برای ما سرپرست و یاوری قرار بدهد.
هیأت مؤسس حزب جمهوری اسلامی
خلق مسلمان ایران
بدین ترتیب، حزب با این برنامه و مرامنامه، فعالیت خود را آغاز کرد و ضمن استقرار دفتر مرکزی آن در نزدیکی میدان کارگر (باغشاه سابق) خیابان عسجدی، جلسات هیأت مؤسس و کمیته مرکزی با حضور اکثریت، بهطور مرتب تشکیل میگردید و راجع به انتشار روزنامه ارگان، عضوگیری رسمی، کادرسازی، تفکیک امور، افتتاح شعب حزب در شهرستانها که درخواست آن بهطور مرتب و گستردهای به دفتر حزب میرسید. . . و همچنین کیفیت همکاری و تعامل با احزاب و سازمانهای اسلامگرا که تعداد آن بر50 حزب و سازمان و گروه بالغ میگردید و اتخاذ موضعی مشخص در برابر سازمانها و احزاب چپ و لاییک و ملیگرایی که از همان آغاز خواستار جدایی دین از سیاست! شده بودند و خود را صاحب و فاتح انقلاب میدانستند. . . و مسائل دیگر مشورت و تصمیمگیری میشد.
در اوج بحران فعالیتهای حزبی، ناگهان آقای شیخ صادق خلخالی با نوشتن مقالهای تحت عنوان: «بهانهها را از دست خائنان باید گرفت» در روزنامه اطلاعات مورخ 2/2/58 ضمن حمله به تأسیس حزب جدیدی به نام خلق مسلمان که به هیچوجه صلاح و مصلحت رهبران و جامعه اسلامی ما نیست، از «حضرت مستطاب آیتالله العظمی شریعتمداری که کاملاً حسن نیت دارند» خواستند که بهانهای به دست خائنان و ایادی و اوباش رژیم سابق داده نشود تا زیر پرچم «حزب خلق مسلمان» به سینهزنی بپردازند.»
این حمله بیموقع و یا حساب نشده، باعث نفرت و انزجار مردم ساده و مسلمانی گردید که با حسن نیت به دنبال حزب اسلامی جدید، قصد فعالیت در راستای اهداف نظامی اسلامی داشتند و با تصور اینکه هدف نویسنده مقاله ایجاد نظامی تکصدایی و خفه کردن دیگران است و یا مقاله نوعی اهانت به آیتالله شریعتمداری است، به پا خاستند و تظاهرات و راهپیماییهای اعتراضآمیز همه جا را فرا گرفت. متأسفانه همزمان با راهپیماییهای بزرگ در تبریز و به عنوان پشتیبانی از آیتالله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان، ناگهان در یک اقدام کاملاً مشکوک در پشت بام منزل آیتالله شریعتمداری، نگهبانی به نام «علی رضایی» با شلیک گلوله کشته شد که موجب تحریک و خشم بیشتر مریدان و مقلدان ایشان در قم و سپس آذربایجان گردید.
وقتی از تبریز به من خبر داده شد که مقدمه یک تظاهرات وسیع و راهپیمائیهای سراسری در آذربایجان فراهم شده و عناصر و سازمانهای ضد انقلاب، مردم را به شرکت در این تظاهرات تشویق میکنند؛ بلافاصله به دیدار آیتالله شریعتمداری رفتم و چون ایشان ظاهراً همچنان به صداقت من اعتماد داشتند، از ایشان خواستم که طی اعلامیهای، این راهپیمائیها را منع و تحریم کنند تا دشمن مشترک سوء استفاده نکند. . . ایشان با تأثر از کشته شدن بیدلیل یک نگهبان که روی عقیده و ایمان به نگهبانی میپرداخت، گفتند: «من که دعوت به انجام تظاهرات نکردهام تا آن را لغو کنم. این قبیل اعمال، عکسالعملهائی دارد که طبیعی است. » من توضیح دادم که کسی موافق این اعمال نیست و این جنایت، در تاریکی شب رخ داده و اصولاً معلوم نیست که از طرف چه کسی یا چه گروهی صورت گرفته است و بهطور طبیعی از پائین کوچه نمیتوان به قلب یک فرد در پشت بام شلیک کرد، پس این هدفگیری در تاریکی شب، از محلی خاص و برای هدف خاصی است و باید از واکنشها جلوگیری به عمل آید. ایشان گفتند: «من فکر میکنم تا فردا ببینم چه میشود!»
من در اثر معاشرت درازمدت با ایشان، میدانستم وقتی آیتالله شریعتمداری مسئلهای را به «فکر کردن» موکول میکند، آن کار انجام نخواهد گرفت و به منزل برگشتم تا ببینم خدا چه میخواهد که در این بین دکتر ابراهیم یزدی به من زنگ زد که شبانه برای امر مهمی از طرف هیأت دولت به قم آمده و میخواهد با آیتالله شریعتمداری ملاقات کند و دفتر ایشان میگوید که «دیر وقت است، فردا بیائید»! بهسرعت خودم را به در منزل آیتالله شریعتمداری رساندم. دکتر یزدی آنجا قدم میزد. با منزل ایشان تماس گرفتم و بالاخره، قرار شد همراه دکتر یزدی به داخل «اندرونی» برویم، چون دیروقت بود و ایشان «بیرونی» نمیآمدند.
در اتاق دم در ورودی اندرونی نشستیم و من قبل از آمدن آیتالله شریعتمداری به دکتر یزدی گفتم که اگر ما امشب نتوانیم از ایشان اعلامیهای در منع تظاهرات بگیریم، یقیناً فردا هرگز این امر عملی نخواهد شد و تصریح کردم که چون سیدحسن شریعتمداری در تهران است و شب بر میگردد، به یقین روی اهدافی که دارد مانع از صدور بیانیه خواهد شد.
در این هنگام آیتالله شریعتمداری وارد اتاق شد و دکتر یزدی شرحی از وخیم بودن اوضاع و تحرکات ضد انقلاب گزارش داد و از طرف دولت خواستار صدور بیانیهای شد، اما آیتالله شریعتمداری موضوع را به «فردا» موکول کرد. من و آقای دکتر یزدی بر ضرورت صدور شبانه بیانیه تأکید کردیم و ایشان سرانجام به من گفتند: «شما یک چیزی بنویسید تا من ببینم و امضا کنم. » من بلافاصله در یک صفحه، یک بیانیه ملایم در ضرورت جلوگیری از اقداماتی که موجب سوء استفاده دشمن و «امپریالیسم» میگردد، نوشتم و به ایشان دادم. آیتالله شریعتمداری چند جمله یا کلمه را اصلاح نموده یا تغییر دادند و به من گفتند یک سطر به آخر آن با خط خودم اضافه کنم تا ایشان امضا کنند و آن خط این بود: «البته هر وقت ضرورت شد، خود ما دستور تظاهرات و راهپیمایی را خواهیم داد» و من آن را اضافه کردم و ایشان بیانیه را امضا کردند. من پس از امضا و فیالمجلس متن آن را پاکنویس کرده و به دکتر یزدی دادم که شبانه در رادیو و تلویزیون پخش گردید و طبق معمول! اصل نسخه را برای «آرشیو» خود، نگه داشتم.
متن آن بیانیه با دستخط من و جملات اصلاح شده با خط آیتالله شریعتمداری به قرار زیر بود:
بسمه تعالی
واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا
ملت مسلمان ایران
مردم قهرمان آذربایجان
برادران عزیز شهرستان قم
طبق اطلاعات واصله، قرار بوده است که در تبریز و بعضی دیگر از شهرستانها تظاهراتی به عنوان پشتیبانی از ما راه بیندازند. ولی با توجه به اینکه در چنین شرایط حساس و بحرانی که مملکت نیازمند به آرامش و اتحاد کلمه میباشد، ممکن است این گونه تظاهرات توسط عناصر مزدور وابسته به امپریالیسم مورد سوء استفاده بشود و منجر به حوادث نامطلوب و غیرقابل جبرانی شود. بدین وسیله از عموم مردم متدین سراسر ایران میخواهیم که از هرگونه راهپیمائی و تظاهرات خودداری نموده و اجازه ندهند که دشمنان اسلام از فرصت سوء استفاده کنند والبته هر وقت ضروری شد، خود ما دستور تظاهرات و راهپیمائی را خواهیم داد.
16 محرم الحرام 1400 هجری ـ قم
سید کاظم شریعتمداری
نگهبانی که در پشت بام منزل آیتالله شریعتمداری کشته شد، که بود و چه سمتی داشت؟
مرحوم علی رضائی پاسدار یا نگهبان منزل آیتالله شریعتمداری را من میشناختم. او حدود سی سال داشت و یک کارگر آذری و دارای همسر و فرزند بود. روزها قالیبافی میکرد و شبها اوقات فراغت خود را به نگهبانی در منزل ایشان میپرداخت. تشییع جنازه مفصلی از او به عمل آمد و حجت الاسلام آقای حاج سید حمید ملکی نماز میت را در صحن حضرت معصومه(س) اقامه نمود. تشییعکنندگان که به هزاران نفر میرسیدند، پیکر او را با شعارهای تندی بدرقه کردند. کاظم سراج انصاری مسئول روابط عمومی حزب خلق مسلمان در استان خراسان و از اقوام مرحوم حاج سراج انصاری، اداره مراسم را به عهده داشت.
امام خمینی(ره) برای جلوگیری از گسترش فتنه، همراه مرحوم حاج احمد آقاخود به منزل آیتالله شریعتمداری آمدند و من در موقع ورود ایشان، در آنجا حضور داشتم، چون ملاقات خصوصی بود، من در آن شرکت نداشتم و از مذاکرات هم مطلع نشدم، ولی اعلامیهای که امام همان وقت صادر کردند، حاکی از نگرانی ایشان از توسعه فتنه است که با این بیانیه از این امر جلوگیری کردند.
متن اعلامیه امام خطاب به ملت ایران چنین بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت شریف و مبارز ایران ایدهم الله تعالی.
در این موقع حساس که کشور عزیز و اسلام بزرگ روبه رو با آمریکای خونخوار است و لازم است همه قشرها باهم هماهنگ و همصدا در مقابل دشمن بزرگ بایستند و فرصت به دست عمال اجانب و ریشههای گندیده طرفداران رژیم سابق ندهند؛ معالاسف گاهی شنیده میشود که اشخاص بیخبر از عمق مسائل، تحت تاثیر بدخواهان غائله به پا میکنند و خدای نخواسته موجب اختلاف و شکاف میشوند. من اکیداً از همه ملت شریف میخواهم که از مطالبی که باعث اختلاف و بهرهبرداری دشمن است، احتراز کنید و به مراجع عظیمالشأن و علمای اعلام احترام گذارید.
برادران! بدانید فاجعهای که در منزل حضرت آیتالله شریعتمداری پیش آمد، به دست توطئهگران است که باید محکوم شود و توجه داشته باشند که این نحو امور را توطئهگران تکرار نکنند. من از همه قشرهای جوان دانشگاهی و مدارس علوم دینیه و روشنفکران و دانشمندان و نویسندگان عاجزانه استدعا میکنم در این وقت حساس از هر گونه اختلاف دست برداشته و دشمن بزرگ را هدف قرار دهند. من امروز این امر را تکلیف شرعی الهی و وظیفه ملی میدانم. از خداوند تعالی وحدت کلمه ملت و عظمت اسلام و مراجع عالیقدر و پیروزی ملت مسلمان را خواستارم.
روح الله الموسوی الخمینی
16 محرم الحرام 1400، 15 آذر ماه 1358
پس از اعلامیه آیتالله شریعتمداری و حضرت امام آیا غائله پایان یافت و یا دشمنان برای رسیدن به اهداف خود، به اجرای توطئههای دیگری پرداختند؟
البته قابل پیش بینی بود که توطئهها ادامه یابد و برای جلوگیری از نتایج آن، هیأتی از شورای انقلاب با عضویت آقایان: مهدوی کنی، مهندس بازرگان، اکبر هاشمی رفسنجانی، احمد خمینی، دکتر یدالله سحابی به قم آمدند و پس از مذاکرات طولانی، به نتایج مثبتی رسیدند و قرار شد بهتدریج اجرا شود، ولیمتأسفانه همانهایی که من میترسیدم از اعلامیه دادن آیتالله شریعتمداری جلوگیری کنند و ما در غیاب آنها، آن اعلامیه را شبانه از ایشان گرفتیم و پخش شد، به توطئه ادامه دادند. نخست اعلام کردند که این اعلامیه قبل از کشته شدن نگهبان بیت آیتالله شریعتمداری بوده و ثانیاً چون توافقات به عمل آمده اجرا نمیشود، تظاهرات باید ادامه یابد.
چه شد که جنابعالی و دیگر اعضای هیأت مؤسس حزب، ناگهان تصمیم به استعفا و اعلام انحلال حزب گرفتید؟
هیأت مؤسس به اضافه افرادی که به آن ملحق شده و شورای مرکزی حزب را تشکیل داده بودند، مشغول فعالیتهای رسمی و علنی و قانونی خود بودند و جلسات هفتگی و فوقالعاده شورای مرکزی، بهطور مرتب تشکیل میگردید. کمیته مرکزی و اعضایحزب در تهران و شهرستانها، برای شرکت در رفراندوم قانون اساسی بهشدت فعال بودند و مقدمات گزینش کاندیداهای انتخاباتی فراهم میشد و در شورای حزب مورد بررسی قرار میگرفت؛ دیدگاهها و بیانیهها و نظریات مراجع عظام، بهطور یکسان مورد توجه شورا و شعب حزب در شهرستانها قرار داشت؛ هفتهنامه «خلق مسلمان» ارگان رسمی حزب بهطور مرتب با محتوائی کاملاً اسلامی ـ انقلابی و وحدتطلبانه منتشر میگردید و شخصیتها و عناصر برجستهای در آن مقاله مینوشتند و مردم را به شرکت در برنامههای مربوط به تثبیت نظام اسلامی، از جمله تشکیل مجلس خبرگان دعوت میکردند. گزارش بزرگداشت سالروز شهادت نواب صفوی در مشهد که با حضور مراجع مشهد مانند آیتالله شیرازی، آیتالله قمی، آیتالله آقا میرزا جواد تهرانی و نمایندگان آیتالله میلانی و علمای دیگر، از طرف حزب در مسجد گوهرشاد تشکیل شده بود، بهطور کامل در روزنامه منعکس گردید. . . و کارها بهطور طبیعی پیش رفت که ناگهان عناصر مشکوکی در جلسات حزب دیده شدند و همگامی و همکاری بعضی از عناصر جوان حزب با آنها، موجب نگرانی شد و یهرغم تذکرها و هشدارها نه تنها ادامه یافت، بلکه دامنه وسیعتری به خود گرفت و سرانجام باز در کمال ناباوری و بدون اطلاع مسؤولین اصلی حزب، هیأت مؤسس و شورای مرکزی و به نام حزب در بعضی از روزنامهها، بیانیهای منتشر گردید که حزب خلق مسلمان در انتخابات مجلس خبرگان شرکت نمیکند! و باید مجلس مؤسسان تشکیل گردد.
از سوی دیگر ناگهان در شماره 6 روزنامه، بدون اطلاع اینجانب که سردبیر و مدیر مسئول موقت آن بودم. . . به جای عکس آیتالله کاشانی و شهید نواب صفوی، عکسی برای بزرگداشت دکتر مصدق چاپ شد و مطالب آماده شده شماره 7 روزنامه از صفحات بسته شده آن خارج و مقالات دیگری از عناصر جدیدی در آن جای گرفت. مثلا یک مقاله در دفاع از روزنامه «آیندگان» و یک نامه سرگشاده از «کانون وکلا» در روزنامه درج شد و یا پاسخ آیتالله شریعتمداری به نامه یا تلگراف: فریدون آدمیت، ناصر پاکدامن، شکرالله پاکنژاد، باقر پرهام، علیاصغر حاج سید جوادی، اسماعیل خوئی، غلامحسین ساعدی، محمد علی سپانلو، منوچهر هزارخانی، محسن یلفانی و اعضای اتحاد برای آزادی، اتحاد چپ، اتحاد ملی زنان، جامعه سوسیالیستها، جبهه ملی دموکراتیک، جمعیت کردهای مرکز، جمعیت همبستگی ملی، کانون نویسندگان ایران، نهضت رادیکال، کمیته دفاع از زندانیان سیاسی و. . . باز بدون اطلاع، در روزنامه خلق مسلمان درج گردید و سخنرانی آقای حسن نزیه تحت عنوان «نخواهیم گذاشت انقلاب ما را منحرف کنند» و «مصدق رهبر مبارزات ملت ایران علیه استعمار بود» و همچنین متن سخنرانی «یکی از اعضاء حزب خلق مسلمان» در همان شماره درج شد که باز گویا اجازه نخواهند داد که فرصتطلبان جامعه را ه به سوی استبداد بکشانند!
پس در واقع مسأله انتخابات خبرگان باعث استعفای جنابعالی و دوستان حزبی گردید؟
البته اشاره کردم که انحرافات عدیدهای در رفتار و گفتار بعضی از منسوبین به حزب مشاهده میشد که اغلب حمل بر صحت! میکردیم و نصیحت! ولی در مسأله انتخابات خبرگان، این انحراف به اوج رسید. در حالی که دکتر احمد علیزاده، دبیرکل موقت حزب که در تبریز همراه مقدم مراغهای مشغول ماجراهای انتخابات بودند، ناگهان اعلامیهای، آن هم نه به امضای نامبرده، بلکه به امضای «از طرف!» وی در جرائد منتشر گردید که اگر انتخابات طبق درخواست حزب به تأخیر نیفتد، حزب در آن شرکت نخواهد کرد. متأسفانه این اعلامیه، باز بدون اطلاع هیأت موسس، آن هم «از طرف» دبیرکل! منتشر گردید که در واقع آغاز اپوزیسیون بازی عناصر مشکوک بود. جالب بود که چپروی کودکانه! دوستان باعث شد که آنها، ولی به نام حزب خلق مسلمان، با احزاب چپ و کمونیستی و ملیگرا همراه و همگام شدند و در کنار احزاب و گروههای زیر قرار گرفتند: جبهه ملی، حزب ایران، جبهه دموکراتیک ملی، حزب جمهوریخواه، حزب پان ایرانیست، حزب کمونیست کارگران و دهقانان ایران، جمعیت بیداری زنان، گروه چریکی اشرف دهقان، اتحاد برای آزادی، حزب آزادیخواه ایران، حزب راه آینده، حزب آزادگان، حزب ملت ایران، جمعیت زنان مبارز، جمعیت آزادی و اتحاد برای رهائی کارگر، گروه سیاسی راه نو، حزب جمهوری فدراتیو خلقهای ایران و امثال اینها که اغلب آنها هم دارای چند عضو بیشتر نبودند.
این نوع موضعگیری، دیگر ناشی از انحراف یا کجاندیشی نبود که حمل بر صحت شود، بلکه خیانتی آشکار بر ضد انقلاب اسلامی و برخلاف اصول و مرامنامه مصوب حزب خلق مسلمان بود. به همین دلیل، به علت ضیق وقت چون فقط دو روز مانده به انتخابات مانده بود، من مجبور شدم که با چند نفر از اعضای هیأت مؤسس و یا عضو شورای مرکزی تلفنی تماس بگیرم و موافقت آنها را برای امضا جلب کنم و نظریه حزب را دائر بر شرکت در انتخابات، برخلاف اعلامیه «از طرف!» دبیرکل اعلام کنم. البته وزارت کشور که در آن زمان مسؤولیت آن به عهده دولت موقت و آقای صباغیان بود، طی نامه رسمی که تسلیم دفتر حزب گردیده بود، پیشنهاد حزب را در مورد به تاخیر افتادن سه هفتهای انتخابات رد و غیرعملی خوانده بود.
در نامه وزارت کشور به حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران آمده بود: «طبق موازین قانون انتخابات مجلس بررسی نهائی قانون اساسی و آئیننامههای مربوطه، انتخابات در تاریخ 12 مرداد انجام خواهد شد و تغییر این تاریخ احتیاج به مجوز قانونی و تصویب شورای انقلاب دارد.»
ولی حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران طی نامهای خطاب به دولت که رونوشت آن در مطبوعات مخالف منتشر شد باز به دلیل «عدم امکانات لازم جهت برگزاری انتخابات آزاد و نبود فضای مناسب برای تبلیغات آزاد» تقاضا کرد انتخابات را به مدت سه هفته به تعویقاندازد و هشدار داده بود اگر چنانچه دولت با تعویق انتخابات موافقت نکند، این حزب از شرکت در انتخابات خودداری خواهد کرد!» به دنبال رد تقاضای حزب جمهوری خلق مسلمان ایران توسط وزارت کشور، ما بلافاصله نظر مثبت حزب را برای شرکت در انتخابات اعلام کردیم و خبر آن در روزنامه اطلاعات چنین آمد:
«به دنبال نشر نامهای در باره لزوم به تعویقانداختن انتخابات به امضای دبیر کل حزب، امروز اطلاعیهای از طرف مؤسسین حزب به دست ما رسید که متن آن چنین است: اطلاعیه اخیر منتشره در جراید در باره احتمال عدم شرکت حزب جمهوری خلق مسلمان در انتخابات مجلس خبرگان به امضای (از طرف دبیر کل) بدون اطلاع و تصویب هیأت مؤسسین بوده و ما بدین وسیله اعلام میداریم که مانند همه مردم مسلمان و متعهد ایران و به پیروی از دستور مراجع عظام و به عنوان یک مسؤولیت سرنوشتساز، روز جمعه در انتخابات مجلس خبرگان به کاندیداهای مسلمان و متعهد و مبارز رأی خواهیم داد.
از طرف هیأت مؤسسین: سید غلامرضا سعیدی ـ سید هادی خسروشاهی ـ محمد فیروزآبادی ـ دکتر علمیه ـ کریم انصارین. تهران 10 / 5 / 58 »
بدین ترتیب عمق توطئه در رابطه با سلطهطلبی عناصری مشکوک و دور زدن هیأت مؤسس و اعضای شورای مرکزی و اعلام یکجانبه تحریم انتخابات! از طرف دبیر کل، موجب گردید که اینجانب پس از کسب اجازه تلفنی از چند نفر از اعضای شورا که امکان تماس حضوری با آنها مقدور نشد؛ شبانه و یک روز مانده به وقت انتخابات، به دفتر روزنامه اطلاعات و کیهان مراجعه و نظریه موافقت حزب را برای شرکت در انتخابات اعلام کنم که هر دو روزنامه، خبر شرکت حزب در انتخابات را در صفحه اول روزنامه ـ مورخ 11 / 5 / 58 ـ چاپ کردند، اما توطئهگران ساکت ننشستند و طی بیانیهای ضمن تکذیب خبر شرکت حزب در انتخابات، امضاکنندگان بیانیه را متهم به جعل! امضا و نشر اکاذیب نمودند!
. . . این بود که اینجانب همراه مرحوم گلسرخی و مرحوم حاج کریم انصارین به قم رفتم و. موضوع انحراف حزب از مسیر اصلی را با آیتالله شریعتمداری در میان گذاشتیم و هشدار دادم که این چندمین بار است که ما تخلفات آقای سید حسن شریعتمداری، فرزند حضرتعالی و رفیق منتظر حقیقی را به اطلاع جنابعالی میرسانیم ومتأسفانه آنها به راست یا دروغ، مدعی هستند که جنابعالی موافق روش آنها هستید. . . و این البته اشکالی ندارد. نظر جنابعالی محترم است، ولی همان طور که من در نخستین جلسه مشورتی در حضور جنابعالی و اعضای اصلی هیأت مؤسس عرض کردم که در صورت انحراف حزب، ما استعفا خواهیم داد و حضرتعالی فرمودید که «مخالفت با نظام جدید و آقای خمینی حرام است». . . و امروز این دوستان مرتکب این عمل حرام میشوند، ما چارهای جز استعفا و اعلام انحلال نداریم».
آیتالله شریعتمداری، طبق معمول باز ما را به آرامش و صبر و بردباری و نصیحت کردن «بچهها» دعوت کردند. . . ولی ما چون یقین داشتیم که ادامه این روش، یعنی «نصیحت کردن»! جوابدهی مثبتی نخواهد داشت، تصمیم به استعفای دستهجمعی و اعلام انحلال حزب را گرفتیم و آن را با شجاعت و شهامت تمام و بهرغم مشکلاتی که برای ما ایجاد میکرد و کاملاً قابل پیشبینی بود، عملی ساختیم.
گویا پیش از این اقدام جمعی، شما نخست به طور انفرادی استعفای خود را قبلا و بهطور کتبی اعلام داشته بودید.
به دنبال روشن شدن توطئه عناصر معاند بر ضد انقلاب نوپای اسلامی و همکاری عملی با ملیگراهای لائیک و چپنماهای خلقی و سرانجام تحریم انتخابات! به نام حزب و عدم توجه به هشدارها و اخطارهای اکثریت قریب به اتفاق هیأت مؤسسین، سرانجام اینجانب استعفای مکتوب خود را به آیتالله شریعتمداری تسلیم کردم. متن استعفانامه شخصی من که اصل نسخه آن همچنان محفوظ است، بدین قرار بود:
باسمه تعالی
هیأت محترم مؤسسین حزب خلق مسلمان
به دنبال انحراف کامل بخشی از اعضای حزب خلق مسلمان از مسیر اصلی و راه رهبری انقلاب اسلامی و مرجعیت شیعه و اعلام تحریم انتخابات مجلس خبرگان از سوی عناصر مشکوکی که حتی سمت رسمی در حزب ندارند و برخلاف دستور و نظر صریح مراجع عظام قم و مشهد و دیگر بلاد است و در واقع یک عمل کاملاً ارتجاعی و ضد انقلابی از سوی یک حزب اسلامی به شمار میرود و از آنجا که اخطارها و تذکارهای مکرر به مقام مرجعیت و نصیحت برادرانه به عناصر بخش انحرافی، به نتیجه مطلوب نرسید، اینجانب رسماً از همه سمتهای خود در حزب (عضو هیأت مؤسس، عضو کمیته مرکزی، سخنگوی رسمی حزب و مسئول روزنامه ارگان) استعفا میدهم و در ضمن به اطلاع مردم مسلمان ایران میرسانم اکثریت قریب به اتفاق هیأت مؤسسین مورد اعتماد مرجعیت، عملاً استعفا دادهاند و به همین دلیل، ما مسئولیت اقدامات و یا اعلامیههای بعدی را به هیچوجه نمیپذیریم و آنها را ناشی از تصمیم و تصویب هیأت مؤسسین نمیدانیم.
والله غالب علی امره
تهران ـ سید هادی خسروشاهی
رونوشت: حضرت آیتالله العظمی آقای شریعتمداری دام بقائه
پس از تسلیم این متن به آیتالله شریعتمداری در قم، بنابه درخواست ایشان «برای جلوگیری از تشتت و افتراق» از نشر آن در جرائد، خودداری کردم، ولیمتأسفانه عناصر مشکوک و غیر مسئول در حزب، با سوء استفاده از شرایط، به انحرافات خود ادامه دادند و حتی بدون پروا، در یک مصاحبه به اصطلاح مطبوعاتی، اینجانب را مورد حمله و تهمت و افترا قرار دادند که گویا به صلاحدید مسؤولان «حزب جمهوری اسلامی»، از جمله شهید بهشتی تصمیم به «تخریب» حزب گرفتهام! این بودکه اینجانب در اطلاعیه مشروح مندرج در روزنامه کیهان مورخ 18 و اطلاعات مورخ 22 به بیان حقیقت و اعلام استعفای همه اعضای هیأت مؤسس و انحلال حزب پرداختم. البته من آخرین اتمام حجت را هم به خدمت آیتالله شریعتمداری ابلاغ کرده بودم، اما متأسفانه، توجهی به آن خیرخواهی نشد و به همین دلیل، راه خود را بهرغم مشکلاتی که میدانستم سر راه خواهد بود، جدا کردم.
مرحوم حجت الاسلام والمسلمین مورخ معاصر علی دوانی هم در مورد استعفای من و علل آن در کتاب خاطرات خود چنین مینویسد:
«... کار حزب خلق مسلمان به جایی رسید که حسن شریعتمداری با مقدم مراغهای و شخصی به نام علیزاده و اشخاصی از قبیل آنها، به نام پدرش در آذربایجان سروصدا به راه انداخته بودند و چون کار خیلی بالا گرفت، آقای خسروشاهی اعلام کرد من استعفا دادهام و به افشاگری علیه حزب پرداخت. افراد حزب خلق مسلمان در آذربایجان و خود قم باعث درگیریهایی شدند که اگر جلوی آن را نمیگرفتند، جمهوری اسلامی صدمه سختی میدید و دشمنانی که آن روزها در کمین نشسته بودند تا با ایجاد اختلاف انقلاب اسلامی و زحمات امام خمینی را از درون متلاشی کنند کاملاً موفق میشدند». (مفاخر اسلام، تألیف: علی دوانی. جلد سیزدهم، چاپ مرکز استاد انقلاب اسلامی، صفحه 168). این بحث در کتاب «نقد عمر»، خاطرات ایشان نیز آمده است).
البته همان طور که استاد دوانی اشاره میکنند، انحراف و توطئه حزب خلق مسلمان برای انقلاب اسلامی بسیار خطرناک بود و به همین دلیل هم خود امام خمینی هم به اهمیت استعفا و انحلال حزب در یک سخنرانی اشاره میکنند و میگویند: «اینها گفتند جمهوری خلق مسلمان، آنها میگویند جمهوری مثلا کرد، جمهوریاش مطلق است. آمد یک آقایی اینجا (سلمه الله). من به ایشان گفتم این همان است که کمونیستها میخواهند... گفتم: «اسلام» را پهلویش بگذارید. گفتند جمهوری اسلامی خلق مسلمان... (بعد) تمام این آقایانی که آن وقت این جمهوری اسلامی خلق مسلمان را تأسیس کردند، همه باهم کنار رفتند. چرا نگفتید که اینها چرا کنار رفتند؟ که آنهائی که جرئت نکردند بگویند، (آیا) از سرنیزهها ترسیدند؟ از قلمها ترسیدند؟ چرا اینها نگفتند که به چه علت یک دسته ملا و اهل علم کنار رفتند و گفتند که نه، ما این را نمیخواهیم. یک دسته دیگر آمدند، در صورتی که آنها انحلالش را (اعلام) کردند. یک دسته آمدند دو باره درست کردند و با تفنگ و بساط ریختند و تلویزیون را گرفتند و استانداری (تبریز) را گرفتند. قیام کردند بر ضد حکومت اسلام...» (رجوع شود به کتاب: احزاب و گروههای سیاسی از دیدگاه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام. خلاصه بیانات امام در تاریخ 26 / 9 / 58. )
به هرحال امام خمینی به طور شفاف فرق میان حزب نخستین را با حزب دو باره ساخته شده بعدی، بیان میکنند و در مورد تکمیل نام حزب نخستین هم قبلاً تذکاری به اینجانب داده بودند که به آن هم اشاره دارند.
سید حسن شریعتمداری و حسین منتظر حقیقی در مقالات با مصاحبههای خود، در مورد مسأله حزب، بیشتر به جنابعالی حمله میکنند؟ علت این امر چیست؟
البته این حملات و گاهی اتهامات، از همان زمان استعفا و اعلام انحلال حزب آغاز گردید و پس از سفر آقایان به خارج از کشور به بهانههای مختلف ادامه یافت. آقای حسین منتظر حقیقی رفیق بزم و رزم آقای سید حسن شریعتمداری، به بهانه اشاره اینجانب به مسأله دریافت سلاحهای پادگان باغشاه، در مصاحبهای به نشر همان مطالب قبلی خود در مجله چشمانداز لطفالله میثمی پرداخت و سپس در توضیح همان مطلب، مقالهای نوشت و به روزنامه اعتماد فرستاد که گویا چاپ نکردند و او در «نشریه اینترنتی جنبش سوسیالیستی ـ سازمان سوسیالیست ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق» تحت عنوان «اطلاعیه» آنچه را که درباره اینجانب میتوانست تحت عنوان: «یکی از روحانیون جناح تمامیت خواه رژیم جمهوری اسلامی» درفشانی! کرد و نوشت، ولیمتأسفانه مانند رفیق شفیق خود از جاده عدل و انصاف به دور افتاد. من در اینجا قصد پاسخگویی به ایشان را ندارم، اما در مورد رفیق ایشان، بیمناسبت نخواهد بود که کمی به تفصیل بپردازم.
آقای سید حسن شریعتمداری در مصاحبهای با تلویزیون بی. بی. سی، در تاریخ 24/ 6 / 88 که اتفاقاً من خود بیننده و ناظر آن بودم، در این باره میگوید:
«البته امروز این حزب وجود ندارد. ما تنها حزبی بودیم که مقالات روزنامه خود را بعد از انقلاب چاپ کردیم. شما اگر همه مقالات را بخوانید، ما دنبال دموکراسی هستیم، دنبال جدایی نهاد دین از نهاد دولت هستیم و آن را علناً تبلیغ میکنیم؛ هرچندمتأسفانه در مرامنامه خود به علت وجود پارهای از اشخاص مثل سیدهادی خسروشاهی که آمده و جزو هیأت مؤسس شده و بعد با بهشتی و دیگران شروع کردند به ارتباط و انشعاب کردند و ضربه بزرگی به حزب زدند، نتوانستیم. آن روز هم دو پای خود را در یک کفش کردند که در نظام جمهوری اسلامی نمیتوان جدایی دین از دولت را تبلیغ کرد و ما باید به جمهوری اسلامی متعهد باشیم و مرامنامه را عوض کردند، ولی عده زیادی از کوشندگان در مقابل این مرامنامه ایستادند و همه شمارههای نشریات چاپ شده نشان میدهد که ما همیشه دموکراسی را تبلیغ کردهایم.»
سید حسن شریعتمداری اولاً میگوید که ما انشعاب کردیم، در صورتی که چنین نبود و اگر مسئله، مسأله «انشعاب» بود، باید به کار تشکیلاتی و حزبی خود ادامه میدادیم و اگر مدعی توافق دین و سیاست شدیم، این روی موازین عقیدتی بود. تعهد ما به جمهوری اسلامی برای آن بود که سالیان متمادی در راه آن مبارزه کرده و زندان و تبعید رفته بودیم و بهطور طبیعی نمیتوانستیم مرانامه چپگرایانه کودکانهای را بپذیریم و این بود که متن مرامنامه حزب را من نوشتم و البته پس از تصویب هیأت مؤسسین، در مقدمه اساسنامه چاپ شد. این موجب تعجب است که ایشان این اقدام را «پا توی یک کفش کردن» مینامد! یعنی واقعاً ایشان تا این حد از مرحله پرت بود که میخواست یک حزب سکولار! را زیر نظر مرجعیت سامان دهد؟ همین نوع تحلیلها و برداشتهای «دیمی» یا «آبکی» بود که سرنوشت مرجعیت و حزب و خود را به آن نتیجه رساند! نکتهای که در اینجا ضرورت دارد به آن اشاره کنم این است که آقای سیدحسن شریعتمداری، برخلاف اخلاق و رفتار مرحوم پدر خود که همیشه با مخالفان هم مؤدبانه برخورد میکرد، در مصاحبههای خود ضمن ذکر نام امام خمینی، آیتالله شهید بهشتی و دیگران، حتی از ذکر کلمه «آقا» مضایقه دارد و این دور از ادب اسلامی - انسانی و حتی روش صحیح سیاسی است. درست است که به کار بردن کلمه «آقا» از سوی ایشان در مقابل اسم آن افراد، ارزشی ندارد و مسأله قابل بحثی نیست، اما نشاندهنده نوعی «بیادبی» است.
من دقیقاً به یاد دارم که پس از حادثه 15 خرداد و قتل عام مردم در قم و تهران و شهرستانها، عده بیشماری از اساتید و فضلا و طلاب حوزه علمیه قم را دستگیر و به تهران بردند. من که همراه مرحوم علی حجتی کرمانی، پس از خروج از صحن حضرت معصومه(س) همراه تظاهرکنندگان، در روی پل آهنی با رگبار بیرحمانه مسلسل دژخیمان شاه روبهرو شدیم، ضمن عقبنشینی! از کوچه مرحوم آیتالله نجفی مرعشی و بعد کوچه ارک و کوچه آیتالله سید احمد زنجانی، خود را به «یخچال قاضی» و منزل مسکونی رساندیم. تازه رسیده بودیم که آقای شیخ غلامرضا زنجانی« غفر الله له» که در همان منطقه سکونت داشت، به در منزل ما آمد و اعلام کرد که من هم تحت تعقیب هستم و صلاح نیست بیرون بروم!. من ضمن تشکر از ایشان موضوع را به آقای حجتی گفتم و ایشان گفت: «حالا چند روزی بمانیم تا ببینیم خدا چه میخواهد؟» اما چند ساعتی نگذشته بود که یکی از خدمه معمم آیتالله شریعتمداری به نام «آقا سید جواد» به در منزل ما آمد و گفت: «آقا با شما کار دارد؟» من موضوع هشدار آقای زنجانی را یادآور شدم، ولی او اصرار کرد که چون «آقا» فرمودهاند و کار مهمی دارند، شما بیایید با من برویم. مأمورین در منزل ایشان هم چون از کماندوهای اعزامی از تهران هستند، شما را نمیشناسند.
به هر حال همراه آقا سید جواد به منزل آیتالله شریعتمداری رفتم. ایشان تنها، در اتاق کوچک بیرونی نشسته و ورقهای در دستشان بود که به من دادند و گفتند: «شما این را یک مروری بکنید و ببینید اشکالی در نوشتار نباشد، چون میخواهیم هرچه زودتر آن را منتشر سازیم. » ورقه را گرفتم. همان اعلامیه معروف ایشان در اعتراض به دستگیری امام و قتل عام مردم بود. من ضمن اصلاح یا تکمیل چند کلمه یا جمله، کلمات «آقا» و «تیمسار» را در جلوی نام سرتیپ پاکروان که اعلامیه خطاب به او بود، خط زدم و پس از آن، ورقه را به ایشان مسترد کردم. بهدقت اصلاحات مرا مطالعه کردند تا به خط خوردن کلمه آقا و تیمسار در جلوی نام آقای پاکروان رسیدند و با تعجب پرسیدند: «چرا این کلمه را حذف کردید؟» گفتم: «آقا! این جناب! دیروز در پیام رادیویی خود آقای خمینی را متهم به «خیانت» کرد و آن وقت جنابعالی او را با القاب و احترام مورد خطاب قرار میدهید؟» آیتالله شریعتمداری که سخت از اوضاع متأثر بودند، با لبخند تلخی گفتند: «خوب اگر او بیادبی کرد، ما هم باید بیادب باشیم؟ اگر کلمه «تیمسار» احترام است، آن را حذف کنید، ولی «آقا» را بنویسید. » من گفتم: «حضرتعالی خود زحمت آن را بکشید!» این ادب پدر بود در برابر دشمن و این ادب فرزند است در مقابل دوستان مخالف و در مهد گویا دموکراسی، آلمان غربی!
البته اشاره کنم کهمتأسفانه به علت بحران شدید حاکم بر قم، پس از دستگیری امام و قتل عام مردم و اعلام حکومت نظامی و عجله در امور، استنساخ آن اعلامیه 11 مادهای که همان وقتها چاپ و در سطح وسیعی در سراسر ایران توزیع گردید، مقدور نشد تا نسخه استنساخی را به چاپخانه بفرستم و طبق معمول، اصل را برای خود نگه دارم. . . روشی که آن را تقریباً در همه موارد ممکن، انجام داده بودم. . .
در بعضی از گزارشهای ساواک آمده که جنابعالی اعلامیههای بعضی از مراجع را تهیه و تنظیم میکردید؟ این گزارشها تا چه حدی صحت دارد؟
البته این گزارش ساواک بیشتر مربوط به اعلامیههای آیتالله حاج سید محمد صادق روحانی «دام بقائه العالی» است که گویا آنها را من نوشتهام، ولی این گزارشها صحت ندارند. البته من در اصلاح بعضی عبارات یا به اصطلاح امروزیها در ویرایش بعضی از اعلامیههای معظم له هم دخالت داشتم، ولی اصل اعلامیهها از خود ایشان بود و گاهی هم مرحوم آقا شیخ محمد تهرانی که از علاقهمندان ایشان بود، در این زمینه همکاری میکردند.
آیتالله شریعتمداری هم تا آنجا که من اطلاع دارم، پس از نوشتن اعلامیههای خود، آنها را میدادند اشخاصی که اهل قلم بودند و اکنون از مراجع عظام قم هستند، بازنگری میکردند و یا اینجانب اقدام میکردم. یک مورد آن را که خیلی مهم است و به خاطر دارم، نقل میکنم. البته اشاره کردم که آیتالله شریعتمداری اعلامیه معروف و روشنگر خود را درباره اهداف نهضت در 10 ماده تنظیم نموده بودند و مرا خواستند که آن را مرور کنم. پس از مرور، در حالی که بغض گلویم را گرفته بود با حالت گریه به ایشان گفتم: «آقا! با اتهاماتی که مطرح کرده و حضرتعالی هم به آنها در این اعلامیه اشاره کردهاید، بعید نیست که دولت خیال کند حاج آقا ـ مرادم امام بود ـ تنهاست و این خواستها مربوط به شخص ایشان است و علما و مراجع دیگر موافق نیستند و بعد یک دادگاه نظامی تشکیل بدهند و خیال کنند که ایشان هم موقعیت شهید نواب صفوی را در میان روحانیون دارد، آن وقت دیگر هیچ کاری نمیشود کرد. » آیتالله شریعتمداری ضمن دلداری من که انشاءالله کار به آنجاها نمیرسد و ما ساکت نمینشینیم، پرسیدند: «پیشنهاد شما چیست؟» گفتم: «مقصودم آن بود که در اعلامیه مادهای اضافه کنید که نشان دهد مراجع در این اهداف همراه حاج آقا هستند و ایشان تنها نیستند؟» ایشان گفتند: «بسیار خوب» و سپس با خط خود مادهای بر آن مواد دهگانه اضافه کردند و باز به صلاحدید خودشان، آن را ماده یک قرار دادند که بدین قرار بود:
«1 ـ حضرت آیتالله خمینی تنها نیستند و اعتراضات شرعی و قانونی معظمله به دولت، مورد تأیید علما شیعه و ملت مسلمان ایران و جهان است!» و بعد پرسیدند: «آیا این خوب است؟» من گفتم: «بسیار خوب است». به همین دلیل بود که نخستین اعلامیه ایشان پس از دستگیری امام، 11 مادهای شد. . . آن وقت من خداحافظی کردم و آقا سید جواد که در بیرون منتظرم بود، مرا به منزل در «یخچال قاضی» رساند و خود برگشت.
در سال 57 که من این داستان را در تبعیدگاه انارک به اخوی امام مرحوم آیتالله پسندیده نقل کردم، ایشان گفتند: «اتفاقاً حدس شما درست بوده و شاه میخواسته با تشکیل دادگاهی امام را اعدام کند».
به هر حال آقای سید حسن شریعتمداری در مصاحبه با تلویزیون فارسی آمریکا و در پاسخ مجری برنامه میگوید: «مرحوم پدر من یک منتقد اصولی این نظام بود و با ادله فقهی، شرعی، سیاسی و انسانی میگفت که مجلس خبرگان غلط است و ولایت فقیه نافی حقوق اساسی مردم است و اصل 110 مغایر با حاکمیت ملی است! (شبکه تلویزیون صدای آمریکا 25 / 5 / 1388). که حقیقت ماجرا در مورد عقیده آیتالله شریعتمداری در مسأله ولایت فقیه این طور نیست و آقای سید حسن شریعتمداری که در 19 شهریور ماه 88 در مسأله «اعلام عید فطر نزاع مذهبی یا سیاسی» با بی. بی. سی، فارسی مصاحبه میکند و از سوی مجری برنامه، به عنوان یک «پژوهشگر علوم دینی» معرفی میشود، به نظر من فاقد صلاحیت برای اظهارنظر در امور دینی است. » ایشان وقتی از دیدگاه پدر خود در مسأله ولایت فقیه آگاهی ندارد و مانند ما سالیانی متمادی پای درس ایشان ننشسته است، چگونه مدعی میشود که «پدر من مخالف ولایت فقیه بود؟» من برای اینکه با دلیل و مدرک و سند اثبات کنم که ایشان در این زمینهها آگاهی ندارد. نظریه فقهی قدیم و جدید آیتالله شریعتمداری را درباره ولایت فقیه نقل میکنم:
نخست شاهدی از ساواک میآورم که در گزارش به مرکز آن را منعکس کرده است و سند آن اخیراً در کتاب «آیتالله شریعتمداری به روایت اسناد ساواک» از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ـ 1388 ـ منتشر شده است:
خیلی محرمانه ـ گزارش خبر
1- از: 316
2- به: 21
3- شماره گزارش 3147 / 21
4- تاریخ گزارش 19 / 7 / 48
موضوع: آیتالله شریعتمداری
در روز دوشنبه 14 / 7 / 48 آیتالله شریعتمداری در تدریس درس خارج خود به طلاب علوم دینی در مسجد اعظم از مبحث ولایت شروع کرده است، لذا در مباحثه ساعت 8 بامداد امروز سهشنبه سخن را چنین آغاز کرده است: آیا در اسلام ولایت توأم با حکومت است؟ یا حکومت موضوعی است سوا و به قول امروزیها آیا سیاست از دیانت جداست؟ آیا پیغمبر اسلام در ضمن رسالت و دعوت حکومت و سلطنتی هم داشت؟ و بهطور کلی آیا در ممالک اسلامی سلطنت با اولیای دین است یا نه؟ در پاسخ همه این سوالات باید گفت: بلی، یعنی دین از سیاست جدا نیست و در ممالک اسلامی حکومت حق پیشوایان دین است، منتهی روی چه محدودیتی نتوانستند تا کنون به این موضوع جامه عمل بپوشانند، بحثی است جداگانه. روی گفتار قبلی میبینیم قسمت اعظم فقه اسلامی را احکامی از قبیل: قصاص، بیع، تجارت، ازدواج، طلاق و. . . تشکیل میدهند. حالا پیغمبر اسلام توانست در زمان خود رسالت را با حکومت و سلطنت وفق دهد، ولی بعد از ایشان جانشینان وی روی حسابهای دیگری نتوانستند بر مسند حکومت تکیه زنند، بهطوریکه امروزه ما هم نمیتوانیم چنین کاری را انجام دهیم، ولی این دلیل بر این نیست که این حق بر ما مسلم نیست.
نظریه منبع ـ به عقیده من شریعتمداری در این گفتارش غرضی نداشته است.
انتهای پیام